به مناسبت روز پاسداشت زبان فارسی و بزرگداشت فردوسی🌺🌺
استاد ابوالقاسم فردوسی، شاعر بزرگ حماسهسرای ایران در قرن چهارم و یکی از گویندگان مشهور جهان و از ستارگان درخشندهی آسمان ادب فارسی است.
به مناسبت روز مذکور، بخشی از شاهنامه نقل میشود. پس از مجروح شدن سهراب به دست رستم که پسرش را نمیشناخت و آگاه شدن به هویت او در لحظات آخر و در پی نوشدارو فرستادن کسی را، خبر مرگ سهراب را به رستم میدهند. فردوسی، این لحظات را چنین روایت کرده است:
گَوِ پیلتن سر سوی راه کرد
کس آمد پیاش زود آگاه کرد
که سهراب شد زین جهان فراخ
همی از تو تابوت خواهد، نه کاخ
پدر جَست و برزد یکی سرد باد
بنالید و مژگان به هم برنهاد
پیاده شد از اسب، رستم چو باد
به جای کُله، خاک بر سر نهاد
بزرگان لشکر همه همچنان
غَریوان و گریان و زاریکنان
آن گاه، رستم به سرزنش خود میپردازد و میگوید:
که را آمد این پیش کامد مرا؟
که فرزند کشتم به پیرانسرا
بریدن دو دستم سزاوار هست
جز از خاک تیره مبادم نشست
چه گویم چو آگه شود مادرش؟
چگونه فرستم کسی را برش؟ ...
نکات مهم:
گو: پهلوان. گو پیلتن: رستم . شد: رفت، مُرد. سرد باد: آه سرد. غریوان: فریادکنان. به پیرانسرا: در پیری.
گلبانگ سربلندی، دکتر محمدتقی آذرمینا و دیگران، ص ۵۶ و ۵۷ .
#فردوسی
#شاهنامه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
آغاز شاهنامهی فردوسی
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزیدِهِ رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزندهی ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برتر است
نگارندهی برشده گوهر است
به بینندگان، آفریننده را
نبینی، مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه...
به هستیش باید که خَستو شوی
ز گفتار بیکار، یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بوَد هر که دانا بوَد
ز دانش دل پیر، بُرنا بوَد
نکات:
نگارنده: آفریننده، نقاش. پیکر: نقش و صورت، هر یک از صورتهای فلکی. برشده پیکر: آسمان برافراشته.
بیننده: چشم.
خستو: مُعتَرِف، اقرارکننده. بیکار: بیهوده، بیفایده.
برنا: جوان.
به نقل از گزیدهی متون ادب فارسی، ص ۵.
#شاهنامه
#فردوسی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
ستایش خرد 🦋🦋🦋
از شاهنامهی فردوسی
کنون تا چه داری؟ بیار از خرد
که گوش نیوشنده، زو برخورَد
خرد، بهتر از هرچه ایزد بداد
ستایش خرد را بِه از راهِ داد
خرد، رهنمای و خرد، دلگشای
خرد، دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی وز اویت غمی است
وز اویت فزونی، وز اویت کمی است...
نخست آفرینش، خرد را شناس
نگهبانِ جان است و آنِ سه پاس
سه پاسِ تو، چشم است و گوش و زبان
کزین سه رسد نیک و بد، بیگمان
خرد را و جان را که یارَد ستود؟
و گر من ستایم، که یارَد شنود؟
لغات:
نیوشنده: شنونده. برخورد: بهرمند شود. داد: عدل. سرای: خانه. دو سرای: دنیا و آخرت. غمی: غمگینی.
نخست آفرینش: اشاره است به حدیث معروف: اِنَّ اَوَّلَ ما خَلَقَ اللهُ العَقلُ.
پاس: نگهبان، محافظ. معنی مصراع: خرد، نگهبان جان و محافظ چشم و گوش و زبان است.
یارد: از مصدر یارَستن، توانایی دارد.
گزیدهی متون ادب فارسی، دکتر زمرّدی و دیگران، ص ۶ و ۷.
#شاهنامه
#خرد
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
دورهها و منابع شاهنامهی فردوسی
در شاهنامه، سه دورهی متفاوت میتوان تشخیص داد:
۱ - اساطیری.
۲ - پهلوانی.
۳ - تاریخی.
