برداشتی از ابوحمزه 8
تو محسنی ما بدکارانیم...
.
ماه و نوری کمرنگ... برخاستن و راه افتادن...
.
پس درگذر ای پروردگارم... درگذر از بدیها و زشتیهای ما به خوبی خودت... به من بگو کدام یک از جهالتهای ما از لطف و کرمت بزرگتر است... بگو کدام زمان طولانیتر از بردباری توست... اصلاً کارهای ما چه ارزشی دارند در مقابل نعمتهایت، اصلاً چهطوری کارهامان را با وجود کرم و لطفت زیاد بشماریم... مگر میشود رحمت گستردهات برای گنهکارها کم باشد. .
ای بسیار آمرزنده...
.
ای که دو دستت به رحمت باز شده به روی بندههات...
.
پس ببین! ای سید من... ای آقای من اگر از درگاهت برانیام هیچ جا نمیروم.... ببین دست از تسبیح و تقدیست برنمیدارم... آخر من تو را به کرم و جود شناختم و تو هر کاری بخواهی میکنی... هر کس را بخواهی، هراندازه، هرطور بخواهی عذاب میکنی... و به هر کس بخواهی هر اندازه، هرطور رحم میکنی...
.
از تو دربارۀ کارهات پرسیده نمیشود... و در ملک و سلطنتت همتا نداری، شریک نداری، هیچ کس نمیتواند در برابر امر و فرمانت سرپیچی کند، به تدبیرت معترض شود، خلق و آفرینش از آن توست... تبارک الله رب العالمین...
#ابوحمزه #ابوحمزه_ثمالی #چهل_روز_چهل_پست #خلق #گناه #دعا #مناجات #عشق #زندگی #رمضان #رمضانیات #رمضان_کریم
توت بیموقع
حدود بیست سال پیش مسئولان شهرداری در جاهای مختلف اصفهان درختان توت بسیاری کاشتند تا فضای سبز مناسب شهری درست کنند اما وقتی درختها بزرگ شدند میخواستند توت بدهند و این مشکلی نداشت. مشکل آنجا بود که معاون شهردار، در یک صبح بارانی، ناگهان فکری شد که امسال ماه مبارک با موقع ثمردهی توتها تقارن یافته. برای همین هم وقتی بخشنامۀ مربوط به ماه رمضان را برای مسئولان ذیربط صادر میکرد نوشت «کلیۀ اغذیهفروشیها، فستفودیها، رستورانها و امسال بهخصوص، درختهای توت باید حرمت رمضانالمبارک را نگاه دارند. درختان توت موظفاند، از دادن توت به رهگذران بهویژه جوانها خودداری نمایند، بدیهی است درصورت مشاهده تبعات این کار بر عهدۀ آنان میباشد.» اول چندتا از درختهای کمسنتر جلوی خود را گرفتند و اجازه ندادند توتهایشان برسد اما پیرترها میگفتند «درست همین حالا وقت میوهدهی است و اگر این کار را نکنیم اکوسیستممان مختل میشود، بهجای اینکه جلوی مردم را بگیرند با ما مقابله میکنند.» مأمورهای شهرداری گلهبهگله سراغ درختهای توت رفتند و با باتوم هر درختی که توت رسیدهاش را میانداخت، تنبیه میکردند و چندتایی را هم دستبند زدند. البته نیروهای شهرداری زیاد نبودند و به هر تقریباً ده تا درخت یک مأمور میرسید. بعضی از درختها، رنگ از صورتشان پرید. چندتای دیگر از این وضعیت به تنگ آمده بودند و توتهای خود را روی زمین ول کردند و باتومها بود که فرود آمد بر روی تنۀ درختها. غیراز این چندتا از نوجوانترها هم که تازه توتدار شده بودند توتهایشان را بیپرواتر از قبلیها روی زمین میریختند و اگر مأموری میفهمید کتک را به جان میخریدند. تعدادی از مأمورهای شهرداری که خودشان روزه نمیگرفتند با درختها ساختوپاخت کرده بودند که شما در ساعتهای خلوت روز توت بدهید تا بخوریم و ما هم با شما کاری نداریم. شهرداری دید که این کار برایش خیلی هزینهبر و بیفایده است، طرح دیگری تصویب کرد تا مگر پانزده روز باقی ماه مبارک را دریابد: توریهایی به دور درختها توت بکشند تا میوههای رسیدهاش بریزد توی توریها و به مردم نرسد. اما مردم راهی تازهای را یاد گرفته بودند. چارپایه میگذاشتند و بالا میرفتند و توتها و روزههایشان را با هم میخوردند. اینطورها بود که دیگر توتها را ول کردند، چون روز بیستوهشتم ماه بود و باید کارهای عید سعید فطر را راستوریس میکردند و معاون شهردار هم جای دیگری منتقل شد و نفر بعدیاش با شنیدن قضایای سال قبل کاری به کار توتها نداشت.
