eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.4هزار عکس
17.6هزار ویدیو
346 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🌹آقاجان 🌸سالهاست که با خیال آمدنت هر صبح 🌸کوچه پس کوچه هاےدلم را آب و جارو میکنم ... 🌸همان حین که سلامم را به محضرتان عرض مے‌کنم 🌸عطر حضورتان جان مے‌بخشد؛به روح خسته ام... 🌸 از هجران رویتان ‌صاعقه اے‌ در آسمان ابرے ‌دلم فریاد مے‌کشد و ناگاه چشمانم مے‌بارند 🌸گلهاے‌نرگسے‌که برای استقبال از قدمهایتان خریده بودم حال میان صفحات مفاتیح ام خشکیده اند...🥀 در نبودنت بهارے‌ نمے‌آید💔 وچشمهایم تا کار مے‌کنند خزان مے‌بینند تا نیایے ‌بهار را باور نخواهم کرد یا ربیع الانام.... 💚اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️تو بندگی کن خدا ،خدایی کردن بلد هست ♦️استاد عالی ⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️تو بندگی کن خدا ،خدایی کردن بلد هست ♦️استاد عالی ⭐️«اللهم عجل لولیک الفرج»⭐️
آنی تو که از تو می بارد عشق وز نامه و تو می بارد عشق شود آن کس که به کویت گذرد گویی ز در و بام تو می بارد عشق.❤️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️🎥کلیپ بسیار زیبا و عبرت آموز داستان پیرزنی که در خواب خدا را دید ! یادمان باشد درب خانه خود را به روی کسی نبندیم ...😔 به دنبال خدا نگرد خدا در بتكده و مسجد و کعبه نیست خدا در دستی است که به یاری می گیری در قلبی است که شاد می کنی در پندار نیک توست در کردار نیک توست در گفتار نیک توست... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍پیامبر اکرم(ص) هر لحظه‌ای که بر انسان بگذرد و به یاد خدا نباشد قیامت حسرتش را خواهد خورد .. 📚نهج الفصاحه از عقرب نباید ترسید از عقربه‌هایی باید ترسید که بی یاد خدا بگذره •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌∞🖤∞ ❣ ❣ روزے کھ دلم ، در پـےِ دیدار تو باشد ؛ آن روز ، دلآرام‌ترین روز جَهان اَست..؛🌱!' ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‹ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
لو یعلم الناس ما فى زیارة قبر الحسین ( علیه السلام ) من الفضل ، لماتوا شوق اگر مردم می دانستند که چه فضیلتى در زیارت مرقد امام حسین ( علیه السلام ) است از شوق زیارت میمردند. 🌹 🏴🌴
🌹🏴🌴🥀🌴🏴🌹 💐 يك وصيت به شما مردم هميشه در صحنه ايران دارم كه هميشه گوش به فرمان رهبر باشيد و امام امت را تنها نگذاريد و هميشه هوشيار باشيد كه منافقان از خدا بي خبر و وطن فروشان ميان شما رخنه نكنند و با حيله گري شما را نسبت به انقلاب و امام بدبين كنند كه در اين صورت از مردم كوفه هم بدتر مي شويم كه گول منافقان را خوردند و امام حسين را در صحراي كربلا تنها گذاشتند . 🌹 🕊 🌹 🌹 🌴 🏴🌹
🌸💐🍀🌺🍀💐🌸 یعنی عطر نرگس در هوا سر میکشد یعنی قلب عاشق سوی او پر میکشد یعنی روشن از رویش بگردد این جهان یعنی انتظار مَهدی صاحب زمان عج 💐 🌺 💐🍀
🕊🌹🌴🕊🌴🌹🕊 در اردوگاه، دشمن، يکي از برادران آزاده ما را زير فشار قرار داد که او به امام خميني توهين کند. آن دشمن کينه‌توز مي‌گفت: بايد به رهبرت اهانت کني وگرنه رهايت نمي‌کنم. هر چه فشار آورد، ايشان مقاومت کرد. گفت: اگر از اين بچه‌ها خجالت مي‌کشي، من به رهبرت اهانت مي‌کنم، تو فقط سرت را پايين بياور !. هرچه آن شکنجه‌گر اهانت کرد، او سرش را بالا گرفت سرانجام، به خشم آمد و با کابل کشيد تو صورت آن برادر. افسر بعثي، که خودش آمر و ناظر بود، دلش به رحم آمد و گفت : چشمت دارد در مي‌آيد، سرت را بياور پايين ! آن آزاده جواب داد : من با خداي خود عهد بسته‌ام که تا آخرين قطره خون و آخرين لحظه‌ي حيات، وفاداري‌ام را حفظ کنم . آن افسر بعثي اين حالت را ديد، تا اينکه روز عاشورا فرا رسيد . ما روز عاشورا پابرهنه شده بوديم. آنها فهميدند که اين پابرهنگي به عنوان عزاداري براي آقا حسين بن علي (ع) است. ناگهان، با کابل و چوب ريختند داخل اردوگاه . همان افسر، يک خيزران دستش گرفته بود. ما تا آن روز چوب خيزران نديده بوديم. افسر بعثي، خيزران را محکم کشيد تو صورت همان برادري که آن روز،‌ زير کابل، آن استقامت را نشان داده بود. ناله آن جوان بلند شد و صدايش تمام اردوگاه را در بر گرفت . افسر بعثي يک مرتبه، متحير ماند و گفت : تو همان کسي هستي که آن روز، زير ضربه‌هاي کابل، صدايت درنيامد؟ او هم جواب داد : آخر، امروز با خيزران شما به ياد لحظه‌هايي افتادم که سر نازنين آقا حسين بن علي (ع)، ميان تشت بود و يزيد با خيزراني که دردست داشت، به لب و دندان مبارکش مي‌زد. راوي : شادی روح و و سلامتی آزادگان سرافراز 🕊 🕊🌹
🥀🕊🌹🏴🌹🕊🥀 ای مادرم، کفنم را بیاور تا بپوشم که خون من از خون امام حسین (ع) ، علی اکبر (ع) و علی اصغر (ع) رنگین تر نیست . به جهانخواران شرق و غرب بگویید که : اگر گلوله های شما قلبم را سوراخ کند، آرزوی شنیدن یک کلمه ضعف و زبونی و فروختن دینم را از دههان من ، بگور خواهید برد . تفنگم را بیاورید تا سینه ی دشمن را سوراخ کنم که دیگر تحمل این همه نامردی را ندارم، آخر مگر این ملت آزادیخواه و حق پرست چه کرده است که اینچنین ناجوانمردانه بهرشان بسیج گشته اند ، و آن روز، روز جشن من است که من به آرزویم رسیده ام . خواهران و برادران عزیزم، دست از دامان ائمه معصوم بر ندارید و در زمان حال امام امت را یاری و برایش دعا کنید و وحدت کلمه داشته باشید. به امید بر افراشته شدن پرچم لااله الا الله بر فراز همه ی کشورهای جهان و ان شاءالله ظهور منجی عالم بشریت ، مهدی موعود (عج) شادی روح و 🥀 🌹🕊
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 حسین محمدی مفرد از لشکر 5 نصر واحد تخریب در دوران دفاع مقدس است . او در تاریخ 1365/10/04 در عملیات کربلای چهار در سن 14 سالگی در منطقه به اسارت نیروهای بعثی دشمن درآمد ، به روایت خاطراتی از نحوه ، پرداخته است. : درگیری خیلی شدید بود تا آن روز را از این دریچه ندیده بودم خیلی آتش دشمن زیاد بود از پشت جعبه شیشه ای با این فرق می کرد . خیلی متفاوت بود گلوله ها واقعی، خونها واقعی، دشمن واقعی، ترس واقعی، شجاعت واقعی، ایثار واقعی، شهادت ها واقعی همه چیز واقعی... اینجا سینما نبود که وقتی یک صحنه هیجانی بود سوت و دست و فریاد بزنند! اینجا بود اما سوت خمپاره... بود اما قطع شده! بود اما کنترل شده دو گلوله قبل از ورود به پشت سنگرهای یک شکل به دستم خورد از آب بیرون آمدیم وارد سنگرهای ب شکل شدیم (سنگرهای کمین که به شکل ب بودند. بسیار مهندسی ساخته شده بود ) و درگیری بین ما و دشمن بسیار نزدیک بود آنقدر که چهره های هم را به راحتی میدیدم فرمانده شهید مسلم اعلام کرد بچه ها عملیات لو رفته و ادامه عملیات لازم نیست دستور داده اند که برگردیم نیروهای پشتیبانی نخواهند آمد (ما خط شکن بودیم) اما آنقدر دشمن نیرو در منطقه آورده بود که ما راهی برای برگشت نداشتیم به نوعی در محاصره بودیم چاره ای جز جنگیدن و مقاومت نبود تا راهی برای برگشت پیدا کنیم هر لحظه که می گذشت عزیزی را از دست میدادیم وارد یکی از کانال ها شدیم تیربارچی تانک به سمت کانال تیر میزد. ... 🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 #شهیدی_از_جنس_شجاعت #شهید_اسارت #شهید_والامقام #محمد_رضائی #قسمت_اول حسین محمدی مفرد از
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 بر روی زمین چهار دست و پا راه افتادم تا به برادری رسیدم آقای مهدی سبزبان گفت کجا می روی؟ گفتم: می روم تا به عقب بروم گفت کانال را بسته اند و راهی برای رفتن نیست گلوله به پایش خورده بود و از بود گفتم پس چکار کنیم گفت بهتر است در جای مخفی شویم تا فردا نیروهای کمکی بیایند. داخل اولین سنگر رفتیم و مخفی شدیم طولی نکشید که عراقی ها از حضور ما مطلع شدند و به آمدند. آقای سبزبان که در مدرسه رضوی استان قدس رضوی درس خوانده بود عربی بلد بود گفت: عراقی ها دارن مشورت می کنند که بیایند داخل یا نیایند. اگر می کردند نمی ماندیم و ما را می کشتند لذا تصمیم گرفتیم تا صبح مقاومت کنیم ، این شد که با تک تیر زدن و تا صبح در سنگر ماندیم صبح عراقی ها وارد سنگر شدند و با کتک زدن کردند ولی عجب مهمان نوازی کردند خدا قسمت نکند اینها را گفتم تا ذهنتان را آماده کنم تا بدانید چه شرایط و وضعیتی داشت بعد از وقتی از بیمارستان نظامی که نمیدانم در کدام شهر بود با اتوبوسی که بجای صندلی تخت داشت جهت حمل بیمار به سمت زندان می رفتیم. نمی دانم با هر گلوله چند نفر زخمی و شدند ولی خودم از ناحیه گردن گلوله خوردم به علت ضربه وارده و حساس بودن محل اثابت گلوله (و شاید ضعف ایمان) بیهوش شدم نمی دانم چقدر طول کشید تا به هوش آمدم ولی وقتی به هوش آمدم سربازان عراقی را نزدیک خودم دیدم، با خودم گفتم؛ جالب است در عراقی ها هم آدمهای خوبی هستند که به بهشت می آیند فکر می کردم و در هستم و عراقی ها هم به بهشت آمده اند. این فکر عجیب زیاد طول نکشید که با دیدن ماشینهای عراقی فهمیدم که هنوز در دنیا هستم چون در بهشت ماشین نیست لااقل ماشین عراقی نیست تلاش کردم تا بلند شوم و به عقب بروم ولی توان حرکت نداشتم. ... 🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شهید فخری‌زاده: برای خدا کار کنیم بلکه خداوند عاقبتمان را ختم به شهادت کند
زیر زمین خانه اش را کرده بود حسینیه، پنجشنبه آخر هر ماه روضه می گرفت. از ۶ بعد از ظهر مراسم شروع می شد و خیلی از دوستان از ۴ می آمدند حسینیه ، ولی صیاد نمی گذاشت کسی دست به چیزی بزند. پاچه های دست و پایش را بالا می زد و مثل یک خادم کار میکرد ، همه جا رو جارو میکرد و می شست. مجلس که شروع می شد دیگر خودش را نشان نمی داد.... 🕊🌹 📚خط عاشقی ، ج1
ساکنین دلت را به دقت انتخاب کن! چرا که مالیات سکونتشان را کسی غیر از تو نمی پردازد
🔸گفتم خواهرم اومدی هیئت لطفا حجابت رو هم رعایت کن... 🔹گفت:دلت باید پاک باشه... 🔸گفتم:دل های کوفیان هم با حسین بود ولی شمشیرشان با یزید! پس دل پاک کافی نیست... ▪️برای با حسین بودن باید در عمل هم با حسین همراه شد. وگرنه در مقابل حسین خواهی بود!
✍امام زمان (ع): شیعیان ما به اندازه ی آب خوردنی ما را نمی خواهند! اگر ما را بخواهند، دعا می کنند و فرج ما می رسد ‌ 📚شیفتگان حضرت مهدی (عج)، ج۱، ص ۱۵۵
بیا فراموشکار باشیم… وقتی قرار است کینه‌های رنگارنگی از آدم‌ها، گوشه‌ی قلب‌مان، غبار غم بگیرد. بیا ساده باشیم… آنجایی که چشم‌ها فقط نواقص را می‌بینند و گوش‌ها فقط غیبت‌ها را می‌شنوند. بیا حواس پرت باشیم… وقتی خطایی را از همنوعی دیدیم و شنیدیم. بیا ساده رد شویم… از کج خلقی‌ها، بی‌تفاوتی‌ها، و تمسخرها. یادتمان باشد که ثانیه‌های این زندگی فقط و فقط یکبار اتفاق می‌افتند. ثانیه‌ها و ساعت‌هایی که شاید بعدها بفهمیم که چه ساده از کنارشان با خشم و کینه و حسرت گذر کردیم، و فرصت آرام زندگی کردن را از خودمان و دیگران به راحتی گرفتیم. بیا بیاموزیم که کجا فراموشکار باشیم…