فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دیدنی
تصویر با کیفیت از پلنگ@
درفصل زمستان،بسیار زیبا وباشکوه
#حیوانات
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🔴برای درمان زخم معده صبحها انجیرخشک بخورید
🔹بدترین زخم معده را با انجیر خشک میتوان درمان کرد.
🔹به مدت ۱۰ روز ناشتا روزی ۱ عدد انجیرخشک بخورید، یا انجیر را در عسل قرار داده و روزی ۱ عدد ناشتا میل کنید
#سلامتی
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
تصویر بسیار زیبایی از دیوار چین.
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امان از شعر شهریار ....💔
@روحش شاد
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
حسن ختام با ی لبخند😍👇
#لطیفه😁
ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻣﯿﮕﻢ : ﻣﺎﺳﺖ ﺗﺮﺵ ﺷﺪﻩ .😕
ﺑﺮﯾﺰﻣﺶ ﺳﻄﻞآﺷﻐﺎﻝ؟❓
ﻣﯿﮕﻪ : ﻧﻪ ﺣﯿﻔﻪ،
ﺑﺪﻩ #ﺑﺎﺑﺎﺕ ﺑﺨﻮﺭﻩ 😆
ﺍﺻﻼ ﺗﻮ ﺭﺍﺑﻄﺸﻮﻥ #ﻋﺸﻖ ﻣﻮﺝ ﻣﯿﺰﻧﻪ ......😀
ﻣا هم ﺣﺎﺻﻞ ﻋﺸﻘﺸﻮنیم....😍😜
👇😍🍳
🌷🌹🌹🌷🌹🌷
#احکامشرعی🌷🌹🌷🌷🌷
#احکام_غذا
1️⃣ مکروه است غذایی که غیرقابل استفاده است در زباله ریخته شود . غذای غیر قابل استفاده هم #مستحب است حتی المقدور به حیوانات داده شود نه سطل آشغال.
2️⃣ خوراندن پنهانی غذا به شخصی که اگر بفهمد و مطلع شود راضی به خوردن آن غذا نیست، حرام است .چون مصداق فریب دادن است .
مثل خوراندن چیزی توسط #زن به #شوهر 😊😅
#احکام_شرعی #لطیفه
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌱 ❤️ #فرزاد و یاسمن #قسمت_اول سلام اسم من فرزاده حالا که دارم داستان زندگیمو مینویسم حس میکنم کلی
🌱 ❤️
#قسمت_چهارم
نمیدونستم درباره چی باهاش صحبت کنم انگار اون یکم از من سر زبون دارتر بود لبخندی زد و گفت اسمتون چیه؟ با تعجب گفتم یعنی شما نپرسیدید کسی میاد خواستگاری اسمش چیه ؟ خندید و گفت چرا میخاستم سر صحبت رو باهم باز کنیم.
خندیدم و این شد مقدمه ی حرف زدن ما ،گفتم پیمانکارم و خونه و سازه های کوچک رو با سرمایه ای که دارم انتخاب میکنم و به سرانجام میرسونم .
امیدوارم باهم خوشبخت بشیم ،یاسمن هم گفت قصد درس خوندن نداره و ترجیح میده توی خونه بمونه و خونه دار باشه ،اتفاقا خیلی از این حرفش خوشم اومد دوست نداشتم دختر زیبایی مثل یاسمن بره دانشگاه و ازم دور بشه،همچین تفکری داشتم با رضایت و خرسندی از اتاق اومدیم بیرون ،وقتی مامانم لبخند رو لبامون دید کل محکمی کشید و دست زد.همه خوشحال بودن خیلی زود مقدمات عقدمون فراهم شد ،مدت خیلی کوتاهی نامزد موندیم تو دوران نامزدی انقدر شیفته یاسمن شده بودم که حد نداشت و تمام وقتمو تمام و کمال با اون میگذروندم ،خانوادش ادمهای خیلی خوبی بودن برادر بزرگش بعد از مراسم عقد ما رفت شهرستان و نشد که خیلی باهم صحبت کنیم و بدونم که چطور آدمی هست؟
بعد از شش ماه نامزدی تصمیم گرفتیم بریم سر خونه زندگیمو،یکی از اون خونه هایی که خودم ساخته بودم رو انتخاب کردم تا توش زندگی کنیم ،پدر یاسمن هم چون یدونه دختر داشت بهترین جهیزیه رو براش حاضر کرده بود،میتونستم خوشبختی رو با تک تک سلولهام لمس کنم ،چند روز مونده به عروسی،توی بازار چشمم افتاد به گردنبندی که به گفته ی دوست طلافروشم گرون ترین چیزی بود که تا حالا براش اومده بود ،تصور اون گردنبند زیبا روی گردن یاسمن وسوسم میکرد تا اونو براش بخرم .
وضعم خوب بود و با پس اندازی که داشتم خیلی راحت میتونستم اونو بخرم .
تصمیم گرفتم گردنبند رو براش بخرم تا موقع عروسی توی باغ بندازم گردنش تا هم غافلگیر بشه و هم یه جورایی هدیه ی عروسی باشه.
💐💐💐💐
#قسمت_پنجم
روز عروسی گردنبند رو گذاشتم توی جیب کتم و با خودم گفتم بعد از رقص عروس میندازم گردنش.
عروسی خیلی خوبی برگذار کردیم همه چیز به بهترین شکل ممکن بود، بعد از رقص ،از فیلمبردار خواستم لحظه ی غافلگیر شدن یاسمنو ثبت کنه. گردنبندو از جیبم دراوردم و کنار گوش یاسمن گفتم یه سورپرایز ویژه برات دارم ،یاسمن با تعجب نگام کرد و گفت همه ی عروسی برام سوزپرایز بود دیگه
خندیدم و گفتم نه هنوز مونده چشماتو ببند
گردنبندو جلوی چشمام گرفتم و آروم گفتم ،خب حالا میتونی چشماتو باز کنی ،یاسمن با ذوق نگاهی بهش انداخت چند لحظه ماتش برده بود،برق زیبای اون چشم همه رو گرفته بود.
زن داداش یاسمن اومد جلو و با ذوق گفت وااای باورم نمیشه تو کل زندگیم چیزی به این قشنگی ندیده بودم خوش به حالت یاسمن اقا فرزاد خیلی دوست داره ها.
یاسمن محکم بغلم کرد و گفت ممنون بابت هدیه ی قشنگت خیلی خوشحالم کردی .
