Kashani-14020518-KodamHussain03-02-Hkashani_Com.mp3
39.77M
📋 جلسه دوم فصل سوم "کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟"
📆 چهارشنبه هجدهم مردادماه ۱۴۰۲
#حامد_کاشانی
Kashani-14020527-JaygaheZan-Hkashani_Com.mp3
22.74M
▪️ جایگاه زن در مکتب اهل بیت علیهم السلام
#حامد_کاشانی
Kashani-14020519-KodamHussain03-03-Hkashani_Com.mp3
25.18M
📋 جلسه سوم فصل سوم "کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟"
📆 پنجشنبه نوزدهم مردادماه ۱۴۰۲
#حامد_کاشانی
Kashani-14020520-KodamHussain03-04-Hkashani_Com.mp3
37.41M
📋 جلسه چهارم فصل سوم "کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟"
📆 جمعه بیستم مردادماه ۱۴۰۲
همه به نوعی با امام حسین ارتباط پیدا میکنند.بعضی با اخلاص از حسین دم میزنند ومتابعت میکنند و برخی برای استفاده از نام امام، خود را حسینی می نامند.
نقدی بر تفکرات و برخی خدمات دکتر شریعتی
...........
چه شبهایی که نان دادم به سائل ها و بشنیدم
که میگفتند یارب از علی بستان دادِ ما
Kashani-14020521-KodamHussain03-05-Hkashani_Com.mp3
35.41M
📋 جلسه پنجم فصل سوم "کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟"
📆 شنبه بیست و یکم مردادماه ۱۴۰۲
#حامد_کاشانی
اشاره به جنگ جمل و عملکرد طلحه و زبیر.
امام به دستور خدا عمل میکنه یعنی غالبا تکلیف مدار است.
امام قیام کرد و یکی از نتایج شهادت حضرت؛ ساقط شدنِ بنی امیه بود.
Kashani-14020527-HazrateZeynab(S)-01-Hkashani_Com.mp3
29.18M
📋 جلسه اول "زینب کبری سلام علیها؛ تربیتیافتهی مکتب قرآن"
📆 جمعه بیست و هفتم مردادماه ۱۴۰۲
#حامد_کاشانی
.
#زمزمه
#زمینه
#حضرت_رقیه (س)
#پنجم_صفر
کمک کن از، خاکا بلند شم
به خاطرِ، بابا بلند شم
عمه بگیر، دو دستامو که
نمی تونم، از جا بلند شم
بابام اومد، ولی ببین یه غم دارم..
چه وضعیه؟!، نه مویی رو سرم دارم!
بابا ببین، چقد آخه وَرَم دارم..
وای حسین
بابا حسین، من الذی ایتمنی...
تو دَندونات، شکسته من هم..
خاک روی موت، نشسته من هم..
تو پُرِ زخم، من پُرِ زخمم
دو چشمای، تو بسته من هم..
بابا بگو، کی بُریده سرِ تو رو..
به خاک و خون، کشیده پیکر تو رو..
ولی نَگو، کی بُرده معجر تو رو!!..
وای حسین
بابا حسین، من الذی ایتمنی...
من و ببر، از این خرابه
که بی تو این، روزا عذابه
ببین بابا، که روی دستم
جای غلاف، رَدِ طنابه
ببین شدم، شبیه مادرت بابا
سیلی بِهِم، میزنه زجرِ بی حیا
خیر ندیدم، از کوفه تا شامِ بلا
وای حسین
بابا حسین، من الذی ایتمنی...
#مجتبی_دسترنج_ملتمس✍
#شب_سوم_محرم
👇👇
.
بعید نیست همانگونه که عمر بن سعد سر امام حسین علیهالسلام را زودتر از اهل بیت و در همان روز عاشورا به کوفه فرستاد، عبیدالله نیز قبل از اعزام اهل بیت به شام، ابتدا سر، مقدس امام حسین علیهالسلام را به نزد یزید فرستاده و بعد از آن اهل بیت را با سایر سرها روانه شام کرده باشد، همانگونه که از نقل شیخ مفید استفاده میشود و زندانی کردن اهل بیت که طبری و دیگران نقل آن را تأیید کردهاند، صحت این مطلب را تأیید میکند.
۳- تاریخ طبری ۵/۲۳۲ ؛ ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۸.
همچنین نقل شده است که: عبیدالله بن زیاد پس از آنکه سر مبارک امام را برای یزید فرستاد دستور داد تا بانوان و کودکان آن حضرت برای سفر به شام آماده شوند و فرمان داد تا بر گردن علی بن الحسین علیهالسلام زنجیر نهادند و مجفر بن ثعلبه و شمر بن ذی الجوشن را به دنبال آنان روانه کرد، تا رفتند و به آن گروهی که سر امام را برده بودند رسیدند و علی بن الحسین علیهالسلام با کسی سخن نگفت تا به دمشق رسید.
(ارشاد شیخ مفید ۲/۱۱۹). و در ضبط ارشاد مجفر بن ثعلبه (با جیم) آمده و در بعضی نقلها مخفر (با خاء) و در بعضی محفر (با حاء) ذکر شده است.
و از این نقل چنین استفاده میشود که سر مقدس امام را عبیدالله قبل از اهل بیت به شام فرستاده است و این همان چیزی است که قبلا نیز بدان اشاره کردیم.
.
.
🔲 قابل توجه مداحان عزیز
🙏 خواهش میکنم حتما بخوانید
عمان سامانی از جمله شاعران بلندآوازهی ایرانیست .
او شعرهای عاشورایی زیبایی دارد .
