eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
660 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بخوان به گوش فلک نغمه ی اذان امشب که غرق نور خدا می شود جهان امشب بخوان که بر تنِ بی روح و جان این عالم ز یمن مقدم جانان رسیده جان امشب شکفته گل ز گل عالمین همچو بهار چنان که می رود از کوچه ها خزان امشب جهان دوباره پر از نغمه های داوودی ست شده است فُلک و فلَک جمله نغمه خوان امشب بگو که ریسه ببندند از ستاره و ماه که از ره آمده خورشید آستان امشب چه شور و حال عجیبیست هر کجا نگری ملائکند دمادم گهر فشان امشب هوای شهر پر از عطر یاس و نرگس هاست که مست رایحه اش گشته گلسِتان امشب بگو که حضرت باران رسیده تا بخشد به ناتوانی افتادگان توان امشب بگو بگو بفرستند بر رخش صلوات محمد (ص) است ز رخسار او عیان امشب عجب نباشد اگر کعبه باز بشکافد که می رسد به جهان از علی (ع) نشان امشب بگو که می رسد آنکس که سیزده معصوم (س) شده است در قد و بالای او نهان امشب امام کعبه در آغوش کعبه زاده ببین ببین تلالو انوار بی کران امشب   ... بگو که تا ، گل زهرای ما نظر نخورد وان یکاد شود ذکر هر دهان امشب ... بگو که نقل بپاشند و گل بیفشانند که می رسد به زمین صاحب الزمان (عج) امشب ......... اگر که طالب فیضی از این قبیله ی نور بمان به درگه این خاندان ، بمان امشب
می نشینم گوشه ای و آهِ حسرت میکشم گوشه-چشمی از تو را عمریست منّت میکشم از ازل «قالوا بلی» گفتم برای دیدنت سال ها بر دوش خود بارِ امانت میکشم مهزیارت بی تو شد آواره! امّا بی تو من... این نفس هایِ کذایی را چه راحت میکشم! خوشبحالِ عاشقی که گفت با عجز و نیاز ناز چشمان تو را محض عبادت میکشم عهد بستم با تو امّا نفْس عهدم را شکست اینچنین در وادیِ عصیان اسارت میکشم تا که آقا سر به زانوی تو روزی جان دهم روز و شب بر لوح دل نقش ِ شهادت میکشم در خیالاتم تجسّم میکنم رویِ تو را رنجِ بسیاری از این طرزِ زیارت میکشم باز هم یکسالِ دیگر باعثِ زحمت شدم نیمۂ شعبان که می آید خجالت میکشم!
وقتی که می خواهد دلم سامان بگیرد باید که چشمانم کمی باران بگیرد مثل همیشه این غزل تا بیت آخر حال و هوایی مبهم و پنهان بگیرد تا اینکه آید ذکر مهدی بر لبانم شاید که بغضی در گلویم جان بگیرد با چشم گریان ندبه می خوانم برایت شاید دعا با دیده ای گریان بگیرد آقا بیا تا در میان قلب شیعه این زخم کهنه عاقبت درمان بگیرد هر جمعه من روی تو را چشم انتظارم تا اینکه عصر غیبتت پایان بگیرد...
نيمهٔ شعبان رسيدوآسمان غرق صفاشد كودكي ازنسل زهراوعلي چون غنچه واشد جشنِ ميلادش به هرويرانه وكاخي به پاشد آمدازامرخداختمِ تمام اوليا شد شيعه راوقتِ سرورازامرِداورگشته امشب مرغِ جانم سوي شهرسامره پروازدارد همچوبلبل درشب ميلادِيارآوازدارد دلبري كَزقبلِ ميلادش دوصداعجازدارد اوكه همچون مرتضي پرونده ازآغازدارد شاديِ اهل ولايت بازازسَرگشته امشب نورباران شدسراي عسكري ازروي مهدي عج دامن نرگس معطرشدزعطروبوي مهدي عج ميزندزهراي اطهرشانه برگيسوي مهدي عج صف كشيدندازسمافوج ملك تاكوي مهدي عج وقت ديداررخ زيباي دلبرگشته امشب جودورحمت امشب ازسوي خدابرماروان شد چونكه ميلادسعيدِصاحب عصروزمان شد تيرِنوميدي زمولودش به قلب دشمنان شد نام اوهرجاصفاي محفل ماعاشقان شد شادباشيداي عزيزان عيدسَروَرگشته امشب كِي شودروزي بنوشم ازشراب ناب جامش ياكبوترواربنشينم دمي بالاي بامش يارب ازلطفت مرابنمابلاگردان نامش تابگيردازعدوي فاطمه اوانتقامش كن عطاديداراوبراين دل سرگشته امشب
مانند تو به دنیا دیگر نخواهد آمد روز تولد تو فصل بهار عشق است مافوق باوری تو ساقی ساغری تو چشم خمار و مستت آموزگار عشق است زهرا جمالی و بعد حیدر خصالی و بعد ابروی ذوالفقاریت چون ذوالفقار عشق است یک جلوه از خدایی ذات خدا نمایی بوسه به روی پایت هرلحظه کار عشق است خال لب تو کعبه زمزم لب تر تو کعبه به لطف چشمت چون پرده دار عشق است دل تنگ روی ماهت محتاج یک نگاهت زیر قدوم پاکت قول و قرار عشق است ای مقتدای آدم آرام قلب خاتم وقت ظهورت ای گل خوش روزگار عشق است...
غافل از یار شدیم و شبِ میلاد رسید در حقیقت شبِ قدر و شبِ فریاد رسید شبِ احیای عظیم است شبِ نیمه ی ماه فرصت بخشش و عفو است که چون باد رسید شبِ بیدار شدن آمده.. ای منتظران روح بازم به بدن آمده..ای منتظران غفلت از اوست که محروم ز کارش شده ایم انتظارش نکشیدیم و فقط نوڪرِ زارش شده ایم گم شده از نظرِ ما...خبری نیست که نیست وَ نماندیم به یک طُرفه دعایی و نَزارش شده ایم ما چه کردیم برایِ گل زیبایِ رسول منتظر هست فقط حضرت زهرای بتول در شبِ نیمه ی شعبان چه شود فکر کنیم؟ در شبِ مستیِ جانان چه شود فکر کنیم؟ چشم ها مثلِ کویر است ندارد تب و تاب در شبِ بارش باران چه شود فکر کنیم؟ تا به کی غفلت و بیچارگی و چُرت زدن؟ تا به کی حرف و فقط حرف و فقط دادِ سخن؟ این زمینِ دلِ ما،عاطفه را می طلبد شادی شهر..دعایِ همه را می طلبد بی حضورش نرسیدیم به این مطلبِ حق؟ جشنِ میلاد..گلِ فاطمه را می طلبد سالها جشن گرفتیم ولی غافل از او.. کار بسیار نمودیم و لیکن دل از او.. بهتر آن نیست که رجعت بشود سمتِ نگار؟ بهتر آن نیست که همّت بشود محضرِ یار؟ اندکی کاش به مولایِ زمان فکر کنیم بهتر آن نیست که دیده بشود ابرِ بهار؟ شبِ قدر است بخواهیدفقط آمدنش.. پس بخوانید پیاپی دمِ یابن الحسنش...
