.
#م_زادقاسمی
(مامان #فاطمه_سادات ۱۷ساله، #سیده_ساره ۱۲ساله، #سید_علی ۸ساله و #سید_مهدی ۵ساله)
#قسمت_اول
گیلانی هستم.
سال ۱۳۵۸ در یکی از روستاهای شهر رشت متولد شدم. چهار خواهر و دو برادر دارم که بعد از من به دنیا اومدن. اونم تو فاصلهی ۱۰ سال.😊
یعنی خواهر کوچیکم سال ۶۸ به دنیا اومد.
وقتی که مامانم فقط ۲۸ سالشون بود.
مهمترین تاثیری که از رابطهی پدر و مادرم با هم گرفتم، ادب و احترام در همهی موقعیتها بود.👌🏻
پدرم کشاورز بودند و در عین حال در کارخانهای آهنگر بودند.
سبک زندگی متوسطی داشتیم در روستا زندگی میکردیم و در محیطی بسیار سرسبز و فکر میکنم زندگی که ما داشتیم برای بچههای الان رویایی باشه. من با طبیعت بزرگ شدم. داشتن سگ و گربه بدیهیات زندگی ما بود.
سگی داشتیم که نگهبان خونه بود و خیلی به ما احترام میذاشت و دوستمون داشت.
تو حیاط زندگی میکرد.
وظیفهاش نگهبانی کردن از ما بود نه اینکه ما ازش نگهبانی کنیم.
گربه هم داشتیم که وظیفهاش این بود که مراقب باشه موش داخل خونه نیاد.😁
ما بهش غذا می دادیم و دوستش داشتیم ولی اجازه نداشت داخل خونه بیاد.
انواع و اقسام پرندگان و دام و طیور و سایر جنبندگان رو داشتیم.😂
باغ، شالیزار و هوای خوب.
از صبح که چشم باز میکردیم با خواهر برادرها توی حیاط بودیم و شب بیهوش میافتادیم و در طول روز خونه کثیف کردنی نداشتیم.
دوره مدرسه مدارس عادی درس میخوندم و همکلاسیها و معلمها تاثیرات عمیق و بلند مدت روی ما نداشتن و مهمترین چیزی که توی رشد و شخصیت من تأثیر گذاشت خانواده بود وگرنه تو محیط مدرسه انواع و اقسام بچهها رو داشتیم و من با بچهها رفیق بودم خیلی دیوارکشی خاصی نداشتم ولی متاثر نبودم البته اون زمان شخصیت خیلی تاثیرگذار جدی هم نداشتم.😅
سال ۷۷ رشتهی روانشناسی دانشگاه گیلان قبول شدم. بعد از ورود به دانشگاه با بچههای فعال مذهبی آشنا شدم که خیلی
مقید بودن کنار درس دانشگاه، فعالیت فرهنگی داشته باشن.
اعتقاد به تکلیف، اعتقاد به جبهه حق و باطل داشتن... و آشنا شدن با اونها مسیر زندگیم و نگاهم به زندگی رو عمیقا تغییر داد و مسیر جدید و روشنی برای من شکل گرفت.☺️
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#م_زادقاسمی
(مامان #فاطمه_سادات ۱۷ساله، #سیده_ساره ۱۲ساله، #سید_علی ۸ساله و #سید_مهدی ۵ساله)
#قسمت_دوم
دوران دانشجویی بسیار فعال بودم. فعالیت صنفی و تشکلی داشتم و دوران پرثمری بود.
در انجمن علمی هم با دوستانم همایشهای علمی برگزار میکردیم.👌🏻
فعالیتهایی که دوران دانشجویی داشتم در ضمن این که مسیر زندگی من را مشخصتر کرد، توانایی و مهارتهام رو خیلی افزایش داد.😊
خودمون مدیر اجرایی خیلی از برنامهها بودیم. بچهها را میبردیم اردو و اونجا فعالیتهای مهمی انجام میدادیم.
با همسرم هم در خلال همین فعالیتها آشنا شدم.
ایشون دانشجوی رشتهی الکترونیک دانشگاه گیلان و یک سال از من بزرگتر بودند.
یک روز همسرم برای انجام کارهای فارغالتحصیلی اومده بودند دانشگاه و از قضا من هم برای انجام کارهای فارغالتحصیلی دوستم رفته بودم که خیلی ناگهانی دیداری داشتیم و ایشون همون موقع به نظرشون اومده بود که برای ازدواج، بین من و ایشون تناسبی برقراره.😉 و جالب بود که قبل از اون دیدار، هیچ کدوم اصلا به این مسئله فکر نکرده بودیم!
خلاصه خواستگاری توسط واسطهای از دوستانمون مطرح شد.
صحبت کردیم و نوع نگاه ایشون به زندگی من رو بسیار به این ازدواج مایل کرد.😁
سال ۸۰ عقد کردیم و سال ۸۱ عروسی.
نه یه عروسی پرتکلف و تشریفات! یه مراسم ساده و معمولی.👌🏻
بعد از ازدواجم هنوز دانشجو بودم. یه ذره از درسم مونده بود ولی ایشون همون سال فارغالتحصیل شدند.
از اونجا که کارشناسی رتبهی اول کلاس بودم و معدل خوبی داشتم، انتظار و توقع از من بود که بلافاصله ارشد بخونم اما ادامه ندادم و خواستم یه مدت کار تو حوزهی فرهنگی رو تجربه کنم.👌🏻
روز خواستگاری گفته بودند که تصمیم دارن حوزه برن و بلافاصله بعد از عقدمون هم شروع کردن به درس خوندن و یکی دو سال طول کشید تا رسماً وارد حوزه بشن و پس از ازدواج راهی قم شدیم.
چون محیط زندگیم به شدت تغییر کرده بود، یه سال اول بیشتر در حال سازگار شدن با محیط جدید بودم.😅
همسرم منو با یه مجموعهای آشنا کردن که به عنوان ارزیاب کلاسهای مرکز معارف میرفتم به دانشگاههای مختلف و استاد رو ارزیابی میکردم. صرفاً برای اینکه با مجموعههایی که توی قم هستند آشنا بشم که یه محیط جدید رو برای کار پیدا کنم. یه مدت هم با جامعة المصطفی همکاری کردم.
ولی
اون هم چیزی که دنبالش بودم نبود.
کمکم همسرم وارد تبلیغ در حوزهی دانشجویی شدن. مثل سفر با دانشجوها و تبیین فرهنگی، سیاسی و... برای اونها.
من هم با ایشون میرفتم و این خیلی راضیم میکرد.🤩
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#م_زادقاسمی
(مامان #فاطمه_سادات ۱۷ساله، #سیده_ساره ۱۲ساله، #سید_علی ۸ساله و #سید_مهدی ۵ساله)
#قسمت_سوم
کمی بعد از فارغالتحصیلی، همراه همسرم وارد فضای تبلیغ و امور فرهنگی دانشجوها شدم.
در واقع کار فرهنگی دانشجوییمون شکل دیگهای به خودش گرفت.
یک سال بعد ازدواجمون به لطف خدا باردار شدم و فاطمه سادات وارد زندگیمون شد.
توی بارداری هم مشغول فعالیتهام همراه همسرم بودم تا اینکه فاطمه سادات سال ۸۳ به دنیا اومد.
متأسفانه دخترم مشکلاتی از جمله کمبینایی مادرزادی داشت.😔
حتی به ما گفتند ممکنه نابینا باشه!
ولی نبود الحمدلله.
یا مثلاً فاطمه سادات سه سالگی راه افتاد!
چون هیچ نسبت فامیلی هم نداشتیم وجود این اختلال خیلی عجیب بود!
در هر صورت میدونستیم کار خدا بیحکمت نیست و راضی بودیم.
برای اینکه بچه از پس زندگی بربیاد باید براش وقت بیشتری میذاشتم.
تمام تلاشمو کردم که فاطمه سادات با وجود نقصی که داره بتونه یه زندگی عادی داشته باشه.
بازم خدا بهم لطف کرده بود و بچهی بسیار خوش اخلاقی بود و اذیت نمیکرد.😇
با فاطمه سادات سفرهای دانشجویی رو میرفتیم و تا ۳-۴ سالگیش فعالیتها به همین شکل ادامه داشت.
تا اینکه همسرم حوالی سال ۸۴ وارد فضای تبلیغ برای دانشآموزان شدن و من هم یه مدت کارورزی برای کار با دانشآموز رفتم و وارد اون فضا شدم.
حوزهی فعالیتمون قم نبود و گیلان مشغول تبلیغ بودیم و خیلی در سفر بین قم و گیلان بودیم.
همهی تعطیلات تابستان و عید و... رو گیلان مستقر میشدیم.
یه موردش سه ماه زندگی در حوزه علمیه خواهران رودسر بود.😊
همونجا مستقر شدیم برای اینکه کار دانشآموزیمون در رودسر پا بگیره.
حدود سال ۸۵ به لطف خدا مؤسسهی یاران سبز موعود رو که یه مؤسسهی فرهنگی ویژهی دانشآموزان ممتاز بود تاسیس کردیم.
من هم مسئول بخش دانشآموزان دختر موسسه بودم.
این مؤسسه بعدها یک بنیاد فرهنگی شد و الحمدلله فعالیتهاش خیلی مفصل شد.👌🏻 از دورههای تربیت مربی تا برنامههای تربیتی فرهنگی برای دانشآموزان و اردوهای دانشآموزی و نمایشگاه و...
چون خانوادهم گیلان زندگی میکردن، در نگهداری از فاطمه سادات خیلی برای من کمک بزرگی بود.
البته خیلی وقتا فاطمه سادات همراه من توی جلسات حاضر میشد و یه گوشه بازی میکرد.
و با هم دیگه تو این مسیر رشد کردیم و کار من برای فاطمه سادات یه خوراک خوشمزه از تجربه و خاطره شد.☺️
فاطمه سادات، میون دانشآموزا بزرگ شد و از بچگی آرزو میکرد که زودی بتونه توی کلاسا شرکت کنه.👌🏻
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#م_زادقاسمی
(مامان #فاطمه_سادات ۱۷ساله، #سیده_ساره ۱۲ساله، #سید_علی ۸ساله و #سید_مهدی ۵ساله)
#قسمت_چهارم
قبل از به دنیا اومدن فاطمه سادات، من و همسرم دوست داشتیم فرزندان زیادی داشته باشیم.
اما چه کنم که به خاطر مشکلات فاطمه سادات چشمم ترسیده بود و حتی راحت نمیتونستم به بچهی دوم فکر کنم.😔
تا حدودای سال ۸۷ بود که بحث فرزند دوم مطرح شد.
همسرم برای آرامشم، من رو چند جا برای مشاوره ژنتیکی برد.
که مطمئن بشیم واسه دومی احتمال اینکه مشکل ژنتیکی پیش بیاد خیلی بعیده و با اینکه پزشکها تأیید کردند که خطر خیلی کمه، بازم مضطرب بودم.
اما چون با فعالیتهای فرهنگیم همزمان بود، به این موضوع کمتر فکر میکردم.
الحمدالله گذشت و بچهی دوم به دلایلی با جراحی سزارین به دنیا اومد و شکرخدا سالم بود.😊
خیلی روزهای خوبی بود.😍
یه فاطمه خانومِ کلاس اولی داشتم یه ساره خانومِ نوزاد.
اونم نه یه کلاس اولی معمولی❗️
فاطمه مدرسهی عادی میرفت اما چون کمبینا بود به معلم رابط نیاز داشت.
سال اول خودم معلم رابط بودم واسهش!
سه روز در هفته یا بیشتر ساره رو میذاشتم محل کار پدرش، میرفتم مدرسه کمک فاطمه و دوباره میرفتم ساره رو برمیداشتم و میرفتم خونه تا فاطمه برسه.
سال دوم، حضورم در مدرسه کمتر شد و معلم کمکش میکرد.
کلاس سوم خیلی کمتر.
اون روزا ساره رو هم همراه خودم میبردم مدرسه.
اما کلاس چهارم دیگه باهاش نمیرفتم و معلم رابط داشت و البته از کلاس هفتم کاملا مسقل شد.👌🏻
سخت بودن شرایط رو الان که فکر میکنم حسش میکنم ولی اون زمان نه، احساس سختی خاصی نداشتم و این از عنایت خدا بود.
به دنیا اومدن ساره برای فاطمه هم خیلی جذاب بود!
خیلی ذوق داشت و تلاش میکرد خواهرش رو بخوابونه و باهاش بازی کنه.😍
ساره مثل فاطمه آروم نبود!
برعکس خواهرش خیلی پر جنب و جوش بود و من انگار که تازه مادر شدم.😅
کلاً شرایط جدیدی رو تجربه میکردم.
با تیپ شخصیتی و نیازهای متفاوتی مواجه بودم🤪
همزمان کارام رو هم بیشتر به صورت دورکاری و تلفنی انجام میدادم. اما برای اینکه فاطمه سادات در مدرسه خیلی به من نیاز داشت، فعالیتهای اجراییم رو کم کردم و سمتم از مسئول واحد خواهران به مشاور تغییر کرد.
دوباره وقتی به کارهای اجرایی برگشتم
که فاطمه کلاس سوم بود و ساره حدودا ۳ ساله.
رفت و آمدمون دوباره به گیلان زیاد شد.
همون زمان به فرزند سوم هم فکر میکردیم.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#م_زادقاسمی
(مامان #فاطمه_سادات ۱۷ساله، #سیده_ساره ۱۲ساله، #سید_علی ۸ساله و #سید_مهدی ۵ساله)
#قسمت_پنجم
سال ۹۲ سید علی به دنیا اومد.😍
تو دورهی بارداری، مثل زمان بارداری ساره اردوهای تربیتی فرهنگی برای دانشآموزها برگزار میکردیم و مدیریت اردوها با من بود.
گاهی در حد دو سه تا اتوبوس دانشآموز رو مشهد میبردیم و براشون برنامههای متنوع فرهنگی تربیتی اجرا میکردیم.👌🏻
بعد از تولد سید علی هم، کارم رو به همون روال ادامه دادم.
وقتی قم بودیم، از راه دور با تلفن، کارها و مربیهای مؤسسه رو مدیریت میکردم.
وقتی هم میاومدم گیلان، اگر نیاز بود برم محل کارم، بچهها پیش خانوادهم بودن یا کوچیکترها رو همراه خودم میبردم، که این مدل هم مقطعی بود. برای ایامی مثل تابستونها و تعطیلات مذهبی که واسه تبلیغ میرفتیم گیلان.
توی اردوها هم بچهها همراهمون بودن.☺️
هیچ وقت اینجور نبود که من مثل یه کارمند مرتب از صبح برم بیرون و بچهها رو بسپرم و بعد برگردم❗️
برای همین نیاز نشد از مهد کودک استفاده کنم.
خلاصه دوران طلاییای رو با فعالیت توی مؤسسه ی یاران سبز موعود گذروندم و خدا توفیق خدمت رو اونجا بهم داد. خیلی تجربهی لذت بخش و شیرینی بود.🤩
تا اینکه...
سال ۹۶ فرزند چهارمم دنیا اومد.😍
رفت و آمد برامون سخت شده بود.🤪
درسهای بچهها جدیتر شد. فسقلیها هم کوچیک بودن و فاصلهشون کم بود و البته من احساس نیاز میکردم به اینکه یه کم مطالعاتمو در حوزهی زنان سر و سامون بدم😊
چون بچههای مؤسسه درگیر یه سری شبهاتی بودن، که به نظرم نشأت گرفته از سرمایهگذاری دشمن روی خانمها بود.
کاملا مشهود بود که جبههی دشمن، جنس زن و قدرت تأثیرگذاری زنان رو در جامعه بیشتر از ما باور داشته و روی این قشر خیلی برنامهریزی کرده.😞
متوجه شدم نیاز دارم این جریانات رو درست بشناسم و تفکراتشون رو تجزیه و تحلیل کنم.👌🏻
حجم کاریم رو کم کردم و به طور کامل مسئولیتهام رو تحویل دادم.
اما سریع فهمیدم که برنامه نداشتن برای ساعات اضافیم، خیلی داره اذیتم میکنه.
گشتم و دیدم شاخهای هست به اسم مطالعات زنان که مرکز تحقیقات زن و خانواده ارائه کرده.
اون دورهی ۱۰۰ ساعته رو گذروندم و استفاده کردم.
اما کافی نبود. 😉
امکان ادامهی تحصیل تو حوزه هم نبود. باید حتما مدرک حوزوی میداشتم تا میتونستم این شاخه رو فراتر از اون دورهی ۱۰۰ ساعته بخونم.
برای ادامه تحصیل ناچار دانشگاه رو انتخاب کردم.
سال ۹۸ کارشناسی ارشد مطالعات زنان دانشگاه الزهرا قبول شدم.
ترم اول خیلی سخت گذشت...
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#م_زادقاسمی
(مامان #فاطمه_سادات ۱۷ساله، #سیده_ساره ۱۲ساله، #سید_علی ۸ساله و #سید_مهدی ۵ساله)
#قسمت_ششم
همون سال ۹۸ به خاطر شرایط شغلی همسرم، از قم به تهران نقل مکان کردیم.
با این حال کنکور رو شرکت کردم و انتخاب رشته هم کردم.
چند ماه با انگیزه و علاقه خوندم و رتبهی ۲۱ شدم.☺️
ترم اول حضوری بود و سید مهدی ۲ ساله!
مهد دانشگاه که نمیموند!
دوستان، همسرم، خواهرم و حتی بچههای بزرگتر برای نگه داشتن سید مهدی کمک میکردن.
راستی از خواهرم بگم که ۱۰ سال از من کوچیکترن و از دوران مجردیشون خیلی به من کمک میکردن و بچهها هم بهشون علاقه زیادی دارن.😍
بعد هم که ازدواج کردن ساکن قم شدن و حضورشون کنار ما موهبت الهی و دست یاری خدا بود.😍
معتقدم اگه ما قدمی برای خدا برداریم خدا خودش اسباب کار رو جور میکنه و یاری میرسونه.👌🏻
گاهی پیش میاومد که من و همسرم سفرهای کاری استانی میرفتیم و بچهها یک شب منزل خواهرم میموندن. الان هم که ما ساکن تهران شدیم، باز اگه کاری داشته باشم هم خودش و هم همسرشون دست یاری میرسونن.