یکی از دوستان او میگوید:
عاشورای سال آخر عمر عمان او را بسیار آشفته و گریان نظاره کردم .
علت پریشانی او را که پرسیدم ، گفت:
عاشوراست دیگر ، عاشورا باید اینگونه بود .
اما من که مُحَرمهای بسیاری عمان سامانی را دیده بودم پاپیچش شدم و گفتم:
امسال از سالهای گذشته بسیار آشفتهحالتری و باید دلیل پریشانی خویش را بگویی .
ناگهان عمان نالهای سرداد و در حالیکه شانههایش از گریه میلرزید ابیاتی از یک شعر را که از سرودههای سالهای پیش او بود دوباره خواند:
خواهرش بر سینه و بر سرزنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سیل اشکش بست بر شَه، راه را
دود آهش کرد حیران ، شاه را
در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگ مَهلاََ مَهلَنش بر آسمان
کِای سوار سرگران کم کن شتاب
جان من لختی سبکتر زن رکاب
تا ببوسم آن رخ دلجوی تو
تا ببویم آن شکنج موی تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشۀ چشمی به آنسو کرد باز
دید مِشکینمویی از جنس زنان
بر فلک دستی و دستی بر عنان
زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنتالجلال اختالوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین
زن مگو ، دست خدا در آستین....
آنگاه با اشاره به مصراعِ دید مِشکینمویی از جنسِ زنان نالهای زد و از من پرسید:
اگر روز رستاخیز امیرالمومنین علیه السلام مواخذهام فرماید و بپرسد:
تو چهکاره بودی که به رنگِ موی زینب اشاره کردی ، چه پاسخی بدهم؟
مداحان عزیز آلالله علیهم السلام !
این داستان واقعی را گفتم که بگویم:
مراقب باشید !
به نوامیس خاندان رسولالله صلوات الله علیهم اجمعین که میرسید احتیاط کنید !
بترسید از اینکه به خاطر بعضی مراثی و روضهها در روز رستاخیز عذاب بشوید .
بعضی مصائب آلالله علیهم السلام باید در کتابها و سندها بمانند .
بعضی روضهها اندازهی دهان هر مداحی نیستند .
درست است در مقاتل نوشتهاند:
یکنفر از یزید بن معاویه خواست تا دختر حسین بن علی سلام الله علیهما را برای کنیزی به او ببخشد .
اما سربسته میگویم اگر احکام کنیز را بدانید این روضه را هیچگاه نمیخوانید .
مثال دیگر اگر ناموس مرد باغیرتی سرطان سینه بگیرد در پاسخ هر رفیقی که بیماری ناموسش را بپرسد ، میگوید:
بیماری زنانه دارد و رغبت نمیکند اسم سینهی ناموس خویش را در حضور نامحرم بیاورد اما جماعت مداح به راحتی روضهی شامِ غریبان حضرت رباب علیها سلام الله را میخوانند که فرمود:
امروز عصر آب نوشیدهام و سینههایم شیر آمده ......
باور کنید احتیاط لازم است ، الاحتیاط طریق النجاة .
عقوبت دارد ، ترس دارد .
در مولودیهایتان از زیبایی اجزاء چهره یا قامت ناموسهای آلالله علیهم صلوات الله حرفی نزنید .
نستجیر بالله اینکه فلان مداح مشهور تهرانی زیبایی چهرهی ولی عصر روحی فداه را به زیبایی رخسار حضرت زهرا سلام الله علیها تشبیه مینماید خوشایند خدا و ذوات مقدسه نیست .
باور بفرمائید اینقدر از آنچه که منعتان نمودم میترسم که دستم وقت ارسال این نوشته میلرزد اما میفرستم بلکه خدمتی به جامعهی مداحان نموده باشم و خدایی که از ضمیر بندگان آگاه است میداند که نیتی جز روشنگری ندارم و لذا امیدوارم مورد عفو خدای تعالی قرار بگیرم .
من بار خود را سنگین نمودم بلکه شما حساسیت موضوع را درک کنید .
والسلام علیکم و رحمةالله
✍حاج ابراهیم سنایی اهوازی
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از کرامات حضرت رقیه سلام الله علیها با بیان شاعر اهلبیت عصمت و طهارت حاج آقا سازگار
.
#هفتم_صفر
#شهادت_امام_حسن
🟢 امام حسن مجتبی (ع) به پیرمرد تبسم و سلام کرد؛
علامه مجلسی می نویسد:
مردی از شام به تحریک معاویه به امام مجتبی علیه السلام ناسزا گفت. امام مجتبی علیه السلام صبر کرد تا سخن او به پایان رسید، آن گاه به سوی او رفت، تبسمی کرد و به او سلام کرد و سپس فرمود: «پیر مرد! فکر می کنم غریب هستی و شاید در اشتباه افتاده ای. اگر به چیزی نیازی داری، برآورده کنیم، اگر راهنمایی می خواهی، راهنمائیت کنیم و اگر گرسنه ای سیرت کنیم، اگر برهنه ای لباست دهیم، و اگر نیازمندی، بی نیازت کنیم، اگر جا و مکان نداری، مسکنت دهیم، و می توانی تا برگشتنت میهمان ما باشی و…»
مرد شامی در برابر این خلق عظیم شرمنده شد، گریه کرد و گفت: اشهد انک خلیفة الله فی ارضه، الله اعلم حیث یجعل رسالته؛ گواهی می دهم که تو جانشین خدا در زمین هستی، خدا بهتر می داند که رسالت خویش را کجا قرار دهد.
سپس فرمود: تو و پدرت نزد من مبغوض ترین افراد بودید، ولی اکنون محبوب ترین افراد در نزدم هستید.
📚 منبع
بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۳۴۴
#امام_حسن
#فضائل_امام_مجتبی_ع
.
📗 امام حسن (ع) مرهمی بر دل آزرده؛
هیچ آزرده دلی نزد آن حضرت شرح پریشانی نمی کرد، جز آنکه مرهمی بر دل آزرده او می نهاد و گاهی پیش از آن که مستمندی اظهار احتیاج کند و عرق شرم بریزد، احتیاج او را بر طرف می ساخت و اجازه نمی داد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!
آن حضرت دوبار تمامی دارایی خویش را در راه خدا داد، و سه بار تمام اموال خود را با خدا تقسیم کرد و نصف اموال را به مستمندان بخشید.
📚منبع
بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۲، ص ۳۳۹
#شهادت_امام_حسن
🟢 انفاق امام حسن مجتبی (ع)؛
روزی عثمان در کنار مسجد نشسته بود، مرد فقیری از او کمک مالی خواست، عثمان پنج درهم به وی داد.
مرد فقیر گفت: مرا نزد کسی راهنمایی کن که کمک بیشتری نماید. عثمان به امام حسن و امام حسین علیهما السلام اشاره کرد، وی پیش آن ها رفت و درخواست کمک نمود.
امام مجتبی علیه السلام فرمود: «ان المسالة لا تحل الا فی احدی ثلاث دم مفجع، او دین مقرح، او فقر مدقع (۱)
درخواست کردن از دیگران جایز نیست. مگر در سه مورد: دیه ای به گردن انسان باشد که از پرداخت آن عاجز است، یا بدهی و دینی کمرشکن داشته باشد که توان ادای آن را ندارد و یا فقیر و درمانده گردد و دستش به جایی نرسد.»
کدامیک از این موارد برای تو پیش آمده است؟ عرض کرد: اتفاقا گرفتاری من یکی از همین سه چیز است.
آنگاه حضرت پنجاه دینار به وی داد و به پیروی از آن حضرت، حسین بن علی علیهما السلام چهل و نه دینار به او عطا کرد .
فقیر هنگام برگشت از کنار عثمان گذشت، عثمان گفت: چه کردی؟ جواب داد: تو کمک کردی ولی هیچ نپرسیدی پول را برای چه منظوری می خواهم؟ اما حسن بن علی در مورد مصرف پول از من سؤال کرد، آنگاه پنجاه دینار عطا فرمود .
عثمان گفت: این خاندان کانون علم و حکمت و سرچشمه نیکی و فضیلتند.
نظیر آن ها را کی می توان یافت؟ (۲)
📚منبع
(۱) وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج ۹، ص ۴۴۷
(۲)بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۳۳۲
#امام_حسن
📣 اسناد وارده در کتب حدیثی مبنی بر شهادت امام حسن مجتبی(ع) در روز ۷ ماه صفر؛
سند اول: تثبیت الامامة
قدیمی ترین منبعی که در این زمینه تا به حال یافت شده کتاب ” تثبیت الامامة” تالیف “سید قاسم بن ابراهیم الرسی” است که در سال ۲۴۶ وفات یافته است. وی که خود از نوادگان حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام است از زهاد و عباد و علمای زمان خویش بود که دارای تألیفات فراوانی است. گفتنی است وی از روات احادیث هم بوده است و بدون واسطه از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام روایت نقل میکرده است. وی در کتاب خویش چنین آورده است.
«الامام الحسن علیه السلام ابوه الامام امیرالمومنین علی علیه السلام، امه فاطمه الزهراء سلام الله علیها، ولادته: ولد فی المدینه لیلة النصف من شهر رمضان فی السنة الثالثة للهجره، القابه: التقی، الزکی، السبط، وفاته: توفی فی السابع من شهر صفر سنة خمسین من الهجرة»
سند دوم: قول شهید اول
یکی دیگر از کسانی که قائل بودند شهادت سبط اکبر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام در هفتم ماه صفر واقع شده است، شهید اول (متوفای ۷۸۶) می باشند ایشان در کتاب شریف “دروس” می فرمایند:
الامام، الزکی، ابومحمد الحسن بن علی سید شباب اهل الجنه ولد بالمدینه یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة اثنتین من الهجرة … و قبض بها مسموما یوم الخمیس سابع صفر سنة تسع و اربعین من الهجرة(۱)
سند سوم : مرحوم کفعمی
یکی دیگر از کسانی که قائل به شهادت امام حسن مجتبی در هفتم ماه صفر شده است، علامه بزرگوار و محدث کبیر مرحوم کفعمی صاحب کتاب شریف “مصباح” می باشد ایشان در این کتاب چنین می فرماید:
ولد فی یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة ثلاث من الهجرة و توفی یوم الخمیس سابع شهر صفر سنة خمسین من الهجرة(۲)
سند چهارم: پدر بزرگوار شیخ بهایی
یکی دیگر از بزرگانی که قائل به شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام در هفتم صفر می باشد مرحوم علامه شیخ حسین والد مکرم شیخ بهایی در کتاب “وصول الاخبار الی اصول الاخبار” می باشد وی که متوفای سال ۹۸۴ هجری است در کتاب خویش میفرماید:
هو الامام الزکی ابومحمد سید شباب اهل الجنه ولد بالمدینه یوم الثلاثاء منتصف شهر رمضان سنة اثنتین من الهجرة مسموما فی المدینة یوم الخمیس سابع شهر صفر سنة تسع او ثمان و اربعین و قیل سنة خمسین من الهجره عن سبع و اربعین سنة(۳)
📚منبع
(۱) دروس، شهید اول، ج ۲، ص۷
(۲) المصباح، کفعمی، ص ۵۰۹
(۳) وصول الاخبار، علامه شیخ حسین بهایی، ص ۴۲
#امام_حسن
♠️ تیر باران بدن امام حسن مجتبی علیه السلام؛
مرحوم علامه مجلسی و محدث قمی و ابن شهر آشوب نوشته اند که هنگام دفن بدن مبارک امام حسن علیه السلام دستور دادند جنازه ی آن حضرت را تیر باران نمودند تا جایی که هفتاد تیر از جنازه ی آن حضرت بیرون کشیدند(۱)
پس بنی هاشم خواستند شمشیر بکشند و جنگ کنند؛ ولی امام حسین علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند! وصیت برادرم را ضایع نکنید. پس به آنها فرمود: اگر وصیت برادرم نبود، هر آینه او را دفن می کردم و بینی های آنها را به خاک می مالیدم» و آنگاه جنازه را به طرف بقیع حرکت دادند و در کنار جده اش فاطمه ی بنت اسد دفن نمودند(۲)
📚منبع
(۱) کشف الغمة، اربلی، ج ۲، ص ۱۶۱ به نقل از جنابذى از علماى اهل سنت.