زن داداشش یهو گردنبندو از دستم بیرون کشید و اجازه نداد که برای اولین بار یاسمن اونو لمس کنه و بندازم گردنش .با تعجب نگاش کردم ،داشت به گردنبند مات و مبهوت نگاه میکرد با ذوق و حسادت گفت خیلی قشنگه مبارکت باشه،یاسمن چشم غره رفت و گفت ممنون،گزدنبند رو گرفتم و انداختم گردنش .چقدر روی پوستش میدرخشید
💐💐💐
#قسمت_ششم
این گردنبند فقط لایق یاسمن بود چه خوب که براش گرفتم ،تا اخر مجلس همه مات و مبهوت گردنبندو نگاه میکردن و تعریف و تمجید بود که به گوشم میرسید.
وقتی مراسم تمام شد همه تا جلوی در همراهیمون کردن.دل تو دلم نبود که میخاستم با عشقم زندگیمو شروع کنم
یاسمن به کمک من لباس عروسشو عوض کرد و گردنبندو هم گذاشت روی میز کنار تخت.همه چیز عالی برگذار شده بود و خوشحال بودم و خدارو شکر میکردم.
صبح زود با صدای یاسمن از خواب بیدار شدم داشت کنار گوشم اهنگ میخوند ،چشمامو که باز کردم لبخندی زدم و گفتم سلام صبح بخیر اولین روز زندگیمون مبارک
خندید و گفت صبح بخیر عزیزم باورم نمیشه تو خونه ی خودمون باشیم ،یکمی باهم حرف زدیم و بعدش یاسمن بلند شد و گفت الانه که مامانم برامون صبحانه بیاره
میرم لباسامو عوض کنم ،من هم از جام پاشدم و رفتم توی اشپزخونه کتری رو پر کردم و گذاشتم تا بجوشه
چند لحظه بعد یاسمن از توی اتاق صدام کرد و گفت فرزاد یادت نمیاد دیشب گردنبندمو کجا گذاشتم؟؟؟ نیستش هر چی میگردم....
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
دوستان ببخشید
مثل اینکه من ادامه ی داستان رواشتباه فرستادم،ضمن عرض پوزش ادامه ی داستان خدمت شما عزیزان 👆👆👆
وممنون از عزیزی که یادآور این موضوع شدن💐💐
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌱 ❤️ #قسمت_چهارم نمیدونستم درباره چی باهاش صحبت کنم انگار اون یکم از من سر زبون دارتر بود لبخندی ز
🌱 ❤️
#قسمت_هفتم
بیخیال گفتم همونجا روی عسلی کنار تخت گذاشتی.دوباره صداش بلند شد و گفت هر چی میگردم نیست نمیدونی رو کدوم عسلی گذاشتم؟؟ رفتم توی اتاق و گفتم اونجا گذاشتی دیگه یادت رفته؟؟ خودم از گردنت بازش کردم گذاشتم اونجا
یاسمن سرشو تکون داد و کلافه گفت نمیدونم اصلا یادم نمیاد جایی غیر از اینجا باشه.
صدای زنگ در بلند شد ما هم شروع کرده بودیم تمام اتاقو میگشتیم دنبال گردنبند.
یاسمن گریه ش گرفته بود و میگفت من مطمئنم دزد اومده شب که ما خاب بودیم گردنبندمو برداشته برده
عصبی گفتم اخه من خابم اونقدرم سنگین نیس مطمئنم اگه کسی وارد اتاقم میشد میفهمیدم ،از اون گذشته مگه کسی کلید اینجارو داره که بخاد بیاد خونه ی ما؟؟؟
یاسمن با گریه گفت پس میگی چی شده کسی نیومده تو خونمون پس گردنبند به اون گندگی مگه میشه گم بشه؟؟؟
با ناراحتی گفتم حالا برو درو باز کن هلاک شد اونی که پشت دره
با گریه رفت درو باز کرد مادرش پشت در بود وقتی حال و روز یاسمنو دید بیچاره حسابی ترسیده بود با نگرانی اومد و پرسید چی شده؟ دعواتون شده؟؟؟ یاسمن با گریه گفت کاش دعوامون میشد ،گردنبندم نیس مامان،خودم دیشب گذاشتم رو عسلی و حالا انگار آب شده رفته تو زمین ،مادر یاسمن گفت خاک بر سرم گم کردیش؟؟؟
خب فکرتو به کار بنداز ببین کجا گذاشتیش اخع مگه کوچیک بود که به این راحتی گم بشه ؟؟؟
جواب دادم والا تمام اتاقو زیر و رو کردیم حالا وقتشه سالنم بگردیم
مادر یاسمن صبحانه رو روی میز گذاشت و پا به پای ما شروع کرد به گشتن اتاق و سالن
💐💐💐💐
#قسمت_هشتم
گوشی رو برداشتم و شماره ی خونه مادرمو گرفتم میخاستم از خواهرم بپرسم دیشب ندیدن گردنبندو؟؟ اصلا ممکنه اشتباه کنم؟ همین که به مامان زنگ زدم سریع خودشو رسوند. حال همه گرفته بود همه جای خونه رو گشتیم و گریه های یاسمن بدتر رو مخم بود .
تقریبا تا غروب همه ی خواهرام و خانواده ی یاسمن اومدن خونمون و همه بسیج شدن تا بگردن و گردنبندو پیدا کنن ولی انگار چیزی به اون سر و شکل وجود نداشته و گشتنمون بی فایده بود.
یاسمن انقد روز اول عروسی گریه کرده بود که چشماش باد کرده بود،بهش گفتم بس کن یاسمن فدای سرت دیگه با گریه که پیدا نمیشه اگه مالم حلال باشه برمیگرده .
زن داداش یاسمن یه گوشه نشسته بود و فقط نگاه میکرد. نمیدونم چرا هنوزم بهش شک داشتم ،بلند شد بچه شو ببره دسشویی نمیدونم چرا دنبالش راه افتادم و رفتم
نمیدونستم کاری که دارم میکنم درسته یا نه؟ بچه رو که اورد بیرون آروم رفتم کنار گوشش گفتم نگین خانم اگه شما برداشتی دوستانه بیار بده چون جایی نمیتونی بفروشیش چیز گرون قیمتیه باید کاغذ خرید ارائه بدی.
