eitaa logo
روضه رضوان
1.3هزار دنبال‌کننده
566 عکس
271 ویدیو
30 فایل
از عناوین جهان مرثیه خوان ما را بس اشعار اهل بیت علیهم السلام + مقتل عربی🌷 امیر حسین سعیدی پور آیدی ما 👈 @amir_saidi کپی فقط با ذکر لینک ⛔️
مشاهده در ایتا
دانلود
🟢 منبر را ترک نکن! 🔹من در سال ۱۳۴۰ که دو سه ماه بود آقای بروجردی فوت کرده بودند (ایشان در ماه شوّال فوت کردند) در مثل همین ایام که چند روزی به محرم بیشتر نمانده بود، ایشان را خواب دیدم (حال آن خواب کیفیتی دارد و به تفصیل است) و خودم معنی این خواب را نفهمیدم. 🔸شخصی بود به نام آقای حاج آقا احمد که قمی بود و فوت کرد. او عجیب تعبیر خواب می‌کرد. حتی خود مرحوم آقای بروجردی گاهی که خواب‌هایی می‌دیدند حاج آقا احمد را برای تعبیر می‌خواستند. من به آقای حاج آقا احمد تلفن کردم و تعبیر خواب را خواستم. 🔹من حقیقتش وجهش را نفهمیدم که او از کجای آن خوابی که من دیده بودم این‏جور فهمید. (آن وقتها من منبر نمی‌رفتم؛ مدتی بود منبر را ترک کرده بودم.) گفت معنی این خواب این است که منبر را ترک نکن! یعنی - حال تعبیر او چه بود یادم نیست - نوکری امام حسین(ع) را به کلی رها نکن! 🔸من دیگر به همان تعبیری که او کرد ترتیب اثر دادم. 📗استاد مطهری، آشنایی با قرآن، جلد۶، ص ۲۲۶ (با اندک تلخیص) eitaa.com/motahari_ir
از روی نیزه بر منِ غمگین نظاره‌ای حرفی، کنایه‌ای، سخنی یا اشاره‌ای پلکی بزن که حال حرم روبه‌راه نیست کافی‌ست بزم سوختگان را شراره‌ای سوسو بزن به سوی من، ای سوی دیده‌ام! در آسمان به‌جز تو ندارم ستاره‌ای دستم نمی‌رسد به سر نیزه‌ات اگر در دست زینب است گریبانِ پاره‌ای یک قتلگاه رفتی و صد قتلگاه من... گشتم به هر دیار حسین دوباره‌ای با هر تکانِ نیزه، تکان می‌خورد سَرَت جانا به گوش نیزه مگر گوشواره‌ای؟! پیشانی‌ات شکست که پیشانی‌ام شکست آیینه بی خبر نشود از نظاره‌ای جایش به روی صورت من درد می‌گرفت می‌خورد تا که بر رُخ تو سنگِ خاره‌ای بی پوشیه به پیش نگاه حرامیان جز آستین پاره نداریم چاره‌ای
کتاب_سیاه_پوشی_در_سوگ_ائمه_نور_@Naghde_elhad.pdf
5.98M
📚 سیاه پوشی در سوگ ائمه نور ✏️ نویسنده: علی ابوالحسنی (منذر) 📣 زبان: فارسی تسنیم، بزرگترین کتابخانه علوم اسلامی در بستر ایتا 👈 عضو شوید
14.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 تا حالا روضه خوانی این شکلی👆 دیده بودید؟ 🏴 مرحوم آیه الله احمد سیبویه ۲۰سال امام جماعت حرم حضرت ابالفضل(ع)بود. حالات وخصائص عجیبی داشت در ۱۰۰ سالگی مثل یک نوجوان روضه میخوند وگریه میکرد موقع روضه می آمد لابلای جمعیت میگشت گریه کن ها رو شکارمیکرد یعنی میرفت زانو به زانوش براش روضه میخوند بدون میکروفن صدای رسائی داشت. یه روز توی قم بود اومد توی محراب زانو به زانوی آیه الله بهجت شد. وسط روضه یاد جوانی کرد گفت شیخ محمدتقی یادته جوانی شبهای محرم بین الحرمین تا صبح دوتائی میخوندیم وسینه میزدیم؟ این عارف فرزانه میگفت شیخ حسین سامرائی بمن گفت: شبی در سرداب سامرا تنهائی گرم اشک و روضه زینب کبری(س) بودم ناگهان متوجه شدم آقائی پشت سرم نشسته که از هیبتش توان برگشتن ندارم او با زمزمه های من سخت گریه میکرد مقداری بعد از روضه که گذشت فرمود: شیخ حسین به شیعیانم بگوئید خدا را به عمه جانم زینب قسم بدهند و برای فرجم دعا کنند سپس من توانی در خود احساس کردم برگشتم ولی دیگرکسی راندیدم. روحش شاد
🌻🌹 ای واسط فیض دو سرا آجَرَکَ‌الله وی حجّت حق؛ صاحب عزا آجرک‌الله با ناله‌ی زهراست عجین سوز صدایت هم‌ناله‌ی اُمّ‌النُّجَبا آجرک‌الله دریاب مرا در غم سالار شهیدان ای منتقم خون خدا آجرک‌الله اذنی بده تا گریه‌کن جدّ تو باشم هرجا که شود روضه به‌پا آجرک‌الله ما روضه گرفتیم قدم‌رنجه نمایی تا جلوه کنی بر دل ما آجرک‌الله ما هرچه که داریم از آن گوشه‌ی چشم است تو روی مگردان ز گدا آجرک‌الله راضی به رضای تو شدن خیر و فلاح است کی می‌شوی از شیعه رضا؟ آجرک‌الله با اشک بشوئیم دل از زنگ معاصی باشیم سرِ خوان ولا آجرک‌الله ای بانی هرساله‌ی روضه مددی تا در روضه بیابیم تو را آجرک‌الله بر عاشق جامانده‌ی ارباب عطا کن یک تذکره‌ی کرب و بلا آجرک‌الله احسان محسنی فر
🌻🌹 يا اين دل شكسته‌ی ما را صبور كن يا که به خاطر دل زينب ظهور كن ای ماه پرفروغ بنی‌هاشمی، بتاب! اين جاده‌های شب‌زده را غرق نور كن مانده‌ست چند کوچه به پایان انتظار؟ ما را برای همرهی خود غیور کن با كوله‌بار غربت و اندوه خود بيا از كوچه‌های سينه‌زنی‌مان عبور كن امشب بيا كه روضه‌بخوانی برايمان دل را پر از تلاطم و لبریز شور کن يا چند صفحه مقتل كرب‌وبلا بخوان يا روضه‌های شام بلا را مرور كن هم از طلوع ماه روی نیزه‌ها بگو هم يادی از مصيبت و داغ تنور كن یوسف رحیمی
➖خاطره‌ی قابل تأملی که دختر امام حسین علیه السلام از یکی از غارتگران برای پسرش تعریف کرد 🛑...عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الحسين [الْحَسَنِ‏] عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: «دَخَلَتِ الْغَانِمَةُ [الْعَامَّةُ] عَلَيْنَا الْفُسْطَاطَ وَ أَنَا جَارِيَةٌ صَغِيرَةٌ وَ فِي رِجْلِي خَلْخَالانِ مِنْ ذَهَبٍ فَجَعَلَ رَجُلٌ يَفُضُّ الْخَلْخَالَيْنِ مِنْ رِجْلِي وَ هُوَ يَبْكِي. فَقُلْتُ: مَا يُبْكِيكَ يَا عَدُوَّ اللَّهِ؟ فَقَالَ: كَيْفَ لَا أَبْكِي وَ أَنَا أَسْلُبُ ابْنَةَ رَسُولِ اللَّهِ. فَقُلْتُ: لَا تَسْلُبْنِي. قَالَ: أَخَافُ أَنْ يَجِي‏ءَ غَيْرِي، فَيَأْخُذَهُ.» قَالَتْ: «وَ انْتَهَبُوا مَا فِي الْأَبْنِيَةِ حَتَّى كَانُوا يَنْزِعُونَ الْمَلَاحِفَ عَنْ ظُهُورِنَا.» 🔰عبدالله بن حسین از مادرش فاطمه، دختر امام حسین (علیهماالسلام) نقل کرده است: «غارتگران به خیمه ما هجوم آوردند، درحالی‌که من دختر کوچکی بودم که دو خلخال از طلا به پایم بود. مردی آن دو خلخال را از پایم شکست تا ببرد و در همان‌حال گریه می‌کرد. گفتم: چه چیز تو را به گریه واداشته است، ای دشمن خدا؟ گفت: چه‌طور گریه نکنم، درحالی‌که دختر رسول خدا را غارت می‌کنم. گفتم: (خب) مرا غارت نکن. گفت: می‌ترسم دیگری بیاید و آن را ببرد.» آن‌گاه مادرم گفت: «هرچه در خیمه‌ها بود را با زور چپاول کردند، حتی روپوش‌ها(چادرها)یمان را نیز از دوشمان کشیدند.» 📚الأمالي (للصدوق)، ص۱۶۴ @mirasehadisi
امشب شهادت امام سجاد است برای اشعار و مقتل بر روی بزنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا امام رضا علیه السلام در جایی نشسته بودند، فرمودند: ما از اعمال شما خبر داریم... یک نفر اونجا بود توی دلش گفت: مگه میشه من تو خونه‌ام یک گناهی یا ثوابی میکنم آقا امام رضا علیه السلام از کجا خبر دارند...؟! آقا فرمودند... ☑️ @drrafiei_ir
هر دم ز آه حسرت تو آه می‌کشم با مقتل شهادت تو آه می‌کشم در آرزوی یک سحر کربلای تو در حسرت زیارت تو آه می‌کشم اصلاً سلام من به امید جواب توست با شوق یک اجابت تو، آه می‌کشم ای رحمت وسیع خدایی، نگاه کن در آرزوی رحمت تو آه می‌کشم قربان آیه آیه‌ی لب‌های زخمی‌ات دائم برای غربت تو آه می‌کشم با یاد ساربان و عقیق یمانی‌ات با لحظه‌های غارت تو آه می‌کشم با یاد خیزران و لب چوب خورده‌ات با آن همه مصیبت تو آه می‌کشم وحید محمدی
بابا نبودی بعد تو بال و پرم ریخت آتش گرفتم سوختم برگ و برم ریخت بابای خوبم تا تو بودی خیمه هم بود تا چشم بستی دشمنت سوی حرم ریخت عمه صدا می زد همه بیرون بیایید جا ماندم و آتش به روی چادرم ریخت بابا، عمو، داداش، عموزاده، کجایید؟ مشتی حسود بد دهن دور و برم ریخت چشمم، سرم، دستم، کف پاها و پهلوم ... بابا سپاهِ درد روی پیکرم ریخت موهای من بابا یکی هست و یکی نیست ازبس که دست و سنگ و آتش بر سرم ریخت هم گوشواره هم النگوی مرا برد میخواست معجر را برد موی مرا برد با سر رسیدی پس چرا پیکر نداری؟ تو هم که جای سالمی در سر نداری! این موی آشفته چرا شانه نخورده؟ بابا بمیرم من مگر دختر نداری؟ مثل خودم خیلی مصیبت ها کشیدی اما تو مَردی و غم معجر نداری قرآن نخوان بر روی نیزه، می زنندت بنشین به زانویم اگر منبر نداری هربارکه رفتی سفر چیزی خریدی بابا از آن سوغات ها دیگر نداری؟ (داوود رحیمی)
دیگر بس است زحمت عمه نمیدهم حتی شده است منت دیوار می کشم بابا تحمل نفسم مشکلم شده از پهلویی که خورده زمین کار می کشم
ای از سـفر برگشـته بابا، پیکرت کو؟ سـیمرغ قاف عاشـقی بال و پرت کو؟ بـر روی شــاخ نیـزه ها گل کرده بودی حـالا که پـائین آمدی برگ و برت کو؟ از من نمی پرسی چه شد این چند روزه؟ از من نمی پرسی نشـاط دخترت کو؟ آوای قـــرآن خـواندنت لالای ام بود قربان قرآن خواندن تو، حنجرت کو؟ لب های من مثـل لبت دارد ترک ها با این لب عطشان بگو آب آورت کو؟ کاری ندارم که چه شد موی سر من اما بگو بـابـای من موی ســرت کو؟ می گفت عمه با عمامه رفته بودی حـالا بگو عمـامه ی پیغمبــرت کو؟ بـابـا ، سراغ از گوشـوار من نگیری! من از تو پرسیدم مگر انگشترت کو؟ این چند روزه هر کسی سوی من آمد فریاد می زد خارجی پس زیورت کو؟ بعد از غروب واقعه همبـازی ام نیست خیلی دلم تنگش شده، پس اصغرت کو؟ آن شب که افتادم ز نـاقه بر روی خاک حوریه ای دیدم شبیـه مادرت، کو (که او) با گوشه ی چادر برایم روسری ساخت می گفت ای دردانه ی من، معجرت کو ؟ دیگر بس است این غصه ها آخر ندارد من را ببــر، گــر چه کبــوتر پر ندارد مصطفی هاشمی نسب
بر نيزه ها از دور مي ديدم سرت را بابا تو هم ديدي دو چشم دخترت را؟ چشمانم از داغ تو شد باغ شقايق در خون رها وقتي که ديدم پيکرت را اي کاش جاي آن همه شمشير و نيزه يک بار مي شد من ببوسم حنجرت را بابا تو که گفتي به ما از گوشواره همراه خود بردي چرا انگشترت را با ضرب سيلي تا که افتادم ز ناقه ديدم کبودي هاي چشم مادرت را يک روز بودم ياس باغ آرزويت حالا بيا با خود ببر نيلوفرت را یوسف رحیمی
ویران‌نشین شدم که تماشا کنی مرا مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا گفتم می‌آیی و به سرم دست می‌کشی اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا آن شب که گم شدم وسط نیزه‌دارها می‌خواستم فقط که تو پیدا کنی مرا از آن لبی که دور و برش خیزرانی است یک بوسه‌ام بده که سر و پا کنی مرا با حال و روز صورت تغییر کرده‌ات هیچ انتظار نیست مداوا کنی مرا معجر نمانده است ببندم سر تو را پیراهنت کجاست که بینا کنی مرا وقتی که ناز دخترکت را نمی‌خری بهتر اسیر زخم زبان‌ها کنی مرا حالا که آمدی تو؛ به یاد قدیم‌ها باید زبان بگیری و لالا کنی مرا عمّه ببخش دردسر کاروان شدم امشب کمک بده که مهیّا کنی مرا 🖋احسان محسنی‌فر
نيمه شب گذشته و خوابش نبرده بود طفل سه ساله اي كه، دگر سالخورده بود در گوشه ي خرابه ،به جاي ستاره ها تا صبح ،زخم هاي تنش را ،شمرده بود از ضعف،ناي پاشدن از جاي خود نداشت آخر سه روز بود، كه چيزي نخورده بود بادست هاي كوچكش، آرام و بي صدا از فرط درد، بازوي خود را فشرده بود اين نيمه جان مانده هم از، لطف زينب است ورنه هزار مرتبه در راه مرده بود پیش از طلوع، بانوی گوهر شناس شهر آن گنج را به دست خرابه سپرده بود محسن عرب خالقي
شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها را تسلیت عرض مینمائیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙آیت الله العظمی جوادی آملی «وجود مبارك سید‌الشهداء سلام الله علیه مطابق آنچه در زیارت اربعین آمده است، برای دو كار خون مقدس خود را اهدا كرد: یكی كار فرهنگی كه مردم را عالم كند و یكی كار اخلاقی كه مردم را عاقل كند _ جامعه اول باید عالم شود، بعد باید عاقل شود.. «وَ بَذَلَ‏ مُهْجَتَهُ فِیكَ لِیسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیرَةِ الضَّلَالَةِ»... محرم سال ١٣٨٣ 👈🏻کانال رسمی دفتر آیت الله العظمی جوادی آملی
خدا کند که دروغی بزرگ باشد این من اعتماد ندارم به حرف طالع بین نشسته اند کمان های بیوه آماده گرفته اند کمین تیرهای چله نشین دوباره کوچه دوباره کسی ز اهل کساء دوباره فتنه ی شیطان دوباره غصب زمین و باز شد دهن یاوه ای و حرفی زد و پخش شد همه جا بوی غُدّه ای چرکین و این هم از برکات حضور یک زن بود زنی که شوهر خود را نمیکند تمکین جنازه نیست، نمرده است، زنده است، چرا؟ برای این که امام است و بس، برای همین برای این که نفس می کشد بدون هوا برای این که قدم می زند بدون زمین چقدر جای رطب ها و جای او خالی ست؟ کنار دست پر از هیچ سفره ی مسکین به عزت و شرف لا اله الا الله به خیر ختم نشد این مراسم تدفین عزیز کرده ی یعقوب، غارت گرگ است قسم به سوره ی یوسف قسم به بنیامین (شیخ رضا جعفری)
ای مادری ترین پسر فاطمه، حسن! ای مجتبی ترین ثمر فاطمه، حسن ! آن مقتدا که هیچ کَسَش اقتدا نکرد با اینکه هست تاج سر فاطمه، حسن! وقتی که در مدینه غریبش گذاشتند یعنی شکست بال و پر فاطمه، حسن! حتی صدای تو به سپاهت نمی رسید یعنی شکسته شد کمر فاطمه، حسن! روزی که مادر تو به کوچه ز پا فتاد چشم تو دید درد سر فاطمه، حسن! در ناله ها و نافله های شبش کسی چون تو ندید چشم تر فاطمه، حسن! در بین اهل بیت، خدایی خودت بگو مثل تو کیست خونجگر فاطمه، حسن! چون تو کسی که چادر خاکی ندیده است ای قامتت عصا به بر فاطمه، حسن! سیلی به پیش چشم تو بر مادرت زدند دیوار بود و زخم سر فاطمه، حسن! زهرا اگر که شد سپر مرتضی علی آری تویی، تویی سپرِ فاطمه، حسن! الحق که از حسین تو هستی غریب تر این غربت است، در نظر فاطمه، حسن! یک یار هم کنار تو روز وفا نماند در غربتی تو هم اثر فاطمه، حسن! یک عمر خونِ دل ز گلویت به تشت ریخت ای پاره پارۀ جگر فاطمه، حسن! (محمود ژولیده)
اینکه از زهر جفا جای به بستر دارد طشتی از خون دل خویش برابر دارد چشمهایش به در و منتظر آمدنیست زیر لب زمزمه مادر مادر دارد جگرش سوخته از یک غم و یک غربت نیست داغ ارثیست که در سینه مکرر دارد زهر تنها کس و کار دل او گشت اگر یادگاریست که از کینه همسر درد پیش چشمش که توانسته بروی منبر _ رود و دست به سبّ پدرش بردارد؟! لحظه های سفرش در بغلش می گیرد چادری را که بوی یاس معطر دارد آرزو داشت نمی دید در آن کوچه تنگ مادرش روی زمین لاله پرپر دارد گفت با گریه حسینم... تو دگر گریه مکن که حسن میرود و سایه خواهر دارد آه... لایوم کیوم تو که در صحرا کیست؟ جسم صدچاک تو از روی زمین بردارد (محمد علی بیابانی)
بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست بر گریه ی زهرا قسم مدیون زهراست چشمی که گریان عزای مجتبی نیست وقتی سکوتش این همه محشر به پا کرد دیگر نیازی به صدای مجتبی نیست در کربلا هر چند با دقت بگردی چیزی به جز عشق و صفای مجتبی نیست کرب وبلا با آن همه داغ مصیبت همپایه ی درد و بلای مجتبی نیست طوری تمام هستی اش وقف حسین شد انگار قاسم هم برای مجتبی نیست او جای خود دارد در این دنیا مجال ِ رزم آوری بچه های مجتبی نیست یا اهل العالم ما گدای مجتبائیم ما خاک پای خاک پای مجتبائیم آیا شده بال و پرت افتاده باشد در گوشه ای از بسترت افتاده باشد آیا شده مرد جمل باشی و اما مانند برگی پیکرت افتاده باشد آیا شده در سن وسال کودکی ات جایی ببینی مادرت افتاده باشد آیا شده در لحظه های آخرینت چشمت به چشم خواهرت افتاده باشد من شک ندارم که عروس فاطمه نیست وقتی به جانت همسرت افتاده باشد آیا شده سجاده ات هنگام غارت دست سپاه و لشگرت افتاده باشد مظلوم و تنها و غریب عالمین است گریه کن غم های این بی کس حسین است (علی اکبر لطیفیان)
جانم فدای آن بنایی ...که نداری قربان آن گلدسته هایی ...که نداری هرجا حرم دیدم سرودم زیر لب از دلتنگی گنبد طلایی ...که نداری باب الرضا رفتم نشستم گریه کردم با یاد باب المجتبایی ...که نداری قالیچه ارثیه مادر بزرگم نذر تو و صحن و سرایی ...که نداری من هر شب جمعه سلامی می دهم به شش گوشه کرببلایی ...که نداری ما سینه زنهایت حسن کم گفته ایم آه در مجلس دار البکایی ...که نداری دردی که داری در خودت میریزی آقا حق می دهم درد آشنایی ...که نداری 🖋محمد جواد پرچمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بین دل‌هامون تو حرم داری بین رویامون تو حرم داری قبل از هرچیزی به خدا که تو آرزوهامون تو حرم داری
104.7K
روضه امام حسن علیه السلام مراسم دعای کمیل بطور اتفاقی ضبط شده
هر زمانی در دلم درگیر طوفان می شوم یا حسینی می نویسم غرق باران می شوم از مسلمانی فقط عشقش برایم مانده است آخر از عشق علی یک روز سلمان می شوم کار من را بیشتر دست کریمان بسپرید در گرفتاری دخیل یا حسن جان می شوم من گناهی هم اگر کردم جهالت کرده ام تا گناهی می کنم فورا پشیمان می شوم بار سنگینم مرا خیلی خجالت می دهد، هر زمانی که سر این سفره مهمان می شوم روزه می گیرم ولی دائم به فکر روضه ام آب می نوشم دم افطار و گریان می شوم روضه آب و گریه نان هر شب اهل دل است دور از این روضه ها، بی آب و بی نان می شوم جان من را هم گرفتی روضه را از من نگیر جان تو بی روضه من خیلی پریشان می شوم ................... مو پریشان...، بعدِ تو زینب پریشان می شود همسفر با حرمله، با نیزه داران می شود 🖋وحید محمدی
آن قدَر زير نعل‌ها پا خورد مثل پيراهنش تنش "تا" خورد تشنه بود آب خواست، اما شمر آب را پیش چشم آقا خورد یاد پهلوی مادرش افتاد پهلویش ضربه بی هوا تا خورد این صدای شکستن سینه‌ست زیر مرکب شد استخوان‌ها خُرد پشت و روی تنش یکی شده بود زینب از دیدن تنش جا خورد چقَدَر هتک حرمتش کردند غارت پیکرش بفرما خورد در نمی‌آمد از تنش، بسکه پنجه بر دستباف زهرا خورد پیش چشمان نیمه‌بازش آه چشم نامحرمی به زن‌ها خورد چشم‌های حسین درد گرفت تیر وقتی به چشم سقا خورد