(۲)کشف الغمة، اربلی، ج ۲، ص ۱۶۰، به نقل از ابن طلحه شافعى.
#امام_حسن
#مصائب_امام_مجتبی_ع
#شهادت_امام_حسن
#بیست_و_هشت_صفر
#بیست_و_هشتم_صفر
🏴 وصیت امام حسن مجتبی (ع) و تشییع پیکر پاک او؛
در ارشاد مفید در بیان وصیت آن حضرت آمده است: «هر گاه من از دنیا رفتم چشم مرا بپوشان، مرا غسل ده، کفن نما و بر تختخهای (تابوتی) گذارده، کنار مزار جدم رسول خدا(ص) ببر، تا تجدید عهدى کنم. سپس مرا به سوی قبر جدهام فاطمه بنت اسد(مادر امیرالمؤمنین) منتقل کن و در آنجا به خاک بسپار.»
سپس آنحضرت فرمود: به زودى خواهى دید جمعى به این گمان که مىخواهى مرا در کنار قبر جدم به خاک بسپاری، براى جلوگیرى گرد هم مىآیند و مقابلتان میایستند. اکنون به تو سفارش مىکنم برای خدا سعى کن در پاى جنازه من، خونی ریخته نشود. … مروان و سایر بنی امیه که جزو دار و دسته او بودند یقین کردند که مردم مشایعت کننده قصد دارند بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپارند؛ از اینرو خود را مجهز به تجهیزات نبرد کردند و با اجتماع خود راه را بر کاروان عزادار بستند. همینکه امام حسین(ع) بدن مبارک را به سوی مزار شریف پیامبر(ص) حرکت دادند تا تجدید عهدی با جدش رسول خدا کرده باشد؛ طرف مقابل (پیروان سقیفه) در قالب جماعتی در مقابلشان صف آرایی کردند و مانع آنها شدند. عایشه هم سوار بر قاطری به جمع آنها ملحق شد؛ در حالیکه میگفت: ما را با شما چه کار؟! میخواهید کسی را وارد خانه من کنید که من محبت و ارادتی نسبت به او ندارم؟
مروان نوکر معاویه که زمینه را برای عقده گشایی مناسب دید دهان باز کرد و گفت: عثمان در دورترین نقطه مدینه دفن شود و حسن در کنار پیامبر؟! چنین چیزی نشدنی است و بعد با جمله «وَ أَنَا أَحْمِلُ السَّیْفَ» تشیع کنندگان را تهدید به جنگ و برخورد شدید کرد.
نزدیک بود فتنهای به پا شود که ابن عباس جلو رفت و خطاب به مروان گفت:« ارْجِعْ یَا مَرْوَانُ مِنْ حَیْثُ جِئْتَ » برگرد به همان جایی که بودی؛ ما قصد نداریم این بدن مطهر را در کنار رسول خدا به خاک بسپاریم؛ تنها قصدمان این است که با زیارت دادن این بدن مبارک، تجدید عهدی با رسول خدا(ص) شده باشد و بعد از آن به سمت بقیع رفته و او را بنابر وصیت حضرتش در کنار قبر مادربزرگش فاطمه [بنت اسد] به خاک میسپاریم.
مطمئن باش اگر وصیت کرده بود که بدن مطهرش را کنار رسول خدا دفن کنیم تو کوچکتر از آن بودی که بتوانی مانع ما شوی، و لکن آنحضرت به خدا و رسولش و نیز حرمت قبر شریفش بیش از دیگران عالم است و میدانست که نباید خرابى در آن پدید آید، چنانچه این کار را دیگران کردند و بدون اذن آن حضرت(ص) به خانهاش وارد شدند.
و باز در ارشاد آمده است: ابن عباس پیش آمد و خطاب به عایشه گفت: این چه رسوائى است؟ عایشه! روزى بر استر و روزى بر شتر! (اشاره به جنگ جمل) میخواهى نور خدا را خاموش کنى و با دوستان خدا بجنگى؟ بازگرد! و از آنچه میترسیدى خیالت راحت باشد که ما طبق وصیت، بدن مطهر را اینجا دفن نمیکنیم خوشحال باش که تو به هدفت رسیدى ولی خدا هر گاه که باشد انتقام اهل بیت عصمت را از دشمنانشان خواهد گرفت.
