eitaa logo
قـرارگـاه شـهـداء🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
40.3هزار عکس
17.5هزار ویدیو
345 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
خيرُ اَموالِكَ ما وَقى عِرضَكَ بهترين دارايى تو آن است كه آبرويت را نگه دارد . 📚 غررالحکم ؛ 4958
🕊🥀🌹🌴🌹🥀🕊 💐 برداران استغفار و دعا را از ياد نبريد كه بهترين درمانها براى تسكين دردهاست و هميشه به ياد خدا باشيد و در راه او قدم برداريد و هرگز دشمنان بين شما تفرقه نيندازند و شما را از روحانيت متعهد جدا نكنند كه اگر چنين كردند روز بدبختى مسلمانان و روز جشن ابرقدرتهاست . 🌹 🕊 🌹 🌹
🕊🌹💐🥀💐🌹🕊 مان کوچک بود ، گاهی می‌رفت طبقه پايين . يک روز پايينی به من گفت : به اين قدر دلم می‌خواد يه روز که مياد ، لای در شما باز باشه ، من ببينم شما دو تا و به هم ديگه چی می‌گيد ، که اين قدر ؟ 📚 يادگاران ، كتاب
💐🌺🌼💐🌼🌺💐 من به شما عرض کنم که اگر خدای نخواسته، خدای نخواسته، اسلام در ایران سیلی بخورد بدانید که در همه دنیا سیلی خواهد خورد و بدانید که به این زودی دیگر نمی‌تواند سرش را بلند کند . 📚 صحیفه امام، جلد ۱۷، صفحه ۳۸۳ شادی روح و
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 ماجرای حمله زنبورها به پادگان حزب الله سردار کریمی مشاور اسبق ریس بنیاد شهید که در تشکیل حزب الله لبنان نیز حضور داشته می گوید : جلسه مهمی با حضور و فرمانده هان حزب الله داشتیم ، ناگهان وحشی به پادگان حمله کردند و با ما کاری کردند که کل پادگان را تخلیه و برای خلاصی از دست آنها به سمت کوه فرار کردیم. وضع جوری شده بود که کسی جز به فرار فکر نمی کرد . مدتی بعد که از پادگان دور شدیم ناگهان پادگان توسط اسرائیلی به طور کامل منهدم شد . ما مانده بودیم و بهت از این ، دیگر خبری از ها نبود .
🌹🕊💐🕊💐🕊🌹 دختری بودم که هیچ قید و بندی نداشتم، اصلا واسم مهم نبود. با هم کلاسیا و هم دانشگاهیام تو دانشگاه و اینور اونور بگو بخند داشتم. یه مدت بود وقتی خوب فکر میکردم خسته شده بودم از این وضعیت؛ دنبال یه راه بودم که خودمو از این باتلاقی که دارم روز به روز بیشتر گرفتارش میشم نجات بدم، از طرفیم وقتی فکر میکردم که اگه بخوام ظاهرمو تغییر بدم خیلی از دوستامو از دست میدم؛ سر یه خیلی بزرگ بودم... یه چند وقتی بود که با یکی از هم دانشگاهیام چت میکردم، ایشون به من کتاب معرفی کرد... منم وقتی واسه تعطیلات میان ترم اومدم خونه این کتاب و تهیه کردمو شروع به خوندنش کردم.. کم کم با این کتاب انس گرفته بودم. از خودم جداش نمیکردم هی میخوندمش اصلا عاشق شخصیت و ویژگی های ابراهیم شده بودم؛ هی یه جمله از کتاب میخوندم هی یه نگاه به عکس روی جلدش میکردم... به آخراش که رسیدم با تک تک صفحاتش اشک میریختم. اصلا حال خیلی عجیبی داشتم، احساس میکردم ابراهیم حتی از یه برادرم به من نزدیک تر شده. تا اینکه سالروز شهادتش تصمیم گرفتم واسه همیشه چادر بپوشم، حجابمو رعایت کنم و خیلی چیزای دیگه که میدونستم ابراهیم دوست نداره رو کنار بذارم... تا اینکه یه روز فهمیدم که سلام بر ابراهیم 2 هم چاپ شده، همه کتاب فروشیارو رفتم ولی هیچکدوم نداشتن... قبل از عید رفتم راهیان نور و این کتاب رو از یادمان خریدم... البته تو همین سفر که بود به میرفتم تو به ابراهیم قول دادم که واسش خواهری کنم... وقتی اومدم خونه بلافاصله شروع به خوندش کردم. با خوندن یکی از داستانهای این کتاب تصمیم گرفتم بعد از هر وعده نمازم دورکعت هم به نیت ابراهیم بخونم... یه سحر تو ایام عید بعد از نماز صبحم وقتی خوابیدم ابراهیمو تو خواب دیدم که به سمت من اومد و یه شاخه گل لاله بهم داد... از خوشحالی تو خواب فریاد میزدم... حالا دیگه ابراهیم جزئی از زندگیمه، ازش کمک میخوام، باهاش مشورت میکنم؛ اون هم تو اکثر موارد کمکم میکنه... تا جایی که تونستم این کتابو به دوستام معرفی کردم.
🥀💐🌷🌴🌷💐🥀 همه دسته گل به آب می دهند اما انگار حکایت ما فرق دارد ما دسته گل به خاک می دهیم انگار که آنان که زلال تر از آبند، باید خاک آلود به دیدار رب العالمین بروند . ما دسته گلی به خاک فکه دادیم که عطرش هنوز هم به مشام می رسد ... از همان روزی که پر کشید، فهمیدم که ماموریت زمینی اش تمام شده ... اعتراف می کنم که امتحانش را خوب پس داد ... خیلی خوب ... نه ... برای فکه زیاد بود و حالا می باید، به جای آباد کردن فکه، به داد دل مکه مانند ما می رسید ... از همان شبی که دست عنایتش را بر سرم کشید، در مکه دلم مسجد الحرامی ساخته ام که سجده بر هر کسی غیر از حضرت پرودگار در آن حرام است . و این است معجزه آن دسته گلی که در فکه فدا شد تا مکه دل ها را آباد کند ... بر گرفته شده از کتاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم عزیزان شهدا🌹 امیدوارم که حالتون عالی باشه
سلام ای جان جانها♥️ . بـے ٺـ♡ـو . . دربـےڪسےِ ''مَحض'' نَمیـرم؛خوب اسٺ!
میگفت: «سعی كنيد سكوت شما بيشتر از حرف زدنتان باشد هر حرفی که میخواهيد بزنيد فكر كنيد كه آيا ضرورت دارد يا نه؟! بی دليل حرف نزنيد كه خيلي از صحبت های ما به گناه و دروغ ختـم می شود» ...♡
شرط شهید شدن... شهید بودن است... اگر کسی شهید بود.. شهید میشود!!! شهید کسی است که شهادت از حرف های او.. رفتار او .. اخلاق او پیدا باشد✨🌱
زنگ زد گفت:سامان همین الان وسایلتو جمع کن، دو روز بریم قم گفتم: بابک جان میشه چند روز دیگه بریم؟گفت:نه همین الان! با اصرارم که بود دوتایی راه افتادیم از رشت رفتیم قم اونجا ازش پرسیدم: بابک این‌ همه عجله و اصرار برای چی بود؟!گفت: برای‌ فرار‌ از گناه‌! اگه میموندم رشت، دچار‌‌‌‌ ‌یه‌ گناه‌ میشدم برای همین‌ اومدم‌ به‌ حضرت‌معصومه(س)‌ پناه‌ آوردم به روایت رفیق شهید 👈🏾شهدا اینجوری از گناه فرار میکردن🏃‍♂ اون وقت ما گاهی با دستای خودمون خودمونو تو معرض گناه قرار میدیم🙂💔
. . در ڪارهاتون دقت ڪنید ببینید ڪھ اخلاص دارید یــا نھ! عمل خالص یعنۍ اینڪہ نخواھید جز خــدا ڪسۍ شما رو تشویق کنہ . .(:💛
🌸🌿✨ 🕊 ‌میگفت↓ اگہ‌یه‌روزخواستے تعریفے‌براۍشهیدپیداکنے..؛ بگوشهیــدیعنےباران ‌ حُسْنِ‌باران‌این‌است‌کہ⇣ زمینےست‌ولے آسمانےشده‌است وبه‌امدادِزمین‌می‌آید... ‌ ✨🕊
🌿 بوی عطر عجیبی داشت... نام عطر را که می پرسیدیم جواب سر بالا می داد...🚶‍♂ شهید که شد توی وصیت نامه اش نوشته بود⇩ به خدا قسم هیچ وقت به خودم عطر نزدم... هر وقت می‌خواستم معطر بشوم از ته دل می‌گفتم السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام..✨❤️ ﴿شهید حسینعلے اکبرۍ﴾🕊
•💔🕊• دلِ گرفته‌ی من کِۍ چو غنچه باز شود ..! مگر صبا برساند به من هوای «تــو» را ..' ✨🕊
✨ لُکنت فقط از کارماندنِ زبان نیست! چشم ها هم گاهی روے یک چهره گیر می‌کنند..🖇️ ❤️
○°💔 🖼جان شان را به بازی گرفتند مواظـب باشیم راهشـان را به بـازی نگیریــم...
•﷽• مھم تر از ھمھ چیز💡 🎙 🥀