eitaa logo
برونند زین جرگه هشیارها
257 دنبال‌کننده
214 عکس
28 ویدیو
11 فایل
به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر» @mah_jan7 💌 💌 instagram.com/mehdighanbaryan
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 بررسی محتوای کنایه‌های غزلیات منزوی 🌐 https://dehkhoda.karaj.iau.ir/article_533135.html 🌐 http://ensani.ir/fa/article/download/441273 🔹 یکی از مهم‌ترین و تأثیر گذارترین عنصرهای زیبایی سخن است که اکثر شاعران به آن توجه داشته و به تناسب سخن خود از آن بهره‌ی کافی برده اند. یکی از این شاعران است؛ او که خود، به خوبی زبان را می‌شناسد و با زبان نرم و لطیف شعرش دل و جان مخاطبش را می‌کند، برای ارتباط بیشتر با خواننده، کنایه را نیز به طرز ماهرانه، به خدمت کلام می‌گیرد. در بررسی غزلیات ، به این نکته پی می‌بریم که او سنت‌های بومی و کهن و آداب و رسوم و باورهای عامه را خوب می‌شناسد و با استفاده از آن‌ها و آمیختن این باورهای دیرینه‌ی کهن سرزمینمان، با زبان امروزی توانسته کنایه‌های بسیار زیبایی خلق کند که نه تنها به پیچیدگی کلامش منجر نشده، بلکه زبانِ گیرا و دل‌نشین او را مردم پسندتر ساخته است. جان مایه‌ی کنایه‌های منزوی، مسایل سیاسی و اجتماعی و عاطفی و در مواردی مربوط به زندگی روزمره است که برخی از فرهنگ گذشته وام گرفته شده و برخی دیگر مربوط به فرهنگ است. این مقاله می‌کوشد تا زاویه‌ای از زوایای منزوی را که با پیوند دارد واکاوی نماید. @jargeh
می‌رود تُو می‌روی تمامِ ایستگاه می‌رود و چه‌قدر ساده‌ام که سال‌های سال در انتظارِ کنارِ این قطارِ رفته ایستاده‌ام و هم‌چنان به نرده‌های ایستگاهِ رفته تکیه داده‌ام... 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 (۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ - ۸ آبان ۱۳۸۶) @jargeh
چون سرو در ایستاده‌ام آسوده خاطرم ز بهار و خزانِ خویش @jargeh
شب که جوی نُقره‌ی مهتاب بیکرانِ دشت را دریاچه می‌سازد، من شراعِ زورقِ اندیشه‌ام را می‌گشایم در مسیرِ ؛ شب که آوایی نمی‌آید از درونِ خامُشِ نیزارهایِ آب‌گیرِ ژرف، من امیدِ روشنم را هم‌چو تیغِ آفتابی می‌سُرایم ؛ شب که می‌خواند کسی نومید من ز راهِ دور دارم چَشم با لبِ سوزانِ خورشیدی که بامِ خانه‌ی همسایه‌ام را گرم ؛ شب که می‌ماسد غمی در باغ من ز راهِ گوش می‌پایم سُرفه‌هایِ را در ناله‌ی زنجیرِ دستانم که . ▪️ زندانِ موقتِ شهربانی ▪️ ۱۳۳۲ [هـ . ش] 🔘 شِراع: بادبان / زورق: کشتی کوچک، قایق @jargeh
گفتم به پیشِ تیرِ غمَت دل سپر کنم پیکانِ تُـو ز پـولاد بگـذرد بر هر که بُگذری بِبری جانش ای عجب سروی و هم‌چو تو بگذرد شیرینْ به ناز خُفته و در شرطِ عشق نیست گـر خواب بـر دو دیـده‌ی بُـگذرد 🖼 آرامگاه / ✔️ مجموعه مقالاتِ همایش ملی نقد و تحلیل زندگی، شعر و اندیشه‌ی حکیم نزاری قهستانی، دانشگاه بیرجند، سال ۱۳۹۳ @jargeh
✔️ أُریدُ أَنْ لا أُرید ... همه رنج‌ها از آن می‌خیزد که چیزی خواهی و آن مُیسّر نشود؛ چون نخواهی رنج نماند... 📚 فیهِ ما فیه/ فصلِ سی‌ام / @jargeh
از چار چیز مَگذَر، گر عاقلی و اَمن و شرابِ بی‌غش، معشوق و جای خالی @jargeh
هدایت شده از شعر هیأت