«وَ قَالَ الْحُسَیْنُ وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدُ الْحَسَنِ إِلَیَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَ أَنْ لَا أُهَرِیقَ فِی أَمْرِهِ مِحْجَمَةَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ کَیْفَ تَأْخُذُ سُیُوفُ اللَّهِ مِنْکُمْ مَأْخَذَهَا وَ قَدْ نَقَضْتُمُ الْعَهْدَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ وَ أَبْطَلْتُمْ مَا اشْتَرَطْنَا عَلَیْکُمْ لِأَنْفُسِنَا»؛ و امام حسین(ع) فرمود: «به خدا سوگند! اگر برادرم با من پیمان نبسته بود که خونی ریخته نشود، می دیدید که چگونه شمشیرها جان شما را می ستاند، شما همان روسیاهانی هستید که عهد میان ما و خودتان را شکستید و شرایط آنرا باطل ساختید.»
آنگاه جنازه امام حسن مظلوم (ع) را به طرف بقیع برده و در کنار قبر جدهاش فاطمه بنت اسد به خاک سپردند.
📚منبع
الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج ۲، ص ۱۶
#امام_حسن
#مصائب_امام_مجتبی_ع
.
◼️ گریه امام حسن (ع) هنگام شهادت؛
امام حسن (ع) به هنگام شهادت می گریست. شخصی از آن حضرت پرسید: شما چرا گریه می کنید؟ زیرا نسبتی که شما با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دارید کسی ندارد و بیست بار پیاده حج بجا آوردی و سه بار مالت را با خدا تقسیم کردی؟
قال علیهالسلام:
«انما أبکی لخصلتین لهول المطلع و فراق الأحبة»(۱)
امام حسن علیهالسلام فرمود:
«برای دو مورد گریه میکنم:
برای هراس از لحظه ی دیدار و دیگری جدایی یاران.»
و در حدیث دیگری آمده است: امام حسین علیهالسلام از امام حسن علیهالسلام پرسید: «چرا بیتابی می کنی؟ با اینکه بر پدرانت رسول خدا و علی علیهالسلام و مادرانت فاطمه و خدیجه و داییهایت قاسم و طاهر و بر عموهایت حمزه و جعفر وارد می شوی؟»
قال علیهالسلام:
«یا أخی ما جزعی الا أنی أدخل فی أمر لم أدخل فی مثله و أری خلقا من خلق الله لم أر مثلهم قط»(۲)
امام حسن علیهالسلام فرمود:
«برادرم! بی تابی من جز برای آن نیست که وارد فضایی می شوم که تاکنون وارد چنین فضایی نشده ام و آفریدگانی از خلق خدای می بینم که هرگز چون آنها را ندیده ام.»
و در حدیث دیگری آمده است: از امام علیهالسلام علت گریه اش را پرسیدند.
قال علیهالسلام:
«انی أسلک طریقا لم أسلکها، و أقدم علی سید لم أره»(۳)
امام حسن علیهالسلام فرمود:
«من رهسپار راهی هستم که تاکنون گام در آن ننهاده ام و مهمان بزرگواری هستم که ندیدمش.»
📚منبع
(۱) بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۶، ص ۱۵۹
(۲) تاریخ چهارده معصوم علیهمالسلام، علامه مجلسی، ص ۴۰۴
(۳) حلیة الابرار، سیدهاشم بحرانی، ج ۴، ص ۵۸
#امام_حسن
🏴 مواعظ مهم امام حسن مجتبی علیه السلام در ساعات پایانی عمر؛
از جنادة بن ابى اميه حديث كند كه گفت: وارد شدم بر حسن بن على عليه السّلام در آن مرضى كه به آن ارتحال فرمود و در پيش روى او طشتى بود كه در آن خون ريخته بود و جگر حضرت در اثر زهرى كه معاوية بن أبى سفيان- خدايش لعنت كند- به آن حضرت خورانده بود قطعه قطعه بيرون مى آمد. عرض كردم: اى مولاى من! چرا خود را معالجه نمى كنى؟
فرمود: «اى اباعبداللَّه مرگ را به چه چيز علاج كنم؟» گفتم: انّا للَّه و انّا اليه راجعون سپس حضرت به جانب من توجه كرده فرمود: «به خدا سوگند اين پيمانى است كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله با من فرموده كه اين امر (امامت) را دوازده نفر پيشوا و امام از فرزندان على و فاطمه مالك شوند و هيچ يک از ما نيست جز اين كه يا به زهر و يا به شمشير كشته شود (و به مرگ عادى از دنيا نخواهيم رفت)» سپس طشت را از نزد حضرت برداشتم و حضرت تكيه فرمود.
جناده گويد: به وى عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! مرا موعظه فرما. فرمود: «آرى، مهياى مسافرت (آخرت) شو، و توشه آن را پيش از رسيدن اجل فراهم نما و بدان كه تو دنيا را طلب نمايى و مرگ تو را مى طلبد و اندوه و غصه روزى را كه نيامده در روزى كه در آن هستى به خود راه مده و بدان كه در آنچه بيش از قوت خود مال فراهم كنى خزينه دار ديگران خواهى بود و بدان كه در حلال دنيا حساب و در حرام آن عقاب و در شبهه ناكهايش عتاب (و سرزنش) است.
