#بریده_کتاب
#کتاب_تفکر
#آیت_الله_حائری_شیرازی
صفحه ۸۹
چگونه قوه تفکر فرزندانمان را پرورش دهیم؟
پاسخ: از آنها سوال کنید. بیشتر از آنکه آنها از شما سوال کنند، شما از بچههایتان سوال کنید. وقتی سوال کردید، مجبور میشوند فکر کنند. وقتی هم دارد فکر میکند و میآید از تو سوال کند، کمکش کن؛ اما همه جواب را نگو. با بخل به او اطلاع برسان و برای اطلاع دادن با سخاوت مباش. پدر و مادرهایی که در آموزش بخیل هستند، وقتی خیلی سوال میکنی یک کلمه کوچک میدهند. این بچه میگوید: من چرا منت بکشم و یک چیزی بپرسم؟ خودم آنقدر فکر میکنم تا بفهمم. بابایم آنقدر به من نق میزند که این را هم نمیفهمی.
آدمهایی که میخواهند بچههایشان را رشد دهند، خیلی کارهایی که بچه میکند بزرگ نمیکنند که خیال کند همچین باد کرده؛ عادی میگیرند تا عجب پیدا نکند.
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#قسمت_اول
#ف_جباری( مامان زهرا ۲.۵ ساله و هدی ۳ ماهه)
دبستان که تازه نوشتن یاد گرفته بودم، مشقامو تو یه دفترچه مینوشتم. همین کار تا انتهای دوران مدرسه ادامه پیدا کرد و به دفتر برنامهریزی کنکور ختم شد!
سه ترم اول دانشگاه یه دفتر چک لیست داشتم که خیلی به درد میخورد. همه کارهایی که به ذهنم میرسید رو روزانه توش مینوشتم و بعد از انجامشون تیک میزدم. ایام امتحانات هم تو یه کاغذ برای خوندن درسها با توجه به فرجه برنامهریزی میکردم.😎
اون روزها تازه درگیر این سوال شده بودم که مأموریتی که تو این دنیا مال منه چیه؟🤔 میخوام ۱۰ سال دیگه چه شکلی باشم؟ این سوالها در حد درگیری ذهنی مونده بود و با درسهای دانشگاه و کمی کارهای فرهنگی روزها رو میگذروندم.
نه حسی به مأموریت و چشمانداز داشتم، نه اطلاعاتی در مورد برنامهریزی، سوالها توی ذهنم خیس میخورد و خیلی کند پیش میرفتم.😒
گذشت و رسیدم به پایان مقطع کارشناسی که همزمان شد با بچهداری. تو فاصلهای که فارغالتحصیل شدم تا به دنیا اومدن بچه یه موقعیت کاری برام پیش اومد که متناسب بود با علاقهای که از فعالیتهای دانشجویی در من ایجاد شده بود. این موقعیت کاری ناخونک زدنی شد به فضاهای کاری موجود، که به من برای شناخت مأموریت و چشم اندازم کمک زیادی کرد.😍
اون دوران برنامهریزی من ذهنی بود و احساس نیاز به برنامهریزی ویژهتری نداشتم. چند روز در هفته سر کار بودم و چند روز دیگه هم ساعتای خواب بچه دورکاری میکردم و ساعتای بیداریش بچهداری و خونهداری و صوت تربیتی و... اون روزا حتی چک لیست هم نداشتم.