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد یک شهر باید عشق را از سر بگیرد گنجایشت در سینۀ این خاک‌‏ها نیست باید تو را دستان پیغمبر بگیرد هرکس مزار مادرش را آرزو کرد باید سراغش را از این دختر بگیرد بانو، رهایی را نمی‏‌خواهم که ننگ است بی‌‏جذبۀ مهرت کبوتر پر بگیرد قلب مرا از سینه‌‏ام بردار، نگذار دار و ندارم را کس دیگر بگیرد دلواپس، اما دلخوشم، شاید که دستت دست مرا هم لحظۀ آخر بگیرد 📝 🌐 shereheyat.ir/node/1790@ShereHeyat
ملکوت است که در منظرِ من جلوه‌گر است تُو بر آن باش که بَحر و بَر و شمس و قمر است @jargeh
پُرسیدند که خُدای را کُجا دیدی؟ گفت: آن‌جا که ندیدم. 📚 / @jargeh
✔️ تقطیع و تغییرِ مُرادِ گوینده 🔹 بُریده‌ای از شعرِ در این آمده، با القای حسِّ «امید به آینده»؛ در حالی‌که وقتی اصلِ شعر را به صورت کامل بخوانیم، متوجه می‌شویم شاعر بیانِ «حسرتِ روزهای روشنِ گذشته و فرصت‌های از دست‌رفته» است!!! ☁️ ☁️ ☁️ ☁️ ☁️ ☁️ خانه‌ام ابری‌ست یک‌سره روی زمین ابری‌ست با آن. از فرازِ گردنه خُرد و خراب و مست باد می‌پیچد یک‌سره دنیا خراب از اوست و حواسِ من! آی نِی‌زن، که تو را آوای نِی بُرده‌ست دور از ره، کجایی؟ خانه‌ام ابری‌ست امّا ابر، بارانش گرفته‌ست در خیالِ روزهای روشنم کز دست رفتندم! من به روی آفتابم می‌برم بر ساحتِ دریا نِظاره و همه دنیا خراب و خُرد از باد است و به رَه، نِی‌زن که دایم می‌نوازد نی، در این دنیای ابراندود راهِ خود را دارد اندر پیش. ☁️ ☁️ ☁️ ☁️ ☁️ ☁️ @jargeh
... و حق تعالی موسی صلوات اللّه علیه را بدین فرمود که: چون به قطع و گذاشتن به محل رسیدی، اسباب از تو ساقط شد «فَاخْلَعْ نَعْلَیک (طه / ۱۲)» و «أَلْقِ عصاک (النّمل / ۱۰)»؛ نعلین بیرون کن و عصا بیفکن؛ که آن آلتِ است و اندر حضرتِ ، وحشتِ مُحال باشد. 📚 / 🌐 درباره‌ی هجویری @jargeh
✔️ در انتظار از بوی تو در تاب شود آهوی مشکین گر باز کنند از شِکَنِ تو تابی بر دیده صاحب نظران خواب ببستی ترسی که ببینند تو به خوابی مشغولِ تُو را گر بگذارند به دوزخ با یادِ تُو دردش نکند هیچ عذابی یاران همه با یار و منِ خسته طلب‌کار هر کس به سر آبی و به سرابی @jargeh
ای باد بوی یوسُفِ دل‌ها به ما رسان یک از نهالِ دلِ ما به ما رسان از زلفِ او، چو بر سَرِ زلفش گُذر کنی پنهان بِدُزد موئی و پیدا به ما رسان ..... ما را مُراد ازین همه یا رب وصالِ اوست یا رب مرادِ ما را به ما رسان 🌐 مطالعه‌ی مقاله‌ی کوتاهِ «اسمِ نورانی رب» / نشریه «خُلُق» @jargeh
آمد برِ من یک‌دم، بُرد از مَن صَد غَم گفتم که همین یک‌دم؟! گفتا که همین باشد! گفتم چه کنم با دل تا غم نبوَد در وی؟ گفتا غمِ من دارد، بُگذار باشد چون دید که هُشیارم، رفت از برَم و می‌گفت عاشق چو چُنان باشد، چُنین باشد شیرینْ سخنِ تلخَش شوری به جهان افکند چون لب‌شکرین باشد، حرفش نمکین باشد بر گِردِ سرَش گشتم، گفتا مَهل از دستم عاشق چو شود خاتمْ، معشوقْ باشد . . گویند ز این و آن تا چند گوئی زان‌رو که دَر آن باشد زان‌رو که درین باشد گَه می‌نگرم آن را گه می‌نگرم این را چون جلوه‌گهِ حُسنش گه آن و گه این باشد... 🌐 زندگی و شخصیت مرحوم ملامحسن فیض @jargeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دارم که دارد هر ذرّه‌اش هوایی چون خرقه‌ی گدایان هر وصله‌اش ز جایی @jargeh