پس دنيا را مانند مردارى قرار ده و بگير از آن به مقدارى كه تو را بى نياز كند. اگر حلال باشد در آن زهد ورزيده اى (و بيش از احتياج از اين مردار مصرف ننموده اى) و اگر حرام باشد از مردارى برگرفته اى (و خوردن مردار در صورت ناچارى به مقدار ضرورت مباح است) و اگر مورد سرزنش و عتاب باشد (يعنى شبهه ناك باشد، هموار كردن كمى) سرزنش آسان است.
و براى دنياى خود چنان كار كن كه گويى هميشه زندگانى خواهى كرد و براى آخرت طورى كار كن كه گويى فردا خواهى مرد و هر گاه بخواهى بدون (داشتن فاميل زياد) و عشيره عزيز گردى و بدون داشتن سلطنت (مانند سلاطين) مهابت و بزرگى داشته باشى، از ذلت نافرمانى حق تعالى بيرون آى و به سوى عزّت فرمانبرداريش وارد شو و هر گاه نياز و احتياج تو را به گرفتن رفيقى وادار نمود، با كسى رفاقت كن كه گاه همراهيش تو را زينت دهد (يعنى كردار و رفتارش در موقع همراهى با تو نزد ديگران موجب آبروى تو گردد و مانند زينتى براى تو باشد) و هرگاه خدمت او كردى (آبروى) تو را حفظ كند و اگر از او كمك خواستى تو را كمك كند. هر گاه سخن گويى گفتارت را تصديق كند و هر زمان بر دشمن حمله كنى تو را تقويت كند، و اگر دست كمک به سويش دراز كردى تو را مدد كند و اگر در كارت شكستى پيدا شود برطرف كند و هر گاه نيكى از تو بيند فراموش نكند. اگر دست مسألت به سويش دراز كنى از عطايش محرومت ننمايد و اگر به زبان نياورى او در عطا پيشدستى كند و هر گاه سختى ها و بلاها به او رو آورد مبتلا شدنش تو را بدحال كند.
رفاقت كن با كسى كه از ناحيه او به تو گرفتارى و بلايى نرسد و به واسطه او در روشها انحرافى پيدا نشود و اگر گاه تقسيم (مال يا غير آن) ميان شما نزاعى درگير شد تو را بر خويش مقدّم دارد.»
جناده گويد: پس نفس حضرت به شماره افتاد و رنگ مباركش زرد شد به طورى كه بر آن حضرت ترسناك شدم، (در اين هنگام) حضرت امام حسين عليه السّلام و اسود بن أبى الاسود (يكى از اصحاب رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله) وارد شدند آن حضرت امام حسن را در برگرفت و سر مباركش و ميان دو ديدگانش را بوسيد و نزدش نشست. پس مقدارى آهسته با هم صحبت كردند، ابوالاسود گفت:
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ امام حسن عليه السّلام خبر مرگ خود را به برادرش مى دهد.
پس حضرت به برادرش امام حسين عليه السّلام وصيت فرمودند.
📚منبع
كفاية الأثر فی النص على الأئمة الإثنی عشر، علی بن محمد خزاز رازی، ص ۲۲۹-۲۲۶
#امام_حسن
.
#امام_حسن #هفتم_صفر
📢 اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع)؛
مردی شامی امام حسن علیه السلام را دید در حالی که آن حضرت سوار بر مرکب بود. مقابل آن حضرت ایستاد و شروع به ناسزا گفتن نمود. حضرت سکوت نمود و پاسخ او را نداد. وقتی آن مرد مسافر دشنام گویی خویش را به پایان برد، حضرت به او سلام نموده و لبخندی بر لب آورد و چنین سخن آغاز نمود: «ای پیرمرد! به گمانم غریبی! گویا دچار اشتباهی شده ای! اکنون اگر از ما رضایت و حلالیت بطلبی تو را عفو خواهیم نمود؛ اگر چیزی بخواهی عطایت می کنیم؛ اگر طالب رشد و هدایت باشی ارشادت می کنیم؛ اگر مرکبی بخواهی آن را به تو می بخشیم؛ اگر گرسنه هستی غذایت می دهیم؛ اگر برهنه باشی تو را می پوشانیم؛ اگر حاجتمندی حاجتت را روا می سازیم؛ اگر از وطن رانده شده باشی پناهت می دهیم؛ اگر نیازی داشته باشی نیازت را برآورده می سازیم؛ اکنون بهتر است وسایلت را به خانه ی ما بیاوری و تا پایان سفرت با ما زندگی کنی، زیرا منزل ما وسیع است و اسباب رفاه و آسایش در آن فراهم می باشد…»
وقتی آن مرد شامی جملات مهر آمیز امام را شنید شروع به گریستن کرد و گفت: شهادت می دهم تو خلیفه ی خدا بر زمین هستی و حقیقتا خداوند بهتر می داند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد. پیش از این تو و پدرت مبغوض ترین خلق خدا در نزد من بودید اما از این پس کسی را بیشتر از شما دوست نمی دارم. آن مرد اسباب و وسایل خویش را به منزل امام برد و تا زمانی که در مدینه بود مهمان آن حضرت بود و از معتقدین به محبت این خاندان شد.
📚منبع
مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج۴، ص ۱۹
#امام_حسن
#فضائل_امام_مجتبی
.
.
📗 کرامت امام حسن علیه السلام؛
زمخشری در کتاب ربیع الابرار از انس بن مالک روایت کرده که گوید: من در خدمت حسن بن علی (ع) بودم که کنیزکی بیامد و شاخه گلی را به آن حضرت هدیه کرد.