#داستانک
#ابراهیمی
ماه رمضان خیلی ناز دارد. باید نازش را بکشی و اگر کمی بهش بی محلی بکنی سریع میرود برای خودش. دیدی تا چشم به هم زدیم شد 21 و امشب سحر 22ام است... اگر بخواهی روزه نگیری اصلاً عین خیالش نیست. اگر بخواهی ازش استفاده نکنی هم همینطور. تا بخواهی بگویی چه! باروبندیلش را جمع کرده است و رفته و حالا بهتر است بخوانیم:
السَّلاَمُ عَلَيْكَ مِنْ شَهْرٍ قَرُبَتْ فِيهِ الْآمَالُ...
برداشتی آزاد از ابوحمزه 9
یا رب این حال کسی است که بهت رو کرده. این حال کسی است که به کرمت پناه آورده. و به مهربانیها و خوبیهات دل داده.
میدانم که تو بخشندهای هستی که عفوت را دریغ نمیکنی، میدانم تو بخشندهای هستی که خوبی کردنت هیچ وقت کم نمیشود، رحمتت کم نمیشود، آخر ما بهخاطر سابقۀ پردهپوشیهات بهت اطمینان داریم.. بهخاطر خوبیهای فراوانت در گذشته، بهخاطر رحمت گستردهات... حالا آیا میشود که مخالف تصورمان دربارۀ خودت رفتار کنی؟ یا در رسیدن به آرزوها ناامیدمان کنی؟ کسی... نه... نه.... ای کریم تو این طور نیستی... اصلاً تصورمان به تو این نیست، انتظارش را نداریم....
ببین ما را!...
ببین چهقدر آرزوهای طول و دراز به تو داریم، ببین چهقدر بهت امید بستیم... درست که گناه کردیم، اما امیدواریم... امید داریم ما را بپوشانی...
صدات زدیم و امید جواب داریم، پس امیدمان را ناامید نکن... ما را مأیوس نکن... خودمان میدانیم چه کارهایی کردیم ولی تو به حال ما آگاهی و برای همین میدانیم تو ما را از رحمتت محروم نمیکنی... هرچهقدر هم که بد باشیم... هرچهقدر هم که بیلیاقت باشیم، پس تویی اهل بخشندگی... تویی که با بدکارها با خوبیهای زیادت برخورد میکنی... پس همانطور که کرمت است بر ما منت بگذار و ببخشمان
ببین محتاجیم!
ای بخشنده!
با نور تو هدایت را یافتیم و با رحمت تو از بقیه بینیاز شدیم...
طلوع خورشید...
با نعمتهات صبحها و عصرها را گذراندیم و حالا ذنوبنا بین یدیک!
#ابوحمزه #ابوحمزه_ثمالی #چهل_روز_چهل_پست #خلق #گناه #دعا #مناجات #عشق #زندگی #رمضان #رمضانیات #رمضان_کریم
برداشتی آزاد از ابوحمزه 10
زدن آفتاب و شبنم... و نور روی برگها... روی درختان...
و این هم گناهانم، ببخشم، بهخاطرشان معذرت میخواهم و برمیگردم سویِ تو...
تو با نعمتها به ما خوبی میکنی ما با گناه کردن به تو بدی میکنیم
خیر و خوبی از تو برایمان نازل میشود و ما همهاش گناه میفرستیم بالا و همیشه همین طور بوده.
فرشتهای بزرگوار برای تو کارهای زشت ما را میآورد اما این جلوی این را نمیگیرد که ما را غرق نعمتهات کنی و با نوازشهات به ما لطف کنی...
پس بگذار اعتراف کنم، چهقدر منزهی، چهقدر عظیم و بزرگی، چهقدر کریم و بزرگواری، خودت شروع میکنی، خودت دوباره برمیگردی... نامهایت مقدس است و ستایش کردنت بزرگ است و کارهات و آثارت کریمانه است...