در کل هم خواهر برادرها خیلی به داد هم میرسیم.😉
از ترم دوم دانشگاه مجازی شد و من تازه فهمیدم که چقدر مجازی میشه درس خوند و موقعیت خوبیه.😃
کنار بچهها کلاسهای آنلاین رو شرکت میکردم و هر جا لازم بود برای فهم مطالب درس بعد از نماز صبح بیشتر وقت میذاشتم.
من باز هم با فعالیتهای همسرم که در شرایط شغلی جدید قرار گرفته بودن، همراه شدم و کمکم متناسب با رشتهی تحصیلیم و تجربیاتم پروژهای رو هم شروع کردم.👌🏻
در حال حاضر تو مجموعهی فرهنگی متعلق به سازمان تبلیغات در کنار همسرم به صورت پاره وقت در حوزهی مسائل زنان، فعالیت میکنم.
صبحها بعد از نماز مشغول پروژهها میشم و عمدهی وقتم رو توی خونه با بچهها هستم و البته همزمان مشغول کارهای پایاننامه هم هستم.
الان هم که بچهها دیگه بزرگ شدن و این خیلی کمککننده ست.
در طول روز کار زیادی با من ندارن و توی کارهای خونه هم خیلی کمک میکنن.
دخترها که از سن ۹ سال گذشتن دیگه با بچههای کوچیکتر گاهی تنهاشون میذارم و مواظب پسرهان و الحمدلله مسئولیتپذیرن و بچههای با اعتماد به نفس و توانمندی شدن.💪🏻
غذا درست میکنند، خونه رو مرتب میکنند، ناهار میدن، ناهار خودشون رو میخورند، به مسائل درسی کوچکترها میرسند...👌🏻
در مجموع از اول هم سبک زندگیم اینطور نبود که مجبور باشم هر روز ۸ صبح از خونه بیرون برم و پیش بچهها نباشم.
همین حد از مشغلههای فعلی هم به زندگیم معنا میبخشه و اثرات و برکات این نوع از فعالیتها رو توی زندگیم میبینم.😊
چون احساس میکنم از جنس تکلیفه!
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#م_زادقاسمی
(مامان #فاطمه_سادات ۱۷ ساله، #سیده_ساره ۱۲ ساله، #سید_علی ۸ ساله و #سیدمهدی ۵ ساله)
#قسمت_هفتم
وقتی که بچهها کوچیکتر بودن و نیاز به حضور من داشتن، طوری فعالیت میکردم که کمتر نیاز به بیرون رفتن داشته باشم و چون کارم استان گیلان بود از حمایت خانوادهام برخوردار بودم.😚
مثلا تابستونا، تو یه سوئیت مستقر بودیم، مواقعی که میخواستم برم بیرون یا خواهرم میاومدن پیش بچهها، یا بچهها رو میبردم پیش مادرم میذاشتم.
با این حال سعی میکردم جلسات با مربیامون توی خونه خودمون انجام بشه و از طریق تلفن کارهارو پیگیری کنم.
وقتایی هم که میخواستم برم میدانی از کارها بازدید کنم جوری برنامه ریزی میکردم که بتونم از کمک خانواده استفاده کنم.👌
الان هم الحمدلله بچهها بزرگتر شدن و از طرفی به خاطر کرونا شرایط مجازی ایجاد شده.
بچهها که آموزششون مجازیه و داخل خونه هستن و میتونن از همدیگه مراقبت کنند☺️
ما هم خیلی از جلساتمون رو توی فضای مجازی برگزار میکنیم و پیگیریها به همین صورت انجام میشه.
با این حال بازم سعی میکنم تا جاییکه بشه از دوستان دعوت کنم بیان منزل ما و با هم در مورد کار مباحثه کنیم.
در کل همیشه متناسب با شرایطم فعالیت داشتم،
یعنی همیشه من یک مادر هستم و دارم بچه داری می کنم، مسائل تربیتی و درسی بچهها رو پیگیری میکنم، کنار اینها فکر میکنم تواناییها و انرژی اضافه دارم که میتونه تو جبهه حق خرج بشه.👌
جایی که باید انرژی اضافیم خرج بشه رو پیدا کردم و متناسب با شرایط خرجش میکنم. 😊
یک مدتی پرفشار کار میکردم🤪
دوره ای سِمَتَم رو مشاوره کردم.
مدتی دوباره برگشتم.
یه مدت کلا کنار گذاشتم
و ...
خلاصه مثل جنگهای نامنظم و چریکی هست.😁
الان که بچهها بزرگتر شدن من امکان این رو دارم که حتی سفر برم!
گاهی شده صبح تا غروب بچهها رو تنها بذارم برم جایی.
چون بچهها دیگه توانمند شدن.
سعی میکنم صبح ها نخوابم، اول وقت بیدار میشم تا بچه ها خواب هستن یه سری از کارها رو انجام میدم.
مخصوصا کارایی که نیاز به سکوت داره مثل درس خوندن و نوشتن مطلب.
بچه ها بیدار میشن به صبحانهشون میرسم بعد مسائل درسی شون.
تا جایی که بتونم توی کاری نیاز به همراهی داشته باشند همراهی شون میکنم، اما از طرفی سعی میکنم در این دوران مجازی بچهها کارهاشون رو مستقل انجام بدن و وابسته نشن👌
و اون ساختاری که در مدرسه وجود داشت خیلی دستکاری نشه.
۴ تا بودن بچهها هم توی برنامه ریزیهام خیلی کمکم کرده، بچه ها به هم کمک میکنن و وقتشون رو پر میکنن.😍
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
.
