🔅#چراغ_راه ۶ [وصایای شهیدان]
✍ چند توصیهی اخلاقی از شهید محمدرضا تورجی زاده
#وصیت|در زندگیِ خود؛ جز رضایِ حق را در نظر نگیرید؛ هر چه میکنید و هر چه میگویید، با رضای او بسنجید؛ نظم در امور را سر لوحهی خود قرار دهید. روز به روز بر معنویت و صفای روح خود بیفزایید. نماز شب را وظیفهی خود بدانید و حافظی بر حدودِ الهی باشید.
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت چراغراه(۶) با کیفیت اصلی
___________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#درس_اخلاق #نظم #شهید_تورجیزاده #خودسازی #شهدای_اصفهان #نمازشب #اخلاص #مزار_گلستانشهدا
12.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهید_امروز
🎥#فیلم|خواب عجیبی که شهید ملکنژاد در مکه دید؛ و دوست شهیدش آن را تعریف کرد
چند روایت زیبا از شهیدی که اسماعیلوار قربانی شدنش در راه خدا را به او نشان دادند
🔸۲۳ فروردین؛ سالگرد شهادت احمد ملکنژاد گرامیباد
_______________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#رویای_صادقه #شهیدملکنژاد #شهادت #نمازشب #نماز_اول_وقت #مستند #شهدای_خراسانرضوی #مزار_گلزارخواجهربیع
#خاطره
🔸چند روایت از شهید عارفِ مازندران؛ در سالگرد شهادتش
🌼#گذشت|پیراهن که براش میخریدم؛ از مسجد جامع که برمیگشت، میدیدم لباسش عوض شده. میگفت: یکی از لباسم خوشش اومد، بهش هدیه دادم... ضبط صوتی که برایش خریده بودم رو هم داده بود به دوستاش، میگفت: اونا بیشتر نیاز دارن...
🌼#نمازشب|همیشه نماز شب میخوند؛ نماز شبهایی که با گریه همراه بود. اگر یک روز هم نماز شبش قضا میشد، سه روز روزه میگرفت... تا طلوع آفتاب هم نمیخوابید. میگفتم: علیجان! بخواب خستهای! میگفت: [بینالطلوعین] کراهت داره...
🌼#روضهیمادر|عاشقِ حضرت زهرا(س) بود. وقتی شهیدعلمدار توی روضههاش نام بیبی رو میبرد؛ سیدعلی با ضجه گریه میکرد. من ندیدم هیچ چیزی مانند روضههای مادر، سیدعلی دوامی رو اینگونه بیتاب کنه...
🌼#خمپارهشصت|میگفتم: مادر! دوست دارم شهید بشی؛ ولی نه مفت و راحت، باید حالا حالاها از دشمن بکشی!
سیدعلی هم با لبخند میگفت: مادر نزاییده کسی بتونه منو بکشه، مگر خمپاره۶۰؛ چون نامرده و صدا نداره... همیشه میگفت با خمپاره۶۰ شهید میشم. همینجورم شد. با ترکش خمپاره۶۰ توی شلمچه آسمونی شد
🌼#بهشت|یه روز در حال میوه خوردن، گفتم: کاش علی زنده بود و از این میوهها میخورد... تا اینکه خواب دیدم علی دستم رو گرفت؛ منو به باغی زیبا توی بهشت برد و گفت: مادرجان! اینجا هر چی بخوام فراهمه. ببین الان من سیب میخوام... یهو دیدم شاخههایی پر از سیبِسرخ براش خم شد و او از آن سیبهای آبدار خورد و شاخه برگشت؛ بعد انگور و ...
__________________
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_دوامی #شهدای_مازندران #مزار_گلزارساری
#خرده_روایت
🔸سه توصیه به برادر؛ قبل از شهادت...
🌼#حقمننیست|بار آخری که اومد مرخصی؛ قبل از برگشت به جبهه، برا خداحافظی رفت منزل امام جمعه میبد؛ مرحوم حضرت آیتالله اعرافی... ایشون مقداری پول به یحیی دادند؛ اما قبول نکرد و گفت: این پول دیگه حق من نیست؛ حق طلبههائیه كه مشغول درس خوندن هستند... حتی وقتی حاجآقا بهش اطمینان داد که این پول مربوط به طلاب و بیتالمال نیست، باز هم قبول نمیکرد؛ اما آیتالله اونقدر اصرار کرد؛ که تونست یحیی رو راضی کنه...
🌼#سهتوصیه|قرار شد با موتور ببرمش كنار جاده تا بره جبهه. توی راه سه تا توصیه بهم کرد؛ و گفت: 1⃣ احترام پدر و مادر رو نگهدار؛ و جای من دستشون رو ببوس... 2⃣ اگه دنیا میخوای نماز شب بخون، اگر آخرت میخوای نمازشب بخون، بركاتی توی نمازشب نهفته كه هیچكس ازش آگاه نیست... 3⃣ امام و مستمندان رو تنها نذار؛ و اجازه نده که مساجد خالی بمونه...
اینا رو با یه حال معنوی خاصی گفت؛ رفت و با شهادت به خدا رسید....
🇮🇷۲۶ اردیبهشت؛ سالروز شهادت طلبهی شهید یحیی مصلحی گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_مصلحی #تقوا #شهدای_یزد #نمازشب #احترام_به_والدین #مسجد #کمک_به_فقرا #ولایت_پذیری #مزار_گلزارمیبد
#شریک_جهاد
🌸 چند خاطره از زندگی شهید سیدمیثم تراهی
🌼#خادمِمادر|توی خونه کاری نبود که برام انجام نده. گاهی که دور برم بود، میشنیدم زیر لب میگه: اللهم ارزقنا توفیق الشهادة میگفتم: آخه میثم جان این چیه که میگی؟ مگه الان دوران جنگه؟ با خنده جواب میداد: مامان! خدا روزی منو میده...