با چشمای گرد شده بلند شد و عصبی گفت چی داری میگی علنا داری به من تهمت میزنی که من دزدیدم؟؟؟ مگه من دزدم؟؟؟ یعنی چی؟؟؟
پوفی کشیدم و گفتم ببین دوستانه بهت میگم اگه پسش بدی اصلا به هیچ کس نمیگم کار تو بوده و خیلی راحت میگم یه گوشه پیداش کردم ،قول میدم
نگین عصبی بچه رو پرت کرد و جیغ زد چی میگی تو؟؟؟ حرف دهنتو ببند من چشمم دنبال مال یاسمن باشه؟؟؟ شوهرش اومد جلو و پرسید چی شده؟؟ نگین عصبی گفت نمیدونم والا زود باش بریم من نمیتونم یه دقیقم اینجا بمونم .
شوهرش گفت چرا مگه چی شده؟؟؟
نگین با پروویی گفت..
#قسمت_نهم
به من تهمت میزنه میگه گردنبندو تو برداشتی. کاش دیشب پای من قلم میشد و دنبالتون نمی اومدم اینم عوض دستت درد نکنه اس؟
حالا که دیگه کار از کار گذشته بود بهتر بود از حقم دفاع میکردم چون وقتی دیشب من رفتم حموم و یاسمن رفت اونا رو بدرقه کنه احتمالا برداشته بود. جز اونا کسی تو خونمون نبود. با عصبانیت گفتم: من نگفتم بکن تو بوق و کرنا حتی این سوالا رو از خواهرای خودمم میپرسم و تمام وسیله هاشونم قراره چک کنم. منتها شما خیلی مشتاق تر بودی واسه اون گردنبند. گفتم اگه برداشتی بی آبروریزی بده. اونم که خودت آبروریزی کردی...
داداش یاسمن عصبانی گفت: فرزاد خان شمام به این راحتی تهمت میزنید از کجا انقد مطمئنید زن من دزده؟ تا حالا چی رو دزدیده که حاضرید به راحتی بهش تهمت بزنید؟ اصلا مدرک دارید؟…
حق به جانب گفتم: ببین آقاجان دیشب من رفتم حموم یاسمن رفت اینا رو راه بندازه جز اینا هیچکس تو خونه من نبود پس یا کار خواهرای منه یا کار زن شما…
مادر یاسمن ناراحت شد و گفت: آقا فرزاد شاید یه جایی همین طرفاست چراتهمت میزنید خدا رو خوش نمیادا.. شونه هامو بالا انداختم. شوهر نگین گفت: باشه من همه ی وسایلای زنمو میارم میریزم بیرون اگه باشه یا تو کیفشه یا چمدون… نگین جیغ زد: یعنی چی تو بهم شک داری؟ من اجازه ی این کارو نمیدم شاید یه چیز شخصی تو وسایل منه؟!.. شوهرش گفت: نه اتفاقا باید ثابت بشه که تهمت زدن و کارشون خیلی زشته… رفت کیف نگینو آورد و محتواش رو بیرون ریخت. قرار شد وقتی رفتن خونه پدرش چمدون رو هم بگردن.
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌱 ❤️ #قسمت_چهارم نمیدونستم درباره چی باهاش صحبت کنم انگار اون یکم از من سر زبون دارتر بود لبخندی ز
ظاهرا چیزی پیدا نشد ولی نمیدونم چرا از توی چشماش میخوندم که کار خودشه. نگین با عصبانیت موقع خروج از خونه گفت: ببین آبروی منو جلوی همه بردی ولی دارم برات. پشیمونت میکنم… بیخیال نگاش کردم و… .
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌱 ❤️ #قسمت_هفتم بیخیال گفتم همونجا روی عسلی کنار تخت گذاشتی.دوباره صداش بلند شد و گفت هر چی میگردم
🌱 ❤️
#قسمت_دهم
بیخیال نگاش کردمو هیچی نگفتم. بعد از اینکه همه رفتن رفتم کنار یاسمن و بهش گفتم: فرض کن همچین چیزی نبوده.. اصلا تا پول دستم بیاد یکی بهترشو میخرم برات. اصلا بهش فکر نکن به خاطر اون خودتو اذیت نکن…
با گریه گفت: یعنی میگی نگین برداشته؟…
با شک پرسیدم: حرکت مشکوکی ازش دیدی؟
یکم فکر کرد و گفت: نه دیشب هر سه اومدن تو اتاق و یکم دید زدن شوخی کردن و رفتن... همین!
با خونسردی گفتم: بیخیال ولش کن دیگه تموم شد و رفت…
یاسمن خیلی حالش گرفته بود. بدترین روزای زندگیم با اون اتفاق رقم خورد. روزایی که می شد حسابی خوش بگذره و طلایی باشه کوفتمون شد. یاسمن تمام مدت چشمش مونده بود دنبال گردنبند و به اینکه هر جا میشینه چشمش بگرده عادت کرده بود. یه مدت گذشت کم کم زندگیمون داشت روال می گرفت و همه چی خوب می شد.
یکم پول پس انداز کردم دوماه بعد عروسیمون تصمیم گرفتم یه گردنبند شبیه همون براش بخرم
،بالاخره تونستم برم و گردنبند رو بخرم
پیچیدمش تو کادو و آوردم خونه تا حسابی یاسمن خوشحال بشه ...
#قسمت_یازدهم
💐💐💐
در رو که باز کردم یاسمن تو آشپزخونه بود.
رفتم با ذوق گفتم: سلام عزیزدلم خوبی؟
خیلی سرد گفت: سلام مرسی..
اخم کردم و گفتم: چیزی شده؟ چرا پکری؟
با قیافه ی درهم گفت: هیچی. کجا بودی تا الان؟
لبخند زدم و گفتم: سرکار. بعدشم در خدمت شما…
نگاهی بهم انداخت و گفت: دیر کردی. چه به خودت رسیدی؟
اخمی کردم و گفتم: این حرفا چیه میزنی یاسمن؟ دیوونه شدی؟..
گردنبند رو از جیبم درآوردم و گفتم: اینو واسه تو گرفتم.
گفتم بابت گم شدن اون ناراحت نباشی…
نگاهی به گردنبند انداخت و گفت:
چیکار کردی واسه ماسمالیش اینو خریدی؟..
با دهن باز گفتم: یاسمن؟!…
عصبی قاشقو کوبید تو قابلمه و رفت تو اتاق. واسه چند لحظه ماتم برد. یعنی چی؟! واقعا چرا اون حرفو زد؟ مگه من چیکار کرده بودم که اونطوری گفت؟ اصلا خطایی کرده بودم که برم معذرت خواهی کنم؟
با دودلی رفتم سمت اتاق و پشت در ایستادم.