#م_زادقاسمی
(مامان #فاطمه_سادات ۱۷ساله، #سیده_ساره ۱۲ساله، #سید_علی ۸ساله و #سید_مهدی ۵ساله)
#قسمت_نهم
بعد از زایمان چهارم زود ناراحت میشدم و آستانهی تحملم پایین اومده بود.😔
زیاد گریه میکردم...
اوایل تلاش میکردم خودم مدیریتش کنم اما چندان موفق نبودم.😐
همسرم متوجه بدحالی من شده بودن و با حرفهای انگیزشی، به زبون آوردن نقاط قوتم، تشکر و قدردانی خیلی کمکم کردن.❤️
خودشون با کمک خواهرم برنامهریزی کردن که زمانی رو برای پیادهروی دو نفره داشته باشیم.
نظر دکتر هم این بود که به دلیل ضعف جسمانی دچار افسردگی بعد از زایمان شدم.
از طرفی بعد از سید مهدی کار و فعالیتم رو هم کنار گذاشته بودم و این برنامه نداشتن برای وقتهای خالی هم من رو خیلی اذیت میکرد.
همسرم پیشنهاد دادن بعد از مدتی استراحت، دوباره به کارهایی که دوست دارم برگردم.
متأسفانه این مشکل خیلی از ما مامانهاست که به خودمون رسیدگی نمیکنیم.
منم متأسفانه ورزش توی برنامههام نبود.
خوراکم خیلی معمولی بوده.
و رسیدگیهای جسمیم فقط برای ایامی بوده که قبل و بعد از زایمان خانوادهها کنارمون بودن.😔
منم دلم میخواد تفریح کنم،
دلم میخواد با دوستام برم بیرون،
یا اینکه برم باشگاه.
اگه این کارا رو نمیکنم به خاطر این نیست که چهار تا بچه دارم❗
بخاطر اینه که اولویتهای دیگهای تو زندگیم هست که وقتی بهشون میرسم دیگه فرصتی نمیمونه!
چیزی که خیلی بهم انرژی میده همین کارهای فرهنگیه،
درسی که میخونم،
مقالههایی که مینویسم،
مطالعه و تحقیق میکنم...
اینا بهم احساس پویایی و رشد و مفید بودن میده.👌🏻
برای رشد معنویام هم، خیلی کمک دارم❗️ و اون هم همسرم اند.😉بعضاً پای منبرهاشون میشینم، یا ازشون میخوام وقتی موقع نماز توی خونه بودن، بعدش برامون چند کلمهای صحبت کنن.
همیشه خستگیهام برای وقتهایی بوده که بیکار بودم.😁
یعنی هر وقت که فعالیتهای اجتماعیام کم بوده، دچار روزمرگی شدم، از خانهداری هم خسته شدم.
ولی غیر از اون هروقت احساس مفید بودن میکنم، کمتر از خانهداری و کارهای معمول روزانه خسته میشم و بیشتر لذت میبرم از همه چیز.🤩
به نظرم آدم باید انرژی اضافیش رو جای درستی تخلیه کنه.
بگرده ببینه اون وقتی رو که باید برای خودش بذاره، روی چی بذاره؟
تا دچار روزمرگی نشه.😊
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#م_زادقاسمی
(مامان #فاطمه_سادات ۱۷ساله، #سیده_ساره ۱۲ساله، #سید_علی ۸ساله و #سید_مهدی ۵ساله)
#قسمت_دهم
هرچی زمان میگذره تجربهی من هم تو خونهداری بیشتر میشه.
شده مواقعی که وقت کم میارم.
یادمه یه وقتهایی که مهمون زیاد داشتیم و با بچههای کوچیک و نبودن همسرم، حسابی از کارهای خونه خسته میشدم و هیچ جوره نمیتونستم این فرفرهی زمان رو مدیریت کنم.🤪
ولی به مرور مدیریت زمان رو یاد گرفتم.
دیدم مثلاً شب چقدر خوبه ظرفها رو سر و سامون بدم که فردا از آشپزخونه نترسم.😆
و کارهامو خرد خرد انجام میدم تلمبار نشه.
ولی چیزی که تو خانوادههای چند فرزندی مهمتره معجزهی تقسیم کاره.🤩
برای کارهای خونه و ناهار و شام تقسیم کار میشه.👌🏻
بچهها هرکدوم یه سری از کارها رو انجام میدن و کمک میکنن.
البته تأثیرش بیشتر واسه خودشونه که مهارتشون زیاد بشه و مسئولیتپذیر بشن.☺️
الان مدتهاست که سرویس بهداشتی خونه رو من نشستم❗️
و همیشه تمیزه.🤩
چون مسئولیتش با پسر ۸ سالمه.
میدونه که اونجا همیشه باید تمیز باشه.
همینطور بردن زبالهها، خرید نون و چیزهای کوچیک به عهدهی سید علی هست.
تمیز و مرتب کردن خونه و پخت غذا به عهدهی دخترهاست.
خیلی وقتا ظرفها رو هم میشورن.😁
خصوصاً وقتی مهمون داریم خوب به کارا سروسامون میدن.
من هم زیاد حساس نیستم و به نظرم خونه باید تمیز و مرتب باشه تا باعث آرامش خانوادهام باشه ولی اگه حالت وسواسی پیدا کنه طوری که آرامش رو از من بگیره،
دیگه چیز مفیدی نیست❗️
یه وقتهایی زمین خونه پر از اسباببازیه و بچهها تا شب مشغول بازی اند!
ولی من چیزی درمورد جمع کردن بهشون نمیگم.
احساس میکنم خداروشکر در این مورد به مهارت خوبی رسیدم.😊
بچهها هم الحمدلله خیلی همو دوست دارن.
یه وقتایی سر منافعشون با همدیگه درگیر میشن!
مثلاً یکی میخواد شبکه پویا ببینه اون یکی میخواد سریال ببینه.
یا سر اسباببازی...
میدونم که نباید دخالت کنم مگر این که کار به خشونت بکشه.😐
اینجوری خودشون یاد میگیرن مشکلشون رو حل کنن و حس اشتباه قضاوت شدن بهشون دست نمیده.👌🏻
ولی خب بعضی وقتا نیاز دارن که من و پدرشون دخالت کنیم.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#م_زادقاسمی
(مامان #فاطمه_سادات ۱۷ ساله، #سیده_ساره ۱۲ ساله، #سید_علی ۸ ساله و #سید_مهدی ۵ ساله)
#قسمت_یازدهم
همسرم از اول شغلشون طوری بود که زیاد سفر بودن،
الانم ممکنه غیبتهاشون مکرر و طولانی باشه و ماموریتهایی داشته باشن که ما نتونیم همراهشون باشیم!
با این اوصاف عمده مسئولیت بچهها با منه،
مثلا فاطمه سادات به کمک نیاز داره،
بچهها مدرسه میرن،
مریض میشن،
تو زمان غیبت همسرم خرید هم با منه! گاهی مهمون داریم و چیزی تو خونه نیست و باید برنامهریزی کنم که هم خرید کنم و هم خونه مرتب باشه
هم درس و غذای بچهها رو به راه باشه،
هم آماده پذیرایی از مهمون باشم
تو زبون ممکنه آسون به نظر بیاد
که نمیاد😁
ولی در عمل خیلی سخت و فشرده میشه❗️
البته من گلایه ای ندارم.☺️
چون وقتی با قدرشناسی و محبت همسرم مواجه میشم خستگی از تنم درمیره،
دلگرم میشم و انگیزه میگیرم.
وقتایی که هستن جلوی بچهها صمیمانه از من تشکر میکنن.
این رفتارشون خیلی مؤثره که تو این مسیر نشکنم و با جریان پرتلاطم این زندگی همراه بشم.
در مورد این که من چه کارایی برای بچهها انجام میدم باهاشون حرف میزنن، میگن جایگاه مادر خیلی مهمه و با این رفتارشون هم درس مهمی به بچهها میدن،
هم من رو به لحاظ عاطفی تامین میکنن.❤️
با وجود اینکه غیبتشون زیاده اما نقش اصلیشون رو به عنوان تکیهگاه، به درستی انجام میدن.
به نظرم یکی از مهم ترین دستاوردهای خانوادهمون اینه که همسرم جایگاه امام و رهبر رو توی خانواده دارن و بچه ها ولایت پذیری رو توی خونه تمرین میکنن!👌
من و بچه ها خیلی براشون احترام قائلیم. در عین اینکه رابطهمون سرشار از محبته.😊
منم به ایشون به خاطر اهداف و آرمانهایی که دارن افتخار میکنم،
و خدا رو شاکرم جایگاه خودشون رو در جبهه حق خوب تشخیص دادن.😊
جدا از رابطه همسری که خیلی صمیمانه هست، به خاطر مسیری که تو زندگی انتخاب کردن، برام مثل استاد هستن و بهشون اعتماد دارم.😇
همیشه نگاه جامع و کاملی به مباحث تربیتی دارن
واسه همین همیشه احساس میکنم یه دایرة المعارفی از دانشهای مختلف در زندگی کنارم هست.😁
بااینکه حضور فیزیکی کمی دارن اما وقتی هستن سعی میکنن ارتباطشون با بچهها زیاد باشه.
باهم پارک و سفر بریم و بچهها محیطهای مختلف رو تجربه کنن.
از رابطه محترمانه پدر و مادرم با هم خیلی الگو گرفتم.👌
یادمه همیشه مسائل رو بین خودشون و یواشکی حل میکردن.😉
ما هم اجازه نمیدیم اختلافی اگه هست به بچه ها منتقل بشه و الحمدلله بچهها جز رابطه خوب چیزی بینمون ندیدن.🤲🏻
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#م_زادقاسمی
(مامان #فاطمه_سادات ۱۷ ساله، #سیده_ساره ۱۲ ساله، #سید_علی ۸ ساله و #سید_مهدی ۵ ساله)
#قسمت_دوازدهم
وضع اقتصادیمون هیچ وقت اینجوری نبوده که راحت بتونیم هر چی میخوایم کارت بکشیم برداریم!
ولی هیچ وقت هم احساس نداری نداشتیم.☺️
در مورد بچه ها به یه اصل مهمی اعتقاد دارم اونم اینه که؛
بچه نباید احساس کنه که ما توان تأمین نیازهای مادیشو نداریم❗️
اما باید متوجه باشه نباید توی زندگی اسراف کرد و مصرف گرا بود.😊
از همون اول توی رفتارها و خریدها سعی کردم اینو لحاظ کنم.
یعنی چه وقتی که داشتیم، چه وقتی که نداشتیم سعی کردم اسراف نکنم.
و عمدتا این نیاز بوده که ما رو به خرید واداشته.👌
مثلا دخترم پیش دبستانی یه کیف داشت کلاس اول هم با همون کیف رفت،
بعدا هم خواهرش همون کیفو برداشت.😚
یا اینکه پسر اولم وقتی بزرگ شد کاپشنشو داداشش پوشید.
اگه من ناله میکردم که "ای وای طفلکم ببین پول ندارم کاپشن نمیتونم براش بخرم" خب معلومه اونم احساس نداری میکرد!
اما خداروشکر بچهها هم یاد گرفتن که همیشه پول هست!
ولی قرار نیست هر چی دلمون میخواد بخریم.😉
گاهی سعی کردیم موقعیتهایی فراهم کنیم که بچهها شرایط بدتر از ما رو ببینن
و باور کنن که ما نسبت به خیلیها داریم راحتتر زندگی میکنیم.
همیشه میگیم خدا روزی بچهها رو میرسونه
و کاملا هم حرف درستیه
اما❗️
روزی رسانی خدا در سایه تدبیر اقتصادی ما خودش رو نشون میده.👌
مهم همینه که بچه حس فقر نداشته باشه.
بچه های زیادی رو میشناسم که یکی یه دونه هستن و پدر و مادر وضعیت مالی خوبی دارن
ولی اون بچه همیشه احساس میکنه که باید بیشتر داشته باشه🤨
و یه سایه سنگین حسرت نسبت به ثروتمندتر از خودش میاوفته رو زندگیش.😔
بچه هایی رو هم دیدم از جمله کودکی خودم😁 که تو روستا زندگی کردیم،
با حداقل امکانات❗️
ولی اون احساس قناعت و عزت در همه ما وجود داشت😍
هر کی میاومد خونمون یه عالمه محصولات دامی و کشاورزی با خودش میبرد!
و همه دوست داشتن بیان خونه ما که سوغاتی ببرن🤩
پس واقعا مهم تر از موجودی حساب، اون نوع نگاه به زندگیه که باعث میشه بچهها احساس فقر بکنن یا داریی.👌
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#م_زادقاسمی
(مامان #فاطمه_سادات ۱۷ ساله، #سیده_ساره ۱۲ ساله، #سید_علی ۸ ساله و #سید_مهدی ۵ ساله)
#قسمت_سیزدهم
با بزرگ شدن هرکدوم از بچه ها خصوصیات متفاوتی ازشون میدیدم که جالب بود، اما فکر نمیکردم توجه به این تفاوتها میتونه انقدر مهم باشه، حتی گاهی پذیرش تفاوتها هم سخت میشد؛
فاطمه پنج سال و نیم داشت که ساره به دنیا اومد.
فاطمه مسئول خوابوندن ساره شد و به شدت بهش علاقه داشت.❤️
به ندرت بهش حسادت میکرد.
اونم فقط موقع جلب توجهات پرسروصدای ساره.😁
اینجور مواقع یه راه برای مشغول شدن فاطمه با ساره پیدا میکردیم تا حسادت نکنه.
فاطمه سادات ذاتا بچه همراهی بود و هرگز سختی خاصی برای تربیت و پرورشش نداشتم.
خیلی زیاد با هم بازی میکردیم.
از سه ماهگیش براش کتابهای ویژه برای تحریک بیناییش میخریدم.
شاید به خاطر ضعف بینایی بود که این مسیر رو انتخاب کردم ولی منجر به علاقه بسیار زیادش به کتاب خوندن شد.🤓
تو اسباب بازیهاش از همه بیشتر عروسک دوست داشت.
کلی عروسک داشت و باهاشون قصههای جالب میساخت.😍
تو کتابها هر لار عکسی از یه امام با هاله نورانی میدید به شدت ذوق می کرد.😅
الان هم هنوز یکی از تفریحات فاطمه سادات کتاب خوندن و نقاشی کردن و نوشتنه و کلاس نویسندگی میره.😉
فاطمه حتی به کتاب های درسی به چشم کتاب های متفرقه نگاه میکرد و به سبک خودش اونا رو میخوند و امتحان میداد،
که خیلی مورد پسند همه معلمها نبود. هر چند که برخی از معلمهای خوش ذوقش متوجه علاقه و مدل خاصش میشدن و به شدت تشویقش میکردند.😚
ساره اما؛
پرانرژی و عاشق دویدن بود. به شیطنت و بازی کردن با وسایل خونه و ادویه ها علاقه داشت،
غذاها رو روی هم می ریخت و لذت میبرد!
عاشق نقاشی کردن روی دیوار با لاک و ماژیک بود🤦♀
کل دیوارهای آشپزخونه رو در اختیارش گذاشته بودم ولی بازم دوست داشت هیچ محدودیتی نداشته باشه.
و عاشق دوچرخه سواری و بازی توی کوچه بود. 😁
جالبه که سید علی خیلی تمایلی به کوچه رفتن نداشت و بیشتر دوست داشت کنار من باشه!
البته با خاک باغچه بازی میکرد و دنبال مورچهها میگشت.😆
فاطمه سادات وقتی کوچیک بود نیاز داشت بین بچههای هم سنش باشه تا بتونه خودش رو تطبیق بده، یه مهد قرآنی نزدیک خونمون بود و ثبت نامش کردیم،
فاطمه که عاشق یادگرفتن بود باعلاقه تا آخرش رفت.👌
وقتی سید علی دنیا اومد، ساره چهار سالش تموم نشده بود فکر کردیم شاید مهدی که فاطمه تجربه کرده برای ساره هم خوب باشه،
اونموقع هنوز با بچههای کوچه تیم نشده بودن.😉
بعد از مدتی متوجه شدم ساره داره اذیت میشه،❗️
به زعم ساره اونجا بچهها رو مجبور میکردن بشینن و آیات قرآن رو با صدای بلند تکرار کنن تا حفظ بشن و ساره اصلا این رو دوست نداشت.
وقتی متوجه شدم دیگه نفرستادمش،
و احتمالا اون تجربه تلخ توی بیعلاقگی ساره به درس و مدرسه در آینده موثر شد...
اما بعد از اون الحمدلله ساره با بچههای شهرکمون دوست شد و اتفاقات خوبی براش رقم خورد😊
این درسی شد برام که به تفاوتهای بچهها بیشتر توجه کنم و اونها رو به رسمیت بشناسم.👌
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#م_زادقاسمی
(مامان #فاطمه_سادات ۱۷ ساله، #سیده_ساره ۱۲ ساله، #سید_علی ۸ ساله و #سید_مهدی ۵ ساله)
#قسمت_چهاردهم
فاطمه که کلاس اولی شد، براش مدرسه دولتی رو انتخاب کردیم، کلاس اول که تموم شد، نقل مکان کردیم به یه شهرک تو قم،
یه مدرسه بسیار عالی و غیر دولتی ولی شبه دولتی داشت، با هزینه کم و جمعیت زیاد و برنامه آموزشی تربیتی خوب و تا اون سال، تنها مدرسه شهرک بود.
برای فاطمه روزهای بسیار به یادماندنی در اون چند سال رقم خورد.
ولی وقتی از اون شهرک خارج شدیم احساس کردیم که بچمون خیلی ایزوله بزرگ شده.😐نمیتونه دنیای واقعی رو راحت هضم کنه! مثلا دیدن آدمهای بدحجاب اصلا براش قابل درک نبود و فکر میکرد بدیهیه که همه باید حجاب رو دستور خدا بدونن و رعایت کنن!
ماجرا با حرف زدن و مشاوره هم حل نشد.
با مشورت، تصمیم گرفتیم که ادامهی تحصیل دخترم تو یه دبیرستان دولتی پایین شهر باشه.
تصمیم سادهای نبود،
خیلی برام سخت بود،
و از من سخت تر برای دخترم بود.😞
دو ماه اول خیلی اذیت شد و من باهاش همراه بودم و حرفاشو میشنیدم و کمکش میکردم که بتونه با موقعیت جدید خودشو وفق بده
و فاطمه تونست آرام آرام ارتباط بگیره.😊
تونست آدمای مختلف با عقاید مختلف رو درک کنه و باهاشون زندگی کنه.☺️
دو سال بعد هم اومدیم تهران،
و الان تو یه مدرسه دولتی ولی با یه محیط خوب داره ادامه تحصیل میده.👌
ساره سادات هم از کلاس دوم تا الان مدرسه دولتی بوده،
اما الان به خاطر شرایط خاص دوران نوجوونی و تفاوتهای زیادش با فاطمه سادات، به نظر میاد اگه بشه یه محیط مناسبی از گروه همسالان رو پیدا کنیم خیلی اولویت داره.👌
و در حال تحقیق برای انتخاب مدرسه در متوسطه اول هستیم.
چون احساس میکنم برای طی کردن دوران شیرین نوجوونیش به کمک نیاز دارم.🙈
دنبال این هستیم که مربی های پرورشی خوبی داشته باشه که نوجوانی ساره سادات انشاءالله با موفقیت بگذره.🤲
چون چیزی که تو مدرسه دولتیش تجربه کردیم این بوده که برای فوق برنامههایی حتی مثل نماز که زمان نماز رو توی مدرسه هستن، تشویق و برنامه ویژهای وجود نداشته و دختر ما تو این برهه از زندگیش به این تشویقها از طرف محیط آموزشی نیاز داره.
پسرم هم یه مدرسه دولتی معمولی درس میخونه و الحمدلله راضی هستم.😊
با اینکه کلاسشون ۴۰ نفر دانش آموز داره ولی آموزش رو جدی گرفتن.👌
بچه هم سالهای ابتدایی به لحاظ تربیتی تحت تاثیر خانوادهست و انشاءالله جای نگرانی نیست.😊🤲
در مجموع یکی از ملاکهای ما برای انتخاب مدرسه دولتی یا غیردولتی شرایط بچهها هم بوده.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
.
#م_زادقاسمی
(مامان #فاطمه_سادات 17ساله، #سیده_ساره 12ساله، #سید_علی 8ساله و #سید_مهدی 5ساله)
#قسمت_پانزدهم
من یه مامانِ معمولی ام!
و البته برام مهمه که تلاش کنم بندهی خوبی برای خدا باشم.
و اینطوری مادر و همسر بهتری هم بشم.👌
خودم رو موظف میدونم که به عنوان مادر برای بچههام وقت بذارم.
و لذت میبرم از این که بچهرو بغل کنم،
ببوسم،
باهاش بازی کنم؛
اما کودک درونم خیلی فعال نیست که عاشق بازی کردن به صورت بچهگانه باشم❗️
اینکار رو میکنما!
اما گاهی😁
با بچههای کوچولوتر راحتتر میتونم بازی کنم.
همین که یه ذره بزرگتر میشن دیگه همبازی بودن باهاشون برام سخت میشه.😐
و ترجیح میدم که خودشون باهم بازی کنن.
فاطمه سادات که بچهی اول و تا مدتها تنها بود بیشتر به همبازی شدن با من نیاز داشت.
وقتی بازی باهاش خارج از توانم بود، به زور خودمو راضی نمیکردم که حتما موظفی با بچه بازی کنی❗️
سعی میکردم بچهرو جور دیگهای سرگرم کنم. 👌
مثلا هر از گاهی اسباب بازی بخرم.
یه سریشون جمع بشه بره کنار و بعد از یه مدت بیارم براش تازگی داشته باشه.
یا سعیم این بود که بین بچههای همسن وسالش قرارش بدم...
اما مهمترین نکتهای که در مورد تربیت بچهها فکر میکنم موفق بودم رابطهم با همسرم بوده.😊
حتی اگر بدونم شوهرم داره اشتباه میکنه، جلوی بچهها چیزی نمیگم و ایشون هم همین رفتار رو با من دارن.
و این وحدت رویه ما در مسائل تربیتی احتمالا نقطهی قوت ما هست.☺️
ولی ادعا ندارم خیلی مادر موفقیم و همه چیز رو رعایت میکنم!
مثلا میخواستم تلویزیون رو از خونه حذف کنم ولی خب نتونستم!
مخصوصا تو این ایام کرونا بچهها تلویزیون زیاد نگاه میکنن.😔
و میدونم که این یه نقطهی ضعفه که باید درستش کنم.
تو مسیر تربیت دینی بچهها معتقدم اگه خودمون مقید به بعضی از رفتارها باشیم بچهها یاد میگیرن و براشون ملکه میشه.👌
مثلا این که مقید به نماز اول وقت باشیم،
یا ولادت ائمه و جشنهای مذهبی حتما جشن بگیریم،
اما در کل خیلی اهل آموزش مستقل به بچهها نیستم.
و تو این زمینه نیاز به کمک بیرونی دارم.
فاطمه سادات چون تو مدرسه مذهبی بود، خیلی از مفاهیم رو اونجا یاد گرفت.😍
خلاصه که در حد وسعم تلاشم رو کردم که زندگیم هدف داشته باشه، تو جایگاه خودم عنصر سازندهای باشم.
با این حال اگه به عقب برگردم تلاش بیشتری میکنم❗️
هم در مورد بچهداری و هم درس خوندن
مثلا فکر میکردم بین هر کدوم از این بچهها میشد یه بچهی دیگه هم باشه...
یا همینکه از سال ۸٠تا۹۸ درس نخوندم اشتباه کردم!
آخه فکر میکردم نمیشه...
البته احساس نیاز پیدا نکرده بودم به تحصیل که نشدنیها رو شدنی کنم.
به هر حال اصراری ندارم یه جای خاص باشم و حتما یه کار خاصی بکنم.😊
به اینم باور دارم خدا برای وقت کم، برکت بیشتری قرار میده، مهم اینه که آدم با خدا معامله کنه...
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif