عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی
قلبْ با دیدنِ تو شورِ #تپیدن دارد
وصلِ تُو خواب و خیال است ولی باور کُن
عاشقی بیسر و پا عزمِ #رسیدن دارد
اولِ قصهی هر عشق کمی تکراریست
آخرِ قصهی #فرهاد شنیدن دارد
#کاظم_بهمنی
🖼 کوهِ بیستون
@jargeh
✔️ در ترجمهناپذیریِ شعر (بخش اول)
🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی -سایهاش مستدام-
📚 مجلهی #بخارا، شمارهی ۸۰
در فرهنگِ خودمان، نخستین کسی که مدّعی است ترجمهی شعر محال است، #جاحظ (متوفای ۲۵۵) است. وی در کتاب #الحیوان میگوید:
«والشّعرُ لایُستطاعُ اَن یُتَرجَمَ و لایَجُوزُ عَلَیهِ النَقل وَ مَتی حُوِّلَ تَقَطَّعَ نَظمُهُ و بَطَلَ وَزنُهُ وَ ذَهَبَ حُسنُهُ وَ سَقَطَ مَوضِعُ التَّعَجُّبِ مِنه وَ صارَ کَالکَلامِ المَنثورِ. و الکلامُ المنثورُ المُبتَدأُ علی ذلکَ اَحسَنُ وَ اَوقَعُ مِنَ المنثورِ الّذی حُوِّلَ مِن موزونِ الشعرِ».
یعنی «و شعر، تابِ آن را ندارد که به زبانی دیگر ترجمه شود و انتقال شعر از زبانی به زبان دیگر روا نیست و اگر چنین کنند «نظم» شعر بریده میشود و وزنِ آن باطل خواهد شد و زیبائیِ آن از میان خواهد رفت و نقطهی شگفتیبرانگیزِ آن ساقط خواهد شد و تبدیل به سخن نثر خواهد شد. نثری که خودبهخود نثر باشد زیباتر از نثری است که از تبدیلِ شعرِ موزون حاصل شده باشد.»
نمیدانم در دنیای قدیم، قبل از او، چه کسانی چنین نظریهای را دنبال کردهاند. قدر مسلّم این است که در دورهی اسلامی هیچکس به صراحت او و با توضیحاتِ او، به امتناعِ ترجمهی شعر از زبانی به زبانی دیگر نیندیشیده است.
امروز هم که نظریههای ترجمه در فرهنگهای مختلفِ بشری، شاخ و برگهای گوناگون به خود دیده است، باز هم در جوهر حرفها، چیزی آنسوی سخن جاحظ نمیتوان یافت.
ادامه دارد...
🌐 معرفی «کتاب الحیوان» جاحظ
@jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
✔️ غزل ۲۲۱ دیوان #حافظ بر اساس تصحیحِ استاد قزوینی و دکتر غنی @jargeh
✅ تعداد و ترتیبِ ابیاتِ این غزل در نسخهها و تصحیحهای مختلفِ #دیوان_حافظ متفاوت است.
@jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
✔️ در ترجمهناپذیریِ شعر (بخش اول) 🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی -سایهاش مستدام- 📚 مجلهی #بخارا، ش
✔️ در ترجمهناپذیریِ شعر (بخش دوم)
🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی -سایهاش مستدام-
📚 مجلهی بُخارا، شمارهی ۸۰
آخرین حرفی که در پایانِ قرن بیستم، در اینباره زده شده است، سخنِ شیموس هینی [Seamus Heaney متولد 1939]، برندهی جایزهی #نوبل ادبیّاتِ چند سال قبل است که در مصاحبهای در اکتبر سال ۱۹۹۵ گفت:
Poets belong to the language not to the world
(شاعران به زبان تعلّق دارند نه به جهان)
در فاصلهی جاحظ تا #شیموس_هینی بسیاری از اهل ادب #منکر این بودهاند که شعر را بتوان ترجمه کرد و حتّی بعضی شعر را به «چیزی که قابل ترجمه نیست» تعریف کردهاند و عبارت رابرت فراست [(Robert Frost (1874-1963] در این زمینه شهرت جهانی دارد:
Poetry is what is lost in translation. It is also what is lost in interpretation.
