eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.6هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
800 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6010525732516664487.mp3
11.87M
▪️ حضرت زهرا س ▪️مادر به تپش های دل حیدر... ▪️
. از علی دم بزن،مثل فاطمه حرف و محکم بزن،مثل فاطمه پرچم حیدر و،تا که زنده ای بین عالم بزن،مثل فاطمه مثل فاطمه/پای کار علی باش /بیقرار علی باش در مدار علی باش مثل فاطمه /شیعه واقعی باش/حیدری باشی ای کاش تا قیامت بمون پاش حیدریمو، فاطمی هستم کار و بارمو ، با علی بستم یا علی مدد حیدر کرار ........ الگوی مادرا،بی بی فاطمه س مادر نوکرا،بی بی فاطمه س حک شده روی عرش،اسم فاطمه نقش رو سردرا،بی بی فاطمه س یا علی بگو/پرچمش رو نگهدار/رفتی حتی سر دار اسمشو باز بزن جار یاعلی بگو/سینه بازم سپر کن/عالمی رو خبر کن گوش دشمن رو کر کن یک نفس میگم ،بشنوه دنیا شاه لافتی ، یا علی مولا یاعلی مدد حیدر کرار ........... هرچی غیر شما،باشه باطله بینوا اونِ که ،از تو غافله رو به ایوون طلا،سجده میکنم قبله سمت نجف،وقتی مایله عبد حیدرم/بی بی کرده نگاهم/با علی پادشاهم عمری داده پناهم عبد حیدرم /با حسينش رفیقم/بَه چقد خوش سلیقم اسم روی عقیقم وقتی زندگی ، باز میشه دشوار یا علی بگو ، یکصد و ده بار یاعلی مدد حیدر کرار اللهم عجل لولیک الفرج ✍ 👇
. ═══════════ لااقل ” این‌ جسمِ عریان‌ مانده ” را .. ، دفنش کنید نامروّت ها کسی این‌ قدر ظالم می شود {خودتو برسون به این کاروان اگه ببینی تصادفی بیرون پیش اومده یه نفر از دنیا رفته حتی اگر کس و کار هم نداشته باشه بالاخره میان میبرنش دفنش می کنن خاکش می کنند آخه میگن بده میت نباید روی زمین بمونه بی بی همچین که اومد وارد خیمه شد دید امام‌سجاد داره گریه میکنه چی شده عزیز برادرم فرمود عمه جان مگه نمیبینی اینا دارند کشته های خودشونو خاک میکنن اما میبینی بابای منو همینطور برهنه بدنشو رها کردن و رفتن نمیدونم این یه بیت و الان بخونم یا نه شاید هنوز دلت آماده نشده پیغمبر وارد شد چی شده دخترم؟ عرضه داشت بابا بچم داره باهام حرف میزنه فرمود دخترم توهم که در رحم مادرت بودی با اون حرف میزدی آرومش میکردی عرضه داشت باباجان آخه آروم که نمیکنه تازه یه حرفهایی هم میزنه که منو به هم ریخته چی میگه دخترم هی دو سه روزه میگه انا الغریب انا الغریب... اما امروز من فاطمه رو به هم ریخته آخه هی میگه أنا العطشان... پیغمبر شروع کرد روضه بخونه گریه کن هم بی بی دوعالم فرمود دخترم حسینت رو اینطور میکشن نمیدونم پیغمبر چطور روضه خوند اما همه میگن بی بی دو عالم شروع کرد بلند بلند برای حسین گریه کردن مادر برات بمیره حالا جا داره این شعر رو بخونم همه باهم گریه کنیم نمیدونم پیامبر چی خوند اما شاید اینو خوند مونده روی زمین پیکر تو رها السلام علی من دفن اهل غرا خواهر تو که نیست رفته شام بلا ریگ و رمل بیابون برات گرفته عزا گریه میکنی هم با همه وجود گریه کن هر کاری می کنی از عمق وجودت بکن امام صادق فرمودند اگر اشک هم نداری برای امام حسین تباکی کن فرمود برای جدغریب ما آه بکشید بگید حسین.... همه منتظرن مادرش برسه کاش صدای برادر به خواهرش برسه دست قاتل اگه به سرش برسه آخ خدا به داد موی دخترش برسه حالا آماده شد دلت این یه بیت رو بخونم آن ردا و آن عبا آن عمامه بس نبود؟ کهنه پیراهن مگر جزو غنایم میشود؟؟ اما امشب شب امام حسنی هاست امشب شب بچه امام حسنه شب قاسم ابن الحسنه شب شما جوونا و نوجوانوس شما امشب بیشتر گریه کنید چقدر شوق شهادت دارید؟ چقدر دوست دارید رو پای ارباب جون بدید آقا جان خیلی دوس دارم  اهلی من العسل بخدا شهید نشیم میمیریم دهعا کنید اگر شهید هم نشدیم تو روضه بمیریم میون این حسین گفتن ها یهو چشام باز کنم ببینم اربابم بالاسرمه ارباب سرمو بغل گرفته حسین... اومد اجازه میدان بگیره آخه مادرش راهیش کرد گفت برو بابات خیلی به من سفارش کرده اومد پیش عمو، عمو به من اجاره بده منم مثل علی اکبر برم برات بجنگم فداییت بشم حسین جان به منم اجازه بده برات فدایی بشه حسین جان ما دست خط از کسی نداریم. دستمون به جایی بند نیست آشنا ندارم آخه شنیدم به قاسم اجازه ندادی دست خط از باباش آورد همچین که گوشه خیمه زانوهاشو بغل کرد چرا عمو منو نمیخره مادر اومد چی شد عزیز دلم گفت عمو به من اجازه نمیده میگه تو باش بالا سر این زنوبچه باش اما بدون عمو نمیتونم زنده باشم مادرش گفت غصه نخور یه بغچه آورد. تا بغچه رو آورد بوی امام حسن پیچید هم مادر گریه کرد هم بچه مادر جان این چیه؟ گفت پدرت فکر اینجاهارو کرده بود میدونست عموت بهت اجازه نمیده یه دستخط نوشت گفت اینو بده به قاسمم به عمو نشون بده همون موقع که به حسین گفت لا یوم کیومک یا اباعبدالله مادرش هم موقعی که میخواست جون بده گفت علی جان خیلی مواظب حسینم باش همه سفارش حسین کردن آی مردم با سفارش اینا داریم گریه میکنیم نامه رو داد دست قاسم عزیز دلم اینو ببر به عمو نشون بده سریع دوید پیش عمو ، عمو یه چیزی آوردم دیگه نه نمیتونی بیاری تا نامه رو باز کرد دید دست خط برادرشه همونچا رو زمین نشست گریه کرد هی میگفت حسنم کجایی غریبی داداشتو ببینی. شیخ جعفر میگه انقدر همو بغل کردن گریه کردن که ارباب غش کرد همچین که نامه رو گرفت یاد غصه های مدینه افتاد نمیدونم همه تا اسم مادر میشنیدن غش میکردن. چی دیدن نمیدونم علی کجا افتاد؟ امیرالمومنین تو مسجد نشسته یهو دید حسن و حسین دوان دوان بابا بیا مادرم از دنیا رفت... علی فاتح خیبر غش کردا نه یه مرد معمولی همچین که نامه رو گرفت. چی نوشت تو نامه نمیدونم؟؟ وقتی ارباب غش میکنه چی تو نامه میبینه؟؟ شاید نوشته حسین جان اگر بودم مثل کوچه ها وای میسادم فقط فرقش اینه اونروز کوچیک بودم نتونستم برای مادر کاری کنم ولی امروز جبران میکردم .