صدای پرندگان... گنجشکها...
تو خدای من هستی... تویی
تو خدای من هستی و میدانم مهربانتر و صبورتر از اینکه نگاه کنی به کارهام، نگاهی کنی به خطاهام... تو کریمتری....
فالعفو العفو العفو... سیدی، سیدی... سیدی... .
پس به ذکر نامت وادارمان کن و از عذابت پناهمان بده و از نعمتهات روزیمان کن و هم حج رفتن و زیارت پیامبرت... درودهات و رحمتهات و مغفرتت و رضوانت بر او باد و بر اهلبیتش...
تو نزدیکی و پاسخدهنده
اطاعت کردنت را روزیمان کن و ما را بر دینت و بر روش پیامبرت بمیران.
یا الهی من و پدر و مادرم را ببخش و به هر دوی آنها رحم کن، چنانکه من را با مهر و رحمت بزرگ کردند، خوبیهاشان را با خوبی و بدیهاشان را با آمرزش پاداش بده...
ای اله من ببخش زنده و مرده و حاضر و غایب و زن و مرد و کوچک و بزرگمان را...
#ابوحمزه #ابوحمزه_ثمالی #چهل_روز_چهل_پست #خلق #گناه #دعا #مناجات #عشق #زندگی #رمضان #رمضانیات #رمضان_کریم
حرکت در مه
حرفهایشان قشنگ است به دل مینشیند.
رنگوبوی هنر را هم در خودش دارد.
تلنگر هم هست...
@mrranjbar3
در اینستا و تلگرام.
✅چند روز پیش به عنوان مسافر سفری با تاکسی اینترنتی داشتم. اون روز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود.
✅راننده حدودا ۴۰ ساله بود و آرامش عجیبی داشت که باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم.
هیچی نمیگفت و فقط گوش میکرد.
وقتی صحبتم تموم شد، گفت: یه قضیهای رو برات تعریف میکنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی، ۱۲ تومن شده بود. گفتم: بفرمایید.
✅برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده مینویسم.یه مسافری بود هم سن و سال خودم، حدودا ۴۰ ساله. خیلی عصبانی بود.
✅وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده، گفت: چرا اینقدر همکاراتون ... هستند.
از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. گفتم: چی شده؟
✅مسافر گفت: هشت بار درخواست دادم و رانندهها گفتن یک دقیقه دیگر میرسند و بعد لغو کردند.من بهش گفتم: حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن.این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت: حکمت کیلو چنده، این چیزا چیه کردن تو مختون؟
✅با گوشیش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا میکرد و حرص میخورد. بازاری بود و کلی ضرر کرده بود. حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد. من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم.
✅سن خطرناکی است و معمولا همه تو این سن فوت میکنن چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول میکشه.من سرپرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ... هستم و مسافر نمیدونست.خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی!
✅دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. من اون موقع شیفت بودم و بیمارستان بودم. تازه اون موقع فهمید که من سرپرستار بخش هستم. اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد.
✅گفتم: دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون هشت همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری. تو فکر رفت و لبخند زد. من اون موقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچکسی نبود به من قرض بده.
✅رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم.
تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود!
حکمت خدا دو طرفه بود.
✅هم اون مسافر زنده موند و هم من سکه رو ۴ میلیون و ۴۰۰ هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد. همیشه بدشانسی بدشانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم.
✅اینا رو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیم رو فراموش کردم. من هم به حکمت خدا فکر کردم.
@yaser_arab57
حرکت در مه
✅چند روز پیش به عنوان مسافر سفری با تاکسی اینترنتی داشتم. اون روز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت ب
از کانال تلگرامی جناب یاسر عرب.
برود در کانال خاطرات یک اسنپی.
برداشتی آزاد از ابوحمزه 11
بگذار بگویمت...
دروغ گفتند آنها که پشت به تو کردند و خیلی ضرر کردند، چه ضرری...
آفتاب و آفتاب و نور و حرکت...
ای خدا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و عاقبت به خیرم کن و هرچیز که غم و غصه انداخته توی دلم از کارهای دنیا یا کارهای آخرت را خودت عهدهدار شو.. ای مولای من کسی که به من رحم نمیکند بر من مسلط نکن و برایم یک نگهبان قرار بده، یک نگهبان همیشگی... و نعمتهای خوبت را ازم نگیر و از فضلت روزی گسترده بهم بده؛ روزی حلال و پاکیزه...
بیقرار شروع میکنم به دویدن و هوای آزاد میخورد به سر و صورتم:
ای معبودم خودت نگاهم دار، خودت حفظم کن، خودت مراقبم باش...
زیارت خانهات را میخواهم امسال و هرسال و زیارت پیامبرت و اهلبیت(ع) و از حرمهای آنان محرومم نکن...
حالا که باهات آشنا شدم توبه میکنی بر من؟ تو بازگرد به من تا من دیگر گناه نکنم، کار خیر را بهم الهام کن و توفیق عملش را بهم بده و خشیتت را روز و شب تا هستم...
#ابوحمزه #ابوحمزه_ثمالی #چهل_روز_چهل_پست #خلق #گناه #دعا #مناجات #عشق #زندگی #رمضان #رمضانیات #رمضان_کریم
حرکت در مه
برداشتی آزاد از ابوحمزه 11 بگذار بگویمت... دروغ گفتند آنها که پشت به تو کردند و خیلی ضرر کردند، چه
برداشتی آزاد از ابوحمزه 12
ای عزیزم هروقت با خودم گفتم دیگر آمادهام و وقتش است که نمازِ باحالی برایت بخوانم و حالا دیگر وقت نجوا کردن با توست، چرت و خواب انداختی به جانم و حال مناجات را ازم گرفتی آخر چه میشود که وقتی میگویم دیگر خوب شدهام و این توبهام توبۀ واقعی است امتحانم کردی. امتحانم کردی و گناه کردم... و پایم لرزید و از بندگیات بازم داشت...
مولای من نکند از خانهات دورم کردهای و لیاقت بندگیت را ازم گرفتهای، نکند دیدهای که من حق شما را خوب ادا نمیکنم و دورم انداختهای... شاید هم دیدی مدام کارم این است که روم را ازت بکنم آن طرف و عصبانی شدی، نکند هم دیدهای همۀ حرفهام دروغ است و بدت آمد، شاید هم دیدی بندۀ ناسپاسم و بعد محرومم کردی... نکند عزیزم ندیدی که با دانشمندان بنشینم و بعد خوار و خفیفم کردی... شاید دیدی شادی و خوشیام توی دورهمیهای بیهدف است، پس ولم کردی همانجاها بمانم... شاید... شاید...
نکند دلبرم اصلاً دوست نداشتی صدایم را بشنوی و برای همین دورم کردی... نکند بهخاطر گناهها و نافرمانیهام دارم مجازات میشوم... ها! نکند بهخاطر بیحیاییهام دارم مجازات میشوم... اشک... اشک...
#ابوحمزه #ابوحمزه_ثمالی #چهل_روز_چهل_پست #خلق #گناه #دعا #مناجات #عشق #زندگی #رمضان #رمضانیات #رمضان_کریم
هدایت شده از . ᴀʀǫᴀᴠᴀɴ .
نويسنده در ابتداى كتاب :
اگر استعداد نداشته باشيد،
خودتان را بكشيد هم نويسنده نخواهيد شد؛
اما اگر استعداد داشته باشيد،
فقط بايد خودتان را بكشيد
تا نويسنده شويد.
📚برشى از كتاب (( حركت در مه ))
👤به قلم : محمدحسن شهسوارى
هدایت شده از بهتر بنویسیم
✍چرا پرسش از «چراییِ» نویسندگی مهم است؟
بسم الله الرحمن الرحیم
🖋دربارهٔ نویسندگی هم مثل خیلی چیزهای دیگر، میتوان و بلکه باید از سه منظر سخن گفت: چرایی، چیستی و چگونگی. بیشتر کسانی که به نویسندگی فکر میکنند و دربارهٔ آن حرف میزنند، چگونگی نویسنده شدن برایشان مهم است؛ غافل از آنکه پیش از این، باید بدانند که نویسندگی چیست و چرا میخواهند نویسنده شوند؟
🖋نقطهٔ آغاز یک حرکت خودآگاه برای یادگیری چگونگی نویسنده شدن، درک ضرورت و چرایی آن است. تا هدف یا اهداف نویسنده شدن برای کسی روشن نشود و تا این اهداف از نظر او مهم و ضروری نباشد، انگیزۀ چندانی برای قدم گذاشتن در این راه نخواهد داشت. هرچه اهداف و کارکردهای نویسندگی برای یک نفر ارزشمندتر باشد، انگیزهٔ او برای نویسنده شدن قویتر و به دنبال آن، حرکت او در مسیر یادگیری جدیتر و تلاشش بیشتر خواهد بود.
