قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 #شهیدی_از_جنس_شجاعت #شهید_اسارت #شهید_والامقام #محمد_رضائی #قسمت_اول حسین محمدی مفرد از
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀
#شهیدی_از_جنس_شجاعت
#شهید_اسارت
#شهید_والامقام
#محمد_رضائی
#قسمت_دوم
بر روی زمین چهار دست و پا راه افتادم تا به برادری رسیدم آقای مهدی سبزبان گفت کجا می روی؟ گفتم: می روم #داخل_کانال تا به عقب بروم گفت کانال را بسته اند و راهی برای رفتن نیست گلوله به پایش خورده بود و از #هر_دو_پا_محروم بود گفتم پس چکار کنیم گفت بهتر است در جای مخفی شویم تا فردا نیروهای کمکی بیایند.
داخل اولین سنگر رفتیم و مخفی شدیم طولی نکشید که عراقی ها از حضور ما مطلع شدند و به #داخل_سنگر آمدند. آقای سبزبان که در مدرسه رضوی استان قدس رضوی درس خوانده بود عربی بلد بود گفت: عراقی ها دارن مشورت می کنند که بیایند داخل یا نیایند.
اگر #شب_اسیرمان می کردند #زنده نمی ماندیم و ما را می کشتند لذا تصمیم گرفتیم تا صبح مقاومت کنیم ، این شد که با تک تیر زدن و #مقاومت تا صبح در سنگر ماندیم صبح عراقی ها وارد سنگر شدند و با کتک زدن #اسیرمان کردند ولی عجب مهمان نوازی کردند خدا قسمت نکند اینها را گفتم تا ذهنتان را آماده کنم تا بدانید #کربلای_4 چه شرایط و وضعیتی داشت بعد از #اسارت وقتی از بیمارستان نظامی که نمیدانم در کدام شهر بود با اتوبوسی که بجای صندلی تخت داشت جهت حمل بیمار به سمت زندان می رفتیم.
نمی دانم با هر گلوله چند نفر زخمی و #شهید_می شدند ولی خودم از ناحیه گردن گلوله خوردم به علت ضربه وارده و حساس بودن محل اثابت گلوله (و شاید ضعف ایمان) بیهوش شدم نمی دانم چقدر طول کشید تا به هوش آمدم ولی وقتی به هوش آمدم سربازان عراقی را نزدیک خودم دیدم، با خودم گفتم؛ جالب است در عراقی ها هم آدمهای خوبی هستند که به بهشت می آیند فکر می کردم #شهید_شدم و در #بهشت هستم و عراقی ها هم به بهشت آمده اند.
این فکر عجیب زیاد طول نکشید که با دیدن ماشینهای عراقی فهمیدم که هنوز در دنیا هستم چون در بهشت ماشین نیست لااقل ماشین عراقی نیست تلاش کردم تا بلند شوم و به عقب بروم ولی توان حرکت نداشتم.
#ادامه_دارد ...
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴
#در_محضر_روح_اله
عکس المل امام خمینی (ره) زمانی که خبر #شهادت فرزند ارشد خود #آقا_مصطفی را شنیدند .
امام وقتی متوجه قضيه شد ، سه بار پشت سر هم فرمودند : انّا لله و انّا اليه راجعون و بعد بدون اينکه گريهاى بکنند و اشکى از چشمشان سرازير شود، طى جملات کوتاهى اظهار داشتند : بنده خيلى دوست داشتم که #مصطفى براى خدمت به اسلام و مسلمين باقى بماند و اى کاش ايشان #زنده مىماند .
#شهید_والامقام
#مصطفی_خمینی
فرزند ارشد
#امام_خمینی_ره
🌹 #سالروز_شهادت🕊
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌴 🕊🌹
15.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱 #زنده میشه به عشق تو
هرکسی که🌷 #شهید بشه ...
🔘مداحی محمدحسین پویانفر در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها
#خادمین_شهدا_خراسان_جنوبی
☘
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#شهدا
#حجاب
#شهیده_والامقام
#گلدسته_محمدیان
#گلدسته ، چون تنها #دخترم بود ، خیلی به او علاقه داشتم .
یک بار که در زمان #جنگ به خانه اش در دزفول رفته بودم، دیدم شب موقع خواب با #پوشش کامل می خوابد .
تعجب کردم ، در آن هوای #گرم جنوب ، خوابیدن با #لباس زیاد کار آسانی نبود .
علت را که پرسیدم، گفت :
پدر جان، اینجا هرلحظه ممکن است #بمباران شود ، باید از هر نظر #آمادگی داشته باشم ، ممکن است فردا صبح #زنده نباشیم ، پس باید #پوشش کامل داشته باشیم تا وقتی ما را از زیر #آوار خارج می کنند ، مشکلی وجود نداشته باشد .
راوی :
#پدر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🥀🕊
🌺🌺🌼🌹🌼🌺🌺
#دلتنگی
#دلم_تنگ_شده ...
واسه ...
#شلمچه ...
#دهلاویه ...
#هویزه ...
#فکه ...
#مجنون ...
#طلاییه ...
و ...
چی میشه منم یه #بار برم
یعنی اینقدر بدم که #لایق دیدار نیستم ...
میگن اگه کسی بهتون بد کرد شما با #خوبی جواب بدید
آی #شهدا ...
من بدم
من بد
شما که #خوبید
همیشه #خوبید ، اینبار هم #خوبی کنید منو #دعوتم کنید
بیام اونجا #نفس بکشم
کم چیزی نیست که ...
یه #جوونمردایی مثل شما روی اون خاک #قدم گذاشته
کم چیزی نیست
یه #غیورمردایی ، اونجا به #عبادتهای نیمه شب پرداخته
یه #بابا واسه دوری #بچه تازه به دنیا اومدش #دلتنگی کرده ولی واسه خاطر امنیت منو و امثال من بر نگشته
یه #نوجوون دست برده تو #شناسنامش تا از #وطنش دفاع کنه
یه #جوون رعنا واسه خاطر #ناموس و #وطنش جون داده
یه #نفر لب تشنه
یه #نفر گرسنه
به #نفر ترکش خرده و تنها
یه #نفر اسیر شده
چند #نفر که دستاشونو #بستن و #زنده به خاک سپردنشون
یه #نفر بغض داره
یه #نفر دلتنگه
یه #نفر ...
و در آخر یکی مثل من و امثال من #قدر هیچکدوم از اینا رو ندونست
دلم #تنگه
واسه همه چیزایی که از اونجا تعریف میکنن و من حتی یه #بار هم ندیدم
دارم اینجا بال بال میزنم ولی انگار خبری نیست ...
#صدایی نمیرسه ...
#الو ...
#صدامو دارید ..
شاید اومدم و #آدم شدم
بازم میگید نه ؟؟ !
شاید دیگه #خوب شدم
بازم میگید نه ؟؟
شاید اونجا به خدا #وصل شدم
بازم میگید نه؟؟
الو ... #شهدا ؟؟؟؟
خسته ام
#دلمون تاریک
#قلبمون کدر شده
هوا #آلوده است
#نفسمان بالا نمی آید
وقتش رسیده #یاریمان کنید
حرف #زیاد است ...
اما توان #شرح قصه نیست ...
#شهدا_گاهی_نگاهی
#شهدا ...
#شهدا ...
💐 🌺💐
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
با اون حرف بزن. ساعتها... با وصیتنامه و سیره اش زندگی کن... در زمان مشکل و غم، سراغش برو ، از اون کم
برادر شهیدت از هرکسی خوشحالتر میشه
وقتی از موفقیتهات بشنوه و موج شادی رو در چهره ات ببینه...❤️
او میبیند... او میشنود... او زنده است... #زنده...
ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا، بل احیاء عند ربهم یرزقون...🕊
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#شهدا
#حجاب
#عفاف
#شهیده_والامقام
#گلدسته_محمدیان
#گلدسته ، چون تنها #دخترم بود ، خیلی به او علاقه داشتم .
یک بار که در زمان #جنگ به خانه اش در دزفول رفته بودم، دیدم شب موقع خواب با #پوشش کامل می خوابد .
تعجب کردم ، در آن هوای #گرم جنوب ، خوابیدن با #لباس زیاد کار آسانی نبود .
علت را که پرسیدم، گفت :
پدر جان، اینجا هرلحظه ممکن است #بمباران شود ، باید از هر نظر #آمادگی داشته باشم ، ممکن است فردا صبح #زنده نباشیم ، پس باید #پوشش کامل داشته باشیم تا وقتی ما را از زیر #آوار خارج می کنند ، مشکلی وجود نداشته باشد .
راوی :
#پدر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🥀🕊
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 #شهیدی_از_جنس_شجاعت #شهید_اسارت #شهید_والامقام #محمد_رضائی #قسمت_اول حسین محمدی مفرد از
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀
#شهیدی_از_جنس_شجاعت
#شهید_اسارت
#شهید_والامقام
#محمد_رضائی
#قسمت_دوم
بر روی زمین چهار دست و پا راه افتادم تا به برادری رسیدم آقای مهدی سبزبان گفت کجا می روی؟ گفتم: می روم #داخل_کانال تا به عقب بروم گفت کانال را بسته اند و راهی برای رفتن نیست گلوله به پایش خورده بود و از #هر_دو_پا_محروم بود گفتم پس چکار کنیم گفت بهتر است در جای مخفی شویم تا فردا نیروهای کمکی بیایند.
داخل اولین سنگر رفتیم و مخفی شدیم طولی نکشید که عراقی ها از حضور ما مطلع شدند و به #داخل_سنگر آمدند. آقای سبزبان که در مدرسه رضوی استان قدس رضوی درس خوانده بود عربی بلد بود گفت: عراقی ها دارن مشورت می کنند که بیایند داخل یا نیایند.
اگر #شب_اسیرمان می کردند #زنده نمی ماندیم و ما را می کشتند لذا تصمیم گرفتیم تا صبح مقاومت کنیم ، این شد که با تک تیر زدن و #مقاومت تا صبح در سنگر ماندیم صبح عراقی ها وارد سنگر شدند و با کتک زدن #اسیرمان کردند ولی عجب مهمان نوازی کردند خدا قسمت نکند اینها را گفتم تا ذهنتان را آماده کنم تا بدانید #کربلای_4 چه شرایط و وضعیتی داشت بعد از #اسارت وقتی از بیمارستان نظامی که نمیدانم در کدام شهر بود با اتوبوسی که بجای صندلی تخت داشت جهت حمل بیمار به سمت زندان می رفتیم.
نمی دانم با هر گلوله چند نفر زخمی و #شهید_می شدند ولی خودم از ناحیه گردن گلوله خوردم به علت ضربه وارده و حساس بودن محل اثابت گلوله (و شاید ضعف ایمان) بیهوش شدم نمی دانم چقدر طول کشید تا به هوش آمدم ولی وقتی به هوش آمدم سربازان عراقی را نزدیک خودم دیدم، با خودم گفتم؛ جالب است در عراقی ها هم آدمهای خوبی هستند که به بهشت می آیند فکر می کردم #شهید_شدم و در #بهشت هستم و عراقی ها هم به بهشت آمده اند.
این فکر عجیب زیاد طول نکشید که با دیدن ماشینهای عراقی فهمیدم که هنوز در دنیا هستم چون در بهشت ماشین نیست لااقل ماشین عراقی نیست تلاش کردم تا بلند شوم و به عقب بروم ولی توان حرکت نداشتم.
#ادامه_دارد ...
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀
🕊🌹🌴🥀🌴🌹🕊
#شهدا
#حجاب
#عفاف
#شهیده_والامقام
#گلدسته_محمدیان
#گلدسته ، چون تنها #دخترم بود ، خیلی به او علاقه داشتم .
یک بار که در زمان #جنگ به خانه اش در دزفول رفته بودم، دیدم شب موقع خواب با #پوشش کامل می خوابد .
تعجب کردم ، در آن هوای #گرم جنوب ، خوابیدن با #لباس زیاد کار آسانی نبود .
علت را که پرسیدم، گفت :
پدر جان، اینجا هرلحظه ممکن است #بمباران شود ، باید از هر نظر #آمادگی داشته باشم ، ممکن است فردا صبح #زنده نباشیم ، پس باید #پوشش کامل داشته باشیم تا وقتی ما را از زیر #آوار خارج می کنند ، مشکلی وجود نداشته باشد .
راوی :
#پدر_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹 🥀🕊
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 #شهیدی_از_جنس_شجاعت #شهید_اسارت #شهید_والامقام #محمد_رضائی #قسمت_اول حسین محمدی مفرد از
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀
#شهیدی_از_جنس_شجاعت
#شهید_اسارت
#شهید_والامقام
#محمد_رضائی
#قسمت_دوم
بر روی زمین چهار دست و پا راه افتادم تا به برادری رسیدم آقای مهدی سبزبان گفت کجا می روی؟ گفتم: می روم #داخل_کانال تا به عقب بروم گفت کانال را بسته اند و راهی برای رفتن نیست گلوله به پایش خورده بود و از #هر_دو_پا_محروم بود گفتم پس چکار کنیم گفت بهتر است در جای مخفی شویم تا فردا نیروهای کمکی بیایند.
داخل اولین سنگر رفتیم و مخفی شدیم طولی نکشید که عراقی ها از حضور ما مطلع شدند و به #داخل_سنگر آمدند. آقای سبزبان که در مدرسه رضوی استان قدس رضوی درس خوانده بود عربی بلد بود گفت: عراقی ها دارن مشورت می کنند که بیایند داخل یا نیایند.
اگر #شب_اسیرمان می کردند #زنده نمی ماندیم و ما را می کشتند لذا تصمیم گرفتیم تا صبح مقاومت کنیم ، این شد که با تک تیر زدن و #مقاومت تا صبح در سنگر ماندیم صبح عراقی ها وارد سنگر شدند و با کتک زدن #اسیرمان کردند ولی عجب مهمان نوازی کردند خدا قسمت نکند اینها را گفتم تا ذهنتان را آماده کنم تا بدانید #کربلای_4 چه شرایط و وضعیتی داشت بعد از #اسارت وقتی از بیمارستان نظامی که نمیدانم در کدام شهر بود با اتوبوسی که بجای صندلی تخت داشت جهت حمل بیمار به سمت زندان می رفتیم.
نمی دانم با هر گلوله چند نفر زخمی و #شهید_می شدند ولی خودم از ناحیه گردن گلوله خوردم به علت ضربه وارده و حساس بودن محل اثابت گلوله (و شاید ضعف ایمان) بیهوش شدم نمی دانم چقدر طول کشید تا به هوش آمدم ولی وقتی به هوش آمدم سربازان عراقی را نزدیک خودم دیدم، با خودم گفتم؛ جالب است در عراقی ها هم آدمهای خوبی هستند که به بهشت می آیند فکر می کردم #شهید_شدم و در #بهشت هستم و عراقی ها هم به بهشت آمده اند.
این فکر عجیب زیاد طول نکشید که با دیدن ماشینهای عراقی فهمیدم که هنوز در دنیا هستم چون در بهشت ماشین نیست لااقل ماشین عراقی نیست تلاش کردم تا بلند شوم و به عقب بروم ولی توان حرکت نداشتم.
#ادامه_دارد ...
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 #شهیدی_از_جنس_شجاعت #شهید_اسارت #شهید_والامقام #محمد_رضائی #قسمت_اول حسین محمدی مفرد از
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀
#شهیدی_از_جنس_شجاعت
#شهید_اسارت
#شهید_والامقام
#محمد_رضائی
#قسمت_دوم
بر روی زمین چهار دست و پا راه افتادم تا به برادری رسیدم آقای مهدی سبزبان گفت کجا می روی؟ گفتم: می روم #داخل_کانال تا به عقب بروم گفت کانال را بسته اند و راهی برای رفتن نیست گلوله به پایش خورده بود و از #هر_دو_پا_محروم بود گفتم پس چکار کنیم گفت بهتر است در جای مخفی شویم تا فردا نیروهای کمکی بیایند.
داخل اولین سنگر رفتیم و مخفی شدیم طولی نکشید که عراقی ها از حضور ما مطلع شدند و به #داخل_سنگر آمدند. آقای سبزبان که در مدرسه رضوی استان قدس رضوی درس خوانده بود عربی بلد بود گفت: عراقی ها دارن مشورت می کنند که بیایند داخل یا نیایند.
اگر #شب_اسیرمان می کردند #زنده نمی ماندیم و ما را می کشتند لذا تصمیم گرفتیم تا صبح مقاومت کنیم ، این شد که با تک تیر زدن و #مقاومت تا صبح در سنگر ماندیم صبح عراقی ها وارد سنگر شدند و با کتک زدن #اسیرمان کردند ولی عجب مهمان نوازی کردند خدا قسمت نکند اینها را گفتم تا ذهنتان را آماده کنم تا بدانید #کربلای_4 چه شرایط و وضعیتی داشت بعد از #اسارت وقتی از بیمارستان نظامی که نمیدانم در کدام شهر بود با اتوبوسی که بجای صندلی تخت داشت جهت حمل بیمار به سمت زندان می رفتیم.
نمی دانم با هر گلوله چند نفر زخمی و #شهید_می شدند ولی خودم از ناحیه گردن گلوله خوردم به علت ضربه وارده و حساس بودن محل اثابت گلوله (و شاید ضعف ایمان) بیهوش شدم نمی دانم چقدر طول کشید تا به هوش آمدم ولی وقتی به هوش آمدم سربازان عراقی را نزدیک خودم دیدم، با خودم گفتم؛ جالب است در عراقی ها هم آدمهای خوبی هستند که به بهشت می آیند فکر می کردم #شهید_شدم و در #بهشت هستم و عراقی ها هم به بهشت آمده اند.
این فکر عجیب زیاد طول نکشید که با دیدن ماشینهای عراقی فهمیدم که هنوز در دنیا هستم چون در بهشت ماشین نیست لااقل ماشین عراقی نیست تلاش کردم تا بلند شوم و به عقب بروم ولی توان حرکت نداشتم.
#ادامه_دارد ...
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