eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
829 عکس
285 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
باز دارد عطر و بویی بَر مَشامم می رسد ای دِلا آماده شو دارد مُحرّم می رسد پیش از آنی که به پا گردد عَلم های عزا فاطمه در کربلا با قامتی خَم می رسد اِذن مشکی پوش بودن از رسول الله بگیر ناله های مصطفی دارد دَمادَم می رسد حیدر کرّار با آه و فغان کوبد به سَر حضرت صاحب عزا در مجلس غم می رسد این عزای آسمان هم هست از داغ حسین در عزایش بَر زمین خیل مَلک هم می رسد هر کسی از مادرش شیر حلال و پاک خورد در دل او اضطراب ماه ماتم می رسد خوش به حال آن عزادری که با یاد حسین گریه دارد از دو چشمش اشک نَم نَم می رسد عاشقی سَربند یا زهرا به پیشانی خود یک نفر در سایه سارِ موج پرچم می رسد تا قیامت این عزا در قلب شیعه تازه است این حدیث مُعتبر از قول خاتم می رسد اختیار گریه رفت از دست من این روزها بی قراری می کُنم دارد مُحرم می رسد @golchine_sher
با من هزار نوبت اگر دشمنی کنی ای دوست همچنان دلِ من مهربان توست... @golchine_sher
باز با گریه به آغوش تو برمی‌گردم چون غریبی که خودش را برساند به وطن.. @golchine_sher
تو خواهی رفت، دیگر حرف چندانی نمی‌ماند چه باید گفت با آن کس که می‌دانی نمی‌ماند؟! بمان و فرصت قدری تماشا را مگیر از ما تو تا آبی بنوشانی به من، جانی نمی‌ماند برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیست برای اهل دریا شوق بارانی نمی‌ماند همین امروز داغی بر دلم بنشان که در پیری برای غصه خوردن نیز دندانی نمی‌ماند اگر دستم به ناحق رفته در زلف تو معذورم! برای دست‌های تنگ، ایمانی نمی‌ماند اگر این‌گونه خلقی چنگ خواهد زد به دامانت به ما وقتی بیفتد دور، دامانی نمی‌ماند بخوان از چشم‌های لال من، امروز شعرم را که فردا از منِ دیوانه، دیوانی نمی‌ماند @golchine_sher
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد... @golchine_sher
قلم در دست می‌گیرم که‌ امشب شاعرت باشم نم ناچیزی از دریای "قال الباقرت" باشم قلم در دست می‌گیرم که پای مکتبِ فقهت شبیه دانش آموزِ همیشه‌حاضرت باشم مسیرم را به سمت جاده‌ات یکراست کج کردم که در هر رفت و هر آمد، همیشه عابرت باشم به زیر خیمه‌گاه چادرم گه‌گاه بنشینم به یاد کربلا اشکی بریزم، ذاکرت باشم میان سینه‌ی تنگم کبوترخانه‌ای دارم که گاهی تا بقیعت پرکشم؛ تا زائرت باشم! @golchine_sher
چه رؤیاییست صبح بخیرهایت طمعی دارد مانند زندگی فقط برای من تکرار کن @golchine_sher
من از نماز به این نکته‌اش رسیدم که سلام وقتِ خداحافظی چه دلگیر است! @golchine_sher
لیلی گذشت و مجنون، حالی خراب دارد گفتم نگریم اما... دیدم ثواب دارد مجنون منم که ماندم؛ این خاک، خاک لیلی‌ست ای کاروان! بیایید؛ این چاه، آب دارد چرخی زنیم در خود -بی‌خود ز خود- بچرخیم دنیا پر است از چرخ... دنیا شتاب دارد سر می‌گذارم امشب بر بالشِ قیامت مژگانِ سربه‌زیرم عمری‌ست خواب دارد از وحشت قیامت، زاهد! مرا مترسان ترس از قیامتم نیست، دنیا حساب دارد... @golchine_sher
بهار زندگی اش را نفس به گریه کشید کسی که روضه ی مکشوفه را به چشمش دید گریست آنکه شنید از حدیث کرب و بلا شکست آنکه به چشمان خویش دید و چشید به چشم دید یلی رفت و اِرباً اِربا شد به تیر و نیزه زمین خورد عاقبت خورشید درون خیمه ی آتش گرفته بود و چقدر به روی خار مغیلان کنار عمه دوید به نیزه دید سر بهترین عالم را و پای عصمت کبری رسیده بزم یزید چگونه می شود از داغ این بلا نشود تمام موی سر کودک سه ساله سپید صبور در غم عظمی کشید قد اما به یاد کرب و بلا قلب او همیشه تپید کسی به یاد ندارد میان مردم شهر کجا و کی ؟پس از آن سیل گریه ها،خندید شکافت قلب علوم و حدیث معرفتش به جان شیعه ی عالم دوباره جان بخشید نداشت طاقت خورشید را زمانه ی ظلم خبر رسید که شد باقر العلوم شهید حرم ندارد و یک روز شیعه خواهد ساخت برای حضرت خورشید بارگاه جدید @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بامنی اما نفهمیدی که تنهاتر شدم گریه کردم فکر کردی زیر باران تَر شدم سهم تنهاییِ من یک پاکت سیگار بود سوختم آهسته تا همرنگ خاکستر شدم شب به شب ، بی خوابی و سردردهای بی کسی قرص خوردم پشتِ هم محتاج خواب آور شدم گفته بودی دوستت دارم ولی برعکس بود حرف چشم و خط لب های تو را از بَر شدم جوجه ی یک روزه ای بودم که در دستان تو با نوازش های دل سوزانه ات پرپر شدم! از غرورِ رو به تاراجم نمانده هیچ چیز کشوری مستعمره بی شاه و بی لشکر شدم! باز باران آمد و... دلتنگی ام را گریه شست باز باران آمد و... من زیر باران تر شدم @golchine_sher
پایان التهاب،شروع نگاه توست من یک کویر تشنگی‌ام،جویبار شو! @golchine_sher
آدم‌ها می‌آیند می‌روند و در این عبورِ مبهم، عشق اتفاقِ ساده‌ای‌ست که می‌ماند و چون تیر برقی در سکوتِ یک بعدازظهر گریه می‌کند... @golchine_sher
انوار عشق در دل من‌ جا گرفته است شعر از شکوه نام تو معنا گرفته است ای از تبار جان رسول ای خود رسول هر واژه با تو سیرت زیبا گرفته است آری شباهت تو چنان است که خدا آیینه ای مقابل دریا گرفته است دانش به گرد پای تو هرگز‌ نمی رسد علم زمانه از تو چنین پا‌ گرفته است هادی، امین و شاکر و باقر تویی که عشق در قلب بیکران تو ماوا گرفته است چشم تو شاهد است که در روز واقعه نوری تمام کرببلا را گرفته است نوری که عرش روشن از او بوده از ازل از او بهشت شوق تماشا گرفته است از او که جد پاک‌ تو بوده‌ست کربلا در بطن خویش نام‌ معلی گرفته است بر تو عزیز فاطمه بنت‌الحسن سلام عاشق شده‌ست قلب من‌ اما‌ گرفته است @golchine_sher
چقدر خواب ببینم که مالِ من شده ای و شاه بیتِ غزل های لالِِ من شده ای چقدر خواب ببینم که بعدِ آن همه بغض جواب حسرتِ این چند سال من شده ای چقدر حافظ یلدانشین ورق بخورد تو ناسروده ترین بیت فال من شده ای چقدر لکنت شب گریه را مجاب کنم خدا نکرده مگر بی خیال من شده ای هنوز نذر شب جمعه های من این است که اتفاق بیفتد حلال من شده ای که اتفاق بیفتد کنار تو هستم برای وسعتِ پرواز ، بال من شده ای میان بغض و تبسم ، میان وحشت و عشق تو شاعرانه ترین احتمالِ من شده ای مرا به دوزخ بیداریم نیازی نیست چقدر خواب قشنگیست مال من شده ای @golchine_sher
کجاست بالشِ امنی که با تو سر بنهم که حسرت سر و سامان که گفته اند اینست... @golchine_sher
میان هر رگم از عشق؛جوی می جاری ست چنین که مست تو هستم چه جای هشیاری ست... @golchine_sher
