eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
49.4هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
408 ویدیو
29 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
نسیم طف که در این کوچه‌ها گذر دارد برای چشم به در مانده‌ای خبر دارد چنان عظیم بود این خبر چنان جانسوز بشیر حادثه هم، شِکوه از بشر دارد   کجاست مادر آن سرو سر بریده؟ کجاست؟ مگو کجاست! چه مادر ! مگر پسر دارد؟ به آسمان خمیده خبر چگونه دهند؟ که خانه‌ی تو، نه خورشید نه قمر دارد تمام شهر به پای بقیعِ آهش سوخت دعا کنید که از گریه دست بر دارد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای مدینه سوی تو با دیدۀ تر آمدم با برادر رفته بودم، بی برادر آمدم ای مدینه تاکه گویم شرح حال خویش را همچو مادر برسر قبر پیمبر آمدم ای مدینه همره یک کاروان رنج و ملال سوی تو با کودکان نازپرور آمدم ای مدینه سوختم از آتش داغ حسین چون پرستویی مهاجر گرکه بی‌پر آمدم کاخ استبداد را با خطبه‌ام آتش زدم دشمنان را ناتوان دیدم، توانگر آمدم وقت رفتن قاسم و عباس و اکبر داشتم بی علیِ اصغر و عباس و اکبر آمدم دیده‌ام خونین بدن گل‌های باغ عشق را ازکنار گلشنی در خون شناور آمدم یوسف آل علی را دشمنان کشتند و من همره پیراهنش با دیدۀ تر آمدم گرکه ریزم برسر خود خاک غم، عیبم مکن کزکنار پیکری صد چاک و بی‌سر آمدم گرکه نشناسد مرا عبدالله جعفر بگو زینبم من، کز سفر با دیدۀ تر آمدم با «وفایی» کز خودم دادم نشان، از این دیار اشک ریزان رفتم و، با دیدۀ تر آمدم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مـن حامــل ســلام سـران بریـده‌ام مادر! سؤال کن که بگویم چه دیده‌ام داغ حسین تو کمرم را شکسته است تیر شکسته یا کـه کمـان خمیده‌ام؟ جانم به لب رسیده در این ره هزاربار تـا در کنـار تـربت جــدم رسیـده‌ام جز آب تیغ و نیزه و شمشیر کوفیان آبـی نداده‌انـد بــه گل‌هـای چیده‌ام بار غمی کز آن کمر آسمان شکست من با قد خمیده بـه دوشم کشیده‌ام از لحظه‌ای که چشم به دنیا گشوده‌ام نـاز غم حسیـن بـه جانـم خریـده‌ام مـن داغــدار فاطمـۀ چــار‌سالــه‌ام سوغات، گشتـه پیرهن آن شهیده‌ام در زخم‌هـای آبله گم‌گشتـه پای من از بس بـه روی خار مغیلان دویده‌ام هم گریه بر حسین تو کردم قدم‌قدم هم لحظه‌لحظه خنـدۀ دشمن شنیده‌ام در قتلگه چو کـوه، مقـاوم بُـدم، ولی در مجلس یزیـد، گریبــان دریـده‌ام «میثم» به سوز سینه از آن سوخته که من آتــش درون سینــۀ او آفــریــده‌ام ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زينب آئينه‌ی جلال خداست چشمه‌ی جاری كمال خداست ردّ پايش مسير عاشوراست خطبه‌هايش سفير عاشوراست مثل كوهِ وقار برگشته وه چه با افتخار برگشته غصّه و ماتم دلش پيداست رنگ مشكی محملش پيداست پشت دروازه خواهری آمد خواهر بی برادری آمد نيمه‌جانی كه كاروان آورد با خودش چند نيمه‌جان آورد كاروانی كه شيرخواره نداشت گوش‌هايي كه گوشواره نداشت گرچه خورشيد عالمين شده چند وقتی‌ست بی حسين شده چند وقت‌ست ديده‌اش ابری‌ست بر سرش سايه‌ی برادر نيست آسمان بود و غم اسيرش كرد خاطرات رقيه پيرش كرد بهر اُمّ البنين خبر آورد از ابالفضل يك سپر آورد از حسينش فقط كفن آورد چند تا تكّه پيرهن آورد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روزی که رفتم از مدینه محترم بودم عباس و اکبر داشتم، بی درد و غم بودم دور از نگاه این و آن، پرده‌نشین بودم من کعبه‌ی آل علی روی زمین بودم دور و برم بودند بانوها و دخترها بار شتر بودند چادرها و معجرها قد فلک کوتاه بود از دوش من آری... جای رقیه بود در آغوش من آری... روزی که رفتم روزگارم حال بهتر داشت زینب میان این مدینه شش برادر داشت امروز برگشتم شکسته، پیر، آشفته برگشته‌ام با روضه‌های داغ و ناگفته من در میان هلهله گودال را دیدم جنجال را دیدم، تنی پامال را دیدم هر ناله‌ای که می‌زدم بی سود و حاصل بود موی حسینم در میان مُشت قاتل بود این زینبی که آمده، آزارها دیده سخت است اما کوچه و بازارها دیده این زینبی که آمده، قامت کمان بوده بعد از حسین هم‌صحبتِ شمر و سنان بوده بی احترامی‌ها به من در هر مسیری بود بر قامت دخت علی رَخت اسیری بود بین نگاه صد حرامی رفته‌ام، ای وای! بزم میِ اوباش شامی رفته‌ام، ای وای! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شکسته پشت غم از بار غصه‌های رباب از آن زمان که شنیده‌ست ماجرای رباب به سوز سینه‌ی گهواره داغ غم زده است شرار زخم دلِ خون لای لای رباب و تار صوتی آتش گرفته می‌فهمد که آمده چه بلایی سر صدای رباب برای کودکش آنقدر آه و ناله نکرد که چشم مَشک پُر از اشک شد به‌جای رباب به جان گریه‌ی شش‌ماهه روی دست حسین کسی نریخته اشکی مگر به پای رباب قنوت صبر گرفته برای حلق علی خدا کند به اجابت رسد دعای رباب میان هلهله‌ی چنگ و های و هوی رباب سه شعبه زخم زد و ناله شد نوای رباب و ناگهان پَر و بال فرشته‌ها تر شد به خون کشته‌ی مظلوم کربلای رباب "رقیه" آمده از یک فرشته می‌پرسد پیام تسلیت آورده‌ای برای رباب؟ و فکر می‌کنم آب فرات گِل شده است که ریخته به سرش خاک، در عزای رباب خدا به داد دل خاطرات او برسد چه می‌کشند خیالات انزوای رباب ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روزی که رفتم از مدینه محترم بودم عباس و اکبر داشتم، بی درد و غم بودم دور از نگاه این و آن، پرده‌نشین بودم من کعبه‌ی آل علی روی زمین بودم دور و برم بودند بانوها و دخترها بار شتر بودند چادرها و معجرها قد فلک کوتاه بود از دوش من آری... جای رقیه بود در آغوش من آری... روزی که رفتم روزگارم حال بهتر داشت زینب میان این مدینه شش برادر داشت امروز برگشتم شکسته، پیر، آشفته برگشته‌ام با روضه‌های داغ و ناگفته من در میان هلهله گودال را دیدم جنجال را دیدم، تنی پامال را دیدم هر ناله‌ای که می‌زدم بی سود و حاصل بود موی حسینم در میان مُشت قاتل بود این زینبی که آمده، آزارها دیده سخت است اما کوچه و بازارها دیده این زینبی که آمده، قامت کمان بوده بعد از حسین هم‌صحبتِ شمر و سنان بوده بی احترامی‌ها به من در هر مسیری بود بر قامت دخت علی رَخت اسیری بود بین نگاه صد حرامی رفته‌ام، ای وای! بزم میِ اوباش شامی رفته‌ام، ای وای! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
همه جا عطر ياس می‌آمد عطرِ ياس پيمبر رحمت خيمه می‌زد به پشت دروازه عابد اهل بيت با زحمت داشت خواب مدينه را می‌ديد دختري كه به شام تهمت خورد ناگهان ديده بر سحر وا كرد چشم خيسش به شهر عصمت خورد ديد فرياد «طَرّقوا» آيد كوچه وا شد به محمل زينب گفت: اُم البنين بيا اما دست بردار از دلِ زينب گفت اُم البنين ببين زينب با چه اوضاعی از سفر برگشت از حسين تكه‌های پيراهن از ابالفضل يك سپر برگشت بر بلندی همين كه خيمه زدند ياد گودال كربلا افتاد سايه‌ی خيمه بر سرش كه رسيد ياد آتش گرفته‌ها افتاد گفت يادم نمی‌رود هرگز دلبرم رفت و روز ما شب شد آن‌قَدَر نيزه رفت و آمد كرد بدن شاه نامرتب شد خطبه‌ها خطبه‌های غرّا شد ليك با طعم روضه‌ی «الشام» صحبت از نذر نان و خرما بود صحبت از سنگ‌های كوچه و بام همه‌جا رنگ كربلا بگرفت كربلا كربلای ديگر بود بر لب زينب و زنان و رباب روضه‌ی تشنگی اصغر بود رأس‌ها بر بدن شده ملحق دست‌ها جای زخم‌های طناب گوش‌ها جای گوشواره ولی همه‌ی گوشواره ها ناياب دختری با قيام نيمه‌شبش جان تازه به دين و قرآن داد در خرابه كنار رأس پدر طفل ويران نشين ما جان داد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
1⃣ بشیر! اینجا که عقل و عشق مات‌ست مدینه، وادی صبر و ثـبـات‌ست مدینه، شهر خون، شهر شهادت مدینه، ساحل عشق و نجات ست مـدیـنـه! دیــده‌ام مـن کـربــلائـی که چشمم تا ابـد شط فـرات‌ست مدینه! با هزار انـدوه و حـسرت مرا یک سینه رنج و خاطرات‌ست چه گویم از حدیث هجر و غم هاش؟ کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! مدینه! من که با غـم هـمـنـشـیـنم جــهــان ســوزد ز آه آتـشــیــنـم شـمـیــم بـوسـتــان طـا و هــایــم شـکـوه لالــه‌زار یـا و ســیــنــم ببـین شـور حـسیـنی در نـگـاهـم بخـوان شوق شهادت از جـبـیـنم فـروغ دیــدۀ زهــرای مـظـلــوم پــنـاه خـلــق، زیـن ‏الـعــابـدیـنـم چه گویم از حدیث هجر و غم هاش؟ کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! خلیل‏‌آسا به هـمت بت شـکـسـتم که فـرزنـد مـنـا و مـکـه هـسـتـم به روز من چه آوردند این قـوم! به جرم این که من یکـتـا پـرستم فـضا پـوشـیـده از ابـر سـتـم بود که روی نـاقـۀ عـریـان نـشـستـم چه شب‌هایی که با من گریه کردند غـل و زنـجـیـرهـای پـا و دسـتـم چه گویم از حدیث هجر و غم هاش؟ کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! کسی نگرفت غیر از غم، سراغم نـشـسـتـه لالـۀ صـحـرا به داغـم من آن مرغ شب آهنگم که باشد بـلور اشک زینب شب چـراغـم از آن روزی که گلچین غنچه را چید سـیـه‏‌پـوش غـم گـل‌هـای بـاغـم شـهـیـد زنــده‌ام من، شـاهـدم من شهـادت نـامـۀ من، درد و داغـم چه گویم از حدیث هجر و غم هاش؟ کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! اگرچه لاله، خود را وقف غم کرد چو من کی در صبوری قد علم کرد؟ اگر از هجر یک فرزند، یعقوب فروغ دیـده‌اش را گریه، کم کرد مرا هفـتاد و دو داغ جگـر سوز پریشان روزگار و پشت خم کرد به گلزار ولایت هر چه گـل بود به شمشیر ستم، گلچین قـلـم کرد چه گویم از حدیث هجر و غم هاش؟ کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! چو گل در بستر خون دیدم او را چو برگ یـاسمن بـوسیـدم او را گل حسرت به دست، آسان نیامد سحـر از شاخـۀ غـم چـیدم او را به سـروستـان سبـز دل نـشـانـدم کــنـــار گــلــبــن امــیــدم او را گل صد برگ زهرا بی ‏کفن بود خودم در بـوریـا پـیـچـیـدم او را چه گویم از حدیث هجر و غم هاش؟ کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! فـلـک، کـوس وداع آخـریـن زد ملک بر صبر زیـنب آفـرین زد ز میدان، اسب بی‏ صاحب که آمد به تصویر گمان، رنگ یقین زد سکینه گفت در گوشش چه رمزی که آتش در دل آن بی قـرین زد؟ خـبـر دارم که آن اسـب وفــادار کـنار خـیمه‌ها سر بر زمیـن زد چه گویم از حدیث هجر و غم هاش؟ کمی کوفه مروّت داشت ای کاش! 📎 ادامه این شعر👇
یارسول الله! برخیز ارمغان آورده‌ام از یتیمانِ حرم یک کاروان آورده‌ام دستباف مادرم شد، پاره پاره پیرهن زین سفر بنگر چه سوغاتی گران آورده‌ام رفتم از پیشَت اگر با لشکری از محرمان کاروان را همره نامحرمان آورده‌ام این عبا عمّامه، این شمشیر، این هم خاتمت من دلی پُر نزد تو از ساربان آورده‌ام داغ هفتاد و دوتن، یک صبح دیدم تا غروب خود مپرس از من چرا قدّی کمان آورده‌ام از جوانان بنی‌هاشم فقط سجاد ماند جمع را همراهِ مولای جوان آورده‌ام یارسول الله! یاجدّا! حسینت کشته شد خویش را از قتلگه بَر سَرزَنان آورده‌ام کوفیان می‌خواستند از دین نماند، هیچ چیز پرچم اسلام، با نطق و بیان آورده‌ام همچو صدها خطبه، فریاد رقیه کار کرد گر چه از آن نیمه‌شب دردی نهان آورده‌ام ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مدینه! رو به سوی تو دوباره آوردم به همرهم دل پر از شراره آوردم مدینه! باز مکن دربه روی من زیرا ز کوی عشق غمی بی‌شماره آوردم مدینه! سوی تو این کاروان عاشق را گهی پیاده و گاهی سواره آوردم من این سفینۀ در خون نشسته را با خود ز موج خیز بلا تا کناره آوردم مدینه! این چمن غنچه‌های پرپر را ز زیر تیغ غم و سنگ و خاره آوردم ستاره‌های شب‌افروز من به خون خفتند کنون خبر ز شب بی‌ستاره آوردم پس از شکفتن لبخند خون گرفتۀ عشق خبر ز کودک و از گاهواره آوردم در این رسالت عظمی، تمام عالم را به پای خطبه‌ی خود بر نظاره آوردم دلم ز غارت گلچین لبالب از خون است اگر اشاره‌ای از گوشواره آوردم اگر ز یوسف زهرا نشانه می‌طلبی نشانه پیرهنی پاره پاره آوردم «وفائی» از غم و دردم اگر سخن گفتم ز صد هزار سخن یک اشاره آوردم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عمر سفر آمد به سر مدینه داغ دلم شد تازه‌تر مدینه فریاد زن، اعلام کن، خبر ده برگشته زینب از سفر مدینه از کربلا و شام و کوفه سوغات آورده‌ام خونِ جگر مدینه هم داده‌ام از دست شش برادر هم دیده‌ام داغ پسر مدینه از کاروان بی حسین و عباس ام البنین را کن خبر مدینه گردیده جسم یوسف پیمبر از قلب زینب پاره‌تر مدینه پیراهن او را بگیر از من بر مادرم زهرا ببر مدینه بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه جان مرا لب‌تشنه سر بریدند هجده عزیزم را به خون کشیدند هم پیکرش را پاره پاره کردند هم سینه‌اش را از سنان دریدند گه دور خیمه، گه به دور مقتل با کعب نی، دنبال ما دویدند با کام خشک از هیجده عزیزم بین دو نهر آب سر بریدند از کربلا تا شام لحظه لحظه رأس حسینم را به نیزه دیدند اعضای او گردیده سوره سوره آیات قرآن از لبش شنیدند حالا که آمد این سفر به پایان اکنون که از ره کاروان رسیدند بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه دادم ز کف گل‌های پرپرم را عبدالله و عباس و اکبرم را راهم مده، راهم مده که با خود نآورده‌ام گل‌های پرپرم را دیدم به روی شانه‌ی ذبیحم با کام عطشان ذبح اصغرم را تا سر بریدند از تن حسینم دیدم لب گودال مادرم را وقتی سکینه تازیانه می‌خورد کردم صدا جد مطهرم را دردا که با پیشانی شکسته دیدم به نی رأس برادرم را تا بر حسین خود کنم تأسی بر چوبه‌ی محمل زدم سرم را یک روزه یک باغ گلم خزان شد از دست دادم یار و یاورم را بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه عریان تنِ در خون شناورش بود پیراهنش گیسوی دخترش بود آبی که زخمش را به قتلگه شست در آن یم خون، اشک مادرش بود وقتی که جسمش را به بر گرفتم لب‌های من بر زخم حنجرش بود یک سوی او نعش علیِ اکبر یک سوی او دست برادرش بود من زائر جسمش کنار گودال زهرا به کوفه زائر سرش بود پیشانی‌اش را جای سنگ دشمن نقش سم اسبان به پیکرش بود با من بنال از داغ آن شهیدی کز نوک نی چشمش به خواهرش بود از نیزه و شمشیر و تیر و خنجر بر زخم دیگر زخم دیگرش بود بر یوسف زهرا ز سوز سینه قرآن بخوان، قرآن بخوان مدینه ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e