با ناراحتی گفتم: یاسمن این چه طرز حرف زدنه؟ میشه بگی من چیکار کردم که لایق این حرفام؟ بگو تا بدونم دیگه!…
با گریه گفت: برو پی کارت فرزاد. خیلی راحت رفتی هرکار خاستی کردی؟ متاسفم واسه خودم!
💐💐💐
#قسمت_دوازدهم
با دهن باز گفتم: یاسمن این چه حرفیه میزنی؟ اینا رو از کجا یاد گرفتی؟ کی اینارو بهت گفته؟ یعنی چی؟ من از صبح میرم سر ساختمون شب خسته میام اینارو بشنوم؟..
جیغ زد: از کجا معلوم که میری سر ساختمون؟
مشت عصبی کوبیدم رو در و گفتم: خاک بر سر من که انقد احمقم. تمام فکر و ذکرم تویی و اونوقت…
عصبی برگشتم رو مبل نشستم.
یعنی چی واقعا اون حرف؟ چی شده که به اون نتیجه رسیده؟ زنای اطراف من کیا بودن؟ تو یکی از ساختمونا مهندس ناظر یه خانم بود که گهگاهی می دیدم. دیگه هیچ خانمی تو شغل من وجود نداشت که بگم دیده شک کرده. خیلی ناراحت شدم غرورم هم اجازه نمیداد بخاطر کار نکرده برم نازشو بکشم و معذرت خواهی کنم. اصلا معذرت واسه چی وقتی من کاری نکردم؟
عصبانی و ناراحت همونجا دراز کشیدم و خوابم برد.
از گرسنگی نمیدونم چند ساعت بود که خوابیده بودم از خواب پریدم. به ساعت نگاه کردم ده شب بود. احساس کردم صدای حرف زدن از اتاق میاد. فکر کردم هنوز خوابم. خوب چشمامو مالیدم گوشامو تیز کردم دیدم بله یاسمن داره تو اتاق با تلفن حرف میزنه اخه گوشی سر جاش نبود. رفتم سمت در چون کنجکاو شده بودم ببینم با کی حرف میزنه؟..
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
🌱 ❤️ #قسمت_دهم بیخیال نگاش کردمو هیچی نگفتم. بعد از اینکه همه رفتن رفتم کنار یاسمن و بهش گفتم: فرض
🌱 ❤️
#قسمت_سیزدهم
گوشمو چسبوندم پشت در شنیدم که گفت: نه بابا به خوشگلی همون قبلیه. شکم به یقین تبدیل شد یه ریگی به کفششه وگرنه این همه مدت چرا نخریده بود؟ اگه انقد دست و دلبازه چرا سر گردنبند اون بلوا رو به پا کرد؟
با تعجب فکر کردم من چه بلوایی به پا کرده بودم اخه هرکس جای من بود مثل پول یه خونه تو یه جای متوسط رو از دست میداد اونقد ریلکس رفتار نمیکرد.
حالا به زن داداشش شک کردم ولی خب اونا که بدتر منو ضایع کردن.
گوشی رو قطع کرد نفهمیدم با کیه
سریع برگشتم سرجام. از اتاق بیرون اومد.
نگاهی به من کرد و گفت: غذات حاضره پاشو بخور…
با اخم گفتم: گرسنه نیستم…
یکم نگام کرد بعد با حالت بدی داد زد: دنبال بهانه ای آره؟ میخوای طلاقم بدی بری با اون زنه بگردی؟
پوفی کشیدم و گفتم: لااله الله…
باز اگه کاری می کردم نمیسوختم من بدبخت اصلا اهل این کارا نبودم که اینطوری تاوان پس بدم!
با ناراحتی رفتم تو اتاق پتو رو روی سرم کشیدم و بدون شام خوابیدم.
کاش اصلا گردنبند نمیخریدم براش اگه میدونستم اینطوری میشه!
صبح که از خواب بیدار شدم دیدم روی مبل خوابش برده دلم نیومد بیدارش کنم روشو کشیدم و رفتم سر کار.
اون روز باید میرفتم سر ساختمونی که خانم علیمی ناظر بود.
#قسمت_چهاردهم
رسیدم سر ساختمون حالم گرفته بود. از دیروز گرسنه بودم و از طرفی اعصابم خورد بود. فشارم افتاده بود… به یکی از کارگرا گفتم زنگ بزنه برام غذا بیاد.
خانم علیمی اومد تو دفتر...به احترامش بلند شدم و گفتم:
سلام خانم علیمی بفرمایید داخل!
اومد داخل اتاق کاغذا رو ریخت جلوم و شروع کرد به توضیح دادن.
بادقت داشتم به حرفاش گوش میدادم که همون حین غذا رسید.
از شدت گرسنگی وقتی بوی غذا خورد به مشامم نزدیک بود پس بیفتم.
با شرمندگی به خانم علیمی گفتم:
خانم ببخشید من صبحانه نخوردم اگه میشه غذا بخورم بعد صحبت کنیم.
خانم علیمی معذرت خواهی کرد و گفت: ببخشید مزاحمتون نمیشم شما میل کنید من نیم ساعت دیگه برمیگردم…
تعارف کردم و گفتم:
خانم علیمی بفرمایید شما هم سر میز اینطوری از گلوم پایین نمیره..
بلند شد و گفت: نوش جانتون من صبحانه خوردم...
همینطور داشتم تعارف میکردم که یه دفعه در باز شد و یاسمن شال و کلاه کرده تو آستانه در ظاهر شد.
قفسه ی سینه اش بالا و پایین می رفت و با نفرت داشت داشت نگاهم میکرد.
با بغض اومد جلو و گفت:
پس اینه زنی که سایه انداخته رو زندگی من؟
خانم علیمی با چشمای گرد شده نگاهم کرد و گفت: چه خبره اینجا؟
با شرمندگی گفتم: من معذرت میخوام خانم شما بفرمایید بیرون ما یه مشکل کوچیک خانوادگی داریم با هم…
#قسمت_پانزدهم
خانم علیمی خواست بره که یاسمن پرید جلوش و گفت:
نه اتفاقا نرو کجا می خوای بری؟
وایسا بذار تکلیفمو روشن کنم. من مگه مسخره ام؟..
داشتم از خجالت آب می شدم.