چقدر آه کشیدم برای غربت تو کبوترانه رسیدم کنار تربت تو اگرچه گنبد و گلدسته ای نمی بینم ولی پر است فضا از شمیم رحمت تو اگرچه عالَم شیعه در این غم جانسوز عزا گرفته برای تو و مصیبت تو ولی غم تو کجا و غم حسین کجا به غیر کرب و بلا نیست رنج و محنت تو ضرر نکردم اگر کل عمر گریه کنم برای قصه ی پر غصه ی اسارت تو تو خود اسیر شدی بعد کربلای حسین ولی اسیر نگشته پس از تو عترت تو هزار شکر که مأنوس با احادیثم نشسته است به جانم نسیم رحمت تو به پای خویش رسیدن به محضرت سخت است کشانده است مرا رشته ی محبت تو تویی که باقرِ علم پیمبران بودی که غیر وحی الهی نبود صحبتِ تو چگونه بود که با این جلال و شأن و شکوه به دست قوم حرامی شکست حرمتِ تو چقدر ناله زدم روز و شب به پای غمت چقدر آه کشیدم برای غربت تو @golchine_sher
‏هرچه ميخواهى ببر اما مـرا از ياد، نـه ... @golchine_sher
‏جایی که یار نیست دلم را قرار نیست من آزموده ام دل خود را هزار بار @golchine_sher
نگاه کودکی‌ات دیده بود قافله را تمام دلهره‌ها را، تمام فاصله را هزار بار بمیرم برات، می‌خواهم دوباره زنده کنم خاطرات قافله را تو انتهای غمی، از کجا شروع کنم خودت بگو، بنویسم کدام مرحله را؟ چقدر خاطرۀ تلخ مانده در ذهنت ز نیزه دار که سر برده بود حوصله را چه کودکی بزرگی است اینکه دستانت گرفته بود به بازی گلوی سلسله را میان سلسله مردانه در مسیر خطر گذاشتی به دل درد، داغ یک گله را چقدر گریه نکردید با سه ساله، چقدر به روی خویش نیاورده‌اید آبله را دلیل قافله می‌برد پا به پای خودش نگاه تشنۀ آن کاروان یک دله را هنوز یک به یک، آری به یاد می‌آری تمام زخم زبان‌های شهر هلهله را @golchine_sher
مانند خبر سر خَط هر اخبارم آواره ی کوی و کوچه و بازارم بیگانه در این در به دری نقش نداشت از دست خودی های خودم بیزارم @golchine_sher
صبح آمد،چشم واکن زندگی لبخند توست روزها با خنده هایت رونمایی می شوند @golchine_sher
ای دلآرام ترین غنچهِ گلزار سلام ای طلوعِ نفسِ صبحِ چمنزار سلام ای فرحبخش ترین رایحه ی عاطفه ها مژدهِ پرتوِ خورشیدِ پدیدار سلام ردپاهای تو ابراز صمیمانهِ عشق کوچه های غزل از عطرِ تو سرشار سلام @golchine_sher
آسمان بودم و می خواست زمین گیر کند عشق آمد که مرا یک شبه تسخیر کند من سپردم دل خود را به مه چارده ای تا خداوند چه خواهد ،و چه تدبیر کند دارد امید رهایی بشر از لغزش پا راه برگشت ندارد دل اگر گیر کند قادسیه ست دو ابروی هلالش  یعنی هر چه خواهد بکند با دم شمشیر کند داده پیغام مرا می کشد او آخر سر من همه ترسم ازین است که او دیر کند @golchine_sher
چقدر خاطره از آن شکسته قافله داری گمان کنم که به پایت هنوز آبله داری اگر به هلهله سر برده اند از تو در آن دشت ولی هنوز صبوری هنوز حوصله داری تویی که کودکی ات را به پای نیزه دویدی تویی که تا سر نی یک نگاه فاصله داری پی که می رود آن دل ،دل شکسته و خونت به شوق کیست که دستی به دست سلسله داری ؟! هنوز تیر سه شعبه نرفته است ز یادت هنوز دلهره از خنده های حرمله داری به شور و شوق کشیدی بغل هر آنچه بلا را  که گفته است که از درد و داغ ها گله داری... @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند معنی کور شدن را گره ها می فهمند سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند @golchine_sher
دستِ من گیر که این دست همان است که من بارها از غمِ هجرانِ تو بر سر زده ام... @golchine_sher