حسن بن علی بدو گفت:
«انت حرة لوجه الله» (تو در راه خدا آزادی!)»
من که آن ماجرا را دیدم به آن حضرت عرض کردم: کنیزکی شاخه گل بی ارزشی به شما هدیه کرد و تو او را آزاد کردی؟
در پاسخ فرمودند:
«هکذا ادبنا الله تعالی:
اذا حُییتُم بتَحِیة فحَیوا باَحسَنَ منها
و کان احسن منها اعتاقها»
اینگونه خدای تعالی ما را ادب کرده که فرمود: «وقتی تحیه ای به شما دادند، تحیتی بهتر دهید» و بهتر از آن آزادی اوست.
📚منبع
ملحقات احقاق الحق، قاضی نورالله شوشتری، ج ۱۱، ص ۱۴۹
#کرامات
#امام_حسن_مجتبی
#فضائل_امام_مجتبی_ع
#امام_حسن
.
⚫️ روایت منع عایشه از دفن امام حسن مجتبی(ع)؛
در کتاب کافی آمده است:
محمد بن مسلم گوید شنیدم امام باقر (علیهالسّلام) میفرمود: هنگامی که حسن بن علی (علیهالسّلام) به حالت احتضار درآمد، به برادرش حسین (علیهالسّلام) فرمود:
«برادرم! به تو وصیتی میکنم، آن را حفظ کن، زمانی که من از دنیا رفتم، جنازهام را آماده دفن کن، سپس مرا به سوی رسول خدا (صلّیاللَّهعلیهوآله) ببر تا با او تجدید عهدی کنم، آنگاه مرا به جانب مادرم فاطمه (علیهاالسّلام) برگردان، سپس مرا ببر و در بقیع دفن کن و بدان که از طرف حمیرا، (عایشه) که مردم از زشتکاری و دشمنی او با خدا و پیغمبر و ما خاندان آگاهند، مصیبتی به من میرسد»
وقتی امام حسن (علیهالسّلام) وفات کرد و روی تابوتش گذاردند، او را به جایی که پیغمبر (صلّیاللَّهعلیهوآله) بر جنازهها نماز میخواند بردند، امام حسین بر جنازه نماز گذارد و زمانی که نمازش تمام شد داخل مسجدش بردند، هنگامی که بر سر قبر رسول خدا (صلّیاللَّهعلیهوآله) نگهش داشتند، به عایشه خبر بردند و به او گفتند، بنیهاشم جنازه حسن بن علی (علیهماالسّلام) را آوردهاند تا در کنار رسول خدا (صلّیاللَّهعلیهوآله) دفن کنند، عایشه بر استری زین کرده نشست و سریع خود را به آن جا رساند ـ او نخستین زنی بود که بعد از اسلام بر زین نشست ـ و ایستاد و گفت: فرزند خود را از خانه من بیرون برید، که نباید در اینجا چیزی دفن شود و حجاب پیغمبر (صلّیاللَّهعلیهوآله) دریده شود.
حسین بن علی (صلواتاللَّهعلیهما) فرمود: «تو و پدرت از پیش حجاب پیغمبر (صلّیاللَّهعلیهوآله) را دریدید و تو در خانه پیغمبر کسی را در آوردی که دوست نداشت نزدیک او باشد (مقصود ابوبکر و عمر است) و خدا از این کار، از تو باز خواست میکند.
همانا برادرم به من امر کرد که جنازهاش را نزدیک پدرش رسول خدا (صلّیاللَّهعلیهوآله) ببرم تا با او تجدید عهد کند و بدان که برادر من از همه مردم به خدا و رسولش و معنی قرآن داناتر بود و نیز او داناتر از این بود که پرده رسول خدا (صلّیاللَّهعلیهوآله) را پاره کند،»
زیرا خدای تبارک و تعالی می فرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! تا به شما اجازه ندادهاند به خانه پیغمبر وارد نشوید.» و تو بدون اجازه پیغمبر، مردانی را به خانه او راه دادی. خدای (عزّوجلّ) فرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید! صدای خود را فراتر از صدای پیامبر نکنید» در صورتی که به جان خودم سوگند که تو به خاطر پدرت و فاروقش (عمر) بغل گوش پیغمبر (صلّیاللَّهعلیهوآله) کلنگها زدی؛ با آنکه خدای (عزّوجلّ) فرموده: «آنها که صدای خود را نزد رسول خدا کوتاه میکنند همان کسانی هستند که خداوند دلهایشان را برای تقوا خالص نموده» به جان خودم که پدرت و فاروقش به سبب نزدیک کردن خودشان را به پیغمبر (صلّیاللَّهعلیهوآله) او را آزار دادند و آن حقی را که خدا با زبان پیغمبرش به آنها امر کرده بود، رعایت نکردند؛ زیرا خدا مقرر فرموده که آنچه نسبت به مؤمنین در حال زنده بودنشان حرام است در حال مرده بودن آنها هم حرام است، به خدا ای عایشه! اگر دفن کردن حسن نزد پدرش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که تو آن را نمیخواهی، از نظر ما خدا آن را جایز کرده بود، میفهمیدی که او در آنجا دفن میشد (ولی افسوس که کلنگ زدن نزد گوش پیغمبر از نظر ما جایز نیست)»
سپس محمد بن حنفیه رشته سخن به دست گرفت و فرمود: ای عایشه! یک روز بر استر مینشینی و یک روز (در جنگ جمل) بر شتر مینشینی؟! تو به علت دشمنی و عداوتی که با بنیهاشم داری، نه مالک نفس خودت هستی و نه در زمین قرار میگیری.