با التماس گفتم: یاسمن خواهش میکنم خانم علیمی مهندس ناظر اینجان هیچ ربطی به چیزایی که میگی ندارن آبرو ریزی نکن...
یاسمن جیغ زد: بیخود نمی خواد سرمو شیره بمالی خودم خوب می دونم. این زن گول پول تو رو خورده. واست چی کم گذاشتم فرزاد این بود جواب زحمتای من؟ جواب عشق و اعتماد من؟...
خانم علیمی عصبی رو به من گفت: آقای رضوی این خانم چی میگن من همسر و بچه دارم این حرفا چیه؟...
یاسمن یه تای ابروش رو داد بالا و گفت: دیگه بدتر! دیگه بدتر! رابطه با زن شوهردار و بچه دار.. وای خدا این چه سرنوشتی بود نصیب من شد؟...
همه جلوی در جمع شده بودن. آبروم رفته بود درست مثل آبی که بریزه زمین هیچ چاره ای نداشتم
. سرم پایین بود یاسمن همچنان سخنرانی می کرد و من مثل کسی بودم که دیگه هیچی واسه از دست دادن نداره.
خانم علیمی هم عصبی شده بود و داشت جوابش رو می داد و می گفت به جرم تهمت از یاسمن شکایت می کنه...
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
May 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 دستگیری ۱۰ ثانیهای موبایلقاپ مشهدی توسط پلیس گشتی لباس شخصی
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
اَلّلهُمَ صَلِّ عَلی مُحَّمدِ وَ آلِ مُحَّمد وَعَجِّل فَرَجَهُم
#یا_مهدی_اردکنی💖
✨✨✨✨
https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ضربالمثل
(گوهر شبچراغ):
واژه مرکب بالا در شرح و توصیف قصص و داستانها و همچنین زیبایی لعبتان طناز و دلربا به کار میرود ولی دانش پژوهان از آن در تعریف مقام رفیع دانش و معرفت استفاده میکنند چه اگر به حقیقت مداقه نماییم علم و دانش گوهر شبچراغی است که حجاب جهل و تاریکی را دریده حقایق و دقایق جهان را در نظر آدمی جلوه گر میسازد.
به همین جهت است که غالباً در تعریف و توصیف شخصیتهای بارز و مؤثر جهانی گفته میشود:"این دانای محقق گوهر شبچراغی است که افق آفاق را به نور کمال و هنرش روشن کرده است."
اکنون ببینیم گوهر شبچراغ چیست که تا این اندازه مورد توجه و عنایت محققان و روشنفکران جهان واقع شده است."
به طوری که در مقاله بادآورده را باد میبرد و این کتاب شرح داده شده خسروپرویز پادشاه ساسانی به مال و خواسته و نفایس عجیبه و گرانبها اشتیاق وافر داشته است و به جرأت میتوان گفت تقریباً تمام خزائن و تجملاتی که بعد از جنگ قادسیه به دست اعراب افتاد و همه به وسیله خسروپرویز تهیه و تدارک شده بود.
ماحصل مطالبی که در کتب تاریخی به ویژه کتاب ایران در زمان ساسانیان در این زمینه نوشته شده است به شرح زیر است:
از عجایب و نفایس دستگاه پرویز یکی شطرنج بود که مهرههایش را از یاقوت و زمرد ساخته بودند. دیگری نرد از بسد و فیروزه قطعهای زری به وزن دویست مثقال که آن را مشت افشار یا دست افشار میگفتند زیرا چون موم نرم بود و میتوانستند آن را به شکلهای مختلفه در آوردند.
دیگری دستار که ظاهراً از پنبه کوهی بود و شاه دستهایش را با آن پاک میکرد. دستار مزبور چون چرکین میشد آن را در آتش میافکندند و آتش چرکهای دستار را از بین میبرد ولی دستار را نمیسوزانید.
بزرگترین نفایس خسروپروز تخت طاقدیس بود یعنی تختی به شکل طاق که در غایت وسعت و مرصع به جواهر قیمتی بود و یکصد و چهل هزار میخ نقره در اطراف آن به کار برده بودند.
دیگر قالی بزرگ و زربفت موسوم به وهاری خسرو یا بهار کسری و یا به اصطلاح معروف بهارستان بود که به قول بلعمی آن را فرش زمستانی میگفتند به طول و عرض شصت ارش که تالار بزرگ قصر سلطنتی تیسفون را مفروش میکرد و گل و بوتهها و نقش و نگارهای قالی مزبور در فصل زمستان منظره بهاری را در نظر شاهنشاه جلوه می داده است.
همچنین خسروپرویز تاج مرصعی داشت که شصت من زر خالص در آن به کار رفته بود. بدون شک این همان تاجی است که نوشتهاند مرصع به زر و سیم و یاقوت و زمرد بوده به وسیله زنجیری از طلا به سقف تیسفون آویخته بودهاند.
این زنجیر چنان نازک بود که از دور دیده نمیشد و چون بیننده از مسافتی نسبتاً بعید نگاه میکرد میپنداشت که واقعاً تاج بر سر شاه قرار دارد در صورتی که این کلاه به قدری سنگین بود که هیچ سری تاب نگاه داشتن آن را نداشته است.
در سقف تالار یکصد و پنجاه روزنه به قطر دوازده تا پانزده سانتیمتر تعبیه کرده بودند که نوری لطیف از آنها به درون میتافت و در این روشنایی اسرار آمیز، آن همه شکوه و جلال و تجمل، اشخاصی را که برای دفعه اول به آنجا قدم مینهادند چنان مبهوت میکرد که بی اختیار به زانو درمیآمدند.
چون پادشاه پس از بار از تخت برمیخاست و میرفت، تاج همچنان آویخته بود و آن را با جامه زربفت مستور میکردند که از گرد و غبار محفوظ بماند. حلقهای که زنجیر تاج را به سقف میبست تا سال ۱۸۱۲ میلادی بر جای بود و در آن وقت آن را برداشتند.