🌼#نمازشب|بعضی نیمه شبها پا میشد تا نماز بخونه. چون نمیخواست برق اتاق ما رو اذیت کنه، می رفت رو ایون توی تاریکی نماز میخوند.
🌼#خاکپا|خیلی وقتا مخصوصاً ماهرمضونا با اینکه مسافت تا پایگاه بسیج خیلی زیاد بود، اول صبح پا میشد و میرفت اونجا. همسایمون میگفت: اونقدر دلم میخواد اول صبح بیام و خاک زیر پایش رو به عنوان تبرک بردارم، اما خجالت میکشم
🌼#کمک_به_دیگران|حقوقش زیاد نبود، اما دست خیلیها رو گرفت. خیلیها مییومدند در خونه و می گفتن: اومدیم قرضی که از سید میثم گرفتیم رو پس بدیم... حتی تا مدتها بعد از شهادتش هم مردم مییومدن و میگفتند: این پول رو از سید میثم امانت گرفته بودیم.
🌼#دنبالشهادت|میگفت: مامان من سنت پیامبر [ازدواج] رو هم انجام دادم. فکر نمیکنم واجبی به گردنم مونده باشه. خدا رو شکر ازدواج هم کردم... اینا رو میگفت که بگه آمادهی شهادتم.
🌼#شهادت|دو هفته بعد از عقدش عازم سیستان و بلوچستان شد. یک ماهی از مأموریتش گذشته بود و فقط سه روز مونده بود که تموم بشه که گروهک ریگی سید میثم منو شهید کردند
➕ دریافت پوستر با کیفیت اصلی
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
● واژهیاب:
#شهید_تراهی #شهدای_گیلان #شهدای_امنیت #مزار_گلزارلنگرود
#خاکریزخاطرات ۹۳
🔸با این رفتارها ثابت کرد لایقِ شهادته
#متن_خاطره|ساعت دوازده که کلاس تمام میشد، بهش میگفتم: آقا مجید! بیا بریم ناهار بخوریم... اما ایشون می گفت: حالا تو برو ، من هم میام ... میدونستم میخواد بره تا به نماز اول وقت برسه...
همسر شهید هم تعریف میکرد: « آقا مجید نماز شبش بهراه بود. حتی شب عروسی هم سجادهی نماز شبش جمع نشد.»
👤خاطرهای از زندگی دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری
📚منابع: کتاب شهیدعلم، جلد۱، صفحه۱۲۶ ؛ پایگاه اینترنتی رجانیوز
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت قابنوشته[طرح مربع] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح ویژه] با کیفیت اصلی
➕ دریافت قابنوشته[طرح مستطیل] با کیفیت اصلی
________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@khakriz1_ir
●واژهیاب:
#شهید_شهریاری #دانشمند_شهید #نمازشب #نماز_اول_وقت #شهدای_ترور #شهدای_زنجان #خاکریز_خاطرات #مزار_امامزادهصالح #شهدای_تهران
#چندخاطره
🔸خودسازیهای آقا منصور ...
🌼 #نمازشب|زمانی كه از جبهه برمیگشت، خیلی از شبها میرفت كوه و همونجا نمازشب میخوند؛ و اکثراً نزدیکای اذان صبح برمیگشت. وقتی هم میومد مثل هميشه موتورش رو از دور خاموش میكرد تا مزاحم همسایهها نشه.
🌼 #خودسازی|هر وقت من رو سرگرم كارای منزل میدید؛ میگفت: مادر! کارهاتون رو کم كنيد و بهجاش برید دنبال مطالعه و خودسازی.
🌼 #ارزش_عمر| کم حرف میزد و بیشتر گوش میداد. از طرفی مراقب بود کسی با حرفای بیهوده وقتش رو تلف نکنه. اگه کسی توی صحبت باهاش، حرفای بیهوده میزد؛ منصور با حفظ احترام بحث رو میبرد سمت حرفای مفید.
🌼 #سختکوشی|بارها میگفت: بايد از بدن کار کشید. کارهای سنگین میکرد و قرارش با خودش اين بود که وقتی به نهايتِ خستگی رسید، باز يک ساعت اضافهتر کار کنه.
🌼 #محاسبهنفس|از هر فرصتی برا تربیت نفسِ خودش استفاده میکرد. یه روز که هوا خیلی گرم بود، با هم از كوه برمیگشتيم. شدیدا تشنه بودیم که رسیدیم به یک بستنی فروشی. منصور گفت: بریم بستنی بخوریم؛ رفتیم، اما نخورد و گفت: من خيلی به بستنی علاقه پيدا كردم؛ بهتره به هوای دلم رفتار نکنم.
🌼 #همدردی_با_مردم|یه روز پاش رو گذاشت روی یه تشک و گفت: به به! چیه تشک نرمی؛ اما خيلی از مردم حتی یه زیرانداز ساده هم ندارن... همین باعث شده بود که منصور بیشتر روی زمین بخوابه و تشک نندازه.
🌼 #اخلاص|بعد از انقلاب همیشه میگفت: جايی نگید من رو ساواک گرفته و زندان رفتم یا شکنجه شدم... در این حد اخلاص داشت
📚منبع: کتاب "مروری بر زندگی شهید منصور موحدی"
@khakriz1_ir
#شهید_موحدی #شهدای_اصفهان #مزار_گلستانشهدا