خوشا لحظه ای بال و پر داشتن سر کوی دلبر گذر داشتن خوشا با خدا بودن و زیستن به یاد خدا چشم تر داشتن همیشه به سوی خدا رو زدن همیشه صفای سحر داشتن چه خوب است عاشق ز معشوق خویش تمنای یک دم نظر داشتن چه خوب است دنبال تو آمدن و از جایگاهت خبر داشتن چه خوب است دائم صدایت زدن همیشه هوایت به سر داشتن چه خوب است یک شب به همراه تو به سرداب تو یک سفر داشتن من امشب هوای تو دارم به سر کرم کن مرا در کنارت ببر در آسمان در سحر باز شد فرشته مهیای پرواز شد ملک در دل آسمان زد صدا: و میلاد خورشید آغاز شد شنیدم شبیه کلیم آمدی و موسایی تو خبرساز شد حسن بر گل روی تو خنده زد پدر با وجودت سرافراز شد برای دل مادر پاک تو زمان سحر کشف صد راز شد رسیدی و در سجده افتادی و زبانت به توحید حق باز شد پدر با تو می گفت ناگفتنی چه اسرارهایی که ابراز شد تو باطل ستیزی تو جاءالحقی ولی خدا حجت مطلقی کنار دلم گاه گاهی بیا تو از جاده های الهی بیا سیاه گناهم بیا نور عشق در این دورۀ روسیاهی بیا بیا از مدینه بیا از نجف بیا از دل این دو راهی بیا اگر چه فراهم نگشته هنوز برای قیامت سپاهی بیا بگو کی مرا می بری با خودت چه روزی چه سالی چه ماهی بیا ببین حال و روز دل شیعه را شده کشته ی بی گناهی بیا اگر تو نیایی چه کس می شود ؟ برای دل ما پناهی ؟ بیا بیا قبل از اینکه بیاید اجل بگیری مرا لحظه ای در بغل مرا گاه در خاطرت فرض کن مرا گرد و خاک درت فرض کن من از چشم پاک تو افتاده ام مرا اشک چشم ترت فرض کن من ِروسیاه زمین خورده را سیاهیّ در لشگرت فرض کن اگر اولین عاشقت نیستم مرا عاشق آخرت فرض کن اگر چه لیاقت ندارم ولی مرا کمترین زائرت فرض کن به وقت ظهورت بیا و مرا نگهبان در سنگرت فرض کن بکش دست خود را به روی سرم مرا نوکر مادرت فرض کن ببخشا به من این خیالات را مگیر از لبم این مناجات را تو مرگ ستم را رقم می زنی تو زنجیر محکم به غم می زنی زمان ظهورت به اذن خدا صف مشرکان را به هم می زنی می آیی مدینه میان بقیع به دنبال قبری قدم می زنی میان مدینه به سمت نجف تو طرح حرم تا حرم می زنی می آیی سر قبر ام البنین به یاد علمدار علم می زنی ضریح بزرگی بنا می کنی به روی طلایش قلم می زنی تو با یاد و نام حسین و حسن حسینیه های کرم می زنی زمان طلوعت که بر خواستی خبر کن مرا کارگر خواستی بیا وعدۀ هر چه پیغمبر است ز هجران ، نگاه دو عالم تر است بیا نالۀ آه آه علی زمانه پر از غربت حیدر است بیا موقع اشک دشمن شده بیا وقت خندیدن مادر است بیا و خداهای ما را بگیر بزن مهر باطل به هر بت پرست بیا کربلا چشم در راه توست و غرق نوای تو یک حنجر است بیا ای دعای دل نیزه ها به دنبال تو چشم هجده سر است بیا انعکاس صدای رباب پی تو نگاه علی اصغر است بیا و ببین در دل علقمه صدایت زند مادرت فاطمه
سلام نازترین مطلع تغزل ها سلام بازترین سفرة توسل ها سلام واسطة فیض، بین ما و خدا سلام تکیة مستحکم ِ توکل ها شبیه طور ، ظهورِ تو ظرف می خواهد عروسِ فاطمه دارد از این تحمل ها تو یک شبه به تکامل رسی میانِ رَحِم هنوز غرق تَحَیُر همه تعَقُل ها به غمزة تو گره وا شود زکارِگدا کریم نیست مُقَصِر در این تعلُل ها زیاس هایِ بهشتی به دستِ خود زهرا درست کرده برایِ تو تاجی از گُل ها شبیه ِ ماه، در این شامِ تار تابیدی به رویِ دامن نرجس چه ناز خوابیدی تکانِ پلک تو دل می برد ز دلبرها مقابل قدمت خاک می شود سرها فدای خندة بابای تو پدرهامان فدایِ مادرِ پاکت تمام مادرها ز «کاخِ روم » رسید و عروسِ زهرا شد نتیجه میدهد آخر عفاف ِ دخترها برایِ خواستِگاری زچادرش زهرا قواره کرد،برایِ عروس،معجرها از آن به بعد ملائک شدند خادمِ او به پیش مقدمش انداختند شهپرها رسید مژده عقیق یمن شدی نرجس تو انتخاب برای حسن شدی نرجس تمام دار وندارِ پیمبری مهدی ز انبیای الهی تو برتری مهدی به رویِ بازوی تو حک شده ست جاء الحق شبیه ِ آیة قرآن مطهری مهدی مگر نگفته ای الگویِ توست مادرِ تو بدونِ شک تو از او ارث میبری مهدی به ذوالفقار قسم وقت انتقام رِسَد تمامِ خلق ببینند حیدری مهدی ز ابروانِ بلندت وقار میریزد چنان عمویِ رشیدت دلاوری مهدی همینکه چشم تو شد باز ، فاطمه خندید خوش آمدی گل زیبایِ عسگری مهدی و ان یکاد بخوانید ماه آمده است تمام هستی زهرا ز راه آمده است زدستِ ناز تو ای ناز دار من چه کنم برای وصل توام بیقرار من چه کنم چقدر منتظرانِ تو در دلِ خاکند به طول اگر بکشد انتظار من چه کنم برایِ آمدنِ تو نکرده ام کاری برای آمدنت ای نگار من چه کنم ز بسکه دست گرفتی بدعادتم کردی زدستِ لطف توای سفره دار من چه کنم دلم هوای تورا کرده و زتو دورم به غیرِ گریة بی اختیار من چه کنم هزار بار زدم زیرِ عهدِ خود با تو ندارد عهدم اگر اعتبار من چه کنم رسیده نیمة شعبان چرا نمی آیی نموده ایم چراغان چرا نمی آیی بیا که گنبدِ خضراست دیده بر راهت بیا که حیدرِ تنهاست دیده بر راهت چقدر منتظران تو بیصدا رفتند نگاهِ مضطرب ماست دیده بر راهت قسم به خاکِ نشسته به چادرِ مادر سکوتِ غربتِ دنیاست دیده بر راهت هنوز نالة مادر به گوش می آید بیا که حضرت زهراست دیده بر راهت میانِ کوچه به دنبالِ گوشواره حسن شهیدِ سیلیِ اعداست دیده بر راهت میانِ گودی ِ مقتل حسین افتاده هنوز زیرِ لگد هاست دیده بر راهت برویِ نیزه به فرقی که واشده ازهم نگاهِ حضرتِ سقاست دیده برراهت میانِ بزمِ شراب و کنارِ تشت طلا هنوز زینب کبراست دیده بر راهت هنوز ِ یادِ گلویِ بریدة اصغر رباب ،در دلِ صحراست دیده بر راهت
ما منتظر به بارش باران نشسته ایم در انتظار دیدن مهمان نشسته ایم ما بی قرار غربت و هجران نشسته ایم ما با امید دیدن جانان نشسته ایم نه آن نشستنی که سکوت است و بی بهار ما غرق شوق وصل بهاریم و روی یار آمد خبر که خوش خبری می رسد ز راه رفته شب غم و سحری می رسد ز راه بر شاخه ی زمان ثمری می رسد ز راه آن کس که رفته در سفری می رسد ز راه آن انتظار دیده و جان همه رسد دلدارِ رفته در سفر فاطمه رسد ابری که بارش است زمین کویر را روحی که جان دهد همه قلب و ضمیر را آن کس که زنده کرده ندای امیر را احیا کند هم او که مسیر غدیر را آید ز راه و گل زده بوسه به پای او پا می شود تمامی هستی برای او ای عاشقان ندای وصال آمده ز ره آیینه ای ز ذات جلال آمده ز ره زیبا شکوه و روح جمال آمده ز ره چون قامت زمان شده دال آمده ز ره او آمده که ارض و سما باصفا شود قلب تمام اهل جهان با خدا شود او آمده که خم نشود قامت کسی او آمده که غم نشود قسمت کسی او آمده فنا نشود غیرت کسی تا نشکند به ارض و سما حُرمَت کسی او آمده که نشکند از غم دل کسی خونِ جگر دگر نشود حاصل کسی باران بزن به شیشه ی چشمان تار ما تا که پُر از شکوفه شودهر بهار ما آرامشی بده به دل بی قرار ما گاهی گره گشا به نگاهی ز کار ما ما منتظر به گوشه ی چشم تو مانده ایم عمری سرود و شعر حضور تو خوانده ایم آن کس که چشم تَر زده او را صدا رسید آن کس که خون جگر زده او را صدا رسید بشکسته بال و پر زده او را صدا رسید آن کس که هر سحر زده او را صدا رسید ای آن که فاطمه زده بر تو صدا بیا آقا قسم به ناله ی مادر بیا بیا آه اِی دلیل اهل تحیّر بیا بیا برهم بزن بساط تکاثر بیا بیا شد کاسه های صبر جهان پُر بیا بیا آقا قسم به خاک سه چادر بیا بیا خاکی میان کوچه و خاکی به قتلگاه خاکی به چادری به خرابه ، به اشک و آه
شب پرواز آسان شکسته بالها آمد بده ساقی کمی باده بر این مخمور افتاده شب وا کردن عقده شب مشکل گشا آمد مرو در گوشه‌ی دخمه بزن مطرب بخوان نغمه شب تصنیف خواندن شد شب عیش و صفا آمد طبیب دردمندان و حبیب مستمندان و امید اهل زندان و کلید قفلها آمد مگو پس کو نگار ما نگار گلعذار ما حبیب غمگسار ما ز سامرا بیا آمد! بیاور دست بالا و بزن کف تا توان داری غریبی کم کن ای عاشق که عشق آشنا آمد مبارک باد و فرخنده بساط عیش پاینده نسیم قدسی رحمت ز سمت سامرا آمد اگر در شور او هستی بدان منظور او هستی به عشق او تحمل کن اگر قدری بلا آمد هوالاول، هوالاخر، هوالباطن، هوالظاهر تجلی تمام آیه‌های کبریا آمد هواللطف و هو الرأفه هوالغوث هو الرحمه بلاگردان عشاق اسیر و مبتلا آمد هو الطور و هو النور و هو نورٌ علی نور و... شب ظلمت فراری شد سحر شمس الضّحی آمد هو الفتح و هو النصر و هو الصبح و هو العصر و... غروب بی‌قراری شد ببین بدرالدجی آمد هوالدّاعی هوالدّعوه، هو القرآن هو العتره هو وهاب باالفطره عطا آمد سخا آمد هو لبیک للحجٍّ امیر الحاجّ فی الحجٍّ هو الحجُّ و هو الحُجّه صفا بخش صفا آمد شفیع المذنبین یا رحمة للعالمین یا که ... ابوالقاسم اباصالح محمد مصطفی آمد بخوان با جبرئیل انا بخوان آیات اعطینا که آخر شعبه‌ی کوثر ز عرش انما آمد شه دلدل سوارِ ذوالفقار آخته در کف یگانه وارث تاج امیر لا فتی آمد چه در صولت چه در هیبت چه در قدرت چه در عزّت چه در همّت چه در رفعت تماماً مرتضی آمد حدیث جام و خم خواندی؟ سقاهم ربهم خواندی؟ مرید رَتّل القرآن مراد هل اتی آمد هوالسّر و هو المعلن، هو الحُسن و هو المحسن رحیمی و کریمی و سخای مجتبی آمد هوالوافی هو الکافی هو العافی هو الشّافی شفای زخم لبهای شهید کربلا آمد هو زمزم هو الکعبه هو المشعر هو القبله نوای پرچم سرخ غریب نینوا آمد هو القدس هو السبحان هو الرحم و هو الرحمان کرامات الحسینیه بگو کهف الوری آمد هو السّجاد فی السّجده هو الباهر هو الباقر هو الصادق هو الکاظم دلیلِ دلربا آمد امان الخائفین حصن حصین حبل متین یعنی عطوفت های سلطان سریر ارتضا آمد غیاث المستغیثین و مناجاتُ المُحبین و.. عنایات جوادیِ جواد ابن الرضا آمد هو السّرُ هو الاَسری هو القدر هو الاحیا هوالهادی هو المهدی هدایت را بقا آمد حسن صورت حسن سیرت حسن خلقت حسن هیبت حسن رحمت حسن شوکت ببین یار از کجا آمد! هو طه هو الحیدر هو الزّهرا هو الزّینب هو الاکبر هو القاسم همه آل عبا آمد هو القهر هو القاهر هو القوة هو القادر شکوه و غیرت و مجد علمدار وفا آمد هو المحراب و المنبر امین الله فی ارضه ثبات و لنگر ارض و سموات عُلا آمد سلیم است و سلام است و عنایاتش مدام است و عزیز ذوانتقام است و معز الاولیا آمد هو الفِطر و هو الفاطر هو الستر و هو الساتر هو الغفران، هو الغافر، خداییِ خدا آمد هو العزّ و هو الفخر و هو الذکر و هو الذُخر و امید نا امیدان و جواب ربنا آمد هو الباقی، هو المغنی، هو الفجر و هو المجری هو الحیّ هو المحیی مسیحای شفا آمد چه آقایی چه مولایی چه لیلای دل آرایی چه سیمایی چه غوغایی جمال کبریا آمد شب خوشحالی زهراست شب تکریم سائل‌ها « الا یا ایّها الساقی ادر کأساً و ناولها »
بيشتر از بيشتر از بيشتر میشود از عشق دلم ريشتر من كه اويسم ز قَرَن آمدم وقت ندارم به خدا بيشتر ليله‌ى قدرِ حسنِ عسکرى كاش قرارِ تو شود پيشتر ناوَك مژگانِ تو و جانِ ما خونِ همه گردن آن نيشتر - واى كه ديوانه شدم يك كلام سوره‌ى والعصر عليك السلام - همسفرِ هر سحر سامرا اى پسرِ خوش خبرِ سامرا اى نوه‌ى حضرت هادى سلام حصن تو در دور و بر سامرا در حرم تازه‌ى باباى تو جامعه خوانديم درِ سامرا كارگريَش كه نشد قسمتم رُفته‌گرم رُفته‌گرِ سامرا - آمده‌ام تا بزنم يك دو جام سوره‌ى والعصر عليك السلام - تا كه پدر بر لبِ تو بوسه داد بوى گلِ نرگسى آورد باد در شبِ ميلادِ تو جودت شكُفت لطف تو شد از سرِ عالم زياد دَم پرِ جبريل شدم بال زد بال زدم از درِ بابُ الجواد بُرد مرا اولِ شب كاظمين بُرد مرا كرب و بلا بامداد - اى عَلوى جود و جوادى مرام سوره‌ى والعصر عليك السلام - "آمدم اى شاه پناهم بده خط امانى زِ گناهم بده" پنجره فولاد مرا راه داد جانِ رضا خوانده و راهم بده ماه مبارك من و دست تُهى سوزِ جگر آتش آهم بده كنجِ حرم يا دَمِ پايين پا باز از آن لطف نگاهم بده - میرسد عطرِ رضوى بر مشام سوره‌ى والعصر عليك السلام كعبه‌ى هفتم شد و حاجات داد بابِ حوائج شد و خيرات داد مادر من سفره‌ى نذرش گرفت حاجت ما اكثرِ اوقات داد ندبه‌ى تعجيلِ فرج رزق ما با نَفَسِ جده‌ى سادات داد اَفضَل اعمال بُوَد انتظار ذكر فرج حالِ مناجات داد - من به مناجاتِ توأم مستدام سوره‌ى والعصر عليك السلام - كاش كه مردانِ ظهورت شويم صاحبِ يك سيرت و صورت شويم كاش كه در غيبت تو استوار مثل زمان‌هاى حضورت شويم حضرت صادق تويى و كاش ما شيعه‌ى تو مَردِ تنورت شويم گفت كه دربانىِ تو مى‌كند كاش كه ما خاك عبورت شويم - تو خودِ معراجى و ما زيرِ گام سوره‌ى والعصر عليك السلام - با قدمت علم تناور شود علم و عمل ريشه‌ى باور شود شام غم جهل و خرافات‌ها با نَفَس باقرى‌ات سر شود فصل شكوفايى عقل است و دل جاى روايات پيمبر شود نور زمين ، نور زمان ، سايه نور خاك از اين معجزه‌ها زر شود - لحظه شماريم براى قيام سوره‌ى والعصر عليك السلام - دست من و بركت آبادى‌ات از پَرِ سجاده‌ى سجادى‌ات لطف دعاى تو شده مستدام بر سرِ ما سايه‌ى شمشادى‌ات مثل على ابن حسينى تو و میرسد آوازه‌ى آزادى‌ات فخر خدا میكند از سجده‌ات كاش شوم مُحرِم اين وادى‌ات - رو به تو شد سجده‌ى بيت الحرام سوره‌ى والعصر عليك السلام - چشم تو در كارِ حسين است و بس كارِ تو تكرارِ حسين است و بس بيرقِ سنگينِ تو وقتِ قيام دستِ علمدار حسين است و بس قلب تو انگار گرفتارِ اوست هركه گرفتارِ حسين است و بس پرده گشا ديدنِ روى شما لحظه‌ى ديدار حسين است و بس - رو به دلِ زينبى ات صبح و شام سوره‌ى والعصر عليك السلام - زائرِ هم سفره‌ى غم‌ها حسن عشقِ تو آقاى كَرَم‌ها حسن روزِ ظهورِ تو مهم است چون دارد از آن روز حرم‌ها حسن میرسد آن روز كه بينيم ما بينِ بقيع نقشِ عَلم‌ها حسن روى ضريحى كه تماشايى است نقش نمايند قلم‌ها حسن - اى حَسنى جلوه و حُسن ختام سور‌ه‌ى والعصر عليك السلام - جاى حرم غربتِ زهرا كه هست يك نفر از عترتِ زهرا كه هست گرچه گره در گره ام ، نيست غم دستِ شما تربتِ زهرا كه هست پيشِ تو گيريم نداريم جاى خوب قسمِ حضرتِ زهرا كه هست ما كه نباشيم چه غم ؟ تو بيا ديدن تو قسمت زهرا كه هست - روز تقاص است و تويى انتقام سوره‌ى والعصر عليك السلام - هيبت تو رفته به مولا على حيدرى و محوِ تماشا على میرسد از شش جهتِ ذوالفقار لات و هُبَل را بشكن ياعلى خاطره‌ى رزم على در نبرد مثل تو مى‌گشت مُهيا على نيست تو را قبله‌اى الا حسين نيست تو را كعبه‌اى الا على - روز تقاص است و تويى انتقام سوره‌ى والعصر عليك السلام - جلوه گرِ حضرت ختمى مآب حضرت خورشيد محمد بتاب خاتم انگشترىِ خاتمى جذبه‌ى فيزوره‌ى احمد ركاب جاذبه‌ى گنبد خضرا بيا تا بدرد سينه‌ى خود آفتاب اى شرف و الشمس پيمبر لبت راز مسلمانىِ اهل كتاب - ذكر سلام و صلواتم مدام سوره‌ى والعصر عليك السلام
امشب بهشت را به تماشا گذاشتند امشب نمک به سفره ی دنیا گذاشتند امشب به روی دامن نرجس از آسمان ماهی به نام مهدی زهرا گذاشتند امشب به خانه ی حسن عسکری برو چون راه را برای همه وا گذاشتند از بس که آمدند پی دستبوسی اش از بس زیاد دل روی دل جا گذاشتند! یوسف ببین که آخر صف ایستاده است او را برای نوبت فردا گذاشتند لیلا صفات ها همه مجنون صفت شدند از عشق، سر به دامن صحرا گذاشتند امشب پدر به خال پسر بوسه می زند کعبه به روی سنگ حجر بوسه می زند از یک طرف شبیه نبی با ملاحت است از یک طرف شبیه علی با عطوفت است از یک طرف چو مادر سادات غرق نور از یک طرف شبیه حسن با صلابت است با این همه صفات جمال و جلالی اش درسی که از حسین گرفته شجاعت است چشمش غضب ز حضرت عباس دارد و ابروی این پسر خودِ تیغ ولایت است مثل علی اکبر ارباب قد رشید مانند عمه زینب خود با ابهت است دست توسل همه انبیا به اوست از بس که کار دست کریمش کرامت است طاووس جنت آمده زیباتر از همه آقای آسمانی و آقاتر از همه او می رسد که عدل علی را به پا کند درد طبیب های جهان را دوا کند او می رسد که تربت مادر عیان شود بعد از مدینه روی به کرببلا کند دارم به روز آمدنش فکر می کنم وقتی برای فاطمه گنبد بنا کند عیسی مسیح می رسد از قلب آسمان تا این که در نماز به او اقتدا کند بر کعبه تکیه می زند و قصد کرده است با صوت حیدری همه مان را صدا کند ای کاش روز آمدنش بین آن همه ما را خودش برای سپاهش سوا کند چون صاحب صفات جلالی حیدر است او لایق عماعه ی سبز پیمبر است آقای من تمامی جان ها به دست توست رمز عروج عالم بالا به دست توست ای وارث تمام ذوات مقدسه باران و رود و چشمه و دریا به دست توست ما غصه ی بهشت خدا را نمی خوریم وقتی کلید جنت الاعلی به دست توست پرونده ی قبولی ما را رقم بزن مهر قبول و جوهر و امضا به دست توست هرگز زمین نخورده عَلَم یابن العسکری روز ظهور پرچم سقا به دست توست تعجیل کن که فاطمه چشم انتظار توست چون انتقام حضرت زهرا به دست توست تو می رسی و ارض و سما می شود بلند در زیر پات عرش خدا می شود بلند ماندم چگونه نام شما را صدا کنم ماندم چگونه روی به سوی شما کنم چندی ست جمکران، دل ما را نبرده ای تا این که در نماز برایت دعا کنم کارم بدون تو همه دم معصیت شده من در گناه هم نشد از تو حیا کنم شرمنده ام که نوکر خوبی نبوده ام آقا نشد که دِین خودم را ادا کنم شرمنده ام به جای دعای سلامتی روزی هزار بار به قلبت جفا کنم با حال معصیت به خدا می شود مگر شب های جمعه رو به سوی کربلا کنم برگرد و مردهْ دل من را حیات بخش برگرد و جان بده به دلم ای نجات بخش...
به کام خلق نشاطی که میدهد رطبش هزار سال دگر هم نمی رود طربش طبابتی ست برای طبیب ما که هنوز نرفته هیچ مریضی به جانب مطبش ز فیض ریخته دستش چو عمر،کوتاه است کسی که نیست بلند آه آه نیمه شبش من انتقام دلم را ز هجر میگیرم شبی که لب بگذارم برآستان لبش اگر نسوخت دلم پا به پای او هر شب خودم به دست خودم صبح میکنم ادبش برای من سحر وصل عید قربان است شب وصال نمردم اگر یکی طلبش به خیل گوشه نشینان فراق را دادند همیشه خیر ببیند مسببش ، سببش به وقت بردن نامش به سجده می افتم نگار ما به خداوند میرسد نسبش دلش به ما عجمی زادگان بود مایل اگرچه دلبر ما را نوشته اند عربش خدا کند که تقرب از آنطرف باشد به جای صد قدمم راضی ام به یک وجبش " ز بخت خفته ملولم ، بود که بیداری ... " دعا کند همه را باز در نماز شبش
تا که زیر بار هجران سینه سنگین می شود. دیده ی مانده به راهت ابر غمگین می شود. شور بختی قسمت هر کس ندارد باورت. از بهارت کام دل یک روز شیرین می شود. دفتر عمرم ندارد برگه ای غیر از گناه. با نگاهت برگ برگش لوح زرین می شود. کار عشقت در دلم بالا گرفته ماه من. تب شده با جزر و مد بالا و پایین می شود. شیخ شهرم گفته می بیند تو را هر پیر مرد. خاطرم یک ذره با این جمله تسکین می شود. تا که خواب هر شبم تعبیر دیدارت شود. دست بر دامان دلم بر ابن سیرین می شود. می شوم حاجت روا وقتی که آه مرتضی. با دعای دست زهرا مرغ آمین می شود. می شود رویا حیاط خلوت دنیای من. آفتاب هر شب روزم شود آقای من. می چکد عشق از لبانم با شرابی آتشین. آتش افکنده به جانم التهابی آتشین. مثل سیر و سرکه می جوشد دلم بی طاقتم. بی قراره بی قرار از اضطرابی آتشین. دست شستم از خودم از زندگی بی روی تو. پاگرفته در وجودم انقلابی آتشین. طالبت گرچه نگشتم قدر یک جو تشنگی. گیر عشقم بین صحرا در سرابی آتشین. در کویر آرزو حسرت به دل مانده منم. می شود بختم بجنبد با شهابی آتشین. من به تو مشتاق و تو مشتاق من رخصت دهی. از کمان تیری رهایم با شتابی آتشین. گر پذیرایم شوی تا در سپاهت جان دهم. می نهم پا در رکابت با رکابی آتشین. کوچکم اما بزرگی می زند پر در سرم. در سپاهت کمترین سرباز مالک، اشترم. گرچه دل در پای لیلا می شود پابوس عشق. تاب درک کردنت را نیست در قاموس عشق. کمتر از یک قطره در پیش نگاهت می شود. قدر بالایی که دارد لفظ اقیانوس عشق. من حساب کار خود را کرده و دنبال نور. در شب ظلمت دلم خوش گشته بر فانوس عشق. گرچه یک روز عاقبت از راه می آیی ولی. نزد مجنون انتظارت می شود کابوس عشق. عهد خود را با شما با خون خود امضا زده. در چهل منزل سحرها هرکه شد مانوس عشق. می رسی آخر زمین زیباتر از جنت شود. می گشایی تا که پر در عالمین طاووس عشق. می رسد بر گوش جان آن لحظه از مسجد اذان. از کنشت و از کلیسا نغمه ی ناقوس عشق. پشت پرچین خیال آن سوتر از اندیشه ها. می شود محور به نقطه اشتراک ریشه ها. با ظهورت کلبه ی احزان گلستان می شود. کاخ بیداد و ستم ویران ویران می شود. شرک جان با دیده ی عباسی ات ایمان شده. گر بخواهی کل عالم غرق سلمان می شود. حق پرستی می شود تنها مرام مردمان. روح و قلب آدمی لبریز ایمان می شود. در پناه امن لا اکراه فی الدین شما. هرکسی بر باور دینش مسلمان می شود. آدمیت حکم فرما در همه دنیا شده. در حقیقت تازه انسان نامش انسان می شود. با ظهورت کل عالم خیمه ی سبزت شده. مهزیار عاشقت در خیمه مهمان می شود. ای فدای چشم مستت در منای عاشقی. جان عاشق با لک لبیک قربان می شود. باظهورت بر دل طوفانم آرامش بده. خاتمه بر کار آل نفت و بر داعش بده. روی دوشت آبشار شام گیسو ریخته. مست چشمت قلب صد صحرای آهو ریخته. طعم خرمای لبانت در دهان عسکری. آبروی انگبین در صحن کندو ریخته. ذوالفقار چون هلالت در غلاف دلبری. جان لیلی ها به رعد و برق ابرو ریخته. پای قد و قامت عباسی ات طوبا ترین. بی شمار از عاشقانت سرو دلجو ریخته. فطرس اشکم سلامم را رسانده محضرت. اشک هایی کز فراق تو چه نیکو ریخته. من کجا و نوکری ات که رئیس مذهبم. همتش را در قدومت وقف جارو ریخته. روضه خواندن نزدتان سخت است وقتی چشمتان. خون به جای اشک پای داغ بانو ریخته. غیرت چشمت شبیه چشم سقا خون گریست. بر غم زینب که داغی سرتر از آن داغ نیست.
دل شکسته شد شب اجابت دعا بیا نیازهای کهنه را عطا کند خدا بیا به دستهای ملتمس شبیه یک گدا بیا مرو به سمت دیگری به این طرف کجا؟ بیا دل از هوای مهر این و آن رها نما بیا که دردها به میکده فقط شود دوا بیا نسیم صبح می‌وزد ز کوچه‌های آشنا گمان کنم که می‌رسد صدای پای آشنا به انتظار مقدم گره‌گشای آشنا نشسته بیقرار و دل غمین گدای آشنا گوش بده دمی دلا به این صدای آشنا بگیر با ملائکه تو هم دم بیا بیا قلم گرفت شاعری نوشت می‌رسد کسی غزل نویس ماهری نوشت می‌رسد کسی دم سحر مسافری نوشت می‌رسد کسی به کوچه مرد عابری نوشت می‌رسد کسی زن شکسته خاطری نوشت می‌رسد کسی نگار بی بدیل را ز دل بزن صدا بیا بگیر تیر ذکر و هر چه خواستی هدف بزن دست توسلی به سوی میر لو کشف بزن پیاله‌ای ز دُردِ خم تا نشدی تلف بزن به حکم من حرام نیست به پای یار دف بزن نثار مقدم امیر عاشقانه کف بزن به بزم مستی و جنون دگر مکن حیا بیا شب است و باز دلشده اسیر بی‌قراریم قلم به کف گرفته‌ام بیا برای یاریم ز هر چه غیر یاد تو نگاه کن که عاریم دوباره بر لبم تویی ترانه‌ی بهاریم به عشق بوسه بر لب مطهرت قناریم نوای استغاثه ی اسیرِ مبتلا بیا تمام مشکلات را لبت شکست می‌دهد شراره‌ی حجیم را تبت شکست می‌دهد شب سیاه ظلم را شبت شکست می‌دهد سپاه کفر را که مذهبت شکست می‌دهد بنای شرک را که مرکبت شکست می‌دهد به دست تو بنای عدل و دین شود به پا بیا به عشق پای بوسی است لب رکاب منتظر به شوق دست تو دعای مستجاب منتظر کنار صالحان تو منِ خراب منتظر بیا تمام فلسفه، قلم کتاب منتظر شبیه چشم فاطمه ابوتراب منتظر جواب ذکر یارب کمیل مرتضی بیا سلام عشق فاطمه سلام سوره‌ی خدا سلام کعبه‌ی کرم سلام قبله‌ی دعا سلام دافع البلا سلام سایه‌ی صفا سلام عدل منتظر سلام حق مرتضی سلام غربت حسن سلام اشک کربلا قسم به خشکی لب شهید کربلا بیا تو انتهای غربت شهید فاطمیه‌ای تو آخرین ستاره‌ی امید فاطمیه‌ای طلوع کن غروب غم که عید فاطمیه‌ای تو روضه‌خوان گریه‌ی شدید فاطمیه‌ای تو جمعه‌ی عزیز سر رسید فاطمیه‌ای صدای ناله می‌رسد میان کوچه‌ها بیا تو بانی هزار ساله‌ی غم محرّمی تمام صبح و شامِ سال... همدم محرمی همیشه فکر اعتلای پرچم محرمی صفای ذکر و زمزمه تو زمزم محرمی تو انتظارنامه‌ی منظم محرمی نوای گرم حنجر ذبیح مِن قفا بیا خوشا دلی که با نگاه نافذت شکار شد و خوشتر آن که از فراق یار بیقرار شد خوشا کسی که دائماً ملازم نگار شد خوشا سری که در مسیر راه تو غبار شد خوشا خسی که بر لب عبای تو سوار شد شکسته دل نشسته‌ام خراب و بی نوا بیا گدا برای دیدن تو انتظار می‌کشد نوای العجل ز عمق قلب زار می‌کشد ترانه...؟ نه که در هوای تو هوار می‌کشد غم تو عاقبت مرا به پای دار می‌کشد خوشا کسی که درد را به عشق یار می‌کشد مراد اسمه دوا، و ذکرُه شفاء بیا ندارم از ملامت کسی به جز تو واهمه نوشتم این سروده را به سوز و اشک و زمزمه به اصل حرف تا رسم گذشتم از مقدمه قسم به آن دمی که می‌روی به سمت علقمه قسم به لحظه‌ای که می‌روی بقیع فاطمه به "مجتبی" عنایتی به جان*مجتبی* بیا
از حسرت شمع رُخت، افتاده در طَرْفِ چمن یکجا صبا، یکجا خزان، یکجا گــُل و یکجا سمن بُرقَع ز عارض بر فکن تا عالمی شیدا شود فوجی ز رو، بعضی ز مو، خلقی ز لب، من از دهن چون در تکلّم می‌شوی از حسرتت گم می‌کند سوسن زبان، قمری فغان، بلبل نوا، طوطی سخن اندر خرامش‌های تو ، از طرف بستان می‌فتد سرو از قد و آب از روش، رنگ از گــُل و حالت ز من بُبْرید خیاط ازل ، دو جامه بر اندام ما بهر تو گلگونِ قبا ، وز بهر من خونین کفن هر گه که بنشینی ز پا، بر گِردِ سَر می‌گرددت شمع از زمین، ماه از زمان، عقل از سر و روح از بدن از وصف آن خورشید رو، پرسد «صَبوحی»، گفتمش: رخساره مه، زلفان سیه، چشمان غزال، ابرو خـُتـَن
باز هم جز سخن شهد و شکر هیچ مگو وقت‌شادی شده‌از خون جگر هیچ مگو تا غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو مست‌عباسم و از عمق‌جگر می‌خوانم من غلام قمر نیمه‌شب شعبانم مست‌و‌دیوانه‌شدم،عقل‌به‌من می‌خندد گل‌نرگس به در‌و‌دشت‌و‌دمن می‌خندد نرجس آورده پسر باز حسن می‌خندد مطربا وقت‌غزلخوانی‌و بر دف‌زدن است شیعه‌در‌شادی‌و‌شور‌و‌شعف‌و‌کف‌زدن است دوش‌درحلقه‌‌ما قصه‌ی گیسوی که بود تادل شب سخن‌از‌سلسله‌ی‌موی که بود شیعه مشتاق کمانخانه‌ی ابروی که بود هاتفی گفت که یار ازلی آمده‌است چارده‌بار علی پشت علی آمده‌است آنکه‌در‌جسم‌جهان‌روح‌شده‌مهدی‌ماست عمر‌او خضر‌تر از نوح‌شده مهدی ماست کاه‌در مکتب او کوه شده مهدی ماست هر که از آمدنش شاد شده کف بزند سینه‌اش فاطمه‌آباد شده کف بزند اولیاء شیفتگان پسر زهرایند اصفیاء سر به روی خاک فرج می‌سایند انبیاء منتظر دولت این آقایند یکی از منتظران فرج او عیساست ذکرش عجّل لولی‌الفرج مهدی‌ماست کاش باشیم برایش همه مرآت ظهور روز‌و‌شب بر لب‌مان ذکر‌و‌‌مناجات ظهور و ببینیم در آفاق علامات ظهور آید آن روز که اخبار بگوید آمد شیعه در کوچه بازار بگوید آمد در مرامش بنویسید که غارت ممنوع کیسه‌ ملت اگر هست، خسارت ممنوع سفر خارج و ویلا و عمارت ممنوع می‌رسد آنکه غم او غم بیت‌المال است پسر شیر‌خدا محرم بیت‌المال است او نباشد، همه‌جا سیل بلا می‌آید با ظهورش به‌جهان صلح‌و‌صفا می‌آید عاقبت از طرف کعبه صدا می‌آید هر که دارد سر همراهی ما بسم الله هر که دارد هوس کرببلا بسم‌الله کیست او؟ منتقم‌خون‌خداوند، حسین آن‌امامی‌که به‌یحیاست همانند،‌حسین وبرای هدفش از همه دل‌کند، حسین پای پرچم، بدن اطهر او غارت شد معجر محترم خواهر او غارت شد فرق منشق شده‌ی اکبر او گفت: بیا لب خشک علی‌اصغر او گفت: بیا مشک سوراخ شد؛ آب‌آور او گفت: بیا شده شرمنده علمدار، کجایی مهدی؟! عمه‌ات رفته به بازار، کجایی مهدی؟!
نيمهٔ شعبان رسيدوآسمان غرق صفاشد كودكي ازنسل زهراوعلي چون غنچه واشد جشنِ ميلادش به هرويرانه وكاخي به پاشد آمدازامرخداختمِ تمام اوليا شد شيعه راوقتِ سرورازامرِداورگشته امشب مرغِ جانم سوي شهرسامره پروازدارد همچوبلبل درشب ميلادِيارآوازدارد دلبري كَزقبلِ ميلادش دوصداعجازدارد اوكه همچون مرتضي پرونده ازآغازدارد شاديِ اهل ولايت بازازسَرگشته امشب نورباران شدسراي عسكري ازروي مهدي عج دامن نرگس معطرشدزعطروبوي مهدي عج ميزندزهراي اطهرشانه برگيسوي مهدي عج صف كشيدندازسمافوج ملك تاكوي مهدي عج وقت ديداررخ زيباي دلبرگشته امشب جودورحمت امشب ازسوي خدابرماروان شد چونكه ميلادسعيدِصاحب عصروزمان شد تيرِنوميدي زمولودش به قلب دشمنان شد نام اوهرجاصفاي محفل ماعاشقان شد شادباشيداي عزيزان عيدسَروَرگشته امشب كِي شودروزي بنوشم ازشراب ناب جامش ياكبوترواربنشينم دمي بالاي بامش يارب ازلطفت مرابنمابلاگردان نامش تابگيردازعدوي فاطمه اوانتقامش كن عطاديداراوبراين دل سرگشته امشب
آئینــه‌ی تمــام نمــای خــدای مــن! ای جــاده‌ی عبــادت بــی‌انتهــای مــن ای بـر سـرم ولایـت تـو تـاج افتخـار ای آنکه دست توسـت تمـام قُـوای مـن ای خاک‌های پای تـو زاینـده‌ی شـکوه ای لرزش نشسـته بـه مـوج صـدای مـن بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت افتــاده‌ام بــه پــای قطــار تــو رِیــل‌وار بـاران ندبـه مـی‌چکـد از دیـده سـِیل‌وار هستم حقیر؛ کاسه به دسـتی فقیـر کـه مـی‌خـواهم آشـنای تـو باشـم کمیـل‌وار یک عمر بود کارِ من اسـراف ؛ آمـدم برگــردم از مســیر خطــایم فُضـِـیل‌وار بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت ســرمایه‌ام تبــاه شــد آقــا نیامــدی رنــگ دلــم ســیاه شــد آقــا نیامــدی دیدی که جای یار تو بودن تمـام عمـر کــارم فقــط گنــاه شــد آقــا نیامــدی یک کوه داشتم من از ایمان که با گنـاه کــم‌کــم شــبیه کــاه شــد آقــا نیامــدی بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت عالیجناب! نیمه‌ی شعبان رسـیده اسـت نم‌نم صدای بارش بـاران رسـیده اسـت ای مظهـر جمـال حقیقـی ظهـور کـن عبد فریب خورده، پشیمان رسیده اسـت ای کاش زنده باشم و بیـنم بـه دیـده‌ا‌‌‌‌م دوران غیبت تو بـه پایـان رسـیده اسـت بالاتر از تو نیست به این قدر و منزلت یا مرگ یا جلوس تو بر تخت سلطنت  
به تماشای تو ای باغ بهار آمده است آسمان ها همه بر گَشت و گُذار آمده است شوق دیدار تو را بلبل شیدا دارد گل زیبا به تمنای نگار آمده است حسرت وصل تو عمری است به دل ها مانده دیده این بار به امید قرار آمده است آن چه در سینه ی ما می تپد و پَر گیرد مرغ جان است کنون از پی یار آمده است آهوان سر به کف آیند به قربانگاهت همه گویند خوشا وقت شکار آمده است آن که جان می دهد از هجر تو ای مهر نهان خسته جانی است که با حال نزار آمده است قلب ها بی تو شکستَه ست بیا ای گل من غصه بر سینه نشستَه ست بیا ای گل من چشم های همه از روز ازل سوی تواند مهر و مه سیر کنان از پی سوسوی تواند عرشیان در طلب خیمه ی تو در صحرا قدسیان بوسه زن خاک کف کویِ تواند لحظه هایی که پر از نور به شام تارند چون ستاره به میان شب گیسوی تواند ذکر لا حَولَ و لا قوَّةَ اِلا بالله ذکر توحید و همه ، نغمه ای از هوی تواند هر چه محراب بُوَد خَم شده بر خاک رهت عقل ها معتکفان خَم ابروی تواند نه فقط ما و همه اهل جهان بی تابیم اهل بیت اند که مشتاق گل روی تواند همره جمع رسل هر که بیامد به وجود هر امامی به لبش ذکر اباصالح بود دیده ها چشم به راه است بیا مهدی جان زندگی بی تو گناه است بیا مهدی جان چشم هایی که به سوی تو بُوَد هر لحظه منتظر بهر نگاه است بیا مهدی جان ما همه غافل و تو حاضر ناپیدایی روی ما گر چه سیاه است بیا مهدی جان گر امید تو نباشد همگی می میریم بودن بی تو تباه است بیا مهدی جان لحظه لحظه دل ما ذکر تو را می گوید تپش سینه گواه است بیا مهدی جان بشنو این گونه که بانوی مدینه گوید مادرت چشم به راه است بیا مهدی جان در شب تار فراق تو همه دلگیریم گر نیایی به خدا از غم تو می میریم آخر ای حاضر پنهان ز کجا می آیی از فراسوی زمان جانب ما می آیی ما که دوریم ز درگاه خدا امّا تو سمت ما ای همه ی عشق خدا می آیی جمله بیمار فراق تو و هجران توایم سوی بیماری ما بهر شفا می آیی سر دهی بر همگان بانگ انا المهدی را فصل رجعت رسد و با شهدا می آیی بر تقاص حرمِ چادر آغشته به خاک یا به خونخواهیِ آن دستِ جدا می آیی تکیه بر کعبه زنی ، منتقم خون حسین یعنی از کعبه و از کربُبَلا می آیی ای جگر گوشه ی زهرا به فدایت مهدی منتظر مانده جهان بهر ندایت مهدی
به نامِ نامیِ مولا شدم مجنون شدم شیدا گرفتارِ شما هستم که آزادم در این دنیا سرم را عاشقانه می نَهم زیرِ قدومِ تو بده قیمت به این چشمِ تَر و بگذار بر آن پا سلام ای نازدانه... ای گلِ نرگس... گلِ حیدر تمنّا می کند وصلِ تو را در هر نفس زهرا نوشته خالقت بر رویِ بازویِ تو جاءَالحق به زیر افتاده باطل می رود شمشیرتان بالا پیمبر صورتی و مرتضی سیرت یقین دارم... که سربازی کند در لشکرت سردارِ عاشورا دو زانو می نشیند در حضورت شاهِ خوبی ها دعا کرده تو را هر روز و هر شب زینبِ کبری زمین و نُه فَلَک را می زند مالک به نامِ تو چه از این بهتر آقاجان که من هستم غلامِ تو تمامِ انبیا را می شود پیدا کنم با تو تویی آدم تویی نوح و خلیلِ حق تعالی تو یدِ بیضایِ موسایی دَمِ احیاگرِ عیسی جمالِ یوسف و لحنِ خوشِ داوودِ اَسراء تو به شرطِ گامهایِ خِضری اَت دنیا گلستان است سَر از اَیّوب در صبری... به دریا نوح زد با تو زمین با تو زمان با تو سَمَک با تو... سَما با تو شبِ معراج می بردی نبی را تا ثریّا تو نمازِ عاشقی را انبیا پشتِ سرِ احمد... به جا می آورند آقا صَلاتی و مُصَلّا تو تو می آیی که برداری تمامِ بارِ دنیا را کمالِ دینِ خاتم جنةُ الاعلایِ دلها تو تو شرحِ محشری آقا خودِ پیغمبری آقا یقین دارم که سر تا پا سراسر حیدری آقا عجب حالِ خوشی دارم شما تفسیرِ اِکسیری سر از اِکسیری و احیاگرِ قلبِ زمین گیری تو از نسلِ ولیُّ اللهی و تیغِ تو سیفُ الله تو شیرِ خالقِ مَنّانی و رویایِ شمشیری صدایِ کعبه هم درآمده می گوید اَدرکنی بیا ای صاحبِ خانه بگو در خانه تکبیری کلامُ الله را بر منبرِ حیدر تو معنا کن قضایی تو قَدَر هستی شبِ قدری و تقدیری تویی لیلایِ دلهایِ شکسته من شدم مجنون منم دیوانه یِ عشقت منم مجنونِ زنجیری بگو یا اَیُّهاَ العالم اَناَ القائم اَناَ المهدی بگو که انتقامِ کشته یِ لب تشنه می گیری به همراهِ خودت ما را مسافر کن مجاور کن بده عیدیِ نوکر را مرا اِی یار زائر کن زیارت پا به پایِ تو اگر باشد صفا دارد هواخواهم کسی شد که هوایش را خدا دارد به هر کس گوشِه چشمی کرده ای در عرش آقا شد کسی را که تو خواهانی ببین جا تا کجا دارد تو هستی لیلةُ القدرِ دلِ شیدایِ مشتاقان مناجاتِ لبم طعمِ نوایِ سامرا دارد رسیده از سفر دلبر تپیده قلبِ نوکرها در این مجلس هوایم را علی موسیَ الرِّضا دارد به شوقِ دیدنِ رویت دلم مثلِ کبوترها... هوایِ پر زدن در صحنِ شاهِ کربلا دارد برایت روضه می خوانم یقین دارم که می آیی عَلَم بر خاک افتاده حَرم هوُل ُو وَلا دارد چه غوغایی شده در علقمه معنا شده مردی به حقِّ دست و بازویِ بریده کاش برگردی
خورشید هم در آسمان رویت نمی شد دیگر کسی با ماه هم صحبت نمی شد چشم ستاره لحظه ای سو سو نمی زد رنگین کمان در محفلی دعوت نمی شد خاک از وجود تیره ی خود دست می شست باد از سکون خویش بی طاقت نمی شد آتش مجال شعله ور بودن نمی یافت رود از نبود موج ناراحت نمی شد غنچه به خواب مرگ میرفت و پس از آن از خلوت خود وارد جلوت نمی شد ارکان هستی را خدا میزان نمی کرد دار و ندار ما بجز ظلمت نمی شد منظومه ای در کهکشان باقی نمی ماند اصلا خدا آماده ی خلقت نمی شد این سرنوشت شوم ارکان جهان بود عالم اگر که صاحب حجت نمی شد ای کاش در هر محفل انسی که داریم از هیچ کس غیر از شما صحبت نمی شد
ای نگار نازنین ای دلبر ابرو کمان من فقط بر چشم دلجوی تو عادت کرده ام اسم اعظم هستی و رو لبم ذکرت مدام گفته ام نام تو راحض عبادت کرده ام محضر بالا بلند حضرت عباسی ات سمت خال گونه ات خم پشت قامت کرده ام دار دنیا عشق تو دارو ندار من شده دیدگانم تر شده عرض ارادت کرده ام ای به قربان تو و هر نوکر دلداده ات من فقط با نوکران تو رفاقت کرده ام آخرین میخانه دار عرش رحمانی تویی من خدا را در جمال تو زیارت کرده ام خورده ام از دست تو باده به طعم زندگی محضرت مستانه وار تشریح حاجت کرده ام ساقی عاشق کُش دوران خوش عهدی بیا ذکر لبهای تمام عاشقان مهدی بیا...
بخوان به گوش فلک نغمه ی اذان امشب که غرق نور خدا می شود جهان امشب بخوان که بر تنِ بی روح و جان این عالم ز یمن مقدم جانان رسیده جان امشب شکفته گل ز گل عالمین همچو بهار چنان که می رود از کوچه ها خزان امشب جهان دوباره پر از نغمه های داوودی ست شده است فُلک و فلَک جمله نغمه خوان امشب بگو که ریسه ببندند از ستاره و ماه که از ره آمده خورشید آستان امشب چه شور و حال عجیبیست هر کجا نگری ملائکند دمادم گهر فشان امشب هوای شهر پر از عطر یاس و نرگس هاست که مست رایحه اش گشته گلسِتان امشب بگو که حضرت باران رسیده تا بخشد به ناتوانی افتادگان توان امشب بگو بگو بفرستند بر رخش صلوات محمد (ص) است ز رخسار او عیان امشب عجب نباشد اگر کعبه باز بشکافد که می رسد به جهان از علی (ع) نشان امشب بگو که می رسد آنکس که سیزده معصوم (س) شده است در قد و بالای او نهان امشب امام کعبه در آغوش کعبه زاده ببین ببین تلالو انوار بی کران امشب   ... بگو که تا ، گل زهرای ما نظر نخورد وان یکاد شود ذکر هر دهان امشب ... بگو که نقل بپاشند و گل بیفشانند که می رسد به زمین صاحب الزمان (عج) امشب ......... اگر که طالب فیضی از این قبیله ی نور بمان به درگه این خاندان ، بمان امشب
می نشینم گوشه ای و آهِ حسرت میکشم گوشه-چشمی از تو را عمریست منّت میکشم از ازل «قالوا بلی» گفتم برای دیدنت سال ها بر دوش خود بارِ امانت میکشم مهزیارت بی تو شد آواره! امّا بی تو من... این نفس هایِ کذایی را چه راحت میکشم! خوشبحالِ عاشقی که گفت با عجز و نیاز ناز چشمان تو را محض عبادت میکشم عهد بستم با تو امّا نفْس عهدم را شکست اینچنین در وادیِ عصیان اسارت میکشم تا که آقا سر به زانوی تو روزی جان دهم روز و شب بر لوح دل نقش ِ شهادت میکشم در خیالاتم تجسّم میکنم رویِ تو را رنجِ بسیاری از این طرزِ زیارت میکشم باز هم یکسالِ دیگر باعثِ زحمت شدم نیمۂ شعبان که می آید خجالت میکشم!
وقتی که می خواهد دلم سامان بگیرد باید که چشمانم کمی باران بگیرد مثل همیشه این غزل تا بیت آخر حال و هوایی مبهم و پنهان بگیرد تا اینکه آید ذکر مهدی بر لبانم شاید که بغضی در گلویم جان بگیرد با چشم گریان ندبه می خوانم برایت شاید دعا با دیده ای گریان بگیرد آقا بیا تا در میان قلب شیعه این زخم کهنه عاقبت درمان بگیرد هر جمعه من روی تو را چشم انتظارم تا اینکه عصر غیبتت پایان بگیرد...
وقتی که می خواهد دلم سامان بگیرد باید که چشمانم کمی باران بگیرد مثل همیشه این غزل تا بیت آخر حال و هوایی مبهم و پنهان بگیرد تا اینکه آید ذکر مهدی بر لبانم شاید که بغضی در گلویم جان بگیرد با چشم گریان ندبه می خوانم برایت شاید دعا با دیده ای گریان بگیرد آقا بیا تا در میان قلب شیعه این زخم کهنه عاقبت درمان بگیرد هر جمعه من روی تو را چشم انتظارم تا اینکه عصر غیبتت پایان بگیرد...
نيمهٔ شعبان رسيدوآسمان غرق صفاشد كودكي ازنسل زهراوعلي چون غنچه واشد جشنِ ميلادش به هرويرانه وكاخي به پاشد آمدازامرخداختمِ تمام اوليا شد شيعه راوقتِ سرورازامرِداورگشته امشب مرغِ جانم سوي شهرسامره پروازدارد همچوبلبل درشب ميلادِيارآوازدارد دلبري كَزقبلِ ميلادش دوصداعجازدارد اوكه همچون مرتضي پرونده ازآغازدارد شاديِ اهل ولايت بازازسَرگشته امشب نورباران شدسراي عسكري ازروي مهدي عج دامن نرگس معطرشدزعطروبوي مهدي عج ميزندزهراي اطهرشانه برگيسوي مهدي عج صف كشيدندازسمافوج ملك تاكوي مهدي عج وقت ديداررخ زيباي دلبرگشته امشب جودورحمت امشب ازسوي خدابرماروان شد چونكه ميلادسعيدِصاحب عصروزمان شد تيرِنوميدي زمولودش به قلب دشمنان شد نام اوهرجاصفاي محفل ماعاشقان شد شادباشيداي عزيزان عيدسَروَرگشته امشب كِي شودروزي بنوشم ازشراب ناب جامش ياكبوترواربنشينم دمي بالاي بامش يارب ازلطفت مرابنمابلاگردان نامش تابگيردازعدوي فاطمه اوانتقامش كن عطاديداراوبراين دل سرگشته امشب
مانند تو به دنیا دیگر نخواهد آمد روز تولد تو فصل بهار عشق است مافوق باوری تو ساقی ساغری تو چشم خمار و مستت آموزگار عشق است زهرا جمالی و بعد حیدر خصالی و بعد ابروی ذوالفقاریت چون ذوالفقار عشق است یک جلوه از خدایی ذات خدا نمایی بوسه به روی پایت هرلحظه کار عشق است خال لب تو کعبه زمزم لب تر تو کعبه به لطف چشمت چون پرده دار عشق است دل تنگ روی ماهت محتاج یک نگاهت زیر قدوم پاکت قول و قرار عشق است ای مقتدای آدم آرام قلب خاتم وقت ظهورت ای گل خوش روزگار عشق است...
غافل از یار شدیم و شبِ میلاد رسید در حقیقت شبِ قدر و شبِ فریاد رسید شبِ احیای عظیم است شبِ نیمه ی ماه فرصت بخشش و عفو است که چون باد رسید شبِ بیدار شدن آمده.. ای منتظران روح بازم به بدن آمده..ای منتظران غفلت از اوست که محروم ز کارش شده ایم انتظارش نکشیدیم و فقط نوڪرِ زارش شده ایم گم شده از نظرِ ما...خبری نیست که نیست وَ نماندیم به یک طُرفه دعایی و نَزارش شده ایم ما چه کردیم برایِ گل زیبایِ رسول منتظر هست فقط حضرت زهرای بتول در شبِ نیمه ی شعبان چه شود فکر کنیم؟ در شبِ مستیِ جانان چه شود فکر کنیم؟ چشم ها مثلِ کویر است ندارد تب و تاب در شبِ بارش باران چه شود فکر کنیم؟ تا به کی غفلت و بیچارگی و چُرت زدن؟ تا به کی حرف و فقط حرف و فقط دادِ سخن؟ این زمینِ دلِ ما،عاطفه را می طلبد شادی شهر..دعایِ همه را می طلبد بی حضورش نرسیدیم به این مطلبِ حق؟ جشنِ میلاد..گلِ فاطمه را می طلبد سالها جشن گرفتیم ولی غافل از او.. کار بسیار نمودیم و لیکن دل از او.. بهتر آن نیست که رجعت بشود سمتِ نگار؟ بهتر آن نیست که همّت بشود محضرِ یار؟ اندکی کاش به مولایِ زمان فکر کنیم بهتر آن نیست که دیده بشود ابرِ بهار؟ شبِ قدر است بخواهیدفقط آمدنش.. پس بخوانید پیاپی دمِ یابن الحسنش...