باری، یاقوتهای رمانی آن در شب چون چراغ روشنایی میداد و آن را در شبهای تار به جای چراغ به کار میبردند. بدون شک مقصود از گوهر شبچراغ همین یاقوتهای رمانی تاج خسروپرویز بود که بعدها به صورت ضربالمثل در آمده است چه قبل و بعد از این تاریخی مدارک و شواهدی موجود نیست که دال بر اثر وجودی گوهر شبچراغ باشد. شاردن سیاح معروف فرانسوی راجع به گوهر شبچراغ نوشته است:
"... ایرانیان میگویند که یاقوت احمر و زبرجد و همچنین گوهر شبچراغ که سنگ مشهوری است که دیگر وجود خارجی ندارد و قریبت به یقین است که فقط یاقوت آتشی است که دارای رنگ و جلای عالی میباشد از کانهای مصر استخراج میگردد. در ایران برای این سنگ خاصیت درخشندگی خاصی که تمام اطراف خود را روشن کند قائل میباشند و به همین جهت آن را شبچراغ یعنی شعله شب مینامند و شاه مهره یعنی سنگ سلطانی و شاه جواهرات یعنی سلطان گوهرها نیز میخوانند. ایرانیان برای این سنگ صفات مافوق الطبیعهای قائلاند و برای آنکه داستان کاملاً اسرارآمیز باش حکایت میکند که گوهر شبچراغ در سر اژدهایی یا بر سر سیمرغ و یا عنقایی در کوه قاف به وجود میآید. مشرق زمینیان از این کوه جبال اقصای شمال را قصد میکنند".
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ضربالمثل
(دنيايش مثل آخرت يزيد است.):
آخرت يزيد، به سبب پديد آوردن واقعة عاشورا ،
با دردناكترين مجازاتها همراه است. اين مثل
به گذراندن زندگی با سختی و بدبختی اشاره
دارد. گونه های ديگر آن عبارتند از:
الف) دنيای ما بدتر از آخرت يزيد است.
ب) عاقبتش مثل عاقبت يزيد شده است.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
ضربالمثل
( ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت):
در روایات این چنین نقل شده است که در زمانهای بسیار دور، یکی از تاجران معروف کشور عراق، برای زیارت و طواف خانهی خدا راهی مکه مکرمه میشود. او در بین راه با خود میگفت بعد از زیارت خانه خدا، به بازار میروم و اگر جنس ارزون و مرقون به صرفه وجود داشت، میخرم.
خلاصه بعد از چند روز به مکه رسید و بعد از کمی استراحت برای طواف به مسجدالحرام رفت. او اعمال حج را به جای آورد و به استراحتگاهش برگشت.
پس از چند ساعت از خواب بیدار شد و به بازار شهر رفت تا هم گشتی در آنجا بزند و هم اجناسی را که با خود به مکه آورده بود، بفروشد.
مرد تاجر روبروی بازار شهر مکه پارچهای را پهن کرد و وسایلش را برای فروش در معرض دید مردم قرار داد. در همین حین پیر مردی فقیر و مستمند از دور بساط مرد تاجر را دید و نزدیک آن شد و زیر لب گفت عجب رسم نامردی این روزگار دارد که من از فقر و گرسنگی در رنج و سختی باشم، ولی این مرد در ناز و نعمت زندگی کند. فرق این مرد با من چیست؟! چه گناهی انجام دادهام که باید آنقدر ناتوان و بیپول باشم!
مرد فقیر در حال سخن گفتن با خودش بود که تاجر زمزمههای مرد بینوا را شنید و به شدت عصبانی شد و به او گفت که ای گستاخ؛ فقرا به مال ثروتمندان حسرت نمیخوردند و حسادت نمیورزند. معلوم است از کشور دیگری به اینجا آمدی تا به جای طواف کردن خانهی خدا، گدایی کنی و زائران را سرکیسه کنی. من اگر میدانستم که آمدن من به مکه باعث میشود که با تو روبرو شوم هرگز به این شهر سفر نمیکردم.
مرد فقیر اشک در چشمانش حلقه بست و به تاجر گفت اشتباه متوجه شدی و من برای گدایی به این شهر نیامدم! مرد ثروتمند هم به او گفت من اشتباه نمیکنم و حقیقت را گفتم و خداوند هم به حضرت ابراهیم فرمان داده که:
انسانها را برای طواف به شهر مکه دعوت کن و آنها را هدایت فرما و از آن دسته از مردم که وضع مالی خوبی دارند هم با روی باز استقبال کن و من هم برای اطاعت از امر خداوند به مکه مشرف شدم تا با خداوند راز و نیاز کنم.
سپس گفت: ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت و تو راه بسیار سخت و طولانی را از کشوری دور طی کردی تا در اینجا گدایی کنی و به مال و ثروت مردم حسودی کنی! من هر چه از خداوند خواستهام به من داده است و همیشه شکرگذار نعمتهایش بوده و هستم و زکات و خمس مالم را همیشه پرداخت کردهام و همیشه با مردم مهربان و خوش رفتار بودهام و این لباس درویشی که تو بر تن کردهای لباس انبیا است و حرمت دارد و نباید از آن سواستفاده کنی.
سپس مقداری پول به او داد و گفت که همیشه در هر کجا و در هر لباسی که هستی شکر خداوند را به جای آور تا خداوند هم دست تو را بگیرد.
مرد فقیر وقتی صحبتهای تاجر را شنید خجالت کشید و از او عذر خواهی کرد و سرش را پایین انداخت و رفت. مردم که در آنجا جمع شده بودند تحت تاثیر سخنان تاجر قرار گرفتند و صلوات بلندی ختم کردند.
از آن دوران تا به امروز اگر شخصی بدون دعوت به مهمانی کسی برود و به مال و اموال او حسادت بورزد، ضربالمثل زیر را برایش به کار میبرند:
ناخوانده به خانه خدا نتوان رفت.🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
#ضربالمثل
( آش يزيد را میخوری و برای امام حسين(ع) سينه میزنی؟):
خطاب به كسی گفته میشود كه در
ظاهر ادعای دوستی میكند و
در نهان دشمنی میورزد.
اين مثل با مثلهای زير هم معناست:
الف) نماز علی را میخواند و پلوی معاويه را میخورد.
ب) هم طبال يزيد است و هم علم دار حسين(ع)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🧠مبارزه با بیماری #آلزایمر
🔸زردچوبه و اسید سیتریک هر دو آنتی اکسیدانهای قوی بوده و دارای اثرات ضد التهابی هستند.
🔸 آب لیمو و زردچوبه میتوانند به مقابله با آسیب اکسیداتیو مغز، کاهش التهاب و جلوگیری از افت شناختی و تجمع آمیلوئید کمک کنند. این مزایا میتواند خطر ابتلا به بیماری آلزایمر را کاهش داده و از آن جلوگیری کند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💡تاثیر مصرف ترخون بر #بی_خوابی
📍بی خوابی یکی از موضوعاتی است که امروزه بسیاری از مردم از آن گلایه دارند. این موضوع میتواند ناشی از استرس، سبک زندگی، و تغییرات هورمونی باشد که خود خطر ابتلا به بیماریهایی مانند دیابت نوع ۲ و بیماریهای قلبی را در فرد افزایش میدهد.
📍با این حال، شواهد علمی حاکی از آن است که مصرف #ترخون میتواند درمان طبیعی برای مشکلات و اختلالات خواب باشد. تحقیقات بر روی موشها نشان داد ترخون میتواند مانند یک آرام بخش عمل کرده و به داشتن الگوی خواب مناسب کمک کند.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
⚠️#سرفه نشانگر عفونت در بدن
🔴 سرفه علامت حضور عفونت در بدن است.
میتوانید از
🔸چوب درخت بلوط به عنوان ضد درد
🔸 #آویشن برای ضدعفونی کردن
🔸#نعنا به عنوان خلط آور
🔸و همچنین گیاه #اکیناسه پورپورا برای تقویت سیستم ایمنی بدنتان استفاده کنید.
🔴 اگر درد، تب و علائم دیگر بیماری و همچنین سرفههای مداوم بیش از ۴۸ ساعت ادامه داشت حتماً به پزشک مراجعه کنید.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍓 تمشک #آبرسان قوی برای بدن
🔹محققان دانشگاه کنتاکی آمریکا اعلام کردند #تمشک به دلیل آنکه از ۸۷ درصد آب تشکیل شده است، بهترین آب رسان برای بدن محسوب میشود. اما این تنها خواص این میوه شگفت انگیز نیست.
🔹تمشک سرشار از فیبر، ویتامین C و آنتی اکسیدانهای مختلف است. این آنتی اکسیدانها میتوانند مانع از آسیب به سلولهای بدن شده و با سلولهای سرطانی مبارزه کنند.
🔹منگنز از مواد معدنی است که به وفور در تمشک دیده میشود. منگنز مانع از آسیب به سلول ها، تقویت کننده استخوان، تقویت کننده سیستم ایمنی بدن و فرآیند لخته شدن خون میشود.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
✅ مراقبت از علائم #یائسگی
🔸یافتههای مطالعه منتشر شده در مجله بین المللی تحقیقات پزشکی و علوم بهداشتی نشان داد که عصاره #مریم_گلی به طور قابل توجهی از فراوانی، شدت و مدت زمان گرگرفتگی و تعریق شبانه میکاهد.
🔸 از این رو، علائم یائسگی را در زنان یائسه بهبود میبخشد. به طور حتم، این گیاه بی خطر و موثر، درمانی برای علائم یائسگی است🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🚫دیابتی ها برنج سفید نخورند
⚠️زمانی که برنج زیادی مصرف میکنید، در ابتدا متوجه تورم در شکم خود میشوید، این امر منجر به چاقی شما خواهد شد.⬅️ مصرف برنج میتواند به سرعت قند خون را بالا ببرد بنابراین برای افرادی که به دیابت مبتلا هستند، خطر بزرگی است.
⚠️#دیابت میتواند منجر به از کار افتادن کلیه ها، نابینایی و قطع عضو شود. برنج سفید در اصل نوعی نشاسته است و هضم آن برای بدن کار بسیار سختی است
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖وقتی چای سبز برای کبد مضر می شود!
🔹چای سبز سرشار از ترکیبات آنتی اکسیدان است و مطالعات نشان داده که می تواند خطر ابتلا به انواع سرطان و همچنین خطر ابتلا به بیماریهای قلبی-عروقی را کاهش دهد.
🔸گرچه ادعاهایی مبنی بر اثرات ضد چاقی چای سبز موجود می باشد اما نتایج مطالعات اثرات قابل توجهی بر کاهش وزن از این گیاه نشان نداده است.
⚠️چای سبز در اثر مصرف بی رویه می تواند باعث آسیب رسیدن به بافت کبد شود. لذا توصیه می شود که بیش از دو استکان در روز از چای سبز استفاده نشود.
🖋 دکتر روجا رحیمی (متخصص داروسازی سنتی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖ریزش مو و چند دستور العمل خانگی
🔹اگر موهای شما نازک و کم پشت شده است علاوه بر بررسی کف سر، ریزمغذیها، سلامت معده، سلامت کبد و اجابت مزاج خوب، خواب شبانه کافی باید سلامت اعضای تناسلی نیز مد نظر باشد.
🔸در واقع گاهی تنبلی تخمدان، گاهی ترشح زیادی یک هورمون است که موجب ریزش موها، نازک شدن و کمپشت شدن موهای عزیز شما شده است.
🔹حال علاوه بر بررسی دقیق مشکل اولیه، خوب است در رژیم غذایی خود به سبزیجات برگ سبز مثل اسفناج، برگ چغندر، برگ تربچه ریحان، جعفری، شنبلیله و جوانهها نگاهی ویژه داشته باشید و اگر ذخیره آهن پایینی دارید حتما درمان بفرمایید.
✔️یادتان باشد مصرف بادام درختی، فندق، انجیر خشک و عناب نیز ضروری است.
🔸هفتهای دو بار به ملایمت با بخش نرم سر انگشتان خود با چند قطره روغن سیاهدانه پوست کف سر را ماساژ دهید، اجازه دهید نیمی از روز روی پوست سر شما بماند و سپس حمام کنید، در حمام میتوانید از آب برنجی که از جوشیدن برنج یا جوشیدن سبوس برنج به دست آمده و به این منظور نگه داشتهاید و کمی گرم کرده و آماده مصرف است، روی موهایتان بریزید و ملایم ماساژ دهید، خیلی ملایم و اجازه دهید کمی روی موها بماند مثلا ۳ تا ۴ دقیقه، البته قبل استفاده از آب برنج، موها را یک نوبت ملایم شستهاید و کف سر دیگر چرب نیست.
هفتهای دو سه بار هم اجازه دهید کف سرتان یک ربع در معرض آفتاب باشد، نور آفتاب در ترمیم رشد مو موثر است.