. ♦️ پروفسور هانری کوربن فرانسوی: همه ادیان با مرگ پیامبران خود، مُردند. 🔹️ یهود با رحلت موسی 🔹️مسیحیت با رحلت عیسی 🔹️ مسلمانان سُنی‌ها با رحلت محمد (ص) مردند. 🔹️فقط شیعیان از مرگ امتناع کردند. 🔹️آنها نامزد مرگ نیستند، چون حسین را در ابتدا و مهدی را در انتهای راه دارند. 🔹️امام حسین از عمق تاریخ آنها را هُل می‌دهد و امام مهدی آنها را به آینده دعوت می‌کند.» 🔹️«چنین جامعه‌ای نمی‌تواند بمیرد، چون رهبری و آرمان‌های آن زنده و در حال تجدید شدن است.» .
Roze_Shab-Jome_Mirzamohamadi_47.mp3
17.01M
🏴السلام علیکَ یا اباعبدالله صلی الله علیکِ یا فاطمة الزهرا 🔊 با زحمت بسیار اگر پا میشد دیوار عصای دست زهرا میشد دانی که کدام غصه او را میکشت این غم که علی بی کس و تنها میشد همینکه روز آخر فرمود فضه قدری آب گرم کن... بعد هم بسترم رو بیار وسط اتاق.... همه میدونستن که حال بی بی روز به روز بدتر میشه ولی چرا بی بی اینجور دستوری داد؟ بچه ها خوشحال شدن یارب مکن امید کسی را تو نا امید امیرالمومنین هم از اینکه بی بی از بستر بلند شده، تعجب کرد... گفت علی جان : چون روز آخر بود کارِ خانه کردم گیسوی فرزندان خود را شانه کردم اومد کنار بستر فاطمه ، خودش سر فاطمه رو بلند کرد و به دامن گرفت. مولا بگریه افتاده ، چون اشکِ مظلومه، بی بی همینجور که گریه میکرد ، اشک علی رو با دست شکسته پاک کرد... بی بی فرمود علی جان ؛ "صدق رسول الله"، بابا رسول الله راست گفته، من اولین کسی هستم که به او ملحق میشم... کربلا هم ابی عبدالله یه جایی فرمود :"صدق رسول الله"... ◼️ و توسل به سلام الله علیها 🎤حجت الاسلام
1402.08.03.mp3
50.71M
حجت الاسلام 🔊 📆 یک‌شنبه ۱۲ آذر ماه ۱۴۰۲ 🕌 صفاییه | حسینیه شهداء }
1402.09.06_2.mp3
22.44M
🔻 🎤حجت الاسلام 🔊 مقتل خوانی ◾️ظهر شهادت حضرت زهرا «سلام‌الله‌علیها» 📆 دوشـــنبه ۶ آذر مــاه ۱۴۰۲ 🕌 صفاییه | حسینیه شهداء
1402.09.07_2.mp3
51.23M
🔻 🎤 حجت الاسلام 🔊 📆 سه‌شـنبه ۷ آذر مـاه ۱۴۰۲ 🕌 صفاییه | حسینیه شهداء 
1402.09.08_2.mp3
48.94M
🔻 حجت الاسلام 🔊 📆 چهارشنبه ۸ آذر مـاه ۱۴۰۲ 🕌 صفاییه | حسینیه شهــداء 
1402.09.08_3.mp3
11.49M
🔻 🎤 حجت الاسلام 🔊 روضه 📆 چهارشنبه ۸ آذر مـاه ۱۴۰۲ 🕌 صفاییه | حسینیه شهــداء 
1402.09.19_1.mp3
49.81M
🔻 حجت الاسلام 🔊 📆 یکشنبه ۱۹ آذر ماه ۱۴۰۲ 🕌 صفاییه | حسینیه شهداء
. پس از آنكه فاطمه رحلت كرد اسماء گريبان خود را پاره كرد و خارج شد، آنگاه با حسنين مصادف شد. ايشان به وى فرمودند: «مادر ما كجاست؟» اسماء جوابى نداد. آنان وارد خانه شدند، ديدند مادر بزرگوارشان خوابيده است. امام حسين مادر خود را حركت داد ديد از دنيا رفته است. آنگاه در حالى خارج شدند كه مى‌‏فرمودند: «يا محمّداه! يا احمداه! امروز به علّت فوت مادرمان مصيبت تو براى ما تجديد شد.» پس از اين جريان متوجه حضرت امير(ع) كه در مسجد بود شدند و آن حضرت را از رحلت مادرشان آگاه نمودند. امير المؤمنين بعد از شنيدن اين خبر غش كرد، آب به صورت آن حضرت پاشيدند تا به هوش آمد، آنگاه حسنين را برداشت و داخل خانه شد. اسماء را ديد كه بالاى سر زهرا(س) نشسته گريه مى‏‌كند و مى‌‏گويد: يتيمان حضرت محمّد(ص) چه كنند، بعد از فوت جدّ شما دل ما به فاطمه(س) خوش بود! بعد از فاطمه به چه كسى دل خوش كنيم! آنگاه حضرت على صورت مبارك فاطمه زهرا را باز كرد رقعه‏‌اى نزد سر آن بانوى معظّمه يافت كه در آن نوشته بود: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم، اين وصيّتى است كه فاطمه دختر پيغمبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كرده است: فاطمه شهادت مى‏ دهد كه خدايى جز خداى يگانه وجود