#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ترجیع_بند
آئینــهی تمــام نمــای خــدای مــن!
ای جــادهی عبــادت بــیانتهــای مــن
ای بـر سـرم ولایـت تـو تـاج افتخـار
ای آنکه دست توسـت تمـام قُـوای مـن
ای خاکهای پای تـو زاینـدهی شـکوه
ای لرزش نشسـته بـه مـوج صـدای مـن
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
افتــادهام بــه پــای قطــار تــو رِیــلوار
بـاران ندبـه مـیچکـد از دیـده سـِیلوار
هستم حقیر؛ کاسه به دسـتی
فقیـر کـه
مـیخـواهم آشـنای تـو باشـم کمیـلوار
یک عمر بود کارِ من اسـراف ؛ آمـدم
برگــردم از مســیر خطــایم فُضـِـیلوار
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
ســرمایهام تبــاه شــد آقــا نیامــدی
رنــگ دلــم ســیاه شــد آقــا نیامــدی
دیدی که جای یار تو بودن تمـام عمـر
کــارم فقــط گنــاه شــد آقــا نیامــدی
یک کوه داشتم من از ایمان که با گنـاه
کــمکــم شــبیه کــاه شــد آقــا نیامــدی
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
عالیجناب! نیمهی شعبان رسـیده اسـت
نمنم صدای بارش بـاران رسـیده اسـت
ای مظهـر جمـال حقیقـی ظهـور کـن
عبد فریب خورده، پشیمان رسیده اسـت
ای کاش زنده باشم و بیـنم بـه دیـدهام
دوران غیبت تو بـه پایـان رسـیده اسـت
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
#محمد_علی_نوری
#امام_رضا علیهالسلام
#ترجیع_بند
🔹دریای رحمت🔹
خوشا آن غریبی که یارش تو باشی
قرار دل بیقرارش تو باشی
خوشا آنکه تنها تو را دوست دارد
چه خوشتر اگر دوستدارش تو باشی
ز بیداد پاییز هم غم ندارد
هر آن دل که باغ و بهارش تو باشی
خوشا آن گدایی که تنهای تنها
کناری نشیند، کنارش تو باشی...
بر آن محتضر میبرم رشک هر شب
که شمع شب احتضارش تو باشی...
خوشا آنکه یک عمر پروانهات شد
که یک لحظه شمع مزارش تو باشی...
شعاری به پیشانی خود نوشتم
خوشا آنکه تنها شعارش تو باشی
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرّضایم...
چه غم گر گنهکار و نامهسیاهم
علی بن موسی الرضا داد راهم
امام رئوفی که عالم فدایش
کرم کرد و داد از عنایت پناهم...
سراپا شدم غرق دریای رحمت
نگویید دیگر که غرق گناهم
همه روی گردانده بودند از من
رضا کرد با چشم رحمت نگاهم...
به جز دامن آل عصمت نگیرم
به غیر از رضای رضا را نخواهم
چو میخواست راهم دهد از کرامت
عطا کرد، سوز دل و اشک و آهم
اگر خوار بودم، اگر پست بودم
رضا داد قدرم، رضا داد جاهم...
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرّضایم...
#غلامرضا_سازگار
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#ترجیع_بند
خیلِ ملَک آمده از عرش ِ معلّی
برکه شد از شوق، دلش ساحتِ دریا
دشت؛ سراسر شده مشغولِ تماشا
پیش همه دستِ علی(ع) رفته به بالا
وحی شد و گفت نبی(ص) با دلِ آگاه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
نوح به هنگام بلا، لحظهٔ طوفان
حضرت عیسی دم ِ آوردنِ درمان
حضرت موسی به عصا خوانده هراسان
یوسفِ کنعان همه شب گوشهٔ زندان
یکسره خواندند سحرگاه و شبانگاه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
کعبه زده بوسه به پایِ پدرِ خاک
غرقِ طواف است به دور سرش افلاک
آمده در وصف علی(ع) آیهٔ لولاک
جلوهٔ خورشید شد از نورِ رُخش پاک
سجده کنان گفت در ایوان نجف؛ ماه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
قبله به وجد آمده، رو کرده به حیدر
قامتِ محراب؛ به تعظیم ِ مکرر
عاشقِ گیراییِ نُطقش شده منبر
مسجد و گلدسته به پا کرده چه محشر
بینِ اذان گفته دو بار عاشق و دلخواه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
حقِ تمام است و شهنشاهِ ولایت
از فقرا با کرَمش کرده حمایت
ذکر علی(ع) در دو جهان هست عبادت
راه نجات است و گذرگاهِ سعادت
زمزمهٔ توبهٔ هر عاصیِ گمراه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
وقت سحر محو قنوتش شده قنبر
گفت ابوذر به علی(ع) سید و سرور
تیغِ دو دم؛ برده دل از مالک اشتر
در وسطِ معرکه دشمن شده مضطر
خیبرِ حیران شده میگفت به والله
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
دارد عجب لطف و کراماتِ دقیقی
دستِ نوازشگر و احسانِ عمیقی
حیدر کرار و چنین قلبِ رقیقی
داده به سائل چه گرانمایه عقیقی
ذکرِ لبِ هر که طلب کرده از این شاه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله!
