eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
1 عکس
0 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ناز این دلبر خوش چهره کشیدن دارد نمک عشق اباالفضل چشیدن دارد تیغ کافیست، ترنج از سر راهم بردار مات یوسف شدن انگشت بریدن دارد راضی ام! زلف بیفشان و زمین گیرم کن صید تو ظرفیت درد کشیدن دارد هروله سعی وصفا، یاد تو انداخت مرا صحن بین الحرمین ست دویدن دارد حق بده، دست به سوی کمرش بُرد حسین داغ تو داغ بزرگی ست، خمیدن دارد اضطراب حرم ازتشنگی مشک تو نیست بی علمدارشدن، رنگ پریدن دارد سربازار نباید به تو می‌خندیدند جگر گریه گریبان دریدن دارد اشکهایت سرنی حرف دل زینب بود مگر این چادر پر وصله خریدن دارد
  آب شرمنده ی لبت عباس تشنگی مُرد از خجالت تو مرد و مردانگی برای ابد رفت زیر بلیط غیرت تو  به ازاین باش با بَدان؛انگار باب حاجات بهتر از مایی جمله ام از حسادت است آقا بیشتر مال ارمنی هایی آبرودار آسمان هایی مهربان ِعشیره ی احساس در شکوه مقامت آوردند : رَحِم الله عَمی العباس عشق مدیون جان فشانی هات معرفت از ازل گرفتارت شیر ام البنین حلالت باد تا قیامت ادب بدهکارت پدر مشک های دلواپس ساقی بی شراب و پیمانه دختری منتظر نشسته؛ بیا حُرمت قول های مردانه کوری چشم حرمله برخیز یاعلی! شاه لشگرش پاشید غیرت الله! خواهرت زینب خاک غم روی معجرش پاشید یا علی! شاه بی علمداراست چند متری شیب گودال است پای دشمن به خیمه ها وا شد این صداها؛ فغان خلخال است ** من بمیرم که هرکس و ناکس روی تو تیغ می کشد عباس دست هایت چه نعمتی بودند چادری جیغ می کشد عباس  
ما در این دشت ، همه ، تشنه ی روی ماهیم-ماعمو می خواهیم بی عـمـو ما همه اشکِ غـم و مـشکِ آهیم -ما عمو می خواهیم از عمود آهـنین عباس (ع) شد نقش زمین -وای بر ام البنین(س) می زند بر سر از این ماتم امیراالمومنین(ع)-وای بر ام البنین(س) ســاقـی خـشـکـیـده لـب دیـگـر نـدارد زمـزمـه - دیدنی شد علقمه ای حسین(ع) جان کرده مستم بوی عطر فاطمه(س)- دیدنی شد علقمه حسین(ع) جان قاتلم شد مشک پاره -ندارم راه چاره بـیـا بـر چـشـم سـقـا کـن نـظـاره-ندارم راه چاره اذن میدان بده پایان دهم این غائله را به خدا گر تو بخواهی بکشم حرمله را منشق شده فرق تو و خون شد جگر من ، برادر ابالفضل(ع) ، برادر ابالفضل(ع) دست تو جدا از تن و خم شد کمر من ، برادر ابالفضل(ع) ، برادر ابالفضل(ع) ای برادر جان چرا تنها ز میدان آمدی؟ ، پس علمدارت چه شد؟ محرم زینب(س) چرا مهبوت و حیران آمدی؟ پس علمدارت چه شد؟
بی تو برگشتن به خیمه ای برادر مشکل است کار من با رفتنت چندین برابر مشکل است تا تو بودی در حرم پشتم به کوهی گرم بود زندگی کردن بدون تو برادر مشکل است بعد تو دیگر چگونه وعده ی آبی دهم؟ قول دادن بعداز این سقای لشگر مشکل است پس چه شد تکبیر سوم ؟ بچه ها دلواپس اند گرچه دیگر گفتن الله اکبر مشکل است نحوه ی افتادنت از اسب پشتم را شکست هضم داغت ای علمدار دلاور مشکل است تیر بیرون می کشم از چشم زیبایت ولی بستن زخم عمیق کاسه ی سر مشکل است ای رشید قطعه قطعه دست و پایت پس کجاست؟ با چنین وضعیتی تشییع پیکر مشکل است روی پای فاطمه چشمان خود را وا مکن دیدن خون مردگی روی مادر مشکل است ضجه ی اهل حرم دارد کبابم می کند بی گمان تسکین خواهر های مضطر مشکل است شمر بالای بلندی رفته می رقصد ببین! دیدن این صحنه های زجر آور مشکل است از تو دل کندم ولیکن قلبم از جا کنده شد هرچه باشد خب وداع بار آخر مشکل است روسری دخترانم را زدم محکم گره حق بده شام غریبان حفظ معجر مشکل است
تقدیم به پیشگاه مقدس شاهزاده علی اکبر(ع) بلندا، آشکارا، موی چون شام علی اکبر شود باد صبا از این جهت رام علی اکبر به رویایم کمند گیسویش را دیده ام عمری است دل سرگشته ام افتاده در دام علی اکبر اگر صوت اذانش جاودان مانده است در تاریخ (موذن زاده) بالا رفته تا گام علی اکبر رقیه یا رقیه یا رقیه گویم و این ذکر دل وحشی ما را می کند رام علی اکبر تو را دیدند و گفتند اکبر است این یا رسول الله؟ از آن دم نام این صنعت شد ایهام علی اکبر دو صحرای ترک خورده تلاقی میشود با هم پدر وقتی بگیرد کام از کام علی اکبر (الف) افتاد (کاف) افتاد (با) افتاد (را) افتاد به هر سو تکه ای افتاده از نام علی اکبر سرم بالاست چون مهر محبت از تو را دارم نوشتم روی سربندم که آقامه علی اکبر
یا شاهزاده علی اکبر علیه السلام به صحرا آمد و آورد با خود دلبر خود را ببینید آسمان آورد با خود اختر خود را علی نام و محمد خو و زهرایی خصائص را حسین آورد امام و مادر و پیغمبر خود را تنش را بی رمق جا میگذارد بین غم‌ها و به میدان میفرستد جان خود را اکبر خود را به هر سویی که مرکب بود نامی از علی هم بود زمین وا کرده زیر پای مرکب دفتر خود را حسین ای کاش چشمانش به سوی کودکان باشد گرفتند از جوانش انتقام خیبر خود را برای آن که لیلا منتظر مانده است در خیمه در آغوش عبا پیچید کم کم پیکر خود را عزا آنقدر شرمنده است از صاحب عزا حتی برای لحظه ای بالا نمی‌آرد سر خود را
طفلان حرم بعد تو ماتم‌زده بودند خواب همه را بعد تو بر هم زده بودند با حال پریشان و دل شعله‌ور از آه آتش به دل عالم و آدم زده بودند در خیمه فقط حرف عمو بود و عمو بود آه از تو فقط از تو فقط دم زده بودند بعد از تو چه سخت است بخواهم بنویسم بر صورت‌شان سیلی محکم زده بودند آن روز غم‌انگیزترین روز جهان شد آن روز ملائک همگی غم‌زده بودند نام تو پس از نام حسین بن علی بود بر سر در هر خیمه دو پرچم زده بودند انگار علی بود، نه انگار تو بودی سقای حرم میر و علمدار تو بودی
تبر بر دوش می آمد به سوی لشکر بتها خلیل اللهی از نسل علی عالی اعلی که بود او کعبه‌ی‌ نور و امید آل پیغمبر که بود او زاده‌ی یاسین و طه،. سدره و طوبا تمامش مثل پیغمبر نگاهش حضرت حیدر ابهت چون ابوفاضل صلابت حضرت زهرا روان شد پشت پایش آل عمران آل ابراهیم به استقبال او رفتند ناس و قدر و اعطینا رسول الله دیگر بود یا پور ابیطالب که می‌جنگید آن سان در میان لشکر اعدا عطش آه از عطش آتش به جان پهلوان می‌زد به سوی خیمه ها برگشت زیر سایه‌ی بابا امام عمری امانت دار احمد بود و با بوسه به کام مصطفی پس داد آن شیر نخستین را چنان شمشیر ها در پیکر او‌ رفت ‌ آمد کرد که شد هر سوی صحرا تکه‌ای از پیکرش پیدا چه ماند از پیکر او در هجوم خیل جراحه علی اربا علی اربا علی اربا علی اربا به روی دست و پا پیری اشارت می‌کند هر سو علی اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجا تمام اولین ها با علی اکبر به چشم آمد سرآخر دیده شد بین خلایق زینب کبری
. رجز خوان رفت ، با ذکر علی مرتضی برگشت پیمبر بود انگار از دل دشت بلا برگشت همانکه زد به لشکر یک تنه با برق شمشیرش قیامت کرد و در انبوه کوه کشته ها بر گشت کسی از زیر تیغش جان به در برده است!؟هرگز نه نفس ها تازه شد گفتند تا دست خدا، برگشت... برای رفع طوفان عطش گفتند برگشته است نمی داند کسی در آن هیاهو ها چرا برگشت؟ فقط لب تشنه آمد اکبر از میدان و سیراب از جمال دلربای خامس آل عبا برگشت قصیده رفت بار آخر اما عالمی دیده است به روی دست ها در قالب صدها هجا برگشت هزاران روضه دارد ماجرای اربا اربایش رجز خوان رفت سروی ،پاره تن لای عبا برگشت علیه_السلام .
. مُسمّط مربّع عاشورایی روضه‌یِ امام حسین علیه السلام کف می‌زنند چون کفِ گودال محشر است کف می‌زنند خنجرشان رویِ حنجر است کف می‌زنند صحبتِ ناموس و معجر است کف می‌زنند حرفِ اَلنگویِ دختر است کف می‌زنند دورِهمی در مقابلِ .... مَرکب که رَم کند که شود پیکرِ تو لِه بر رویِ نیزه رفته سرت وای بر حرم لِه شد حسین بال‌وپرت وای بر حرم در روضه سوخته جگرت وای بر حرم پایِ سرِ تو وُ قمرت وای بر حرم ...... دستی دراز شد طرفِ معجرِ کسی آتش گرفته روسریِ همسرِ کسی چنگی رسید و گوشِ کسی پاره‌پاره کرد بر این حرم حرامیِ هرزه اشاره کرد پُر چنگ‌هایِ خالی‌اش از گوشواره کرد یک دسته نبشِ قبرِ گلِ شیرخواره کرد پیشِ رباب کَنده شده از تنش سرش بر رویِ نیزه بسته شد ای وای مادرش پایِ سرِ به نیزه حرم پابرهنه بود ترسیده بود دختری از شعله‌ها و دود اعمالِ مسلمین که شده بدتر از یهود سیلی و تازیانه و مُشت و لگد .... کبود.... کرده تمامِ پیکرِ ناموسِ دربه‌در دیدی شدم عزیزِ دلم با که همسفر!!! همراهِ کاروانِ تو شد اَخنس و سنان آمد به لب به زیرِ لگد جانِ دختران قرآن نخوان که سنگ‌به‌دستند شامیان سیلی نخورده نیست کسی بینِ‌ کاروان با آه و گریه رد شدم از قتلگاهِ تو دلگرمیِ حرم شده نازِ نگاهِ تو بر رویِ نیزه سایه‌یِ رویِ سرِ منی گریان به فکرِ حالِ من و معجرِ منی شلّاق زد ولی تو فقط رهبرِ منی من پایِ سر سفر کنم و باورِ منی پایِ سرِ به نیزه سرِ خواهرت شکست دشمن طناب بر رویِ دستِ رباب بست بسته شده دو دستِ من و چشمِ نیزه آه می‌ریزد از گلویِ تو خون‌هایِ تازه آه مکشوفه شد عزیزِ دلم باز روضه آه دور وُ بَرِ من است پر از چشمِ هرزه آه این ابتدایِ روضه‌یِ ناموسِ مرتضاست ندبه بخوان که همسفرم شمرِ بی‌حیاست .
پدرت می‌فهمد ارباًاربا شدنت را پدرت می فهمد اثر زخم عطش را جگرت می فهمد معجزه شق قمر معجزه آل علیست قدر این معجزه را فرق سرت می فهمد دور شمع پدرت گشتی و پروانه شدی شوق پر سوختن و بال و پرت می فهمد بی پر و بال پریدن هنر آل علی است همچو خورشید شدن را قمرت می‌فهمد کوچه واکردن و راه تو به هر سو بستند حمله از شش جهت را سپرت می‌فهمد آیه آیه شده قران تنت در صحرا وای عمه که شده دربه درت می فهمد خواهرم گفت که آن ضربهء پشت در را پهلو بشکسته در اینجا پسرت میفهمد لذت گفتن بابای تو را این پدری کآمده با سر زانو به برت میفهمد دیدن داغ پسر داغ برادر سخت است عمق این فاجعه را هم پدرت میفهمد
🚩 نفس مطمئنّه ای نفس مطمئنّه‌ی قالوا بَلَی حسین راضی‌ترینِ خلق به جام بلا حسین ای از ازل حرارت داغ تو شعله‌ور جان جهانیان به غمت مبتلا حسین آلوده‌ایم و نام تو را جار می‌زنیم نام تو می‌دهد دل ما را جلا حسین ای مقصد حقیقی حیَّ عَلَی‌الصّلوة ای در گلوی مأذنه‌هامان صلا حسین سر داده‌ای که سر بدهی سِرّ عشق را بر روی نیزه راز تو شد برملا حسین در سینه‌ام محبت تو موج می‌زند ای کشتی نجات و چراغ ولا حسین دلداده‌ی تو را چه هراس از قیامت است؟ آن‌جا که عشق توست چه هول و ولا حسین؟ وقتی به شوق کرب‌وبلا سینه می‌زنم حس می‌کنم دلم شده ایوان طلا حسین جان مرا بگیر و به آغوش خود ببر یک شب میان تشنگی کربلا حسین گل می‌کند به روی لبم وقت رفتنم بعد از شهادتین "سلامٌ عَلَی حسین"