eitaa logo
من شیعه هستم
530 دنبال‌کننده
312 عکس
393 ویدیو
20 فایل
✅ شناخت دین اسلام : بدون تعصّب، بدون خرافه، با محوریّت تفسیر المیزان علامه طباطبایی (ره) و سخن بزرگان اهل معرفت ✅ معرفت، اعتقاد، اخلاق ✅ اینجا قم مقدّس است
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼🌼🌼🌼 📝 و نيز در آيه ( شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً، وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ، وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى، أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ) خبر مى دهد از اينكه رفع اختلاف از بين مردم و ايجاد اتحادشان در كلمه، تنها و تنها از راه دعوت به اقامه دين و اتحادشان در دين واحد، تحقق مى يابد، پس تنها دين است كه ضامن اجتماع صالح آنان است. و آيه نامبرده همين دعوت را (يعنى دعوت انسانهاى اوليه را به اجتماع و اتحاد) به صورت دعوت به اقامه دين و متفرق نشدن مردم در آن پيشنهاد كرده، پس تنها ضامن اجتماع صالح، است. 📝 و اين آيه بطورى كه ملاحظه مى فرمائيد اين دعوت را (يعنى دعوت به اجتماع و اتحاد را) از (ع) حكايت كرده كه قديم ترين انبيای صاحب كتاب و شريعت است و بعد از آن جناب از (ع) و آن گاه از (ع) و سپس از (ع) حكايت كرده، با اينكه در شريعت نوح و ابراهيم (ع) عدد انگشت شمارى از احكام تشريع شده بود. و از اين چهار پيامبر (كه نام برده شده) حضرت موسى (ع) شريعتى وسيعتر آورده و بطورى كه قرآن كريم خبر مى دهد و از ظاهر انجيل هاى مسيحيان هم بر مى آيد، حضرت عيسى (ع) نيز تابع شريعت آن جناب بوده، (چون شريعت آن جناب بيشتر براى برداشتن امور قدغن و تحليل نمودن آن امور را بوده كه خداى تعالى به عنوان گوشمالى، آنها را بر بنى اسرائيل حرام كرده بود) و شريعت موسى (ع) هم بطورى كه گفته شده، بيش از حدود ششصد حكم نداشته. 📝 پس روشن گرديد كه دعوت به اجتماع، دعوتى مستقل و صريح بوده كه تنها از ناحيه مقام نبوت شروع شده و آغازگر آن (ع) بوده اند و آن را در قالب دين به بشر پيشنهاد كرده اند به شهادت اينكه هم قرآن بدان تصريح نموده و هم تاريخ آن را تصديق كرده است كه ان شاء اللَّه بحث تاريخيش مى آيد. ادامه دارد... 📚 💌 کانال " آی 💚 شیعه " : http://eitaa.com/joinchat/4236247057Cded3cd6bc7 🌺کپی آزاد بشرط دعا و صلوات بر مهدی فاطمه(عج)🌺
💚💚💚 2⃣ محبّت داراى مراتب مختلفى است و فقط به امور مادّى تعلق نمي گيرد. 📝 دوم اينكه داراى مراتب مختلفى است و شدّت و ضعف دارد. چون رابطه اى است وجودى (و وجود، خود حقيقتى است مُشكّک يعنى داراى مراتب) و معلوم است كه آن رابطه وجودى كه ميان علت با معلولش هست، با آن رابطه كه ميان علت با معلولش هست، يكسان و در يك مرتبه نيست. به همين حساب، آن كمالى كه بخاطر آن، چيزى محبوب ما واقع مي شود، از جهت ضرورى بودن و غير ضرورى بودن و نيز از جهت مادى بودن (مانند تغذّى) و غير مادى بودن (مانند علم) يكسان نيست و بلكه شدّت و ضعف دارد. 