ندارد، حضرت محمّد بنده و پيامبر خدا مى‏‌باشد. بهشت بر حق و دوزخ بر حق است، قيامت خواهد آمد و شكّى در آن نخواهد بود، خداوند كليه افرادى را كه در قبرها مدفونند بر خواهد انگيخت. يا على! من فاطمه دختر حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم مى‏‌باشم. خدا مرا در دنيا و آخرت براى تو تزويج نمود.» «يا على! تو از ديگران براى (غسل و كفن) من مقدّم هستى، مرا حنوط كن، غسل بده، شبانه مرا دفن كن، شبانه بر بدنم نماز بگزار، شبانه به خاكم بسپار، احدى را از فوت من آگاه منماى، من تو را به خداوند مى‌‏سپارم و فرزندانم به درود تا روز قيامت!» و چون شب فرا رسيد حضرت على پيكر مقدّس حضرت فاطمه را غسل داد و در ميان تابوت نهاد و به حضرت حسن(ع) فرمودند: «ابوذر را بياور!» هنگامى كه ابوذر آمد بدن مبارک آن بانوى مظلومه را به محل نماز آوردند و بر آن نماز خواندند، آنگاه على عليه السّلام دست‌هاى مبارك خود را به جانب آسمان بلند كرد و گفت: «پروردگارا! اين جنازه دختر پيغمبر توست كه او را از دنياى ظلمانى به طرف نور بردى و نور وجودش وجب به وجب به وسعتى تامّ و تمام زمين را درنورديد و روشن و منوّر نمود.» هنگامى كه تصميم گرفتند جنازه آن بانو را دفن كنند صدايى از يكى از بقعه‏‌هاى بقيع شنيدند كه مى‏‌گفت: «بيا به سوى من! زيرا تربت و خاك وى از من گرفته شده است.» و چون نگاه كردند با قبرى حفر شده و آماده مواجه شدند. تابوت را به سوى آن قبر بردند و جنازه را در آن دفن نمودند. سپس حضرت امير(ع) بر فراز قبر نشست و فرمود: «اى قبر! من امانت خود را به تو مى‏‌سپارم، اين جنازه دختر رسول خداست.» ناگاه ندايى شنيدند كه مى‌‏گفت: «يا على! من از تو به وى مهربانترم. برگرد و مغموم و مهموم مباش!» على عليه السّلام بازگشت و قبر را مسدود و با زمين هم سطح نمود. آن قبر تا قيام قيامت معلوم نخواهد شد. 📚زندگانى حضرت زهرا عليهاالسلام، ترجمه بحارالانوار، علامه مجلسی، ص ۶۷۸ ........ ▪️ ای مادرم! با من سخن بگو اسماء شهادت فاطمه (س) گريبانش را پاره كرد و سراسيمه از خانه بيرون آمد، حسن(ع) و حسين (ع) را در بيرون خانه ملاقات كرد. آنها گفتند: «مادر كجاست؟» اسماء، سخنی نگفت، آنها به سوی خانه روانه شدند و ديدند كه مادرشان رو به قبله دراز كشيده، حسين (ع) مادرش را حركت داد، ناگهان دريافت كه مادرش از دنيا رفته است، به برادرش حسن (ع) رو كرد و گفت: «خدا در مورد مادرم به تو اجر بدهد (آجَرَكَ اللَّهُ فِی الْوالِدَةِ).» حسن (ع) خود را به روی مادر انداخت، گاهی او را می‌بوسيد و گاهی می‌گفت: «ای مادرم! با من سخن بگو، قبل از آنكه روح از بدنم بيرون رود.» امام حسين (ع) پيش آمد و پاهای مادرش را می‌بوسيد، و می گفت: «مادرم! من پسرت حسين (ع) هستم، قبل از آنكه قلبم شكافته شود و بميرم، با من سخن بگو». اسماء به حسن و حسين (ع) گفت: برويد نزد پدرتان علی (ع)، و وفات مادرتان را به او خبر دهيد. حسنین (ع) از خانه بيرون آمدند، در حالی كه فرياد می‌زدند: «يا مُحَمَّداه! يا اَحْمَداه! اَلْيَوْمُ جُدِّ دَلَنا مُوْتُكَ اِذْ ماتَتْ اُمُّنا» «آه! ای محمد! ای احمد (ص)! امروز مصيبت فقدان تو برای ما تجديد شد، چرا كه مادرمان از دنيا رفت.» سپس وارد مسجد شدند، علی (ع) در مسجد بود، آنها شهادت فاطمه (س) را به او خبر دادند، علی (ع) از اين خبر آنچنان دگرگون شد كه بی‌حال افتاد، آب به صورتش پاشيدند، وقتی كه حالش خوب شد با ندایی جانسوز فرمود:«ای دختر محمّد (ص) به چه كسی خود را تسليت بدهم، تا زنده بودی مصيبتم را به تو تسليت می‌دادم، اكنون بعد از تو چگونه آرام گيرم؟» 📚بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۲۵۱ .