🖋اما درک چرایی نویسنده شدن اگرچه برای جستوجوی چگونگی آن لازم است، کافی نیست. باید تصویر روشنی از نویسندگی در ذهن فرد شکل بگیرد تا دقیقاً بداند که چگونگی رسیدن به چه چیزی را میخواهد. این، یعنی تلاش برای آگاهی از چیستی نویسندگی و دستیابی به تعریف آن. البته تعریف موردنظر در اینجا، یک تعریف دقیقتر است که به کار هدفگذاری برای فرایند آموزش میآید. وگرنه، همهٔ ما تصوری اجمالی از نویسندگی داریم که با همان، میتوانیم دربارهٔ ضرورت آن بیندیشیم و تحقیق کنیم.
🖋به این ترتیب، پیش از هر تلاشی برای یادگیری نویسندگی، باید بدانیم که اهداف نویسندگان از نوشتن چیست؟ یا اگر بخواهیم با رویکرد کارکردگرایانه به این موضوع نگاه کنیم، باید برایمان مشخص شود که کارکردهای مختلف نویسندگی چیست؟ اگر پس از یافتن پاسخ این پرسشها، به این نتیجه رسیدیم که ما به دنبال هیچیک از کارکردهای نویسندگی نیستیم و هیچکدام از اهداف گفتهشده برای نوشتن، ارزش چندانی برای ما ندارد، دیگر لازم نیست قدم در این راه بگذاریم و میتوانیم به راه دیگری برویم.
(مرتضی رجائی)
#نویسندگی
#کارکردهای_نویسندگی
#چرایی_نویسندگی
💠 بیایید #بهتر_بنویسیم:
🆔️ @behtarbenevisim
حرکت در مه
برداشتی آزاد از ابوحمزه 12 ای عزیزم هروقت با خودم گفتم دیگر آمادهام و وقتش است که نمازِ باحالی برا
برداشتی آزاد از ابوحمزه 13
ببین اگر بگذری چیزی نمیشود، انگار کن یکی از مجرمهای قبلی هستم... چهقدر ازشان گذشتهای! آخر مهربانیات خیلی دریاتر از این است که مجرمها را مجازات کنی
و من به همین مهربانیات پناهنده شدهام، از تو به خودت گریختهام و ازت میخواهم وعدهات را انجام دهی، وعدۀ بخشش، وعدۀ عفو برای خوشگمانها... ببین من هم به تو خوشگمانم...
اله من فضل و صبرت دریاتر از این است که بخواهد با کارهای من مقایسه شود اصلاً زشت است نام فضل و کرمت را در کنار کارهام بیاورم یا اینکه تو بخواهی مرا بهخاطر خطاهام خوار کنی...
اصلاً من کیام و چه اهمیتی دارم؟!
پس ببخشم و به من منت بگذار و با پردهپوشیهات از این خواری درم بیاور و به گل رویت از مجازاتم درگذر... میبخشی؟ درمیگذری؟...
آقای من بگذار بگویمت که هستم...
خاک و سبزهها و آفتاب بالای سر...
#ابوحمزه #ابوحمزه_ثمالی #چهل_روز_چهل_پست #خلق #گناه #دعا #مناجات #عشق #زندگی #رمضان #رمضانیات #رمضان_کریم
حرکت در مه
شاید یک قسمت دیگر از ترجمهٔ ابوحمزه بگذارم.
و الباقی برای آینده. اگر عمری باشد.
اللهم رب شهر رمضان...
هدایت شده از [ @NovinTrader ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ حقیقتا تنها اتفاق خوشحال کننده این روزهای من دیدن فیلم ها و کلیپ های سرویس شدن اسراییل توسط نیروهای باحال و با جربزه فلسطینی است ؛ کلا از قدرت گرفتن مظلوم و ضعیف خوشم میاد .
⭕️دم نیروهای یمنی هم گرم که دهن عربستان رو مورد عنایت قرار دادن ؛ من عاشق ملت یمن ام ، ملت باحالی اند😘
⭕️ خدا کمکشون کنه !!
#قدس
#فلسطین
#یمن
╭┅───۰۰۰──┅╮
@NovinTrader
╰┅────۰۰۰─┅╯
نوشتن و ما ادراک ما نوشتن
دلم میخواست مرثیهای برای رنجِ نوشتن بنویسم اما دیدم این رنج چیزی نیست برای اهلش.
دلم میخواست چیزی بنویسم دربارۀ اینکه در هنر رمان نوشته است که نوشتن چون معشوقی است که بسیار حساس است نسبت به بقیۀ معشوقها و زود میرنجد و دل میبرد و رهایت میکند...
فکر کردم چهقدر این جمله درست است. برای اینکه نویسندهای درست و درمان شوی باید عمری محبت کنی به این معشوق و نازش را بکشی و بنویسی و بخوانی و بنویسی بدون خستگی، بدون فراغت و ... جالب اینکه شاید اقبال آن چنان نیابی و نوشتههات بماند بیمخاطب و شاید هم مخاطبی یافتی عالی....
اما هرچه هست این است که تو باید وفادار باشی به نوشتن و رمز موفقیت در این امر همین است...
و موفقیت در نوشتن چیست؟
یافتن مخاطب؟
انتقال پیام؟
تأثیر بر روی مخاطب؟
گاهی فکر میکنم اینها همه هست و اینها همه نیست. مهمترین تأثیر و کارکرد نوشتن غور تو در خمخانۀ معنا است. غور در معنا و جدا شدن از سطح معمولی زندگی و وارد ساحت تفکر شدن. شاید! دارم دربارهاش فکر میکنم. میاندیشم...
و نوشتن چیست؟ تنزل دادن معنا به کلمه یا تبدیل کلمات به معنایی بلند؟
و نوشتن و ما ادراک ما نوشتن.
به بهانۀ پخش «منطقۀ پرواز ممنوع» از شبکۀ پویا
ملغمهای از شعارزدگی + ذهن بسیط مسئولان + محافظهکاری آموزش و پرورش + ایدهآلگرایی برای نوجوان ایرانی= یک فیلم برای بیلان کاری و ارائه به همان مسئولان یعنی منطقۀ پرواز ممنوع.
حرکت در مه
به بهانۀ پخش «منطقۀ پرواز ممنوع» از شبکۀ پویا ملغمهای از شعارزدگی + ذهن بسیط مسئولان + محافظهکاری
این هم متنی که قبل کرونا با بچهها رفتیم اردو نوشتم:
خب ما رفتیم منطقه پرواز ممنوع را دیدیم با بچههای سوم و چهارم.
در نگاه اول فیلمی که آموزش و پرورش پخش میکند باید بهش بدبین بود. باید دید چه ویژگیهایی داشته بوده که از همۀ فیلترهای محافظهکاری و کجفهمی مسئولان و سیستم گذشته و حالا مجوز پخش گرفته!
آقا اصلاً بگذریم. بچهها خودشان اصلِ دنیای مجازیاند، قهرمانهای دنیای مجازی و حالا ما میخواهیم ببریمشان یک فیلم ببینند! دوباره آنها را در دنیای مجازی غرق کنیم حالا اگر کارگردانش هم تارنتینو باشد.
خب وضعیت از شاهزادۀ روم و بنیامین بهتر بود ولی همانطور بود که تصور میکردم.
من فهمیدم که فحش مورد تأیید آموزش و پرورش «غلط کردن» است، تقریباً بیشاز ده پانزده بار تکرار شد.
بچههای سوم که مدام میرفتند چیز میخریدند و کارشان همین بود ولی چهارمها بیشتر نشسته بودند ولی آنها هم در رفتوآمد بودند.
خب ملغمهای بود از احساس ناسیونالیستی، آرمانگرایی غیرواقعی، مذهب شعاری و دور بودن از فضای واقعی دانشآموزها درست عین خود آپ با چفت و بست سست در داستانگویی...
خب بهتر است مرتب باشم، حداقلترین چیزها را داشت. کمی اکشن و کمی فضای سینما برای خرید و نام اردو برای دانشآموزها و پاییز چهارباغ قشنگ بود و بچهها شاد بودند که آمده بودند اردو.
البته دوستان روال این کانال بر این نیست که زیاده به بحث انتخابات بپردازد. اما خب برای گرم شدن بازار انتخابات بد نیست که هرازگاهی پستهایی را منتشر کنم که تقریباً موافق با نظرات بنده یا از جنس پرسشهایی است که بنده دارم.