eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.7هزار عکس
11.3هزار ویدیو
178 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌷🌺🌷🕊🌹 مادر جان شرق ، مدفن عاشقان است که متواضعانه سر در نقاب خاک کشیده اند و اینک بعد از 37 سال ، بازگشت یافته اند. و امروز زندگیت ، گرچه آخرین حجم زمینی اش ، چند تکه است ، با به سویت می آید. چند روز پیش را دیدم می گفت قد رعنایت شده ، سپید و کم سو گشته ، اما هنوز با همین چند تکه ، توام و تو با که رنگ گرفته است هنوز مهربانم هستی . امروز که خدا رخصت داده به سویت می آیم تا آلامت را باشم به خانه برمی گردم تا دوری را کمتر احساس کنی می آیم تا سنگ باشم و شنوای دردهایت می آیم تا لباس را از تن در آوری و باز مثل مرا در بگیری و برایم بخوانی آغوش بگشای که به سویت می آید فکر کنم ، لحظه ی تمام شهر برایمان بخوانند : یوسف گم گشته باز اید به کنعان غم مخور کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور 🌹🕊 🕊🌹 🌺🌼 🌼🌺 🌹🕊🌷🌺🌷🕊🌹 🌹🕊🌷🌺🌷🕊🌹
در زندان عراقی های بعثی یه روحی دیگه هم داشتن که ما اسمشو گذاشته بودیم .. این چطور بود.. به این صورت که یه بود رو می بردن توی این روی می نشودن ، و می بستن ، یه پارچه ای مانند کیسه می کشیدن روی ک بالای این ، آهنی بود که قشنگ میومد روی ، دو رشته وصل می شد به . رو میکردن ، الکتریسیته ای که به واسطه این وارد می شد ، بدن شروع می کرد و رعشه گرفتن . در اثر این الکتریسیته تحت تاثیر قرار می گرفت و این ناخودآگاه تا چند ماه می شد تا این سلول های مغز خودشون رو بازیابی کنن طول میکشید . اوضاع و احوالی می شد . حال خیلی می شد . طوری که نمی شد براشون کرد . گاهی اوقات ، دست و پاشونو می بستیم یه گوشه ی بالا سرشون می نشستیم و زار زار می کردیم . حاج آقا می گفت قرار شد که همچین شکنجه ای به ما بدن:. دل تو دلم نبود ، خدایا چه میخاد به سرم بیاد . خیلی بودم . تا اینکه اومدن سراغم ، توی راهی که منو کشان کشان می بردن ، نه کردم ، نه زدم ، نه کردم ، نه زدم ، نه و نه ، چون می دونستم اونا همینو میخان ، نمیخاستم اونا دل بشن . تا اینکه منو بردن توی اون و نشوندن روی . دست و پام رو . دیدید وقتی انسان خیلی ازش اسمت چیه ، حتی اسمش هم دیگه یادش نمیاد ، گفت هیچی یادم نمیومد . هی به خودم می گفتم یه چیزی یادم بیاد بگم . از کسی کمک بخام . هر چی فشار آوردم به مغزم فقط یه چیز به یادم اومد ، اونم تو اون لحظات که خیلی ترسیده بودم و وحشت زده بودم ، شروع کردم دعای رو خوندن . بسم الله الرحمن الرحیم.. اللهم کل ولیک الحجت ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه .... به اینجای که رسیدم ، اونا رو وصل کردن ، بدنم شروع کرد به ، فکم به همدیگه می خورد . تمام توی دهانم جمع کردم که بتونم دعای رو به پایان ببرم . صلواتک علیه و علی آبائه ، فی هذه ساعه و فی کل ساعه . نمی دونم چقد طول کشید تا تونستم این رو تموم کنم ، اما تموم کردن من همانا و کردن بوسیله ی عراقی هم همانا ، بدنم یه لحظه آروم گرفت ، عراقی اومد رو از برداشت ، حالا منتظره که من بازی در بیارم ، بشم بشم ، اما من نشدم ، خیلی براشون آور بود ، چون ردخور نداشت که هر کسی این رو می دید می شد. با این وضع قرار شد ، دوباره این رو به من بدن ، این یکی عراقی به اون یکی اشاره کرد . کیسه رو کشیدن به سرم به فرق سرم ، برق رو روشن کردن و ولتاژ برق رو دو برابر کردن ، شدت برق آنقدر زیاد بود که من رو بلند می کردم و می کوبیدم به زمین . دیگه حالم دست خودم نبود ، دیگه زبان و دهانم کار نمی کرد فقط تو و من رو می خوندم و بار دیگه رو قطع کردن ، این بار داشتم می مردم ، کل داشت می شد ، دیگه با اون که داشتم فقط چشمام کمی باز بود . اومدن رو برداشتن ، دیدن نه ، مثل اینکه این روی این شخص نداره ، اومدن و حواله و می کردن . با و 'لگد منو بردن انداختن یه گوشه . می گفت اون لحظه من پاهای جمع کردم ، با اون بی حالی خودم . شروع کردم به کردن ، اما این ، ترس نبود ، نا امیدی نبود ، امید بود و تشکر از ، به می گفتم نمی دونم کجای عالم برای من کردی نمی دونم کجای برای من اون بالا آوردی ، برای من_دعا کردی ، 🌺🍃🌺🌼🌺🍃🌺 🌺🍃🌺🌼🌺🍃🌺
در مدرسہ ے عشق أبا عبداللہ یڪ واحد درس است...!!! گذشتن از 🌹 💠
وَ فَدَيناهُ بِذِبحٍ عَظيم عشـق است . . . که دل به راه دلبر دادن جان را به هوای آل حیـدر دادن این کارِ بزرگ، کار مردان خداست ماننـد حسین بن علـے دادن مادر شهید می‌گفت: همرزمش گفته ڪه رضا شب قبل از شهادتش خـوابی دیده و همه را بیدار ڪرد. گفت: بیدار شوید، بیدار شوید من می خواهم بشوم... دوستانش گفتند: حالا نصف شبی چه وقت این کارهاست؟! ڪو شهادت؟ گفت: من خواب دیدم (ع) به خوابم آمد و فرمود: "رضا تو شهید می شوی، اگر ســرت را بریدند، نترس، درد ندارد..." وقتی من این را شنیدم واقعاً آرام شدم... تسلی پیدا کردم...مطمئنم ڪه خود امام حسین(ع) در آن لحظه هوای پسرم را داشته... : ۹۲/۱۱/۸
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🌓 ❤️ مسیر سبزت ، رایحه است که نوید و را می دهد . شدن با تو ، گذاشتن در سرزمینی از جنس است و پایان تمام است که به ناکجا آباد می رسد . من از نحس تظلم به امید گوشه از تو به دامانت می آورم . اینبار نه برای آرزوهایم ، بلکه فقط و فقط بخاطر اینکه تو را دوست داشتن می دانم ، به می آیم . 🌹ش🌹ه🌹ی🌹د🌹 برای به رجوع می کنم که هر زمان از زمانه با به سمت تو با سر می دود . حال و روزم را ببین : سپرده ، سپرده و در انتظار از تو . کن تا اندکی تو شوم ، شاید آنزمان را داشته باشم . من می گویم 🌴 شب تو تو بگو عاقبت شما 🌹 به و 🌷 🌷 را به نام تو می کنم 🌹 🌹 🌗 🌷 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
✳️حافظان امنیت ✳️
~🕊 ^'💜'^ 🌿پیکر شهیدی که سر در بدن نداشت و یک دست او نیز قطع شده بود ⚘در حالی که به عقب برمی گشتم در سه راهی چشمم به پیکر شهیدی افتاد که در بدن نداشت و یک او نیز از بدن قطع شده بود. از روی لباسهای او متوجه شدم که پیکر مطهر حاج همت است اما از آنجا که شهادت ایشان برایم خیلی دردناک بود‌‌ همان طور که به عقب می‌آمدم خود را دلداری می‌دادم که نه این جنازه حاج همت نبود. وقتی به قرارگاه رسیدم و متوجه شدم که همه دنبال حاجی می‌گردند به ناچار و اگر چه خیلی سخت بود اما پذیرفتم که او شهید شده است.    ⚘شب‌‌ همان روز بدن پاک حاجی به عقب برگشت و من به قرارگاه فرماندهی که در کنار جاده فتح بود رفتم. گمان می‌کردم همه مطلع هستند اما وقتی به داخل قرارگاه رسیدم متوجه شدم که هنوز خبر شهادت حاجی پخش نشده است. روز بعد متوجه شدم که جنازه حاجی در اهواز به علت نداشتن هیچ نشانه‌ای شده است. من به همراه شهید حاج عبادیان و حاج آقا شیبانی به اهواز رفتیم. علت مفقود شدن جنازه حاج همت نداشتن سر در بدن او بود.  ♥️🕊 ... @kakamartyr3
🍃هزار و چهارصد و اندی سال پیش، میثم ها را به تاوانِ عشق و محبت (ع) آویزِ نخل ها می‌کردند. امروز هم مقدر است میثمی متولد شود تا جُرمَش به علی(ع) و آلِ علی(ع) باشد!! 🍃بیست و سومین روزِ اردیبهشت ۶۳ سربازی از لشکرِ عاشورایی در آغوش چشم گشود...نامش را نهادند تا نمونه عینی میثمِ تَمّاری شود، کشته به عشقِ علی(ع)❤ 🍃برادر شهید بود و عاشق اهل بیت(ع) و دست پرورده مادری که با شیره جان، عشق (ع) را به کامِ شیر پسرش می‌داد🙂 🍃به واسطه پدر پایش به و و باز شد تا اینکه در سال ۸۰ لباسِ مقدس پاسداری را به تن کرد. زمزمه جسارت به (علیهم السلام) آرامش را از جانش ربود. 🍃بابایِ مهربان، فاطمه زهرا و فاطمه کوثر را به بانوی می‌سپرد و خود راهی دیار می‌شد. از (س) خواسته بود شرمنده حضرت سقّا (غیرت الله) نشود که نشد. 🍃بعد از مقاومت بسیار، حین برگرداندن همرزمش، خود نیز شهد شیرین را نوشید. تیری که سرِ میثم را به پای انداخت... 🍃روزی که در پیکرش را به آغوش برادرانش سپردند، دستی در بدن نداشت. میثم، بر نخلِ عشقش به علی(ع) آویز شد و میثم وار، نه زبان و دست که و دست هایش را در راه معشوقش فدا کرد😔 🍃وصیت کردی مزارت سنگ نشود و تنها "کلنا عباسک یا زینب"رویش نقش بزنند. حالا مزارت جاییست که حسِ "سرد نبودت" را به "گرمی حضورت" تبدیل می‌کند تا دخترها طعمِ شیرینِ داشتنت را به کام بکشند و دلگرم باشند به حضورِ آسمانی خود🌺 ♡ ،بابا میثمِ فاطمه ها♡ ✍تویسنده : 🍃به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۳ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴.حلب 📅تاریخ انتشار : ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🥀مزار : قطعه ۲۹ بهشت زهرا
🕊🌺 🌸علی خودش که خیلی خوب بود بعد از 4 ماه خوبتر شده بود. علی از اول خیلی خالص بود. به تیپ و لباسش نمیخورد که بچه مذهبی باشه ولی اعتقاداتش تو قلبش بود. 🍃 میخواست به کسی بکنه اینکه بفهمه انجام میداد. مثلا نمیگفت من امروز رفتم به فلانی کمک کردم یا پول به فلانی دادم یا مشکل فلانی رو حل کردم ، ریاکار نبود. که میخواست انجام بده انجام میداد.من همیشه میگم چون خدایی کار میکرد خدایی نتیجه گرفت.خیلی واقعا خدایی بود خیلی. 🌸مثلا اگه از یه نفر یه خطایی میدید میکرد ،نمیومد بگه که مثلا فلانی همچین کاری کرد یا فلانی رو بافلان نفر دیدم یعنی واقعا از عیبهای مردم، از چیزایی که میدید چشم پوشی میکرد 🍃وقتی بعد از 4 ماه برگشت، خیلی تغییر کرده بود. نگاهاش، طرز رفتارش با ما، نمیدونم حالا شاید یه خرده ازمون دور شده بود، شاید بیشتر قدر خونه و قدر نعمتی که داشت رو بدونه و واقعا از لحاظ ایمانی خیلی ایمانش قوی تر شده بود. 🌸حالا رو خیلی تاکید میکرد که وقت بخونه، مخصوصا نماز رو. منو بیدار میکرد میگفت پاشو نماز صبحت رو اول وقت بخون . کسی که ملتزم به نمازش و به مسائل مذهبیش نباشه نمیتونه جهادگر خوبی باشه. ╭─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╮ ╰─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👇 🔸خدا نکند که خاطره شهادت تازه شود آن وقت است  قلب مادر از جا کنده میشود   که در سرگردان بود تا محل شهادت فرزندش را ببیند.من که  جان از بدنم رفت،سردشت تو با دل مادر چه کردی.!😭 روزی که به محل شهادت رفتم حس کردم در دنیای دیگری هستم حال خوبی نداشتم اما خدا ی مهربان کسانی را سرمسیرمن قرار داده بود که هوای من را داشته باشند  کم کم به محل نزدیک شدم مدام به خودم دلداری میدادم  امامگر میشد!! داشتم از درون میسوختم کم کم که نزدیک ترشدم تپش قلبم بالا تررفت کوله پشتی محمدم روی دوشم بوداما آنقدردرخودم غرق بودم که ناگهان دیدم نه کوله دستم هست نه کیفم. با توکل برخدا هرچه بالاترمیرفتیم راحس میکردم دائم ذکر را میگفتم تاازته قلبم دادنزنم... به که رسیدم دل تودل نداشتم از خداخواستم که بردلم رحم کندکه باآرامش به محل شهادت محمدم بروم.. قلبم ازخودم بیشتر عجله داشت،تپش قلب امانم رابریده بود  رابستم به داشتم بالامیرفتم دیدم راحس میکنم با صدای بلند گفتم محمدم کجا افتاده بودی مادر؟ دیدم یکی از برادرها گریه کنان گفت مادرجان من شرمندتم دقیقازیرپای شما محمدشهید شده بودگفتم یا زهرا یازهراسجده زدم برجایی که محمدم به سنگ های سردشت گذاشته بود،پسرم چه ناجوانمردانه پرپر شد. امایک لحضه به یادحضرت زینب افتادم از خودش صبرخواستم تاآرام شوم یک را به نشانه گذاشتم تاوقتی که توان داشته باشم سری بزنم... «محمدم فدای حضرت علی اکبر»
🕊 من مظلوم‌ترین مادر شهید هستم، منافقین، من و فرزندانم را اسیر کردند، من تنها مادر شهیدی هستم که بچه ام را جلویم بُریدند، بچه‌ام را پاره کردند و را در آوردند. با بدن فرزندم را قطعه کردند و من ۲۴ ساعت با این بدن تنها ماندم و خودم با قبر کندم و کفن کردم و دفن کردم. ❤️شهید یوسف داورپناه❤️
برای پاره پاره کردن ایران جنگ راه انداخته اند .... غافل از اینکه ما برای حفظ جمهوری اسلامی می دهیم ... امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرم‌ها می‌مانند..   〰️〰️〰️〰️〰️
💐🕊🌹🕊🌹🕊💐 زندگی زیباست اما با زیباتر در دید قاب کوتاه بین من از جدا شده است ، اما همانطور که ازمکتب حسین (ع) آموخته ایم ، بر نی ، است میان خدا و .... معنی بازی این است که "سردارها" بر دارها و از تن ها شود و این بهانه است (( معشوق )) و چقدر خوب را دیدید که دادید. ای مرد ، ای خاکی ، دادید اما ندادید . دادید اما برای بشما داده شد تا راحتر راه های زمینی را به پرواز برای بپمایید . صورت های اما شما حاکی از آن بود که خسته شده اید از این وانفسا ، اما بهانه خوبی بود برای آسمانی شدنتان... سربندهای و که بر شما به نام نامی اهل بیت (ع ) بود از پاکتان جدا گشت اما شما به آنها رسید . اربابتان ،سالار در راه به سر خود را عاشقانه نمود و شما شاگردان ، به از ایشان و با اختیار در طریق گذاشتید و می دانیم که جز بر کسانی که بریده شده ، و بر اغیار نخواهد شد . دادید اما هزاران بر سر ایرانی و شد . را دادی اما هنگام جدا شدنش ، حضرت صاحب الزمان (عج) آنرا بر گرفت ، خدا هم که شد و چه چیزی از این .... ما نرم سر افرازانه ، این روزهای آتش خشم دشمنانیم و در راه رسیدن به ' الله' ، آن خریدار خوبان ، همانند شما جدا شدن است . ... ... ... فقط و فقط و فقط ..... شادی روح و 🌹 🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 بازی است مگر؟ جگر می خواهد! به بهانه ی دلتنگی،به دلایل ؛ سلام! سلامی به وسعت و به بزرگی راستش نوشتن از که کار ما نیست، جسارتاً با کلمات می کنیم تا عرض داشته باشیم خدمت شمایی که از برای ما گذشتید ، تا ما نباشیم از کوچک ترین برایتان بگذریم! هر بار خواندیم را ببینیم، عمل نکنیم و چه ساده از کنارش رد شدیم و چشممان را به مردم دوختیم و را به راحتی آب خوردن سر کشیدیم و ریش بلند گذاشتیم غافل از آنکه ریش ریشه ی خراب را دهی نمی کند! از حفظ زمزمه کردیم ما صف اول بودیم ، از آخر مجلس را چیدند و هربار پرپر شدن دلاورانمان بودیم و از ماجرا با دست مشت شده شعار دادیم! از کوچه خیابان های شده به شریفتان عبور کردیم که یادمان باشد این که در کوچه پس کوچه ها قدم می زنیم ، صدقه ی مبارک شماست و باز را مانند کبک در برف بردیم و هرکسی زبانش به هر به شما و راهتان و پیروانتان باز شد به بهانه ای می کنیم تا خجالت بکشد کردیم! آری ما چنین آور مدعی ادامه دهندگان راه شماییم و چقدر که مدام ! کاش اگر نیستیم نما نباشیم! التماس تفکر... شادی روح و 🌴