#بسم_الله
#یک_حبه_نور
💡راز پیر دانا
♨️میان جمعی از دوستانش مشغول کار شد، تمام مدت حواسش به این بود. آیا کسی او را میبیند؟
بعد از این که کارها را انجام داد، منتظر بود تا او را تحسین کنند.
🌸پیر دانایی به او نزدیک شد و آرام گفت: «فرزند! از مردم توقع تشویق نداشته باش. میخواهی هم پاداش بگیری و هم از تو تشكّر کنند؟»
-چه طوری؟
-آيا گرسنهای را سير كردی؟
و یا برهنهای را لباس دادی؟
🍁گرسنه نیازمند فقط لقمه غذایی نیست؛ چون در نگاهش میتوانی کمبود محبت را ببینی.
برهنه هم فقط لباس نمیخواهد بلکه از برهنگیِ عزت و احترام، در رنج میباشد.
🔺فرزند! برای خدا کار کن، وقتی نیت عمل رضای خدا باشد بر اثر ايمان، اخلاص و ايثار، انسان به جايگاهی مىرسد كه آفريدگار هستى از او قدردانی مىكند.
✨« إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاء وَ كَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُوراً»؛ «این پاداش شماست و سعی و تلاش شما مورد قدردانی است!»
📖سوره انسان، آیه ۲۲
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#به_قلم_نرگس
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
☘بیقرارترین
🌷 تمام طول هفته را به انتظار رسیدن صبح جمعه لحظه شماری میکند.
💫قاصدکی تنها و دلتنگ است با یک دنیا امید.
جمعه که میشود؛
دل میسپارد به نسیمی که عاشقانه ترین شعر خدا را برایش میسراید.
جمعه که میشود؛
🌸 دست به دامان نسیم میگردد و پنجه در لطافت او برای یافتنش هراسان به این سو و آن سو سرمیکشد.
جمعه به پایان میرسد؛
🌱 اما امید وصال در او هرگز نمیمیرد و پایان نمییابد،
و باز روز دیگری میآید و رنگی دیگر نمایان میشود.
🌼اما تنگیِ دل این قاصدک به همان رنگ انتظار دیروزش میماند و داستان دلتنگیهایش ادامه مییابد...
#صبح_طلوع
#مهدوی
#به_قلم_قاصدک
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨اولین کادوی همسر
🍃دی ماه ۶۱ بود. از بعد از جاری کردن خطبه عقد توسط امام خمینی (ره) به مشهد برگشتیم.
🌸شام مهمان خانه ولیالله بودیم. وقتی نشستیم، مادر همسرم با یک روسری برگشت و سرم کرد و گفت: «حالا قشنگ تر شدی. »
☘آقا ولیالله نگاهی کرد و خندید، گفت: «شما همین طوری هم برای من زیبائید! »
بلند شد رفت طرف کتاب خانه اش و یک کتاب آورد و گفت: «این هدیه من به شما. » این اولین هدیه من بود.
راوی: همسر شهید
📚نیمه پنهان ماه، جلد ۹، چراغچی به روایت همسر شهید؛ نویسنده: مهدیه داودی، صفحه ۱۹
#سیره_شهدا
#شهید_چراغچی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
🌹🌹 زیباییهای ظهور
🔵 امام صادق علیه السلام فرمودند :
🌕 اهل آسمان و زمین به وسیله ظهور او خوشحال می شوند، پرندگان هوا و ماهیان دریا نیز با ظهور او شادی می کنند.
📚صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص۴۷۲
#حکومت_مهدوی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍ واکسی
🍃کنار ستون مسجد مینشست و بساطش را پهن میکرد. کفش نمازگزارها را واکس میزد. بدون هیچ دستمزدی، نذر کرده بود برای ظهور حضرت هر کار از دستش بربیاید، انجام دهد.
🌸با خود فکر کرد درست است فعلا در حال درس فیزیک خواندن هستم و کار بزرگی نمیتوانم انجام دهم؛ ولی روزهای پنجشنبه حداقل یک ساعت قبل از غروب و یک ساعت بعد از نماز که سخنرانی و دعای کمیل هست، میمانم. کفش مردم را واکس میزنم و هم به سخنان روحانی مسجد گوش میدهم.
☘بعضیها فکر میکردند به پول نیاز دارد. میخواستند کمکش کنند؛ اما وقتی به او پول میدادند، با تعجب میدیدند، میگفت: «برای تعجیل در ظهور حضرت صلوات بفرستید و دعا کنید. »
⚡️پنجشنبه شب بود و طبق معمول بساط پهن کرد. غرق شنیدن صحبتهای سخنران بود که دستی روی شانهاش نشست. سرش را بالا آورد. یکی از اعضای هیئتاُمناء مسجد بود. لبخندی به لب داشت. نگاهی به دستهای سیاهش کرد و گفت: «خداقوت پسرم. حسین جان نذرت قبول. برات کربلا نصیبت شده و پیادهروی اربعین اسمت دراومده. »
🌾شوکزده به او نگاه کرد. باورش نمیشد. اشک در چشمانش جمع شد. همین چند شب پیش بود در دلش با امام زمان عجلاللهتعالیفرجه نجوا میکرد و از حضرت زیارت اربعین را طلب کرد تا تکتک قدمهایش را نذر آمدنش کند.
#داستانک
#مهدوی
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
#بسم_الله
#یک_حبه_نور
🐕 جمع اضداد!!
♨️گوشش بدهکار نصیحت نبود.
_پسرم جای سگ داخل خانه نیست.
از لج پدر او را با خود به رختخواب میبرد.
_پسرم سگ نجس است. با هر چه آن را بشویی فایده ندارد!
آن را با خود به حمام میبرد و میگفت: «تمیزتر و پاکتر از اِسکای مگه هست! »
☘️_پسرم برکت را با خود میبرد.
در پاسخِ پدر میخندید.
🐕 از وقتی اِسکای وارد خانه آنها شده است، خوبیهای زیادی را از دست داده . نماز نمیخواند. به نظر میآمد فرشتههایی که خیر و خوبیها را تقسیم میکنند به خانه آنها نمیآیند.
🔆 وارد کتابخانه شد. دوستش حامد کتابی را میخواند. کنجکاو شد ببیند چه میخواند؟ حدیثی از پیامبر نظرش را جلب کرد:
🔹پیامبر(صلی الله علیه و آله)فرموده است:
«إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَانِي فَقَالَ: إِنَّا مَعْشَرَ الْمَلَائِكَةِ لَا نَدْخُلُ بَيْتاً فِيهِ كَلْبٌ ... فرمود: جبرئيل پیشم آمد و گفت: ما فرشته ها وارد نشويم در خانه اى كه در آن سگ باشد ...»*
جا خورد. شب و روز، آتش و یخ، زشتی و زیبایی،خوبی و بدی و سگ و فرشته، با هم جمع نمیشوند. یکیشان بیاید دیگری میرود.
✨"وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ ۚ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا؛ و بگو: حق آمد و باطل نابود شد. آرى، باطل همواره نابودشدنى است."
📖 سورهاسراء،آیه۸۱.
📚*مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 73، ص 159.
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨خستگیهای شهید بهشتی
🍃اوایل خرداد ۵۸ بود و شهید بهشتی درگیر جلسات سنگین شورای انقلاب. شبها خیلی دیر به منزل میآمدند. گاهی وقتها برای راحتی مادر خانمم، به ایشان میگفتم که استراحت کنند، وقتی شهید بهشتی آمد، من غذایشان را گرم میکنم. گاهی یک تا یک و نیم ساعت بعد از نیمه شب به منزل میآمدند و چهرهشان زرد.
☘یک بار فشار و فکر در ایشان چنان سنگین بود که وقتی سر سفره نشستند به جای اینکه قاشق و چنگال بردارند، دو چنگال برداشتند و خالی در دهانشان کردند. چشمهایشان به جای دور خیره شده بود.
🌸وقتی تذکر دادم خندیدند و گفتند: «خیلی جالب است جواد آقا.»
راوی: حجتالاسلام والمسلمین جواد اژهای
📚عبای سوخته، نویسنده: غلامعلی رجائی، ناشر: خیزش نو، چاپ اول، بهمن ماه ۱۳۹۵؛ صفحه ۵۲
#سیره_شهدا
#شهید_بهشتی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍روشنیبخش
✨ امام صادق عليه السلام فرمودند: «الدُّهنُ يُلَيِّنُ البَشَرَةَ و يَزيدُ فِي الدِّماغِ و يُسَهِّلُ مَجارِيَ الماءِ و يُذهِب القَشَفَ و يُسفِرُ اللَّونَ. »
🌺روغن [ماليدن به پوست] آن را نرم و عقل را زياد مى كند ؛ روزنه هاى پوست را پاك مىكند و آلودگى تن را از بين مىبرد و رنگ پوست را روشنى مىبخشد.
📚الكافى ، ج ۶ ، ص ۵۱۹
#حدیث
#بهداشت
#امام_صادق_علیهالسلام
#عکسنوشتهحسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍دوباره و دوباره تو
🍃مائده پشت چرخ خیاطی نشسته بود. کمرش را صاف کرد. دستهایش درد میکردند. از دیشب مشغول خیاطی بود. تمام اتاق پر بود از خودکار و کاغذ الگو و لباسهای آویزان شده؛ اما ته دلش خوشحال بود.
☘فاطمه لباسهای دوخت او را پسندیده بود و از طرف یک مزون برایش کار جور کرده بود.
🎋صدای حمید از پشت در شنید. اعصابش با صدای چرخ خرد میشد و دوباره صدای بمب و گلوله توی سرش میپیچید. دست و پایش قفل میشد یا به جان مائده و فاطمه میافتاد و تا جان در بدن داشت آنها را میزد. بعد غمگین و با صورت متورم از اشک و ضربهها، در اتاق را باز میکرد؛ روی دست و پای مائده میافتاد، بوسش میکرد و میگفت: «تو رو خدا منو ببخش خانم. حلالم کن. تو رو خدا طلاق بگیر و خودت رو از دست این دیو نامهربون، نجات بده. »
🌾آن وقت مائده دستهای او را میگرفت و میبوسید و میان اشک وخنده میگفت: «زشته عزیز دلم پاشو. این دستا همون دستایی هست که آرپی چیها رو جا میانداخت و رزمندهها رو جابه.جا میکرد. غصه نخور. من خودم خواستم و هنوزم میخوام و عاشقانه ام دوست دارم. »
🌸بعد روی سر او بوسه میزد و میگفت: «عزیز دلم مطمئن باش اگر صدبار دیگه هم به جوونیم بر گردم بازم بودن با تو رو، به زندگی بدون تو، ترجیح میدم. »
☘بعد آرام او را از زمین بلند میکرد و میگفت: «بریم ناهار؟ »
#داستانک
#ارتباط_باهمسر
#نویسنده_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
#بسم_الله
#یک_حبه_نور
⚡️عمل و عکسالعمل
♨️حرفهایش را پشت گوش میانداختند. غافل از اینکه او دوستشان دارد. هرچه میگوید به نفع آنهاست. دلسوز و مهربانترین فرد نسبت به آنهاست.
💯صبوری به خرج داد. دلش از بیمهری آنها شکست.
💞آنروزها گذشت. سه فرزند آنها ازدواج کردند. فرزندانشان فتوکپی خودشان شدند. رفتارشان شبیه آنها بود. حالا میفهمیدند هر عملی عکسالعملی دارد یعنی چه؟
✨فَلَمَّا رَجِعُوا إِلَي أَبِيهِمْ قَالُواْ يَا أَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ؛ پس چون به سوى پدر خود باز گشتند، گفتند: اى پدر پيمانه (براى نوبت ديگر) از ما منع شد، پس برادرمان (بنيامين) را با ما بفرست تا سهميه و پيمانه خود را بگيريم و ما حتماً نگهبان او خواهيم بود.
📖سوره یوسف، آیه ۶٣.
💥 توضیح :
در خانواده يعقوب، روابط پدر و فرزندان، روابط صحیحی است.
پدر ولایت و مدیریت داشت و فرزندان هم ولایت پذیر بوده و بدون اجازه او کاری انجام نمی دادند.
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨هدیه دادن کادوی تولد
🌸 تولد ۱۲ سالگیاش در عید نوروز بود. پدر علی برایش یک جفت کفش نو خریده بود. روز دوم فروردین که می خواستیم عید دیدنی برویم. خانواده شال و کلاه کرده بودند که علی غیبش زد.
🍃نیم ساعت بعد خوشحالتر از قبل با یک جفت دمپایی پاره جلوی همه ظاهر شد.
گفتم: «کفش هایت کو؟ »
☘ به پسر سرایدار مدرسه داده بود. می گفت: «بچه سرایدار مدرسه کفش نداشت. » زمستان را هم با این دمپایی ها سر کرده بود.
راوی: منصوره الطافی؛ مادر شهید
📚دلیل؛ روایت حماسه نابغه اطلاعات عملیات سردار شهید علی چیت سازیان، نویسنده: حمید حسام،صفحه ۲۴
#سیره_شهدا
#شهید_علی_چیتسازیان
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨دیده شدن
🍃دیده شدن و مورد توجه قرار گرفتن از سمت والدین از نیازهای اساسی کودک است.
🌼 والدین پناهگاه امنی برای کودک خود هستند و توجه به روح کودک باید از اولویت های والدین باشد. کودکان نمی توانند در مورد نیاز های روحی خود صحبت کنند.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#عکس_نوشته_میرآفتاب
#به_قلم_میرآفتاب
🆔@tanha_rahe_narafte