#مرضیه_عاطفی
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#مبعث
#ترجیع_بند
ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
آشفتۀ موی توست، اَنجُم
سرگشتۀ کوی توست افلاک
ای بر سرت افسر لَعَمرک
وی زیبِ بَرَت قبای لولاک
عالم ز معارف تو واله
تو نغمهسرای «ما عَرَفناک»
یا اَعظَمَ صورةَ تَجَلّی
فیها الله مَا أدَقّ مَعناک!
این بنده و مدح چون تو شاهی؟
حاشاک از این مدیحه حاشاک
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خَلقتُ الاَفلاک
ای مظهر اسم اعظمِ حق
مَجلای اَتَمِّ نورِ مطلق
ای شمس شموس و نور انوار
وی اعظم نیّرات و اَشرَق
ای فاتحۀ کتاب هستی
هستی ز تو یافتهست رونق
ای آیهای از محامد توست
قرآن مقدَّس مُصَدَّق
وصف تو به شعر در نگنجد
دریا نرود میان زورق
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک...
ای صاحب وحی و قلب آگاه
دارای مقام «لی مع الله»
ای محرم بارگاه لاهوت
وی در ملکوت حق، شهنشاه
ای بر شده از حضیض ناسوت
بر رفرف عز و شوکت و جاه
وانگه ز سرادقات عزت
بگذشتی و ماند امین درگاه
این بوی بهشت عنبرین است
یا ذکر جمیل تو، در افواه؟
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
ملک و ملکوت از تو پر نور
ای در تو عیان تجلی طور
با روی تو چیست بدر انور؟
با موی تو چیست لیل دیجور؟
روی تو ظهور غیب مَکنون
موی تو حجاب سِرّ مَستور
در خطۀ ملک استقامت
قد تو به اعتدال مشهور
ای از تو به پا نظام عالم
وی بی تو جهان هَباءِ مَنثور
اول رقم تو لوح محفوظ
رَشحِ قلمت کتاب مسطور
مداحی من تو را چنان است
کز چشمۀ خور ثنا کند کور
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک
ای گوهر قدس و فیض اَقدَس
وی صبح ازل اذا تَنفَّس
ذات تو ز هر بدی منزّه
ز آلایش نیستی مقدّس
خاک در توست عرصۀ خاک
فرمانبر توست چرخ اَطلس
طبع من و وصف صورت تو؟
معنای دقیق و طفل نورس
مدح تو چنان که لایق توست
در عهدۀ خالق تو و بس
در نعت تو هر بلیغ، اَبکَم
در وصف تو هر فصیح، اَخرَس
نعت من و شأن تو؟ تعالی
وصف من و قدر تو؟ تقدّس
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک...
ای آینۀ تجلّی ذات
مصباح وجود را تو مشکات
ای ماه جمال نازنینت
نورُ الاَرضَین وَ السَّماوات
چون شمس حقیقت تو سر زد
اعیان وجود جمله ذرّات
ذات تو حقیقة الحقائق
نفس تو هویة الهویات
ای نسخۀ عالیات اَحرف
وی دفتر محکمات آیات
ای پایۀ رتبۀ منیعت
برتر ز مدارج خیالات
وی قامت معنی رفیعت
بیرون ز ملابس عبارات
در نعت تو ای عزیز کونین
این جمله بضاعتیست مزجات
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک...
ای عقل نخست و حق ثانی
ذات تو حقیقة المثانی
مرآت وجود، چون تواَش نیست
یک صورت و یک جهان معانی
ای در تو جمال حق نمودار
زیبندۀ توست «من رآنی»
گر کُنه تو را کلیم جوید
طور است و جواب «لَن تَرانی»
ای منشأ عالم عناصر
وی مبدأ فیض آسمانی
اوصاف تو در بیان نگنجد
ور هر سر مو شود زبانی
فرموده به شأنت ایزد پاک
لولاک لما خلقت الافلاک...
#علامه_غروی_اصفهانی
#امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ترجیع_بند
بيشتر از بيشتر از بيشتر
میشود از عشق دلم ريشتر
من كه اويسم ز قَرَن آمدم
وقت ندارم به خدا بيشتر
ليلهى قدرِ حسنِ عسکرى
كاش قرارِ تو شود پيشتر
ناوَك مژگانِ تو و جانِ ما
خونِ همه گردن آن نيشتر
-
واى كه ديوانه شدم يك كلام
سورهى والعصر عليك السلام
-
همسفرِ هر سحر سامرا
اى پسرِ خوش خبرِ سامرا
اى نوهى حضرت هادى سلام
حصن تو در دور و بر سامرا
در حرم تازهى باباى تو
جامعه خوانديم درِ سامرا
كارگريَش كه نشد قسمتم
رُفتهگرم رُفتهگرِ سامرا
-
آمدهام تا بزنم يك دو جام
سورهى والعصر عليك السلام
-
تا كه پدر بر لبِ تو بوسه داد
بوى گلِ نرگسى آورد باد
در شبِ ميلادِ تو جودت شكُفت
لطف تو شد از سرِ عالم زياد
دَم پرِ جبريل شدم بال زد
بال زدم از درِ بابُ الجواد
بُرد مرا اولِ شب كاظمين
بُرد مرا كرب و بلا بامداد
-
اى عَلوى جود و جوادى مرام
سورهى والعصر عليك السلام
-
"آمدم اى شاه پناهم بده
خط امانى زِ گناهم بده"
پنجره فولاد مرا راه داد
جانِ رضا خوانده و راهم بده
ماه مبارك من و دست تُهى
سوزِ جگر آتش آهم بده
كنجِ حرم يا دَمِ پايين پا
باز از آن لطف نگاهم بده
-
میرسد عطرِ رضوى بر مشام
سورهى والعصر عليك السلام
كعبهى هفتم شد و حاجات داد
بابِ حوائج شد و خيرات داد
مادر من سفرهى نذرش گرفت
حاجت ما اكثرِ اوقات داد
ندبهى تعجيلِ فرج رزق ما
با نَفَسِ جدهى سادات داد
اَفضَل اعمال بُوَد انتظار
ذكر فرج حالِ مناجات داد
-
من به مناجاتِ توأم مستدام
سورهى والعصر عليك السلام
-
كاش كه مردانِ ظهورت شويم
صاحبِ يك سيرت و صورت شويم
كاش كه در غيبت تو استوار
مثل زمانهاى حضورت شويم
حضرت صادق تويى و كاش ما
شيعهى تو مَردِ تنورت شويم
گفت كه دربانىِ تو مىكند
كاش كه ما خاك عبورت شويم
-
تو خودِ معراجى و ما زيرِ گام
سورهى والعصر عليك السلام
-
با قدمت علم تناور شود
علم و عمل ريشهى باور شود
شام غم جهل و خرافاتها
با نَفَس باقرىات سر شود
فصل شكوفايى عقل است و دل
جاى روايات پيمبر شود
نور زمين ، نور زمان ، سايه نور
خاك از اين معجزهها زر شود
-
لحظه شماريم براى قيام
سورهى والعصر عليك السلام
-
دست من و بركت آبادىات
از پَرِ سجادهى سجادىات
لطف دعاى تو شده مستدام
بر سرِ ما سايهى شمشادىات
مثل على ابن حسينى تو و
میرسد آوازهى آزادىات
فخر خدا میكند از سجدهات
كاش شوم مُحرِم اين وادىات
-
رو به تو شد سجدهى بيت الحرام
سورهى والعصر عليك السلام
-
چشم تو در كارِ حسين است و بس
كارِ تو تكرارِ حسين است و بس
بيرقِ سنگينِ تو وقتِ قيام
دستِ علمدار حسين است و بس
قلب تو انگار گرفتارِ اوست
هركه گرفتارِ حسين است و بس
پرده گشا ديدنِ روى شما
لحظهى ديدار حسين است و بس
-
رو به دلِ زينبى ات صبح و شام
سورهى والعصر عليك السلام
-
زائرِ هم سفرهى غمها حسن
عشقِ تو آقاى كَرَمها حسن
روزِ ظهورِ تو مهم است چون
دارد از آن روز حرمها حسن
میرسد آن روز كه بينيم ما
بينِ بقيع نقشِ عَلمها حسن
روى ضريحى كه تماشايى است
نقش نمايند قلمها حسن
-
اى حَسنى جلوه و حُسن ختام
سورهى والعصر عليك السلام
-
جاى حرم غربتِ زهرا كه هست
يك نفر از عترتِ زهرا كه هست
گرچه گره در گره ام ، نيست غم
دستِ شما تربتِ زهرا كه هست
پيشِ تو گيريم نداريم جاى
خوب قسمِ حضرتِ زهرا كه هست
ما كه نباشيم چه غم ؟ تو بيا
ديدن تو قسمت زهرا كه هست
-
روز تقاص است و تويى انتقام
سورهى والعصر عليك السلام
-
هيبت تو رفته به مولا على
حيدرى و محوِ تماشا على
میرسد از شش جهتِ ذوالفقار
لات و هُبَل را بشكن ياعلى
خاطرهى رزم على در نبرد
مثل تو مىگشت مُهيا على
نيست تو را قبلهاى الا حسين
نيست تو را كعبهاى الا على
-
روز تقاص است و تويى انتقام
سورهى والعصر عليك السلام
-
جلوه گرِ حضرت ختمى مآب
حضرت خورشيد محمد بتاب
خاتم انگشترىِ خاتمى
جذبهى فيزورهى احمد ركاب
جاذبهى گنبد خضرا بيا
تا بدرد سينهى خود آفتاب
اى شرف و الشمس پيمبر لبت
راز مسلمانىِ اهل كتاب
-
ذكر سلام و صلواتم مدام
سورهى والعصر عليك السلام
#حسن_لطفی
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ترجیع_بند
آئینــهی تمــام نمــای خــدای مــن!
ای جــادهی عبــادت بــیانتهــای مــن
ای بـر سـرم ولایـت تـو تـاج افتخـار
ای آنکه دست توسـت تمـام قُـوای مـن
ای خاکهای پای تـو زاینـدهی شـکوه
ای لرزش نشسـته بـه مـوج صـدای مـن
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
افتــادهام بــه پــای قطــار تــو رِیــلوار
بـاران ندبـه مـیچکـد از دیـده سـِیلوار
هستم حقیر؛ کاسه به دسـتی
فقیـر کـه
مـیخـواهم آشـنای تـو باشـم کمیـلوار
یک عمر بود کارِ من اسـراف ؛ آمـدم
برگــردم از مســیر خطــایم فُضـِـیلوار
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
ســرمایهام تبــاه شــد آقــا نیامــدی
رنــگ دلــم ســیاه شــد آقــا نیامــدی
دیدی که جای یار تو بودن تمـام عمـر
کــارم فقــط گنــاه شــد آقــا نیامــدی
یک کوه داشتم من از ایمان که با گنـاه
کــمکــم شــبیه کــاه شــد آقــا نیامــدی
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
عالیجناب! نیمهی شعبان رسـیده اسـت
نمنم صدای بارش بـاران رسـیده اسـت
ای مظهـر جمـال حقیقـی ظهـور کـن
عبد فریب خورده، پشیمان رسیده اسـت
ای کاش زنده باشم و بیـنم بـه دیـدهام
دوران غیبت تو بـه پایـان رسـیده اسـت
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
#محمد_علی_نوری
#امام_رضا علیهالسلام
#ترجیع_بند
🔹دریای رحمت🔹
خوشا آن غریبی که یارش تو باشی
قرار دل بیقرارش تو باشی
خوشا آنکه تنها تو را دوست دارد
چه خوشتر اگر دوستدارش تو باشی
ز بیداد پاییز هم غم ندارد
هر آن دل که باغ و بهارش تو باشی
خوشا آن گدایی که تنهای تنها
کناری نشیند، کنارش تو باشی...
بر آن محتضر میبرم رشک هر شب
که شمع شب احتضارش تو باشی...
خوشا آنکه یک عمر پروانهات شد
که یک لحظه شمع مزارش تو باشی...
شعاری به پیشانی خود نوشتم
خوشا آنکه تنها شعارش تو باشی
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرّضایم...
چه غم گر گنهکار و نامهسیاهم
علی بن موسی الرضا داد راهم
امام رئوفی که عالم فدایش
کرم کرد و داد از عنایت پناهم...
سراپا شدم غرق دریای رحمت
نگویید دیگر که غرق گناهم
همه روی گردانده بودند از من
رضا کرد با چشم رحمت نگاهم...
به جز دامن آل عصمت نگیرم
به غیر از رضای رضا را نخواهم
چو میخواست راهم دهد از کرامت
عطا کرد، سوز دل و اشک و آهم
اگر خوار بودم، اگر پست بودم
رضا داد قدرم، رضا داد جاهم...
گدایم گدایم گدایم گدایم
گدای علی بن موسی الرّضایم...
#غلامرضا_سازگار
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#ترجیع_بند
خیلِ ملَک آمده از عرش ِ معلّی
برکه شد از شوق، دلش ساحتِ دریا
دشت؛ سراسر شده مشغولِ تماشا
پیش همه دستِ علی(ع) رفته به بالا
وحی شد و گفت نبی(ص) با دلِ آگاه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
نوح به هنگام بلا، لحظهٔ طوفان
حضرت عیسی دم ِ آوردنِ درمان
حضرت موسی به عصا خوانده هراسان
یوسفِ کنعان همه شب گوشهٔ زندان
یکسره خواندند سحرگاه و شبانگاه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
کعبه زده بوسه به پایِ پدرِ خاک
غرقِ طواف است به دور سرش افلاک
آمده در وصف علی(ع) آیهٔ لولاک
جلوهٔ خورشید شد از نورِ رُخش پاک
سجده کنان گفت در ایوان نجف؛ ماه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
قبله به وجد آمده، رو کرده به حیدر
قامتِ محراب؛ به تعظیم ِ مکرر
عاشقِ گیراییِ نُطقش شده منبر
مسجد و گلدسته به پا کرده چه محشر
بینِ اذان گفته دو بار عاشق و دلخواه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
حقِ تمام است و شهنشاهِ ولایت
از فقرا با کرَمش کرده حمایت
ذکر علی(ع) در دو جهان هست عبادت
راه نجات است و گذرگاهِ سعادت
زمزمهٔ توبهٔ هر عاصیِ گمراه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
وقت سحر محو قنوتش شده قنبر
گفت ابوذر به علی(ع) سید و سرور
تیغِ دو دم؛ برده دل از مالک اشتر
در وسطِ معرکه دشمن شده مضطر
خیبرِ حیران شده میگفت به والله
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
دارد عجب لطف و کراماتِ دقیقی
دستِ نوازشگر و احسانِ عمیقی
حیدر کرار و چنین قلبِ رقیقی
داده به سائل چه گرانمایه عقیقی
ذکرِ لبِ هر که طلب کرده از این شاه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله!
#مرضیه_عاطفی
#امام_زمان_عج
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ترجیع_بند
بيشتر از بيشتر از بيشتر
میشود از عشق دلم ريشتر
من كه اويسم ز قَرَن آمدم
وقت ندارم به خدا بيشتر
ليلهى قدرِ حسنِ عسکرى
كاش قرارِ تو شود پيشتر
ناوَك مژگانِ تو و جانِ ما
خونِ همه گردن آن نيشتر
-
واى كه ديوانه شدم يك كلام
سورهى والعصر عليك السلام
-
همسفرِ هر سحر سامرا
اى پسرِ خوش خبرِ سامرا
اى نوهى حضرت هادى سلام
حصن تو در دور و بر سامرا
در حرم تازهى باباى تو
جامعه خوانديم درِ سامرا
كارگريَش كه نشد قسمتم
رُفتهگرم رُفتهگرِ سامرا
-
آمدهام تا بزنم يك دو جام
سورهى والعصر عليك السلام
-
تا كه پدر بر لبِ تو بوسه داد
بوى گلِ نرگسى آورد باد
در شبِ ميلادِ تو جودت شكُفت
لطف تو شد از سرِ عالم زياد
دَم پرِ جبريل شدم بال زد
بال زدم از درِ بابُ الجواد
بُرد مرا اولِ شب كاظمين
بُرد مرا كرب و بلا بامداد
-
اى عَلوى جود و جوادى مرام
سورهى والعصر عليك السلام
-
"آمدم اى شاه پناهم بده
خط امانى زِ گناهم بده"
پنجره فولاد مرا راه داد
جانِ رضا خوانده و راهم بده
ماه مبارك من و دست تُهى
سوزِ جگر آتش آهم بده
كنجِ حرم يا دَمِ پايين پا
باز از آن لطف نگاهم بده
-
میرسد عطرِ رضوى بر مشام
سورهى والعصر عليك السلام
كعبهى هفتم شد و حاجات داد
بابِ حوائج شد و خيرات داد
مادر من سفرهى نذرش گرفت
حاجت ما اكثرِ اوقات داد
ندبهى تعجيلِ فرج رزق ما
با نَفَسِ جدهى سادات داد
اَفضَل اعمال بُوَد انتظار
ذكر فرج حالِ مناجات داد
-
من به مناجاتِ توأم مستدام
سورهى والعصر عليك السلام
-
كاش كه مردانِ ظهورت شويم
صاحبِ يك سيرت و صورت شويم
كاش كه در غيبت تو استوار
مثل زمانهاى حضورت شويم
حضرت صادق تويى و كاش ما
شيعهى تو مَردِ تنورت شويم
گفت كه دربانىِ تو مىكند
كاش كه ما خاك عبورت شويم
-
تو خودِ معراجى و ما زيرِ گام
سورهى والعصر عليك السلام
-
با قدمت علم تناور شود
علم و عمل ريشهى باور شود
شام غم جهل و خرافاتها
با نَفَس باقرىات سر شود
فصل شكوفايى عقل است و دل
جاى روايات پيمبر شود
نور زمين ، نور زمان ، سايه نور
خاك از اين معجزهها زر شود
-
لحظه شماريم براى قيام
سورهى والعصر عليك السلام
-
دست من و بركت آبادىات
از پَرِ سجادهى سجادىات
لطف دعاى تو شده مستدام
بر سرِ ما سايهى شمشادىات
مثل على ابن حسينى تو و
میرسد آوازهى آزادىات
فخر خدا میكند از سجدهات
كاش شوم مُحرِم اين وادىات
-
رو به تو شد سجدهى بيت الحرام
سورهى والعصر عليك السلام
-
چشم تو در كارِ حسين است و بس
كارِ تو تكرارِ حسين است و بس
بيرقِ سنگينِ تو وقتِ قيام
دستِ علمدار حسين است و بس
قلب تو انگار گرفتارِ اوست
هركه گرفتارِ حسين است و بس
پرده گشا ديدنِ روى شما
لحظهى ديدار حسين است و بس
-
رو به دلِ زينبى ات صبح و شام
سورهى والعصر عليك السلام
-
زائرِ هم سفرهى غمها حسن
عشقِ تو آقاى كَرَمها حسن
روزِ ظهورِ تو مهم است چون
دارد از آن روز حرمها حسن
میرسد آن روز كه بينيم ما
بينِ بقيع نقشِ عَلمها حسن
روى ضريحى كه تماشايى است
نقش نمايند قلمها حسن
-
اى حَسنى جلوه و حُسن ختام
سورهى والعصر عليك السلام
-
جاى حرم غربتِ زهرا كه هست
يك نفر از عترتِ زهرا كه هست
گرچه گره در گره ام ، نيست غم
دستِ شما تربتِ زهرا كه هست
پيشِ تو گيريم نداريم جاى
خوب قسمِ حضرتِ زهرا كه هست
ما كه نباشيم چه غم ؟ تو بيا
ديدن تو قسمت زهرا كه هست
-
روز تقاص است و تويى انتقام
سورهى والعصر عليك السلام
-
هيبت تو رفته به مولا على
حيدرى و محوِ تماشا على
میرسد از شش جهتِ ذوالفقار
لات و هُبَل را بشكن ياعلى
خاطرهى رزم على در نبرد
مثل تو مىگشت مُهيا على
نيست تو را قبلهاى الا حسين
نيست تو را كعبهاى الا على
-
روز تقاص است و تويى انتقام
سورهى والعصر عليك السلام
-
جلوه گرِ حضرت ختمى مآب
حضرت خورشيد محمد بتاب
خاتم انگشترىِ خاتمى
جذبهى فيزورهى احمد ركاب
جاذبهى گنبد خضرا بيا
تا بدرد سينهى خود آفتاب
اى شرف و الشمس پيمبر لبت
راز مسلمانىِ اهل كتاب
-
ذكر سلام و صلواتم مدام
سورهى والعصر عليك السلام
#حسن_لطفی
#امام_زمان_عج
#ولادت
#نیمه_شعبان
#اعیاد_شعبانیه
#ترجیع_بند
آئینــهی تمــام نمــای خــدای مــن!
ای جــادهی عبــادت بــیانتهــای مــن
ای بـر سـرم ولایـت تـو تـاج افتخـار
ای آنکه دست توسـت تمـام قُـوای مـن
ای خاکهای پای تـو زاینـدهی شـکوه
ای لرزش نشسـته بـه مـوج صـدای مـن
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
افتــادهام بــه پــای قطــار تــو رِیــلوار
بـاران ندبـه مـیچکـد از دیـده سـِیلوار
هستم حقیر؛ کاسه به دسـتی
فقیـر کـه
مـیخـواهم آشـنای تـو باشـم کمیـلوار
یک عمر بود کارِ من اسـراف ؛ آمـدم
برگــردم از مســیر خطــایم فُضـِـیلوار
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
ســرمایهام تبــاه شــد آقــا نیامــدی
رنــگ دلــم ســیاه شــد آقــا نیامــدی
دیدی که جای یار تو بودن تمـام عمـر
کــارم فقــط گنــاه شــد آقــا نیامــدی
یک کوه داشتم من از ایمان که با گنـاه
کــمکــم شــبیه کــاه شــد آقــا نیامــدی
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
عالیجناب! نیمهی شعبان رسـیده اسـت
نمنم صدای بارش بـاران رسـیده اسـت
ای مظهـر جمـال حقیقـی ظهـور کـن
عبد فریب خورده، پشیمان رسیده اسـت
ای کاش زنده باشم و بیـنم بـه دیـدهام
دوران غیبت تو بـه پایـان رسـیده اسـت
بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت
یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت
#محمد_علی_نوری
#امام_هادی علیهالسلام
#ترجیع_بند
🔹اَشرَقَتِ الاَرض🔹
نور خدا گرفته فضاى مدینه را
تغییر داده حال و هواى مدینه را
با جلوههاى «اَشرَقَتِ الاَرض» قدسیان،
بستند چلچراغ، سماى مدینه را...
در وادى قُبا به تماشا نشاندهاند
آن نخلهاى سبزقَباى مدینه را
آنگونه خرّم است که گویى گشودهاند
بر هشت خُلد پنجرههاى مدینه را
نور جمال حضرت هادىست اینچنین
روشن چو روز کرده فضاى مدینه را
ماهى دگر به محور خورشید عشق تافت
تا روشنى دهد همه جاى مدینه را...
گلبانگ شادى است به گوش فرشتگان
امشب رسانده است نداى مدینه را:
این ماه جلوهاى ز جمال محمد است
ابن الرضاى دوم آل محمد است
::
ای آسمان ز شرم مَهت را دو پاره کن
تکرار معجز نبوی را دوباره کن
تا بشکند غرور تو در اوج آسمان
ای آفتاب! ماه زمین را نظاره کن
از خانۀ جواد دمیدهست آفتاب
بر مقدمش نثار هزاران ستاره کن
تا سر نهند بیت جوادالائمه را
ای جبرئیل سوی ملائک اشاره کن...
از کهکشان نور بیاویز سُبحهها
هر روز و شب فضائل او را شماره کن
این ماه جلوهاى ز جمال محمد است
ابن الرضاى دوم آل محمد است
::
لطف امام هادی و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بیکرانۀ او بستهایم دل
امشب که جلوهگر شده خورشید طلعتش...
ماه تمام و نیمۀ ذیالحجّه مطلعش
خیر کثیر و کوثر قرآن بشارتش...
این است آن امام که ذرات کائنات
اقرار کردهاند به جود و کرامتش...
این است آن امام که دشمن به چند بار
رخسار عجز سوده به درگاه عزتش
سر تا به پای عاطفه و مرحمت ولی
دشمن به لرزه آمده از برق هیبتش...
افزون ز ریگهای بیابان عطای او
بیش از ستارههای درخشان فضیلتش...
این ماه جلوهاى ز جمال محمد است
ابن الرضاى دوم آل محمد است
::
آن نازنین که وصف جمالش خدا کند
امشب خدا کند که نگاهى به ما کند
آن دلنوازِ از دل و از جان عزیزتر
باشد که درد جان و دل ما دوا کند...
آن محو ذات خالق و بىاعتنا به خلق
شاید به ما شکستهدلان اعتنا کند
آن چشمۀ دعا که دعا مستجاب از اوست
چون میشود به حال دل ما دعا کند؟
پیوند خورده زندگى ما به مهر او
این رشته را کسی نتواند جدا کند
گویى على به روى محمد کند نگاه
چون این پسر به روى پدر دیده وا کند...
دیدار او کدورت دل را جلا دهد
ایمان او حوائج مردم روا کند...
باید رضای خاطر او آورد به دست
خواهد ز خود هر آنکه خدا را رضا کند
اى یادگار آل محمد! خدا به ما
لطفى اگر کند ز طفیل شما کند
عالم به خوان رحمت تو میهمان، ولی
یک تن نشد که حق نمک را ادا کند...
صاحبدلى کجاست که چون ابن مهزیار
بر دیده خاک پاى تو را توتیا کند...
افتادهام به دام بلا، یا ابالحسن!
غیر از تو کیست آنکه ز دامم رها کند...
📝 #سیدرضا_مؤید
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#عید_غدیر
#ترجیع_بند
خیلِ ملَک آمده از عرش ِ معلّی
برکه شد از شوق، دلش ساحتِ دریا
دشت؛ سراسر شده مشغولِ تماشا
پیش همه دستِ علی(ع) رفته به بالا
وحی شد و گفت نبی(ص) با دلِ آگاه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
نوح به هنگام بلا، لحظهٔ طوفان
حضرت عیسی دم ِ آوردنِ درمان
حضرت موسی به عصا خوانده هراسان
یوسفِ کنعان همه شب گوشهٔ زندان
یکسره خواندند سحرگاه و شبانگاه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
کعبه زده بوسه به پایِ پدرِ خاک
غرقِ طواف است به دور سرش افلاک
آمده در وصف علی(ع) آیهٔ لولاک
جلوهٔ خورشید شد از نورِ رُخش پاک
سجده کنان گفت در ایوان نجف؛ ماه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
قبله به وجد آمده، رو کرده به حیدر
قامتِ محراب؛ به تعظیم ِ مکرر
عاشقِ گیراییِ نُطقش شده منبر
مسجد و گلدسته به پا کرده چه محشر
بینِ اذان گفته دو بار عاشق و دلخواه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
حقِ تمام است و شهنشاهِ ولایت
از فقرا با کرَمش کرده حمایت
ذکر علی(ع) در دو جهان هست عبادت
راه نجات است و گذرگاهِ سعادت
زمزمهٔ توبهٔ هر عاصیِ گمراه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
وقت سحر محو قنوتش شده قنبر
گفت ابوذر به علی(ع) سید و سرور
تیغِ دو دم؛ برده دل از مالک اشتر
در وسطِ معرکه دشمن شده مضطر
خیبرِ حیران شده میگفت به والله
أشهدُ أنّ علياً ولي الله
دارد عجب لطف و کراماتِ دقیقی
دستِ نوازشگر و احسانِ عمیقی
حیدر کرار و چنین قلبِ رقیقی
داده به سائل چه گرانمایه عقیقی
ذکرِ لبِ هر که طلب کرده از این شاه
أشهدُ أنّ علياً ولي الله!
#مرضیه_عاطفی