eitaa logo
مسجود
210 دنبال‌کننده
136 عکس
5 ویدیو
2 فایل
تصدقت گردم! این یادداشت ها، آئینه‌یِ تمام نمایِ من هستند، همیشه پر از غلط املایی، نگارشی و محتوایی! غلط‌هایی که فقط تو آن‌ها را پوشاندی.. راه ارتباطی: @Masjoudrahmani
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم
حقیقت آیینه‌ای بود که از آسمان و از دست خدا به زمین افتاد و شکست. هرکس تکه‌ای از آن را برداشت و خود را در آن دید؛ گمان کرد حقیقت نزد اوست. حال آنکه حقیقت نزد همگان پخش بود‌! به نقل از فیه ما فیه | مولوی
تصدقت گردم! مولانا جلال الدین بلخی در بیتی چنین آورده؛ "بگذاشتیَم و غم تو نگذاشت مرا!" شرح این تک بیت راحقیر بدین صورت فهم کرده ام؛ "بگذاشتن" آنچنان که حکیم دهخدا بیان کرده و از مصادر مختلفه ی زبان پارسی بدست می آید، معنایی غیر از "وضع و قرار دادن" میدهد و آن معنای "رها کردن" است. در زبان عربی آنچه معنای رها کردن دارد، مصدر "انخفاض" است. هر رها کردنی فرع آنست که در ما قبلِ رها گشتن، پیوستی بوده و آن پیوست با گسستی مواجه شده است! حال قرآن کریم که مثنوی معنوی شرح آفاقی آن در قوس نزول و دیوان شمسِ مولانا شرح اسم الله و تفسیر انفسی در قوس صعود است، وقتی درباره حقیقت انسان سخن میگوید، وی را مجعول خدا میخواند؛ "انی جاعل فی الارض خلیفتهََ". این جعل انسان دقیقا بر خلاف انخفاض و رها کردن است چرا که در جعل شرط است،که جاعل آن را ولو در عالم اعتبارات رها نسازد و آن را برای فهم عرفِ عقلایِ دیگر رها نکند تا مجعول بتواند خواست جاعل را آنچنان که تمام است، به ظهور رساند! همانطور که لفظی که جاعلی جعل کند و استعمالی رخ ندهد ابتر است! ای بفدایت! شارحین مثنوی و دیوان شمس بدرستی فهمیده اند که "بگذاشتیَمِ" مولوی رابطه ای عمیق با نی در "بشنو از نی چون حکایت میکند" دارد، اما آنچه دقیق و زیرکانه فهم نشده معنای نی و معنای رها کردن است! تصدقت گردم! نی را آدم ابوالبشر گفتیم، "بگذاشتیَم" نیز حرف دل نی است، که بعد از فراق با اصل خویش نای عاشقانه سر میدهد.آری! آدم پس از انقطاع از عالم خیال و سردرگمی در نشئه ی ناسوت خود را در کوچه پس کوچه هایِ دنیای بی شهر و آبادی یافت! و این غم فراق هیچگاه اورا رها نکرد، تا آنجا که وحی شکل گرفت و شریعت انسان آغاز گشت!
سید علی حسینی خامنه ای امروز نیز این را اثبات کرد که از تمامیِ هوادارنش، واقع بین تر و هوشیار تر است ، او واقعا مصداق قاده الامم و ساسه العباد است! و شاید او باهوش ترین سیاست مدار باشد! ندیدید یک هفته اخیر طرفدارانش(بعضی)با چه هول ولائی، چندین هزار تحلیل چرت و پرت کردند، که آقا فلان میگوید و بیسار! و ندیدید که به اصطلاح براندازم ها میگفت قرار است خطبه خوان وداع شود؟ او اما باز قدرت را به موازنه کشاند! جوری که در پرِ طرفدارن و مخالفان گویی توامان زده باشد. نه آتش شد بر خرمن هواداران و نه بنزین برای شعله های آشوب!
👇
یکم.در همه ی عقب ماندگی ها، در همه ی وادادگی ها، در شیوع بی سوادی، دزدی، اختلاس و در هر نوع ضعفی، یقینا جمهوری اسلامی نه فقط دخیل بلکه مقصر است. دوم.معتقدیم که بازخواست از مسئول باید مساوی و متناسب با "اختیارات آن در شرایط زمانی و مکانی" آن باشد. یعنی شاید مسئولی اختیاراتی داشته باشد اما شرایط زمانی، مکانی و اقلیمی سبب شود او نتواند اختیارات خویش را به منسه ظهور برساند. سوم.یکی از مدل های نقدی که اخیرا باب شده و نمیتواند بیانگر تمام ابعاد یک موضوع باشد همین نقد توئیتی است. دوستی الحق شریف، تصویری از بانوان هموطن که در گل بازی میکنند را با متنی این صورت؛ به اشتراک گذاشته است؛ ‏الان دارن تو این وضعیت و بجای چمن تو زمین گلی فوتبال بازی می‌کنن، بعد که گذاشتن از این مملکت رفتن یه عده شاخ میشن که با امکانات ما فوتبالیست شدید! چهارم.جمهوری اسلامی با عمری چهل و یک ساله، در پر آشوب ترین منطقه جهان؛ خاورمیانه، با دست آویزی هزاران چپی، راستی و دخالت کشورهای بیگانه انگلیس آمریکا فرانسه، جنگ و خونریزی و.. فعلا نتوانسته بسیاری از خواسته هارا بر آورده کند، اما باید توجه داشت که برآورده نکردن آن خواسته ها چند درصد بطور مستقیم ضعف جمهوری اسلامی و چند در صد موقعیت زمانی و مکانی و دیگر نکات آن دخیل است! برای مثال واقعا نباید نقش علمایی که میخواهند زن امروز را به هزار چهار صد سال پیش برگردانند، در این عقب ماندگی در نظر گرفت؟ علمایی که بسیاری از آنها هیچ ارتباطی با جمهوری اسلامی ندارند. یا اینکه عمر چندانی از ورزش بانوان در کشور ما نمیگذرد. و هزاران اما و اگر دیگر! پنجم. اگر شروع پیشرفت غرب از انقلاب فرانسه در نظرگرفته شود، بیش از ۲۵۰ سال میگذرد که توسعه در آنجا آغاز شده است. آیا جمهوری اسلامی چهل و یک ساله را _با تمام ابعادی که برای یک بازخواست گفته شد_ میتوان با غرب ۲۵۰ ساله مقایسه مقایسه کرد؟ . پ ن؛ این متن در مقام مدح و در مقام ذم جمهوری اسلامی، و غرب نیست.
رقص آنجا کن که خود را بشکنی
۱. از نکات مهمِ تحلیلِ مسائل، نگاهِ فرا دوگانگی به موضوعات مختلف است. باید دانست؛ هیچگونه الزامی وجود ندارد که حتما و لا زوام و دائمی، هرکس مقابل ناحق ایستاد به منزله حق است. ۲. در درگیری تاریخی بین امویان و عباسیان که گروه دوم دقیقا در تقابل گروه نخست ایستاد، آیا میتوان برای زوال سریع تر گروه اول به عباسیان رای داد؟و از آنها حمایت کرد؟ مخصوصا آنکه از تریبون به علویِ امر به معروف و نهی از منکر جهت پیروزی عباسیان استفاده کرد؟ ۳. آیا در دعوای نه چندان دور بین بلوک شرق و بلوک غرب و دشمنی فراوان بلوک غربی با ایران، میتوان از روسیه حمایت کرد و به گوینده ی شعار نه شرقی و نه غربی گفت؛ برو کشکت را بساب؟! ۴.آیا واقعا هرکس مخالف قالیباف است، موافق جناح مقابل آن است؟مثلا موافق روحانی و لاریجانی است! و فارق ار اینها ۵. گفتار ایشان به منزله آن است که حمایت از فاسد برای دفع افسد جایز است. کو گفتمان صالح مقبول و کو گفتمان اصلح؟ ۶. آیا واقعا استفاده انتخاباتی از عنوان ستاد و امر به معروف و نهی از منکر، خود یک منکر بزرگ نیست؟ مخصوصا با فاز اینکه رفع منکر از مجلس اوجب واجبات است! ۷.آیا واقعا سردار قالیباف از امثال روحانی، لاریجانی، x و y و z بهتر است؟ یا فقط چندسال پیش آنهاست؟ که مثلا برای فرار از پیروزی لیست اصلاحطلبان به لاریجانی رای داده اند و امروز برای فرار از لاریجانی به قالیباف؟!
به بهانه ی اقدام سلفی مآبانه ی احکام اسلام به ۴+۱ نوع تقسیم میشوند؛ ۱.احکامی که شارع آن خداوند سبحان است و بواسطه ی وحی آن را به نبی مکرم اسلام امر میکند. مثل امر به صلاه و امر به صوم و ۲.نوعی دیگری از احکام، حکمی است که اذن از جانب خدا به نبی مکرم تفویض شده تا ایشان خود وضع شریعت کنند. روایات صحیحی که در کتب مختلف شیعی و عامه با لفظ "ادبنی الله" آغاز گردیده اند غالبا جزو این نوع هستند.آنها احکام نبوی اند.مثل دستور پیامبر به چهار رکعتی بودن نماز ظهر و عصر و ۳. احکامی که اساسا ریشه وحیانی ندارند، بلکه بنا به مقتضیات زمان و مکان رسول اکرم و اهل بیت با جامعه آن روز و اجتماع مسلمین وضع شده اند. این احکام، حکم ولایی اند. مثل خمس ارباح مکاسب، تحدید زکات به موارد خاص، تعدد زوجات و ۴.عده ای دیگری از این احکام، حکم هایی هستند که اهل بیت در مقام قضاوت صادر کرده اند این احکام قید تطابق با واقع در آنها اخذ نشده است، زیرا قاضی بر اساس بینات حکم میکند + ۵.احکامی که آنها اساسا حکم نیستند، بلکه نبی اکرم و اهل بیت بنا بر خصوصیت های بشری یک سلسله رفتاری را انجام داده اند که مقتضای طبع و موقعیت و شرایط فردی خود بوده است. مثل آنکه در شبه جزیره ای که تعرق زیاد است خوردن نمک قبل از هر غذا یک امر صحیح پزشکی میباشد و یا علاقه شخصی ایشان به خوردن خربزه و.. از این قسم آخر نمیتوان حکم شرعی استنتاج کرد. پ ن؛ الف.همه ی احادیث طب اسلامی در دسته ی پنجم قرار میگیرند، آنها اساسا حکم الهی و نبوی و.. نیستند، بلکه اعمال فردی هستند که به مقتضیات بُعد بشری نبی اکرم انجام شده است. و این اعمال را چه مقتضی آن موجود باشد و چه مقتضی آن مفقود، با انجام ندادن آن خللی به دین شخص وارد نمیشود زیرا اساسا این احکام، حکم دین نیستند. ب.تمام آنچه گذشت بعد از آن است که بتوان احادیث طبی را از لحاظ سندی و دلالی و... صحیح دانست. گرچه کثیری از آنها صحیح نیستند. و بسیاری از آنها از مجعولات هستند که یا از اطبای یونان و ایران باستان وارد فرهنگ اسلامی شده و رفته رفته آنها را به اسم روایت و حدیث خوانده اند.
در باب "قبض و بسط تئوریک شریعیت" و بحث "بسط تجربه نبوی" که مشهور به نظرات آقایان عبد الکریم سروش و مجتهد شبستری میباشند، بدون نگاه به صحیح و بطلان آنها، نمیتواند، محل اشکالی از جانب افرادی که فصوص الحکم ابن عربی را متن مطلق عرفان اسلامی میدانند باشد. چرا که مساله "بسط تجربه نبوی" و سپس "قبض و بسط تئوریک شریعت" ملازمِ فلسفیِ بحثِ "فص حکمه فردیه فی کلمه محمدیه" جناب ابن عربی است. حال بماند که تمامیت زیر بنای عرفان اسلامی و عرفان صوفیگری و خانقاه مبتنی بر بسط تجربه وحیانی ریخته و ساخته شده است. پ ن: اعتقاد حقیر این است که اساسا جناب ابن عربی فصوص را نگاشت تا بتواند حقیقت عرفان اسلامی را به ظاهر وحی گره بزند تا دچار شریعت سازی و طریقت سازی شود. ادامه دارد
مسجود
#بسط_تجربه_نبوی در باب "قبض و بسط تئوریک شریعیت" و بحث "بسط تجربه نبوی" که مشهور به نظرات آقایان ع
اشکال وارده یکی از عزیزان به متن فوق: سروش و شبستری محمد(ص) را برسازنده ی وحی میدانند اما ابن عربی ایشان را بعنوان رسول و نبی قبول دارد. جواب👇
مسجود
اشکال وارده یکی از عزیزان به متن فوق: سروش و شبستری محمد(ص) را برسازنده ی وحی میدانند اما ابن عربی ا
: آیا ابن عربی معتقد است وحی از جانب خدا و بواسطه ی جبرئیل بر محمد(ص) نازل میشود و ایشان فقط نبی و رسول آن وحی است؟! در جواب این سوال و این گزاره باید به بررسی بحث "هستی و چیستی انسان کامل" در عوالم وجود پرداخت تا بتوان سازنده ی وحی را از منظر محی الدین عربی و بالتبع ملاصدرا شناخت. ایشان معتقدند عوالم طولی وجود به نام های فلسفی ماده، مثال، عقل، فعل و ذات که هرکدام عقلا قابل اثباتند منقسم میشود. جایگاه انسان در تعریف متکلمین چه عامه و چه شیعه در چارتِ "هستی شناسی" نبوده و اساسا انسان را دائما در غیر چارت هستی تعریف و تفسیر کرده اند، برای مثال میتوان به کتاب انسان از آغاز تا انجام خواجه طوسی مراجعه شود. اما ابن عربی و ملاصدرا و برخی معدود از فلاسفه غرب انسان را به مثابه ی "جز تام هستی" و یا بعضا "عین تام هستی" در بسترِ "لا تعریفی" سعی به تفسیر ، "عدمِ تعریفِ انسان" کرده اند. که انسان تعریف ندارد و فقط بواسطه ی "حرکت توسطیه" بین مقاصدی انتزاع کلی گشته و تصویری در ذهن ساخته شده است. انسان را جز تا هستی دانستن به این‌ معناست؛ که انسان در چهار عدد از پنج عالم هستی، "هست" و اساسا "کلیت هستی" بجز مقام "ذات" همان انسان کامل است، ابن عربی میگوید؛ "هستی همان صورت انسان کامل است"، که دائما در مراحل ماده، مثال، عقل و فعل در حال سیلان است. حال اما مسئله وحی؛ آنچه قطعی و مفروض است، مقام فعل یا همان "صادر اول و روح محمدی(انسان کامل)" منشا صدور وحی بطور "واحد(وحدت)" است، این وحی بعد از صدور از عالم فعل به جهت کلی شدن به دست عالم عقل داده شده است. در این عالم کثرت عرضی وجود ندارد اما کثرت طولی بین بالاترین عقل (محمدی) و عقول بعدی (جبرائیل و مابقی ملائک) موجوداست، پس برای تحویل این کلیات به عالم مثال باید پائین ترین درجه ی عالم عقل(جبرائیل)، عامل این کار شود. این وحی پس از کلی سازی به ید عالم مثال که بالاترین درجه و کیفیت آن قوه "خیالِ محمدی" است، داده و به "کثرت معانی" و "صور مختلفه" تبدیل میشود! و در عالم ماده محمد(ص) برای شما بیان میکند، حقایقی را که خود دیده است. حال بنظر شما طبق نظر صدرا و ابن عربی، محمد(ص) برسازنده ی وحی است و یا یک نبی صرف؟!
مسجود
#جواب: #وحی_نبوی آیا ابن عربی معتقد است وحی از جانب خدا و بواسطه ی جبرئیل بر محمد(ص) نازل میشود و ا
منبع جهت ارجاع بحث: جلد ۷ اسفار اربعه ملاصدرا چاپ قدیم فصوص‌الحکم ابن عربی فص محمدی ممدالهمم علامه‌حسن زاده فص‌محمدی شرح فصوص داوود قیصری منابع دیگر برای این بحث که ریشه حرف سروش و مجتهدی شبستری در کلام و اندیشه های ابن عربی است؛ ۱. کتاب حی ابن یقظان_نوشته‌ی ابن طفیل استاد ابن رشد قاضی القضاتی که ابن عربی با او در ارتباط بود_ اشاره دارد که وقتی اسال(نام شخصی) از جزیره ای دیگر به دیدار حی میرود و خبر از نبوت و پیامبر و آئینی الاهی در آن جزیره میدهد، حی که خود دارای شهودات و کشفیات مختلفی بود تمام حرف های آن نبی را مطابق با کشفیات خود میدانست.بدون آنکه وی با کسی در ارتباط باشد! و..... ۲. چنین گفت ابن عربی نصرحامد ابوزید که سرتاسر این کتاب دنبال اثبات اعتقاد برای ابن عربی است که الحق و الانصاف خوب اثبات میکند!
👇
توبه با طمع گس شراب! دم دمایِ ظهر بودکه به زور از خواب بلند شد،هنوز سر گیجه پارتی دیشب را حس میکرد!خسته ی خسته!بنگ بنگ!نور آفتاب بدطوری ایوان ویلارا روشن کرده،حتی کمی هوای خنک هم محض رضای خدا نمیوزد،حیاط پر از آت و آشغالای مهمونی شب گذشته شده بود! مهمونیِ که تِمش سِتِ مشکی بود! عرق، ورق، زر ورق! بوی گسِ شراب، بوی ترشِ ویسکی، بوی مونده ی مَعسل های دوسیب،صدها برابر از بوی گند بدنش بود..!اصلا بوی خودش را حس نمیکرد، انگار سالهاست مرده!بی بی خشت جوری آن طرف افتاده گویی سرباز گیشنیز سالهاست اورافتح کرده! تک و شاه هم همان حوالی!خمیازه ای کشید و دور اطرافش را نگاهی کرد!همه رفته بودند!هیچکس از رفقایی که دیشب، بسلامتی یکدیگر پیک هاشان را بهم میکوبیدن نیستند! اصلا انگار هیچ کس، هیچ گاه اینجا نبوده! انگار عمری آشغال دونیِ معتاد هایی بوده که از نئشه های دورِ ترمینال جنوب پیشی گرفته اند! وای... باز هم خمیازه! پاهایش را کشید با هزار زور بلند شد و نشست!پاکت آبمیوه سان استار که ته مانده ی مزه ی دیشب بود را تکان داد! تَهش چیزایی پیدا میشد! دهانی تر کرد! لبی آغشته به آب انار غیر طبیعی! پاکت سیگار را باز کرد، فقط یک نخ داشت و دردی که در دلش بود را هیچ چیز جز ده ها نخ جواب نمیداد! هوووفی کشید! حالش از نمکِ عرقِ خشک شده ی بدنش بهم میخورد! لباس مشکی، ساعت ها رقصِ دیشب و بوی گند عرق و شراب و هزاران مواد مخدر از او، یک موجودی ساخته که حتی حوصله ی روشن کردن سیگار هم نداشت! چندین سالی میشُد که نماز نمیخواند! بابا را فقط برای پول و ویلای دزفول میخواست! احترام به مادر هم یادگار دوران خوش هیئت بود! تویِ همین فکر و خیالها سیر میکرد که سوالی ذهنش را بهم ریخت، اصلا چرا تمِ پارتی دیشب مشکی بود!؟ به آرمان زنگ زد! آرمان؛ بابا اوسکُل خب محرم بود، ماهم گفتیم مشکی بپوشیم بخندیم! گوشی را قطع کرد! دوباره هووووفی کشید... دستانش را بلند کرد و بالشت را زیر سرش گذاشت و دراز کشید! فشارش افتاده، رنگش پریده! انگار ویلا با تمام وسائلش، باغ با تمام مرکباتش دور سرش میچرخید! پرتقال های باغ از زمین به سمت آسمان آویزان بودند و نارنج ها مرده ی مرده بدون هیچ بویی! گیج گیج! حتی از گُل و اسید های دیشب هم بدتر! صدایی خیلی آرام از دور دست آمد! بیشتر و بیشتر میشد! ضبط ماشین است یا تلویزیون،نمیداند! از همسایه بغل است یا مسجد محل، نمیداند! صدای دسته عزاداری یا صدای مَلَک وحی، نمیداند! اصلا مهم نبود، فقط آرام به گوشش آشنا آمد؛《 یا حسین غریب مادر تویی ارباب دل من! یه گوشه چشم تو بسه واسه حل مشکل من!》 اشکهایش سرازیر و غم عالم بر سرش آوار گشت! پیراهن مشکی پارتی دیشب، رختِ عزای حسین شد!خاطرش به دوران کودکی اش افتاد! دسته های عزاداری! موکب ها! تعزیه ها! گریه، گریه و گریه! پاکت سیگار را باز کرد؛ زیر لب الحمدللهی گفت! و با کبریت روشنش کرد! گوگرد در هوا پخش شد، باز هم هووووفی کشید و دود را بیرون داد! اشک گونه هایش را تر کرده بود! درون دلش یاد سید جواد گذشت! دهه هفتادی که هیچگاه نه سید را دیده بود و نه در جلسه اش شرکت کرده! فاتحه ای برایش فرستاد...! گِلی از باغچه حیاط درست کرد و بر روی سر و لباسش مالید..!سینه زد! سینه زد! انقدر سینه زد انگار همه ی ملائک با او سینه زدند! همه آمده بودند! جبریل ، میکائیل، همه حتی خدا...
خود کُشته ابروی توام من به حقیقت گر کشتنیم باز بفرمای به ابروی درس پس دادم.
برخی مشکل ائتلاف باطل اصولگرایان را به اعضای آن تقلیل میدهند، درحالی که مساله نه افراد، بلکه ذات و فلسفه ی چنین لیست هایی است که مبنایشان در قدرت است نه مردم! انتظارات احزاب است و نه نیاز های انقلاب!
ره آسمان درون است پَرِ عشق را بجنبان!
👇
. یکم. منشور بسوی بهار مدعی میباشد ،محور عالم انسان است، حداقل ۴ اصل از اصول منشور بسوی بهار اختصاص به انسان، کرامت، آزادی و اصول دیگر در ارتباط با وی دارد. و از همه این نکات بالاتر این منشور مدعی است این اصول را میتواند به جامعه، اقتصاد، سیاست و... امتداد دهد. دوم. این توییتِ آقای هروآبادی است، ایشان مدعی آن است که از تدریس در حوزه و دانشگاه و از امام جماعتیِ مسجدی بخاطر تفکرات بهاری اخراج شده است‌. گاهی در دفتر احمدی نژاد سخنرانی میکند، چندین خبرگزاری با عنوان نزدیک به جریان بهار با او مصاحبه می کنند! جلسات مختلف برای دفاع از جریان مذکور به سخنرانی و مناظره بپردازد و در آخر هر حرفی میلش کشید میزند. حرفهایش پای جریان که نوشته شد میگوید؛ آزادی مطلق است! بدون مسئولیت پذیری سوم. بعضی از این جماعت در پیشفرض های ذهنی خود که اکنون در بسیاری از گفته هایشان واضح گردیده، جمهوری اسلامی را باطل مطلق میدانند و هر عملی که جمهوری اسلامی انجام دهد را بلا استثنا نقد و آن را خطا میشمارند. نگاهی به پست ها و توییت هایشان بیندازید بطور واضح مشخص میشود. چهارم. تمام این مدل قبیله گراییِ مدرن در بسیاری از توییت های جناب هروآبادی شفاف و واضح است،برای مثال از مقتدایی نقل میکند؛ بیانیه گام دوم هدیه الهی به ملت ایران است، بعد هشتک روحانیت شیعه میزند، اما یادش رفته نشریه بهار جاودانه از احمدی نژاد نقل کرده بود؛ مهندس مشایی موهبت الهی برای مردم ایران است. پنجم.حال مساله این است؛ سنخیت اینچنین توییتی از ایشان با منشور بسوی بهار چیست؟ اگر رابطه ای ندارند که چرا خود را بهاری مینامند و اگر رابطه ای دارند این اصول انسانی چیست؟! آیا میتوان مردم را حرام لقمه خطاب کرد؟ مردمی یا کارگر بوده اند، یا مغازه دار یا کارمند ساده ای و یا... هرچه بوده اند افتخارشان این است که ایرانی هستند، مسلمان و حلال خور! ششم. نمیدانم! امثال خلخالی و غفاری و ...(که بنظر نمیرسد ردی از نفوذ در آنان باشد) قبل از آنکه به مسئولیتی برسند اینچنین به مردم تاخته اند یا خیر! اما آنها که تقریبا هیچ مسئولیتی در طول زندگی خود نداشته اند و اینگونه بسادگی توییت میزنند، حرام لقمه! باید دید که در زمان مسئولیت چه میشوند! پ ن .استاد عزیز آقای شفیعی کیا قریب به حق اینگونه بود شما بعنوان نقش مصلح خطای دو طرف را ذکر میکردید نه اینکه یک طرفه بدون در نظر گرفتن بخشی اصلی سخنان طرف دیگر آن را نقد کنید! و تازه انگ امنیتی بی ریشه و اساس نیز به طرفی بچسبانید!
به بهانه ی کرونا و تشیع قرن چهارمی ۱.تقریبا تمام علوم اعم از انسانی(روانشناسی، جامعه شناسی و..)، ریاضی، تجربی و رهاورد های آنها با مبانی اسلام و مخصوصا تشیع ناسازگار است. ۲.میتوان گفت که تشیع امروزی و مبانی آن را شیخ مفید در قرن چهارم قمری پی ریزی و برای آن ادله مختلفه اقامه کرد. بسیاری از علمای اسلام نیز همان مبانی را ادامه و گسترش دادند و گروه اندکی که با آن مبانی مشهور مخالفت بودند در این دریای تشیع شیخ مفیدی، غرق شدند. ۳. بسیار ساده است، کمی به علوم مثل فیزیک نگاه بیاندازید، بقای انرژی به معنای ازلی و ابدی بودن آن مخل بحث خالقیت و مخلوقیت است. بحث بُعد مادی در علم شیمی نیز اینچنین میباشد! و بسیاری از تناقضات و تعارضات علوم دیگر با دین که از شمارش این متن خارج است! ۴.آیا واقعا دین اسلام و مکتب تشیع مشهور را باید پذیرفت و چشم بر روی تمام استدلالات علمیِ بشر امروز بست و یا بلعکس منکر دین شد و راهِ علم را در پیش گرفت؟ ۵.بنظر میرسد وقت بازبینی بسیاری از مبانی اسلام و تشیع مخصوصا توحید است. شاید با نگاه و قرائتی دوباره به مساله ای مانند توحید و جایگاه آن در اذهان بتوان امتداد آن را در ساحت علوم مختلفه و چه در حقیقت جامعه انسانی و تمدن یافت! و آنگاه مدعی شد که اساسا توحید و علوم جدید هیچگونه تناقضی ندارند و آنچه با علوم در تناقض است، قرائت پیشینیان از دین است. پ ن؛ آیا واقعا انسانِ قرن بیست و یکمی بین مراقبت های پزشکی و اعتقاد به حضرات معصومین و صفات متافیزیکی آنها تناقض میبیند؟ و یا آنکه این تناقضات و تعارضات اثر بنزین سوزی تفکرات قرن چهارمیِ عده ای است؟
وصل خوب‌ست که باشد به فراق آلوده!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. هزاران هزار طنز پرداز، میلیون ها کپشن نویس، خدایگانِ سر مقاله، نفت خورانِ رسانه هایِ وابسطه، صدها سردبیرِ روزنامه هایِ زنجیره ای، دعانویسان خیابانِ خشایار، عریضه نویسان پشت میدان انقلاب، مفتی های کوچه هایِ صفائیه، خطابه های زینب ابوطالبی، فریاد های امیرآقایی، هوار های شهاب حسینی، عینک مهران مدیری، بازیگری آخوند در نقش خودی، سینه زنی در آب و رقص در بیمارستان، تعطیلی حرم، تجمع پشت درب نماز جمعه قم، فرافکنی اصلاحطلبانه، ولایتمداری اصولگرایانه، پستِ بهاری ها، توییتِ احمدی نژادی ها و هزاران کوفت زهرِ مار دیگر که حوصله قافیه چینی آن را ندارم، نمیتواند جلوی رساندن پیام احمدی نژاد را به حاکمیتِ مدیران غیر مردمی بگیرد؛ شما حتی عرضه ی تامین ماسکِ مردم را هم ندارید!
تصدقت گردم! هر صبح ورد و هر شام برای آمدنت دعا میخوانیم، امان که یادمان رفته حضورت غیر از ظهور توست چرا که پدرانت حضور داشتند اما ظهور خیر!
نکند طالع نامرد اگر کوتاهی می کشم پرده ازان روی حجاب آلوده
دوستی مرا به چالش "تاثیر گذارترین کتابی که در سال نود هشت خوانده اید" دعوت کرد! این چهار کتاب جز بهترین ها بودند. گاه نا چیزی مرگ نوشته ی محمد حسن اعوان رمان زندگانی محی الدین ابن عربی تحریر رساله الولایه علامه طباطبایی که توسط علامه جوادی آملی مرقوم شده است. چنین گفت ابن عربی نوشته نصرحامد ابوزید از دانشمندان مصری فروغ معرفت شرح مصباح الهدیه امام خمینی نوشته ی آیت الله یزدانپناه..
مرثیه ی یک مرثیه خوان!
مسجود
مرثیه ی یک مرثیه خوان!
مرثیه ی یک مرثیه خوان! صف شهریه کمرش را بریده بود، از این دفتر به آن دفتر، از این صف به آن صف! دم دمای غروب بود که ۲۵ هزار تومن شهریه ۳ مرجع را گرفت و از خیابان ارم وارد گذر خان شد! از همان خرمای کبکاب معروف خرید که سریعتر مسیر چارمردان، پردیسان را طی کند و برای افطار پیشِ عزیزش برسد. افطار آخر بود! چهل روز بدستور علمای اخلاق برای تزکیه بدن از هرگونه خُبس و لُبس روزه گرفتند تا شب چهلم را در بستر بتوانند بر اثر آمیزشی دنیوی، فرزندی بهشتی بدنیا بیاورند! اگر خدا توفیق دهد! حدود نه ماه بعد شب و روز نداشت! اخبار بد پشت سر هم امانش را بریده بود، تقریبا بسیاری از مهاجرین شهر را ترک کرده بودند، آژیر خطر به صدا در آمده بود، بیمارستان ها کیپ کیپ! صف داروخانه ها چندین برابر صف رای گیری، حرم ها قرنطینه! فعال سیاسی لم داده روی مبل ، موبایل ها به سیم شارژ خراب شده ای وصل و توئیت ها دائما داغ، دلسوزان پشت صندلی های سبز مجلس با تمام تجهیزات پزشکی، عاشقان در خانفاه خود، مهران مدیری در دورهمی با ضدعفونی کامل، مریدان به دور از مرادان و طلبه ای که کوچه به کوچه، داروخانه به درمانگاه، حتی یک الکل، یک ماسک برای همسر حامله اش پیدا نکرد، مثل مردم! کار از کار گذشته بود، فرزند بهشتی در هولُ و ولایِ دنیایِ فانی لگد ها را پشت سر هم میزد، محکم و محکم تر! امَّن یجیبی خواند، موهای همسرش را نوازشی، و با هزار زور لباسی تنش کرد و راهی بیمارستان شد، صورت خانم قرمز از تب شدید، صورت مرد سرخ از سیلی! گلوی زن خسته از جولانِ کرونا، حنجره ی مرد متورم از الغوث الغوث! وزن زن سنگین از حمل باری که وعده بهشتی‌ست! بار مرد ثقیل از عمری دویدن و به مقصد نرسیدن! اما... به مقصد رسید، بیمارستان کامکار‌، با هزار زور جایی برای ماشینش پیدا کرد دستی را کشید، دلش نیامد همسرش را با برانکارد ببرد، بغلش کرد! اورا به داخل برد، کامکار را خیلی خوب میشناسد، یک ماهی اینجا خودش را نذر بیماران کرونایی کرده بود، صبح ها مواد ضدعفونی تولید میکرد، حاضر نشد حتی یک بطری از آنهارا به خانه ببرد، ظهر ها تخت هارا میشست، عصر ها راهرو را جارو میزد و شبها و آه از شبها! که هر شب با خود مرور میکرد؛ اسم این لعنتی چیست؟! موت الابیض؟ جنگ بیولوژیک جهانی؟ روایات آخر الزمانی؟ قطع ارتباط شهرها؟ خالی شدن مکه از حاجی؟ توئیت مسیح علینژاد؟ مجالس بدون مستمع مداح هفتیر کش؟ آتش به اختیار بسیجیان جان بر کف؟و یا.. هرچیز دیگری.. فعلا که اشک اسم اصلی آن است! امانش بریده! همسرش در اتاق سی سی یو بود و صدای بوق از پنجره دو جداره شنیده میشد، با خود غرق خاطره ها شد، یادش به اوائل آشناییشان رسید، به هزار زور پدرزنش را راضی کرد تا دختر را به یک روحانی بدهد! اَه اخوند حکومتی! شهر را بهم ریخت، از قاضی، شهردار و استاندار، تا معلم و مدیر و کارمند تا حاجی بازاری و بزرگ ایل و.. همه و همه را ردیف کرد تا جواب مثبت بشنود! بی پول بود و بی پشتیبان! در مراسم خواستگاریش حرف از مارکس و انگلس زد، نقدی به هگل کرد ولی به افاده ماند! اما آخر توانست خانواده همسرش را راضی کند! سخت بود کسی را که سخت بدست آورده، آسان از دست دهد..! یک دفعه پرستار پرده را کشید تا جاله ای شود بین او و واقعیت! دقت کرد، گوشش را به شیشه چسباند،سردی شیشه گوشش را یخ کرد، صدای بوق ممتد بود... صدای قلب ایستاده! با خود فقط گفت، فلانی برایت متاسفم! همه جایش آرام بود، چشمانش خشک، اشکی نداشت، دستانش نمیلرزید، ایستاده مثل کوه، ایستاده در غبار! همه چیز آرام بود الا قلبش که دیگر دیواره ای برای خودش نمیشناخت! با او کمی سخن کرد و قلبش پاسخ میداد: لقد ضاق صدری! با پدر زنش چه بگوید جز؛ لقد السترجعت الودیعه!؟ قصد کرد به حیاط بیمارستان برود، زانوانش برادری بیشتری با قلبش داشتند، سست شده بود، برعکس ایمانش! با هزار قسم چند قدم برداشت، از بوفه چیپس ، پفکی و لواشک ، اسمارتیس و شیرخوشک و پوشک که شب گذشته به همسرش قول داده بود خرید! نگاهی به آنها انداخت! ای دنیا افِِ لک! هوووفی کشید، بغض دیگر امانش رابریده بود، درِ سطل آشغال را باز کرد، زیر لب گفت؛انما أَموالکم و اولادکم فتنه! هرچه خریده بود را درون سطل انداخت همه چیز بجز شیرخشک! آسمان را نگاه نکرد که خدا بغضش نگیرد، به ریگ‌های زمین خیره شد، بر سکویی نشست، دوباره هووفی کشید! مادر رفته، طفل رفته، عشق مهاجر است، و غم میهمان، دل زیر بار سی سی یو مفقود الاثر شد و نگاه پشت پنجره جانباز! دستانش را بالا گرفت، با خود شروع کرد گهواره را تکان دادن، صدای نوزاد گوشش را کر کرد، چند لحظه ای خندید. پلکی زد متوجه شد که چیزی نیست! خیال است! طفل و گهواره خیالی! مداح بود و روضه خوان، از اعماق دل آهی کشید؛ اصغر خود کجا و اصغر حسین کجا؟! بیاد اصغ زار زد! هرچه کرد کمرش راست نشد، سرش را میان دو زانو قرار داد؛ فبکا بکاءََ عالیا.. بغض خدا ترکید، نم نم باران بارید!
هدایت شده از مسجود
| | ❇️ در اومانیسم اسلامی ♦️آنچه مقصود است که در باب نبوت توضیح داده شود بر اساس مبانیِ حکمت متعالیه که مرحوم علامه طباطبایی (ره) آن را در حیطه فلسفه و مرحوم امام خمینی (ره) در بستر عرفانی اش بسط داده می باشد. این مبنا معتقد است که اساسا در عالَم یک الله است و یک وجه الله! توحید به حقیقت الوجود و الله را اصل واقعیت و ضرورت ازلی میدانند و انسان را آنچنان که خدا فرمود : "این ما تولوا فثم وجه الله"، تام و تمام نمایش الله میخوانند‌‌. پس اساسا این گروه مکتب اسلام را اومانیستی ترینِ مکاتب الهی و حتی انسانی میدانند و شدیدا معتقدند؛ نشانی انسانِ الهی که قرآن آن را خلیفه الله میخواند، نشان و راهنمای دقیقی برای اومانیستی خواندن دین حقیقی است. ♦️تمام مفاهیم اعتقادی مانند ولایت، نبوت،امامت، معاد و عدل در حیطه انسان شناسی بررسی خواهد شد فلذا بحث از نبوت در این فرایند، اساسا بحث از انسان و شیوه آگاهی او میباشد . چرا که این مکتب تنها راه کمال بشری و ارتقایِ نفسانی انسان را در قوس صعود الی الله، عالِم شدن و معاد انسان را در حیطه ی اجتماعی وی برقراری عدالت اجتماعی میداند و میگوید امتداد توحید در جامعه، عدالت اجتماعی است . ♦️این انسان که حقیقتا خلیفه الله است، در عالم ماده با دمیده شدن روح در بدن و شروع درک بشری اولین ادراکی که متوجه به آن میشود، ادراک حضوریِ "من هستم" است. این ادراک لایه های زیرینی نیز دارد چنانچه واضح است؛ "من هستم" فرعِ "هستی هست" و "هستی واقعیت دارد" میباشد.پس آنچه انسان اولا فهم میکند اصل واقعیت و بعد از دریافت محسوسات مادی، اصلِ ضروری بودن این حقیقت را درک کرده و به آن ولو پنهانی و در لایه ی مفاهیم دیگر تصدیق خواهد کرد. از همین گذاره میتوان گفت که اولین ادراکات بشری پس از فهم اصل واقعیت، اعتقاد به معقولات ثانیِ فلسفی میباشد. معقولات ثانی فلسفی مثل وجود_عدم، علت_معلول، قوه_فعل و... . اکنون میتوان معنایِ"جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء" را متوجه شد . اینجاست که میتوان گفت انسان در رحم مادر خویش موحد است. ♦️حال که ابتدایی ترین ادراک ، معقول ثانی است و از طرفی همه ی انسان ها داری این ادراک هستند و جهان شمول ترین ادراکات بشری و زیر بنایی ترین مفاهیم انسان است، میتوان آن را فطرت بشری خواند. فلذا علامه طباطبایی (ره) و مرحوم امام (ره) اصلِ توحید را غیر قابل انکار و مساوق با اصلِ واقعیت میدانستند و معتقد بودند که نفی سفسطه مساوی با اثبات توحید است همانطور که روایت شریف نیز می فرمایند " الفطره هو التوحید". ♦️اکنون که تکلیف فطرت مشخص شد، میتوان نبوت را در این سیستم انسان گرایانه به شکل دیگری که اولا ناقضِ مبانی روایی و حدیثی نباشد و در ثانی با مبانی حکمی، فلسفی عجین و در هم آمیخته باشد به این شکل توضیح داد : نبوت در عرصه فردی انسان که بذات شانی از شئون انسان است، کاری جز تنبه انسان ها به همان فطرت خویش که از ابتدا با خود حمل کرده اند ندارد. تذکر به فطرتی که معقولات ثانی فلسفی میباشد و این معقولات سر سلسله ی مسائل شناختی برای هر انسانی میباشند. پس میتوان در یک جمله گفت : " نبوت تذکار انسان به معقولِ ثانیِ فلسفی است".