eitaa logo
حیات معقول
221 دنبال‌کننده
144 عکس
216 ویدیو
2 فایل
🔻 کانال اصغر آقائی ✍ درباره مسائلی که به‌گمانم مهم است، می‌نویسم؛ شاید برای خودم و تو مفید باشد: ✔ گاه متنی ادبی؛ ✔ گاه تبیین؛ ✔ و گاه نقد 🔺️ اینها دل‌مشغولی‌های یک طلبه هستند. 🔻ارتباط با من: 🆔️ @aq_110
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 نکاتی از شرح دعای سحر: کلمه اللهاصغر آقائی _____________________ 💠 اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ مِنْ كَلِماتِكَ بِاتَمِّها، وَ كُلُّ كَلِماتِكَ تامَّةٌ، اللَّهُمَّ انّى اسْئَلُكَ بِكَلِماتِكَ كُلِّها. 🌀 چکیده سخن امام رحمه الله عليه: تمام هستی و موجودات آن کلمات الهي هستند که از باب آنکه برخی وجودی برتر دارد، با نگاه به قوس نزول، و کثرت برآمده از آن، از تام‌تر به پایین حرکت کرده است، لذا تفاضل و مراتب میان کلمات الهي تحقق می‌یابد "مِنْ كَلِماتِكَ بِاتَمِّها"؛ اما از آنجا که هر موجود از آن جهت که یک کلمه است و هر کلمه‌ای در رتبه خویش تام است، لذا تفاضلی از این جهت میان آنها نیست "کل کلماتک تامه" 🌀 برخی نکات خلاصه و گاه تببین شده از کلام امام ره: 🔻 مقصود از «» هم کلمات خداوند؛ مانند عیسی ع که فرمود: «وَ کَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْیَمَ» و هم کلمات خداوند است که در قرآن کریم مجسّم شده است. 🔻 وجود دو اعتبار دارد: یکی وحدت و دیگری کثرت. و سلسله وجود به اعتبار اول است كه همان كلمه «كنِ» وجودي است و خداوند بلندمرتبه در كلامش به آن اشاره كرده است: «اذا اراد ان يكون شيئا فقال له كن فيكون». 🔻 این در مراتب تنزیل و تحقق ابتدا به یا همان وجود نوری تعلق گرفته است که به تعبیری و و گویند و هیچ تفاوتی میان حضرات معصومین از این جهت نیست؛ زيرا «اولّنا محمد، اوسطنا محمد، آخرنا محمد، كلّنا محمد، كلّنا نور واحد؛ آغاز و ميان و انجام ما محمد است، همه محمديم و همه نور واحديم» 🔻 و تمام تکوینی و تنزیلی حق تعالی از آن انوار مقدسه بسط یافته‌اند که فرمود: «انا النقطة؛ نقطه باء ‌بسم الله منم». و در روايات آمده است كه «بالباء ظهر الوجود وبالنقطة تميّز العابد من المعبود؛ وجود با باء پديد آمد و عابد با نقطه زير با از معبود جدا شد» 🔸 این یعنی وجودی و خلقت با ولایت و به یُمن انسان کامل بوده است؛ و عابد یعنی تمام موجودات، از معبود جداشده‌اند. (لذا الرحمن الرحیم در با الرحمن الرحیم در آیه دوم سوره ، دو معنا دارد؛ اولی وجودی و پیش از خلقت و دومی بعد از خلقت و پدیدآمدن ) 🔻 آنچه تا بدين جا گفته آمد به اعتبار بود؛ وگرنه، آغاز و انجام يكي است، زيرا در روزي كه مقدار آن بر حسب شمارش ما معادل هزار سال است (یعنی )، هر چه از آسمان الهي نازل شده به سوي او بالا می‌رود. 🔻 همين نكته پیش‌گفته دليل‌ نبيّ مكرم است كه وجود نخستين است. یعنی و کمال ایشان اقتضاء می‌کند به اعتبار هو الاول و الاخر، مظهر تام او نیز اول و آخر باشد. چنان كه در حديث آمده است: «نحن السابقون الآخرون‌؛ ما اولين و آخرين‌هاييم» 🔻بايد بداني كه هر چيز متناسب با خود آن است. به عبارت ديگر، تماميت يك شي‌ء آن از چيزهايي است كه مقابل و مخالف آن است و صرافت و خلوصش در شئون و جهاتي كه به آن و كمالاتش مربوط مي‌شود. 🔻 حال، با اين ملاك، مي‌تواني تمام‌بودن كلام و كلمه و اتمّ بودن آن‌ها را دريابي و بداني كه منظور از تمام‌بودن كلمه و كلام وضوحشان در دلالت و عدم اجمال و مشابهتشان [با كلام يا كلمه ديگر] و بالاخره، خالص بودنشان از چيزهايي است كه از جنس آن‌ها نيستند 🔻 ، چون و آينه تام همه اسماء و صفات الهي است، تامّ‌ترين كلمات الهي نيز هست «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ. ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلِينَ‌؛ همانا ما انسان را در نيكوترين ساختار آفريديم. سپس او را به اسفل‌السافلين برگردانديم» 🔻 در اين باره چه خوب سروده است: احمد ار بگشايد آن پرّ جليل‌ تا ابد مدهوش ماند جبرئيل‌ 📚 شرح دعای سحر ص.46-60 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 باخودی و بی‌خودی: عقل و عشق 🔻وقتی در خود محدود می‌شود، نه عقل است و نه عشق‌آفرین؛ اما وقتی از خود فراتر می‌رود، هم است و هم . 🔻 دو یار دیرین هستند که گاه بی‌رحمانه از هم دور افتاده‌اند. 🔻 نه عشق بدون ، عشق است و نه عقلانیتِ بدون عشق، عقل. 🔻پس عقل می‌گوید منفعت خود را ببین؛ و عشق هم همین را می‌گوید، اما در پیش چشمان عقل، گستره‌ای قرار می‌دهد که منفعت خویش را در از خود، و به دیگران می‌بیند. ✅ سراغ حضرت برویم تا نتایج باخود و درخود بودن و بی‌خود و از خود گذشتن را ببینیم: آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت وان نفسی که بی‌خودی یار چه کار آیدت آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه‌ای وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت آن نفسی که باخودی بسته ابر غصه‌ای وان نفسی که بیخودی مه به کنار آیدت آن نفسی که باخودی یار کناره می‌کند وان نفسی که بیخودی باده یار آیدت آن نفسی که باخودی همچو خزان فسرده‌ای وان نفسی که بیخودی دی چو بهار آیدت جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست طالب بی‌قرار شو تا که قرار آیدت جمله ناگوارشت از طلب گوارش است ترک گوارش ار کنی زهر گوار آیدت جمله بی‌مرادیت از طلب مراد تست ور نه همه مرادها همچو نثار آیدت عاشق جور یار شو عاشق مهر یار نی تا که نگار نازگر عاشق زار آیدت خسرو شرق شمس دین از تبریز چون رسد از مه و از ستاره‌ها والله عار آیدت رحمةاللَّه‌علیه ┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄ 🆔 @hayatemaqul
🔰 حقیقت محمّدی و خاتمیت ✍ اصغر آقائی _______________________ 🔻در  زیارت نبی اکرم ص می‌خوانیم: "أَوَّلِ النَّبِيِّينَ مِيثاقاً، وَآخِرِهِمْ مَبْعَثاً" 🔻چند نکته درباره این جایگاه نبوی: ✔️ ۱. هر اسمی از اسماء الله، عینی ثابت دارد و مظهری در دنیا می‌طلبد، این اسم جامعِ الله، است، و مظهر آن است؛ پس تمام انبیا به یمن حقیقت محمدی رزق نبوت خویش را گرفته‌اند؛ ✔️ ۲. پیامبر هم دارد همان حقیقت محمدی است؛ و هم که همان پیامبر مبعوث است. همچنانکه خداوند در ذات خویش "الحق" است و هم جنبه حقی دارد و وقتی در آیات و مظاهرش آشکار می‌شود، جنبه خلقی می‌گیرد؛ یعنی خداوند یک حیثیت حقی با وحدت اطلاقی دارد که از هر قیدی حتی قید اطلاق رها است و یک حیثیت خلقی دارد که مقید به حدود همان مظهری است که در آن ظاهر شده است. 🔻حضرت رحمة الله علیه این جایگاه رفیع نبی اکرم را چنین معرفی می‌کند: از درم‌ها نام شاهان بر کنند نام احمد تا ابد بر می‌زنند نام احمد نام جمله انبیاست چون که صد آمد، نود هم پیش ماست 🔻 وی در جایی دیگر خاتم‌بودن ایشان را چنین توصیف می‌کند: بهر این خاتم شده‌ست او که به جود مثل او نبود و، نه خواهند بود چون که در صنعت برد استاد، دست نه تو گویی ختم صنعت بر تو است در گشادِ ختم‌ها تو خاتمی در جهانِ روح بخشان، حاتمی هست اشارات محمد اَلمراد گل گشاد اندر گشاد اندر گشاد 🔻 پس: و مبعوث آخربودن پیامبر صلی الله علیه وآله نشان از فضل و جایگاه خاص ایشان است و به تعبیر عرفی، حرف آخر و تام و فصل الخطاب را جنبه زمینی وی که لباس رسالت پوشیده است، می‌زند. 🔸 نثار روح تمام کسانی که به ما معرفت آموختند از جمله حضرات عارفان چون و در صدر تمام آنان، با فاصله‌ای بسیار، حضرت صلواتی تقدیم می‌کنیم و به خاطر آن وجود نورانی چنین می‌گوییم: الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي اسْتَنْقَذَنا بِكَ مِنَ الْهَلَكَةِ، وَهَدَانَا بِكَ مِنَ الضَّلالَةِ، وَنَوَّرَنا بِكَ مِنَ الظُّلْمَةِ، فَجَزاكَ اللّٰهُ يَا رَسُولَ اللّٰهِ مِنْ مَبْعُوثٍ أَفْضَلَ مَا جَازَىٰ نَبِيّاً عَنْ أُمَّتِهِ، وَرَسُولاً عَمَّنْ أُرْسِلَ إِلَيْهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي يَا رَسُولَ اللّٰهِ زُرْتُكَ عارِفاً بِحَقِّكَ، مُقِرّاً بِفَضْلِكَ، مُسْتَبْصِراً بِضَلالَةِ مَنْ خالَفَكَ وَخَالَفَ أَهْلَ بَيْتِكَ، عارِفاً بِالْهُدَىٰ الَّذِي أَنْتَ عَلَيْهِ، بِأَبِي أَنْتَ وَأُمِّي وَنَفْسِي وَأَهْلِي وَمالِي وَوَلَدِي، أَنَا أُصَلِّي عَلَيْكَ كَما صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَ صَلَّىٰ عَلَيْكَ مَلائِكَتُهُ وَ أَنْبِياؤُهُ وَرُسُلُهُ صَلاةً مُتَتابِعَةً وافِرَةً مُتَواصِلَةً لَاانْقِطاعَ لَها وَلَا أَمَدَ وَلَا أَجَلَ، صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ كَما أَنْتُمْ أَهْلُهُ. ✅ توضیح دو اصطلاح: ۱. عین ثابت: صورت‌ها و حقائق عنداللهی تمام موجودات ۲. جنبه حقی و جنبه خلقی: جنبه حقی، جنبه حقی و ذاتی و باطنی خداوند است؛ جنبه خلقی، جنبه ظاهری و به تعبیری دنیایی خداوند است. یعنی آنچه موجود می‌شود یک جنبه باطنی عنداللهی دارد که همان جنبه حقی است؛ و تمام حق، خداوند است ؛ و یک جنبه خلقی دارد که ظاهر است و محدود و به میزان خود نمایندگی اسماء الله را دارد و مظهر و آیه آنها است؛ لذا مظهر تام الله، انسان کامل و ولیّ است. پس همه موجودات از آن جهت که مظهر و آیه و نشان خداوند هستند، هم حق هستند و جدای از او نیستند؛ ولی از آن جهت که جنبه حقی خداوند نیستند، محدودند و تمام خدا نیستند؛ تا گفته شود ، همه‌خدایی است. این اصطلاح یعنی در دار هستی تنها خداوند است و مظاهر او. ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @hayatemaqul
🔰 توحید افعالی و توکل به خداوند ✍ اصغر آقائی __________________ 🔻 جناب رحمة الله علیه تمام هستی را حق تعالی می‌داند که تنها کسی می‌تواند آن ببیند که سر در چاه نفس و مادّیات فرونبرده باشد. 🔻 وی بیان می‌کند کسانی چون به دلیل آنکه در چاه فروغلطیده‌اند، نه آنان و نه انبیا به کار آنان آید: بلعم باعور و ابلیس لعین سود نامدشان عبادتها و دین صد هزاران انبیا و ره‌روان ناید اندر خاطر آن بدگمان ... 🔻 فرد متبلا به ، چون در چاه نفس و غرور خویش قرار گرفته است، نه تنها را در گوشه‌گوشه هستی نمی‌بیند؛ که آن را منکر می‌شود: این جهان پر آفتاب و نور ماه او بهشته سر فرو برده به چاه که اگر حقست پس کو روشنی سر ز چه بردار و بنگر ای دنی 🔻 این و فرد، سبب می‌شود، ، و ‎_بین شود و و مشکلات، راهزن او شوند: هین مگو کاینک فلانی کشت کرد در فلان سالی ملخ کشتش بخورد پس چرا کارم که اینجا خوف هست من چرا افشانم این گندم ز دست ... 🔻 وی مستمر و بر اساس دیدن و حق تعالی در تمام هستی را داروی این ناامیدی می‌داند: چون دری می‌کوفت او از سلوتی عاقبت در یافت روزی خلوتی جست از بیم عسس شب او به باغ یار خود را یافت چون شمع و چراغ گفت سازندهٔ سبب را آن نفس ای خدا تو رحمتی کن بر عسس 🔻 و در نهایت بسیار زیبا هستی را می‌داند: ناشناسا تو سببها کرده‌ای از در دوزخ بهشتم برده‌ای بهر آن کردی سبب این کار را تا ندارم خوار من یک خار را در شکست پای بخشد حق پری هم ز قعر چاه بگشاید دری 🔻 و چنین نگاهی به هستی سبب می‌شود که فرد خدابین، محدود در نشود؛ و در همه جا را حضرت حق بداند: تو مبین که بر درختی یا به چاه تو مرا بین که منم مفتاح راه ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @hayatemaqul