eitaa logo
نویسندگان جریان
502 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
123 ویدیو
9 فایل
در جریان باشید. کانال انتشارات @jaryane_zendegi زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام؛ نیمه‌شب تون بخیر. پاییز آلبوم خاطرات است، امیدوارم این آلبوم همیشه برایتان، پر از تصاویر خوش و لذت‌بخش باشد. با ما همراه باشید.👇
📚پست امشب نقل معروفی از آقای رضا بابایی در کتاب ٫خارج از نوبت٫ است که بنظرم آمد محتوای جامع و کاملی برای بحث نویسندگی ما باشد. 🎙«نویسنده کسی است که نوشتن برای او آسان است؛ اگر چه محصول کارش متوسط باشد.» پس نویسنده، کسی است که از نوشتن نمی‌هراسد؛ بلکه آن را دوست دارد و از آن لذت می‌برد. کسی که نوشتن برای او، به‌آسانی و شیرینی گشت‌وگذار در طبیعت باشد، نویسنده است؛ حتی اگر آنچه می‌نویسد، چشم‌ها را خیره نکند. این گمان که نویسنده، باید با هر نوشتۀ خود، خواننده‌اش را شگفت‌زده کند و به تحسین و اعجاب وا دارد، دور از آبادی است. اگر کسی، به همان راحتی که می‌گوید، بنویسد، نویسنده است؛ اگر چه دیگران، به سختی و با رنج فراوان، بهتر از او بنویسند.» ✨پس قانون طلایی نویسندگی می‌شود همین یک عبارت: راحت‌نوشتن + بسیارنوشتن = زیبایی و سنجیدگی تمرین زیر را انجام دهید.👇 📝بنویسید؛ فقط همین.. . ☕️ ادامه دارد... ✍ انصاری زاده 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍁🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸🍁 کتاب «نماز گل سرخ»، از آن دسته کتاب هایی است که کم هستند ولی در عین حال وجودشان ضروری و واجب است. از آن کتاب هایی که با تمثیل ها و نمادهایی زیبا به معرفی نماز و ملزوماتش می پردازد. میان دوستی یک دختر و یک گل سرخ حرفی به میان می آورد که مسئله ی بسیاری از والدین امروز است. نویسنده کتاب، آقای ناصر کشاورز، نماز خواندن را بسیار جذاب و زیبا جلوه داده و سعی کرده با استفاده از تصاویری لطیف بر این جذابیت اضافه کند. می توان گفت که این کتاب همنشین خوبی برای فرزند تازه به تکلیف رسیده شماست. دید خوب و مثبتی از نماز به او می دهد و شاید باعث شود فرزند شما وقت نگاه کردن به مهر و تسبیح و جانمازش، این کتاب و تصاویرش را به یاد آورد و لبخند بزند. کتاب حالتی روایت گونه و قصه مانند دارد و مناسب گروه سنی ب است. نماز گل‌سرخ را به نشر منتشر کرده است. با هم قسمتی از کتاب را می خوانیم: «چشمه نگاهی به اطراف خود کرد. کمی گل برداشت. دور تکه گل چرخی زد و آن را به شکل یک قلب کوچک درآورد. خورشید که داشت از آن بالا نگاه می کرد، آن قلب گلی را با تابش خود خشک کرد.»🌹🌹 ✍ فاطمه ممشلی 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha
ادب و شرم تو را خسرو مه رویان کرد آفرین بر تو که شایسته صد چندینی 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب به کنجی خلوت نیاز داریم تا همان کنیم که آقا و رهبرمان به شما توصیه کردند. قلب و روحمان دردمند است از این همه ظلم، از غم نبود اسماعیل هنیه عزیز، از جای خالی شهدای خدمت، از جان دادن هزاران مرد و زن و کودک زیر آتشِ وحشی‌گری های صهیونی، از بی تفاوتی ها. امشب به کنجی خلوت نیاز داریم تا همه خستگی و دردِ ریخته در جانمان را به درگاه خودِ خودِ خداوند عرضه کنیم، با همان زبان عامیانه که گفتید،با واژه هایی که سنگینی وزنه غم بر دلمان را به روشنی بیان کند، با هر اندازه اشک که در چنته داشته باشیم .‌ و آنگاه درهای تازه ای از رحمت خداوند به روی جبهه مقاومت باز گردد. ای خدایی که خیلی کریمی مسلمانان و آزادگان عالم را بر ظالمان و بی غیرت های دنیا پیروز گردان.‌ 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
میان خواندن خبرها و چرخاندن تسبیح در رفت و آمدم. چشمم خواب نمی‌خواهد. دلم با ذکرها آرام نمی‌شود. دانه اسفندم بر آتش. خوب است که بچه ها خوابند، وگرنه مجبور بودم فیلم بازی کنم و الکی لبخند بزنم.‌ بخشی از احساساتم خشک شده اند. نه می‌توانم گریه کنم و نه به خودم اجازه ترس داده‌ام،حتی با خواندن بعضی تحلیل‌ها حرص هم نمی‌خورم.‌ همه چیز ساکن شده در وجودم، انگار منجمد. برای چندمین بار گوشی را برمی‌دارم. کانال خبری مورد اعتمادم را باز می‌کنم. جمله ها را تند و تند می‌خوانم. حوصله ندارم تصاویر و فیلم ها را دانلود کنم. اصل حرف‌ها در چند جمله گفته شده.‌ اما حقیقتش ما مادرها وقتی پای یک کودک در میان باشد دست و‌دلمان زود میلرزد. خبر نوشته :«دختر بچه دیگری سالم از میان آوار نجات یافته است». خدا خدا میکنم خیلی زخم و زیل نشده باشد. دلم را می‌زنم به دریا که با چهره خونی کودک مواجه شوم. انگشت اشاره ام فلش سفید رنگ را روی صفحه گوشی لمس می‌کند. با خودم فکر می‌کنم شاید دیدن چهره دخترک بند دلم را پاره کند و کمی اشک بریزم، اندکی سبُک شوم، یخ سرد روحم باز شود. اما همین که چشمم به تصویر می‌افتد ناخودآگاه لبخند روی صورتم کش می‌آید. دخترک واقعا سالم است و نیروی امدادگر بسیار خوشحال.‌ یک لحظه از شاد شدن خودم عذاب وجدان می‌گیرم. اما ترجیح می‌دهم از همین موقعیت موجود بهترین بهره را ببرم. خدا را قسم می‌دهم به پاکی دل همه کودکان دنیا که از همین لبخندهای ناخودآگاه قسمت مردم غزه و لبنان کند.‌ پیروزی طلب می‌کنم برای جبهه حق. سلامت آرزو می‌کنم برای سیّد و رهبر لبنان. گوشی را کنار می‌گذارم و همه اتفاقات خوبی که می‌شود فردا خبرش را شنید بر دانه های تسبیح سوار می‌کنم. ✍فهیمه فرشتیان .‌ 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
بسم الله... اهرم شیر آب را می‌چرخانم سمت نشانک قرمز. به بهانه‌ی چرب بودن ظرف‌ها آب داغ روی دست‌های سردم می‌ریزم. در لحظه آرزو می‌کنم کاش این گرما به پنجه‌ی پاهایم برسد. اصل شستن ظرف‌ها هم بهانه است. مدتهاست خستگی آخر شب حوصله‌ی شستن ظرف‌ها را ازم می‌گیرد ولی امشب که دست هایم یخ زده است انگار بهترین کار شستن ظرف‌ها با آب داغ است. همسرم خسته است. روز جمعه بوده و کارهای فنی خانه را انجام داده است. چند ریزه کاری مانده بود. اگر یک شب معمولی بود ریزه کاری‌ها باقی می‌ماند برای شب بعد اما امشب فرق می‌کند. آچار و پیچ گوشتی از دستش نمی‌افتد. لابد دست و پاهای او هم یخ و بی قرار است. دست‌های مان را گرم کار کرده ایم و دل‌های بی قرار را با ذکر خدا آرام نگه داشته‌ایم. عجیب است این شب های انتظار ... ✍انیسه سادات یعقوبی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
وَ سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مُنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
۶ مهر ، رهبر جبهه‌ی مقاومت سید حسن نصر الله ۷ مهر ، سید حسن نصر الله حالا باید عکس‌هایتان را، از پوشه‌ی شخصیت‌های محبوبم بیرون بیاورم، مقابلم بگذارم، به چشم‌هایتان نگاه کنم که جهادم را به خاطرم می‌آورند، آرمان‌هایم را، امیدم را، آرزوهایم را، هدف‌هایم را، و طریق و جبهه و مسیرم را. اشک در چشم‌هایم بدود، قلبم در آتش بسوزد و با شما عهد ببندم. عکس‌هایتان را روی قلبم بگذارم و این روحِ مضطرب و سرگردان را آرام کنم. بعد، یکی یکی، آهسته آهسته، با احتیاط، آن‌ها را به پوشه‌ی تصاویر شهدا انتقال دهم... شبیه مرگ تدریجی می‌ماند سید. با خودم فکر می‌کنم، هنوز به آرزویم نرسیده بودم. هنوز شما را از نزدیک ندیده بودم. سهمِ منِ دهه هشتادی، این همه داغِ از دست دادنِ رهبر و فرمانده نبود... اما سید، خدای جبهه‌ی مقاومت، هنوز خدای جبهه‌ی مقاومت است... یادمان هست. همه چیز یادمان است. مراقب ما باش. / ✍سیده فاطمه میرزایی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«گریه‌هایم را کرده‌ام.به محمدعلیِ سه‌ساله می‌گویم:«بپوش بریم میدون فلسطین.» مات و مبهوت می‌گوید:«میدون فلسطین برای چی؟» _که بریم بگیم مرگ بر اسرائیل. چون سید حسن رو شهید کردن. بغض دوباره راه گلویم را می‌بندد. سید را از قبل می‌شناسد. + بریم اونجا خوبش کنیم؟ آه!عزیزکم! سید باید ما مجاهدانِ بدحالِ راه قدس را خوب کند. ما که فقط بلدیم به‌هنگام شهادت فرماندهان، اشک بریزیم و تجمع کنیم و شعار سر دهیم. نوشته‌ای منتشر کنیم و پست‌های مرتبط را لایک. از جهاد همین مناسکش را فهمیده‌ایم. سید خوب است. می‌رویم بلکه این‌بار ما هم خوب شویم.» ✍ نجمه سادات اصغری نکاح 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
آهای اسرائیل صدای سیدحسن را نمی‌شنوی؟ دارد می‌گوید که ما را هر جا که یافتید بکشید؛ و در همه‌ی جبهه‌ها و بر در هر حسینیه و مسجد؛ اما ما شیعیان علی‌ابن‌ابی‌طالب فلسطین را تنها نخواهیم گذاشت. ارتش اسرائیل که فاتحانه خبر ترور سید حسن نصرالله را داد، بیانیه سیدعلی حفظه الله منتشر شد. بر تمامی مسلمانان جهان فرض کردند که با جان و مال و آبروی خود در کنار مردم لبنان و حزب‌الله سرافراز بایستند. ساعت دوازده‌و‌نیم ظهر بود. در بالای پل به بنر «قطعا سَننتصِر» که دستخط دبیرکل حزب‌الله لبنان، سیدحسن نصرالله بود می‌نگریستم و به این فکر می‌کردم که قطعا هم‌ریشه بودن این دو واژه رمزی دارد که سیدحسن نصرالله را مُنتصِر و پیروز می‌کند. نصرالله و سَننتصِر... به گمان اسرائیل با استفاده 85 تن بمب برای ترور سیدحسن نصرالله کار حزب‌الله تمام است و می‌تواند گردن محور مقاومت را بشکند و کمرش را خم. اما ما که استوار ایستاده‌ایم تا نابودی‌ات را ببینیم و گردنت را بشکنیم؛ تا که صدای شکستن استخوان‌هایت را زیر پاهایمان بشنویم. بغضِ گوینده‌ی شبکه المیادین را دیدید؟ یا حزن را در پارلمان عراق؟ صدای شیون زن‌ها و دادهای مردها در خیابان‌های بیروت را چطور؟ می‌دانستید بغض نشانه ضعف نیست؟! بغض و اندوه کینه را رقم خواهد زد و سرآغاز انتقام است. اسرائیل دارد تلاش‌های آخرش را می‌کند؛ دست‌وپا زدن‌هایی برای بقا... اما زمانی که گلوله در جانت نشسته باشد و تقلای بیشتری برای نجات داشته باشی اوضاع را بدخیم‌تر خواهی کرد... این یک اصل است. خواهی برای بقا تلاش کن اما سرنوشتت چیزی جز فنا نیست. کاری ندارم به اینکه اگر شورای امنیت سازمان ملل متحد در راستای اجرای وظایف خود برمی‌آمد، جنگ معنا نداشت؛ اما بدون شورای امنیت هم به پایان جنگ و آغاز سننتصر نزدیک خواهیم شد. موزیک بالحسین احرار پلی می‌شود. اشک‌هایم جاری می‌شوند و به حکم جهاد فکر می‌کنم. حکمی که از سوی قائدنا صادر شد و بر همه فرض گردید. واجبی که هم‌اکنون باید اجرا شود. و بی‌شک این حسین است که سرور آزادگان است. و ما در سپاه حضرت منصور_همانی که نابودی شما به دست ایشان است_ هستیم و «قطعا سننتصر» او منتقم خون حسین است... خون خدا ✍🏻 مطهره ناطق 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فرزندان فاطمه (سلام الله) علیها مثل خود ایشان برای دفاع از اسلام و ولایت سوختند و رفتند. حاج قاسم، سید ابراهیم و حالا هم سید حسن. فرزندان فاطمه را باکی از آتش نیست ققنوس وار می‌سوزند و زنده تر می‌شوند. ✍آمنه افشار 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
برای حفظ بقا جنگ را شروع کرده‌ست ولی اسیر به دست فنا شود قطعاً خبر رسید ز قائد فریضه است جهاد به جان و مال، مسلمان زند به دَد قطعاً صدای سیدمان را شنیده‌ای صهیون؟! که شیعه دل ز فلسطین نمی‌کند قطعاً؟! نوشته با قلم و حال می‌شود عملی همان عبارت «قطعاً سننتصر» قطعاً ✍🏻 مطهره ناطق 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
با همه امکانات سوختیم، جگرهامان آتش گرفت. غصه خوردیم. اشک ریختیم. برای ساعاتی از زندگی سیر شدیم. اما یادمان آمد بزرگی گفته بود «دلا بسوز که سوز تو کارها بکند » پس شعله درون را به کار گرفتیم، جمله رهبر عزیزمان را مبنای عمل قرار دادیم. به جان خودمان نشاندیم که اکنون فرض است اقدامی کنیم. چه اقدامی، هنوز نمی‌دانستیم. پس تصمیم گرفتیم شعله های فروزان مان را یکی کنیم.‌جمعی از بانوان هنرمند دورهم جمع شدیم. حرف زدیم، نه از غم‌هامان که از وظیفه‌ها ، از امکان‌ها و راهکارها. بعد وارد عمل شدیم. آن یکی قلم به دست شد و متنی نوشت، دیگری به پدر قنادش زنگ زد و بیست کیلو کیک را قول گرفت برای فروش به نفع محور مقاومت، هنرمندی رفت که با فوتوشاپ کاری کند کارستان، دختری دانشجو گفت که برود خانه با خط خوش پلاکاردهایی برای تجمع آماده می‌کند. فهرستی هم نوشتیم از هر آنچه یک بانوی دغدغه مند میتواند به نفع این روزهای غزه و لبنان انجام دهد. حالا آتش غم این روزهایمان سوخت شده برای موشک‌های مقاومت و به زودی بر سر منحوس اسرائیل فرود خواهد آمد. راستی ما امکان مادری مان را هم به کار گرفتیم. بچه های کوچکمان را در این جلسه همراه کرده بودیم و دانه های تفکر مقاومت را در قلبشان کاشتیم. ✍فهیمه فرشتیان 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تکان های پایم را آرام می‌کنم و از عمیق بودن خوابش مطمئن می‌شوم.آرام روی تشک می‌گذارمش. بعد از سپردنش به مادرهمسرم آماده می‌شوم. دست فاطمه ام را که قول پارک بهانه گیرش کرده بود می‌گیرم و از خانه بیرون می‌زنیم. نسیم سرد صورت داغم را نوازش می‌کند. امّا نمی‌تواند از سنگینی سینه ام بکاهد فاطمه زیگزاکی در کوچه می‌دود و من پشت سرش پا تند می‌کنم. دلم می‌خواهد کاری انجام دهم اما نمی دانم چه. دلم می‌خواهد به قصد مقصدی پا از خانه بیرون بگذارم اما کدام مقصد کدام کار؟ حسم می گوید نباید خانه بنشینم باید هرجور شده خودم را به جایی برسانم و فریادی سر دهم از این ظلم و جور. به خودم نهیب می‌زنم: من باید همیشه دغدغه داشته باشم،نه فقط بعد از شهادت هر سردار و بعد دوباره روزمرگی. باید این دل آشوبه ی باعث حرکت را همیشه حفظ کنم. باید از خود بپرسم چه می‌کردم،برای سهمم از ظهور چه خواهم کرد. نقشم را سهمم را پیدا کنم،نسبتم را با دشمن پیدا کنم. باید بدانم کجا و در چه عملی در حال تبری و جنگ با او هستم هم در قلبم و هم در بروز و ظهور اجتماعی، آنوقت است که میتوانم با خیال راحت به رسالتم بپردازم. با فکری مشغول به پارک می‌رسیم فاطمه پا تند میکند و بچه ها بخاطر کوچک بودنش تاب را برایش خالی می‌کنند. سوار می‌شود و سرخوش درخواست تاب دادن را فریاد می‌زند.‌ چادرم را جمع می‌کنم و تمام بغضم را در دست هایم می‌ریزم. دخترکم را با قدرت تاب می‌دهم. او پر ذوق فریاد می‌زند و من انگار سبک‌تر عزمم را برای قلَمم و درسم و تربیت آینده مهدی و فاطمه‌ام سرشار از کینه صهیون جزم می‌کنم. ✍رقیه سادات ذاکری 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"به نام خدای حسین(علیه السلام)" «نسل دهه هشتاد... نسلی که دیگر تمام دلخوشی‌هایشان را از دست داده‌اند، نسلی که بسیار داغ دیدند اما... از پا نیفتادند و هردفعه محکم تر از قبل راه خود را ادامه دادند. نسل دهه هشتادی‌ها، نسلی بود که در فاصله چهارماه داغ دو سیدی را دیدند که چشم مظلومان جهان به آن‌ها بود💔 و‌حالا چشم همه فرزندان این نسل به ظهور کسی است که وعده داده شده با آمدنش صلح، دنیا را فرا می‌گیرد، بزرگ و کوچک همه دست به دعا شده اند برای ظهور بقیه‌الله منجی عالم بشریت.. قلب‌هایمان دیگر تحمل داغ دیدن ندارد، کاش تا در این دنیا نفس می‌کشیم. چشم‌مان به جمال نورانی حضرت مهدی(عج) روشن شود . ✍ فاطمه سادات شالفروشان 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
با شعر در میدان مبارزه وقتی آمد پشت تریبون عمامه اش را دیدم.‌فکر کردم می‌خواهد پنج شش دقیقه ای سخنرانی کند.حواسم به دوروبرم بود که نکند صحنه شکاری را از دست بدهم.‌ بیشتر چشمم دنبال بچه‌هایی می‌گشت که لباس رزم پوشیده یا پرچمی بلندتر از قد خودشان دست گرفته باشند. شروع کرد به خواندن شعر. گفتم خوب با شعر شروع کرده، بعد میرود سراغ سخنرانی. سه بیت که خواند ادامه داد:«دیشب دو رکعت نماز خوندم و از خدا خواستم اون چیزی رو به قلمم الهام کنه که باید برای لبنان گفت» خودش شاعر بود.دنیای شعر را دوست دارم،آنقدر که هر سال دیدار رهبر با شعرا را با تمام جان کندنی که برایم دارد می‌بینم.سخت بودنش از جهت عشقم به شعر است.هر یک بیت جاندار که می‌شنوم با خودم می‌گویم کاش من هم می‌توانستم اینطوری واژه ها را کنار هم صف کنم،منظم و دلبر. وقتی توجهم به شعرخوانی‌اش جلب شد لباس رزم را هم بر تنش دیدم. یاد طلبه‌های زمان جنگ افتادم.یاد آن تصویری که در نمایشگاه عکس دیده بودم. یک روحانی با عمامه و لباس نظامی،پوتین به پا و کوله به دوش در تشهد نماز، آماده جهاد،درست وسط معرکه. خودم را از نمایشگاه عکس سالها پیش بیرون کشیدم و دوباره برگشتم به عرصه میدان شهدا. او از پشت تریبون فریاد می‌زد:«لباس رزم پوشیده‌ام تا بگویم اگر مردم مطالبه مبارزه با اسرائیل را داشته باشند ما روحانیون در اولین صف جان می‌دهیم» صدایش را بالاتر برد:«تا نشان دهم آماده امر جهاد رهبرم» خوب که نگاه کردم،دیدم با همه امکاناتش آمده،‌ طلبگی اش،شعرش،شجاعتش و از همه مهمتر جانش. تجمع مردم مشهد در حمایت از محور مقاومت ✍فهیمه فرشتیان 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا