#حضرت_رقیه
اینها به من گفتند تو بابا نداری
بی خانمانی، جز خرابه جا نداری
از بی کسی من همینم بس که گفتند
دور و بر خود یک عمو حتی نداری
له شد غرورم، دختر شامی به من گفت
در گوش خود یک گوشوار آیا نداری؟
از قافله جا مانده بودم، زجر آمد
هی... زودتر... دختر مگر تو پا نداری!؟
بابا خبر داری که دورم باده خوردند
بالا نشینی تو خبر از ما نداری
اصلا خبر داری سر بازار رفتم
بابا خبر از عمه داری یا نداری
از آن زمانی که زمین خوردم ز ناقه
دختر شبیه مادرت زهرا نداری
با تو قیاسی ساده کردم صورتم را
مثل همیشه ای پدر همتا نداری
از گردنت فهمیده ام گودال بودی
یک جای سالم در سرت زیرا نداری
🖋امیر عظیمی
@marsieha
#حضرت_زینب
#امام_حسین
هر روز، من به یادِ تنت گریه می کنم
با پاره پاره پیرهنت گریه می کنم
می سوزم و وداع تو را اشک می شوم
از رفتن و نیامدنت گریه می کنم
پای لبِ ترک ترَکت آب می شوم
بر لحظه های لب زدنت گریه می کنم
داغ تو را به سینه زنم تا به قتلگاه
با نیزه های بر بدنت گریه می کنم
تو زیر چکمه های کسی خاک می خوری
من پای دست و پا زدنت گریه می کنم
تو از فراز نیزه مرا می کنی نگاه
من بر فراق بی کفنت گریه می کنم
می میرم و دوباره مرا زنده می کنی
بر هر هزار زخم تنت گریه می کنم
🖋علیرضا لک
@marsieha
#صاحب_الامر🌻🌹
#شام
با غصه های آل عبا گریه می کنی
در اوجِ روضه های عزا گریه می کنی
ما با گناه، اشک تو را در می آوریم
از سوز بی وفایی ما گریه می کنی
ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما
می آیی و بدون صدا گریه می کنی
گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه
در مشهد امام رضا گریه می کنی
بر کُشته ی فتاده به هامونِ کربلا
بر داغ سید الشهدا گریه می کنی
این روزها به حال دل زینب اسیر
در ماجرای شام بلا گریه می کنی
بر رأس های رفته به بالای نیزه ها
با خیزران و طشت طلا گریه می کنی
حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است
با غصه های آل عبا گریه می کنی
🖋وحید محمدی
@marsieha
#حضرت_زینب
#مدح
تویی که شهره شهری به عشق ورزیدن
تویی که منتخب هستی به نیزه سر دیدن
بگو برای من از خاطرات خود بانو
کنار مقتل عشق و گلو و بوسیدن
ز بعد کرب و بلا کودکان بی بابا
شنیده ام که همیشه گرسنه خوابیدن
الا مفسر قرآن چقدر لذت داشت
صدای قاری قرآن زنیزه بشنیدن؟
بجز شما چه کسی می تواند ای خانم
شبیه ابر بهاری ز غصه باریدن
و ما رایتُ و الا جمیلتان یعنی
تویی که دیده نیالوده ای به بد دیدن
🖋یاسر مسافر
@marsieha