eitaa logo
قـرارگـاه شـهـدا 🇮🇷🇱🇧🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
45.1هزار عکس
20.1هزار ویدیو
438 فایل
•°| بسم رب الشهدا و الصدیقین |•° روزبه‌روز باید یاد شهدا و تکرار نام شهدا و نکته‌یابی و نکته‌سنجی زندگی شهدا در جامعه‌ی ما رواج پیدا کند. لینک ناشناسمون↯ https://harfeto.timefriend.net/17341777457867
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍀🌺🌴🌺🍀💐 پدر يعنی تپش درقلب ... يعنی تسلط بر زمانه احساس خوب تکيه برکوه يعنی تسلّی وقتِ اندوه يعنی زِ من نام و نشانه پدريعنی فدای اهل يعنی غرور و مستیِ من يعنی تمام هستیِ من لطف بر آدميزاد کانون مِهر و و اِمداد خانواده پدر يک فوق العاده ‍ سُرخ است صورت را به سيلی رُخَم یک وقت نباشد زرد و نيلی لطف روی زمين است هميشه لايق صدآفرين است خوشا آنان "پدر" درخانه دارند درونِ خانه يک دارند شادیِ روح 💐 💐 💐🌺💐
🌴🕊💐🌺💐🕊🌴 اینجا نیست این آقا هم یا داروخانه نیست اینجا است خانه یک و این آقا هم یک است .... سلامتی و شفای عاجل همه بیماران و جانبازان عزیز 💐 🕊🌴
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 مراحل گزینش را طی کرد و وارد شد . بعد از آن هم دوره آموزش های افسری را در دانشگاه امام حسین (ع) تهران گذراند . موقع تقسیم در یگان ها،به دلیل توانمندی های زیادی که از خود نشان داده بوده به یگان یعنی یگان اعزام شد . ابتدا نمی دانست که یگان چگونه جایی است . اما خیلی زود شیفته حال و هوای آنجا شد ، خودش را بیشتر از هر زمانی به نزدیک می دید . خوشحال بود که در محلی خدمت می کنند که برای و مفید است. بعضی وقت ها که به می آمد از فرط فقط می خواست . می گفت آموزش ها و دوره های فشرده ای را در طول می گذرانند و همچنین برخی روزها روی های بسیار مدتی دارند . راوی : 🌴🌹🕊
💐🌴🌺🍀🌺🌴💐 شب عروسی هنگام برگشتن ازاتلیه ، آقا به من گفتند اگر موافق باشید قبل از رفتن پیش مهمانها ، اول برویم خانه خودمان و رابا هم بخوانیم ، یک دونفره و این هم درحالی بود که مرتب خانوادهامون به ایشان می زدند که چرا نمی آیید ، مهمانها منتظرند ، من هم گفتم قبول ، فقط آنها باشما ایشان هم گفتند مشکلی موبایلم را برای یک ساعت می گذارم روی صدا تا متوجه نشویم بعد با هم به پر از مهر و رفتیم و بعد از نماز به پیشنهاد ایشان یک عاشورای دلچسب دو نفره خواندیم و بنای زندگیمان را با بنا کردیم و به عقیده من این زیارت عاشورایی بود که تا حالا خوانده بودم و من شب بیشتر به اخلاص و معنویت پی بردم و خواندن کار همیشگی بود . و شام با تمام وجودشان می خواندند و سفارششان هم به من همین بود که هیچ موقع خواندن را فراموش نکن که من هرچه دارم از همین است ، حتی از هم که تماس می گرفتند مرتب این موضوع را یادآوری می کردند . 🌺 💐🌼
🕊🌹💐🥀💐🌹🕊 مان کوچک بود ، گاهی می‌رفت طبقه پايين . يک روز پايينی به من گفت : به اين قدر دلم می‌خواد يه روز که مياد ، لای در شما باز باشه ، من ببينم شما دو تا و به هم ديگه چی می‌گيد ، که اين قدر ؟ 📚 يادگاران ، كتاب 🥀 🌹🕊
🌴🕊💐🌺💐🕊🌴 اینجا نیست این آقا هم یا داروخانه نیست اینجا است خانه یک و این آقا هم یک است .... سلامتی و شفای عاجل همه بیماران و جانبازان عزیز 💐 🕊🌴
🌴🥀🌹🕊🌹🥀🌴 مراحل گزینش را طی کرد و وارد شد . بعد از آن هم دوره آموزش های افسری را در دانشگاه امام حسین (ع) تهران گذراند . موقع تقسیم در یگان ها،به دلیل توانمندی های زیادی که از خود نشان داده بوده به یگان یعنی یگان اعزام شد . ابتدا نمی دانست که یگان چگونه جایی است . اما خیلی زود شیفته حال و هوای آنجا شد ، خودش را بیشتر از هر زمانی به نزدیک می دید . خوشحال بود که در محلی خدمت می کنند که برای و مفید است. بعضی وقت ها که به می آمد از فرط فقط می خواست . می گفت آموزش ها و دوره های فشرده ای را در طول می گذرانند و همچنین برخی روزها روی های بسیار مدتی دارند . راوی : 🌴 🌹🕊
سال ۱۳۷۸ که به قم تشریف آوردند، برای آمده بودند. هم آمدند جزء جمعیت ، شخصی به ایشان گفت: حاج آقا شما با این آمدید وسط این ؟ ایشان فرمودند: اگر مردم می دانستند که این چقدر دارد، هیچ کس در نمی نشست.
💐🌴🌺🍀🌺🌴💐 شب عروسی هنگام برگشتن ازاتلیه ، آقا به من گفتند اگر موافق باشید قبل از رفتن پیش مهمانها ، اول برویم خانه خودمان و رابا هم بخوانیم ، یک دونفره و این هم درحالی بود که مرتب خانوادهامون به ایشان می زدند که چرا نمی آیید ، مهمانها منتظرند ، من هم گفتم قبول ، فقط آنها باشما ایشان هم گفتند مشکلی موبایلم را برای یک ساعت می گذارم روی صدا تا متوجه نشویم بعد با هم به پر از مهر و رفتیم و بعد از نماز به پیشنهاد ایشان یک عاشورای دلچسب دو نفره خواندیم و بنای زندگیمان را با بنا کردیم و به عقیده من این زیارت عاشورایی بود که تا حالا خوانده بودم و من شب بیشتر به اخلاص و معنویت پی بردم و خواندن کار همیشگی بود . و شام با تمام وجودشان می خواندند و سفارششان هم به من همین بود که هیچ موقع خواندن را فراموش نکن که من هرچه دارم از همین است ، حتی از هم که تماس می گرفتند مرتب این موضوع را یادآوری می کردند . 🌺 💐🌼
💐🌸🌺🌷🌺🌸💐 شاید را خیلی به من نمی گفت ولی در خیلی به من می کرد. با همین کارهایش دوری از خانواده ام می رفت. که می گرفت، می آمد و تمام را می گذاشت توی من و می گفت: هر جور خودت داری کن . خرید با من بود. اگر خودش لازم داشت می آمد و از من می گرفت. هر وقت هم که برای و تنگ می شد ، آزاد بودم یکی دو هفته بروم . اصلاً سخت نمی گرفت. از هم که بر می گشتم، می دیدم خیلی و است. را خودش و را مرتب می کرد. شادی روح و 💐 🌺💐
💐🌴🌺🍀🌺🌴💐 وقتي به مي آمد ، من ديگر نداشتم كنم . بچه را مي كرد ، برايش درست مي كرد . را و مي كرد ، پا به پاي من مي نشست ، را ، مي كرد ، مي كرد و مي كرد . آن قدر به پاي مي ريخت كه هميشه به او مي گفتم : درسته كه كم مي آيي ؛ ولي من تا تو را كنم ، براي يك ماه ديگر دارم . نگاهم مي كرد و مي گفت : تو بيش تر از اين ها به گردن من داري . يك بار هم گفت : من زودتر از تمام مي شوم و گرنه ، بعد از جنگ به تو مي دادم تمام اين روزها را چه طور مي کردم . 🌺💐🌼
💐🌴🌺🍀🌺🌴💐 شب عروسی هنگام برگشتن ازاتلیه ، آقا به من گفتند اگر موافق باشید قبل از رفتن پیش مهمانها ، اول برویم خانه خودمان و رابا هم بخوانیم ، یک دونفره و این هم درحالی بود که مرتب خانوادهامون به ایشان می زدند که چرا نمی آیید ، مهمانها منتظرند ، من هم گفتم قبول ، فقط آنها باشما ایشان هم گفتند مشکلی موبایلم را برای یک ساعت می گذارم روی صدا تا متوجه نشویم بعد با هم به پر از مهر و رفتیم و بعد از نماز به پیشنهاد ایشان یک عاشورای دلچسب دو نفره خواندیم و بنای زندگیمان را با بنا کردیم و به عقیده من این زیارت عاشورایی بود که تا حالا خوانده بودم و من شب بیشتر به اخلاص و معنویت پی بردم و خواندن کار همیشگی بود . و شام با تمام وجودشان می خواندند و سفارششان هم به من همین بود که هیچ موقع خواندن را فراموش نکن که من هرچه دارم از همین است ، حتی از هم که تماس می گرفتند مرتب این موضوع را یادآوری می کردند . 🌺 💐🌼