گریستن، هلیا. تنها و صمیمانه گریستن را بیاموز.
#نادر_ابراهیمی
•بار دیگر شهری که دوست میداشتم•
@hibook
آدم را برای شکست نساختهاند.
آدم ممکنه از بین بره، ولی شکست نمیخوره.
#ارنست_همینگوی
•پیرمرد و دریا•
@hibook
گفت: هر که را زبان پراکنده بود دلیل بود که دل او پراکنده بود.
کتاب نور العلوم
نوشتهی شیخ ابوالحسن خرقانی
@hibook
و گفت «غریب آن بود که در هفت آسمان و زمین هیچ به اوی یک تار موئی نبود؛ و من نگویم که غریبم، من آنم که با زمانه نسازم و زمانه با من نسازد.»
- ذکر ابوالحسن خرقانی؛ تذکرةالاولیا.
@hibook
کجا بود آن جهان
که کنون به خاطرهام راه بربسته است؟ ــ
آتشبازیِ بیدریغِ شادی و سرشاری
در نُهتوهای بیروزنِ آن فقرِ صادق.
قصری از آن دست پُرنگار و بهآیین
که تنها
سر پناهکی بود و
بوریایی و
بس.
کجا شد آن تنعمِ بیاسباب و خواسته؟
کی گذشت و کجا
آن وقعهی ناباور
که نانپارهی ما بردگانِ گردنکش را
نانخورشی نبود
چرا که لئامتِ هر وعدهی گَمِج
بینیازیِ هفتهیی بود
که گاه به ماهی میکشید و
گاه
دزدانه
از مرزهای خاطره
میگریخت،
و ما را
حضورِ ما
کفایت بود؟
دودی که از اجاقِ کلبه بر نمیآمد
نه نشانهی خاموشیِ دیگدان
که تاراندنِ شورچشمان را
کَلَکی بود
پنداری.
تن از سرمستیِ جان تغذیه میکرد
چنان که پروانه از طراوتِ گُل.
و ما دو
دست در انبانِ جادوییِ شاهسلیمان
بیتابترینِ گرسنگان را
در خوانچههای رنگینکمان
ضیافت میکردیم.
□
هنوز آسمان از انعکاسِ هلهلهی ستایشِ ما
(که بیادعاتر کسانیم)
سنگین است.
این آتشبازیِ بیدریغ
چراغانِ حُرمتِ کیست؟
لیکن خدای را
با من بگوی کجا شد آن قصرِ پُرنگارِ بهآیین
که کنون
مرا
زندانِ زندهبیزاریست
و هر صبح و شامم
در ویرانههایش
به رگبارِ نفرت میبندند.
هنر مجاهد
کجا بود آن جهان که کنون به خاطرهام راه
کجایی تو؟
کهام من؟
و جغرافیای ما
کجاست؟
#احمد_شاملو
@hibook
Omid Nasri - Emshab Emshab (320).mp3
8.14M
- خشمگین به نظر میآیید!
از این میترسید که دیگر شما را #دوست نداشته باشم؟
- بفکر شما نیستم.
از خودم میترسم که کسی را دیگر #دوست نداشته باشم.
📕#تسخیرشدگان
@hibook
من از میرزا برای همین خوشم میآید. خودش میخورد و میگذاشت دیگران هم بخورند.
او عادت شیر را دارد و دوشنبه عادت شغال را.
شیر، سیر که شد پس مینشیند
اما شغال پس مانده لاشه را زیر خاک قایم میکند.
#جای_خالی_سلوچ
#محمود_دولت_آبادی
@hibook
آدمایی که گناه به نظرشون فقط چند کلمه است
رستگاری هم به نظرشون فقط چند کلمه است ...
#گوربهگور
#ویلیام_فاکنر
@hibook
شب های روشن تمام شد.
کوتاه بود ولی انگار عمری داشتم آنرا میخواندم. زندگیام را میدیدم که دارد با تنهایی و خیال بافی روزگار میگذراند. همه چیز خوب میگذشت تا #آن افتاد در تنگ تنهاییام. همهچیز اتفاقی رخ داده بود انگار. روحم به هیجان درآمد، چون طفلی سرخوش. درختان و آسمان روی سرم نقل میپاشیدند، پرندهها کل میکشیدند و گربه ها میرقصیدند. آرزویی که تا آن زمان در خیالم میپروراندم اکنون روبهرویم ایستاده بود.
تنها تفاوت یک چیز بود. او(شخصیت اصلی داستان) محبتش را برای به دست آوردن دل #آن قمار کرد و قمارش را بد باخت و من محبتم را در همان دنیای خیالیم قمار کردم. در نهایت هر دو بازنده بودیم با این تفاوت که او #آن اش را در دنیای واقعی طلب کرده، نشاندهاش، دستش را گرفته و در انتها قمارش را باخته بود اما من #آن ام را در دنیای خیالاتم نشاندم، دستش را گرفتم و همینطور خیره ماندم در #چشمهایش و قمار را بردم. قمار برای رسیدن به #آن در دنیای خیالم باخت نداشت، چون من از باخت میترسیدم.
#نیکنام
#شبهای_روشن
#فئودور_داستایوفسکی
#نشر_چشمه
#سروش_حبیبی
@hibook