eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
681 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
219 ویدیو
48 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
۱+۵ امروز مذاکرات ۱+۵ داشتم 😎 🖐+☝️ آیا فکر کردید من یکعدد روشنگر با ۵ نفر مذاکره کردم ؟؟؟؟؟🤨 باید بگم : خیر😐 ۵ روشنگر با یک نفر مذاکره داشتیم !!! 😁😁😁😁😁+😫 اون یه نفر خانوم ۳۰ ساله ای بود 🧕 به اسم : پروین * که دوره های قبل به جناب روحانی 😬رای داده بود و شکست اجتماعی خورده بود ؛ میگفت هرکی بیاد هیچی درست نمیشه و نااااااااااح که نااااااااااح ☹️🤦‍♀ ( بعد از کلی صحبت درباره =دلایل شرکت در انتخابات و تفکر و راهکارهای انقلابی و تفاوت دولت ها و..... ) مثال هایی برای شرکت مجدد پروین خانوم در انتخابات زدیم:👇 ببین عزیزم☺️ مثلا اگه یه بار ازدواج میکنی و طلاق میگیری، آیا دیگه ازدواج نمیکنی یا با تحقیق میکنی ؟؟؟💁‍♀ مثلا اگه یه بار هندونه خریدی کال بود؛ آیا دیگه نمیخری یا میخری ؟؟💁‍♀ مثلا اگه آمپول بزنی دکتر بد بزنه؛ آیا کلا دیگه دکتر نمیری؟؟؟؟؟💁‍♀ مثلا اگه.................... __ فضا بامثالا شاد شده بود ؛😃😃 با خانومه صمیمی شدیم 🤝 درحدی که شمارش رو گرفتم📞 تا مثااااااال های دیگری براش پیامک بفرستم 😜🔫 🤣🤣🤣🤣🤣 @madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
🌾بنام خدای بینای توانا🌾 ۱۴ روز مانده به انتخابات...⏳ خداوندا تو خود شاهدی بیشتر از همیشه محتاج نگاه تو هستیم 🤲✨ و بیشتر از همیشه پر از درد های دنیا... 😔 چند روزی است که توفیق داریم پای درد و دل مردم بنشینیم...👨‍👩‍👧‍👦 چه شیرینی تلخی...💔 گاهی در عمق چشمان شان فریاد تنهایی و دلتنگی رو می شنیدیم یکی از بیکاری همسرش حرف میزد 🙁 و دیگری از بی حجابی دخترش ☹️ یکی از جدایی تلخش 😞 دیگری از سقط های مکرر به خاطر نداری 😭😭😓 اشک حلقه بسته در چشمانشان بدجوری حالمان را میگرفت 😔 بعد میفهمیدیم که چقدر دنیا خار و کوچک است که اشک مظلومی را به خود می بیند و دم بر نمی آورد اف به تو ای دنیا که از آب دهان بزی هم کمتری و امان از حکمرانان و مسئولینی که تا این حد مردم را ناامید کردند و به تنگ آوردند👿 بعد از گوش کردن دردودل های مردم حالا نوبت ما بود که صحبت کنیم باید امیدوارشان میکردیم💪💪😇 وقتی از امام می‌گفتیم چشمانشان برق میزد 😃 از سخنان امام که فرمودند این انقلاب همان نهالی است که اگر مسئولین خوب را سرکار بیاورید ثمر میدهد میوه می دهد دنیا و آخرتتان را آباد می کند 🌱☘🌴 وقتی از سردار دلها می گفتیم بغض می کردند😢 سردار... تو با این دلها چه کردی که همه دل بسته شدند 😍 وقتی برایشان چند آیه قرآن می خواندیم نور کتاب خدا دلها را تسخیر می کرد✨ «إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت اَقدامَکُم» ✨ بعد کمی باهشان شوخی میکردیم تا غم درد و دل هایشان را کمی فراموش کنند😇 وقتی می گفتیم خودجوش وجهادی بین مردم می‌رویم برای روشنگری زنان و مادران سرزمین مان بعد از کمی تعجب برایمان دعا می کردند🤲 انگار دلشان کمی خوش می شد که خوبی هنوز زنده است... 🔆🔆🔆🔆 @madaranemeidan
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
#کلیپ #روشنگری #چگونه‌روشنگری‌کنیم؟
ویژه مبلغین و مادرانی که میخواهند بروند و روشنگری چهره به چهره داشته باشن با مردم و دوست و فامیل. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
623124224_-215621.mp3
1.75M
🗳 انتخابات یک امر منتشر در دل جامعه اسلامی است؛ ما لحظه‌به‌لحظه داریم انتخاب می‌کنیم که ❓ همراه باشیم با این جریان یا نباشیم؟ ❓ همراه باشیم با این تئوری اقتصادی و سیاسی آقای روحانی یا نباشیم؟ 👈 این رأی به اصلح را، در همه جا، این ما هستیم که باید گسترش بدهیم ❌ یک‌جاهایی به نادرست ما را ترساندند؛ که اگر به اصلح رأی بدهید، همین صالح مقبول هم رأیش شکسته می‌شود و شخص دیگری رأی می‌آورد. ⚠️ صحنه‌آرایی را اشتباه برای ما روایت کردند. 🔚 چه‌بسا به این رأی دهیم و نهایتاً به دور دوم برود و آن‌جا مردم خودشان تصمیم بگیرند که چطوری رأی دهند. ⁉️ چرا ما امر را بر مدار رقابت گفتمان انقلاب با ضدانقلاب کردیم؟ ✔️ دست بلند ما می‌تواند آن‌جایی باشد که امر بر مدار گفتمان‌های داخل انقلاب باشد. @madaranemeidan
اینم کار امروز من! ۵۰ تا چاپ کردم.۱۲ تا مغازه رفتم .۵ تا شون این رو از من قبول کردن بقیه نه.. خسته شدم از بس دنبال بهانه برای تواصی بودم.😂 به این بهانه امروز صاف می رفتم سر اصل مطلب💪 همینکه شما دوست دارین یه قدمی بردارین کافیه وقتی آقا میگن همه دیگه باید شروع به تواصی کنند لابد یه خیری تو این کار دیدن و شاید یه چراغ سبزی از امام زمان. از ما تواصی از امام زمان تاثیرگذاری. آقا حتی یک کلمه رو هم بدون پشتوانه نمیگویند به نظرم این حرفشون پشتوانه محکمی داره. البته خیرش رو در مناظره اول دیدیم. حق روشن است و باطل پرت و پلا گو 😄 @madaranemeidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی خون خواه امام حسین هستیم اما کنار قاتل امام حسین (ع )قرار میگیریم! براستی که درس عبرت است!تاریخ را تکرار نکنیم! @madaranemeidan
بغضی که سر باز کرد ...(۱) تهِ یه کوچه‌ی بن‌بستِ پر پیچ و خم، با فاصله و پراکنده نشسته بودن. دو تا خانم هم بالای دیوار و روی پله‌های بالاخونه‌شون نشسته بودن و از همون بالا با همسایه‌ها گرم صحبت بودن.🗣 وارد جمعشون شدیم و صمیمانه بهشون سلام کردیم و ازشون اجازه گرفتیم که کنارشون بشینیم.😊 به خانمهای بالای دیوار گفتم: به‌به! عجب جایی دارین! خوش به حالتون.😁😁 گفتگو درباره انتخابات شکل گرفت. هر کس چیزی می‌گفت و گلایه‌ای می‌کرد. اکثرشون می‌گفتن ما رأی نمیدیم. فایده‌ای نداره و..... مخصوصا خانم جوانی که تازه وارد جمع شده بود، خیییلی داغ و آتیشی از رأی ندادن میگفت. با لبخند بهش نگاه کردم و اسمشو پرسیدم و خوش و بشی باهاش کردم. این خانم تا آخر با صدای بلند حرف می‌زد و جو جلسه رو دست می‌گرفت. شروع کرد به گفتن مشکلات و اوضاع خراب مملکت و اینکه نباید رأی بدیم و فایده نداره و همون شبهات عمومی. وقتی خانمها از درد و‌ مشکلاتشون می‌گفتن، خودمون هم قاطیشون شدیم و از دردها و مشکلات خودمون و جامعه گفتیم و گفتیم که امروز اومدیم ریشه این مشکلات رو پیدا کنیم و با کمک هم قدمی برداریم برای خشک کردنش. وقتی گفتن رأی نمیدیم و این بدبختی هم، نتیجه رأی دادنمون و..... گفتم: وقتی دختر شما یه ازدواج ناموفق داشته باشه، چکار می‌کنین؟ کلا دیگه بهش شوهر نمیدین یا این بار موقع ازدواجش، بیشتر دقت و تحقیقات می‌کنین؟❓ خانمی که بالای دیوار نشسته بود، گفت: من که دیگه شوهرش نمیدم.😳😳😳 خانم جوانی که توی جمع بود دنبال حرفشو گرفت و گفت: بله فایده نداره دیگه. 😳 بقیه هم پشت سرش زبونشون باز شد و بلبشویی شد.😩 🏹تیر اولم به سنگ خورد و اثر نکرد. با کلی زحمت بحث رو دست گرفتم و گفتم خب وقتی یه قسمت از دیوار خونتون خراب شده، کم‌کم تعمیرش میکنین یا میزنین کل خونه رو خراب می‌کنین؟! یا وقتی ظرف شما کثیف میشه اونو می‌شورین یا دور میندازین؟ خانمی گفت: می‌شوریم ولی نه با آب گل‌آلود. می‌خواست نتیجه بگیره که رای دادن، اون آب گل‌آلود هست. گفتم: احسنت، باید با آب روشن و زلال بشوریم. اون آب صاف و زلال، 🌊 نگاه ما به انتخابات و رأی دادن درست و آگاهانه هست. همون خانم گفت: چه معنی داره بعد از این‌همه سال نامزدها بیان و در مورد صف مرغ 🐓و تخم‌مرغ و... حرف بزنن، ما باید اینقدر پیشرفته باشیم که دیگه از این مسائل عبور کرده باشیم. نمی‌گذارن ایران پیشرفت کنه. مردم رو بدبخت نگه داشتن تا ضعیف باشه و مستعمره آمریکا بشه در نهایت. ولی خب الحمدلله امنیت خوبی داره کشور ما. حرفهایی به این ظرافت می‌زد و در نهایت نتیجه می‌گرفت که خب، پس نباید رای بدیم!!!!!🤯🤯 گفتم: احسنت، پس ما نباید بزاریم که ایران ضعیف بمونه، باید قوی💪🏻 بشیم. اگه قوی باشیم دشمن جرات دست‌درازی نداره. اگه رئیس جمهوری بیاد که نگاهش به داخل و نیروهای مردمی و بهره‌برداری از منابع طبیعی و معادن و .... نباشه، به فکر اشتغال نباشه و فقط چشمش به دشمن ‌باشه، ما اونقدر ضعیف میشیم که نه تنها این اوضاع گرانی و بیکاری و... چندبرابر میشه، بلکه دیگه همین امنیتی که داریم رو هم نخواهیم داشت. کاش میگفتم این امنیتی که میگین، نتیجه مدیریت رهبر و سربازهای کف میدونش هست. اونجایی که وظیفه رهبر هست ما در اوج عزت هستیم. ولی مدیریت مسائل معیشتی و اقتصادی، به رئیس جمهور مربوط میشه. در پاسخ به اینکه رهبری هیچ‌کار نمیکنه، گفتم وظایف رهبری توی قانون اساسی هست. وقتی شما به فرزندتون راه و رسم زندگی رو چندین بار و از راههای مختلف میگین، ولی اون دقیقا خلاف راهنمایی‌های شما عمل کنه و به طلاق و بدبختی برسه، میتونه شما رو مقصر بدونه؟!🤔 جواب دادن، نه. گفتم: خب، رهبر هم وظیفش در این موارد نشان دادن مسیر و راه به مسئولین و مردم هست. چقدر به شاخصهای رهبری برای رای دادن توجه کردیم که انتظار داریم اوضاعمون غیر از این باشه؟! امام علی (ع) ۲۵ سال سکوت کرد تا مردم خودشون بفهمن و الا فکر می‌کنین امام علی (ع) نمی‌تونست همون اول، به هر قیمتی شده بر مسند خلافت بشینه؟! خانم جوانی که توی جمع بود کاملا واضح، بنا داشت مانع حرف زدن ما بشه. تا با خانم‌ها حرف‌می‌زدیم و کمی آروم میشدن، گردوخاک🌪 می‌کرد و همممممه چیزو بهم ربط می‌داد و نمی‌گذاشت بقیه به حرفهای ما گوش کنن. تعمدا با صدای بلند 🗣 جوری که دیگه صدای ما درنیاد، با افتخار می‌گفت: من هییییچ‌ وقت رای ندادم و در عین حال به وضع موجود معترض هم بود.🙁 می‌خواستم با مثال و‌ نمونه براش بگم کسی که رأی نده، حق اعتراض هم نداره، ولی فقط سروصدا می‌کرد و اجازه نمی‌داد حرف بزنیم ⛔️ تا جایی که چندبار صدای خانمهای دیگه دراومد که خب بزار این خانمها هم حرف بزنن.
بغضی که سر باز کرد .... (۲) ادامه:👇 حتی یه جا به ما گفت شما اومدین برای فلانی تبلیغ کنین. گفتم ما که حرفی از کسی نزدیم. گفت ولی تابلوه.😔 از احمدی‌نژاد دفاع می‌کرد و معترض بود به اینکه یه آدم خوب هم بود که تاییدش نکردن. همه‌ی خانمها باهاش همراه شدن. و جالب بود در ادامه میگفتن چرا حسن روحانی رو تایید کردن که ما بهش رای بدیم و بدبخت بشیم؟!!! گفتم تایید میکنن، میگین چرا تایید کردن. رد میکنن، میگین چرا رد کردن. از تایید کف صلاحیتها توسط شورای نگهبان گفتم. خانمی که کنارم بود استدلالم رو ‌پذیرفت. کاش میگفتم‌ همین احمدی نژاد اگه تایید میشد و چهار سال بعد ما رو بدبخت‌تر میکرد، میگفتین چرا اگه بد بود تاییدش کردن؟!😬😬 از این خانوم جوان بگم که تا جمع کمی با ما همراهی می‌کرد، ایشون با مغلطه و پیش کشیدن و غاطی کردن درست و غلط، فضا رو عوض می‌کرد.💨 وقتی به یکی دو تا از سؤالاتش جواب منطقی ‌دادیم، دیگه نمیزاشت به بقیه شبهاتی که رگباری پخش می‌کرد جواب بدیم و مدام ناامیدی پمپاژ میکرد به جمع. نه تنها خودش بنای جواب گرفتن نداشت، بلکه تعمدا اجازه نمی‌داد گفتگوها درست و آروم پیش بره و جواب حرفهاش رو بدیم. هر چقدر هم از در شوخی و خنده و خوش و بش باهاش وارد شدیم، فایده نداشت. حتی به چند نفری که می‌گفتن ما رای میدیم چون وظیفه‌مونه هم سروصدا میکرد و به یکیشون گفت تو چون بسیجی هستی میخوای رای بدی و.... دیدم چاره‌ای نیست. چند دقیقه سکوت کردم تا این خانم خوووب گرد و خاک کنه. فضای سنگینی بود.😰 خانمی اومد روبروم نشست و از بیماری و نداشتن پول دوا و دکترش گفت. دستهای چروکیده‌اش رو گرفتم و می‌خواستم باهاش حرف بزنم. ولی گوشی برای شنیدن نبود. خانم جوان بدجوری سم‌پاشی می‌کرد. از دیدن این جو سنگین و لمس کردن و شنیدن دردها و رنج‌ها و محرومیت‌هاشون دلگیر شدم و اونجایی اندوهم بیشتر شد که بعضا همراهی میکردن با نسخه‌ای که خانم جوان براشون تجویز میکرد که نه تنها دوای دردشون نبود، بلکه سم مهلکی بود که دردشون رو‌ چند برابر میکرد. مثل کسی که نسخه طبیب دلسوزی رو دور بندازه و به سمت دارویی که دشمن بهش داده دست دراز کنه. دیدن این جو سنگین و این فضای دردناک اینقدرررررر بهم فشار آورد که ناخواسته اشکهام سرازیر شد.😭😭😭 پیرزن مهربونی که مادر همون دختر جوان بود با دیدن اشکهای من گریه‌اش گرفت و گفت دخترم! شما تا اومدین اینجا من فهمیدم حرفتون با بقیه فرق داره. سناختمتون. دوستم از همون اول با مادرِ این خانم جوان گفتگوی دونفره راه انداخته بود و با این که اول میگفت رای نمیدم، حالا خیییلی باهامون همراه بود و بهمون لطف داشت و هی تعارف میکرد بریم خونش. خانم دیگه‌ای از اون طرف اومد کنار ما نشست تا به گفتگوی ما گوش کنه، چون گوشِ بقیه‌ی جمع به حرفهای خانم جوان بود. توی چشمها 👀 و نگاه بعضی‌هاشون می‌دیدم که دوست دارن گفتگو کنن و بشنون ولی این خانم اجازه نمی‌داد.😥 صدای اذان بلند شد و دیگه جای موندن نبود. بلند شدیم و از همه عذرخواهی کردیم و با اون خانم جوان هم خوش و بشی کردیم و ازشون خواستیم برامون دعا کنن. با ما همراهی کردن و گفتن خدا خیرتون بده.