(شعر همان چیزی است که در ترجمه از بین میرود و نیز همان است که در تفسیر از میان برمیخیزد.)
من آراء جاحظ را در باب ترجمه، جای دیگری با تفصیل بیشتر بررسی کردهام. در اینجا میخواهم از یک نکتهی ساده یا از یک تمثیل در جهتِ تکمیل یا اصلاح نظریهی او سخن بگویم.
ادامه دارد...
🌐 مختصری دربارهی شیموس هینی؛ شاعرِ فقیدِ ایرلندی
@jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
✔️ در ترجمهناپذیریِ شعر (بخش دوم) 🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی -سایهاش مستدام- 📚 مجلهی بُخارا، ش
✔️ در ترجمهناپذیریِ شعر (بخش سوم)
🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی-سایهاش مستدام-
📚 مجله بخارا، شماره ۸۰
اگر بپذیریم که شعر هنرِ زبان است و نوعی معماری کلام، وقتی به ترجمهی یک شعر میپردازیم مثل این است که یک اثرِ معماری را از جایی که دارد، برمیداریم و به جایی دیگر انتقال میدهیم. اگر این بنا، با جرثقیل و با تمام اجزای آن، یک جا، نقل مکان کند، مثل این است که برای مخاطبِ فرانسوی شعر #خیام را در زبان اصلی قرائت کنیم؛ چیزی به عنوان ترجمه اتّفاق نیفتاده است. یک اثرِ معماری، یکجا، از محلّی به محلّی انتقال یافته. حالا نگویید چه بهتر، فرانسویها هم به تماشای آن میپردازند. معماری زبان (که شعر است) قابل دیدن نیست. دیدن این معماری، بینایی و چشم دیگری میطلبد که در اجزای زبان، موسیقیِ زبان و در «معانیِ نحوی»، «بلاغتِ ساختارهای نحوی» و کنایاتِ آن نهفته است؛ بنابراین قابل رؤیت برای فرانسویها نخواهد بود. پس باید آن را تبدیل به واژههای فرانسوی کنیم؛ درست مثل اینکه آن بنا را به صورت آجرها و درها و پنجرهها و کاشیها، جزء به جزء، برداریم و به جای دیگر ببریم.
اگر این خانهای که خرابش میکنیم تا اجزای آن را به جای دیگر بریم و در آنجا آن را بازسازی کنیم، خانهای معمولی باشد، هر بنّا و سرعملهای میتواند (با مختصر کاهش و افزایشی در زیبائی آن) آن را دوباره در محلّ جدید، بازسازی کند. ای بسا که در محلِّ جدید، این اجزا، ساخت و صورتی، حتّی دلپذیرتر از مرحلهی قبل بیابند.
@jargeh
وصلِ تُو زود رفت و فراقِ تُو دیر ماند
#فریاد ازین عُقوبتِ بسیار و عُمرِ کم!
دانی کدامْ روز #عدم شد وجودِ ما؟!
روزی که عاشقی به وجود آمد از عدم
#هلالی_جغتایی
🌐 گلچین اشعار هلالی جغتایی
@jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
✔️ در ترجمهناپذیریِ شعر (بخش سوم) 🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی-سایهاش مستدام- 📚 مجله بخارا، شماره
✔️ در ترجمهناپذیریِ شعر (بخش چهارم)
🖊 استاد محمدرضا شفیعی کدکنی-سایهاش مستدام-
📚 مجله بخارا، شماره ۸۰
امّا اگر شاهکاری از شاهکارهای معماری باشد، مثلاً #مسجد_شيخ_لطفالله اصفهان، انتقال اجزای آن به جای دیگر، کارِ آسانی خواهد بود (با مقداری نیروی انسانی و استفاده از جرثقیل) امّا دوبارهسازی آن، کار هر بنّا و عملهای نخواهد بود، مهندس و معماری میطلبد در حدِّ مهندس و معمار اصلی.
مترجمِ یک شعر، در حقیقت، همان مهندس و معمار دوم است. اگر اثر مورد ترجمهی او یک اثر معمولی و مبتذل باشد، ای بسا که در محل جدید (زبان دوم) سر و شکلی حتّی زیباتر از سر و شکل اصلی پیدا کند. ولی اگر اثری هنری باشد هر مترجمِ پیش پا افتادهای (یا در تمثیلِ موردِ نظر ما هر بنّا و سرعملهای) از عهدهی این کار برنمیآید.
بسیاری از «شعر»های چاپشده در مطبوعات تهران را اگر سادهترین مترجمها و بیهنرترین آنها، به زبان دیگری انتقال دهند، احتمالاً چیزی در حدِّ اصل (یعنی هیچ) و گاه زیباتر از اصل خواهد بود. امّا شعر #سعدی و #حافظ (از قدما) یا شعر #اخوان_ثالث (از معاصران)، اگر مترجمی خلّاق و هنرمند نیابد، اثری نازل و مبتذل جلوه خواهد کرد.
درست مثل اینکه مسجد #شیخ_لطفالله را به مقداری خشت و آجر و کاشی بدل کنیم و آنها را در اختیار یک سرعمله یا بنّای معمولی قرار دهیم و او هم آنها را روی هم قرار دهد پيداست كه چه چيز مضحكی از آب درخواهد آمد! برعكسِ آن خانهی «بساز بفروشِ بنّاسازِ» معمولی که اگر اجزای آن را به جای دیگر انتقال دهیم کمتر از اصل نخواهد بود؛ اگر زیباتر از اصل نشود!
@jargeh
و هم از وی روایت آرند که گفت:
«لاتَصِحُّ العبادةُ الّا بالتّوبةِ؛ فَقَدِّمِ التَّوْبَةَ عَلَی العِبادةِ و قال اللّه تعالی: التّائبونَ العابدونَ (۱۱۲/ التوبه)».
#عبادت جز به #توبه راست نیاید؛ تا خداوند تعالی مقدم کرد توبه را بر عبادت؛ ازیرا که توبه #بدایت مقامات است و عبودیت #نهایت آن و چون خداوند جَلَّ جَلالُه ذکر عاصیان کرد به توبه فرمود و گفت:
«وَ توبوا إلی اللّهِ جمیعاً (۳۱/ النّور)»
و چون رسول را علیه السّلام یاد کرد، به عبودیت یاد کرد و گفت:
«فأوْحیٰ إلی عَبْدِه ما أوحیٰ (۱۰/ النّجم)».
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚 #کشف_المحجوب / #هجویری
بابٌ فی ذکر أئمَّتِهِم من اهل البیت [علیهم السلام] / ۵. ابومحمد جعفر بن محمد الصادق [علیه السلام]
@jargeh
جان به سختی میدهد از دوریِ جانان #انیس
مُژده باد ای خلق یک چندی اجل بیکار نیست
#انیس_اصفهانی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔖 محمّد صادق اصفهانی متخلّص به «انیس» شاعر [و] ادیب. [از سخنوران قرن سیزدهم هجری]
در اصفهان به تجارت مشغول بوده و به حُسن خُلق معروف بوده است.
📚 اعلام اصفهان/ مصلح الدین مهدوی/ ج ۳/ ص ۴۲۸
@jargeh
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
.
☑️ گل به خودی 😊
🌹 امروز توی گلزار شهدای قم یه گروه دخترِ کوچولو اومده بودن زیارتِ شهدا؛ وقتی بهشون رسیدم، یکیشون اومد جلو و این گل رو بهم داد و با شیرینزبونیِ دخترونهاش گفت: «تقدیم به شما؛ به احترامِ لباستون.»
✍ صفحهی مهدی قنبریان دهکردی
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
پیشِ صاحبنظران مُلکِ سلیمان بادست
بلکه آن است سلیمان که زِ مُلک آزادست
خاکِ #بغداد به مرگِ خلفا میگرید
ورنه این شَطِّ روان چیست که در بغدادست
خیمهی اُنس مَزن بَر دَرِ این کُهنه رباط
که اساسَش همه بیموقع و بیبُنیادست
حاصلی نیست به جُز غَم زِ جَهان #خواجو را
شادیِ جان کسی کو زِ جَهان آزادست
#خواجوی_کرمانی
@jargeh
روزی که کِلکِ تقدیر در پنجهی قضا بود
بر لوحِ آفرینش #غم سرنوشتِ ما بود
زان پیشتر که نوشَد خضر آبِ زندگانی
ما را خیالِ لعلت سرمایهی #بقا بود
روزی که میگرفتند #پیمان ز نسلِ آدم
عشق از میانِ ذرّات در جست و جوی ما بود
ساقی شرابِ شوقم دیشب زیادتر داد
گر پاره شد ز مستی پیراهنم، به جا بود
بر عاصیانِ هر قوم بگماشت حق بلایی
ما خیلِ عشقبازان هجرانمان #بلا بود
ساقی لباسِ زُهدم صد ره به مِی فرو شُست
تا #پاک شد ز رنگی کالودهی #ریا بود
گر در محیطِ حیرت غرقم، گناهِ من چیست
در کَشتی وجودم #عشقِ_تُو #ناخدا بود
میخواستم که دل را از غم خَلاص یابم
داغ #جدایی آمد وین آخرُ الدَّوا بود
#غبار_همدانی
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
✔️ مرحوم شیخ محمدجواد انصاری همدانی: «جَذبهی عشق الهی به #غبار رسید و او #سوخت.»
@jargeh
مَدان از سَختجانی گَر نمُردَم در فِراقِ تُو
که جان از #ناتوانی بر لبِ مَن دیر میآید
ز کویَش چون بُرون آیَم، که سیلابِ سبُکجولان
به دشواری برون زان خاکِ دامنگیر میآید
#صائب_تبریزی
🔖 #چند_دقیقه_مطالعه:
🌐 تار و پودِ تازگی؛ شگردهای هنری صائب در خلقِ تعابیرِ تازه با تأکید بر صُوَرِ خیال در جلدِ اولِ دیوان
@jargeh
✔️ مُجاهدِ خستگی ناپذیر
#عافیت باد به #راحتطلبان ارزانی
من و دردی که ز دل ذوقِ مُداوا ببرد
#نظیری_نیشابوری
@jargeh
19.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تُو کشیده تیغ و مَرا هوس، که ز قیدِ جان بِرَهانیَم
به مُرادِ دل برسی اگر، به مرادِ خود برسانیم
همه شب چو شمع سِتادِهام، که نِشانَمَت به حَریمِ دل
به حریمِ دل چه شود که اگر، بنشینی و بنشانیم
#محتشم_کاشانی
➖➖➖➖➖➖➖➖
✔️ #چند_دقیقه_مطالعه:
🌐 صورِ خیال در اندیشههای شعری محتشم کاشانی
@jargeh
برونند زین جرگه هشیارها
وصلِ تُو زود رفت و فراقِ تُو دیر ماند #فریاد ازین عُقوبتِ بسیار و عُمرِ کم! دانی کدامْ روز #عدم شد
#پیشنهاد_رفیقان
خوش باشد اگر باشم در طَرْفِ چمن با او
من باشم و او باشد، او باشد و من با او
بر هم زدن چَشمَش جان میبَرَد از مردُم
کی زنده توان بودن یک چَشم زدن با او؟
با او چو پس از عُمری خواهم سخنی گویم
هرگز نشود پیدا #تقریبِ سُخن با او
جانم بَرِ جانانَست، من خود تنِ بیجانم
آری ز کُجا باشد جان در تن و تن با او؟
تا عَهد شکست آن مَه بگداخت #هلالی را
دیدی که چه کرد آخر، آن #عهدشکن با او؟
#هلالی_جغتایی
@jargeh
پَریشٰان میکنی جمعیتِ شبزندهداران را
به زلفِ خود مَکِش ای عَنبرینمو، شانه در شبها
.
.
.
مَکُن پهلو به بستر آشنا #صائب چو بیدردان
سَری چون غنچه بر زانو بِنِه رِندانه در شبها
#صائب_تبریزی
@jargeh
در آتشم ز دیدهی شوخِ ستارهها
در هیچ خَرمنی نفِتَد این شرارهها
خالی شده است از دلِ آگاه مهدِ خاک
عیسی دمی نمانده درین گاهوارهها
پهلو ز کارِ عشق تُهی میکنند خَلق
جای ترحّم است بر این هیچکارهها
جز حرفِ پوچ، قسمت زاهد ز عشق نیست
کف باشد از محیط، نصیبِ کنارهها
پَستی دلیلِ قُرب بوَد در طریقِ عشق
اینجا #پیاده پیش بوَد از سوارهها
صحبتْ غنیمتْ است به هم چون رسیدهایم
تا کِی دگر به هم رسد این تخته پارهها
در حُسن بی تکلّفِ معنی نِظاره کُن
از رَه مَرو به خال و خطِ استعارهها
#صائب، نظر سیاه نَسازد به هر کتاب
فهمیده است هر که زبانِ اشارهها
#صائب_تبریزی
@jargeh
کاش کان #دلبر_عیّار که من کُشتهی اویم
بار دیگر بگُذشتی که کُند #زنده به بویم
تا قَدَم باشَدَم اندر قَدمش اُفتم و خیزم
تا نفَس مانَدَم اندَر عقَبش پُرسم و پویم
#لبِ او بر لبِ من! این چه خیالَست و تَمنّا
مگر آنگه که کُنَد کوزهگر از خاک، سَبویم
هر کُجا صاحبِ حُسنیست ثَنا گفتم و وصفش
تو چنان صاحبِ حُسنی که ندانم که چه گویم
دوش میگفت که #سعدی، غمِ ما هیچ ندارد
مینَداند که گرَم سر برود دست نشویم
@jargeh
خواهم آن عشق که هستی ز سرِ ما ببَرَد
بـیخودی آیـد و ننگِ #خودی از ما بِبَرد
شاخِ خُشکیـم به ما سَـردی عالَـم چه کُنَد؟
پیشِ ما برگ و بَری نیست که #سرما ببرد
جُرعهی پیرِ خرابات بَران رِند حرام
که به پیشِ دگری دستِ #تمنّا ببرد
#وحشی از رَهزنِ ایام چه اندیشه کنی
ما چـه داریـم که از مـا بِبـرَد یا نَبَـرَد...
#وحشی_بافقی
➖➖➖➖➖➖➖➖
✔️ #چند_دقیقه_مطالعه:
🌐 سیمای اهلِ بیت علیهم السلام در شعرِ وحشی بافقی
@jargeh
شاد باشی هر کُجا هستی، که دور از چَشمِ تُو
نقشِ دِلبندِ تُو را در #اشک میجویم هنوز
چَشمِ غمگین تُو را در خواب میبوسم مُدام
عطـرِ گیسـوی تُـو را از #باد میبویـم هنـوز
#نادر_نادرپور
@jargeh
#فال_امشب
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
ای بسا خِرقه که مُستوجبِ آتش باشد
صوفی ما که ز وِردِ سَحَری مست شدی
شامگاهش نگران باش که سرخوش باشد
خوش بوَد گر محک تجربه آید به میان
تا سیهروی شود هر که در او غش باشد
خطّ ساقی گر از اینگونه زند نقش بر آب
ای بسا #رُخ که به خونابه مُنقّش باشد
نازپروردِ تنعُّم نبرد راه به #دوست
عاشقی شیوهی رِندانِ بلاکش باشد
غم دنییِ دَنی چند خوری باده بخور
حیف باشد دلِ دانا که مُشوّش باشد
دَلق و سجّادهی #حافظ ببرد بادهفروش
گر شرابش ز کفِ #ساقی مهوش باشد
@jargeh