🖋 دکتر الهام اختری (متخصص طب سنتی ایرانی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖 معرفی گیاهان سمی
۷: کالادیوم یا فیل گوش ( Caladium Plant )
کالادیوم یکی دیگر از زیباترین گیاهان آپارتمانی سمی و آسیب زا است. کالادیوم یا فیل گوش یکی دیگر از گیاهان بومی آمریکای جنوبی و کشور برزیل با شاخههای بلند است. همانطور در عکس مشاهده می کنید، ترکیب رنگی این گیاه بینظیر و بسیار زیبا و متنوع است و برای نگهداری به نور کمی نیاز دارد و همین مسئله راز نگهداری این گیاه آپارتمانی در بسیار از خانهها است. با اینهمه تمام قسمتهای این گیاه زیبا برای انسان به خصوص کودکان و حیوانات خانگی سمی است.
علائم مسمومیت با کالادیوم در کودکان و افراد بزرگسال شامل سوزش دردناک و تورم دهان، زبان، لبها و گلو، اشکال در تنفس، صحبت کردن و بلعیدن، مسدود کردن راههای تنفس که ممکن است منجر به مرگ هم بشود. برای حیوانات خانگی مواردی مثل حالت تهوع، استفراغ، سرگیجه، لرزش سر، توهم زدن و مشکلات تنفسی در اثر مسمومیت با کالادیوم رخ داده است.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖 ۵ توصیه طلایی طب سنتی برای روزهای سرد و بارانی
1️⃣بهتر است در روزهای سرد داخل خانهها بسیار گرم نباشد و محیط خانه و محیط بیرون اختلاف دمایی بسیاری با هم نداشته باشند، چرا که اختلاف دما میتواند عاملی برای ابتلا به سرماخوردگی باشد و از این رو توصیه میشود که هر دو ساعت یک بار به مدت ۱۰ دقیقه پنجرهها باز شود تا هوا در داخل خانه جریان داشته باشد و راکد نماند.
2️⃣از جمله دمنوشهایی که ایمن هستند و میتوان به طور روزانه از آنها استفاده کرد، پونه، بابونه، نعنا، ختمی، پنیرک و آویشن البته به مقدار کمتر هستند و از آنجایی که آویشن گیاه گرمی است، نباید به مقدار بسیار و طولانی مدت از آن استفاده شود و برای استفاده روزانه نصف یک قاشق مربا خوری از آن کفایت میکند و همچنین در صورتی که افراد سوزش حلق، حنجره و بینی دارند باید آویشن را به دمنوش خود اضافه نکنند.
3️⃣مصرف خوراکیهایی نظیر کدوحلوایی که حاوی مقادیر بسیاری از ویتامین سی است و به تقویت قوای جسمی کمک میکند، استفاده از چغندر و شلغم هم به صورت خام و پخته و هم در آش و استفاده از آشها و سوپها به طور کلی در روزهای سرد توصیه میشود.
4️⃣افراد نباید در این روزها به دلیل سرما ورزش کردن را فراموش کنند و بهتر است در این فصل هنگامی که هوا معتدل است یعنی نزدیک ظهر ورزش کنند. البته باید حواسشان باشد که نزدیک به زمان غذا خوردن این اقدام را انجام ندهند و یک ساعت قبل از غذا و یا دو ساعت بعد از غذا خوردن این اقدام را انجام دهند و نیازی هم نیست که ورزش تخصصی انجام دهند و اگر که مشکل پا و کمر ندارند، درجا زدن و طناب زدن در خانه کفایت میکند.
5️⃣ممکن است این عارضه در فصل سرما در برخی افراد شدت یابد و یا اینکه در تعدادی از اشخاص سبز رنگ شود که نشان دهنده عفونت است و افرادی که دچار این مشکل هستند بهتر است به پزشک مراجعه کنند و برای پیشگیری از آن توصیه میشود که بعد از حمام موها با دو حوله آبگیری شوند و بعد با باد ملایم سشوار کاملا کف سر خشک را کنند و توصیه میشود که افراد به هیچ عنوان با سر خیس از خانه بیرون نروند.
🖋 دکتر زهره مرتجی (متخصص طب سنتی ایرانی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃
🍃
🔖 اثر روغن های طبی بر پوست
🔹روغن بادام شیرین: مرطوب کننده و نرم کننده پوست و مو
🔸روغن فندق: کمک به رویش ابرو.
🔹روغن زیتون: مغذی و التیام دهنده، رفع سوختگی های پوستی
🔸روغن کتان: ترمیم کننده، مفید برای اگزما و خشکی.
🔹روغن بنفشه: مفید در التهاب و خارش پوست و رفع چروکهای ریز پوست
🔸روغن نارگیل: تقویت کننده موهای خشک رنگ شده و آسیب دیده، جهت پوستهای خشک و حساس
✍️دکتر مجید سلطانپور (متخصص طب سنتی ایرانی)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#آمده_بود_که_آخرش_برود....
🌷بعد از جنگ، زمانیکه بحث درجات در سپاه مطرح شد، از سپاه رفت و گفت ما برای این مرحله نیامده بودیم. بعد از آن رفت دنبال امورات زندگیاش و دنیا هم همه جوره به او رو کرد. متنعم بود دنیا به صورت تمام عیار به او رو کرد و همه چیز داشت. از شهدای میلیاردر است. وضع مالیاش خوب بود. معمار بود و در کار ساخت و ساز بود. شغل پدریاش بود. اما....
🌷اما خصلت اولیه اخلاقیاش این بود که غرق و جذب دنیا نشد. دنیا به او رو آورد ولی او خیلی به دنیا میدان نداد. زندگی میکرد و ساده زیستی جزو زندگیاش بود. وقتی بحث جهاد و سوریه پیش آمد، خیلی علاقه داشت که دوباره به منطقه برود و علتش همان خوی رزمیگری او بود. اهل جهاد و مبارزه بود. خیلی تقلا کرد اما راه پیدا نکرد.
🌷شهادت سعید سیاح طاهری او را دوباره متحول کرد. بعد از شهادت او حبیب دیگر قرار نداشت. دیگر کل فعالیتهای اقتصادیاش را کنار گذاشت. در این دو سال بعد از شهادت شهید سیاح طاهری هیچ کار اقتصادی نکرد. همهاش در تقلا بود به مناطق عملیاتی سوریه برود و آخرش هم راه را پیدا کرد. چند نوبت رفت. در نوبت سوم مجروح شد و اعزام پنجمش بود که ختم به شهادت شد و این نشان دهندهی ثبات قدم او بود که به این راه داشت. آمده بود که آخرش برود....
🌹خاطره ای به یاد شهیدان معزز مدافع حرم حبیب بدوی و سعید سیاح طاهری
#راوی: رزمنده دلاور کاظم فرامرزی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d