eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
15.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت828 گذر از طوفان✨ _برف بازی با تعجب گفتم _جدی میگی؟ کمی سرعت
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ بین خنده هاش سرفه ای کرد سعی کرد جلوی خندیدنش رو بگیر که زیاد هم موفق نشد _زمستون ها بخوایم خانوادگی بگیرم برف بازی اگر طرفهای چالوس هم برف اومده باشه همگی میریم ویلای خودمون اونجا حیاطش بزرگ یه روز به یادمونی میشه وگرنه داخل پارک یا جایی که شلوغ باشه برای برف بازی نمیریم حیاط ویلاشون چقد بزرگه که همه شون باهم برای برف بازی میرن نیم نگاهی بهش انداختم و گفتم _پس چرا منو میخوای ببری برف بازی ؟چون باخانواده ت فرق دارم از سوالم جا خورد وسط حرفم پرید _داشتم شوخی میکردم که خودتم متوجه شدی ،هیچ فرقی هم باخانواده خودم نداری مگه بی غیرت هستم؟برای نهار میریم دربند جایی که کسی نباشه میشه بگم بریم برف بازی ولی اونجا الان انقد شلوغه که اجازه نمیدم اصلا بازیشون نگاه کنی بعد بگم بریم وسط اون جمعیت ؟ _خب از اول همین رو میگفتی ،این همه راه رو چرا بریم برای نهار خوردن _کجارو دوست داری بگو بریم همون جا وقتی میخواد نهار رو باهم بخوریم از حرفشم کوتاه نمیاد هرجا که خودش انتخاب کرده بریم چون منم جایی رو بجز اطراف خودمون بلد نیستم که اونجاهم نمیشه رفت _نورا بگو کجا برم _همون جایی که از اول در نظر داشتی برو _ناراحت شدی نمیخوای پیشنهاد بدی؟ لبخندی زدم _نه جاهای که من بگم نمیشه بریم متفکرانه گفت _چرا نمیشه؟ _دوست و آشنا یا کسی اونجا میبینمون _آها ،اگر میخوای از یه رستوران غذا سفارش بدیم میریم خونه میخوریم _خیلی از خونه دور نشدیم؟ _چرا ولی با سرعت بالا برمیگردم _ببین یه کاری نمیکنی تصادف کنیم زن بابام آبرو مو ببره اخمی کرد _کسی بی جا میکنه بخواد بد درموردت حرف بزنه چند ثانیه سکوت کرد و ادامه داد _پس میریم دربند بعد بر میگردیم خونه برات خرید کردم اگر دوست نداشتی بریم عوضش کنی کلافه گفتم _وای چرا باز برام خرید کردی _وقتی میگم بریم خرید نمیایی خودم میرم به سلیقه خودم برات میخرم اینطوری پیش بره کلی بدهیمون زیادتر میشه نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
آیا از کسی که اومده دندون پزشکی انتظار پارت داشته باشید درست است😅😢🥴
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت829 گذر از طوفان✨ بین خنده هاش سرفه ای کرد سعی کرد جلوی خندیدنش
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸 گذر از طوفان✨ وارد رستوران سنتی که فضای داخل حیاطش با سنگ های کوچیک و بزرگ تزیین شده و برف روی درختها و پله های ورودی رو سفید پوش کرده بود شدیم،قبل از اینکه پام رو روی اولین پله بزارم فروغی دستم رو محکم گرفت نفس کلافه ای کشیدم هرچی بگم گوش نمیده بازم کار خودش رو میکنه پا به پاهای هم وارد سالنی که تخت های بزرگی با فضای سنتی چیده شده بود شدیم نیم نگاهی بهم انداخت _کجا بشینیم ؟ دور تا دور سالن رو با چشم رصد کردم و گفتم _کنار پنجره بشینیم که زیبایی حیاطشم ببینیم لبخندی زد _بریم نزدیک بخاری برقی روی تخت نشستم مشغول تماشای حیاط شدم _سردته؟ چشم از حیاط برداشتم و سرم رو چرخوندم _از ماشین پیاده شدیم احساس سرما کردم بعدش دستم یخ زد با لحن شوخی گفت _دستت رو گرفت سردت نشه نوچی کردم ،آروم خندید _بیا مِنو رو ببین چی دوست داری سفارش بدم اگر انتخاب نکنم مثل دفعه قبل خودش چند نوع سفارش میده ،بهم نزدیک شد مِنو رو جلوی صورتم گرفت قیمت غذاهاش چقد گرونه من خوشحال میخواستم بگم به پریسا یه روز با پونه و نامزدش بیایم اینجا با صدای فروغی از فکر در اومدم _نورا انقد انتخاب یه غذا سخته؟ _نه قیمت هاش وسط حرفم پرید _سری قبل هم گفتم به قیمت نگاه نکن ،خودم انتخاب میکنم آب دهنم رو پایین فرستادم سریع گفتم _چنجه میخورم لبخندی گوشه لبش نشست _آفرین حالا شد غذاهای که انتخاب کردیم رو با مخلفاتی که خودش گفت رو سفارش داد دوباره محو تماشایی منظره بیرون شدم _نورا جان؟ سرم رو چرخوندم قبل از جواب دادنم بهم نزدیک تر شد و با گوشیش یه عکس سلفی از دوتاییمون گرفت _عه چرا یهویی عکس میگیری صفحه گوشیش رو جلوی چشم هام گرفت _ببین چقد قشنگ شد گوشی رو از دستش گرفتم _قشنگی فضا و سفید بودن همه جا برای عکس گرفتن محشره لبخندی زد _چه تفاهی داریم ای وای این چه حرفی بود زدم الان تا چند عکس دونفره نگیره بیخیال نمیشه نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از دُرنـجف
زمانی خواهد آمد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام کشتی امن نجات نوکرها سلام ای تو حیات و ممات نوکرها سلام شاه دو عالم، سلام اربابم سلام بر تو شد از واجبات نوکرها @karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
هدایت شده از دُرنـجف
『حدیث_ڳࢪافي🌻』
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸 #پارت830 گذر از طوفان✨ وارد رستوران سنتی که فضای داخل حیاطش با سنگ های
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ بعد از خوردن نهار از رستوران بیرون اومدیم و سمت ماشین رفتیم و سوار شدیم محض سوار شدنمون بخاری رو روشن و حرکت کرد بعد از چند دقیقه سکوت گفت _فضای اینجارو دوست داشتی ؟ _قشنگ بود _هفته بعد میریم یه جای دیگه کامل سمتش چرخیدم _نه دیگه چه خبره هر هفته بریم رستوران دکتر رو هم با خانم خجسته میرم دستت دردنکنه ابرو هاش رو به نشونه نه بالا انداخت _خودم میبرمت اول نهار میریم بیرون بعدشم پیش دکتر _آخه با لبخند گفت _آخه نداریم،قرارمون یادت رفته _نه یادمه ولی نمیخوام زحمتت بی افتی از گوشه چشم نیم نگاهی بهم انداخت مهربون گفت _دیگه از این حرفها نشنوم ها لبخندی زدم و دیگه جوابش رو ندادم با نزدیک شدن به خیابون خونه ش خواستم بگم یه روز دیگه برای لباس ها بریم قبل از اینکه حرفی بزنم گفت _به چی فکر میکنی؟ چند ثانیه ای فکر کردم جوابی برای سوالش پیدا نکردم ،بیخیال حرفی که میخواستم بزنم شدم لبخندی زدم و گفتم _هیچی _بگو دوست ندارم بگم ولی نگو هیچی _آخه چیز مهمی نبود با لبخند گفت _باشه نورا خانم باشه تا رسیدن به داخل پارکینگ مجتمع دیگه حرفی نزدیم ماشین رو پارک کرد پیاده شدیم و سمت خونه رفتیم نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از دُرنـجف
در بین چله های مختلف، یک مورد خاص و مهم وجود دارد، به نام «چله کلیمیه» که از اولین روز ماه ذی القعده که امسال از جمعه ۲۱ اردیبهشت ماه آغاز می شود.   حضرت آیت الله جوادی آملی درباره این اربعین می فرماید: «از اول ذی القعده تا دهم ذی حجّه که اربعین موسای کلیم است، این یک فصل مناسبی است؛ بهار این کار است. این اربعین گیری، این چله نشینی همین است! وجود مبارک موسای کلیم 40 شبانه روز مهمان خدا بود. فرمود: *و واعدنا موسی ثلاثین لیلهً فاتممناها بعشر فتمّ میقات ربّه اربعین لیله.* به او وعده دیدار و ملاقات خصوصی دادیم؛ آمد به دیدار ما. اوّل 30 شب بود؛ بعد 10 شب اضافه کردیم، راهش باز بود؛ جمعاً شد40 شب.» از جمعه۲۱ اردیبهشت که اول ذی القعده هست تا روز عید قربان که 40 روز متوالیه بهترین زمان برای گرفتن حاجاته و بهش چله ی ذی القعده یا چله کلیمه گفته میشه که به اصطلاح علما بهار حاجت هاست! یعنی اگه کسی چله ذی القعده داشته باشه و تو این چهل روز دعا کنه محاله دست خالی برگرده. تو هم مثل من این روز را به دوستات یادآوری کن؛ به این امید که از باغ دعاشون، یه گل استجابت هدیه بگیرى!!! 👈بهترین پیشنهادها یکی از اذکار و سوره های زیره(یکیش که به دلتون می افته): ❤️ چهل روز روزی یکبار سوره فجر ❤️چهل روز ذکر لااله الاالله ❤️صلوات روزی ۳۵۰ مرتبه ❤️چهل روز ذکر یابصیر ۳۰۳ مرتبه ❤️ چهل روز زیارت عاشورا ❤️چهل روز سوره یاسین ❤️چهل روز آیه رب ادخلنی مدخلأ صدق واخرجنی مخرج صدق وجعلنی من لدنکَ سلطانأ نصیرأ روزی۱۰۰ مرتبه خیلی ها گرفتارن و خیلی ها مشکلات کوچیک و بزرگ دارن. لطفا به همه یادآوری کنید وفرستنده این متن را از دعای خیرتون بی نصیب نفرمایید
هدایت شده از  حضرت مادر
باباحسین؛ یه نگاهی به دلِ‌مون بنداز! نوکرتون بجز شما کسیو نداره ما به‌شدت حرم لازمیم . . نیازمندِ بغل‌کردنِ ضریح‌تونیم! رسیدیم به اون مداحی که میگفت؛ بغل وا کن که پناهِ خودمی؛ بغل وا کن تکیه‌گاهِ خودمی . .💔:)!
فكيف أخافُ من شيءٍ؟ وأنتِ الأمنُ لو يأتي زمان الخوف پس چگونه از چیزی بترسم؟ چون زمانِ ترس فرا رسد، تو امنیتی 💚✨
هدایت شده از دُرنـجف
*کسی که گهواره ات را تکان داد؛ میتواند با دعايش دنیایت را هم تکان بدهد؛ مراقب گرانبهاترين الماس زندگيت باش، كه برای خوشبختی ات محتاج دعای خيرش هستی
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت831 گذر از طوفان✨ بعد از خوردن نهار از رستوران بیرون اومدیم و س
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر ازطوفان✨ نزدیک های سر خیابون سرعتش رو کم کرد _نورا ببینمت بی حوصله سرم رو چرخوندم چند ثانیه نگاهش کردم سرم رو پایین انداختم _چراناراحتی؟ جوابی ندادم به صندلی تکیه دادم و چشم هام رو بستم _از من دلخوری چرا جواب نمیدم هم بیخیال سوال پرسیدن نمیشه ،باتوقف ماشین چشم هام رو باز کردم چرا اینجا وایساده فکر کردم رسیدیم، دستش رو روی بازوم گذاشت _نورا منو ببین کلافه سرم رو چرخوندم _جان طاها چته از شنیدن حرفش شوکه شدم و چشم هام گرد شد چی گفت! چرا قسم جان خودش روداد، چی فکر کرده نفس عمیقی کشید _اینطوری که نمیتونم برسونت خونه بگو ببینم چته ؟ آروم لب زدم _هیچی فقط دوست دارم زودتر برسم خونه انقدم سوال جوابم نکنی _انقد تحمل کردن من برات سخت شده؟ نوچی کردم الان یه کاری میکنه تند جوابش روبدم دلخور بشه کاش وقتی که حوصله ندارم هیچ حرفی نزدیم _میشه حرکت کنی؟داره دیر میشه میخوام قبل از برگشتن عمه برسم خونه _جوابم رو بده تا حرکت کنم چه جوابی بهش بدم چرا وقتی نمیخوام جواب بدم از دست پیله شدن بر نمیداره _نورا وسط حرفش پریدم _خواهش میکنم بیخیال سوال پرسیدن بشو بزار یه روز دیگه الانکه زیر گریه بزنم نگاهش رنگ ناراحتی گرفت _باشه پس شب زنگ میزنم حرف بزنیم _امشب نه بزارید برای چند روز دیگه نفسش رو محکم بیرون فرستاد _باشه من که دوست ندارم تو رو اذیت کنم نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
ممنون از انرژی که بهم میدید😍🙏🪴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام کشتی امن نجات نوکرها سلام ای تو حیات و ممات نوکرها سلام شاه دو عالم، سلام اربابم سلام بر تو شد از واجبات نوکرها @karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
دلیل ارسال نشدن پارت صبح😢 هنوز نرسیدم خونه😩 شب دوتا ارسال میشه 🌸
هدایت شده از  حضرت مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی توصیه شده هر روز زیارت عاشورا بخونیم ✨
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت832 گذر ازطوفان✨ نزدیک های سر خیابون سرعتش رو کم کرد _نورا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ نزدیک های سر کوچه توقف کرد دستش رو دراز کرد پاکت خرید ها رو از روی صندلی عقب برداشت سمتم گرفت _لباس هات یادت نره نفس عمیقی کشیدم _ممنون _خواهش میکنم ،نمیخوای بگی یهو چت شد سرم رو روبه بالا تکون دادم _چیزی نیست یه کم دلم گرفته _از من؟ برای اینکه بحث عوض کنم گفتم _ از صبح تا الان هشت ساعته بیرونم تا عمه برنگشته برم _خب میگفتی زودتر برت گردونم _نمیدونستم سر راه میریم خونه سر بزنی دوساعت هم اونجا بودیم برای همین دیر شد نفسش رو صدا دار بیرون فرستاد _درست میگی در ماشین رو باز کردم _نورا؟ چرخیدم _بله؟ _رفتی داخل خونه پیام بده آب دهنم رو قورت دادم _باشه میگم رسیدم،خداحافظ _مواظب خودت باش خدا نگهدار در ماشین رو بستم با قدم های بلند سمت کوچه رفتم نفس نفس زنان جلوی در رسیدم و بازش کردم به جلوی در راهرو خیره شدم،کفش های عمه که نیست مگر داخل جا کفشی گذاشته باشش آروم در راهرو رو باز کردم و داخل رفتم در جا کفشی رو باز کردم نفس راحتی کشیدم خوبه فعلا نیومده در هال رو باز کردم و داخل رفتم به محض بستن در نیلو گفت _بابا آبجی اومد از روی تخت بلند شد _سلام باباجان چند بار به گوشیت زنگ زدم جواب ندادی نگران شدم دیگه میخواستم زنگ بزنم پریسا که اومدی وای خداروشکر به پریسا زنگ نزده،صبح یادم رفت بگم با فروغی میرم جلسه، بابافکر کرده رفتیم شرکت سرکار بودم _سلام باباجون ،گوشیم روی سکوت بوده ببخشید صبح یادم رفت بهتون بگم _خداروشکر صحیح وسالم هستی ترسیدم یه وقت تصادف نکرده باشید خاک تو سرمن که باعث نگران شدن بابا شدم نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت833 گذر از طوفان✨ نزدیک های سر کوچه توقف کرد دستش رو دراز کرد
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ سشوار رو برداشتم خواستم روشنش کنم که پشیمان شدم موهام رو با حوله و گرمای بخاری خشک کنم ،بابا با صدای سشوار بد خواب میشه تند تند شروع به خشک کردن موهام کردم گلسرم رو برداشتم موهام رو جمع کردم و بستم عمه چرا امروز دیر اومده، یه زنگ بزنم ببینم کجاست اصلا امشب میاد یانه در اتاق رو بستم شماره عمه رو گرفتم بعد از چند لحظه صداش پخش شد _سلام ترانه جان _سلام عمه خوبی ؟کجایی؟ _ممنون عزیزم اومده یه سر بزنم به آقاجون اینا منتظرم عمو سلمان برسه بیام پیشتون اگر تا یه ربع دیگه نیاد با آژانس میام _عجله نکنید عمه هر وقت عمو اومد بیاید منتظرتون بودیم خواستم ببینم امشب هم میاید پیشمون _آره عزیزم میام ،باید زودترم می اومدم چند روزه به نیلو قول دادم پیتزا درست کنم خواستم برای شام پیتزا درست کنم از ساعت سه داداش میگه الان میام هنوز نیومده خدارو شکر این یه بار دیر اومدن عمو به نفع من نشد وگرنه عمه میپرسید کجابودم و خرید ها رو میدید میگفت کجا خریدی چقد خریدی گلوم رو صاف کردم و گفتم _عمه الان خودم مواد پیتزا رو آماده میکنم تا شماو عمو برسید آماده بشه _ببخشید عزیزم دستت دردنکنه _خواهش میکنم خداحافظی کردم و گوشی رو قطع کردم از اتاق بیرون رفتم وسایل پیتزا رو روی اپن چیدم و مشغول درست کردن موادش شدم شعله گاز رو بیشتر کردم و مواد گوشتی رو داخل ماهیتابه ریختم شروع به همزدن کردن شعله رو کم کردم سمت یخچال رفتم درش رو باز کردم بسته خمیر آماده ای که فروغی خریده بود رو بیرون آوردم چرا یادم رفت بهش بگم رسیدم الان فجر میکنه عمدإ نگفتم خمیر رو کنار بقیه وسایل گذاشتم از آشپرخونه بیرون رفتم نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا