eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
22.5هزار عکس
26.3هزار ویدیو
128 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
جاده ای به سوی بهشت😊🥰 چابهار.جاده ساحلی رمین به بریس 🌏بهترین جاذبه‌های جهانگردی😍😍 ⁦👇🏻⁩⁦👇🏻⁩⁦👇🏻⁩⁦👇🏻⁩⁦👇🏻⁩ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d_______________╚════
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
‍ ‍ تحلیل فیلم X-Men: Apocalypse کلاس امام شناسی هالیوود! https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd1
‍ ‍ تحلیل فیلم X-Men: Apocalypse کلاس امام شناسی هالیوود! 🎥 قسمت چهارم 🎥 فراگیری علم اول و آخر 🎞⬅️در بخشی از فیلم، اِن صباح النور، پس از خروج از دخمه ای که در آن مدفون شده بود (یا شاید بتوان آن را به نوعی سرداب نامید)، به سراغ تلویزیون (نماینده علم در عصر حاضر) رفته و از طریق آن تمامی علوم مربوط به دنیای مدرن، گذشته و آینده را فرا می گیرد. نظیر چنین موضوعی را می توان در مورد حضرت ولی عصر (عج) هم مشاهده کرد. طبق روایات، وی صاحب علم اول و آخر است و از همه چیز آگاهی دارد. ✅در قرآن کریم، واژة "لدن" به تنهایی 2 بار، به شکل "لَدنّا" 6 بار "لَدُنک" 2 بار و به شکل "لَدنِی" 1 بار به کار رفته است. (عبدالباقی، محمدفواد، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، ذیل واژة «لدن)  ✅از جمله در آیة 65 سورة کهف آمده: فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَیْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (در آن جا) بنده‏ای از بندگان ما را یافتند که رحمت (و موهبت عظیمی) از سوی خود به او داده، و علم فراوانی از نزد خود به او آموخته بودیم. ✅علامه طباطبایی در المیزان، ذیل آیه 65 سورة کهف، آن علم را در حیطه و انحصار الهی می‌داند که حس و فکر در آن دخالت ندارد و از راه اکتساب بدست نمی‌آید و دلیل بر آن را جمله "من لدنا" از نزد خدا، دانسته که به عنوان خاستگاه آن محسوب می‌شود و از آخر آیات استفاده کرده که مقصود از آن "علم به تأویل حوادث" است. (طباطبایی، المیزان، ترجمة موسوی همدانی، ج 13، ص 474) ✅شیخ محمدحسین مظفر ضمن بحث از علم امام (ع) از علم پیامبر اسلام (ص) به عنوان منبع علم ائمة اطهار (ع) یاد کرده و به خاطر شمول دایرة نبوت آن حضرت بر جمیع مخلوقات عالم، علم پیامبر به حوادث عالم را لازمة نبوت عام آن حضرت دانسته است. (مظفر، علم الامام (ع)، ص 13) تا با دانشی که از موهبت‌های خاص الهی است به اراده و اصلاح جامعه اقدام نماید. ارتقاء علم افراد گرد امام و رفاه یاران 🎞⬅️در ادامه داستان فیلم، اِن صباح النور به سراغ جهش یافته های عصر حاضر می رود و آن ها را در بدترین حالت ممکن می یابد. آن ها توسط انسان های عادی (موجوداتی پست از نظر جهش یافته ها) مورد سوء استفاده و ظلم قرار گرفته و خوار شده اند. وی تصمیم می گیرد تا به این روند پایان داده و عزت را یکبار دیگر به جهش یافته ها بازگرداند. او شروع به جمع آوری نیرو کرده و جالب اینکه تمام قدرت های آن ها را ارتقاء می دهد و از رنج و ناراحتی می رهاند و دنیای سیاه آن ها را به صبحی روشن تبدیل می کند. جهش یافته هایی که تا چندی پیش مورد استعمار و ابزار سرگرمی و سوء استفاده انسان ها بودند و دوران سختی را سپری می کردند، به یکباره با آمدن صباح النور به موجوداتی غرق در قدرت و شوکت تبدیل می شوند. ✅نظیر این اتفاق را می توان در روایات مربوط به دوران ظهور هم مشاهده کرد: قال علی (ع): اذا قام القائم... واخرجت الارض بركاتها ولا یجد الرجل منكم یومئذ موضعاً لصدقته ولا بره..؛ بحارالانوار، ج، ۵۲ ص۳۳۸. ✅"و طبق وعده الهی، تقوای مردمان باعث می شود كه بركات و گنج های-معادن-زمین در اختیار انسان ها قرار بگیرد و هیچ خرابه ای نماند مگر اینكه آباد شود و بدین ترتیب عنصر سوم جامعه ایده آل فراهم خواهد گردید." قال الصادق (ع): القائم منصور بالرَعب مؤید بالنصر.... فلا یبقی فی الارض خراب الا عمر بحارالانوار، ۵ ص۱۹۱. ... ╔═.🍃.════╗ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ╚════.🍃.═╝
‍ ‍ تحلیل فیلم X-Men: Apocalypse کلاس امام شناسی هالیوود! 🎥 قسمت پنجم 🎥 🔴ستاندن حکومت از نالایقان و بازگرداندن آن به اهلش 🎞⬅️در بخشی از داستان فیلم، اِن صباح النور، پس از دریافت اطلاعات از تلویزیون در مورد ابرقدرت ها، چنین اظهار نظر می کند که: اِن صباح النور: "ابرقدرت‌ها... ضعيفان، دنيا رو تصاحب کردند. به اين خاطر، به من خيانت شد. خدايان دروغين، بت‌ها... ديگر نه. من بازگشتم. فرداي جديد از امروز شروع مي شود. اين دنيا بايد پاک شود." استورم: "چي؟ نجات داده شود! نميتوني همينطور راه بيفتي و آدم بکشي و دنيا رو نجات بدي... قوانيني وجود دارن. نظام و جايي براي اين چيزا هست." اِن صباح النور: "فرزندم، چرا خودت رو برده کردي؟" استورم: "چيکار مي کني؟" اِن صباح النور: "تو را قوي‌تر مي کنم. ديگر جايي براي خدايان نيست..." 🎞⬅️صباح النور به جهش یافته ها که در اصل از نسل وی به شمار می روند و در نظر او مالکان اصلی زمین هستند، وعده می دهد که به زودی حکومت بر زمین به آن ها باز خواهد گشت و آن ها وارثان زمین خواهند بود. ✅ این موضوع نیز اشاره ای صریح به رویدادهای پس از ظهور و به ارث رسیدن زمین به صالحان دارد. وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصّالِحُونَ كلمه "ارض" در این آيه، سراسر كره زمين را شامل مي‌شود و اين فقط در زمان ظهور امام زمان (علیه السلام) تحقّق خواهد يافت. "ارث بردن"، يعني اينكه وارث در نحوه استفاده از مال و همه منافع آن، اختيار كامل داشته باشد و چنين استفاده اي از منافع زمين، تنها در زمان ظهور براي "بندگان صالح" فراهم است. ✅البته، عده اي ديگر اين برداشت را نمي پذيرند، بلكه معتقدند: آيه عام است و در هر زمان امكان دارد عده اي از "بندگان صالح" زمين را به "ارث" ببرند. هر چند محدوده اي معين و كوچك از زمين را در اختيار داشته باشند و با برقراري حكومت ديني، بتوانند از منافع شان بهره ببرند. با اين همه، حكومت امام زمان (علیه السلام) مصداق كامل و تمام اين آيه شريفه است. امام باقر (علیه السلام) مي‌فرمايد: «و قوله (وَلَقَدْ كَتَبنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعدِ الذِّكر)قال: اَلكُتُبُ كُلُّها ذِكر، (وَاَنَّ الاَرضَ يَرِثُها عِبادِي الصالِحُونَ) قالَ: اَلْقائِمُ(علیه السلام) وَاَصحابُه»؛ (مجمع البيان، ج 4) ✅مراد از كلمه «ذكر» در «وَلَقَد كَتَبنا...» همه كتاب هاي پيامبران است. و مراد از «اَنّ الاَرضَ...» قائم (علیه السلام) و ياران اوست. 🔴از کار افتادن سلاح ها، خصوصاً سلاح اتمی و خلع سلاح اسرائیل 🎞⬅️قدم بعدی صباح النور، خلع سلاح جهانی و از کار انداختن سلاح های اتمی است! او در یک اقدام غافلگیر کننده، سوئیچ شلیک همه سلاح های اتمی در سراسر جهان را فعال کرده و آن ها را به تهدیدی علیه دارندگانشان (ابرقدرت ها) تبدیل می کند. نکته جالب اینکه در این بین، اسرائیل جزو شاخص ترین کشورهایی است که توسط اِن صباح النورخلع سلاح می شود! * تهمت استفاده امام زمان (عج) از سلاح اتمی در رسانه های غربی چیز جدیدی نیست و سال ها پیش اولسون ولز در فیلم "مردی که آینده را دید" هم به این موضوع اشاره کرده بود. ✅نظیر چنین موردی را می توان در برخی از روایات مشاهده کرد: "یکی از علامت‌های عظمت الهی نیز، از کار افتادن سلاح‌های روز و بدون استفاده شدن آن‌ها در مقابل اراده آن حضرت است. آن حضرت، بدون آنکه به سلاح‌های کشتار جمعی امروز احتیاجی داشته باشد، با سلاح‌های مرسوم پیشینیان به مبارزه با معاندان می‌پردازد و بدیهی است که آنان نیز قدرت به کارگیری سلاح‌های خود را نخواهند داشت." 📙 (درس مهدویت آیت‌الله محمدعلی ناصری استاد اخلاق و مدیر حوزه علمیه حضرت ولی عصر(عج)) ╔═.🍃.══════╗ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ╚══════.🍃.═╝
‍ ‍ تحلیل فیلم X-Men: Apocalypse کلاس امام شناسی هالیوود! 🎥 قسمت ششم 🎥 🔴صحبت با همه مردم دنیا به زبان خودشان 🎞⬅️در یکی از سکانس ها، اِن صباح النور با کمک قدرت پروفسور ایکس (ژاویر) پیام خود را به همه دنیا منتقل می کند. جالب اینکه همه افراد این پیام را به طور واضح و به زبان خود می شوند! ✅نظیر چنین اتفاقی را در روایات مربوط به امام عصر (ع) نیز می توان مشاهده کرد: "میان علامت‌های قیام مهدی (عج) ندای آسمانی جایگاه ویژه‌ای دارد. مطرح شدن این مطلب در روایات فراوان، تطبیق آیاتی از قرآن توسط اهل ‌بیت (ع) بر آن، مطرح شدن آن در آخرین توقیع، حتمی بودن و آغاز ظهور حضرت به وسیله ندا، نشان از اهمیت آن دارد. ✅ مهم‌ترین هدف از ندای آسمانی، شناساندن حضرت به جهانیان و اعلان آمدن او است. پیروان حق، با شنیدن ندای آسمانی، نشاط و شادابی خاصی می‌یابند و آگاه می‌شوند که مولایشان بعد از قرن‌ها انتظار می‌آید و در پرتو آن، حق و عدالت همه جا را نورانی خواهد کرد. گویی با شنیدن ندا، روحی تازه در وجودشان دمیده می‌شود. از سوی دیگر، دشمنان حضرت با شنیدن آن ندا، می‌فهمند برابر قدرت آسمانی او توانی ندارند و نمی‌توانند مقاومت کنند." ✅از امام رضا (ع) نقل شده است: "هنگام فقدان آب گوارا، بسیاری از مردان و زنان مؤمن، دلسوخته و متأسف و اندوهناکند. گویی آنان را در ناامید‌ترین حالاتشان می‌بینم که ندا را می‌شنوند؛ ندایی که از دور، مانند شنیده شدن از نزدیک، شنیده می‌شود. آن، رحمتی برای مؤمنان و عذابی بر کافران است" (شیخ صدوق، 1380: ج2، ص59) ✅ندای آسمانی، همگانی است و هر کس با زبان خود این ندا را می‌شنود 📙(نعمانی، همان: ص262).  ✅دیگر جایی برای عذر و بهانه باقی نمی‌ماند که اگر واقعاً می‌دانستیم او حجت خداوند است، از او پیروی می‌کردیم. در روایتی از امام جعفر صادق علیه السلام چنین نقل شده است: «به اسم و کنیه و نسب حضرت، ندا داده می‌شود. این مطلب، دهان به دهان بین اهل حق و باطل و موافقان و مخالفان می‌چرخد، تا حجت را بر آنان در شناختن او تمام کند» 📘 (مجلسی، 1404: ج53، ص3). ╔═.🍃.══════╗ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ╚══════.🍃.═╝
