eitaa logo
کُنّاش | حمیدرضا میررکنی
111 دنبال‌کننده
70 عکس
8 ویدیو
40 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
1_234556298.pdf
789.7K
🔺 تصحیح و ترجمه « رسالة فی الکافی » ▫️نوشته‌مرحوم آقابزرگ تهرانی در این رساله کوتاه، بطور یکجا می‌شود درک متأخرین از کتاب کافی را ملاحظه کرد. معمولا نزد متأخرین، اهمیت‌و جلالت قدر کتاب کافی به وثاقت اخبار مندرج در آن برگردانده می‌شود. توضیحات مرحوم شیخ آقابزرگ هم در این رساله دائر همین مدار است. @konashmirrokni
🔺 |درباره ظاهرپرستی؛ این قسمت: شهوتِ زیارت| تذکری درباب نهاد رسمیِ علمِ شیعه [ سطوری درباب وقایع اخیر قم و مشهد ] https://www.mehrnews.com/news/4880973/ظاهرپرستی-این-قسمت-شهوت-زیارت-تذکری-در-باب-نهاد-رسمی-علم-شیعه
🔺 | مقالهٔ «تحصیل؛ فراغت و رسمیت از برای حکم» | تأملی در وجه تکوین مدرسه نزد مسلمین حمیدرضا میررکنی‌بنادکی ▫️به همت دوستانم‌ در مؤسسه علم‌و سیاست اشراق در «فصلنامه علم و سیاست بابِل ـ شماره ۴ و ۵ ـ پاییز و زمستان ۹۸» به‌ چاپ رسید. الحمدلله توفیق داشتم در این شماره از فصلنامه بابل هم مقاله‌ای تقدیم کنم. این مقاله محصول گفت‌وگوهایی است که حول پژوهش گروه مطالعات نهاد علم به مدیریت آقای سیدعلی متولی شکل گرفت و مدت‌ها ادامه یافت. محور این شماره از فصلنامه اقتصاد سیاسی است. گروه مطالعات نهادعلم از‌ نقطه خودش به اقتصاد سیاسی نهاد علم پرداخته است. باتوجه به اوضاع و شرایط جاری، دوستانم در موسسه اشراق شرایطی را فراهم کرده‌اند که بتوانیم این فصلنامه را در منزل مطالعه کنیم. ▫ خرید‌ و‌ دریافت فصلنامه بابِل در اپلیکیشن تاقچه: https://taaghche.ir/book/70789
🔺| اتحاد ماقبل صفوی؛ میان فقه و عرفان شیعی | [در استقبال از پژوهشی نو با عنوان «شهیدعارف»] حمیدرضا میررکنی‌بنادکی کتاب «شهیدعارف» نه‌فقط در حوزه کلامی حله، بلکه می‌تواند به‌طور عمده مطالعات اسلامی را در فهم مناسبات تاریخی عرفان و فقه، به مرحله تازه‌ای وارد کند و فهم دقیق‌تری از این حلقه مفقوده عرفان شیعی به‌دست دهد. ... ▫️متن کامل را در سایت روزنامه فرهیختگان بخوانید👇 http://farhikhtegandaily.com/news/39358/-اتحاد-ماقبل‌صفوی-میان-فقه-و-عرفان-شیعی/
🔺 | نفحه‌ای دیگر رسید آگاه باش! | [در معرفی کتاب «اسرار ماه رمضان» نوشته استاد محمدتقی فیاض‌بخش] اولین شرط بهره‌گیری از این ایام، فهم شأن و قدر این ایام است. تنها با دانستن این شأن و قدر است که اسرار اعمال و توصیه‌های حضرات معصومین در این ماه‌ها روشن می‌شود، و عمل‌کننده به این دستورات آن وجهی که می‌تواند و باید از آن سود و بهره ببرد را در می‌یابد. از این رو یکی از اهتمامات علما و اساتید اخلاق و سلوک، همواره توضیح و تبیین موقعیت و جایگاه این ایام و ماه‌ها بوده و هست. آثاری نظیر المراقبات مرحوم میرزا جوادآقا ملکی تبریزی شاید یکی از بهترین این متون باشد؛ که... https://www.mehrnews.com/news/4906922/%D9%86%D9%81%D8%AD%D9%87-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1-%D8%B1%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%A2%DA%AF%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D8%B4-%D8%A7%D8%B3%D8%B1%D8%A7%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%B1%D9%85%D8%B6%D8%A7%D9%86
1_4999356239080063342.pdf
380.9K
🔺 التحقیق المختصر حول صحّة نسبة ما نقش علی الحجر إلی الامام الصادق علیه‌السلام الشیخ عبدالزهرا العویناتی در این متن نگارنده با مقایسه لحن و محتوای جمله نگاشته شده بر روی سنگ‌نوشته نویافته، ادله انتساب و اشکالات مخالفین این انتساب را طرح و‌ نقد می‌کند. @konashmirrokni
🔺 رساله سیر و سلوک؛ تألیف سیدمهدی بحرالعلوم یا سید بن طاووس؟ ✍ حمیدرضا میررکنی | توضیح عکس: مخطوطی از رساله سیر و سلوک منسوب به مرحوم بحرالعلوم بخط آسید عبدالحسین اصطهباناتی (تاریخ کتابت: ۱۳۰۵ .ق ) | @konashmirrokni
🔺| رساله سیر و سلوک؛ تألیف سیدمهدی بحرالعلوم یا سید بن طاووس؟ | ✍ حمیدرضا میررکنی [فرسته نخست] رساله سیر و سلوک مرحوم بحرالعلوم به دو طریق منتشر شده است؛ یکی نسخه‌ای است که نزد مرحوم آیت‌الله پهلوانی‌تهرانی (معروف به سعادت‌پرور) (ره) بوده است که در رسائل عرفانی ایشان به چاپ رسیده است. و دومی که از اولی شهرت بیشتری دارد، نسخه‌ای است که علامه طهرانی (ره) با تعلیقاتی آن را منتشر نموده‌اند. مبنای هر دو ، نسخه‌ای است که نزد مرحوم علامه طباطبائی بوده است. رساله سیر و سلوک مرحوم بحرالعلوم، چنانکه اقتضای عمده چنین رسالاتی است در سنت خاصی نقل و کتابت می‌شده است و اثری عمومی محسوب نمیشده. بنابراین نسخه‌های فراوانی از این رساله در دست نیست. اصالت این متن از جهت محتوا و مضمون نزد تمام اساتید و اهل‌فن مسجّل است و این قلم در اندازه تحلیل و سنجش این اصالت نبوده و نیست. انتساب متن موجود از این رساله نیز به سیدمهدی بحرالعلوم نیز با ادله‌ای که مرحوم علامه طهرانی (ره) در مقدمه خود بر این رساله نگاشته‌اند، پیدا و مسجّل است. اما بنظر‌می‌رسد، در خصوص مؤلف این اثر ملاحظاتی در کار است. مرحوم استاد پهلوانی در مقدمه مختصر خود چنین می‌نگارند؛ «این رساله مخطوط از متن و شرح است؛ شرح از سیّد و متن از سیّد بن طاووس می‌باشد(رسائل عرفانی: ص۲۴)». البته در انتهای کتاب، مرحوم پهلوانی در ضمن توضیحی در‌پاورقی اذعان می‌کنند، که این رساله از آنِ سید بحرالعلوم به شمار می‌رفته است(همان.ص۱۲۱)؛ «این رساله نزد ایشان[صاحب طرائق] مسلّم از سید [بحرالعلوم] به شمار می‌رفته است.». بنابراین باز بنظر می‌رسد مرحوم پهلوانی در انتساب رساله به مرحوم‌بحرالعلوم، جزماً رای نمی‌دهند، بلکه به بیان اینکه این رساله نزد کسانی که به سید قریب‌العهد بوده‌اند، از آثار سید «به شمار می‌رفته است» ، اکتفا‌می‌نمایند. اما مرحوم علامه طهرانی با ادله ای در نهایت اعلام میفرمایند؛ « از مجموع آنچه ذکر شد میتوان نتیجه گرفت که نسبت این رساله به بحرالعلوم اقرب و اقوی است(و الله اعلم)(رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم :ص27)». بنظر می‌رسد آنچه علامه طهرانی را از داشتن رای جازم باز میدارد، نظر مرحوم علامه طباطبائی است. ایشان از مرحوم علامه چنین نقل می‌کنند: «بعضی این رساله را ترجمهٔ از رساله مرحوم سید بن طاووس میدانند و معتقدند که در اصل عربی آن - که فعلا در دسترس نیست- و نیز در عنوان نسخه ای که من از مرحوم آقاسیدابوالقاسم خونساری گرفتم، نوشته بود: رساله فی السیر و السلوک لابن طاووس. لکن استاد بزرگ ما آیه الحق مرحوم حاج میرزا علی آقا قاضی رضوان الله علیه تمام این رساله را به طور قطع و یقین از مرحوم سیدمهدی بحرالعلوم میدانستند. (همان: صص 24-25) ». ایشان در ادامه با چند اشکال انتساب اصل عربی رساله را به مرحوم سیدبن طاووس ردّ میکنند؛ بطور خلاصه این استدلالات عبارت اند از: 1. جلالت قدر و علمیت مرحوم آیت الله سیدعلی قاضی (ره) 2. نبود دلیل موجّهی در ردّ انتساب رساله به مرحوم بحرالعلوم 3. بر این رساله قلم واحدی حکم فرما است ؛ بنابراین دوگانه «متن بن طاووس و شرح بحرالعلوم» نمیتواند در کار باشد. 4. اسلوب انشائی و نثر فارسی سلیسِ این متن، گویای آن است که این رساله ترجمه نمیتواند بود، بلکه اصلا و اساسا فارسی نوشته شده است؛ درحالی که سیدبن طاووس (ره) قطعا فارسی نمی نگاشته است. @konashmirrokni
[فرسته دوم] نکته کانونی در کل استدلال های مرحوم علامه طهرانی، دایر کردن بحث به دو احتمال است، درحالی که میشود احتمال سومی را مطرح نمود؛ ایشان در استدلال سوم، عملا تنها دو احتمال را در نظر می آورند؛ وقتی اسلوب واحدی بر متن حاکم است، لاجرم مولف باید واحد باشد، پس یا رساله از آن سید بن طاووس است(احتمال اول)، یا از آن مرحوم سیدمهدی بحرالعلوم(احتمال دوم). و در استدلال آخر معلوم میشود از آنجایی که رساله نثر فارسی درست و سلیسی دارد، سید بن طاووس نمیتواند مؤلف آن باشد. اما بنظر میرسد، عقلاً و سنداً دلیلی قاطع بر طرد احتمالی که مرحوم علامه طباطبایی و مرحوم استاد پهلوانی طرح کرده اند، وجود نداشته باشد. شاید سرنوشت رساله سیر و سلوک را بشود با سرنوشت رساله الطیر فارسی اثر شیخ اشراق مقایسه کرد. چنانکه میدانیم، این رساله در اصل عربی است و مولف آن بوعلی. حالْ صاحب رساله الطیری که در ضمن مجموعه آثار سهروردی به چاپ رسیده است، واقعا بوعلی است یا شیخ اشراق؟ حتما هر دو را باید به نحوی صاحب این رساله دانست! یکی آن را به عربی نگاشته، دیگری آن را به فارسی احیاء کرده و بعضا تشریحانی آورده. درک قدما از مقوله ترجمه متفاوت است از درک امروزین ما از ترجمه. نزد قدما، مترجم تخته بند تک تک ملفوظات صاحب اثر نیست، بلکه او خود را در موضع مولف قرار میدهد، و میکوشد تا مقصود اصلی مولف را بیان کند؛ سیر مباحث، استدلال ها و استشهادات حفظ میشوند، اما لحن و بیان ممکن است تغییر کند. ترجمه یک اثر، خلق دوباره اثر اصلی است و اظهار دوباره‌ موضع اثر است. هرجا مترجم احساس کند برای فهمیده شدن بهتر عبارت اصلی، لازم است چیزی به متن افزوده شود، افزوده میشود. چنانکه در مقایسه میان رساله الطیر فارسی از شیخ اشراق با رساله الطیر عربی از بوعلی به خوبی میتوان این واقعیت را ملاحظه کرد. نثر قدرتمند اثر نیز نمیتواند دلیل بر ترجمه نبودن این رساله باشد. چنانکه میدانیم نثر رساله الطیر شیخ اشراق، و یا کتابی نظیر کلیله و دمنه (که اصلا سانسکریت بوده است) نیز، از بهترین نثرهای فارسی محسوب میشوند و سرمشق فارسی-نویسان بوده و هستند. از سوی دیگر میدانیم که نحوه سلوک مرحوم ابن طاووس نیز بر محکمات دین و نیز آداب مراقبه و محاسبه و ذکر و فکر مبتنی بوده است. بنابراین هیچ بعید نیست که بر این رساله دقیقا نظیر احکام رساله الطیر صادق باشد؛ یعنی اصل و اسلوب رساله از متن عربی رساله ای از ابن طاووس گرفته شده باشد، و مرحوم بحرالعلوم آن را ضمن ترجمه و بازنویسی به فارسی، تشریح نیز کرده باشند. بخصوص وقتی به شهادت مرحوم علامه طباطبائی(ره) و مرحوم پهلوانی توجه کنیم، به راحتی نمیتوانیم این احتمال را کنار بگذاریم. بنابراین شاید بهتر باشد، که زین پس بجای سخن گفتن از رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم ، ازرساله سیر و سلوک منسوب به ابن طاووس و بحرالعلوم سخن بگوییم. در این خصوص لازم است تحقیقاتی مفصل در خصوص نسخه-های موجود از این رساله، قدمت نسخه ها و نیز مقایسه روش سلوکی پیشنهادشده در این متن و نیز مکتب سلوکی ابن طاووس انجام گیرد. چنین تحقیقی میتواند پیشینه و پشتوانه جریان عرفای متاخّر را دوباره نشان دهد. @konashmirrokni
🔺 کتاب «تحلیل رفتار خوارج» چه هست و چه نیست؟ |نقدی بر کتاب «تحلیل رفتار خوارج با رویکرد نهج‌البلاغه»| ▫️پژوهش تاریخی، عمدتاً پیچیده تر از آنی است که عرفاً فکر می شود. پژوهش در تاریخ، نه فیش برداری درباره شخص، چیز و یا واقعه ای در گذشته؛ بلکه احیاء امری دیرین چونان امری تازه و اعطای دوباره چیزی به اکنون ماست؛ بنابراین پژوهش تاریخی به هیچ وجه واقعه نگاری نیست. عمده آثاری که در موضوعات تاریخی نگاشته می شوند، به این معنا تاریخی نیستند... ▫️در سایت مجله اینترنتی کتاب فردا بخوانید 👇 https://bookroom.ir/mag/content/164/کتاب-تحلیل-رفتار-خوارج-چه-هست-و-چه-نیست-نقدی-بر-کتاب-تحلیل-رفتار-خوارج-با-رویکرد-نهج-البلاغه @konashmirrokni
🔺 سوالات و نکات ارسالی مخاطبین و منتقدین؛ در چند ماه اخیر به تعدادی از سوالات مخاطبین و‌ پژوهشگران پاسخ نداده‌ام. البته به سوالاتی که جنبه‌ مشاوره داشته‌اند، در حد بضاعت مزجاتم پاسخ داده‌ام، اما در میان سوالات بعضی موارد در واقع اشکالاتی بود که دوستان متوجه نوشته‌های بنده کرده بودند. پاسخ به این سوالات و اشکالات را به‌ وقتی مقتضی موکول کرده بودم. البته این تاخیر موجب آفت شد و برای چند ماه بکلی این موارد را فراموش کردم. إن‌شاءالله بزودی و به مرور پاسخ بعضی از این اشکالات - که جنبه‌عمومی‌تری ممکن است داشته باشد - را در همین کانال قرار خواهم داد. بابت تاخیر در پاسخگویی از مخاطبین و بخصوص منتقدین محترم عذرخواهم و از لطف آنان در پیگیری دقیق مطالب ممنونم. @konashmirrokni
🔺 اول : | مسئله انتساب رجال‌البرقی به صاحب المحاسن | [در سه فرسته] متن کامل پرسش و پاسخ را در سه فرسته پایین بخوانید 👇 @konashmirrokni
🔺 مسئله انتساب متن رجال‌البرقی به صاحب المحاسن؛ - : در یکی از جلسات شرح حدیث عنوان بصری، بحث به سمت معرفی منابع رجالی شیعه رفت و در اونجا شما رجال برقی رو به احمد بن محمد برقی منتسب کردید، در حالی که ظاهرا این کتاب به نوه ایشان منسوب است. شما این انتساب رو قبول ندارید؟ یعنی بنظر شما رجال برقی متعلق به همون احمد بن محمد هست و نه نوه ایشان؟ - : کتاب «رجال البرقی» بواسطه قدمتش از جهات مختلفی نیازمند تحقیقات و تصحیحات بیشتری است. اما مشخصا مسئله انتساب آن به احمد بن محمد بن خالد برقی رای مشهور علمای شیعه است. آنچه در آن جلسه گفته شد بنا بر همین رای مشهور بود. اما از آنجایی که اخیرا برخی از اهل تحقیق در انتساب این کتاب به احمد بن محمد بن خالدبرقی تردید کرده اند، بد نیست توضیحی در این خصوص عرض کنم: الف) ادله تقویت کننده انتساب رجال البرقی به احمد بن محمد بن خالدبرقی: اگر این کتاب متعلق به احمد بن محمد بن خالد نباشد، قاعدتا می باید متعلق به یکی از افراد خاندان او باشد. از ابی عبدالله بن خالد برقی چنین کتابی نقل نشده است؛ همچنین از فرزندان احمد بن محمد نیز چنین کتابی عنوان نشده. در حالی که قدما در فهرست کتب احمد بن محمد بن خالد برقی، وجود کتابی تحت عنوان «رجال» را در میان آثار او گزارش کرده اند؛ به عنوان نمونه تنها به دو نقل اکتفا میکنیم: 1. نجاشی در رجال خود در فهرست آثار او ، از ابن بُطَّه که از اجل شاگردان برقی بوده است، از «کتاب الرجال» و نیز «کتاب الطبقات» یاد میکند. (رجال النجاشی . رقم 182 . ط جامعه مدرسین) 2. ابن شهرآشوب در کتاب معالم العلماء فی فهرست کتب الشیعه پس از نقل فهرستی از آثار احمد بن محمد بن خالد برقی چنین مینویسد: «و زاد محمد بن بطه علی ذلک: طبقات الرّجال(رقم55: ص31 .ط نشر فقاهت)». در این نقل بجای کتاب الرجال و کتاب الطبقات ، کتاب طبقات الرجال آمده است. در اینکه چرا در طول سه قرن، گزارش ابن شهرآشوب کمی با گزارش نجاشی متفاوت شده است، می باید تحقیق شود اما دلالت تعبیر «طبقات الرجال» بر تعلق کتابی رجالی به احمد بن محمدبرقی تمام است. بنابراین انتساب رجال البرقی موجود به احمد بن محمدبرقی انتسابی معقول و مستند بنظر میرسد. ب) مروری بر ادله مخالفین این انتساب: استاد محقق حضرت آیت الله سبحانی در کتاب کم نظیر خودشان تحت عنوان کلیات فی علم الرجال دلائل و شواهدی علیه این استناد آورده اند. نیز آیت الله نورمفیدی در کتاب اخیر خودشان (مسائل بنیادین علم رجال) نسبت به این انتساب با استناد به همان شواهد تردیدهایی روا داشته اند. مخلص بیان ایشان به این شرح است؛ [ ادامه مطلب در فرسته دوم 👇 ]
▪️تقریر استدلال آیت الله نورمفیدی: 1. در متن موجود از رجال البرقی در بعضی مواضع به سعد بن عبدالله اشعری قمی و نیز عبدالله بن جعفر حمیری (صاحب قرب الاسناد) استشهاد شده است. 2. سعد بن عبدالله و عبدالله جعفر حمیری هر دو جزو شاگردان احمد بن محمدبرقی صاحب المحاسن اند و یک طبقه پس از او محسوب میشوند. 3. ایشان سپس مقدمه ای کلی را بیان میفرمایند: «ممکن نیست برقی(صاحب المحاسن) و پدرش در این کتاب نام کسی را ببرند که متاخر بوده و شاگرد آنان محسوب میشده است.»و یا در خصوص عبدالله بن جعفر از آنجایی که در رجال البرقی صراحتا دارد «الذی سمعت منه» ایشان مینویسند: «عبدالله بن جعفر شاگرد صاحب المحاسن محسوب میشود، آنگاه چگونه ممکن است از او استماع کرده باشد.»(مسائل بنیادین علم رجال: ص۲۴۸ .ط بوستان کتاب). نتیجه: مولف رجال البرقی نمیتواند احمد بن محمدبرقی (صاحب المحاسن) باشد. ▪️شواهد حضرت آیت الله سبحانی در طرد این انتساب: ایشان شواهد پیش گفته را آورده اند، به علاوه دو شاهد دیگر و آن اینکه در این کتاب از احمد بن ابی عبدالله بن خالد برقی ذکری آمده است و اگر مولف احمد بن محمد باشد میباید قاعدتا اشاره مینمود که این احمد بن ابی عبدالله همو است. همچنین از محمد بن خالد سخن به میان آمده است . مولف اگر احمد بن محمد میبود، قاعدتا باید اشاره مینمود که محمد بن خالد، پدر او است؛ درحالی که در متن کتاب اثری از چنین اشارتی نیست.(کلیات فی علم الرجال : ص72 . ط مرکز مدیریت حوزه علمیه قم) ▫️ملاحظاتی حول استدلالات و شواهد مخالفین این انتساب: در مورد این استدلال ملاحظاتی جدی مطرح است: اولا اگر منظور از استشهادات به سعد بن عبدالله قید نمودن «کتاب سعد» در جایجای کتاب است باید تحقیق شود که آیا این افزوده راویان کتاب رجال البرقی است، یا چیزی است که خود مولف کتاب در متن آورده بوده است؟ چه بسا این استشهادات توضیحات اضافه شاگردان و روایات رجال برقی باشد، بر متن کتاب. اگر چنین باشد قید «الذی سمعت منه» در خصوص عبدالله بن جعفر نیز میتواند مورد پیدا کند. همچنین است قید شدن نام احمد بن محمد بن خالد و محمد بن خالد برقی؛ یعنی ممکن است این رجال همان رجال برقی باشد، اما دیگرانی از جمله شاگردان برقی که در طبقات پس از او قرار داشته اند، نام او و دیگر معاصرین او را به کتاب او اضافه نموده باشند، اما از آنجایی که این اثر اساسا متعلق به احمد بن محمد برقی (صاحب المحاسن) بوده است، نام او همچنان بر این اثر باقی مانده است. ثانیا حتی اگر این استشهادات (به سعدبن عبدالله و عبدالله بن جعفر حمیری) توسط خود مولف باشد، باز این مطلب نمیتواند دلیلی بر عدم انتساب متن موجود به صاحب المحاسن باشد؛ به دو دلیل: (1) روایت استاد از شاگرد و استشهاد استاد به قول شاگرد، ولو خلاف عادت و سنت علما است، اما ناممکن و نامعقول نیست. تاجایی که (2) در میان علما شیعه و محدثین چنین نقل هایی وجود داشته است. بحث رایجی که در علم رجال تحت عنوان «روایه الاکابر عن الاصاغر» مطرح شده است، دقیقا از برای تحلیل چنین پدیده ای بوده است. در توضیح این مطلب ملامحمدجعفر شریعتمداری استرآبادی در کتاب کم نظیر خود چنین مینویسد: «رواية الأكابر عن‏ الأصاغر، و هو ما كان راويه مقدّما على المرويّ عنه في السنّ أو الأخذ عن الشيخ(لب اللباب فی علم الرجال:ص83)». همچنین صاحب بهجه الآمال نیز در توضیح این نحو از روایت خبر مینویسد: «[رواية الأكابر عن‏ الأصاغر] و ان روى عمن دونه فى السن او في اللقاء او فى المقدار فهو النوع المسمى برواية الاكابر عن الاصاغر كرواية الصحابى عن التابعي و قد وقع منه رواية العبادلة و هم عبد اللّه ابن عباس و عبد اللّه بن عمر و عبد اللّه بن الزبير و عبد اللّه بن مسعود و غيرهم عن كعب الاحبار، و رواية التابعي عن تابع التابعى كعمرو بن شعيب». در ادامه نویسنده بهجه الآمال مثال های مختلفی از روایت استاد از شاگرد و روایت پدر از فرزند و ... را در میان راویان شیعه و سنّی ذکر میکند. بنابراین هیچ بعید نیست که استشهاد صاحب المحاسن به سعد بن عبدالله و عبدالله بن جعفر حمیری، از باب روایت الاکابر عن الاصاغر باشد. [ ادامه‌ مطلب در فرسته‌ سوم 👇 ]
▫️بررسی احتمال انتساب متن رجال البرقی به احمد بن عبدالله بن احمدبرقی: حضرت آیت الله سبحانی و نیز آیت الله نورمفیدی در ادامه مباحث خود دو احتمال را طرح میکنند؛ یکی عبدالله بن احمد بن محمد بن خالدبرقی و دیگری احمد بن عبدالله بن احمد بن محمدبرقی. آیت‌الله‌ نورمفیدی در میان این دو احتمال، احتمال انتساب این متن به احمد بن عبدالله را به جهت معاصرت بیشتر با سعد بن عبدالله و عبدالله بن جعفر بیشتر میدانند. این در حالی است که ظاهرا هیچ گزارشی مبنی بر وجود کتب رجالی در فهرست کتب این دو فرزند صاحب المحاسن در دست نیست. آیت الله نورمفیدی در انتهای بحث خود قول نجاشی در انتساب کتاب رجال به صاحب المحاسن را قرینه مهمی بر صحت این انتساب معرفی میکنند ، اما مجدد تاکید میکنند «اما این شبهه که چگونه ممکن است کسی به کتاب شاگردش استناد کند، همچنان باقی است، هرچند میتوان آن را توجیه کرد.». چنانکه گذشت این مسئله ابدا یک «شبهه» نیست، بلکه امری نادر اما موجود میان محدثین و راویان حدیث بوده است. اما دو شاهدی که در کتاب کلیات فی علم الرجال آمده نیز مستلزم مطالعاتی نسخه‌شناختی است، و به‌ متن مصحَّح آن نمی‌شود اکتفا کرد. 🔹 نتیجه: چنانکه گذشت، ادله انتساب رجال البرقی به صاحب المحاسن دلائلی قوی است، و استدلال منتقدین این انتساب ، هنوز استدلالی کافی در طرد اصل این انتساب نمی‌تواند باشد. چه بسا شواهد منتقدین این انتساب اضافات راویان رجال البرقی باشد؛ چنانکه در مورد رجال الکشّی با چنین اضافاتی مواجهیم و‌ می‌دانیم این اضافات از شیخ طوسی (رحمة‌الله علیه) است. البته اینکه با پذیرفتن این احتمال (وجود اضافاتی از افراد مجهول) چه بر سر وثاقت و حجیت متن این کتاب می‌آید، مسئله دیگری است که باید در آن تامّل کرد. [پایان]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 | نرم‌افزار جامع‌الاحادیث نور برای اندروید | 🔸مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور) سه روز پیش نرم‌افزار «جامع‌الاحادیث» به صورت رایگان برای اندروید را عرضه کرد. 🔸در این نرم‌افزار «متن» حدود 400هزار حدیث به همراه آدرس منبع آنها، قابل مطالعه و جستجو است و حاوی شرح و سندِ احادیثِ منابعِ دست‌اول نیز هست (که البته نیاز به آنلاین بودن دارد) 🔸همچنین امکان فیلتر کردن احادیث حسب گوینده، قرن و طول حدیث نیز وجود دارد 👈🏻توضیحات و دانلود noorsoft.org/fa/software/View/73958 @konashmirrokni
🔺 | یادی از مرحوم علامه محمدباقر مجلسی صاحب بحارالأنوار | [به مناسبت ۲۷ رمضان سالروز وفات ایشان] ✍ حمیدرضا میررکنی @konashmirrokni
🔺| یادی از مرحوم علامه‌محمدباقر مجلسی صاحب بحار‌الأنوار | [ به مناسبت ۲۷ رمضان سالروز وفات ایشان ] ✍حمیدرضا میررکنی علامه محمدباقر مجلسی باب آشنایی ما آثار قدیم شیعی است؛ به نحوی که در بحارالانوار او می توان هر آنچه که همچون «میراث شیعه» شناخته شدنی است را ملاحظه نمود. این البته تا حدود زیادی محصول زمانه مجلسی دوم است. تشیع در آن دوران در حال احیاء خود، همچون یک کلیت جامع و کامل است. کلیتی که تمام ابعاد فردی و اجتماعی، و ظاهری و باطنی را در خود دارد. این درحالی است که عمده سنت در دسترس آن روز، در روایات فقهی خلاصه شده بود. اما علامه با ظرفیتی که خود در مطالعات حدیثی اش از سنت و حدیث شیعه سراغ داشت، میدانست که تمام میراث اهل بیت به آنچه اکنون نزد فقها است -نظیر کتب اربعه- خلاصه نمی شود. چنانکه او خود در مقدمه بحار مینویسد: « ثم بعد الإحاطة بالكتب المتداولة المشهورة تتبعت الأصول المعتبرة المهجورة التي تركت في الأعصار المتطاولة و الأزمان المتمادية إما لاستيلاء سلاطين المخالفين و أئمة الضلال أو لرواج العلوم الباطلة بين الجهال المدعين للفضل و الكمال أو لقلة اعتناء جماعة من المتأخرين بها اكتفاء بما اشتهر منها لكونها أجمع و أكفى و أكمل و أشفى من كل واحد منها» مراد او از اصول در این متن، همان مراد محدثین است. یعنی نوشته های حدیثی مربوط به سه قرن اول هجری که توسط یاران اهل بیت بصورت بی واسطه نوشته شده است. آنچه بعدا به اصول اربعمأة شهرت یافت. از حدود قرن هفتم بسیاری از آثار اصول اربعمأة کم‌کم به دست فراموشی سپرده شده بودند. جستجوی پرتلاش علامه منجر به کشف دوباره آثار متعددی از علمای شیعه شد که تا آن زمان در میان عالمان شیعه شهرت نیافته بود(نظیر تفسیر فرات الکوفی که قبلا درباره اش مطالبی بیان شد.). ارسال شاگردان طی سالهای طولانی برای یافتن آثار شیعی در شهرهای مختلف جهان اسلام، گردآوری و استنساخ آثار و ارسال کتب استنساخ شده به سایر شهرها ، چیزی بود که باعث شد اکنون ما با میراث غنی حدیثی شیعه آشنا باشیم، و این آشنایی محدود به روایات فقهی نباشد. اما تمام مسئله به گردآوری منابع و تکثیر آن ها ختم نشد. جامعه شیعی صفوی مانند جامعه قرن چهارم و پنجم شیعیان نبود. شیعیان در قرن یازدهم و دوازدهم اصول عقاید منقح و متعینی پیدا کرده بودند، و نیز تعارضات و مواجهات روشنی در عقاید خود با سایر علوم نظیر فلسفه و طبیعیات و نجوم و بالاخره طب پیدا شده بود. این مسائل در میان طلاب علوم رسمی ، مسائل مهمی به شمار میرفت. همچنین مخاطب فارسی‌زبان که سال‌ها در فروع از احکام عامه پیروی کرده بود و انبیاء و اولیاء الهی را بیشتر با تفاسیر سنی مذهبان شناخته بود، اکنون نیازمند آشنایی با دینی سراسر شیعی بود. طبعاً جامعه شیعی تنها با تبعیت از احکام فقه شیعه محقق نمیشد(چنانکه نشده بود.). عموم داستان های انبیاء و اولیاء در سنت ادب فارسی برگرفته از آثار اهل سنت بود. آثار اهل سنت هم بخصوص در زمینه تواریخ انبیاء، بیشتر مشتمل بر داستان های یهودی و اسرائیلی است. قصص الانبیاء نیشابوری که در قرن پنجم به زبان فارسی نگاشته شده یکی از نمونه های مهم چنین ادبیاتی است. بنابراین گرداوری ادبیات شیعی پیرامون انبیاء و اولیاء که بخصوص در تفسیر آیات قرآن موثراند، یکی از ضرورت های آن عصر بود. تعیّن یافتن اصول عقاید شیعه و جدا شدن دو مبحث «عدل» و «معاد» به عنوان دو اصل مجزا از توحید و ولایت، و نیز مواجهاتی که علمای شیعه با دیگر علوم در مباحث جهانشناسی و کیهانشناسی ، تبویب تازه ای از احادیث بدست آمده را طلب می کرد. لذا در گردآوری تمام احادیث و سنت شیعی این موارد نیز توسط علامه میباید لحاظ میشد. علامه در تبویب بحار چند کتاب را به شیوه تبویب سنتی اضافه می کند که به گفته خود او هم پیش از سابقه نداشته. او این کتاب ها را از پرفایده ترین کتاب‌های بحار میداند؛ کتاب العدل و المعاد کتاب تواریخ الانبیاء و الائمه کتاب السماء و العالم برای آشنایی جامعه شیعیان با معارف شیعه و عرضه این معارف به حوزه عمومی، آثار فراوانی به زبان فارسی نگاشت. با تکمیل بحار و شکل گیری ادبیاتی یکپارچه شیعی، نگارش آثاری به زبان فارسی تازه ممکن شده بود. آثاری نظیر حیاه القلوب که معرف داستان انبیاء و اولیاء پیش از اسلام بود ، در واقع همان ترجمه و تلخیص مجلدات کتاب تواریخ الانبیاء بحار و نیز جلاءالعیون ایشان هم ترجمه و تلخیص مجلدات تاریخ ائمه بحار بود. حلیه المتقین و عین الحیاه و عمده آثار دیگر ایشان هم به زبان فارسی، به پشتوانه بحار به زبان فارسی و برای فارسی زبانان نگاشته شد. آنچه ما اکنون از ادبیات شیعی سراغ داریم، تا حدود زیادی از مسیری است که علامه مجلسی بر ما گشوده است. طبقات محدثین پس از علامه، عموما در طرق معنعن اجازات، به ایشان می رسند و از این حیث ایشان را می شود با شیخ طوسی قیاس نمود. @konashmirrokni
4_6024035406117340703.pdf
434.4K
🔺مرحوم علامه مجلسی توسط مستشرقین عموما مورد کم‌لطفی واقع شده و سخنان بی‌پایه و اساس زیادی بخصوص در زمینه سیره سیاسی ایشان به ایشان نسبت داده شده است. این مقاله نوشته حامد الگار است. هرچند زبان تندی دارد، اما نوشته خوبی در نقد نظر مستشرقین در خصوص علامه مجلسی است. @konashmirrokni
🔺 دوم: | مناظره نحوی و منطقی؛ واقعیتی تاریخی یا موقعیتی نمادین؟! | [در دو فرسته] متن کامل پرسش و پاسخ را در دو فرسته پایین بخوانید؛ @konashmirrokni
- : سلام. خدا قوت. من کتاب فارابی شما رو خوندم. خیلی زحمت کشیده بودید. منتها دیدم در هر دو مقدمه (و بخصوص‌مقدمه بر رساله دوم) خیلی زیاد به مناظره نحوی و منطقی ارجاع دادید. یجورایی میشه گفت بحثتون روی اون مناظره سواره. اما ظاهرا این مناظره بیشتر موقعیتی مثالی و نمادین بوده، نه‌واقعیتی تاریخی. بنابراین فکر میکنم کل روایتی که از موقعیت منطق در بین مسلمین ارائه کردید، دچار خدشه است و نامعتبر. خیلی کلنجار رفتم تا این مطلب رو بگم یا نگم، اما گفتم بگم شاید در چاپ دوم کتاب بخواهید اصلاح کنید. - : در دو مقاله مقدمه که بر ترجمه دو رساله از فارابی( آنچه باید پیش از آموختن فلسفه بدانیم ) ارائه کرده‌ام ؛ به مناظره مشهوری که در نیمه اول قرن چهارم میان ابوبشر متّی بن یونس و ابوسعید سیرافی نحوی واقع شده بود، ارجاع داده‌ام. اشکالی که یکی از خوانندگان مطرح‌کرده‌اند، ناظر به این مطلب است. این اشکال را در دو قسمت بررسی خواهم‌کرد؛ الف) مناظره معروفی که میان متی بن یونس و ابوسعید سیرافی واقع شد، یکی از وقایع مشهور علمی در قرن چهارم است. در طول تاریخ علوم اسلامی هیچ کس متعرّض واقعیت تاریخی این مناظره نشده است؛ بلکه همواره‌ مورد اشاره اهل‌علم و مورخین علوم اسلامی بوده است؛ ابوحیان توحیدی این مناظره را در کتاب خود الإمتاع‌والمؤانسة بطور‌ کامل نقل کرده است، و‌ همو در کتاب المقابسات خود در ضمن بحثی که با ابواسلیمان سجستانی درباره نسبت منطق و‌ نحو داشته است، بطور بسیار خلاصه، ذکری از این مناظره آورده است. البته او خود در این مجلس حاضر نبوده است؛ بلکه بخش‌های ابتدایی مناظره را از ابوسعید سیرافی (که استاد ابوحیان بوده است) شنیده، و بخش‌های پایانی را از ابوالحسن علی بن عیسی رمانی نقل کرده است. پس از‌ او‌ دیگرانی چون سیوطی (در صون‌المنطق) و یاقوت حَمَوی (در معظم الأدبا) نیز به این مناظره اشاره کرده‌اند و نمیدانیم آنان خبر این مناظره را از طریقی غیر از ابوحیان داشته‌اند یا خیر؟ در این صورت مسئله‌ از دوحال خارج نیست: ۱. اگر این واقعه از طریقی غیر از ابوحیان به آنان رسیده باشد، احتمال واقعی بودن این ماجرا بیشتر میشود، زیرا کسانی جز ابوحیان نیز راوی این قضیه بوده‌اند. ۲. اشاره یاقوت و سیوطی به این مناظره اگر بخاطر نقل ابوحیان از این واقعه باشد، این نقل را باید در حکم توثیق ابوحیان در نقل اخبار تاریخی دانست؛ چراکه به نقل او ‌اعتماد کرده‌اند. بخصوص که در نقل تاریخ‌ جرحی در خصوص‌ ابوحیان در دست نیست. پس تا اینجا راهی جز‌ واقعی دانستن این مناظره باقی نمیماند. ب) آنچه در دو‌ مقدّمه(بخصوص‌ مقدمه‌دوم) ‌محلّ تأمّل است؛ دو طرح و درک متفاوت از زبان و حکم است. موجودیت تاریخی این دو طرح، منوط به این مناظره نیست. توضیح فارابی در رساله التوطئة فی المنطق (که آن را با عنوان «درآمد بر منطق» به فارسی گزاره کرده‌ام و رساله‌دوم‌ همین‌کتاب است) ، و نیز رسالة الفصل بین الصناعیتی المنطق الیونانی ‌و النحو العربی اثر یحیی بن عدی از یک سو، و همچنین رسالات متعددی که نحویون در ردّ منطق نگاشته‌اند دلیلی روشن است بر وجود این دو طرح از زبان. به عنوان‌نمونه ابوسعید سیرافی که در مناظره نیز یکی از طرفین است بنا بر گزارش ابن‌النّدیم رساله‌ای در ردّ منطق نگاشته‌ بود. بنابراین حتی اگر خدشه‌ای در واقعی‌بودن این مناظره در میان باشد ( که نیست)، باز روایتی که از تاریخ موضع مسلمین در قبال منطق و حکم ارائه کرده‌ایم، دچار اشکال نخواهد شد. [ادامه مطلب در فرسته دوم👇]
▪️وجه این اشکال چیست؟ بعضی از مورخین (نه بطور مسجّل، بلکه) صرفا در حد شک‌ و ‌تردید ، چنین ادعا کرده‌اند که گزارش ابوحیان توحیدی از حضور برخی از حاضرین در مناظره نمیتواند صحیح باشد؛ زیرا عمر این افراد پیش تاریخ این مناظره به سر آمده‌بوده است. از این رو حدس زده‌اند که چه بسا این مناظره بطور‌ کلی ترسیم ‌موقعیتی مثالین از مواجهه منطق و نحو است. در این خصوص‌ نیز دو ملاحظه درکار است؛ اول. به صرف قید شدن نام فردی که پیش از مناظره وفات کرده است، طارد اصل واقعی‌بودن مناظره نمیتواند باشد. چه بسا ابوحیان (یا کسانی که اثر او را استنساخ کرده‌اند) در ضبط تاریخ مناظره اشتباه کرده باشند. و یا کاتبین تراجمِ افرادِ فوتْ‌شده، ممکن است در ضبط تاریخ وفات آن افراد دچار خطا شده باشند. بنابراین طرح چنین اشکالی مستلزم بررسی دقیق تاریخ خود مناظره و تاریخ وفات تک‌تک حاضرین در آن مجلس است. دوم. هرچند که ادعای مثالی بودن این ‌موقعیت بسیار دور از ذهن و غیرمعتبر است، اما اگر هم فرض سؤال را بپذیریم ، باز این مناظره‌ و گفت‌وگویی که نقل شده است، ‌واجد امکانات فلسفی است. چنانکه محاورات افلاطون را واقعیاتی دقیقا تاریخی نمیدانیم و اتفاقا با فرض آنکه افلاطون این موقعیت‌ها را خودْ خلق کرده است، تک‌تک عبارات آن را محل تفسیر میدانیم. از طرف دیگر هم این محاورات را بی‌ربط به فضای تاریخی‌و‌ واقعی یونان نمی‌شناسیم و از روایت افلاطون از تاریخ و وضعیت آتن بهره‌می‌بریم. بنابراین، با فرض تاریخی نبودن مناظره و مثالی بودنش نیز (خصوص‌در مقدمه‌ دوم‌ کتاب) دست به تفسیری فلسفی-تاریخی برده‌ایم. --------------------------- 🔹در خصوص‌ دو‌طرح از زبان‌ و‌ حکم‌ مقاله بنده در فصلنامه‌بابل به آدرس و‌ مشخصات زیر مراجعه‌ نمایید: - فصلنامه علم و سیاست بابِل. شماره‌ سوم(پاییز۹۷). فصل یکم. مقدمه‌دوم: نگاهی به منازعاتِ پیرامون منطق نزد مسلمین:۲۱-۳۳ 🔹 در خصوص ‌ادعای مثالی بودن‌موقعیت مناظره متی بن یونس و ابوسعید سیرافی، مقاله‌ای را در‌ کانال قرار خواهم‌داد که ‌سودمند است. [پایان] @konashmirrokni
5_6224178245001019498.pdf
13.54M
🔺 رساله مرحوم ملاهادی سبزواری در شرح حدیث شریف نورانیت (صادر از شاه‌ولایت امیرالمومنین علیه‌السلام) بنابر دستخطی که در ابتدای نسخه از مرحوم آسید جلال‌الدین آشتیانی می‌بینیم، تاریخ کتابت این رساله دو سال پس از اصل تالیف این رساله است، یعنی به سال ۱۲۹۰ هجری قمری. مرحوم حاج ملاهادی سبزواری به سال ۱۲۸۹ رحلت فرمود. همینطور کاتب این نسخه از فضلای زمان است و از این جهت نسخه مکتوبه او واجد اعتباری بسزا است. لازم است یادآوری کنیم که مرحوم حاج ملاهادی سبزواری استاد ملاحسینقلی همدانی است. الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه امیرالمومنین علی‌بن ابی‌طالب و الائمه المعصومین علیهم‌السلام @konashmirrokni
🔺بخشی از متن حدیث شریف معرفت به نورانیت امیرالمومنین؛ [حدیث معرفت به نورانیت دست‌کم از دو جهت واجد اهمیت است. اولا در این حدیث شریف با عبارت "ان ذلک لواجب علی کل مومن و مومنه" فهم مراتب عالی ولایت با دعوتی عمومی همراه میشود و این با طرح فرقه‌ای که در بعضی محابل سلوکی شاهدیم در تمایز تواند بود. ثانیا معرفت به نورانیت بدل به اساس فهم مومن از ولایت میشود، یعنی فهم مراتب دیگر ولایت همگی فرع بر این فهم‌اند و اگر این فهم نباشد، فهم مراتب فرعی‌تر دیگر جه‌بسا بدل حجاب مومن شوند.] 🔹 رُوِی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ صَدَقَةَ أَنَّهُ قَالَ: سَأَلَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِی سَلْمَانَ الْفَارِسِی رَضِی اللَّهُ عَنْهُمَا یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ مَا مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِالنُّورَانِیةِ قَالَ یا جُنْدَبُ فَامْضِ بِنَا حَتَّی نَسْأَلَهُ عَنْ ذَلِک قَالَ فَأَتَینَاهُ فَلَمْ نَجِدْهُ قَالَ فَانْتَظَرْنَاهُ حَتَّی جَاءَ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ مَا جَاءَ بِکمَا قَالا جِئْنَاک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَسْأَلُک عَنْ مَعْرِفَتِک بِالنُّورَانِیةِ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ مَرْحَباً بِکمَا مِنْ وَلِیینِ مُتَعَاهِدَینِ لِدِینِهِ لَسْتُمَا بِمُقَصِّرَینِ لَعَمْرِی إِنَّ ذَلِک الواجب [وَاجِبٌ ] عَلَی کلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ ثُمَّ قَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیهِ یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ قَالا لَبَّیک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ ع إِنَّهُ لَا یسْتَکمِلُ أَحَدٌ الْإِیمَانَ حَتَّی یعْرِفَنِی کنْهَ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ فَإِذَا عَرَفَنِی بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَةِ ذَلِک فَهُوَ شَاک وَ مُرْتَابٌ یا سَلْمَانُ وَ یا جُنْدَبُ قَالا لَبَّیک یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَالَ ع مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِیةِ وَ هُوَ الدِّینُ الْخَالِصُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یؤْتُوا الزَّکاةَ « البینة: 5- » وَ ذلِک دِینُ الْقَیمَةِ یقُولُ مَا أُمِرُوا إِلَّا بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ الدِّینُ الْحَنِیفِیةُ الْمُحَمَّدِیةُ السَّمْحَةُ وَ قَوْلُهُ یقِیمُونَ الصَّلاةَ فَمَنْ أَقَامَ وَلَایتِی فَقَدْ أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ إِقَامَةُ وَلَایتِی صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَک مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِی مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ فَالْمَلَک إِذَا لَمْ یکنْ مُقَرَّباً لَمْ یحْتَمِلْهُ وَ النَّبِی إِذَا لَمْ یکنْ مُرْسَلًا لَمْ یحْتَمِلْهُ وَ الْمُؤْمِنُ إِذَا لَمْ یکنْ مُمْتَحَناً لَمْ یحْتَمِلْهُ. ▪️بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج 26، ص: ۲ @konashmirrokni
🔺ترجمه حدیث معرفة امیرالمومنین بالنّورانیّة  « محمّد بن صدقه نقل کرد: اباذر غفاری از سلمان فارسی پرسید معرفت امام امیر المؤمنین علیه السّلام به نورانیت چگونه است؟ سلمان گفت با هم برویم از خود مولا سؤال کنیم آمدیم خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام ایشان را نیافتیم. مدتی منتظر شدیم تا آمد. سؤال فرمود برای چه آمده اید؟ گفتیم آمده ایم بپرسیم شما را چگونه با نورانیت می توان شناخت؟ فرمود: مرحبا به شما دو دوست متعهد که در راه دین کوتاهی ندارید. به جان خودم سوگند یاد می کنم که این مطلب بر هر مرد و زن مؤمنی واجب است آنگاه فرمود: ای سلمان و ابا ذر! گفتیم بفرمائید یا امیر المؤمنین. فرمود: ایمان شخص کامل نمی شود مگر مرا به کنه معرفت با نورانیت بشناسد. وقتی به این صورت شناخت آنگاه دلش را خدا به ایمان آزمایش نموده و شرح صدر برای اسلام به او عنایت کرده و در این صورت است که عارف و بینا و مستبصر می شود. و هر که کوتاهی از این عرفان بنماید در حال شک و ارتیاب است. سلمان و ابا ذر! شناخت من با نورانیت، شناخت خدا است و شناخت خدا معرفت من است با نورانیت. این است همان دین خالص که خداوند می فرماید: « وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِک دِینُ الْقَیمَةِ. » می فرماید: دستور داده نشده به آنها مگر اینکه ایمان به نبوت حضرت محمّد آورند که همان دین حنیف محمدی ساده است این قسمت آیه «وَ یقِیمُوا الصَّلاةَ» هر کس اقامه ولایت مرا کرده باشد نماز را به پای داشته است به پا داشتن ولایت من دشوار و سنگین است که تاب آن را ندارد مگر فرشتۀمقرّب یا پیامبر مرسل یا بندۀمؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزمایش کرده باشد. فرشته اگر مقرّب نباشد تاب تحمل آن را ندارد و پیامبر نیز اگر مرسل نباشد تحمل ندارد و مؤمن هم اگر مورد آزمایش و اعتماد نباشد تاب آن را ندارد. @konashmirrokni