📝 از اينجا بطلان آن سخن كه می گفت: محبت تنها به امور مادى متعلق ميشود، روشن مى گردد. اما بعضى ها آن قدر شورَش كرده اند كه گفته اند: اصلاً برگشت تمامى محبتها به محبت به است و هر محبت ديگر را اگر تحليل كنيم، مى بينيم از حب به غذا سر در مى آورد و بعضى ديگر گفته اند : ريشه و اصل در باب محبت، علاقه به (= مقاربت کردن ) است و محبت به غذا و هر علاقه ديگر از آن سر در مى آورد. 3⃣ ✅ خداى سبحان از هر جهت اهليّت شدن را دارد. 📝 سوم اينكه خداى سبحان از هر جهت كه حساب كنيم، اهليت آن را دارد كه دوستش بداريم، براى اينكه هستى او به ذات خودش است نه عاريتى، و كمال او غير متناهى است، در حالى كه هر كمال ديگری متناهى و محدود است، و متناهى وجودش متعلق است به غير متناهى، و اين حُبّى است ذاتى كه محال است از بين برود و نيز خداى تعالى خالق ما است و بر ما انعام می كند، آنهم به نعمت هايى كه غير متناهى است، هم از نظر عدد و هم از نظر زمان. به همين جهت ، همانطور كه هر مُنعم ديگر را، بخاطر انعامش دوست ميداريم. 4⃣ خلق خود را دوست ❤️ مى دارد. 📝 چهارم اينكه حُب از آنجا كه گفتيم رابطه اى است وجودى - و هستى روابط وجودى، خارج از وجود موضوعاتِ خود و تنزّلات آن نيست - لذا نتيجه می گيريم كه هر چيزى، ذات خود را دوست ميدارد. و چون در سابق گفتيم : هر مُحبى همه متعلقاتِ محبوب خود را نيز دوست مي دارد، در نتيجه هر چيزى، آثار وجوديش را هم دوست مي دارد، از اينجا معلوم مي شود كه خداى سبحان بدين جهت كه خود را دوست مي دارد، خلق خود را دوست مي دارد و اگر خلق خود را دوست مي دارد، بدين جهت است كه انعام او را مى پذيرند و باز اگر خلق خود را دوست ميدارد، بدان جهت است كه او را مى پذيرند. 5⃣ شعور و علم لازمه حُب نيست. 📝 پنجم اينكه اگر مى بينيم در مورد حُب، بايد و وجود داشته باشد، اين لزوم بر حسب مصداق است، (چون معمولاً كلمه (حُب) را در موارد انسانها به كار مى بريم و مى گوييم مادر، فرزند خود را دوست ميدارد و نمي گوئيم: درخت آفتاب را دوست ميدارد و خود را به سوى نور آن می كشد). و گر نه تعلق وجودى كه حقيقت حُب عبارت از آن است، از آن جهت كه حُب است، هيچ مشروط بر وجود علم و شعور نيست و از اينجا روشن مى گردد كه همه قوا و مبادى طبيعى، حتى آنها هم كه علم و شعور ندارند، آثار و افعال خود را دوست مي دارند. 6⃣ حب حقيقتى است كه در تمام عالَم سريان و جريان دارد. 📝 ششم از همه آنچه كه گذشت نتيجه مى گيريم حُب حقيقتى است كه در تمامى موجودات عالَم، سريان و جريان دارد. 💠 پایان 💠 📚 تفسیر المیزان جلد1 ص 618 💌 به کانال " آی💚شیعه " بپیوندید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/4236247057Cded3cd6bc7 🌺کپی آزاد بشرط دعا و صلوات بر مهدی فاطمه(عج)🌺
💙💚💙 ❇️ اساس تمدن مادّىِ امروز بر خرافه پرستى ❇️ 📝 و عجيب تر از همه خرافه پرستان، دنيا و امروزند. كه مى گويند علم امروز، اساسش بر و است و غير آن را هر چه باشد ردّ می كنند. به این دلیل که می گویند تمدّن و حضارت (=به روز بودن)، اساسش بر استكمال اجتماع است در كمالى كه برايش فراهم باشد و به هر قدر كه فراهم باشد. لذا تربيت و فرهنگ خود را هم بر همين اساس پايه گذارى كرده اند. 📝 در حالى كه همين اساسشان، خودش يكى از خرافه پرستى هاى است. براى اينكه علوم طبيعى از خواص طبيعت بحث مى كند و آثار هر موضوعى را براى آن اثبات می نمايد. و به عبارتى ديگر، اين علوم مادّى عرصه جولانگاهش تنها است كه بايد آثار و خواص ناپيداى ماده را پيدا كند و اما غير آثار آن را نمی تواند متعرّض شود و در آن چيزى را اثبات و يا نفى كند. پس اعتقاد به نبود چيزى كه دستِ حس و تجربه به آن نمى رسد، اعتقادى بدون دليل و از روشن ترين مصاديق است. 📝 و همچنين ، كه آن نيز يك خرافه پرستى ديگر است. براى اينكه اين استكمال و رسيدن به سعادت اجتماعى چه بسا مستلزم آن است كه بعضى از افراد، از سعادت زندگىِ فردى محروم شوند تا با محروميت خود از حريم اجتماع دفاع كنند، كشته شوند، تا وطن و يا قانون و يا مَرام اجتماع محفوظ بماند، و شخص از سعادتِ شخصى خود، براى حفظ حريم اجتماع، امرى است كه انسان عاقل هرگز اقدام به آن نمی كند. مگر وقتى كه آن را براى كمال بداند. 📝 زیرا خودِ محروميت، كمال نيست چون عدم و محروميت است. و اگر چنانچه كمال باشد ناچار براى كمال است نه براى خود شخص. در حالى كه انسان و افراد انسانها، اجتماع را براى خود می خواهند نه خود را براى اجتماع، (پس اگر محروميت باشد، بايد اجتماع به خاطر فرد محروم شود، نه فرد براى اجتماع، و آن هم تصوّر ندارد). ادامه دارد... 📚 💌 کانال " آی💚شیعه " :👇 http://eitaa.com/joinchat/4236247057Cded3cd6bc7 🌺کپی آزاد بشرط دعا و صلوات بر مهدی فاطمه(عج)🌺
🌹🌹🌹 💠 از سوى ديگر در نهاد انسان اين نهفته شده كه : همواره به هر حادثه بر می خورد، از علل آن جستجو كند، و نيز هر پديده اى كه در ذهنش هجوم مى آورد علّتش را بفهمد. و تا نفهمد، آن پديده ذهنى را در خارج تحقّق ندهد. پس هر پديده ذهنى را، وقتى تصميم مى گيرد در خارج ايجاد كند كه علّتش هم در ذهنش وجود داشته باشد. و نيز درباره هيچ مطلبِ علمى و تصديق نظرى، داورى ننموده و آن را نمى پذيرد مگر وقتى كه آن را فهميده باشد، و با تکیه بر آن علّت، مطلب نامبرده را بپذيرد. 💠 اين وضعى است كه دارد، و هرگز از آن تخطّى نمى كند. و اگر هم به مواردى برخوريم كه بر حسب ظاهر بر خلاف اين كليّت باشد، باز با دقّت نظر و باريك بينى شبهه ما از بين مى رود، و پى مى بريم كه در آن مورد هم جستجوى از علّت وجود داشته؛ چون اعتماد و طمأنينه به علّت، امرى است و چيزى كه فطرى شد، ديگر اختلاف و تخلّف نمى پذيرد. 💠 و همين داعى و انگیزه فطرى، انسان را به تلاشهاى فكرى و عملى وادار كرد، كه ما فوق طاقتش بود. چون احتياجات طبيعى او يكى دو تا نبود، و يك انسان نمى توانست همه حوائج خود را بر آورد و در همه آنها عمل فكرى انجام داده و به دنبالش عمل بدنى هم انجام بدهد، و در نتيجه حوائج خود را تأمين كند؛ چرا که نيروى طبيعىِ شخص او وافى و کافی به اين كار نبود. لذا فطرتش راه چاره اى پيش پايش گذاشت و آن اين بود كه متوسّل به زندگى اجتماعى شود، و براى خود بوجود آورد، و حوائج زندگى را در ميان افراد اجتماع تقسيم كند، و براى هر يك از ابواب حاجات، افرادی را موكّل سازد. عيناً مانند يك بدنِ زنده، كه هر عضو از اعضاء آن، يك قسمت از حوائج بدن را بر مى آورد و حاصل كار هر يك، عايد همه می شود. ادامه دارد... 📚 💌 کانال " آی💚شیعه " :👇 http://eitaa.com/joinchat/4236247057Cded3cd6bc7 🌺کپی آزاد بشرط دعا و صلوات بر مهدی فاطمه (عج)🌺
🌹🌹🌹 ❇️ چطور اسلام كشتن را تجويز كرده با اينكه رحم و عاطفه آن را جائز نمى داند؟ 💠 چه بسا كه اين سؤال به ذهن بعضى وارد شود كه حيوان نيز مانند انسان جان و شعور دارد، او نيز از عذاب ذِبح رنج مى برد و نمى خواهد نابود شود و بميرد؛ و حُبّ ذات كه ما را وا مى دارد به اينكه از هر مكروهى حذر نموده و از ألَم (=درد) هر عذابى بگريزيم و از مرگ فرار كنيم، همين غريزه ما را وا مى دارد به اينكه نسبت به افراد همنوع خود همين احساس را داشته باشيم، يعنى آنچه براى ما درد آور است براى افراد همنوع خود نپسنديم، و آنچه براى خودمان دشوار است براى همنوع خود نيز دشوار بدانيم، چون همه يك جورند. و اين مقياس عيناً در ساير انواع جريان دارد. با اين حال چگونه به خود اجازه دهيم كه حيوانات را با شكنجه اى كه خود از آن مُتألّم می شویم (=دردمان می آید) متألّم سازيم، و شيرينى زندگى آنها را مبدّل به تلخى مرگ كنيم و از نعمت بقاء كه شريف ترين نعمت است محروم سازيم؟ و با اينكه خداى سبحان است، او چرا چنين اجازه اى داده؟ و رحمت واسعه اش چگونه با اين تبعيض در مخلوقاتش مى سازد؟ كه همه جانداران را فدايى و قربانى بسازد؟ 💠 جواب از اين سؤال در يك جمله كوتاه اين است كه اساس شرايع دين و زير بناى آن، و است نه عواطف وَهمى؛ خداى تعالى در شرايعش حقائق و مصالح حقيقى را رعايت كرده، نه عواطف را كه منشأش «وَهم» است. توضيح اينكه اگر خواننده محترم وضع زندگى موجوداتى كه در دسترس او است به مقدار توانايی اش مورد دقّت قرار دهد، خواهد ديد كه هر موجودى در تكوّن (= در به وجود آمدن) و در بقايش تابع ناموس است و مى فهمد كه... ادامه دارد... 📚 💌 کانال " آی💚شیعه " :👇 http://eitaa.com/joinchat/4236247057Cded3cd6bc7 🌺کپی آزاد بشرط دعا و صلوات بر مهدی فاطمه (عج) 🌺
🌹🌹🌹 ❇️ سير تاريخى بَرده گيرى ❇️ 💠 گر چه تاريخِ شيوع سنّت برده گيرى در مجتمع بشرى در دست نيست، ليكن چنين به نظر مى رسد كه اين سنّت نخست درباره و سپس درباره و عملى شده باشد. براى اينكه آن مقدار كه در تاريخ اُمَم قوى و جنگى به قصص و حكايات و قوانين و احكام مربوط به سنّت برده گيرىِ اسراى جنگى برمى خوريم به داستانهاى برده گيرى زنان و فرزندان بر نمى خوريم. 💠 اين سنّت در بين ملل و اُمم متمدّن قديم مانند هند، يونان، روم و ايران و همچنين در بين اديان آسمانى آن روز مثل دين يهود و نصارا - به طورى كه از انجيل و تورات استفاده ميشود - رواج داشته است؛ تا اينكه اسلام ظهور نموده و پس از امضاء اصل اين سنّت، محدودیت ها و تضييقات زيادى در دائره آن و اصلاحاتى در احكام و قوانين آن كرد. تا اينكه در اثر آن تضييقات اسلام، سرانجام اين سنّت به اينجا كشيد كه در هفتاد سال قبل (= اواخر دهه 1260شمسی) در به طور كلّى لغو گرديد. 💠 در معجم خود كه درباره أعلام شرق و غرب نوشته در صفحه 219 مى گويد : مسأله برده گيرى در بين ملل قديم شايع بود، و اين برده ها از همان اُسراى جنگى و طوائف مغلوبه بودند، و اين روش در بين يهود و يونانيها و روميها و عرب جاهليت و همچنين در اسلام داراى نظام معروفى بود، و ليكن رفته رفته رو به زوال و لغويّت گذاشت. نخست در هند در سال 1843 و سپس در مستعمرات فرانسه در سال 1848 و در ايالات متحده آمريكا بعد از جنگ انفصال در سال 1865 و در برزيل در سال 1888 لغو شد، تا آنكه در سال 1890 در بروكسل كنفرانسى تشكيل يافته و به لغويّت آن قرارى صادر گرديد. الّا اينكه تاكنون در سراسر جهان لغو نشده، هنوز هم در بعضى از قبائل آفريقا و همچنين بعضى از نقاط آسيا آثارى از آن باقى است، و منشأ اين لغويّت همان است در حقوق و واجبات و ضروريات زندگى. ادامه دارد... 📚 💌 کانال " آی💚شیعه " :👇 🆔 @ishiaa 🌺کپی آزاد بشرط دعا و صلوات بر مهدی فاطمه (عج) 🌺
🌹🌹🌹 ❇️ زندگى در امّتهاى پيشرفته قبل از اسلام 💠 منظور ما از امّتهاى متمدّن و پيشرفته آن روز، آن امّت هايى است كه تحت رسوم ملّى و عادات محفوظ و موروثى زندگى مى كردند بدون اينكه رسوم و عاداتشان مستند به كتابى يا مجلس قانونى باشد، مانند مردم چين و هند و مصر قديم و و مانند اينها. آنچه در اين باب در بين تمامى اين امّتها مشترك بوده، اين بود كه زن در نظر اين اقوام استقلال و حُرّيت و آزادى نداشته، نه در اراده اش و نه در اعمالش، بلكه در همه شؤون زندگى اش تحت قيمومت و سرپرستى و ولايت بوده، هيچ كارى را از پيش خود مُنجّز و قطعى نمى كرده، و حقّ مداخله در هيچ شأنى از شؤون اجتماعى را نداشته است (نه در حكومت، نه در قضاوت، و نه در هيچ شأنى ديگر). 💠 حال ببينيم با نداشتن هيچ حقّى از حقوق، چه به عهده داشته است؟ اوّلاً تمامى آن وظائفى كه به عهده مرد بوده به عهده او نيز بوده است، حتّى كسب و کار و زراعت و هيزم شكنى و غير آن، و ثانياً علاوه بر آن كارها، اداره امور خانه و فرزند هم به عهده او بوده، و نيز موظّف بود كه از مرد در آنچه مى گويد و مى خواهد اطاعت كند. البته زن در اينگونه اقوام، زندگى مرفّه ترى نسبت به اقوام داشته است، چون اينان ديگر مانند آن اقوام به خود اجازه نمى دادند زنى را بكُشند و گوشتشان را بخورند، و بطور كلّى از مالكيّت محرومشان نمى دانستند، بلكه زن فى الجمله مى توانست مالك باشد مثلاً ارث ببرد و اختيار ازدواج داشته باشد، امّا مالک شدن و اختياراتش در اينگونه موارد هم، به استقلال خود او نبود. در اين جوامع، مى توانست زنان متعدّد بگيرد، بدون اينكه حدّ معيّنى داشته باشد، و مى توانست هر يك از آنان را كه دلش خواست طلاق دهد. و شوهر بعد از مرگ زنش مى توانست بدون فاصله زن بگيرد، ولى زن بعد از مرگ شوهرش نمى توانست شوهر كند، و از معاشرت با ديگران در خارج منزل، غالباً ممنوع بود. ادامه دارد... 📚 💌 کانال " آی💚شیعه " : 🆔 @ishiaa