eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
815 عکس
281 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
شنیدم آفتابی گریه می‌کرده است در چاهی عجب افسوس جانسوزی، عجب اندوه جانکاهی سکوتِ اهل غم را ترجمانی نیست غیر از اشک معانی هم نمی‌گنجند در ظرفِ بیان گاهی خدا می‌خواست خود را بنگرد در چشمِ او انگار که خورشیدی تجلّی کرد در آیینه‌ی ماهی عبادت نیست شرک‌آلود سر بر خاک ساییدن ندارد مقصد توحید جز حبّ علی راهی‌ کریمان آنچه را خود نیز می‌خواهند،‌ می‌بخشند ز‌ِ مسکین چشم پوشیدن محال‌است از چنین شاهی زِ درگاهش کسی با دست خالی برنمی‌گردد از این دریای بخشایش طلب کن هرچه می‌خواهی @golchine_sher
ای نگاهِ ذرّه پروَر إِشْفَعي جلوه ی زهرای اطهر إِشْفَعي روشنی بخشِ دل آئینه ها دختر موسی بن جعفر إِشْفَعي @golchine_sher
حضرت‌_معصـومہ_س بَرخِشتْ‌خشتِ مرقد تو، دل سپرده‌ام هنگام رفتن از حَرمت غصّه خورده‌ام بانوی شهر قُم به‌خدا در تمام عُمْر بر حالِ زائران شما غِبطه خورده‌ام از اشتیاق دیدن صحن و سَرایتان من تکْ‌تکِ دقایقِ خود را شِمرده‌ام قبل از ورودِ دل، به حریم حیاطتان ریب و ریا زِلوحِ دل و جان سِتُرده‌ام از لطف و مِهر کریمانه‌ات هَمی دستِ محبّتِ حَرَمت را فشرده‌ام دارد چه حکمتی که‌ چنین بیخود از خودم؟ بر سِرِّ ماورائیِ آن پِیْ نبرده‌ام کافیست بر سعادت دنیا و آخرت (فیضی) که از زیارت معصومه برده‌ام @golchine_sher
از مهر و ماه ، در همه آفاق برتر است آن بانویی که قم به حضورش منور است باران شده است تا که ببارد به شوره زار با او کویر ، دشت ولای معطر است  این میوه ی کرامت و  این جلوه ی بهشت دخت عزیز کردهٔ موسی بن جعفر  است صحن و سرای تربت پاکش به اعتبار با کوی خلد و روضه ی رضوان برابر است بر آیه های چشم نجیبش قسم که  او تکرار فاطمه است بلندای کوثر است تسلیم امر حق شده همچون رضا به طوس او داغدار غربت و درد برادر  است بوی بهشت دارد و عطر نسیم صبح از بس هوای گلشن او روح پرور  است شاعر به وصف حضرت معصومه هرچه گفت ذکر لبش ز شعر دو عالم فراتر است @golchine_sher
تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستا بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا آمدم خوش خط شود تکلیف شبها،آمدم نور یک فانوس باشم پیش پای روستا یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا کاش یک تابوت بودم کاش آن نجار پیر راهیم می کرد قبرستان به جای روستا قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است بد نگاهم می کند دیزی سرای روستا من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا.. @golchine_sher
شهر من قم نیست اما در حریمش زنده ام در هوای حق حق هر یاکریمش زنده ام در حرم، در خلوت شب های احیا تا سحر محو کاشی های رحمان و رحیمش زنده ام در هوای تازه اش هر دم مداوا می شوم هر نفس با ربناهای نسیمش زنده ام من پر از شب های پروین خوانی ام کنج حرم تا سحر با قصه ی اشک یتیمش زنده ام در میان تیمچه، در ازدحام رنگ ها در میان نقش بازار قدیمش زنده ام دود اسفند حرم حرزالامان شهر شد تا نفس دارم فقط با این شمیمش زنده ام @golchine_sher
بنام حضرت عشق دلم آبی شده در موج ریز موی دلبرها چه آرام است اقیانوس چشم این کبوترها غروبی آسمانی در هوای صحن چشمانت شکسته بغض باران روی پلک سبز مرمرها گلاب نور می ریزد فرشته روی بام دل و می پیچد شمیم یاس در محراب کوثرها عجب جاه و جلالی دارد اینجا ماه مریم ها که صد عیسی نهاده زیر پای مرقدش سرها دلم را کرده ام امشب دخیل بند گیسویت که ازاین حلقه ها وا می‌کند انگشت تو درها رصد کردی به خون دل زمان ها را به دلتنگی که تا آموختی درس وفاداری به خواهر ها تو ققنوسی که بر قاف محبت آشیان داری پراز عشقی لبا لب آتش شوق برادرها قم از شوریِ اشکِ تو نمکدان ولایت شد چه شیرین است شورِ تو برای حجم ساغرها https://eitaa.com/yzdaan @golchine_sher
خوش نشسته با سه تارش تک نوازی میکند با زلالِ موی لَختش، باز بازی میکند! با رقیبان ناز و عشوه با رقیبان سور و سات با من اما بی وفا گردن فرازی میکند لای در می ایستم میبینمش در باشگاه.. پُر تکاپو، سخت تمرینِ هوازی میکند! من که از مجهول چشمانش رکب ها خورده ام!. با زبانِ چشم! تدریسِ ریاضی میکند این تغزل، از دو چشمم خون شد و فواره زد! بلبلِ طبعم چه غمگین،شعر سازی میکند! @golchine_sher
حتی اگر یک آرزو باقی بمانی باید ببینند از تو در شعرم نشانی آنقدر می‌خواهم تو را با هر بهانه تا کار دستم می‌دهد شور جوانی هر کس که با من دوست باشد دشمن توست از تو بعید است این همه نامهربانی این شعرهایی که برایت می‌سرایم مگذار پای حربه ی شیرین زبانی من با هزار امید می‌مانم به پایت حتی اگر یک آرزو باقی بمانی @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
گلچینی از زیباترین اشعار تک بیتی و رباعی👌✨ Join-https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
نوید پیروزی چرا باید چنین باشد کنون وضعِ مسلمانان ؟! ز قتل و غارت صهیون شده خَم قامتِ انسان فلسطین ، سوریه، لبنان شده آماجِ اسراییل ز حد بگذشته است اینک جنایتهای این شیطان در این دوران سکوتِ این عربها مایه ی شرم است نباشد در دلِ آنان نشان از ذرّه ای ایمان! دفاعِ هر مسلمانی ز جانِ جمله مظلومان جهادِ هر مسلمانی بُوَد در جنگِ این دوران ز کُشتار و جنایتهای اسراییلِ کودک کُش بلند است آهِ مظلومان به غزّه یا که در لبنان و هر آزاده ای باید کند یاری به مظلومان بگردد تا مسلمان عاقبت پیروزِ این میدان نترسیدن ز هر سختی کلیدِ رمزِ پیروزیست که در پیکارِ با صهیون شود هر مشکلی آسان چو ( شایق) می نویسم از نویدِ فتح و پیروزی به زودی در فلسطین و برای مردمِ لبنان @golchine_sher
بگو چرا بنویسم به دفتری که ندارم هنوز هم غزل از حالِ بهتری که ندارم دلم هوای تو دارد ولی چگونه ببندم هزار نامه به پای کبوتری که ندارم؟ به رغم آنکه نبودی، همیشه پای تو ماندم که سخت مؤمنم، اما به باوری که ندارم اگرچه بافتنی نیست راهِ تا تو رسیدن به جز خیال، ولی راهِ دیگری که ندارم شبیه ابر بهاری دلم عجیب گرفته کجاست شانه‌ی امنِ برادری که ندارم؟! @golchine_sher
ای كاش.. می‌توانستم بگويم كه با من چه می‌كنی تو جانی در جانم می‌آفرينی.. تو تنها سببی هستی كه به خاطر آن روزهای بيشتر شب‌های بيشتر و سهم بيشتری از زندگی می‌خواهم تو به من اطمينان می‌دهی كه فردايی وجود دارد ...! @golchine_sher
صبح آمد و خورشید به جانم بارید صدباغچه نور توی قلبم رویید من چشم به عشق بسته بودم اما عشق آمد و باز بر در دل کوبید @golchine_sher
شنیده‌اید که آسایش بزرگان چیست: برای خاطر بیچارگان نیاسودن به‌کاخ دهر که آلایش است بنیادش مقیم گشتن و دامان خود نیالودن همی ز عادت و کردار زشت کم کردن هماره بر صفت و خوی نیک افزودن ز بهر بیهده، از راستی بری نشدن برای خدمت تن، روح را نفرسودن برون شدن ز خرابات زندگی هشیار ز خود نرفتن و پیمانه‌ای نپیمودن رهی که گمرهیش در پی است نسپردن دری‌که فتنه‌اش اندر پس است نگشودن @golchine_sher
مشتاق صمیمانه‌ی دیدارِ شمایم اما تو بفرما به چه تدبیر بیایم هم سلسلهٔ مویِ تو بسته‌ست به دستم هم رشتهٔ گیسویِ تو پیچیده به پایم آمیخته با آتش و بغض است گلویم من گریهٔ شمعم که گرفته‌ست صدایم گردِ من دل‌سوخته پروانه زیاد است از این همه تنها تو دلت سوخت برایم بگذار بگریم که بگریم که بگریم ابری‌ست که ابری‌ست که ابری‌ست هوایم @golchine_sher
چه خوش است با خیالت، صنما دمی صفایی به کجا گریزی از من، که اسیر وهم مایی دل من خوش است روزی، به وصالِ تو در آید من از این بهانه مست و تو عجب گریز پایی نه شراب می‌پسندی، نه شباب می‌شناسی به کدام قبله هستی، همه چونی و چرایی به زبان شاعرانه، به علوم ماورایی  به چه منطقی بگویم که برای من خدایی چو شمیم عشقت آمد، غزل از قلم رها شد  دل کوچه شد اسیر تب و تاب رد پایی نه ملالی از جفایت، نه امید بر وفایت به جفای تو خوشم من، چه کنم که بی وفایی به خدا که این غزل را به اطاعتت سرودم تو امیرِ ارتشِ دل، شهِ ملکِ واژه‌هایی @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفتی مرا به داغ ندیدن گذاشتی سنگی به روی بال پریدن گذاشتی خندیدی و دلم به هوای لبت که رفت آنجا مرا به حسرت چیدن گذاشتی یوسف کجا ؟ کلاف من پیرزن کجا؟! تو در سرم هوای خریدن گذاشتی من دوستت ...ادامه ی آن را نگفتی و دل را در انتظار شنیدن گذاشتی آرام جان به جای سرت روی شانه ام بار غمی برای کشیدن گذاشتی رفتی و دانه های انار دل مرا چون قطره های خون به چکیدن گذاشتی سهم من از تمام تو حسرت شد و تمام انگشت را دچار گزیدن گذاشتی جانم به لب رسید و تمامست طاقتم رگ را ولی برای بُریدن گذاشتی @golchine_sher
شکر حق هم خونِ دل داریم هم اشکی روان سفره‌ی درویش را زینت ببخشد آب و نان در فراقت شعر می‌گویم، ببین این شعرها حاصل داغ من است اما به کام دیگران آه از دنیا که جام بی‌بهای عمر را اندک‌ اندک پر کند اما بریزد ناگهان خیره بر تنهایی بی‌مرز خود در آینه سهم ما این بوده شاید از تماشای جهان آمد و با خود گمان‌کردم که قصدش ماندن‌است رفت تا با رفتنش پایان بگیرد داستان @golchine_sher
تهران شده بازیچه موهای بلندت یک شهر نشستند تماشا بکنندت مجموعه شعری که خدا شاعر آن است تضمین شده در باغچه ها بند به بندت با طعم لبت صنف شکر خانه خراب است این مرتبه هم قند فریمان گله مندت بازار گل شهر محلات به هم ریخت وقتی گذر قافیه افتاد به خنده‌ت دین و دل من، چشم و لبت، موی تو...تسلیم! کافر شده‌ام در جدل چشم به چندت با درد دیابت که کنار آمده‌ام، کاش یک شب برسد جان بدهم با لب قندت چندیست مهندس شده این شاعر بی چیز شاید بپسندد پدر سخت پسندت... @golchine_sher
از باغ می‌بَرند چراغانی‌ات کنند تا کاج جشن‌های زمستانی‌ات کنند پوشانده‌اند صبح تو را ابرهای تار تنها به اين بهانه که بارانی‌ات کنند يوسف به اين رها شدن از چاه دل مبند اين بار می‌برند که زندانی‌ات کنند ای گل گمان مکن به شبِ جشن می‌روی شايد به خاک مرده ای ارزانی‌ات کنند يک نقطه بيش بين رحيم و رجيم نيست از نقطه ای بترس که شيطانی‌ات کنند آب طلب نکرده هميشه مراد نيست گاهی بهانه ايست که قربانی‌ات کنند ‌ @golchine_sher
ابر می بارید بر آینده ی دلگیر من خنده می زد کاتب تقدیر بر تدبیر من! اشک می آمد به استقبال ما وقت وداع سخت می لرزید در چشمان او تصویر من شرم اگر مانع نمی شد، بیشتر می دیدمت بگذرند ای کاش چشمان من از تقصیر من با سخن چینی مرا از چشم او انداختند ساده لوحان غافلند از آه پر تأثیر من مُصحفی هستم میان مکتب کج فهم ها هر چه می‌خواهند می گویند در تفسیر من هیچ ابری موجب خاموشی خورشید نیست رو سیاه است آن که کوشیده ست در تحقیر من... @golchine_sher