#امام_زمان_مناجات
در تنور غمش قرارم سوخت
نه قرارم که روزگارم سوخت
زل زدم بس به جادهی خورشید
عاقبت چشم انتظارم سوخت
هجر آتش به دفترم انداخت
قلم و طبع تازه کارم سوخت
جادهی عاشقی شرر بار است
اول راه کوله بارم سوخت
من و امید همقطار شدیم
در تب خوف، همقطارم سوخت
روز وصلت نمیرسد از راه؟
ساعت ثانیه شمارم سوخت
فصل بی آبی است ای باران
در بیابان گلِ بهارم سوخت
صحبت از آب شد کباب شدم
جگرم سوخت چشم تارم سوخت
آه از آن دم که مادری میگفت
از عطش طفل شیرخوارم سوخت
یادگار از تو داشتم مادر
وسط شعله یادگارم سوخت
#میلاد_حسنی
#امام_زمان_ولادت
#رباعی
از سامره جلوه بر رُسُل کرد خدا
شب را به سوی بهشت پُل کرد خدا
میرفت که کفر، باغ را خشک کند
از بیت حَسَن دوباره گُل کرد خدا
.......
نه نوحی و نه خلیل و نه موسایی
نه شیثی و نه شعیب و نه عیسایی
من ماه ندیدهام شبیهت کامل
خورشید ندیدهام به این زیبایی
.......
یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
دیروز کتیبهی محرم بودم
امروز چراغ نیمهی شعبانم
......
از بدر، هنوز هم خبر میآید
با سیصد و سیزده نفر میآید
تا پر شود از قسط و عدالت دنیا
تیغ دو سر از غلاف در میآید
#میلاد_حسنی
#حضرت_خدیجه_سلام_الله_علیها
#امالمومنین
در دورهای که شام جهالت سحر نداشت
خورشید آسمان رسالت قمر نداشت
تا که عروس آمنه باشد بهشت نیز
حوریه ای برای نبی زیر سر نداشت
ارض حجاز را همه گشتند و عاقبت
این خاک از خدیجه زنی خوب تر نداشت
وصل امین مکه عجب خوش تجارتیست
در سودش این معامله اصلا ضرر نداشت
سوگند میخورم که اگر ثروتش نبود
دین ذوالفقار داشت ولیکن سپر نداشت
خرج نبی شده همه دارایی اش ولی
شرمنده بود از اینکه چرا بیشتر نداشت
او شیعه ی علی شده قبل از غدیر خم
باری اگرچه پرده از این راز برنداشت
آری خدیجه آینهی ایستادگی ست
یعنی غبار طعنه به رویش اثر نداشت
او مادر تمامی اولاد فاطمه ست
ابتر کسی بود که بگوید پسر نداشت
او آنچنان ز رنگ تعلق گسسته بود
حتی برای خود کفنی در نظر نداشت
#میلاد_حسنی
#امام_حسن_مدح
به نام آنکه تو را داده است نام حسن
درود احسن الارباب من سلام حسن
سلام بر برکات سپید سایهی تو
که نور داده به خورشید مستدام حسن
سلام بر درجات زبرجدت که از او
عقیق دست سلیمان گرفته وام حسن
عجیب نیست اگر خال هاشمیات را
شبانه روز کند کعبه استلام حسن
فدای قامت بنده نواز تو که نماز
به احترام قدت میکند قیام حسن
قبول نیست سجودی که پاش مُهر تو نیست
رکوع بی تو رکوعیست نا تمام حسن
به اتفاق برادر به حشر گر برسی
به جذبه خیره شود چشم خاص و عام حسن
پیمبران متحیر به خویش می گویند
بود کدام حسین و بود کدام حسن؟
به خشت خشت ستون های عرش رب کریم
نوشته با قلم حسن، یا امام حسن
شکست شیشهی خون دل شما روزی
به دست سودهی الماس های شام حسن
صلات ظهر، چه تشییع بی نظیری شد
به لطف بدرقهی تیرها ز بام حسن
#میلاد_حسنی
#تخریب_بقیع
مرغ دل پر میکشد گاهی مسافر میشود
در حریمی که کبوتر نیز شاعر میشود
از وفور نورها حیرت مکن غیر از بقیع
چار آیینه کجا با هم مجاور میشود
روزگاری خواهد آمد همچو یاقوت کبود
بین مردم تربت این بقعه نادر میشود
غربت این روزهایش را نبین، مثل نجف
در جوارش حوزهی علمیه دائر میشود
گوش شیطان کر به زودی در مزار فاطمه
مدح مولایم علی ذکر منابر میشود
تازه از باب قبولی زیارت زائرش
تا که سیلی میخورد آسوده خاطر میشود
یک سلام از دور، سهم ما کبوتر زاده ها
چشم دشمن کور، دل اینگونه زائر میشود
#میلاد_حسنی
#امام_حسن
#تخریب_بقیع
برات اشک چشمام، میشه جاری آقا
تو رویا میدیدم، حرم داری آقا
چه صحن قشنگی، چه ایوون طلایی
چه روزای خوبی، چه نیمه شبایی
"غریب مدینه"
شده آرزوی، دلم که یه بارم
برا کفترای، تو گندم بیارم
چی میشه یه روزی، ببینم که بینه
درای حریمت، یه باب الحسینه
"غریب مدینه"
آره خیلی وقته، محاسن سپیدی
هنوزم نگفتی، تو کوچه چی دیدی
بازم حرف کوچه، دلت رو کجا برد
یه مادر که پا شد، دوباره زمین خورد
"غریب مدینه"
#میلاد_حسنی
#امام_جواد_شهادت
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی*
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
تو آن همیشه امامی، من آن همیشه غلامم
من آن همیشه غلامم، تو آن همیشه امامی
مرا خیال نمازت شبی کشید به رویا
عجب رکوع و سجودی عجب قعود و قیامی
چه اشتراک قشنگیست بین طوس و مزارت
که از تو و پدرت هست در دو صحن مقامی
نوشته اند به باب الرضا تمامیِ جودی
نوشته اند به باب المراد جود تمامی
شبی ز بخت بلندم به خانهی تو رسیدم
چه سفره دار کریمی چه خوانی و چه طعامی
سوال داشتم از غربتت، زمان به عقب رفت
نگاه بود جوابت، نه حرفی و نه کلامی
عجب فراز عجیبی عجب غروب غریبی
پس از سه روز هنوز آفتاب، بر لب بامی!
تنت میان خرابه، دلت کجاست بمیرم
کنار حضرت سجاد در خرابهی شامی؟
*بوی تو را از مرقدت استشمام کردم مشامم دیوانه شد
#میلاد_حسنی
#امام_باقر_شهادت
کودکی باغی از ریاحین است
آسمانش ستاره آذین است
کودکی فصل خوب خاطره هاست
و پر از روزهای شیرین است
روزهایی شبیه یک رویا
مملو از خوابهای رنگین است
ولی انگار خاطرات شما
راوی زخمهای دیرین است
توی تصویر چار سالگی ات
کودکی بغض کرده غمگین است
با سوالی که ذبح شش ماهه
راه و رسم کدام آیین است؟
یا سوالی شبیه اینکه چرا
عمه پیشانیاش پر از چین است
چه بگویم خودت که میدانی
روضهی قتلگاه سنگین است
دستهایی که میرود بالا
دستهایی که رو به پایین است
#میلاد_حسنی
#امام_حسین_شور
ای عشق لایزالم
آرامش خیالم
دل دادم و نمیگیرم
تنها واسه تو میمیرم
ای آبروی عالم
رویای من - دنیای من
دیروز و امروز و فردای
عشق دل دیوونه من
نون و نمک خونه من
آقا واسه نفس کشیدن
تنها تویی بهونهٔ من
آرامشم حسین
تنها خواهشم حسین
هر جا میرم باهامی
همراه لحظههامی
وقتایی که دلم خونه
حال من و کی میدونه
غیر از تو که آقامی
حالم خوبه، با کربلا
وعده ما ایشالا کربلا
سامون دل من حرمه، درمون دل من حرمه
هر بار میارم اسم تو رو، مهمون دل من حرمه
آرامشم حرم
تنها خواهشم حرم
#میلاد_حسنی
#محمدعلی_بیابانی
#امام_سجاد_شهادت
نشستم یه گوشه با حال خراب
شدم نی که از غم حکایت کنم
گلومو گرفته یه بغض غریب
میخوام قصه ای رو روایت کنم
ابوحمزه میگه که وارد شدم
توی خونه ی سیدالساجدین
دیدم آسمون چشاش ابریه
بازم خیسه سجاده روی زمین
تحمل نکردم به حرف اومدم
با یه حالی گفتم که جونم فدات
چهل ساله که حال و روزت اینه
چقد گریه آخه فدای چشات
شده زخم پلکات بمیرم برات
چقد گریه آخه گل فاطمه
شهادت که ارث تبار شماست
شهادت که ارث بنی هاشمه
مگه حمزه کشته نشد تو احد
مگه سجده گاهِ علی خون نشد
نیفتاد زهرا مگه پشت در
مگه مجتبی تیر بارون نشد
رسید اینجا تا حرف دیدم امام
هنوزم دلش انگاری کربلاست
صدا زد ابوحمزه رحمت به تو
شهادت همیشه تو تقدیر ماست
ولی میدونی تا که یادم میاد
میگم کاش عمرم به فردا نبود
شهادت آره ارث ما طایفه ست
اسارت ولی ارث ماها نبود
نبودی ندیدی که تو کربلا
چطور خواهرام میدویدن رو خار
فرار کردن از خیمه ها عمه هام
بیا و دیگه رو دلم دس نذار
#میلاد_حسنی
#امام_سجاد_شهادت
نشستم یه گوشه با حال خراب
شدم نی که از غم حکایت کنم
گلومو گرفته یه بغض غریب
میخوام قصه ای رو روایت کنم
ابوحمزه میگه که وارد شدم
توی خونه ی سیدالساجدین
دیدم آسمون چشاش ابریه
بازم خیسه سجاده روی زمین
تحمل نکردم به حرف اومدم
با یه حالی گفتم که جونم فدات
چهل ساله که حال و روزت اینه
چقد گریه آخه فدای چشات
شده زخم پلکات بمیرم برات
چقد گریه آخه گل فاطمه
شهادت که ارث تبار شماست
شهادت که ارث بنی هاشمه
مگه حمزه کشته نشد تو احد
مگه سجده گاهِ علی خون نشد
نیفتاد زهرا مگه پشت در
مگه مجتبی تیر بارون نشد
رسید اینجا تا حرف دیدم امام
هنوزم دلش انگاری کربلاست
صدا زد ابوحمزه رحمت به تو
شهادت همیشه تو تقدیر ماست
ولی میدونی تا که یادم میاد
میگم کاش عمرم به فردا نبود
شهادت آره ارث ما طایفه ست
اسارت ولی ارث ماها نبود
نبودی ندیدی که تو کربلا
چطور خواهرام میدویدن رو خار
فرار کردن از خیمه ها عمه هام
بیا و دیگه رو دلم دس نذار
#میلاد_حسنی
#اسارت
#شام
اینجا همه کورند و از آیات میگویند
خورشید را حتی چراغی مات میگویند
این سرزمین تیره را شامات میگویند
پای زمان انگار اینجا لنگ میگردد
یعنی چهل گامش چهل فرسنگ میگردد
این باب را دروازهی ساعات میگویند
این سو زنانی خسته با اطفال میآیند
پانصد هزار آن سو به استقبال میآیند
افلاک، از نحسی این اوقات میگویند
تا رأس مولا بین صفها میرود بالا
آواز میخوانند و دفها میرود بالا
در شعرشان رقاصهها طامات میگویند
بر نیزهها حتی امیری میکند این سر
سائل بیاید دستگیری میکند این سر
او را کماکان قبلهی حاجات میگویند
آل علی را شامیان خون جگر دادند
از کوچهی تنگ یهودیها گذر دادند
اینجا مسلمانانش از تورات میگویند
پیرزنی که در سرش جز فکر خیبر نیست
برداشت سنگی از زمین پرسید این زن کیست
گفتند او را عمهی سادات میگویند
اموال را بردید حرفی نیست شامیها
اما کجای این جهان آه ای حرامی ها
روبندهای کهنه را سوغات میگویند
#میلاد_حسنی