eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
9.4هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
148 ویدیو
27 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام دوستان عزیز🌹 فیلم کامل گفتگویی که با خانم دکتر مادرشاهی داشتیم رو تقدیمتون می‌کنیم.❤️ ایشون فرزند ششم خانم دکتر لباف، پزشک معروف زنان و زایمان هستن و در کودکی حافظ قرآن شدن.😇 الان ۲۹ سال دارن و دوره پزشکی عمومی شون رو تموم کردن. دو تا دختر دوقلو ۵ سال و نیمه دارن (فاطمه خانم و کوثر خانم) و یک دختر ۴ ساله (معصومه خانم) 🥰 توی این گفتگو از تجربیاتشون برامون گفتن: که چطور تونستن با سه تا بچه ، دوره دانشجویی‌شون رو با موفقیت، تموم کنن. از راهکارهایی که توی بچه داری و همسرداری به کار میبرن. از اینکه وقتی خسته میشن چطور خودشون رو از نظر روحی و جسمی تقویت میکنن و ... این گفتگوی جذاب رو از دست ندید❤️ صفحه‌ی شخصی خانم دکتر زهرا مادرشاهی در اینتساگرام هم اینه : https://instagram.com/zahra.3983?utm_medium=copy_link 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
میخوایم بریم سراغ تجربیات زندگی 👩🏻‍⚕️ به نظرتون چطور تحصیل، طبابت، فرزند داری و دوری از خانواده رو مدیریت کردن؟! ایشون مامان چهار گل پسر هستند که همزمان با تحصیل و طبابت و دوره تخصص مامان به دنیا اومدن! اوایل زندگی دست تنها و دور از خانواده بودن🤷🏻‍♀ ایشون از گزینه های کمکی مختلفی مثل مهد و پرستار و ....برای نگهداری بچه استفاده کردن. و البته سبک زندگی ساده و بی آلایش رو انتخاب کردن تا آرامش و راحتی بیشتری داشته باشن👌🏻 راهکار های خوبی هم برای صرفه جویی در وقت مامان و مدیریت روابط همسرانه دارن💕 پس بریم داستان مفصل زندگی شون رو بخونیم...🧐😊
. (مامان چهار پسر ۳، ۸، ۱۵ ساله و ۷ ماهه) متولد دههٔ شصت هستم. یک خانوادهٔ پر جمعیت داریم با شش فرزند دختر، که من دومی هستم. سه فرزند آخر خانواده اوایل دههٔ هفتاد متولد شدن و این یعنی اختلاف سنی نسبتاً زیاد با من! دههٔ هفتاد اوج تبلیغات «دوتا فرزند کافیه» بود، توی کتاب‌های درسی و مدرسه، بین اقوام و دوستان و... همه جا بیش از دو فرزند داشتن رو به دور از اخلاق! ارزش! و فرهنگ! می‌دونستن و از این جهت با تولد چند فرزند آخر خیلی تحت فشار روانی جو حاکم بر جامعه بودیم. مثلاً به ما می‌گفتن شما دارین از جامعه بیشتر از حق خودتون می‌گیرین!😳 چرا این‌قدر بچه سربار جامعه می‌کنید؟ و...😒 این القائات روی ما (که نوجوون بودیم) و حس رضایتمون از زندگی به هر حال اثر می‌کرد. اما مامان من انسان بسیار مومن و قاطع و پایبند به اصول خودشون بودن و هستن و یادمه که ایشون به فامیل، اطرافیان و کلا به همه می‌گفتن که این رویهٔ موجود که مخالف فرزند آوریه، مخالف احادیث و قرآن هست و در تاییدش این حدیث رو می‌خوندن که؛ "اكثرو الولد اکاثر بكم الامم غدا " و این قاطعیت مادرم توی فضای خونه و آرامش ما خیلی اثر گذار بود.😌 سه خواهر کوچکم وقتی به دنیا تشریف فرما شدن که مامانم حوالی چهل سالگی بودن. ما سه خواهر بزرگتر، هم توی خونه بچه‌داری می‌کردیم و هر کدوم مسئولیت یکی از آبجی کوچولوها رو برعهده گرفته بودیم و هم خیلی درس‌خون بودیم.😎 این موضوع کمی برای من سخت بود اما چیزی که اون موقع خیلی برام مهم بود خدمت و کمک به مادرم بود که مطمئن بودم می‌تونه باعث عاقبت به خیری بشه و رضایت خدا در اونه و با این نگاه مسئولیت‌های خونه رو انجام می‌دادم.💪🏻 جدای از احساس رضایت یا عدم رضایت روحی، این مسئولیت‌های درون خانواده برای من اثرات مثبت زیادی داشت. سال‌های بعد توی خوابگاه و بعدها ازدواجم خیلی شرایط برای من راحت شده بود در حالی‌که دوستانم از مسئولیت‌هاشون و کارهای زندگی خوابگاهی یا دونفره می‌نالیدن! چون توی خونه پدری هیچ کاری نکرده بودن.😁 راهنمایی مدرسهٔ خوبی می‌رفتم و روزگار خوبی داشتم. مدرسه به بچه‌ها و فعالیت‌های فوق‌برنامه خیلی بها می‌داد و منم معمولاً شاگرد اول بودم. برای دبیرستان به مدرسهٔ فرزانگان رفتم ولی از اونجا به اندازهٔ دوره‌ی راهنمایی خاطرات دوست داشتنی ندارم. فضا خیلی رقابتی بود و منم که از دبیرستان وارد شده بودم. (برخلاف اکثریت که از راهنمایی اونجا بودن) همچنین از نظر اعتقادی و فرهنگی، فضای اون زمانِ دبیرستان فرزانگان متفاوت از مدرسهٔ قبلی من بود. این باعث شد اوایل اعتماد به نفسم رو خیلی از دست بدم، اما در نهایت به دلیل فضای درسی مدرسه من هم برای کنکور خوب درس خوندم. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان چهار پسر ۳، ۸، ۱۵ ساله و ۷ ماهه) علاقهٔ زیادی به زیست‌گیاهی و زمین‌شناسی داشتم و کنکور تجربی دادم. اما با رتبه‌ای که آوردم و مشورت‌هایی که گرفتم در نهایت پزشکی دانشگاه تهران رو انتخاب کردم و به ناچار از شهرستان به تهران رفتم و خوابگاهی شدم. دوران خوابگاه اولش خیلی بهم سخت گذشت😄 خوابگاهمون شاهکاری بود از تبدیل یک بیمارستان از کار افتاده به خوابگاه دانشجویی. خب شرایط اون سال‌ها با الان خیلی فرق داشت. مثلاً یه بندرخت داشتیم برای هر دو تا اتاق توی راهرو. لباس رو که می‌شستیم و آویزون می‌کردیم، می‌دیدیم گربه داره روش بندبازی می‌کنه!😂 یا یه یخچال اشتراکی داغون برای دو تا اتاق یعنی ۱۰ نفر.🤭 اون موقع کارت بانکی و موبایل هم نبود! پولم اگه زودتر از موعد تموم می‌شد گیر می‌افتادم. برای تماس با خانواده هم با تلفن کارتی تماس می‌گرفتیم اونم ۹ شب به بعد که نصف قیمت حساب می‌شد. توی صف دو کیلومتری می‌ایستادیم تا ۳ دقیقه حرف بزنیم.😁 خوردو خوراکمون توی خوابگاه مشترک بود. یا غذای خوابگاه رو می‌خوردیم😁 یا بادمجونی سیب زمینی‌ای چیزی با هم سرخ می‌کردیم. اما دوستی‌هایی که توی خوابگاه برای من شکل گرفت خیلی ارزشمند بودن. هنوز بعضی‌هاشون بهترین دوستان من هستن و حضور اون‌ها زندگی در خوابگاه رو برام شیرین می‌کرد.👌🏻 سال پنجم پزشکی بودم که خاله‌م که ساکن تهران بودن توی مدرسه‌شون من رو به همکارشون که بعداً مادر همسرم شدن معرفی کردن. توی خواستگاری در مورد سختی‌های رشتهٔ پزشکی با همسرم صحبت کردم. ایشون ابتدا براشون سنگین به نظر اومد ولی بعدتر فکراشون رو کردن و شرایط کاری من رو پذیرفتن. خلاصه ازدواج کردیم و تهران ساکن شدیم. سه سال بعد اولین پسرم به دنیا اومد. معمولاً بچهٔ اول به نسبت بچه‌های بعدی خیلی سخت‌تره. من هم دور از خانواده‌م بودم هم اتفاقات جدیدی رو در بچه‌داری تجربه می‌کردم!😥 پسرم کولیک‌های شدید داشت، به پروتئین گاوی حساسیت داشت و تا یک سال بی‌قرار بود. این بود که با وجود اینکه شش ماه از اینترنی باقی مانده بود، تا ۶ ماهگی‌ش از مرخصی زایمان استفاده کردم و بعدش کارم رو از سر گرفتم. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان چهار پسر ۳، ۸، ۱۵ ساله و ۷ ماهه) بعد از اتمام مرخصی زایمان، مادر یه فسقلی ۶ ماهه بودم که باید حدوداً هفته‌ای دو الی سه شب کشیک‌های اینترنی می‌رفتم.🥲 یعنی امروز ۷ صبح می‌رفتم بیمارستان و فردا ۲ بعدازظهر برمی‌گشتم خونه و این دوران خیلی بهم سخت گذشت. جالب بود که اگه به مدیر گروه و مسئولین می‌گفتم دو ساعت مرخصی می‌خوام برای شیر دادن به بچه‌م، کلی دعوام می‌کردن که تو چرا بچه‌دار شدی؟! تو دانشجوی پزشکی هستی! در حالی‌که اگه می‌گفتم مثلاً با دوستم قرار دارم ۲ ساعت برم و برگردم واکنش‌ها به مراتب طبیعی‌تر بود!😏 پسرم تو اون مدت بعضی وقت‌ها پیش خانوادهٔ همسرم و اکثر اوقات پیش همسرم می‌موند که ایشون هم دانشجوی ارشد و سپس دکترا بودن و خیلی توی این مسیر صدمه دیدن و سختی کشیدن. به علاوه زندگی توی تهران و رفت و آمد و هزینه‌ها برامون سخت بود. اون موقع گذران زندگی‌مون با کار دانشجویی همسرم و کمک هزینه‌های اینترنی و کمک خانواده‌ها بود و امکانِ گرفتن پرستار نداشتیم. شش ماه سخت به همین شکل گذشت و دوره اینترنی بالاخره تموم شد و طرح عمومی‌م شروع شد. که صبح تا ظهر بود و باید اطراف تهران می‌رفتم و می‌اومدم. این مدت پسرم رو به خانوادهٔ همسرم می‌سپردم. دو سال بعد از فارغ‌التحصیلی، تخصص شرکت کردم و پذیرفته شدم. چون فکر می‌کردم بدون تخصص، از ۸ سالی که سخت تلاش کردم نمی‌تونم به خوبی استفاده کنم. دورهٔ رزیدنتی (یعنی دستیاری پزشکی در دورهٔ تخصص) رو که شروع کردم پسرم ۳ ساله‌ش شده بود. توی این دوران خانوادهٔ همسرم هم به طور موقت تهران زندگی نمی‌کردن و مهد به کمکمون اومد. یه مدت مهد بیمارستان می‌ذاشتمش که اصلاً رضایت نداشتم، یه مدت هم یه مهد مذهبی. اما کلا مهد سختی‌های زیادی داشت؛ مثلاً این که من بعضی از بخش‌ها رو باید از ۶ صبح بیمارستان می‌بودم و مهد از ۷:۳۰ شروع به کار می‌کرد و هماهنگی‌های رفت و آمد سختی‌های خیلی زیادی داشت. یه مدتی مادرم از شهرستان می‌اومدن کمکم و خلاصه راه‌های مختلفی رو می‌رفتیم تا من بتونم به کشیک‌هام برسم! یه مدتی هم که کشیک بودم اتاق ثابت داشتم. همسر مربی مهد که تاکسی داشت، همراه با اون مربی مهربون بعدازظهر پسرم رو می‌آورن بیمارستان. یه کم بهش می‌رسیدم و شب می‌خوابوندمش و تا فردا صبحش توی اتاق خودم خواب بود. (خداروشکر خوش‌خواب بود😂) صبحم همون مربی می‌اومد دنبالش و می‌بردش مهد که کمک خیلی بزرگی بود. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان چهار پسر ۳، ۸، ۱۵ ساله و ۷ ماهه) سال اول رزیدنتی (دور تخصص) نصف جمعه‌ها رو هم باید بیمارستان می‌بودم. کشیک‌هاش هم اینجوریه که؛ سال اول حدود ۱۲ تا ۱۵ کشیک در ماه (یعنی تقریبا یک روز در میان) سال دوم حدود ۸ تا ۱۰ تا در ماه و سال سوم حدود ۶ تا ۸ کشیک در ماه. صبح می‌رفتم و فردا عصر مثل جنازه برمی‌گشتم خونه و تازه مواجه می‌شدم با بچهٔ کوچیک و انبوهی از کارهای عقب مونده و غذایی که نداشتیم! و در اوج خستگی باید به خونه و بچه و زندگی رسیدگی می‌کردم. آخر شب بیهوش می‌شدم و فردا صبح دوباره بیمارستان و دوباره تا پس فرداش ۲ بعد از ظهر که برگردم خونه. واقعاً شرایطش در توان یک انسان نبود! خیلی بهم سخت گذشت. این‌قدر سخت بود که جرئت نکردم توی دوران رزیدنتی برای بچهٔ بعدی اقدام کنم و فاصله بین فرزند اول و دومم زیاد شد. اما پایان دورهٔ تخصص مجدد باردار شدم.😍 و این بار برای طرح تخصص رفتیم شهرستان خودمون. از اینجا به بعد قسمتِ راحت کار شروع شد.☺️ چون هم کار نسبت به رزیدنتی خیلی سبک‌تر بود، هم حمایت خانواده‌م رو داشتم و هم زندگی توی شهرستان هزینه‌های کمتری داشت. (دیگه دانشجو هم نبودیم و فشار مالی اول زندگی رو نداشتیم.) بعد از چند ماه از شروع طرحم گل پسر دوممون به دنیا اومد. اما این‌بار کشیک‌ها رو با خیال راحت‌تری می‌رفتم. پسر بزرگه‌م مدرسه‌ای شده بود و نوزادم رو هم بیشتر به مادرم می‌سپردم. در مجموع فشار روحی و جسمی‌ای که بهم وارد می‌شد خیلی کمتر شده بود. توی این دوران برای پیدا کردن پرستار هم تلاش کردم اما نتونستم پرستار دل‌خواهم رو پیدا کنم. یه پرستار می‌اومد پیش دو تا بچه‌ها اما از نظر شخصیتی خودم باهاش راحت نبودم. بعد از پایان طرح تخصص و استخدام توی بیمارستان و هیئت علمی شدن مدت زمانی طول کشید تا خدا مارو لایق فرزند سوم دونست. درحالی‌که ما دوست داشتیم فاصلهٔ دومی و سومی کمتر باشه و حدود ۱.۵ سال نگران بودیم بابت اینکه احتمال بارداری به خاطر بالا رفتن سنم کم شده باشه.😔 فرزند سومم که به دنیا اومد، الحمدلله یک پرستار خیلی خوب بهم معرفی کردند که تا چند وقت پیش، از کمکشون بهره می‌بردیم ولی متأسفانه ایشون هم مدتیه دیگه نمی‌تونن بیان. بعد از اینکه فرزند سومم رو از شیر گرفتم، خدا به ما برای چهارمین بار لطف کرد و فرزند دیگری رو باردار شدم که اون هم پسر بود. چهارمین پسر هم به اندازهٔ همون اولی و بلکه بیشتر دوست داشتنی، خواستنی و عزیز هست و از وقتی وارد زندگی‌مون شده برکت و شادی و آرامش رو بیشتر از قبل با خودش آورده...😍 فعلاً که توی مرخصی زایمان هستم و هنوز کارم رو شروع نکردم و نمی‌دونم که چی پیش میاد، از خدا می‌خوام که شرایط رو جوری رقم بزنه که بهترین‌ها برای همهٔ بنده‌هاش فراهم بشه!🙏🏻 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان چهار پسر ۳، ۸، ۱۵ ساله و ۷ ماهه) وقتی که دوران تحصیل پزشکی عمومی و تخصص رو می‌گذروندم، شرایط خیلی سخت می‌گذشت. این حرف‌ها همیشه به گوشم می‌رسید که این بچه داره آسیب می‌بینه!😥 و من از شنیدنش خیلی اذیت می‌شدم. پسر بزرگه‌م تا کلاس سوم دبستان هر وقت کشیک داشتم گریه می‌کرد و ازم می‌خواست که پیشش بمونم و همسرم هم توی اون مدت خیلی سختی کشیدن. واقعیتش اینه که کشیک‌های رشتهٔ پزشکی از نظر زمان و حجم کار اصلاً منطقی و استاندارد نیست و تحملش برای یک فرد مجرد هم سخته چه برسه به مادری که فرزند کوچک داره. (البته اخیرا تلاش‌هایی برای اصلاح این رویه در جریانه که هنوز به نتیجه نرسیده.) الان وقتی به همسرم می‌گم تنها چیزی که منو توی این مسیر ناراحت می‌کنه فشارهاییه که به شما و بچه‌ها اومد، می‌گن اشکالی نداره، همهٔ سختی‌ها و فشارها می‌ارزید به اینکه الان می‌تونی طبابت کنی و به خانواده‌های زیادی خیر برسونی و علاوه بر اون به بچه‌های خودمون و خواهر برادرامون هم در وقت مریضی کمک کنی.👌🏻 طبابت برای من یک شغل مقدس و ارزشمنده و همیشه چشمم دنبال دعایی بوده که مادر بچه‌ها برای آمرزش و عاقبت به خیری من و خانواده‌م می‌کنن.☺️ به‌هرحال هم پزشکی و هم مادری برای من دو نقش خاص در زندگی‌م هستن. همیشه با خودم فکر می‌کنم که نتونستم کار خیری در زندگی بکنم و توشه‌ای جمع کنم. نه نیت خالصی داشتم نه تلاش و اراده‌ای برای یه عمل عبادی خالصانه که با دنیا آغشته نشده باشه، اما مادر شدن و تحمل رنج.های در آمیخته با عشق مادری موقعیتیه که خدا برای خانم.ها قرار داده تا راه رسیدن به کمال رو طی کنند..☺️ و این فکر برای من بزرگترین انگیزه برای بچه‌دار شدن بوده. معتقدم وقتی خدا این همه ثواب گذاشته برای بچه‌دار شدن (مثلاً اینکه مادری که شیر می‌ده به بچه‌ش مثل مجاهد در راه خداست و مادری که زایمان می‌کنه از گناهانش کامل پاک می‌شه مثل روزی که خودش متولد شده و ملائک بهش می‌گن اعمالت رو از نو شروع کن) چه فرصتی بهتر از این؟ حالا بماند که در حال حاضر وظیفهٔ اجتماعی ما هم هست. از طرفی معتقدم شرایط و روحیات خانم‌ها با هم متفاوته و جامعه هم نیاز داره به حضور خانم‌ها در خیلی از مشاغل. اون‌وقت گریزی نیست که بانوانی مثل من این سختی‌ها رو تحمل کنند. (البته در خیلی مشاغل هم نیاز نداره، مثلاً خانم کارمندی که یه مرد هم کارش رو می‌تونه انجام بده، ضمن اینکه نیاز اقتصادی هم نداشته باشه... اما ممکنه یه خانمی شغلی مثل پرستاری، معلمی، پزشکی و... داشته باشه که حضورش ضروری باشه یا به کار نیاز اقتصادی داشته باشه) 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان چهار پسر ۳، ۸، ۱۵ ساله و ۷ ماهه) خیلی تو اطرافیان شنیدم که وقتی کسی مادر می‌شه تا سه سال باید کاملاً در خدمت بچه‌ باشه. بچه به هیچ وجه نباید مهد یا به دست پرستار سپرده بشه، و جز نهایتاً یکی دو ساعت نباید بچه‌ غیر از مادر پیش کس دیگه‌ای باشه وگرنه آسیب روحی می‌خوره و... خب این خیلی حرف سنگینیه... اگر یه مادر بخواد ۳ سال کامل در اختیار بچه باشه و هیچ فعالیت دیگه‌ای نکنه، انقدر مادری براش سخت می‌شه که دیگه به شعار «یک بچه کافیه!» ایمان میاره و حتی به دوتا هم راضی نمی‌شه!😁 و این تفکر به نظر من، برخلاف ظاهرش که انگار به نفع بچه‌ست، در واقع به ضررشه! چون مامان خانوم جرئت نمی‌کنه براش خواهر برادر بیاره و می‌شه تک فرزند و تنها! مگر این که مادر کلا روی علائقش پا بذاره و بگه من با رضایت کامل، خودم رو وقف این کار می‌کنم و با خدا معامله می‌کنم. اما این یه پاسخ عمومی نیست کما اینکه برای من هم نبود... یک خانم حق داره همهٔ جنبه‌های وجودی‌ش رو تقویت کنه و اینکه تمام بار بچه و مسئولیت خانواده رو به عهدهٔ زن بذاریم و از چیزهای دیگه محرومش کنیم راهکار درستی نیست.✋🏻 گرچه اولویت زن خانه‌داری و بچه‌داری هست ولی کافیه کمی همسر به خانومش کمک کنه و این خانم بتونه کمی آزادی داشته باشه و احساس نکنه که داره از فرزندآوری متضرر می‌شه. اون‌وقت خانم‌ها خودشون خیلی بیشتر از فرزندآوری استقبال می‌کنن.✌🏻 البته من برای اینکه از مادری و فعالیتی که بهش اعتقاد داشتم و برام ارزش داشت، دست نکشم در طی سال‌های فرزندآوری راهکارهای مهدکودک، خانوادهٔ خودم، خانوادهٔ همسرم و پرستار رو تجربه کردم و باید بگم اگه کسی امکانات مالی داشته باشه، پرستار بهترین گزینه‌ست.👌🏻 خصوصاً وقتی چند تا بچه داشته باشیم. چون یه بچه با پرستار خسته می‌شه. البته به شرط اینکه خدا کمک کنه و پرستار خوبی پیدا بشه و البته جوینده یابنده ست. یادمه یکبار با ۲۰ نفر مصاحبه کردم، از بین اون‌ها ۳ نفر رو انتخاب کردم و باهاشون کار کردم تا یک نفر قطعی شد. پرستار باید مومن، علاقه‌مند به بچه و قابل اعتماد باشه و اگر قرار باشه بخش عمدهٔ درآمد رو هم به پرستار بدیم، ارزش داره چون دائمی نیست و کم‌کم بچه‌ها بزرگ می‌شن و نیاز کمتری به پرستار دارن.😌 برای بچه‌های تنها هم مهد کودک رو مناسب‌تر می‌دونم. اونجا ارتباطات اجتماعی رو یاد می‌گیرن. به شرط اینکه مهدکودک مناسب شرایط خانواده پیدا بشه. کمک گرفتن از خانوادهٔ دو طرف هم گزینه خوبیه ولی برای کوتاه مدت، و برای بلند مدت زحمت زیادی به اطرافیان وارد می‌شه. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان چهار پسر ۱۵، ۸، ۳ ساله و ۷ماهه توی خانوادهٔ ما و بین خواهرها بدیهیه که یک‌سری وسائلی که مربوط به نوزاده یا لباس‌هایی که خیلی کوتاه می‌شه و سالم می‌مونه، از یه خانواده به خانوادهٔ دیگه منتقل بشه. یا مثلاً گهواره‌ای که فقط تا شش ماه استفاده داره. اما در مورد بقیهٔ بخش‌های زندگی که روی اقتصاد خانواده اثر داره... ما به این نتیجه رسیدیم که هرچی ساده‌تر بگیریم راحت‌تریم.👌🏻 مرحله به مرحله تو سادگی غرق شدیم.😁 مثلاً اوایل تخت داشتیم. بعد که بچه‌دار شدیم، برای فسقلی‌مون هم یه تخت کوچیک تاشو گرفتیم و کنار تخت خودمون گذاشتیم. ولی بعد از یه مدت دیدیم ای بابا چه کاریه!🤦🏻‍♀️ توی خواب باید بچه‌ رو بلند می‌کردی، بغل می‌کردی، شیر می‌دادی، دوباره می‌ذاشتی تو اون، بعد یک سره مراقبت می‌کردی یه وقت از دستت نیوفته و... عملاً احساس کردم اگه توی بغل خودم بخوابه، خیلی راحت‌ترم و تختشو پرَ دادیم رفت. وقتی جابه‌جا شدیم و اومدیم شهرستان، تخت خودمون رو نیاوردیم و تشک رو خالی انداختیم زمین. بعد دیدیم واقعا تخت به دردمون نمی‌خوره و اونم پَر دادیم رفت.😁 دیگه لازم نبود نگران افتادن بچه‌ها باشیم و برای اسباب‌کشی این همه تیر و تخته جابه‌جا کنیم. برای ۴تا بچه هم دیگه تخت نگرفتیم و فقط تشک خالی گذاشتیم گوشهٔ اتاق. خونه‌مون هم دو تا اتاق داره و اینطوری از فضای اتاق‌ها هم استفادهٔ بهتری می‌شه کرد. مثلاً مهمونی، جلسه‌ای چیزی پیش بیاد. خیلی راحت اون تشک ها رو جمع می‌کنیم و روی هم می‌ذاریم یه گوشه. تو جابه‌جایی و تغییرات، طی مراسم تیر و تخته پرون، مبل‌ها رو هم پَر دادیم.😂 دوتا تشکچه انداختیم و اطراف اتاق رو پشتی گذاشتیم. اگر هم مهمونی داشته باشیم که زانودرد باشه، صندلی براش می‌ذاریم. بعد از حذف مبل‌ها هم به شدت احساس آرامش و راحتی کردیم.😌 یه میز کوچیک توی آشپزخونه داریم که هنوز نپروندمش. میز رسمی ناهارخوری هم اصلاً نداریم. یه لوستر قبلاً داشتیم که بچه‌ها با توپ می‌زدن می‌شکست، توی جا‌به‌جایی‌ها همون رو هم پروندیم.☺️ دیدیم یه لامپ ساده هم کارِ ما رو راه می‌ندازه و باهاش راحت‌تریم. بوفه و دکور و این حرفا هم که هیچ 🙌🏻 قبلاً کتابخونه‌مون جلوش درب شیشه‌ای داشت، همونم پسر اولم با توپ زد و این شیشه‌ها رو شکوند. چقدر هم خطرناک بود و چقدر استرس می‌کشیدیم و در نتیجه شیشه‌های اون رو هم حذف کردیم.😄 جونم براتون بگه الان بیشتر خونه‌مون شبیه حسینیه‌ست و به مراتب راحت‌تر و خیلی راضی‌‌ایم از این موضوع. یه اعلی‌حضرت فرش دستباف هم داشتیم که رنگش روشن بود و مدام دستمال به دست در خدمتش بودیم و به بچه هی می‌گفتیم، این فرش گرون قیمته، خراب می‌شه روش چیزی نریز.😒 آقای فرش رو هم طی یک اقدام انقلابی از خونه بیرون کردیم و یه فرش رنگ تیرهٔ ارزون جاش رو گرفت. حالا فرش در خدمت ماست.✌🏻 خلاصه طی سالیان به این نتیجه رسیدیم که زندگی هر چی بی‌تشریفات‌تر و وسائل هرچه پَر تر، ببخشید کمتر! راحت‌تر! 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
(مامان چهار پسر ١۵، ٨، ٣ ساله و ٧ ماهه) وقتی وسایل خونه حداقلی باشه، جمع و جور کردنش هم راحت‌تره و باعث می‌شه خونه کمتر شلوغ بشه. اما یه مثالی هم هست که می‌گن اگر رفتی خونهٔ آدم بچه‌دار و دیدی خیلی همه چیز تمیز و مرتبه، خانم خونه یا داره خودش رو خیلی اذیت می‌کنه یا بچه‌هاش رو! به نظرم این حرف تا حدی درسته.👌🏻 خونهٔ یه آدم که بچه‌های کوچیک داره، به صورت عادی همیشه مقداری بی‌نظمی رو داره.😁 مثلاً یه مقداری اسباب‌بازی روی زمینه یا ممکنه اون یکی که درس می‌خونه دفتر و کتابش رو جا گذاشته باشه، ممکنه بچه کوچیکی روی دیوار خط کشیده باشه و همهٔ این‌ها طبیعی و عادیه و من اسمش رو بی‌نظمی یا نامرتبی نمی‌ذارم.😉 مثلاً یه زمانی خونه برای خودمون بود و دیوارش هم گچی بود، پسرا سرتااااسر دیوار رو نقاشی به سبک خط‌خطیسم! کشیده بودن و ما واقعا حساسیتی از این بابت نداشتیم که مثلاً دیوار زشت شده و مهمون بیاد ببینه خوب نیست و...🙃 البته که اگه مستاجر بودیم نمی‌تونسیتم انقدر راحت برخورد کنیم ولی اینکه بچه روی دیوار خونهٔ خودمون نقاشی کشیده برامون آزار دهنده نبود.☺️ همیشه تلاشم رو کردم که یه مقدار آستانهٔ تحملم رو ببرم بالا و انتظار نداشته باشم که اگر بچهٔ کوچیک دارم، خونه دقیقاً مثل خونه‌ای باشه که بچه توش نیست. همسرم هم با این نگاه همراه شدن. ما این رو پذیرفتیم که محیطی با مقداری بی‌نظمی، یک محیط زندگی معمولی واسه بچه‌هاست. قرار نیست همیشه محیط خونه طبق سلیقهٔ ما باشه و بچه هم اینجا حق حیات داره. شاید دلش بخواد گوشهٔ سالن خونه درست کنه، اسباب‌بازی‌هاشو بچینه، بازی کنه و به نظر ما بی‌نظمی کنه. درسته که باید نظم رو به بچه‌ها یاد داد، اما هر چیزی سنی داره و بچهٔ کوچیک دوست داره بریزه و بپاشه و یه چیزهایی رو تجربه کنه و میزان اعصاب مامانشو بسنجه.😉 توی آشپزی سعی می‌کنم برای خودم کار زیاد نکنم! یه سری سبزیجاتی که می‌تونم رو آماده می‌گیرم. مثل سبزی سوپ خرد شدهٔ آماده، 🥕 خرد شده و... اختلاف قیمت زیادی نداره اما خیلی زیاد توی وقت من برای آشپزی و کارای خونه صرفه‌جویی می‌شه. غذاهای پردردسر و وقت‌گیر رو هم تقریباً حذف کردم، مثلاً کتلت! چند بار درست کردم و پشیمون شدم.🤦🏻‍♀️ گفتم خب من چند برابر غذای معمولی باید وقت بذارم، بدون اینکه ارزش غذایی بیشتری داشته باشه! خب اگه کتلت گوشت و سیب‌زمینی و مثلاً شامی آرد نخود داره، من آبگوشت درست می‌کنم می‌شه همون گوشت و سیب‌زمینی و مثلاً نخود.🙊 بدون اینکه سرخ شده باشه و یه عالمه روغن داشته باشه و برامون اضافه وزن بیاره و گازو چرب کنه. این یه مثال بود ولی به نظرم کلا توی انجام کارها و مخصوصاً آشپزی، یه مادر هوشمند اون راهی رو انتخاب می‌کنه که زحمت کمتری براش داشته باشه و وقت بیشتری براش صرفه‌جویی کنه. خداروشکر ذائقهٔ بچه‌هامم به همین مدل غذاها عادت کرده و اینطور نیستن که فقط غذای خاصی بپسندن یا علاقهٔ زیاد به سرخ کردنی داشته باشن.😉 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان چهار پسر ۱۵، ۸، ۳ ساله و ۷ ماهه) اوایل بچه‌داری برای من واقعا سخت بود. مخصوصاً با شرایط درس و دانشگاه! قبلش فراغت خیلی زیادی داشتم و بعدش پایبند شدم به اینکه وقت زیادی رو صرف خونه و بچه کنم و حس می‌کردم دیگه هیچ وقت اون فراغت قبل بر نخواهد گشت.🤷🏻‍♀️ اوایل فکر می‌کردم اگه تعداد بچه‌ها زیاد بشه مثلاً اگه چهار تا بشن، زمانی که باید براشون بذارم هم چهار برابر می‌شه! ولی بعد متوجه شدم اینطوری نیست و مثل تدریس توی کلاسه، معلم چه دو تا شاگرد داشته باشه چه چهار تا چه ده تا، چندان فرقی نمی‌کنه. بچه‌ها که زیاد شدن با هم هم‌بازی شدن.😍 یه کم که بزرگتر شدن یه سری از مسئولیت‌ها رو به خودشون سپردم. مثلاً مسئولیت بچه‌های کوچیک‌تر رو به بزرگترها. الان دیگه خیلی کم نیازه که وقت بذارم با بچه‌های کوچیک بازی کنم. اصلاً بچه‌ها اونقدرا هم تمایل به بازی با من ندارن و بازی با برادرا براشون خوشایندتره.😊 منِ چهار فرزندی فراغتم از خواهرم که یک فرزند کوچیک داره خیلی بیشتره. چون برادرای بزرگ‌تر بیشتر وقت پسر کوچولوم رو پر می‌کنن، باهاش بازی می‌کنن، سرگرمش می‌کنن، بهش آموزش می‌دن و بیشترین کاری که این کوچولو از من می‌خواد همین تعویض پوشک و غذا دادنه که دومی رو در جمع برادراش با کم‌ترین دردسر انجام می‌دم.😊 من الان یه پسر نوجوان دارم، یک پسر کلاس سومی، یک پسر سه ساله و یک پسر ۷ ماهه که یک مقدار فاصله سنی‌شون زیاد شده. ولی کاری که بیشتر برای کوچکترها انجام می‌دم؛ کتاب و قصه خوندنه که معمولاًشب‌ها با دو تا پسر کوچیک‌ترم کتاب می‌خونیم یا اینکه برای همدیگه قصه تعریف می‌کنیم و در قالب همین قصه‌ها که معمولاً قصه‌های قرآنی هستن، خیلی از ارزش‌ها رو تونستم بهشون انتقال بدم و برای اون‌ها هم خیلی جذابه. در مورد پسر نوجوانم که از این سنین گذشته؛ باهم هم هم‌فکری و مشورت می‌کنیم و هم در مورد علائقی که داره صحبت می‌کنیم. این‌ها در کل جنبه‌های خوب قضیه هستند. اما به هر حال بچه‌ها با همدیگه چالش هم دارن، دعوا می‌کنن و اینو طبیعی می‌دونم و فکر می‌کنم که دعوای بچه‌ها رو پدر مادر نباید جدی بگیرند و اگر دخالت نکنن در چشم به هم زدنی به آشتی ختم می‌شه. مگر اینکه احتمال آسیب جدی وجود داشته یاشه. معتقدم بچه‌هام از همین طریق، تعامل با برادراشون و دیگران رو یاد می گیرن. به خصوص اگر بچه‌ها چند تا پسر باشن، دعوا کردن جزئی از بازیشونه و من به بچه‌ها گفتم چون خونه آپارتمانیه، اول مراقب آسایش همسایه‌ها باشید و بعد تا جایی که ضربه مغزی نشدید و دست و پاتون کنده نشده و طحالتون پاره نشده به من ربطی نداره و مشکلتونو خودتون باید حل کنید!😁 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
. (مامان چهار پسر ۱۵، ۸، ۳ ساله و ۷ماهه) اون وقتی که من و همسرم زوج جوان بی‌فرزند بودیم، وضعیتمون با الان اصلاً قابل مقایسه نبود. بعد از بچه‌دارشدن دیگه اون خلوتی که قبلاً داشتیم رو نداشتیم و روابطمون رو به مرور با این شرایط جدید تطبیق دادیم و الحمدلله موفق بودیم. البته کمی زمان‌بر بود. زن و شوهر نیاز دارن که با هم گاهی خلوت داشته باشن و با وجود چند فرزند، فرصت خلوت کردن کمتر پیش میاد، اما ارزششو داره!وجود بچه‌ها هم به مراتب باعث تحکیم روابط می‌شه و محبت رو بیشتر می‌کنه، خیلی وقتا به خاطر بچه‌ها از خیلی خودخواهی‌ها می‌گذریم... واقعیت اینه که تو زندگی کم پیش میاد انقدر همه چیز بر وفق مراد باشه و همسرها با هم خیلی توافق داشته باشن و همه چیز روی اصول باشه‌. همیشه تاحدی اختلاف نظر و سلیقه بین زن و شوهر وجود داره، چون دو تا آدم مختلفن! اما نباید از این اختلافات ترسید. ما هم از این قاعده مستثنی نبودیم و راهکارمون این بود که یک سری خطوط قرمز را برای خودمون ترسیم کنیم.👌🏻 توی خلوت خودمون و به دور از حضور بچه‌ها به این خط قرمزهای مشترک رسیدیم و قول دادیم که بهشون پایبند باشیم. از جمله اینکه اگر هر ناراحتی و اختلاف و کدورتی پیش اومد به بچه‌ها هیچ ارتباطی پیدا نکنه و طوری رفتار کنیم که اصلاً بچه‌ها متوجه نشن و این مشکل رو در خلوت خودمون حل کنیم. بنابراین اگه بین من و همسرم ناراحتی پیش بیاد، اصلاً با بچه‌ها در میون نمی‌ذارم. این رفتار از آسیب زننده‌ترین رفتارهاییه که یک پدر و مادر می‌تونن داشته باشن و خیلی روی روان بچه‌ها تاثیر منفی می‌ذاره. یک خط قرمز دیگه اینه که حرمت پدر یا مادر به هیچ وجه جلوی بچه‌ها شکسته نشه و احترامشون حفظ بشه. اگه حرمتشون شکسته بشه، دیگه پدر و مادر نمی‌تونن اون تسلط لازم رو روی بچه‌ها داشته باشن. در بعضی موارد مثل تلویزیون، بازی‌های کامپیوتری و استفاده از فضای مجازی و حتی خوراکی‌هایی مثل چیپس و پفک و... بعضی از والدین سخت‌گیری بیشتری می‌کنن ولی بعضی‌ها اعتقاد دارند که سخت‌گیری زیاد اثر عکس داره. هر کدوم از این‌ها دلایل خودشون رو دارن، اما واضحه که ضرر تنش و درگیری و اختلاف بین پدر و مادر در این موارد بیشتر از خود فضای مجازی یا چیپس و پفکه. من و همسرم هم برای اینکه آرامش داشته باشیم از خیلی از اصول مشابه این‌ها که فکر می‌کنیم درسته (مثلاً بچه باید فلان کلاس رو ببره و به فلان شکل درس بخونه و...) چشم پوشی می‌کنیم.😉 خط قرمز بعدی ما اینه که احکام و دستورات اسلام نباید هیچ کدوم نادیده گرفته بشه و حلال و حرام برای ما خیلی مهمه. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
. #مامان_دکتر (مامان چهار پسر ۳، ۸، ۱۵ ساله و ۷ ماهه) #قسمت_اول متولد دههٔ شصت هستم. یک خانوادهٔ پ
🌸 امروز بریم سراغ مرور تجربیات زندگی ؟!👩🏻‍⚕️ به نظرتون چطور تحصیل، طبابت، فرزند داری و دوری از خانواده رو مدیریت کردن؟! ایشون مامان چهار گل پسر هستند که همزمان با تحصیل و طبابت و دوره تخصص مامان به دنیا اومدن! اوایل زندگی دست تنها و دور از خانواده بودن🤷🏻‍♀ ایشون از گزینه های کمکی مختلفی مثل مهد و پرستار و ....برای نگهداری بچه استفاده کردن. و البته سبک زندگی ساده و بی آلایش رو انتخاب کردن تا آرامش و راحتی بیشتری داشته باشن👌🏻 راهکار های خوبی هم برای صرفه جویی در وقت مامان و مدیریت روابط همسرانه دارن💕 پس بریم داستان مفصل زندگی شون رو بخونیم...🧐😊 👇🏻 https://eitaa.com/madaran_sharif/2236