عایشه رو به او کرد و گفت: پسر حنفیه! اینها فرزندان فاطمهاند که سخن میگویند، تو چه می گویی؟!
حسین (علیهالسّلام) به او فرمود: «محمد را از بنی فاطمه به کجا دور می کنی، به خدا که او زاده سه فاطمه است:
۱. فاطمه دختر عمران بن عائذ بن عمرو بن مخزوم (مادر ابوطالب)
۲. فاطمه بنت اسد بنهاشم (مادر امیرالمؤمنین (علیهالسلام))
۳. فاطمه دختر زائدة بن اصم بن رواحة بن حجر بن عبد معیص بن عامر (مادر عبدالمطلب)»
عایشه به امام حسین (علیهالسّلام) گفت: پسر خود را دور کنید و ببریدش که شما مردمی هستید که همواره به دنبال دشمنی کردن هستید.
پس حسین (علیهالسّلام) به جانب قبر مادرش رفت و جنازه امام حسن (ع)را در بقیع دفن کرد.
📚منبع
اصول کافی، شیخ کلینی، ج۱، ص۳۰۲
#امام_حسن
.
گریه امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در مصائب یکدیگر؛
در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که روزی حسین بن علی (علیهما السلام) به منزل برادرش حسن (علیه السلام) وارد شد و چون نگاهش به برادر افتاد، اشک از دیدگانش جاری شد. امام حسن (علیه السلام) پرسید: «چرا گریه میکنید؟»
امام حسین (علیه السلام) فرمود: «گریهام از ظلم و ستمهایی است که بر شما وارد میشود.»
امام حسن (علیه السلام) فرمود: «ظلمی که بر من وارد میشود، زهری است که در خفا و پنهانی به من مینوشانند و اینگونه من را به شهادت میرسانند. ولی «لا یوم کیومک یا اباعبدالله» هیچ روزی در عالم مانند روز شهادت تو نیست، زیرا سیهزار نفر که همه آنان ادعای اسلام و پیروی از امت جد ما محمد (صلیاللهعلیهوآله) را دارند دور تو را میگیرند و برای کشتن و ریختن خون تو و هتک حرمت و اسیر کردن زن و فرزندان و غارت کردن متاع تو آماده میشوند. در این موقع است که خداوند لعنت و نفرین خود را به بنیامیه متوجه میگرداند و آسمان خون میبارد و حتی حیوانات وحشی و ماهیان دریا در مصیبت تو خواهند گریست.»
📚منبع
الامالی، شیخ صدوق، ص ۱۷۷
#امام_حسن_ع
#مصائب_امام_مجتبی_ع
#حضرت_امام_حسین_ع
#مصائب_ابا_عبدالله_ع
#روز_عاشورا_وداع
#امام_حسن
.
✔️ جود و کرم امام حسن علیه السلام؛
ابن عبّاس ضمن حديثى حكايت می كند:
روزى جمعى از بنى اميّه در محلّى نشسته بودند و در جمع ايشان يك نفر از اهالى شام نيز حضور داشت و امام حسن مجتبى عليه السلام به همراه عدّه اى از بنى هاشم از آن محلّ عبور مى كردند، مرد شامى به دوستان خود گفت: اين ها چه كسانى هستند كه با چنين هيبت و وقارى حركت مى كنند؟!
گفتند: او حسن، پسر علىّ بن ابى طالب عليه السلام است و همراهان او از بنى هاشم مى باشند.
مرد شامى از جاى برخاست و به سمت امام حسن مجتبى عليه السلام و همراهانش حركت نمود و چون نزديک حضرت رسيد گفت: آيا تو حسن، پسر على هستى؟!
حضرت سلام اللّه عليه با آرامش و متانت فرمودند: «بلى»
مرد شامى گفت: دوست دارى همان راهى را بروى كه پدرت رفت؟
حضرت فرمودند: «واى بر تو! آيا مى دانى كه پدرم چه سوابق درخشانى داشت؟!»
مرد شامى با خشونت و جسارت گفت: خداوند تو را همنشين پدرت گرداند، چون پدرت كافر بود و تو نيز همانند او كافر هستى و دين ندارى.
در اين لحظه يكى از همراهان حضرت سيلى محكمى به صورت مرد شامى زد و او را نقش بر زمين ساخت.
امام حسن عليه السلام فورا عباى خود را روى مرد شامى انداخت و از او حمايت نمود و سپس به همراهان خود فرمود: «شما از طرف من مرخّص هستيد، برويد در مسجد نماز گذاريد تا من بيايم.»
پس از آن امام عليه السلام دست مرد شامى را گرفت و او را به منزل آورد و پس از رفع خستگى و خوردن غذا، يک دست لباس نيز به او هديه داد و سپس روانه اش نمود.
بعضى از اصحاب به حضرت مجتبى عليه السلام گفتند: يا ابن رسول اللّه! او دشمن شما بود، نبايد چنين محبّتى در حقّ او شود.
حضرت فرمودند: «من ناموس و آبروى خود و دوستانم را با مال دنيا خريدارى كردم.»
پس از آن كه مرد شامى رفت. به طور مكرّر از او مى شنيدند كه مى گفت: روى زمين كسى بهتر و محبوب تر از حسن بن على عليهما السلام وجود ندارد.
📚منبع
ترجمة الامام الحسن عليه السلام، به نقل از طبقات ابن سعد، ص ۱۴۹
#امام_حسن_مجتبی_ع
#فضائل_امام_مجتبی_ع
#امام_حسن
.