‍ ‍ تحلیل فیلم X-Men: Apocalypse کلاس امام شناسی هالیوود! 🎥 قسمت آخــر 🎥 🔴تبدیل زمین به زمینی دیگر 🎞⬅️در نهایت، در این فیلم سکانسی وجود دارد که اِن صباح النور با کمک قدرت خود، زمین را دگرگون ساخته و دست به خلق ساختاری جدید از آن می زند. به عبارتی، دنیا وجه دیگری از خود را به واسطه حضور اِن صباح النور نمایان می سازد. ✅وجود چنین رویدادی در زمان ظهور هم در قرآن و احادیث پیش بینی شده است: ✨يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ "در آن روز كه اين زمين به زمين ديگر و آسمان ها (به آسمان هاى ديگرى) مبدل مى‏شود و آنان در پيشگاه خداوند واحد قهار ظاهر مى‏گردند. ✅عبد اللَّه بن ضمرة از كعب الأحبار نقل كرده كه او گفت: "چون روز قيامت فرا رسد، بندگان به صورت چهار دسته محشور مى ‏شوند: دسته‏اى سواره، دسته‏اى بر گام هاى خويش قدم برمى‏دارند، دسته‏اى به زمين خورده و به زانو درآمده، و دسته‏اى به روى در افتاده و كر و لال و كورند، آنان چيزى نمى ‏فهمند و سخن نمى ‏گويند و به آنان‏ اجازه داده نمى‏ شود كه پوزش بخواهند. آنان كسانى باشند كه آتش صورت هاشان را بريان مى‏ كند و در اين حال كه لب هايشان سوخته، كريه المنظر مى ‏شوند. به كعب گفته شد: اى كعب، اينان كه به روى در افتاده مشحور مى‏ شوند و حالشان چنين است چه كسانى‏اند؟ كعب گفت: آنان بر گمراهى و ارتداد و پيمان‏شكنى بوده‏اند، پس بد چيزى است آنچه براى خويشتن از پيش فرستاده‏اند. روز ديدار خدا كه با خليفه و وصى پيامبرشان و عالم و سرور و فاضل خود و پرچمدار و صاحب حوض و مورد اميد و اميدوارى در غير اين عالم (يعنى در دنيا) به جنگ پرداخته ‏اند، او همان علمى است كه ناشناخته نمى ‏ماند و شاهراهى است كه هر كه از آن بركنار رود هلاك مى ‏شود و در آتش واژگون مى ‏گردد. قسم به خداى كعب آن على (ع) است كه دانشمندترين آنان از حيث علم و پيشقدم‏ترين ايشان در اسلام و سرشارترينشان از نظر بردبارى است. كعب در شگفت است از كسى كه ديگرى را بر على (ع) مقدم مى‏ دارد. و آن مهدى قائم علیه السلام از تبار علىّ علیه السلام است كه زمين را به زمين ديگرى دگرگون مى‏ سازد، و با وجود اوست كه عيسى بن مريم بر نصاراى روم و چين احتجاج مى‏ كند. همانا مهدى قائم (ع) خود از نسل على (ع) است كه از حيث آفرينش و خوى و آراستگى قيافه و ظاهر و شكوه شبيه‏ترين مردم به عيسى بن مريم (ع) است. خداى عزّ و جلّ آنچه به همه‏ پيامبران بخشيده به او عطا مى‏ فرمايد، بلكه بيشتر و برتر از آن بدو ارزانى خواهد داشت. همانا قائم (ع) از فرزندان على (ع) داراى غيبتى است همچون غيبت يوسف و بازگشتى همانند بازگشت عيسى بن مريم. پس از غيبتش با طلوع ستاره سرخ آشكار خواهد شد هم زمان با ويرانى زوراء كه شهر رى است و فرو رفتن مزوره كه همان بغداد باشد و خروج سفيانى و جنگ فرزندان عباس با جوانان ارمنستان و آذربايجان چنان جنگى كه هزاران و هزاران نفر در آن كشته مى ‏شوند. هر جنگجو شمشيرى زيور يافته به دست مى ‏گيرد، پرچم هاى سياه بر آن به اهتزاز درمى ‏آيند. آن جنگى است كه به مرگ سرخ و طاعون بسيار خطرناك آميخته است‏." 📗الغيبة للنعماني ص 145( ترجمه غفارىص205)-بحار ج‏52 ص 226 🎞⬅️اما اوج کینه و عداوت کارگردان این اثر در نقطه پایانی فیلم خودنمایی می کند. جایی که همه انسان ها از رویارویی با اِن صباح النور ناامید شده اند و پیروزی وی تقریباً بر همگان مسجل شده است. در این زمان است که جهش یافته ها به نیت شوم اِن صباح النور پی برده و با کمک قدرت های فرابشری خود علیه وی قیام می کنند و او را از بین می برند. ⭕️نسخه ای جسورانه که غرب آرزوی تحقق آن را در دنیای واقعی هم برای پیروان مهدویت و ظهور در سر می پروراند و تلاش می کند تا در نهایت به مقصود شوم خود به هر طریق ممکن برسد. ╔═.🍃.════╗ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d ╚════.🍃.═╝
✅آیت الله شوشتری میفرمودند: 🔹روزی شخصی[۱] خدمت حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) می رسد و می گوید: 🔻آقا من بعضی شبها برای خواب می مانم چه کار کنم؟ دعائی بفرمائید! 🔹آقا هم می فرمایند: چه ساعتی دوست داری بیدار شوی؟ 🔹می گوید: ساعت سه نصف شب. 🔹ایشان می فرمایند: 🔻برو إن شاء الله بیدار می شوید. 🔻الان چندین سال است که از این جریان می گذرد این شخص به من گفته بود که از آن تاریخ به بعد هر شب سر همان ساعت بیدار می شوم و لو اینکه ساعتی قبل خوابیده باشم و نماز شبم ترک نشده است. _____ [۱] نوۀ دختری مرحوم آیت الله حاج سیّدمحمدتقی موسوی اصفهانی (ره) صاحب کتاب شریف مکیال المکارم، آیت الله سیّدمحمدباقر ابطحی اصفهانی، که خود هم یکی از علمای حوزۀ علمیه قم می باشد. ------------------------- -https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✍️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های و جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» 💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :« ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده !» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم می‌خواهد با آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... ✍️نویسنده: -------------------------- https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✍️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 💠 به محض فرود هلی‌کوپترها، عباس از پله‌های ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر را به یوسف برساند. به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالی‌که تنها یک بطری آب و بسته‌ای آذوقه سهم‌شان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت. 💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زن‌عمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند. من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجره‌اش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!» 💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه امشب هم نمیشه!» عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«ان‌شاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر را به چشم دیده بود که جواب خوش‌بینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزاده‌ها انقدر تجهیزات از پادگان‌های و جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلی‌کوپترها سالم نشستن!» 💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، چطور جرأت کردن با هلی‌کوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمی‌شد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش می‌گفتن و همه دورش بودن، یکی از فرمانده‌های ایرانه. من که نمی‌شناختمش ولی بچه‌ها می‌گفتن !» لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :« ایران فرمانده‌هاشو برای کمک به ما فرستاده !» تا آن لحظه نام را نشنیده بودم و باورم نمی‌شد ایرانی‌ها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رسانده‌اند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟» 💠 حال عباس هنوز از که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمی‌دونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو داعش حتماً یه نقشه‌ای دارن!» حیدر هم امروز وعده آغاز را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم می‌خواهد با آمرلی صحبت کند. 💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمی‌دانستیم کلام این فرمانده ایرانی می‌کند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لوله‌ها را سر هم کردند. غریبه‌ها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لوله‌ها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشی‌ها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو می‌بریم همون سمت و با می‌کوبیم‌شون!» 💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط کن!» احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمی‌ترسید و برایشان خط و نشان هم می‌کشید، ولی دل من هنوز از داعش و کابوس عدنان می‌لرزید و می‌ترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم. 💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با ده‌ها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب می‌شد از خواب می‌پریدیم و هر روز غرّش گلوله‌های تانک را می‌شنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز را می‌کوبید، اما دل‌مان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه بر بام همه خانه‌ها پرچم‌های سبز و سرخ نصب کرده بودیم. حتی بر فراز گنبد سفید مقام (علیه‌السلام) پرچم سرخ افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم. 💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل حیدر را نمی‌دانستم که دلم از دوری‌اش زیر و رو شده بود. تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس گرما گرفتم و حالا از داغ دوری‌اش هر لحظه می‌سوختم. 💠 چشمان و خنده‌های خجالتی‌اش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بی‌صدا می‌بارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را بگذاریم. ساعتی به مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید... ✍️نویسنده: -------------------------- https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✍️ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d 💠 از موقعیت اطرافم تنها هیاهوی مردم را می‌شنیدم و تلاش می‌کردم از زمین بلند شوم که صدای بعدی در سرم کوبیده شد و تمام تنم از ترس به زمین چسبید. یکی از مقام به سمت زائران دوید و فریاد کشید :«نمی‌بینید دارن با تانک اینجا رو می‌زنن؟ پخش شید!» 💠 بدن لمسم را به‌سختی از زمین کَندم و پیش از آنکه به کنار حیاط برسم، گلوله بعدی جای پایم را زد. او همچنان فریاد می‌زد تا از مقام فاصله بگیریم و ما می‌دویدیم که دیدم تویوتای عمو از انتهای کوچه به سمت مقام می‌آید. 💠 عباس پشت فرمان بود و مرا ندید، در شلوغی جمعیت به‌سرعت از کنارم رد شد و در محوطه مقابل مقام ترمز کشید. برادرم درست در آتش رفته بود که سراسیمه به سمت مقام برگشتم. رزمنده‌ای کنار در ایستاده و اجازه ورود به حیاط را نمی‌داد و من می‌ترسیدم عباس در برابر گلوله تانک شود که با نگاه نگرانم التماسش می‌کردم برگردد و او در یک چشم به هم زدن، گلوله‌های خمپاره را جا زد و با فریاد شلیک کرد. 💠 در سه گلوله تانک که به محوطه مقام زدند، با چند خمپاره داعشی‌ها را در هم کوبید، دوباره پشت فرمان پرید و به‌سرعت برگشت. چشمش که به من افتاد با دستپاچگی ماشین را متوقف کرد و همزمان که پیاده می‌شد، اعتراض کرد :«تو اینجا چیکار می‌کنی؟» 💠 تکیه‌ام را به دیوار داده بودم تا بتوانم سر پا بایستم و از نگاه خیره عباس تازه فهمیدم پیشانی‌ام شکسته است. با انگشتش خط را از کنار پیشانی تا زیر گونه‌ام پاک کرد و قلب نگاهش طوری برایم تپید که سدّ شکست و اشک از چشمانم جاری شد. 💠 فهمید چقدر ترسیده‌ام، به رزمنده‌ای که پشت بار تویوتا بود اشاره کرد ماشین را به خط مقدم ببرد و خودش مرا به خانه رساند. نمی‌خواستم بقیه با دیدن صورت خونی‌ام وحشت کنند که همانجا کنار حیاط صورتم را شستم و شنیدم عمو به عباس می‌گوید :«داعشی‌ها پیغام دادن اگه اسلحه‌ها رو تحویل بدیم، کاری بهمون ندارن.» 💠 خون در صورت عباس پاشید و با عصبانیت صدا بلند کرد :«واسه همین امروز مقام رو به توپ بستن؟» عمو صدای انفجارها را شنیده بود ولی نمی‌دانست مقام حضرت مورد حمله قرار گرفته و عباس بی‌توجه به نگرانی عمو، با صدایی که از غیرت و غضب می‌لرزید، ادامه داد :«خبر دارین با روستای بشیر چیکار کردن؟ داعش به اونا هم داده بود، اما وقتی تسلیم شدن ۷۰۰ نفر رو قتل عام کرد!» 💠 روستای بشیر فاصله زیادی با آمرلی نداشت و از بلایی که سرشان آمده بود، نفسم بند آمد و عباس حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«می‌دونین با دخترای بشیر چیکار کردن؟ تو بازار حراج‌شون کردن!» دیگر رمقی به قدم‌هایم نمانده بود که همانجا پای دیوار زانو زدم، کابوس آن شب دوباره بر سرم خراب شد و همه تنم را تکان داد. 💠 اگر دست داعش به می‌رسید، با عدنان یا بی عدنان، سرنوشت ما هم همین بود، فروش در بازار موصل! صورت عباس از عصبانیت سرخ شده بود و پاسخ داعش را با داد و بیداد می‌داد :«این بی‌شرف‌ها فقط می‌خوان ما رو بشکنن! پاشون به شهر برسه به صغیر و کبیرمون رحم نمی‌کنن!» 💠 شاید می‌ترسید عمو خیال شدن داشته باشد که مردانه اعتراض کرد :«ما داریم با دست خالی باهاشون می‌جنگیم، اما نذاشتیم یه قدم جلو بیان! اومده اینجا تا ما تسلیم نشیم، اونوقت ما به امان داعش دل خوش کنیم؟» اصلاً فرصت نمی‌داد عمو از خودش دفاع کند و دوباره خروشید :«همین غذا و دارویی که برامون میارن، بخاطر حاج قاسمِ که دولت رو راضی می‌کنه تو این جهنم هلی‌کوپتر بفرسته!» 💠 و دیگر نفس کم آورد که روبروی عمو نشست و برای مقاومت التماس کرد :«ما فقط باید چند روز دیگه کنیم! ارتش و نیروهای مردمی عملیات‌شون رو شروع کردن، میگن خیلی زود به آمرلی می‌رسن!» عمو تکیه‌اش را از پشتی برداشت، کمی جلو آمد و با غیرتی که گلویش را پُر کرده بود، سوال کرد :«فکر کردی من تسلیم میشم؟» و در برابر نگاه خیره عباس با قاطعیت داد :«اگه هیچکس برام نمونده باشه، با همین چوب دستی با داعش می‌جنگم!» 💠 ولی حتی شنیدن نام امان‌نامه حالش را به هم ریخته بود که بدون هیچ کلامی از مقابل عمو بلند شد و از روی ایوان پایین آمد. چند قدمی از ایوان فاصله گرفت و دلش نیامد حرفی نزند که به سمت عمو برگشت و با صدایی گرفته را گواه گرفت :«والله تا وقتی زنده باشم نمیذارم داعش از خاکریزها رد بشه.» و دیگر منتظر جواب عمو نشد که به سرعت طول حیاط را طی کرد و از در بیرون رفت... ✍️نویسنده: -------------------------- https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
آقای رئیس جمهور سه سال قبل در جمع هيات دانماركی گفت: سياست خارجی ما، بر مبنای برد برد است ما تازه فهميديم که ایشان ، راست گفته اند و چی گفته اند ... 😊 👈 هرکس، بیت المال را برد ، برد ... 👈 هرکس پول را، به کانادا برد ، برد ... 👈 هرکس خانواده اش را، به اروپا و آمریکا برد ، برد ... 👈 هرکس پول نفت را ، برد ، برد ... 👈 هركس شرافت ما رو برد ، برد ... 👈 هرکس آبروی ملت را برد ، برد ... 👈 هرکس با کامیون ، شمش طلا را ، برد ، برد‌‌ ... 👈 هركس ، عزت ایران رو ، برد ، برد ... 👈 هركس ، دكل نفت را ، برد ، برد ... كلا هركسی ، هرچى برد ، برد