. سلام حضرت زهرا (س) به جبرئیل، رسول الله(ص) و ملک الموت در كتاب مصباح الانوار از امام جعفر صادق(ع) از پدران مقدّسش عليهم السّلام روايت شده است: «حضرت زهرا(س) مابين نماز مغرب و عشا از دنيا رفت.» عبد اللَّه بن حسن روايت مى‌‏كند كه هنگامى كه رحلت حضرت زهرا(س) نزديک شد، نظرى خاص كرد و فرمود: «سلام بر جبرائيل، سلام به رسول خدا، بار خدايا! مرا با رسول خود محشور كن. پروردگارا! مرا در بهشت و جوار خود جاى بده. خانه تو خانه سلامتى است.» سپس فرمود: «آيا آنچه را كه من مى‌‏بينم شما هم مى‏‌بينيد؟ زيرا اين مركب‌هاى اهل آسمانهاست. اين جبرئيل و اين پيغمبر خداست كه به من مى‏فرمايد: دخترم بيا، زيرا اين نعمت‌هايى كه تو در پيش دارى برايت بهتر است.» زيد بن على عليه‌السّلام مى‌گويد: زمانى كه وفات حضرت فاطمه(س) نزديك شد آن بانو به جبرئيل و حضرت رسول(ص) و ملك الموت سلام كرد، حاضرين احساسات ملائكه را شنيدند و بهترين بوى مشك را استشمام نمودند. و امام باقر عليه السّلام فرمودند: «فاطمه عليهاالسّلام بعد از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم شش ماه زندگى كرد و در روايت ديگر از آن حضرت آمده است فاطمه پانزده روز بيمار بود و سپس وفات نمود.» امام صادق(ع) فرموده است: «شاهدان دفن حضرت فاطمه(س)، سلمان فارسى، مقداد بن اسود، ابوذر غفارى، عبد اللَّه بن مسعود، عبّاس بن عبد المطّلب و زبير بن عوام بودند.» امام باقر عليه‌السّلام از پدرانش روايت نمودند: «حضرت فاطمه(س) در دوره شش ماهه زندگانى بعد از رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم هرگز نخنديد.» همچنین از امام باقر عليه‌السّلام روايت است: «فاطمه عليهاالسّلام را در هفت قطعه پارچه كفن كردند. ابتداى بيمارى حضرت فاطمه پنجاه شب بعد از وفات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بود و وقتى آن حضرت دريافت كه از اين بيمارى بهبود نخواهد جست لذا توصيه‏‌هايش را به على عليه‌السّلام فرمود و در اين حال على عليه‌السّلام بسيار ناله و زارى مى‏‌كرد و پس از آن نيز به همه توصيه‌‏ها و سفارش‌‏هاى فاطمه عليهاالسّلام عمل كرد.» فاطمه عليهاالسّلام به على عليه‌السّلام گفت: «اى ابوالحسن! رسول خدا به من خبر داده كه اوّلين شخص از خانواده او هستم كه به حضرتش خواهم پيوست، پس گريزى از مرگ نيست، در مقابل امر خداوند صبر پيشه كن و به رضاى او راضى باش.» امام باقر عليه‌السّلام می‌فرمایند: «على عليه‌السّلام را به غسل، كفن و دفن شبانه خويش سفارش كرد و على نيز اطاعت نمود و او را درباره صدقات و ارثيه‏‌اش توصيه‏‌هايى كرد.» «هنگامى كه على عليه السّلام از دفن فاطمه عليها السّلام فراغت يافت دو نفر او را ملاقات كرده و پرسيدند: آن دو چيزى كه با خود حمل مى‏‌كنى چيست؟ على عليه‌السّلام فرمود: «وصيّت فاطمه و سفارش‏‌هاى اوست.» 📚منبع مصباح الانوار، شیخ هاشم .
. ◼️ مصیبت فاطمه (س) بر من بسیار سخت است قالَ عمّارُ: «مَضَیْتُ إلی دارِ سَیّدی وَ مولای أمیرِ المُؤمنین عَلیهِ السلامُ فاسْتَأْذَنْتُ الدُّخُولَ علیه ؟ فَأَذَّنَ لی… فَدَخَلْتُ عَلیهِ، فَوَجَدْتُه جالساً جلسةَ الحَزینِ الکَئیبِ و الحَسَنُ علیه‌السلام عَنْ یمینه و الحُسَیْنُ عَلیه السلام عَنْ شِمالِه وَ هُوَ تارةً یَلْتَفِتُ إلیَ الحُسَینِ علیه‌السلام و یَبْکی …» «فلَمّا نَظَرتُ إلی حالِه وَ حالِ وُلدِه ، لَمْ أَمْلِکْ نَفْسی دُونَ أَنْ أَخَذَتنی العبرةُ وَ بَکیْتُ بُکاءً شدیداً ، فَلَمّا سَکَنَ نَشیجی قلتُ : سَیّدی! أَتأْذَنُ لی بِالکَلامِ ؟ قال: « تَکَلَّمْ یا أَبَا الیَقْظان» قُلتُ : سَیّدی! إِنَّکُم تَأمُرونَ بِالصَّبرِ عَلی الْمُصیبَهِ، فَما هذا الحُزنُ الطّویلُ؟ وَ إنَّ شیعَتَک لا یَقِرُّ لَهُم قَرارً بِاحْتِجابِکَ عَنْهُم ، وَقَدْ شَقَّ ذلک عَلیهم.» قال: «فَالتَفَتَ إِلیَّ، وَقالَ: یا عَمَّارُ! إنَّ العَزاءَ عَن مِثلِ مَنْ فَقَدْتُهُ لَعزیزٌ ، إِنیٌ فَقَدْتُ رَسُولَ اللهِ صَلّی اللهُ علیه وآله بَفَقْدِ فاطمةَ سَلامُ اللهِ علیها، وَ إذا مَشَتْ لَمْ تَخْرُمْ مَشْیَتُه ، و إنّی ما أحَسَسْتُ تألّمَ الفِراقِ إلاّ بِفِراقِها، وإنَّ أَعْظَمَ ما لَقیتْ مِنْ مُصیبَتِها … إنّی لَمّا وَضَعَتُها علی المُغتَسِلِ وَجَدَتُ ضِلْعاً مِن أَضلاعِها مَکسوراً ، وَجَنْبُها قَد إِسْوَدَّ مِنْ ضَربِ السِّیاطِ …» «وَ کانَتْ تَخْفی ذلک عَلی مخافةِ أن یَشْتَدَّ حُزْنی، و ما نَظرتُ عینایَ إلی الحسنِ و الحسینِ الاّو خَنَقَتْنی العبرةُ، و ما نَظَرتُ إلی زینبٍ باکیةً الا و أخَذَتْنی الرِّقَة علیها. ثم خَرَج علیه‌السلام مَع عَمّار فَاسْتَبْشَرَ الشیعةُ بِذلک.» عمّار می‌گوید: «به خانه آقا و مولایم امیرالمؤمنین رفتم و از ایشان اجازه‌ ورود گرفتم. به من اجازه فرمودند و داخل شدم. ایشان را درحالی که محزون و اندوهگین نشسته بودند، یافتم و حسن در سمت راست و حسین در سمت چپ ایشان نشسته بودند. گاهی به حسین علیه‌السلام نگاه می‌کرد و می‌گریست و گاهی به حسن علیه‌السلام.» هنگامی‌که به حال او و فرزندانش نظاره کردم از خود بیخود شده، اشک‌هایم جاری شد و به شدت گریستم. هنگامی‌که آرام شدم عرضه داشتم: اجازه سخن به من می‌دهید. فرمود: «بگو ای ابا الیقظان!» عرضه داشتم: شما امر بر صبر کردن در مصیبت می‌نمائید. پس این اندوه طولانی (در این مصیبت) چیست؟ در حالی که شیعیان شما به خاطر خانه‌نشینی و غیبت شما آرام ندارند و این امر بر آن‌ها سخت است. می‌گوید حضرت به من نگاه کرده و فرمود: «ای عمّار! همانا مصیبت کسی که من از دست داده‌ام بسیار سخت است.» «من رسول خدا را با از دست دادن فاطمه از دست دادم. او برای من موجب آرامش و تسلیت بود. هنگامی‌که سخن می‌گفت در گوش من صدای رسول خدا می‌پیچید و هنگامی‌که راه می‌رفت مثل رسول خدا راه می‌رفت و من درد فراق را جز با دوری او احساس نکردم و چه بزرگ است مصیبتی که به من رسیده است.» «هنگامی‌که او را در جایگاه غسل قرار دادم، فهمیدم که استخوانی از پهلوی او شکسته است و پهلویش از ضربه تازیانه‌ها سیاه شده و او آن را از من مخفی می‌نمود که می‌ترسید مبادا اندوه من بیشتر شود و به حسن و حسین نمی‌نگرم مگر اینکه اشک راه گلویم می‌گیرد و به زینب گریان نگاه نمی‌کنم مگر اینکه دلم به حال او به رقّت در می‌آید.» سپس حضرت با عمار از منزل خارج شدند و شیعیان به یکدیگر بشارت آن را دادند. 📚منبع فاطمیه ماثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۲۹ .
. و هی اعظم 🏴 مصیبت فاطمه (س) سخت‌تر از مصیبت سیدالشهدا (ع) شیخ عباس قمی در بیت الاحزان می‌نویسد: «می‌توان گفت برخی از مصیبت‌های حضرت زهرا سلام الله عليها از مصیبت فرزندش حسین علیه‌السلام که هر مصیبتی در برابرش کوچک می‌نماید بزرگ‌تر است.» در کتاب خود نفس المهموم، در شرح حادثه‌های روز عاشورا به نقل از طبری آورده‌ام: شمر بن ذی‌الجوشن جنگ را به آنجا رساند که نیزه‌اش را در خیمه‌ی حسین فرو برد و نعره زد آن آتش را به من بدهید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم. زنان جیغ کشیدند و از خیمه بیرون دویدند. حسین علیه‌السلام بر سر شمر فریاد زد: «پسر ذی‌الجوشن تو آتش می‌طلبی که خیمه‌ام را بر اهلش بسوزانی! خدا تو را به آتش بسوزاند.» أبومخنف می‌گوید: سلمان بن أبی راشد از حمید بن مسلم برای من روايت کرد که به شمربن ذی‌الجوشن گفتم: سبحان الله! این کار به تو نمی‌آید. مگر می‌خواهی این هر دو خصلت را بر خودت بار کنی که هم خود را در عذاب خدا بسوزانی و هم کودک و زنان را به قتل برسانی؟! همین کشتن مردان برای امیرت کافی است. و نیز مردی به نام شبث بن ربعی نزد شمر آمد. وی حتی پیش از من به فرمان شمر گردن می‌نهاد؛ اما به او گفت تا به حال سخنی زشت‌تر از این حرف تو ندیده‌ام و جایگاهی پست‌تر از این جایگاه تو مشاهده نکرده‌ام. کار تو به جایی رسیده است که زن‌ها را می‌هراسانی. أبومخنف می‌گوید: من شاهد بودم که شمر چگونه شرمگین شد و تصمیم گرفت که باز گردد. مؤلف می‌گوید: همین شمر با وجود اینکه کافری بی‌شرم، احمق و خشک و خشن بود از حرف شبث خجالت کشید و بازگشت؛ اما آن مرد نمایی که به در خانه‌ی امیرالمومنین علیه‌السلام و اهل بیت او آمد و آن‌ها را به سوزاندن تهدید کرد، گفت: به خدایی که جان عمر در دست اوست سوگند، یا باید بیرون بیاید یا خانه را با هر آنچه در آن است، آتش می‌زنم. به او گفتند: فاطمه علیهاسلام، دختر و فرزندان و یادگارهای رسول خدا در این خانه هستند. شهادت می‌دهم که حیا نکرد و برنگشت بلکه آنچه اراده کرده بود، انجام داد. 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، صفحه ۱۲۶ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۰۰ .
. 🏴 گریه مردان و زنان امّت بر مصائب اهل بیت علیهم‌السلام رُوِیَ أَنَّهُ لَمَّا أَخْبَرَ النَّبِیُّ صَلَِی الله عَلَیه و آله ابْنَتَهُ فَاطِمَةَ عَلَیها سَلام بِقَتْلِ وَلَدِهَا الْحُسَیْنِ وَ مَا یَجْرِی عَلَیْهِ مِنَ الْمِحَنِ‏ بَکَتْ فَاطِمَةُ عَلَیها سَلام بُکَاءً شَدِیداً وَ قَالَتْ یَا أَبَهْ مَتَى یَکُونُ ذَلِکَ؟ قَالَ: «فِی زَمَانٍ خَالٍ مِنِّی وَ مِنْکِ وَ مِنْ عَلِیٍّ. فَاشْتَدَّ بُکَاؤُهَا وَ قَالَتْ یَا أَبَهْ فَمَنْ یَبْکِی عَلَیْهِ؟ وَ مَنْ یَلْتَزِمُ بِإِقَامَةِ الْعَزَاءِ لَهُ؟» فَقَالَ النَّبِیّ ُصَلَِی الله عَلَیه و آله: «یَا فَاطِمَةُ إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِی یَبْکُونَ عَلَى نِسَاءِ أَهْلِ بَیْتِی وَ رِجَالَهُمْ یَبْکُونَ عَلَى رِجَالِ أَهْلِ بَیْتِی وَ یُجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ فِی کُلِّ سَنَةٍ فَإِذَا کَانَ الْقِیَامَةُ تَشْفَعِینَ أَنْتِ لِلنِّسَاءِ وَ أَنَا أَشْفَعُ لِلرِّجَالِ وَ کُلُّ مَنْ بَکَى مِنْهُمْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَیْنِ أَخَذْنَا بِیَدِهِ وَ أَدْخَلْنَاهُ الْجَنَّةَ یَا فَاطِمَةُ عَلَیها سَلام کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَّا عَیْنٌ بَکَتْ عَلَى مُصَابِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّهَا ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِیمِ الْجَنَّة» روایت شده: هنگامى که پیغمبر اسلام صلی‌الله ‌علیه ‌وآله فاطمه اطهر علیهاسلام را از شهادت فرزندش حسین علیه السلام و آن مصائبى که دچار آن حضرت شد آگاه نمود، حضرت زهرا علیهاالسلام گریه شدیدى کرد و گفت: «پدر جان! یک چنین مصائبى در چه موقع رخ می‌‌دهد؟» فرمود: «زمانى که من و تو و على علیه السلام در دنیا نباشیم.» گریه حضرت زهرا علیهاسلام شدیدتر شد و گفت: «پدر جان! پس چه کسى براى حسینم گریه خواهد کرد و چه کسى متصدى عزادارى وى خواهد شد!؟» پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود: «اى فاطمه علیهاسلام! مردان و زنان امت من بر مردان و زنان اهل بیتم گریه خواهند کرد، همه ساله هر گروهى پس از دیگرى عزادارى را تجدید می‌‌نمایند.» «هنگامى که روز قیامت فرا رسد من و تو مردان و زنان امت را شفاعت خواهیم کرد. هر کس که در مصیبت امام حسین علیه‌السلام گریه کند، ما دست او را می‌‌گیریم و داخل بهشت می‌‌‌نمائیم. اى فاطمه! هر چشمى فرداى قیامت گریان است غیر از چشمى که در مصیبت حسین گریه کند، زیرا صاحب آن چشم، خندان و مژده نعمت‌هاى بهشت به وى داده خواهد شد.» 📚منبع کامل الزیارات، ابن قولویه، ص ۱۰۳ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۸، ص ۲۲۵ بحار الأنوار‏، علامه مجلسی، ج ۴۴، ص ۲۹۳ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۴۷ .
. ⚫️ سر امام حسين (ع) در دير راهب و زيارت حضرت فاطمه علیهاالسلام از آن عَنْ أبی سعیدِ الشّامی ، قالَ : کنتُ یَوماً مَعَ الکفرةِ اللِّئامِ الَّذینَ حَمَلُوا الرؤُوسَ وَ السَّبایا إِلی دمشقِ ؛ فَوَصَلوا إِلی دِیْر النَّصاری . قالَ : فَلَمّا نَظَر القِسّیسُ إِلی رَأسِ الحُسینِ و إِذا بالنّور ساطِعٌ منه إِلی عَنانِ السَّماء ، فَوَقع فی قَلبِه هَیْبةٌ منه . فقال القِسّیسُ : دِیْرنا ما یَسِعُکم بَلْ ادخُلوا الرؤُوسَ و السَّبایا إِلی الدِّیرِ و حیطوا بِالدیرِ مِنْ خارِجٍ فإذا دَهَمَکم عدوٌّ قاتِلوه و لا تکونُوا مضطرِبین عَلی الرؤُّوسِ و السَّبایا . فَاسْتحسَنوا کلامَ القسّیس و قالوا : هذا هُو الرّأیِ . فَحَطّوا رأسَ الحسینِ فی صندوقِ و قَفَلوه وَ أَدخَلوه إِلی الدِّیرِ وَ النساءَ و زینَ العابدینِ و جَعَلوهُم فی مکانٍ یلیقُ بِهم. ثُمَّ إنَّ صاحِبَ الدیرِ أرادَ أنْ یَری الرأسَ الشَّریفِ و جَعَلَ یَنْظُرُ حولَ البیتِ الَّذی فیه الصَنددقُ – و کاَن له رازونةٌ – فحَطّ رأسُه فیها، فرأیَ البیتَ یَشرِقٌ نوراً و رأیَ أنَّ سقفَ البیتِ قد انشقَّ وَ نَزلَ مِنَ السّماءِ تَختَ عظیم، و إذا بِإمرأهٍ أَحَسَنَ مِن الحُورِ جالِسَةً علی التَّختِ و إِذا بشخصٍ یصیحُ : أَطْرقوا و لا تَنْظُروا، و إِذا قَدْ خَرجَ مِن ذلک البیتِ نساءٌ … قال : فَأخرِجْنِ الرأسَ مِن الصندوقِ وَ کلٌّ مِن تلک النساءِ واحدةٌ بَعدَ واحدةٌ یُقبِّلنَ الرأسَ الشّریفِ . فَلَمّا وَقَعتِ النوبةُ لمولاتی فاطمة الزهراء عَلَیها سَلام غُشِی علیها و غُشِی صاحبُ الدیر، و عادَ لا یَنظُر بالعینِ بَل یَسْمَعُ الکلامَ، و إذا بقائِلة تقول: السلامُ علیک يا قتیلَ الأُمِّ ، السلام علیک یا مظلومَ الأُمِّ السلام علیکَ یا شهیدَ الأُمِّ، لا یَتَداخَلک همٌّ و لا غمٌّ، و إنَّ اللهَ تعالی سَیفرِجُ عنّی و عنکَ؛ یا بنیَّ! من ذا الذی فرَّقَ بینَ رأسِک و جَسدِک ؟ یا بنیَّ ! مَن ذا الّذی قَتَلک و ظَلَمَک؟ یا بنیَّ! من ذا الّذی سُبی حَریمُک؟ یا بنیَّ! مَن الذی أَیتم أطفالَک. ثمَّ إِنَّها بَکَتْ بکاءاً شدیداً. فلمّا سَمِع الدیُرانی ذلک إِندَهَشَ وَ وقَعَ مَغْشِیّاً علیه. ابو سعید شامی می‌گوید: روزی همراه کفار پستی که سرهای شهدا و اسیران را به شام می‌بردند، بودم. پس به کلیسای مسیحیان رسیدند. هنگامی‌که قسیس به سر امام حسین علیه‌السلام که نوری از آن به سمت آسمان ساطع بود نگريست، هیبت آن حضرت در قلبش واقع شد. قسیس به آن‌ها گفت: دیر ما به اندازه‌ی جمعیت شما بزرگ نیست. سرها و اسیران را وارد دیر کنید و از بیرون دیر را احاطه کنيد. اگر دشمنی حمله نمود او را بکشید و به خاطر سرها و اسیران نگران نباشید. آن‌ها کلام قسیس را پسندیدند و گفتند این نظر خوبی است. پس سر حسین علیه‌السلام را داخل صندوق قرار داده و قفل نمودند و همراه زنان و امام زین‌العابدین وارد دیر کردند و آن‌ها را در مکانی که تحت نظر داشته باشند قرار دادند. صاحب دیر خواست تا سر مطهر را ببیند و به خانه‌ای که صندوق در آن قرار داشت نگاه می‌کرد. او رازیانه‌اى داشت كه سر را در آن پیچید. در آن هنگام نورخانه را فرا گرفته و سقف خانه شکافته شد و از آسمان تختی بزرگ فرود آمد. ناگهان زنی که از حوری‌ها نیکوتر بود بر آن تخت نشست و شخصی فریاد می‌زد: راه باز کنید و نگاه نکنید. در آن لحظه از آن خانه زن‌هایی خارج شدند. آن زن‌ها سر را از صندوق بیرون آوردند و هر کدام یکی پس از دیگری سر شریف را می‌بوسیدند. هنگامی‌که نوبت به مولای ما فاطمه زهرا علیها سلام رسید، حضرت غش كردند و صاحب دیر نیز غش كرد. راهب با چشم نمی‌دید بلکه تنها کلام و سخن آن‌ها را می‌شنید که گوینده‌ای می‌گفت: «سلام بر تو ای کشته‌ی مادر! سلام بر تو ای مظلوم مادر ! سلام بر تو ای شهید مادر! ناراحتی به خود راه مده و غصه نخور. زیرا خداوند در آینده فرج من و تو را می‌رساند.» «ای پسرم چه كسى بین سر و بدنت جدایی انداخته است؟ ای پسرم چه کسی تو را کشته و به تو ظلم روا داشته است؟ ای پسرم! چه کسی خانواده‌ات را به اسارت در آورده؟ ای پسرم چه کسی اطفال و کودکان تو را یتیم كرده است؟» سپس به شدت گریست. هنگامی‌که صاحب دیر این کلام را شنید، مدهوش شد و غش کرد. 📚منبع الدمعة الساکبة، بهبهانی، جلد ۵، صفحه ۷۰ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۶۰ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #شب_جمعه 🏴 گریه مردان و زنان امّت بر مصائب اهل بیت علیهم‌السلام رُوِیَ أَنَّهُ لَمَّا أَخْبَرَ ا
. ⚫️ پيراهن خونين را به طاق عرش می‌زنند اذا قامَتِ القیامهُ نادی مُنادٍ مِنْ بَطنانِ العَرْشِ: «یا أَهلَ المَحْشَرِ، غُضّوا أَبصارَکُم، فَإِنَّها تُریدُ أَنْ تَجُوزَ فاطمةُ عَلَیها سَلام بنتُ محمدٍ صلی الله علیه و آله. فَتَأتی فاطمةُ و عَلی رأسِها ثَوبُ الحسینِ مخضبٌ بالدماء، فَتَأخُذُ بقائِمةِ العَرشِ وَ تَقولُ: «اللّهُمَ احکُمْ بَینی و بَینَ قَتَلةِ وَلَدی الحُسَیْن »، فَیُدخِلُ اللّهُ تَعالی قتلةَ الحسینِ النّارَ. (وفاطمةُ علیها سلام تَقولُ بَعدَ ذلک: «اللّهمَ اقْبَلْ شَفاعَتی فَیمَنْ بَکی عَلی وَلدی الحُسینِ». فَیَقبلُ اللّهُ شفاعَتَها و یُدخِلُ الباکینَ علی الحسینِ عَلَیه السَّلام فِی الجنهِ) هنگامی‌که قیامت بر پا می‌شود، منادی از قلب عرش ندا می‌دهد: «ای اهل محشر چشم بر بندید که همانا فاطمه علیهاسلام دختر محمد صلى‌ اللَّه‌ عليه ‌و آله و سلم قصد دارد از محشر عبور کند.» پس فاطمه علیهاسلام می‌آید در حالی که بر سرش لباس خون‌آلود حسین علیه‌السلام است. آن را به ستون عرش آویخته و می‌گوید: «خداوندا بین من و قاتلان فرزندم حسین علیه السلام حکم بفرما.» پس خداوند قاتلان حسین علیه‌السلام را وارد آتش می‌کند و فاطمه علیهاسلام می‌گوید: «خداوندا شفاعت مرا در حق کسانی که بر فرزندم حسین علیه‌السلام گریستند، قبول کن خداوند هم شفاعت او را می‌پذیرد و گریه کنان بر حسین علیه‌السلام وارد بهشت می‌شوند.» 📚منبع الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء، الأنصاری، ج ۲۴، ص۹۹ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۵۶ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. ⚫️ پيراهن خونين را به طاق عرش می‌زنند اذا قامَتِ القیامهُ نادی مُنادٍ مِنْ بَطنانِ العَرْشِ: «یا