دورهی اساطیری، از عهد کیومرث تا ظهور فریدون و دورهی پهلوانی، از قیام کاوه تا قتل رستم و دورهی تاریخی، از اواخر عهد کیان به بعد است؛ اما این قسمت نیز آمیختگی تمام با افسانهها و داستانهای حماسی دارد.
فردوسی در نظم شاهنامه، از مآخذی استفاده کرده است که در درجهی اول، باید شاهنامهی ابومنصوری را نام برد و سپس داستانهایی را که در باب رستم و خاندان گرشاسپ وجود داشته و گویا، جامع و راوی آنها، آزادسرو نامی بوده و دیگر، بعضی از داستانهای متفرق آن عهد مانند داستان بیژن و گرازان و کتابی که در شرح داستان اسکندر متداول بوده است.
تاریخ ادبیات در ایران، دکتر صفا، ج ۱، ص ۴۸۹.
#فردوسی
#شاهنامه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
فردوسی
از مصطفی محدثی خراسانی
قصهپرداز توحیدی ای مرد
مشرق صبح جاویدی ای مرد
از رسولانِ مهری و پیوند
شاعر جلوههای خداوند
شاعر آسمانهای روحی
راوی قصههای شکوهی
واژههای تو، سرشار جان است
هدیهی روشن آسمان است
ای حماسهترین، ای ترانه
ای لغتهای ما را خزانه
پردهخوان ازل تا ابد، تو
وارث روشنی و خرد، تو
تکسوارِ بر و بام دشتی
با سیاوش از آتش گذشتی
جوهر آن چکامه، تو هستی
رستمِ شاهنامه، تو هستی
در امان از گزند زمانی
جاودان، جاودان، جاودانی
سُکر سماع، محدثی خراسانی، ص ۱۷۸ و ۱۷۹.
#فردوسی
#شاهنامه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
کاخ بلند نظم
از شاهنامهی فردوسی
جهان کردهام از سخن چون بهشت
ازین بیش، تخم سخن، کس نکِشت
بسی رنج بردم در این سال سی
عَجَم زنده کردم، بدین پارسی...
بناهای آباد، گردد خراب
ز باران و از تابش آفتاب
پی افکندم از نظم، کاخی بلند
که از باد و باران، نیابد گزند
بدین نامه بر، عمرها بگذرد
بخوانَد هر آن کس که دارد خرد
گزیدهی ادب فارسی، دکتر علیاصغر خبرهزاده، ص ۵۲۷.
#شاهنامه
#فردوسی
#پارسی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
نیکی و بدی
از شاهنامهی فردوسی
هر آن گه کِت آمد به بد دسترس
ز یزدان بترس و مکن بد به کس
به نزدِ کِهان و به نزد مِهان
به آزار موری، نیرزد جهان
دراز است دست فلک بر بدی
همه نیکوی کن، اگر بِخرَدی
چو نیکی کنی، نیکی آید برت
بدی را بدی باشد اندر خورت
تاریخ ادبیات در ایران، دکتر صفا، ج ۱، ص ۵۲۰.
#بزرگداشتفردوسی
#شاهنامه
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
اَکوان دیو در شاهنامه
اکوان، نام دیوی است که به روایت شاهنامه (۴/ ۳۰۱ و بعد) به صورت گورخری وحشی، در گلههای اسب کاووس زیانکاری میکرد. کاووس از رستم کمک خواست. رستم، سوار بر اسب بر او حمله برد؛ ولی هر بار که بر او میتاخت، گورخر ناپدید میشد. رستم، خسته در کنار چشمهای خوابید. آن گاه دیو، بستر پهلوان را از جا کند.
همینکه رستم چشم گشود، خود را در دست دیو دید. چون میدانست که کارِ دیو بر عکس است، همین که به رستم گفت او را به دریا اندازد یا به کوه؟ رستم کوه را انتخاب کرد و بالاخره با شنا خود را به ساحل رساند و با ضربات گرز، او را هلاک کرد.
داستان اکوان دیو که در شاهنامه به اختصار آمده، شبیه است به یک داستان چینی به نام "دیو باد" (آیینها و افسانهها، ۷) و گویا فردوسی، خود به مأخذ داستان واقف بوده که گفته است:
چنین داد پاسخ که دانای چین
یکی داستانی زدهست اندرین
با تلخیص از فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، دکتر محمدجعفر یاحقّی، ذیل اکوان دیو.
#اکواندیو
#شاهنامه
#محمدجعفریاحقی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303