همون ایام با نوزادم، کارگاه استعدادسنجی و معرفی رشتههای ارشد هم میرفتم. فکرم درگیر مسائلی شده بود که موقع انتخاب رشته کارشناسی اصلا به اونها توجهی نداشتم.🤔
پ ن: امروز بعد از گذشت ۶ سال هنوز هم سرگشته و حیرانم... چون مسیر شناخت پیچیده و بلنده. مثل اینه که با گذاشتن یه تیکه از یه پازل چند هزار تیکهای، کمی قدمهای بعدی و طرح کلی پازل واضحتر بشه. ولی نباید از ندونستن طرح نهایی ترسید. باید قدم قدم توی مسیر شناخت مأموریت و چشمانداز جلو بریم.💪🏻
اما حالا چه جوری بریم که بهتر به طرح نهایی نزدیک بشیم؟
نقطه شروع کجاست و اولین قطعه پازل رو کجا باید بذاریم؟ برنامهریزی یا مأموریت و چشمانداز؟ یا هر دوی اینها رو با هم باید پیش برد؟
اگه به این موضوع علاقه دارید قسمتهای بعدی رو دنبال کنید.🌸
#روزنوشت_های_مادری
#برنامه_ریزی
#بولت_ژورنال
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
ولادت آقاجانمون مبارک🌺
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#قسمت_دوم
#ف_جباری (مامان زهرا ۲/۵ ساله و هدی ۳ ماهه)
برای انتخاب رشته کارشناسی تقریباً تنها ملاکم علاقه شخصی بود. اما حالا علاوه بر علاقه، نیاز جامعه برام خیلی پررنگ شده بود و از طرفی داشتن خانواده خوب و چند تا بچه با اختلاف سنی کم و تربیت اونها هم از اولویتهام بود.
با در نظر داشتن پارامترهای مهم زندگی شخصی و اجتماعیم و مشورت با دوستانی که توی این مسیر از من جلوتر بودن و شرکت تو نشست #جهت_گیری_تخصصی به یه محدوده کلی برای ادامه مسیرم رسیدم. البته بعضی وقتا گره کار جز با #توسل و خواستن از خدا باز نمیشه.
در ادامه چیزی که بیشتر از هر چیزی به من کمک کرد پروژههای مربوط به محدوده شناسایی شده بود که برای محل کارم انجام میدادم. به این شیوه میگن #ناخونک_زدن! یعنی با ورود جزئی به کارهای مختلف #تدریجا آینده واضحتر میشه. لازم نیست این پروژه رو برای جایی انجام بدیم. میتونیم خومون کارهای کوچیکی تعریف کنیم. اما باید جدی بگیریمش، براش مطالعه هدفمند داشته باشیم، توی ذهنمون بپرورونیمش و....
اینطوری به مرور دایره موضوعات کوچیکتر و مأموریت و چشمانداز روشنتر میشه.
و اما #برنامه_ریزی کجای این داستانه؟
من برنامهریزی رو با خوندن نحوه برنامهریزی آدمهای دیگه شروع کردم. اما این شروع با شکست مواجه شد. با دیدن نحوه برنامه ریزی دیگران گیج میشدم و نمیفهمیدم باید چی کار کنم. تصمیم گرفتم برنامه متناسب با خودم رو بسازم، یعنی چی؟ یعنی برنامهریزی رو از نقطهای که توش قرار دارم شروع کنم، نه نقطهای که برنامهریزی برای من تعیین میکنه! این یعنی چی؟
برنامهریزی ابزاریه که دو گام داره. گام اول تعیین مأموریت و چشماندازه و گام دوم تلاش برای محقق کردن اونها.
#ماموریت در واقع فلسفه وجودی ما هست؛ مثلا من برای اثرگذاری در عرصه اقتصاد به این دنیا آمدهام!
و #چشم_انداز شخصیتیه که امروز برای چند ده سال آیندهمون تصور میکنیم؛ مثلا من میخوام ۱۰ سال دیگه مادر ۴ فرزند و هیئت علمی دانشکده اقتصاد باشم.
برنامهریزی در نقطه شروع خودش میگه بیا مأموریت و چشماندازت رو روی کاغذ بنویس و برای رسیدن به اونها برنامههایی رو تعریف کن و اونها رو در قالبهای سالانه و ماهانه و بعد هفتگی و روزانه ریز کن و با روشهایی این برنامههای ریز شده رو به سرانجام برسون.
بودن در قید و بند این واژهها و مرحلهها من رو گیج میکرد. تصمیم گرفتم برنامهریزی بلندمدت رو کنار بذارم و با این فرض که من برای یک سال آیندهم دو سه تا برنامه رو به صورت ذهنی تعریف کردم، فعلاً برای به سرانجام رسوندن اینها از برنامهریزی کمک بگیرم! چون این برنامه منه که اصالت داره، نه برنامهریزی! هدف از برنامهریزی اینه که آروم و بهینه ما رو به اهدافمون نزدیک کنه. پس اگه اینطور نیست باید مشکل رو پیدا و حل کرد. من راهحلم برای مشکلم این بود که برنامهریزی رو از نقطهای شروع کردم که بهش نیاز داشتم و فقط بخشهایی از اون رو به کار بردم که کارم رو راه میانداخت.
هر چند بعد از یک سال به فایده آوردن مأموریت و چشمانداز و برنامه بلندمدت روی کاغذ رسیدم( اینکه باعث میشه چیزی از قلم نیفته و کارها قابلیت ارزیابی پیدا کنن و کلا احتمال خطا کم بشه) و کمکم رفتم سراغش، با این تفاوت که این بار من سوار بر برنامهریزی بودم.
توی قسمت بعد در مورد گام دوم برنامهریزی صحبت میکنیم.
پ ن: مشکلی که من با خوندن برنامهریزی دیگران داشتم این بود که آدم ها انتهای کارشون رو به نمایش میذارن و من انتظار داشتم در لحظه شروع برنامهریزی به انتهای کار اونا برسم. درحالیکه اون نمایش حاصل چندین ماه یا سال تلاش کاملاً تدریجیشون بود.
من تلاشم اینه که فرآیندی که طی کردم رو بگم و نه فقط انتهای کارم رو. شاید کمک بیشتری به خواننده بکنه. اما باز من هم از یک مسیر رفته با شما صحبت میکنم و شما حواستون به این نکته باشه.
#روزنوشت_های_مادری
#برنامه_ریزی
#بولت_ژورنال
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#قسمت_سوم
#ف_جباری (مامان #زهرا ۲.۵ ساله و #هدی ۳ ماهه)
من چند کار رو برای خودم انتخاب کرده بودم تا انجامشون بدم، از طرفی وقتم هم به خاطر کم شدن ساعت خواب بچه داشت محدودتر میشد.⏰
لنگ لنگان جلو اومده بودم، اما دیگه بدون برنامه ریزی دقیق تر کارم پیش نمیرفت، فقط پروژههای محل کارم نبود که تمام وقت آزادم رو بهش اختصاص بدم، درس و دوره مطالعاتی و فعالیتهای دیگهای هم به برنامهم اضافه شده بود، حتی لازم داشتم کارهای خانوادگی رو هم روی کاغذ بیارم تا از دستم در نره، یه معادله رو در نظر بگیرید، وقتی تک مجهولیه میشه ذهنی حلش کرد اما وقتی چند مجهولی میشه مجبوری روی کاغذ به جواب برسونیش،
البته مهم بود که تعداد و حجم برنامههایی که انتخاب میکنم معقول و با زمانی که دارم هماهنگ باشه، این معقول بودن رو اول حدس میزنی اما بقیهش رو با تجربه کردن متوجه میشی؛ مثلا من حدس میزنم که در ترم پیش رو بتونم ۲ کار رو انجام بدم، برنامهریزی میکنم براش و پیش میرم و میبینم به هر دری میزنم نمیشه، اونوقت کار کم اولویتتر رو حذف میکنم، یا میبینم وقتم آزاده و کار سوم رو هم اضافه میکنم...
❓پس اولین سوال جدی من این بود که اصلا من چقدر وقت توی یک روز و یک هفتهم دارم؟
یه کاغذ برداشتم و ساعات خواب و بیداری زهرا رو روش نوشتم، مدل من اینطوره که تا بچهها میخوابن میرم سراغ کارهای برنامهریزی شده خودم و دست به سیاه و سفید نمیزنم! 🤪مرتب کردن خونه، اتو، آشپزی، ظرفا همه اینها تو بیداری بچهها و با کمک خودشون و به شکل بازی انجام میشه، حتی اگه زمان خیلی بیشتری بطلبه و با کثیف کاری همراه باشه...