. ▪️ روضه‌خوانی حضرت زهرا علیها سلام برای حضرت سیدالشهداء در محشر قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللهُ عَلَیه و آله إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ جَاءَتْ فَاطِمَةُ عَلَیها سَلام فِي لُمَّةٍ مِنْ نِسَائِهَا فَيُقَالُ لَهَا ادْخُلِي الْجَنَّةَ فَتَقُولُ لَا أَدْخُلُ حَتَّى أَعْلَمَ مَا صُنِعَ بِوُلْدِي مِنْ بَعْدِي فَيُقَالُ لَهَا انْظُرِي فِي قَلْبِ الْقِيَامَةِ فَتَنْظُرُ إِلَى الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ قَائِماً لَيْسَ عَلَيْهِ رَأْسٌ فَتَصْرُخُ صَرْخَةً فَأَصْرَخَ لِصُرَاخِهَا وَ تَصْرُخُ الْمَلَائِكَةُ لِصُرَاخِنَا فَيَغْضَبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَنَا عِنْدَ ذَلِكَ فَيَأْمُرُ نَاراً يُقَالُ لَهَا هَبْهَبُ قَدْ أَوْقَدَ عَلَيْهَا أَلْفَ عَامٍ حَتَّى اسْوَدَّتْ لَا يَدْخُلُهَا رَوْحٌ أَبَداً وَ لَا يَخْرُجُ مِنْهَا غَمٌّ أَبَداً فَيُقَالُ الْتَقِطِي قَتَلَةَ الْحُسَيْنِ عَلَیه السَّلام فَتَلْتَقِطُهُمْ فَإِذَا صَارُوا فِي حَوْصَلَتِهَا صَهَلَتْ وَ صَهَلُوا بِهَا وَ شَهَقَتْ وَ شَهَقُوا بِهَا وَ زَفَرَتْ وَ زَفَرُوا بِهَا فَيَنْطِقُونَ بِأَلْسِنَةٍ ذَلْقَةٍ طَلْقَةٍ يَا رَبَّنَا لِمَ أَوْجَبْتَ لَنَا النَّارَ قَبْلَ عَبَدَةِ الْأَوْثَانِ فَيَأْتِيهِمُ الْجَوَابُ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّ مَنْ عَلِمَ لَيْسَ كَمَنْ لَمْ يَعْلَمْ از پيامبر صلی‌ الله‌ علیه‌ و ‌آله نقل است که فرمودند: «در روز قيامت فاطمه عليهاسلام در ميان جمعی از زنان وارد محشر می‌شود. به ايشان عرضه می‌شود: وارد بهشت شوید.» می‌فرمايد: «داخل نمی‌شوم تا بدانم بعد از من با فرزندم چه کردند.» پس به او می‌گويند: «به ميان محشر نگاه کن.» پس نگاه می‌کند به حسين علیه السلام که ايستاده درحالی‌که سر در بدن ندارد و فرياد می‌کشد. من نيز با فرياد و شيون او فرياد می‌کشم و ملائکه با او شيون می‌کنند. (در روايتی آمده که ناله می‌کند: ای پسرم! ای ميوۀ قلبم. در آن لحظه خداوند غضب می‌کند. پس به آتشی -که آن را «هب هب» می‌خوانند و هزار سال افروخته شده تا سياه شده و روحی داخل آن نشده و از آن خارج نشده است-دستور می‌دهد که قاتلان حسين علیه السلام را دربرگيرد. پس آن‌ها را برمی‌گيرد. هنگامی که آن‌ها را بر می‌چيند فرياد می‌کشد و آنان فرياد می‌کشند؛ ناله می‌زند و آن‌ها می‌نالند؛ بر افروخته می‌شود و آن‌ها برافروخته می‌شوند. سپس با زبان گويا به سخن می‌آيند: پروردگارا! چرا آتش را قبل از بت پرستان بر ما واجب کردی؟ پس جواب از جانب خداوند عز و جل می‌آيد: «کسی که علم دارد و آگاه است مانند کسی نيست که نمی‌داند.» 📚منبع الملهوف، ابن طاووس، صفحه ٢٨ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۵۷
. ✅ خانه فاطمه سلام الله علیها از انس بن مالک و بُرَیده نقل شده است که رسول خدا(ص) این آیه را خواند: «فِی بُیُوت أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ» «در خانه‌ای که خداوند اجازه داده است که بالا برده شود (رفیع گردد) و نام خداوند در آنها برده شود.»(۱) مردی برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا! این خانه‌ها که خداوند این چنین وصفشان نموده کدام خانه‌هایی است؟ فرمودند: «خانه‌های پیامبران.» ابوبکر برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا! این خانه هم از آن خانه‌هاست؟ خانه فاطمه و علی؟ فرمودند: «بله از بهترین آنهاست.» چرا بهترین خانه نباشد خانه‌ای که اهل بیت پیامبر(ص)، علی(ع)، فاطمه(س) و حسنین علیهم السلام در آن زندگی می‌کنند. خانه‌ای که نه ماه پیامبر(ص) می‌آمد درب آن خانه موقع نماز صبح و می‌فرمود: «همانا خدا اراده فرموده است که رجس و پلیدی را از شما اهل بیت(ع) دور کند و شما را پاکیزه قرار دهد.»(۲) 📚منبع (۱) سوره نور، آیه ۳۸ (۲) سوره احزاب، آیه ۳۳ الدّرالمنثور، سیوطی، ج ۵، ص ۵۰ روح المعانی، آلوسی، ج ۱۸، ص ۱۴۷ مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج ۷، ص۱۴۴ مصائب الاولیا (مقتل چهارده معصوم)، اصغر تاجیک ورامینی، ج ۱، ص ۱۳۸ .