eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.6هزار دنبال‌کننده
8 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
آخرش چشم تر تو خواهرت را میکشد غربت نا باور تو خواهرت را میکشد آن سیاهی مقابل ازدحام دشمن است خلوت دور و بر تو خواهرت را میکشد هم جوان،هم نوجوان،هم کودک‌ و هم پیرمرد سن و سال لشکر تو خواهرت را میکشد من خودم غمگینم و لبریزم از دلشوره‌ها اضطراب دختر تو خواهرت را میکشد چشم‌های اشکبارم خیره مانده بر رباب تشنگی ِ اصغر تو خواهرت را میکشد شد رکابم پای او هنگام پایین آمدن غیرت آب آور تو خواهرت را میکشد کرد اسفندی برایم دود و دستم را گرفت "عمه جانِ" اکبر تو خواهرت را میکشد باورش سخت‌است پایان قرار ما دوتاست روزهای آخر تو خواهرت را میکشد بیگمان این خاک تعبیر همان خواب منست بر فراز نی سر تو خواهرت را میکشد از همه شمشیرها سهمی به جسمت میرسد پاره های پیکر تو خواهرت را میکشد روزگاری بوسه‌اش میزد پیمبر - وای من سرنوشت حنجر تو خواهرت را میکشد واقعا سختست فکرش را نمیخواهم کنم ناله های مادر تو خواهرت را میکشد
حسین آمد و حق را به کربلا آورد برای ناله نی غم به  نینوا آورد همین که قطره اشکش به خاک ها افتاد به خاک غم زده کربلا شفا آورد برای آن که نشیند به تخت خواهر شاه به روی شانه علمدار عرش را آورد نسیم بر سر گیسوی شیر خواره که خورد به کار بسته عالم گره گشا آورد زمان بعثت شبه پیمبرش بود و حسین اکبر خود را به این حرا آورد مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی او به جا اورد نبود شان و مقام تو ذبح اسماعیل حسین آمد و حجت  به انبیا  آورد تمام دخترکان را یکی یکی با ناز امیر علقمه از عرش کبریا آورد رقیه تا قدمش روی خاک ننشیند عمو به چشم خوداو را چو طوطیا  اورد حبیبه ای که ملک سرمه از رهش  می برد نپرس  خار مغیلان سرش چه ها آرود زکوچه ای که در آن بی هوا  زدن شد باب عدو همان روشش را به کربلا آورد یکی به پهلوی اکبر یکی به دیده ماه چنین بلا به سر هر دو بی هوا آورد حسین داشت ز طفل و تلظی اش می گفت که حرمله سخنش را به انتها آورد بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد چنین سه شعبه  فلک را به خاک ها آورد ز بس که پیکر او پاره پاره شد بر خاک نسیم عطر تنش را جدا جدا آورد تنی نماند دگر تا کفن نگه دارد نداشت چاره که سجاد بوریا آورد
شش ماه راه آمد که راه غم بگیرد شش ماه آمد بر دلش مرهم بگیرد اما رسیده مجلس ماتم بگیرد جایی که دلها را غم عالم بگیرد حق دارد این خانوم قلبش غم  بگیرد   این کیست این نامی نفس‌گیر است زینب این کیست معنای تفاسیر است زینب بالاتر از درک تعابیر است زینب او کاف و هاء و یاء تقدیر است زینب باید که شام و کوفه را باهم بگیرد با محملی که راهدار آن خلیل است با کعبه‌ای که پرده‌دارش جبرئیل است با پرده‌ای که آفتاب آنجا دخیل است بر ناقه‌ای که   تحت فرمان کفیل است بانو رسیده پهنه‌ی عالم بگیرد  تا کربلا تا کربلا را دید زینب آمد سرش از آنچه می‌ترسید زینب بعد از حسن هرگز نمی‌خندید زینب گرچه به این عالم نفس بخشید زینب می‌گفت غم راهِ نفس‌هایم بگیرد آنقدر دارد دلهره شاید بمیرد راحت نمی‌گردد فقط باید بمیرد پایش بر این صحرا اگر آید بمیرد اکبر اگر این پرده بگشاید بمیرد باید که دستش را علی محکم بگیرد عباس زانو زد رکابش را گرفته است اکبر دو دست مستجابش را گرفته است حالا حسینش اضطرابش را گرفته است با خواهرش دور رُبابش را گرفته است بابا زِ چشم دختران شبنم بگیرد عباس علم کوبید یعنی شیر اینجاست یعنی که صاحب صولتِ شمشیر اینجاست یعنی علی یعنی دَمِ تکبیر اینجاست یعنی به مرگِ بی رگان تعبیر اینجاست در پیش خانوم است تا پرچم بگیرد سینه سپر کرده سواری را نبیند قد راست کرده نیزه‌داری را نبیند تا چادر خانوم غباری را نبیند دامان طفلان ردِ خاری را نبیند با تیغ خود ذکر هوالاعظم بگیرد فرمود با بانو امیر کربلا من با مرتضی تا مرتضی یا مرتضی من پیش تو خاک و پیششان واویتلا من هرقدر لشگر هرقَدَر نامرد با من با غم بگو دارد جگر راهم بگیرد اما هزاران بار غم را دیده زینب از کودکی دست قلم را دیده زینب پیشانی و ضرب علم را دیده زینب بی او حرامی و حرم را دیده زینب پنجاه سال این نوحه‌ها را دم بگیرد در زیر لب می‌گفت با تکرار ای وای از قتلگاه و تل و چشمِ تار ای وای از ازدحام و خنده و انظار ای وای از شعله و از خیمه و اشرار ای وای دور مرا نامرد و نامحرم بگیرد دارد دعا طفلی زِ محمل تا نیافتد جسم حسینش پیش قاتل تا نیافتد این سر به دستان اراذل تا نیافتد دعوا سرش بین قبایل تا نیافتد تا در بغل آن پیکر درهم بگیرد
انگار سرنوشتِ  ما را جدا نوشتند یا آرزوی من را  بر باد‌ها نوشتند امروز بِینِ این دشت  مرگِ مرا نوشتند آنان که مقتلت را  در کربلا نوشتند ای هستی‌ام بگو که  هستی به خواب ، زینب برخیز مرکبت را  از کربلا بگردان بگذار یا بمیرم   یا راه را بگردان هجران بلای ما شد  یارب بلا بگردان خیمه مزن به صحرا  حکمِ قضا بگردان تا جان نداده پیشت  از اضطراب زینب فهمیده‌ام کجایی  از ناله‌های زهرا من های های گِریَم  با وای وایِ زهرا فهمیده‌ام کجایی  از جایِ پایِ زهرا آنجاست جایِ گودال  آنجاست جای زهرا نگذار تا گذارد  پا بر تُراب زینب از حال بُرده ما را  هولِ سپاه دشمن ترسیده‌اند طفلان  پیش نگاه دشمن جمع حرامزاده  حجم سلاح دشمن پیداست خیمه‌ی ما  از خیمگاه دشمن می‌خواهد از لبانت  تنها جواب زینب می‌ترسم ای برادر  از چشمِ آن کمانگیر از شومیِ حرامی  از شعبه‌های آن تیر از خنجران عریان  از تشنگیِ شمشیر بی اختیار خوردم بر خاک ، دستِ من گیر عباس‌جان نخواهد  اینجا رکاب ، زینب ای کاش می‌نوشتی  ما شیرخواره داریم یا دختران کوچک  در این عِماره داریم در محملی  عروسی  با گاهواره داریم نه پایِ راه رفتن  نه راهِ چاره داریم اینجا نمان نگردد  رویش خضاب زینب لبهای ما از امروز  از آفتاب خُشکید هر قدر آب آمد  مثل سراب خُشکید تا دید حجم لشکر  از اضطراب خُشکید برگرد ای برادر  شیرِ رُباب خُشکید دلشوره دارد از او  از قحط آب زینب اینسو است خار تشنه  آنسو است آبِ جاری اینسو است تاولِ پا  آنسواست زخمِ کاری یک مرد باشد ای کاش  در قحط یار و یاری از حرمله بپرسد  نامرد بچه داری؟ می ترسد از شکارِ  طفل رُباب زینب منکه نرفته بودم  جز مجلس زنانه برگرد تا نبینم  دشنام و تازیانه بگذار تا گلویت  بوسم به این بهانه سر می‌بُرند اینجا  از پشت ، وحشیانه خانه خراب زینب  خانه خراب زینب برگرد ورنه دیدم  اینجا غبار گردد کوچه به کوچه این سر   با نیزه‌دار گردد صندوقچه‌ی سرِ تو  میزِ قمار گردد جای شراب‌خوار و  بی بند و بار گردد° تو گیرِ نیزه دار و  گیرِ طناب زینب ° در مقاتل آمده روزها رأس مبارک بر نیزه و شامگاه داخل صندوقچه‌ای قرار می‌گرفت .
رسید قافله در کربلا و ثارالله به ماه طایفه اش رو نمود:بسم الله بزن به خاک علم را که کربلا اینجاست بگو به خواهرمان که قرار ما اینجاست نگاه کن به حرم..با تو عالمی دارند تو پیششان که بمانی،مگر غمی دارند؟ رقیه پیش تو دلخوش ترینِ دوران است به روی دوش تو بر مسند سلیمان است علم به دست تو تا هست،ساقی لشکر سکینه را چه خیالی ز غارت معجر؟ رباب خیره به دریا و حال شیدایی تمام دشت شده مات صوت لالایی بنفسی انت عزیزم..تو تکیه گاه منی به روز بی کسی ام ملجاء و پناه منی ته مسیر همینجا و این بیابان است و ظهر روز دهم روز عید قربان است علیِ اکبر من روی خاک می افتد به برگ های تنش جای چاک می افتد امانت حسنم می شود چو گل پرپر دوباره زنده شود روضه ی در و مادر گلوی طفل مرا،تیر می شود همدم چگونه بعد علی تا به خیمه برگردم؟ کنار علقمه خون می شود به پا عباس و دست های تو از تن شود جدا عباس تو بر زمین که فتادی،حرم به هم ریزد کنار پیکر تو مادرم به هم ریزد تو نیستی که ببینی چقدر بدحالم تو نیستی که ببینی اسیر گودالم
مسلمان نیست هر کس که مسلمان محرم نیست میان سفره ی شیعه به جز نان محرم نیست فدای میزبانی که هزار و چارصد سال است نگفته هر که آلوده است مهمان محرم نیست مبارک تر از این غم را ،نمی بیند دگر دنیا پشیمان می شود آنکه پریشان محرم نیست در آن ماهی که جان داده ، به خلق الله جان بخشد کسی با دست و دلبازی ِ سلطان محرم نیست الا کشتی آرامش ، نیا دور و برم اصلا مرا آرامشی خوش تر ز طوفان محرم نیست تمام خاطرات بی نظیر من از این شبهاست برایم هیچ دورانی،  چو دوران محرم نیست ندیدم در تمام عمر شیرین تر ازین اشکی برایم هیچ بارانی چو باران محرم نیست نوشته سر در جنت خدا : اينجا حسینیه است و اصلا جای جز خانه به دوشان محرم نیست چه دیده مادرش در قتلگاه ، اینگونه می گرید کسی چون حضرت زهرا پریشان محرم نیست
چنان که داده خدا اختیار را به حسین بده عنان دل بیقرار را به حسین ببین چگونه دعا مستجاب خواهد شد فقط قسم بده پروردگار را به حسین یقین به کام تو خواهد گذشت هر روزش سپرده باشی اگر روزگار را به حسین خودش دوباره تو را زود می‌برد به حرم تو عاشقی کن و بسپار کار را به حسین چنان که جانب خورشید می‌رود ذره خدای من! برسان این غبار را به حسین اگر محبّ حسینی نترس از محشر چرا که داده خدا اختیار را به حسین
بگو حسین که این زنگ خانه ی زهراست بگو حسین که این اسم اسمِ خاص خداست بگو حسین که اسمش عجیب شیرین است بگو حسین که قند مکرّر لب‌هاست فقط به یک نفر آن‌هم حسین گفتم چشم من اختیار دلم دست سیدالشهداست به شکر اینکه به ما اذن نوکری داده تمام عمر اگر سجده اش کنیم سزاست من از حسین به غیر خودش نمیخواهم ز یار غیر خودش خواستن خطاست خطاست آهای نوکر آقا مراقب خود باش! که در مسیر تو صدجور بازی دنیاست اگر حسین تو را رد کند زبانم لال پناهگاه تو از این به بعد کیست؟! کجاست؟! هزارسال به عرش است پرچم این شاه هزار قرن دگر نیز پرچمش بالاست به روز حشر که مردم فراری اند از هم همه به دور حسینیم صحنه اش زیباست برای کرببلا ثبت نام در روضه ست بگو حسین قلم دست حضرت آقاست میان آن‌همه زخم و میان آن‌همه خون هنوز بر نی زیباییِ رخت پیداست..
نامه نوشتم که میا  آزار می بینی در این بلا آباد ، غم بسیار می بینی تو حرف بد نشنیده ای،  ای  با ادب برگرد بی حرمتی از قوم بر کردار می بینی از علقمه که بی برادر آمدی خیمه اشک مرا در پشت این اصرار می بینی خار از کف پای رقیه  می کشد زینب  این صحنه را با دیده ی غمبار می بینی لعنت به خولی  با تو کاری می کند روزی از روی نیزه دخترت را تار می بینی کارت به جایی می رسد در کوچه های شام گیسوی خود را دست نیزه دار می بینی این داغ ها را می شود طوری تحمل کرد یک آسمان غم در نگاه یار می بینی حرف از اسارت می زدند اوباش در کوفه وای از غمی که در صف اغیار می بینی گفتم زبانم لال شد، پرده نشین ها را با دست بسته در کف بازار  می بینی دل تنگ من بودی، بیا بازار قصابان روی قناره ها مرا بر دار می بینی
ذکر شریف ارباب ، تسبیحِ مستجاب است پس یاحسین گفتن ، اصلی‌ترین ثواب است یک قطره اشک ما را ، هفتاد حج نوشته اربابِ دست‌ودل‌باز ، از بس که خوش‌حساب است یک بیت گریه کردیم ، صد جِلد معرفت شد شوریِ اشکِ هیئت ، شیرین‌ترین کتاب است جُونِ حسین باشی ، بوی بهشت داری عطر لباس نوکر ، خوشبو تر از گلاب است این منصبی که داریم ، با انتخابِ زهراست مادر برای فرزند ، دنبالِ انتصاب است ذکرِ مصیبتِ او ، تضمین خانه ی ماست کاخ بدون روضه ، کاشانه‌ای خراب است هرگاه گیر کردیم ، گفتیم:یا رقیّه این نازدانه نامش ، در هر زمان جواب است دوری وَبالمان شد ، زخمی به بالمان شد یک سالِ بی زیارت ، بالاترین عذاب است خرجیِ کربلا را ، پایِ نجف نوشتند بانیِ اربعینش ، شخصِ ابوتراب است . . اربابِ آب‌ها را ، لب‌تشنه سر بُریدند از داغ حنجرِ او ، دل‌های ما کباب است زینب میان کوفه ، جانش به لب رسیده... سَرآستینِ پاره ، آخر کجا حجاب است؟! آزار پشتِ آزار ، بازار پشتِ بازار آل علی گرفتار ، دست همه طناب است آن بانویی که گریان ، دنبالِ نیزه‌داران هِی می دَوَد پریشان ، حس می کنم رباب است!
آرامش زمان و زمین کیست جز حسین روی رکاب عشق نگین کیست جز حسین اصل وجود و چشمه‌ی جود و جهان جود اصلا بگو بهشت برین کیست جز حسین شاهی که با تمام کرامت به دشمنش در قتلگاه داد نگین کیست جز حسین شاهی که تخت سلطنتش روی نیزه بود فرمانروای نیزه نشین کیست جز حسین گفتم کجا برم ز گرفتاری ام پناه فرمود فاطمه که ببین کیست جز حسین یعقوب گریه ای که به بالین یوسفش در کربلا فتاد زمین کیست جز حسین
چقدر نام تو زیباست یا امام حسین غم تو دلخوشیِ ماست یا امام حسین غرض زخلقت من نوکری برای تو بود مرا چه کار به دنیاست یا امام حسین زکودکی پدرم یاد داد سینه بزن بگو که جای تو اینجاست یا امام‌حسین غلامی سر کوی تو عین آقایی است خوش‌آن که عبد تو مولاست یا امام‌ حسین خدای عزَّوجل سروری عالم را فقط برای تو میخواست یا امام‌ حسین تفاوت تو و شاهان روزگار این است حکومت تو به دلهاست یا امام‌ حسین چقدر عاشق و دیوانه در جهان داری در اربعین تو پیداست یا امام حسین به حُر که راه تو را بست هم نبستی راه که جز تو اینقدر آقاست یا امام حسین سرآمد همه شد هر چه منتسب به تو شد گواه، تربت اعلاست یا امام حسین زِگوشه گوشه شش گوش تو به گوش آید که این حرم حرم الله‌ست یا امام حسین هزار سال زِاُفتادنت گذشت و هنوز... لوای عشق تو برپاست یا امام حسین (به روضه های حسینم بلند گریه کنید) سفارش خودِ زهراست یا‌ امام‌ حسین ز تلّ زینبیه داشت خواهرت می دید سر لباس تو دعواست یا امام‌حسین چقدر نیزه مگر خورده ای که زینب گفت تنت (مُقَطَّعُ الاَعظا)ست یا امام‌حسین رسید شمر زراه و نشست روی تنت نگفت مادرت اینجاست یا امام‌حسین
سلام ماه محرم سلام ماه حسین ... نوشته اند مرا سائل نگاه حسین هزار شکر که هستیم در پناه حسین نشسته ام که بسوزم ز سوز آه حسین سلام ما به شهی که ز صدر زین افتاد بلند مرتبه عرشی که بر زمین افتاد نیامدم به حسینیه اش به شوق ثواب... رساندم عرض سلامی به محض دیدن آب هزار مرتبه شستم  دهان به مشک و گلاب دو بیت روضه بخوانم برای طفل رباب سلام ما  به حسین و به پاره ی جگرش ... که داد حرمله پایان،  به عمر مختصرش ... سلام ما به حسین و وفای سردارش کسی که سر بدهد پای پرچم یارش ... گره گشای جهان می شود گرفتارش به دستگیری ما آمده علمدارش ... کسی که ساقی تشنه شده ست عنوانش بسوی خیمه کشد مشک را به دندانش سلام ما به حسین و کتیبه و علمش به استکان و به چای اش، به آن بساط غمش سلام ما به جگر پاره های محترمش سلام ما به علی های درهم حرمش... که هر دو خیمه رسیدند با اگر اما یکی به روی عبا و یکی به زیر عبا سلام ما به حسین و عقیله خواهر او که خواند خطبه کنار  سر مطهر او سلام به حیا و غرور  همسر او گرفت بوسه تلخی به زحمت از سر او سلام ما به سری که به این و آن دادند که قبل دخترش او را به خیزران دادند
در عالم ذر خدای باری.. با شیعه گذاشته قراری گفتیم به غربت تو لبیک گفتیم به ماتم تو آری چون روی تورا به عرش دیدیم.. رفتیم به سجده اختیاری! مادر که حسین گفت..گفتم.. چه اسمِ عجیبِ گریه داری! منت سر تو گذاشتیم و.. منت سر ما نمی‌گذاری! خیر از دوجهان نبینی ای چشم.. از داغ حسین اگر نباری بر گریه کنان تو حسین جان جز گریه مباد کار و باری! نذر موی اکبر تو قومی نذر موی دخترت تباری مرداب شدیم و گریه کردیم با گریه شدیم رود جاری از برکت پرچم عزایت روی سر ماست سایه ساری دکّان نزدم کنار نامت دور است ز عشق،هر قماری مشکیِ تو کرده ایم بر تن به به! جانم! چه افتخاری! گریه کن تو پیمبرانند ما نیز دراین وسط غباری ما لایق دوزخیم اما.. داریم به تو امیدواری ما چشم امید بر تو داریم از این و از آن چه انتظاری؟! افسوس نمی‌شود بفهمیم.. مارا چقدَر تو دوست داری! بگذار که کربلا بمیرم چون با تو خوش است همجواری هرسال به شوق اربعینت.. کارم شده ثانیه شماری . . بعد از تو اسیر گشت زینب بعد از تو چه روز و روزگاری؟! سخت است برای دختر تو بی سایه ی تو شتر سواری
قلبم از بردن نامت ضربان می گیرد فقط از روضه وجودم هیجان می گیرد "بعد صد سال اگر از سر قبرم گذری" تن پوسیده ام از عطر تو جان می گیرد قد کمان نوکر پیر تو بنازم که هنوز چون جوانی دم تو سینه زنان می گیرد کام ما را به جنون تربت تو باز نمود شاعرت از نفست فن بیان می گیرد قوت قلب جهان است زمین حرمت عشق در کرببلا تازه زبان می گیرد روضه ی هفتگی ام زندگی ام داده حسین بی عزای تو دلم رنگ خزان می گیرد خون رگ هام فدای تنِ درهم شده ات خونم از گریه برایت جریان گیرد روزی اشک مرا خواهرتان امضا کرد مادرت دست دعا بر سرمان می گیرد
هر سال، ماجرای تو و سوگواری‎ات عهدی‌ست با خدای تو و خون جاری‌ات هر سال، نه!... که روز به روز از زبان عشق گل می‌کند حدیث تو و سربه‌داری‌ات در ما، یزید کشته نمی‌شد، اگر نبود این راه را بلاغت آیینه‌داری‌ات... خم شد هزار مرتبه هفتادپشت صبر آن روز، پیش صبر تو و پایداری‌ات! می‌سوخت، می‌گداخت، در آن وسعت کبود بر کوه می‌رسید، اگر زخم کاری‌ات پرپر شدند روی زمین، پیش چشم تو آلاله‌های رنگ به رنگ بهاری‌ات!... اینک، زمین به عشق تو همواره می‌تپد این است، رمز خون تو و ماندگاری‌ات یعنی که سربلند، هنوز ایستاده‌ایم در انتظار منتقم خون جاری‌ات...
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم آیینه جز حسین، برابر نداشتم وقتی صدای غربت «یاسین» بلند شد در خاطرم، به جز غمِ «کوثر» نداشتم در خلوت خیال خودم، اشک ریختم اما به هیچ رو، مژه‌ای تر نداشتم این‌قدر بی‌وفایی و، این‌قدر بی‌کسی در نیم‌روز واقعه، باور نداشتم دریای بی‌کرانِ شهادت، که موج زد من در صدف، به غیر دو گوهر نداشتم... تا جامۀ شهادتشان را، به تن کنند چشم از جمال روشنشان برنداشتم ای باغبان عاطفه! از من قبول کن غیر از دو ارغوانِ معطّر نداشتم سهم من، از تمام چمن، شد همین دو گل شرمنده‌ام که هدیۀ دیگر نداشتم! تا در رکاب عشق، نگفتند ترک سر از زانوی مشاهده، سر برنداشتم... در سایه‌سار خیمه، نشستم پس از وداع تاب نگاه‌های برادر نداشتم پرواز تا حضور برادر، محال بود می‌سوختم ز هجر، ولی پر نداشتم چشم و دلم به باغ گل امروز روشن است شکر خدا «دو لالۀ پرپر» هم از من است
شاکله‌ی اِنَّما ، قابِ دعا زینب است گنج نهان جهان ، سِرِّ خدا زینب است اُسوه‌ی ایوب‌ها ، وقت بلا زینب است بر لب ما بهترین ، زمزمه "یا زینب" است ما همگی نوکریم ، سرور ما زینب است دُرِّ گران‌سنگ حِلم ، بین صدف دیده شد در دل دریای صبر ، موج شعف دیده شد دفتر خِلقت نوشت: لوح شرف دیده شد پای ضریح دمشق ، شاه نجف دیده شد زائر هر روزِ آن ، شخصِ اَبازینب است از برکات علی ، هیچ فقیری نماند پای همین سفره ها ، فاطمه ما را کشاند دست گدا را گرفت ، پیش حسن‌جان رساند سائل این خانه را ، نزد حسینش نشاند کارِ پذیرایی از ، این همه با زینب است محور عرش است او ، اهل جنان شاهدند ساحت صبر است او ، مُلک و مکان شاهدند راوی فتح است او ، نُطق و بیان شاهدند مادر اشک است او ، گریه‌کنان شاهدند اهل بکا واقفند ، اُمِّ بُکا زینب است مایه ی آرامشش ، بوده صدای حسین سایه ی امنیتش ، بوده عبای حسین زندگی‌اش وقف شد ، وقف برای حسین هرچه که در چَنته داشت ، کرد فدای حسین قُلّه ی ایثار گفت: کوهِ وفا زینب است واژه ی مظلوم را ، اول غربت نوشت هرچه بلا دیده بود ، وقت اسارت..، نوشت قصه‌ی اندوه را ، با چه شهامت نوشت با قلم گریه اش ، شعر مصیبت نوشت روضه‌ی منظوم در ، کرببلا زینب است اهل و عیال حسین ، در دل آزار بود کوفه و شامات بود ، کوچه و بازار بود در دل نامحرمان ، کارِ حرم زار بود تا خودِ بزم یزید..، شمر جلودار بود همسفر خولی و ، حرمله ها ، زینب است در وسط بزم کُفر ، ساحت ایمان شکست حرف کنیزی که شد ، قلب یتیمان شکست با لگد خیزران ، حُرمت قرآن شکست ضربه چنان سخت بود ، آن همه دندان ..،شکست دغدغه‌ی قاریِ تشتِ طلا..،زینب است
زندگی یعنی نفس یعنی هوا یعنی حسین زندگی در اصل یعنی کربلا یعنی حسین زندگی یعنی رفاقت با خدا یعنی حسین زندگی عشق است آری عشق ما یعنی حسین اولین حرفی که وارد شد به دفتر حرف اوست آنچه خواهد ماند با مردم در آخر حرف اوست بر زبان عالم از ذر تا به محشر حرف اوست ابتدا یعنی حسین و انتها یعنی حسین یوسف من نیست از کنعان ، عزیز کربلاست عشق من هم سرزمین اشک خیز کربلاست لابلای هر مناجاتم گریز کربلاست شرط مقبولیتم پیش خدا یعنی حسین هرکجا نفس ضعیف افتاد دنبال هوا با حسین بن علی کردیم تجدید قوا در لغت باید بگویم معنی درد و دوا درد ، دوری از حسین است و دوا یعنی حسین کیست آن که بر همه عالم امیری میکند سربلند است آن که پیشش سر به زیری میکند کیست در بن بست آخر دستگیری میکند دست گیر مردم بی دست و پا یعنی حسین پیش هر کس رفتم از کربوبلایش دم زدم یا حسین گفتم به درد مادرم مرهم زدم هر کجا که بوسه بر دستان بابایم زدم با شعف گفتم به خود این پینه ها یعنی حسین گبر اگر دنبال کار او بیافتد عابد است گر مسلمانی هواخواهش نباشد ملحد است اکبر و اصغر ندارد ، ذات ، اینجا واحد است روی سینه باشی یا پایین پا یعنی حسین شان نوکر کلفتش بالاتر از صد پادشاه شاه عالم بود و گیر افتاد بین قتلگاه شد پناه هر دو‌عالم زینبش بی سر پناه شاه بی انگشتر کربوبلا یعنی حسین
ای طبق تکون نخور سر بابام ازار می بینه اینقده جابه جا نشو اخه چشمام تار می بینه بذار سیر ببینمش از راه دور اومده معلومه از موهاش که از تنور اومده مُردم از این سرگذشت هم رو نی بود هم تو طشت مونده روی پیشونیش ردِّ سنگای تو دشت وای… …. ای روپوش بیا کنار خودتو رو زخماش نکشس خودتو بعد از این دیگه-به روی طبق کاش نکشی بذار سیر ببینمش با درد سر اومده به دخترای شام بگم پدر اومده مردم از این ماجرا-هم تو شام هم کربلا دیدمش هم بین طشت-هم میون بوریا وای… …. ای نفس بالا بیا-بذار که باهاش حرف بزنم اینقده جا به جا نشو-می بینی که زخمه دهنم بذار سیر ببوسمش-خسته راهه بابام سخته ولی یکم-نمی بینه چشام مردم از این پیچ و تاب-بین زنجیر و طناب یک دفه تو کوچه ها-یک دفه بزم شراب وای…
اسمت از روی لبهام نمی یفته بابام از تو برام خیلی می گفته خدا رو شکر مادرت رو من رو به غلامی خونت پذیرفته اگه منو نمیخواستی نمیشناختم تو رو اگه منو نمیخواستی میگفتی که برو خواستیم که اومدم-پس نمی کنی ردم …… غیر پرچم تو دستنمیگیرم روضه برای هیچ‌کس نمیگیرم دلم و خیلی وقته به تو دادم به جون مادرم پس نمیگیرم اگه منو نمی خواستی نبود سینم کبود اگه نمیخواستی که جام اینجا نبود خواستیم که اومدم-پس نمیکنی ردم …… بیرق یا حسین روی دوشم حلقه نوکریه توی گوشم اره درسته مشکی رنگ عشقه ولی وقتی برای تو بپوشم اگه منو نمیخواستی نبودی دلبرم اگه منو نمیخواستی ‌نمیبردیم حرم خواستیم که اومدم-پس نمیکنی ردم
کار هرشبم شده گریه و زاری اخه کی تموم می شه لحظه شماری بیشتر از همیشه باز دلم کرفته کی شب جمعه منو حرم می یاری از تموم ادما دلم کرفته به خود امام رضا دلم گرفته ببرم به کربلا دلم گرفته اشک چشماموببین دلم گرفته بازبه یاد اربعین دلم گرفته کربلا می خوام همین!دلم کرفته حسین غریب مادر… … من بهشتُ بی تو اخرت نمی خوام دیگه هیچی جز خودت ازت نمی خوام دوست دارم همه امام حسینی باشن من تو رو برا خودم فقط نمی خوام یکی این حوالیه حرم نرفته ببینش چه حالیه حرم نرفته رفیقم یه سالیه حرم نرفته گریه کرده اخرم حرم نرفته خیلی وقته مادرم حرم نرفته خیلی هست دوروبرم حرم نرفته حسین غریب مادر… ….. می گذرونم به هوای تو شبارو می بینم با گریه عکس کربلا رو از ضریح شش گوشه که دورم اما نگیره خدا ازم امام رضا رو توی این زمونه دستمو گرفته پای سقاخونه دستمو گرفته خیلی مهربونه دستمو گرفته وقت گریه زاری دستمو گرفته شب بیقراری دستمو گرفته روزای نداری دستمو گرفته حسین غریب مادر…
. عاشقانت می‌فروشند عیش را، غم می‌خرند دل به پاى روضه می‌ریزند ماتم می‌خرند باز هم شیر حلال مادران تاثیر کرد بچه‌ها دارند از بازار پرچم می‌خرند مثل خار و خس در این سیل به راه افتاده‌ایم* باز درهم آمدیم و باز درهم می‌خرند ماه‌ها در یک طرف ماه محرم یک طرف بیشتر از ماه‌ها ماه محرم می‌خرند اشک ما اینجا فقط این قدر قیمت یافته ورنه جاى دیگرى عرضه کنى کم می‌خرند تا تو را داریم ما، داراترین عالمیم بچه‌هاى ما در این خانه حاتم می‌خرند این طرف گریان شدیم و آن طرف آباد شد اشک کالایى‌ست که در هر دو عالم می‌خرند گریه بر مظلوم تکوینا تقرب‌آور است در حسینیه مرا، حتى نخواهم، می‌خرند مطمئنا روضه‌اى یا گریه‌اى در کار هست هر کجا عصیانى از فرزند آدم می‌خرند عده‌اى دم می‌دهند و عده‌اى دم می‌زنند پنج تن هم این وسط دارند از دم می‌خرند گریه‌کن زهراست، ما تنها سیاهى لشگریم باز با این حال شکل گریه را هم می‌خرند اولین گریه‌کن مسلم رسول الله بود گریه بر دندان مسلم را مُسَلَّم می‌خرند
به حکم این که فقط کربلاست منزل ما معطر است به ذکر حسین محفل ما به زرق و برق جهان دل نبسته‌ایم دمی خوشیم تا که همین نوکری‌ست حاصل ما برای سینه زنان تا ابد همین کافی‌ست همین که ذره‌ای از تربت است در گِل ما صدای پای محرم به گوش می آید.. دوباره عکس ضریح است در مقابل ما گناه با دل ما هر چه کرده بود گذشت... از این به بعد حسین است صاحب دل ما
حلقه زدن به خیمه‌ی ماتم شروع شد یا صاحب الزمان! غم عالم شروع شد در مجلس عزای حسینم خوش آمدید این را که گفت فاطمه، این غم شروع شد شکر خدا که با گذر از روزهای سخت ما زنده مانده‌ایم و محرم شروع شد این خیمه‌ی عزاست که آرام پا گرفت این اشکِ نم نم است که کم کم شروع شد در کوچه روی سردرِ هر خانه پرچمی‌ست یعنی صفای روضه‌ی ما هم شروع شد در پای دسته‌ها به لبِ پیرمردها "باز این چه شورش است و چه ماتم " شروع شد ماه محرم آمد و وقت گریستن با مخزنُ البُکاء و مقرَّم شروع شد ای مستمع! بیا به عزا دیر می‌رسی مداح روضه خوانده، بیا، دم شروع شد یک قطره هم ز مهریه‌ی مادرش نخورد اشک فرات و دجله و زمزم شروع شد کارِ بریدنِ سرِ حضرت تمام شد دعوا ولی برای دو دِرهم شروع شد...
بزرگ آفرینش اوج اعجاز خدا زینب به یک پیکر تمام خمسه‌ی آل عبا زینب عبا، یعنی حجاب روی اصحاب کسا زینب و شد تفسیر کا و ها و عین و صاد و یا زینب چی میفهمیم از زینب و ما ادراک ما زینب چه میفهمیم از آن آیینه‌ی خیر النسا زهرا از آن پا تا به سر حیدر از آن سر تا به پا زهرا از آن در کوفه پیغمبر از آن در کربلا زهرا از آن در خَلق و در منطق از آن خُلق  و صدا زهرا بلی گفتیم یا زهرا اگر گفتیم یا زینب کمی از ماتمش اوج مصیب بود عالم را به اشکش اشک میریزیم ایام محرم را کتیبه چادرش، از معجرش داریم پرچم را از او داریم عزای اشرف اولاد آدم را بزرگ بانوان ام المصائب ربنا زینب زنی از خیمه نازل شد زنی سر تا قدم قران وجودش سوره‌ی توحید روحش سوره‌ی انسان زنی چون کوه پابرجا زنی در کسوت مردان که چون خورشید عمری در حجاب نور خود پنهان قمر آورده با خود سوی میدان بلا زینب دو ماه آورده همراه خودش چون قاسم و اکبر دوتا مانند جدهاشان دوتا جعفر دوتا حیدر که عمری سرفراز از نامشان باشد همین مادر رجز خواندند شد با این رجز در کربلا محشر میان خیمه اما دست دارد بر دعا زینب برایش اشک میریزد فرات و دجله جیحون هم به گرد عشق او هرگز نخواد بود مجنون هم که خود آواره اولادش برای عشق در خون هم برای پیکر طفلان نرفت از خیمه بیرون هم به بالین علی رفته است اما تا کجا زینب
یک زن آمد که از او عشق مصور شده است دو پسر داشت ولی صاحب لشکر شده است دو کفن پوش دو پروانه دو شمشیر به دست دو ذبیح اند که او حضرت هاجر شده است داغ فرزند ، که زانوی پدر را لرزاند سهم این مادر دلخون دو برابر شده است مادر صبر ، عجب خیمه نشین شد وقتی غرق در خون بدن آن دو کبوتر شده است چه خجالت زده گردید برادر از او چه خجالت زده خواهر ز برادر شده است . . صوت مظلوم که برخواست به او خندیدند همه ی درد همین بود که خواهر شده است