#شریک_جهاد
🌸 شهیدان علی صیادشیرازی و محمد تقی سالخورده رو در ثواب تولیدمحتوا و انتشار مطالب امروز شریک میکنیم؛ به امیدی که دستمون رو بگیرند
امروز از این دو شهید عزیز هم براتون مطلب میذارم؛ انشاءالله...
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت پوستر مشخصات شهدا با کیفیت اصلی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
● واژهیاب:
#شهیدصیادشیرازی #شهیدسالخورده #شهدای_تهران #شهدای_مازندران #مشخصات_شهید #خانطومان #شهدای_ترور
#شهید_امروز
💢 #برش_اول|شهید سالخورده توی خواب بهم گفت: برو به بابام بگو دستمو نبوسه... [حفظ حریم پدر حتی بعد از شهادت]
#متن_خاطره|بعد از شهادتِ محمدتقی یه قاب عکس بزرگ ازش توی خونه زده بودیم. چون قدّم نمیرسید که صورتش رو ببوسم؛ همیشه دستهای محمدتقی رو توی عکس میبوسیدم... یه روز رفته بودیم به مراسم شهید میثم علیجانی. جمعیت زیادی اومده بودند. همه کنار هم بهم چسبیده و نشسته بودند. دیدم پسر جوانی اومد سمت من. به سختی کنار ما برای خودش جا باز کرد و به زور نشست. با من سلام و احوالپرسی کرد. با تردید و خجالت پرسید: شما پدر شهید سالخورده هستید؟ گفتم: بله پسرم! گفت: راستش حاج آقا! من اصلاً شهید شما رو از نزدیک ندیده بودم، فقط عکسش رو... حرفش نیمه کاره موند و اشکش درآمد. من فقط نگاهش کردم و ادامه داد: دیشب پسرتون اومد به خوابم... به من گفت: به شما بگم دیگه دستش رو [توی قاب عکس] نبوسید... من به پسرتون گفتم: من شما را که نمی شناسم؛ پدرت رو هم نمی شناسم... پسرتون توی خواب همین جا رو که شما الآن نشستهاید بهم نشان داد و گفت: فردا پدرم به مراسم می آید و همین جا می نشینه...
حالا اشک من هم در آمده بود و هر دو گریه میکردیم...
👤راوی: پدر شهید محمدتقی سالخورده
📚منبع: کتاب هفت روز دیگر؛ صفحه۳۱
🇮🇷 ۲۱ فروردین سالگرد شهادت محمدتقی سالخورده گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدسالخورده #احترام_به_والدین #مدافع_حرم #شهدای_مازندران #رویای_صادقه
#شهید_امروز
💢 #برش_دوم|هفت روز دیگه بر میگردم...
#متن_خاطره|نگاهش کردم و گفتم: نمیشه نروی؟ دستام رو گرفت و زل زد به چشمام و گفت: مامان! تو دوست داری گنبد و ضریح حرمهای مطهر رو ویران و خراب ببینی؟ گفتم: نه! گفت: چطور میتونیم اینجا بمونیم و اونا بروند کربلا و نجف رو خراب کنند؟!!
موقع خداحافظی به محمدتقی گفتم: دفعه قبل حدود دو ماه سوریه بودی؛ این بار که بروی، چند روز میمونی؟
گفت: مامان! هفت روز دیگر برمیگردم...
نپرسیدم: چرا هفت روز؟!!! تا اینکه در این اعزام شهید شد و سرِ هفت روز پیکرش برگشت...
👤راوی: مادر شهید محمدتقی سالخورده
📚منبع: کتاب هفت روز دیگر؛ صفحه ۳۹
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدسالخورده #دفاع_از_اهلبیت #مدافع_حرم #شهدای_مازندران #شهادت #پیشگویی
#شهید_امروز
💢 #برش_سوم|ماجرای شال سبز محمد تقی...
#متن_خاطره|چندماه بعد از عقدمون با همدیگه رفتیم بازار واسه خرید... من دوتا شال خریدم؛ یکیش شال سبز بود که چند بار هم پوشیدمش... اما یه روز محمدتقی بهم گفت: خانوم! اون شال سبزت رو میدیش به من؟ حس خوبی بهم میده.. شما سیدی و وقتی این شال سبز شما همراهمه؛ قوت قلب میگیرم...
گفتم:آره که میشه...
گرفتش و خودش هم دوردوزیش کرد و شد شال گردنش... توی هـر ماموریتی که میرفت؛ یا به سرش میبست یا دور گردنش میانداخت...
تو مأموریت آخرش هم همون شال؛ دور گردنش بود که بعد شهـادتش برام آوردند ...
محمدم رو که نگاه میکردم؛ بهش افتخار میکردم. گاهی اوقات توی جمع یا مهمونی که بودیم، فقط بهش نگاه میکردم. انگار سالها ندیده بودمش، بعدش همون لحظه بهش پیام میدادم و میگفتم: بهت افتخار میکنم؛ به خودم میبالم که تو شوهرمی...
💢راوی: همسر شهید محمدتقی سالخورده
🇮🇷۲۱ فروردین؛ سالگرد شهادت محمدتقی سالخورده گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهیدسالخورده #احترام_به_والدین #مدافع_حرم #شهدای_مازندران #رویای_صادقه