با این توضیح الان اگه به خودم سخت نگیرم حدود ۲۰ ساعت در هفته وقت مفید و متمرکز دارم، ۱.۵ ساعت بعد از نماز صبح و ۱.۵ ساعت عصر، یعنی ساعاتی که بچه ها خوابن و من بیدار.
قبلا که روزها زهرا بیشتر میخوابید من صبحها خیلی زودتر بیدار نمیشدم! وقتی خواب روزش کم شد من از خواب صبح خودم به مرور کم کردم اما هنوز بازدهی عصرهام بیشتر از صبح هاست و خواب عصر بچه ها رو لازم دارم، برای همین هم اگه دختر من توی این سن به ۱۰ ساعت خواب در شبانه روز نیاز داره، من خودم ۲ ساعتش رو برای عصرش ذخیره میکنم و صبح زودتر بیدارش میکنم، کاری که از همین الان با نوزادم هم میکنم تا زمان خواب دو خواهر هماهنگ باشه!
اگه شما ابتدای راهین سخت نگیرین و حتما آهسته و پیوستگی رو حفظ کنید، شده ۵ ساعت در هفته رو برای خودتون زنده کنید و موازی با برنامهریزی برای اون ۵ ساعت سعی کنید ساعت خواب بچهها و خودتون، تغذیه و چیزهای دیگه رو به مرور اصلاح کنید تا زمان بیشتری رو به دست بیارین.
تصمیم من از کوچیکی زهرا این بود که وقتی خونه هستیم روی ساعات بیداریش حساب نکنم چون اگه من حتی ۱۰ دقیقه برای ساعات بیداری زهرا برنامه بریزم، کل روز حواسم به پیدا کردن فرصتی برای انجام اون کاره و این، لذت حضور کنار بچهم رو ازم میگیره، اما معناش این نیست که تمام ساعات بیداری بچه همراه هم باشیم، حتی مقیدم در طول روز فقط چند بار با تمرکز بهش دل بدم و بازی کنم و دیگه رهاش کنم، به کارهای خونه و خودم میرسم، کتاب دستم میگیرم، صوت گوش میدم، حتی گاهی جلسه مجازی دارم ولی جلسه ای که تمرکز بالای من رو نخواد، جوری که تمرکز من از نحوه رفتارم با بچه برداشته بشه...
این رو تجربه کردم که وقتی خودم رو ملزم کنم تو ساعات بیداری بچه با تمرکز کاری رو به سرانجام برسونم آسیب داره و برای هر دومون اذیت کننده ست،
البته این روزا که زهرا ۲.۵ ساله شده، هم به خاطر اومدن بچه دوم توقعش از همراهی همیشگی من داره معتدلتر میشه و هم به خاطر فضایی که از نوزادی توش بوده، بعد از ۲ سال کمی پذیرفته که مامان گاهی کلاس، جلسه یا کاری داره که بدون حضور اون باید انجام بده، برای همین هم الان اگه
کار واجبی داشته باشم بهش میگم که کار دارم و عبارت "کاری دارم که باید انجام بدم" براش مفهوم شده! با یه بازی یا خوراکی مشغولش میکنم و میپذیره که در حد ۲۰ دقیقه مثلا بشینم پشت لپ تاپ، هنوز هم از هر ۵ بار ممکنه دو بار رو همراهی نکنه ولی تصور در همین حد هم تا چند ماه پیش برام خوشایند بود! به این کار میگن روتین سازی، پروسهای که صبوری میخواد و خیلی تدریجیه ولی بلاخره جواب میده...
قسمت بعد وارد نحوه و جزئیات برنامهریزی میشم.
#روزنوشت_های_مادری
#برنامه_ریزی
#بولت_ژورنال
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif