eitaa logo
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
2.7هزار دنبال‌کننده
21.9هزار عکس
25.5هزار ویدیو
126 فایل
محتویات کانال ازهردری میباشد 🌹علمی، مذهبی‌، شعر،داستان،پندواندرز سخنان بزرگان ،طب سنتی،کاردستی، آموزشی،مطالب پزشکی روز دنیا، و خلاصه اینجاهمه چی درهمه🌹 ارتباط با ادمین 👈👈 @Ndashti ارتباط با ادمین 👈👈 @M_Mohammdeean
مشاهده در ایتا
دانلود
🌙✨دوستان شب جمعه هست قرائت سوره مبارکه جمعه فراموشتون نشه که طبق فرمایش آقا امام جعفر صادق علیه السلام کفاره گناهان هست تا شب جمعه آینده👌🏻 🍃🌸🌼بسم الله الرحمن الرحیم🌼🌸🍃 🌼 یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ الْمَلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الْحَکِیمِ (۱) 🌼 هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (۲) 🌼 وَآخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (۳) 🌼 ذَلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (۴) 🌼 مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۵) 🌼 قُلْ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ هَادُوا إِن زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (۶) 🌼 وَلَا یَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (۷) 🌼 قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (۸) 🌼 یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نُودِی لِلصَّلَاةِ مِن یَوْمِ الْجُمُعَهِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ وَذَرُوا الْبَیْعَ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ (۹) 🌼 فَإِذَا قُضِیَتِ الصَّلَاةُ فَانتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَابْتَغُوا مِن فَضْلِ اللَّهِ وَاذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیرًا لَّعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۱۰) 🌼 وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا قُلْ مَا عِندَ اللَّهِ خَیْرٌ مِّنَ اللَّهْوِ وَمِنَ التِّجَارَةِ وَاللَّهُ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (۱۱) 🍃🌸🌼به امید آمرزش همه گناهان کوچک و بزرگمون دعا در حق همدیگه رو فراموش نکنیم🌼🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
علامه مجلسی ( رضوان الله علیه )فرموده است که « یک شب جمعه ای این دعا را خواندم 🌹💝🌹💝🌹💝🌹💝 : « بسم اللهِ‏ الرحمن‏ الرحيم‏ ، اَلحَمدُ لِله مِن اوّلِ الدنیا إلی فَنائِها ، وَ مِنَ الآخِرَةِ إلی بَقائِها ، اَلحَمدُ لِلهِ عَلی کُلِّ نِعمَة ، وَ اَستَغفِرُ اللهَ مِن کُلِّ ذَنبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیه ، یا أَرحَمَ الراحِمین. » 🌹💝🌹💝🌹💝🌹💝🌹💝 و وقتی در شب جمعهء هفتهء بعد خواستم دوباره آن را بخوانم ، صدایی از طرف بالا شنیدم که گفت هنوز ملائکة از کار نوشتن ثواب دفعهء قبلی که این دعا را خوانده ای فارغ نشده اند. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 خواندن این دعا از جمله اعمال شب جمعه است ده مرتبه بگوید 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 یَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِیَّهِ یَا بَاسِطَ الْیَدَیْنِ بِالْعَطِیَّهِ یَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِیَّهِ اى خدایى که فضل و کرمت بر خلق دایم است و دو دست ‏عطا و بخششت به جانب بندگان دراز است اى صاحب بخشش هاى بزرگ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَیْرِ الْوَرَى سَجِیَّهً وَ اغْفِرْ لَنَا یَا ذَا الْعُلَى فِی هَذِهِ الْعَشِیَّهِ درود فرست بر محمد و آلش که در اصل خلقت و فطرت بهترین خلقند اى خداى بلند مرتبه در همین شب گناه ما را ببخش. 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 و این ذکر شریف در شب عید فطر نیز خوانده مى ‏شود https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
دعای بسیار پر فضیلت و عظیم‌‌الشأن مخصوص شب جمعه 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 حضرت پیغمبر (ص) فرمودند: سوگند به خدایی که برانگیخت مرا به حق به پیغمبری به درستی که هر کس به نهایت گرسنگی و تشنگی رسد و راه چاره بر او مسدود باشد پس خدای را به این دعا بخواند او را طعام و آب دهد. اگر بخواند این دعا را بر کوهی که میان  او و موضعی که اراده دارد فاصله باشد آن کوه از میان می‌رود تا از او بگذرد و به مقصود برسد. اگر بر دیوانه بخوانند هوشیار شود و اگر بر زنی که دشوار زاید بخوانند آسان زاید. سپس فرمود: قسم به خدایی که که مرا به حق برانگیخت به پیغمبری به درستی که هر کس چهل شب از شبهای جمعه این دعا را بخواند حق تعالی همه گناهانی که مابین او و خدای تعالی است بیامرزد و اگر مردی از سلطان ترسد و بخواند این دعا را و بر سلطان وارد شود خدا او را از شر آن پادشاه خلاص کند. و هر کس وقت خواب این دعا را بخواند و بخوابد، بفرستد خدای تعالی به عدد هر حرفی از این دعا که خوانده هفتاد هزار ملک از روحانیین را که روهای ایشان از خورشید نیکوتر است به هفتاد هزار بار که طلب آمرزش کنند از خدا و به جهت او و دعا کنند از برای او و حسنات از برای او بنویسند. و هر کس این دعا را بخواند و حال آنکه مرتکب گناهان کبیره شده باشد تمام گناهان او آمرزیده شود و اگر در آن شب بمیرد شهید مرده و سپس فرمود: ای اباعبدا... خدا می‌آمرزد او و اهل خانه او و دعا این  است: 🍃🌺🌺🍃🌺🌺🍃🌺🌺🍃 یا سلامُ ‌المؤمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزیزُ الْجَبّارُ الْمُتَکَبّرُ الطّاهِرُ الْمُطَهَّرُ الْقادِرُ الْمُقْتَدِرُ یا مَنْ یُنادَی مِنْ کلَّ فَجًّ عَمیقٍ بِألْسِنَهٍ شَتّی وَ لُغاتٍ مُخْتَلفهٍ وَ حَوائِجَ أخْری یا مَنْ لا یَشْغَلُهُ شَأنٍ، أنْتَ الّذی لا تُغَیَّرُکَ الأزْمِنَهُ وَ لا تُحیطُ بِکَ الْأمْکِنَهُ وَ لا تأخُذُکَ نَوْمٌ وَ لا سِنَهٌ یَسَّرْلی مِنْ أمْری ما أخافُ عُسْرَهُ وَ فَرَّجْ لی مَنْ أمْری ما أخافُ کَرْبَهُ وَ سَهَّلْ لی مِنْ أمْریی ما أخافُ حُزْنَهُ سُبْحانَکَ لا إلهَ ألاّ أنْتَ أنّی کُنْتُ مِنَ‌الظّالِمینَ عَمِلْتُ سُوءً وَ ظَلَمْتُ نَفْسی فَاغْفِرْلی، إنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنوبَ إلا أنْتَ وَ اَلْحَمْدُللهِ رَبَّ‌ الْعالمین وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّهَ إلاّ بِالله الْعَلیّ الْعظیم وَ صَلَّ الله عَلی نَبِیَّه مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلِیماً.  🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃 به نام خداوند بخشنده مهربان ای سلامتی دهنده امان دهنده نگاهدارنده غلبه کننده با عزت صاحب جبروت و کبریا، ای پاک و پاکیزه، ای قهر کننده با توانایی بسیار توانا، 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
💖🌸مطالب آموزنده🌸💖
#قسمت_چهل ... نشستم یه گوشه دستمو گذاشتم رو پشتی و سرم رو دستم، خیلی بده آوار مصیبت روت باشه ولی
گفت شوهر من با ماشین خودش میره، دوتا کارگر دیگم سوار میکنه کرایه میگیره، نمیتونم راستشو بگم به شوهرم، خیلی غیرتیه میگه زشته خوبیت نداره تو بری تو ماشینش با اون غول تشنا، اگه راستشو بگم میگه برای ما دردسر میشه و به ماچه ولی اگه دروغ بگمم مثلا بگم کار داره میگه خب با شوهرش بره... گفتم زری اینا رو ول کن، تو آدرس جایی که شوهر من کار میکنه رو یجوری از زیر زبون شوهرت بکش، اون باید بلد باشه، من خودم میرم اونجا.. خلاصه گفت باید دو سه روزی صبر کنی آقامون تیزه، امروز فقط میپرسم تو و این همسایه حمید یه جایید؟ فردا میپرسم آدرس خودت کجاست؟ یدفعه باهم بپرسم میفهمه. این دو سه روز مردم و زنده شدم، روز امیر طفل معصومو به زور بیدار نگه میداشتم نمیزاشتم ظهر بخوابه تا شب زودتر از اومدن حمید بگیریم بخوابیم، چندشم میشد بخواد بهم دست بزنه.. خلاصه که زری ورپریده آمار دراورده بعد سه روز درو زد، گفت ببین تو اون شهر تقریبا نرسیده به خود شهر یه شهرک دارن میسازن، خونه های چند طبقه، هم شوهر تو هم شوهر من هردو اونجان ولی مکانشون فرق داره، اون سر یه ساختمونه شوهر من سر یه ساختمون دیگه، پیدا کردنشون سخت نیست اسم و فامیلی بگی میگن سر کدوم ساختمون، نازی ولی من میترسم برات دردسر شه یه وقت حرفی نزنی هااا چیزی نگی توروخدا، اگه اتفاقی برات افتاد پرسیدن از کجا پیدا کردی نگی من گفتم.. منم قسم جون امیرو خوردم که چیزی نگم... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فردا یک ساعت بعد از اینکه حمید از خونه زد بیرون، امیرو گذاشتم خونه زری و گفتم اگه شوهرت اومد و دید بگو مریض شدم که بهت گیر نده.. باهاش هماهنگ کردم، رفتم ترمینال سوار مینی بوس شدم و قبل از ورودی شهر همونجایی که زری بهم آدرس داده بود پیاده شدم. من خیلی دختر بی دست و پایی بودم اما زندگی با عشرت و سروکله زدن با اوستای قالی و مشتری ترشی و سبزی قویم کرده بود و از من یه آدم دیگه ساخته بود.. اسم و فامیلی حمیدو دم ورودی اون شهرک در حال ساخت دادم، گفتن الان صداش میکنیم ولی من تا قبل از اینکه بیاد خودمو پشت یه مشت سیمان قایم کردم بعد سایه به سایه اش رفتم تا ببینم تو کدوم ساختمونه، راه و چاهو از چند تا کارگر پرسیدم، اینکه از کدوم در خارج میشن؟ شیفتا چجوریه؟ شیفت بعدازظهر کی تموم میشه؟ شیفت دوم کی شروع میشه؟ و... خلاصه فهمیدم که شیفت بعدازظهرشون ۴ تموم میشه و شیفت بعدی ۵ شروع میشه تا ۱۱ شب... یکم ترسیدم نکنه تا ۱۱ اینجا اسیر بشم و نیمه شب چجوری برگردم؟ اما تو دلم گفتم هرچه بادا باد از این بدتر نداریم و نمیشه، نصفه شب از ترس سگ لرز بزنم بهتر از اینه که به بی خبری زندگیمو بگذرونم.. خداروشکر کردم که لااقل یه لقمه نون پنیر برا خودم اوردم، خلاصه ساعت ۴ شد.. اگه حمید از این در خارج نمیشد یعنی من بهش فقط گمان بد برده بودم یعنی هرچی که میگفته راست بوده.. گفتم اگه از این در نیومد نیم ساعتی می ایستم و بعد تا هوا تاریک نشده برمیگردم خونم. ساعت ۴ شد کارگرا یکی یکی از ساختمون میزدن بیرون، خوشحال شدم که حمید بین هیچکدوم نبود، یعنی برای شیفت دوم ایستاده بود، گفتم خدایا بابت این همه تهمتی که زدم منو ببخش.. توی همین فکرا بودم و فکر اینکه حالا چجوری از این جا برگردم خونه که دیدم حمید اومد بیرون و سوار مینی بوس کارگرا شد که برگرده شهرستان..! توی دلم ریخت، اینکه امیدوار شی بعد یدفعه ناامیدت کنن خیلی بده تا اینکه از اول ناامید باشی.. چند دقیقه بعدم مینی بوس راه افتاد و رفت سمت شهرمون... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
خلاصه منم رفتم سر جاده و سوار یه مینی بوس شدم و برگشتم، وقتی رسیدم حمید هنوز نیومده بود.. پس کجا رفته بود؟ تا یازده شبم نیومد! وقتی رسید گفتم انگار امشب نیم ساعت دیر کردی چی شده؟ هول برش داشت و گفت عه نیم ساعت دیر اومدم؟ مینی بوس دیر رسید، دیر شد... ابرویی بالا انداختم و گفتم اها.. و بعدم گرفتم خوابیدم، از ترس مرض بد گرفتن هر شب یه بهانه میاوردم و نمیزاشتم بهم دست بزنه.. صبح آفتاب که زد رفتم پیش زری و گفتم زندگی خیلی بهم سخت میگذره، تو جای من باشی چیکار میکنی؟ گفت جای تو باشم ماجرای تعقیبو بهش میگم.. گفتم دیوار حاشا بلنده، میپیچونه.. گفت خب بازم تعقیبش میکردی.. گفتم با چی؟ اون نشست تو مینی بوس و زودتر از من خودشو رسوند اینجا.. گفت دختر کم عقل غروب برو اونجایی که مینی بوس نگه میداره و بعد که پیاده شد سایه به سایه دنبالش کن ببین میره تو خونه کدوم زن عفریته ای.. عصر دوباره بچمو گذاشتم پیش زری و یه چاقوی بزرگ گذاشتم توی کیفم، گفتم حتما لازم میشه.. و رفتم سمت ترمینال، جایی که کارگرا پیاده میشدن حمیدو دیدم درحالی که نیشش ت بناگوشش بازه شوخی و خنده کنان از مینی بوس با یکی از کارگرا پیاده شدن با چادرم سفت روی صورتمو گرفتم و رفتم دنبالشون.. پیاده راه افتادن و رفتن توی کوچه پس کوچه، منم دنبالشون تا به یه کوچه رسیدن، انقد تنگ بود که دوتایی باهم از توش رد نمیشدن! اول اون مرده رفت و بعدم حمید.. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
.. مرده کلید انداخت و باهم رفتن داخل و بعدم درو بستن.. فکر اینکه تو این خونه چه خبره داشت دیوونم میکرد، گفتم اینا تو این خونه یه کار خلافی میکنن که تا یازده شب طول میکشه، هرچی که هست خلافه.. برای اطمینان بیشتر رفتم بقالی سر کوچه و گفتم ببخشید اقا، این خونه ای که اخر اون کوچه باریکست، یه اقایی توش زندگی میکنه، اومده خواستگاری خواهر من، خواهر منم هیچکسو نداره غیر از من یه ننه بابای زمین گیر داریم، میخوام بدونم این اقا مرد خوبیه یا نه؟ بینی و بین الله راستشو بگو... گفت خواهرم حقیقتا نمیتونم راستشو بگم ولی نه آدم درستی نیست، این معتاده هر شبم تا نصفه شب قلیون میکشن خیلیم رفیق بازه هرشب تا نصف شب اینجا کلی آدم میاد و میره، آبجیتونو بندازید تو رودخونه ولی دست این آدم ندید.. خیلیم آدم شریه بفهمه اینارو گفتم یه بلایی سرم میاره، کسی جرات نداره تو محل باهاش در بیفته، اگه خواستید خواهرتونو ندید نگید اومدید از من تحقیق کردید.. خدافظی کردم و از مغازه زدم بیرون.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ گفتم خدایا چیکار کنم؟ یقین داشتم که حتما معتاد شده... از این زندگی کوفتی خسته شده بودم، گفتم میرم درو میزنم رو در رو شم با حمید که نتونه کتمان کنه درو با ترس زدم، اون مرتیکه درو باز کرد و گفت امرتون؟ گفتم عیال حمیدم بگو بیاد کارش دارم.. یه ربع بعد حمید اومد گفت تو اینجا چیکار میکنی؟! گفتم پس ساختمونی که روش کار میکنی اینجاست آره؟؟ میای اینجا عیاشی پس بگو بیشتر حقوقت براچی میره.. بی غیرت تو بچه داری، دلت برا امیرمون بسوزه یقمو گرفت و گفت به خودم مربوطه، خسته شدم بس که قیافه تورو دیدم، جوونم ولم کن بزار عشق و حالمو بکنم، زندگیمو از هفده سالگی گرفتی.. میدونی من الان تازه وقت زن گرفتنمه نه توی اون سن... این دفعه چندم بود که حمید حسرت زود زن گرفتنشو میخورد و بعدم به من سرکوفت میزد که تو باعث شدی.. بیشتر به دیوار چسبوندمو گفت حالا چی میگی؟ یا گورتو گم کن برو خونه بابات یا بتمرگ سر زندگیتو زر اضافیم نزن.. https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
.. انقد گلومو فشار داد که کم کم داشتم خفه میشدم، کبود شدم تا ولم کرد و هولم داد گفت دیگم نبینم بیای دنبالم، دیروزم فهمیدم اومدی سر ساختمون پی من و چیزی بهت نگفتم، گورتو گم کن سرفه کردم و خودمو عقب کشیدم به این فکر کردم اگه بیشتر وایسم و منو بکشه سرنوشت امیرم چی میشه؟ برای همین سریع از کوچه خارج شدم. قاعدتا در بدترین شرایط باید خونه بابام میبودم و تیکه و متلک میشنیدم که دختره ترشیده شدم، ولی الان صورتم کبود شده بود و در حال برگشت به خونه ی خودم بودم.. رفتم امیرو از زری گرفتم، چیزی به زری نگفتم دلم نمیخواست کسی برام دلسوزی کنه اما تصمیممو گرفته بودم، صبر آدما بالاخره یک روزی تموم میشه... حمید اون شب همونجا موند، و من تا صبح بیدار بودم، حمید با این حقوقی که میاورد سر سفره فقط خرج سیگار و خورد و خوراک خودشو میداد و عملا این منه بیچاره بودم که خرج خورد و خوراک خودمو امیرو میدادم.. فردا باید کارو یکسره میکردم، اتفاقا رفتارای حمیدو کنار هم چیدم و شک نداشتم که اعتیاد هم داره و منه احمق نفهمیدم....!! دل و زدم به دریا، فردا پشت یه دیوار قایم شدم، با همون دوستش از سرکار برگشتن خونه ی دوستش.. سریع رفتم سر کوچه و یه سکه انداختم توی تلفن، چندباری با خودم تمرین کردم که چی بگم.. صدو ده رو گرفتم، نفسمو توی سینه حبس کردم و حرفایی که صدبار توی آینه به خودم زده بودم رو پشت سرهم گفتم، الو صدو ده؟ اینجا خونه فساده، فساد اخلاقی، توش معتاد میارن، عرق میارن، و خلاصه هر کثافتی که فکر کنید، ما همسایه هاشونیم و امنیت جانی و مالی و ناموسی نداریم.... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
آدرس و رنگ دقیق در و همه چیز و دادم بهشون و همونجا منتظر شدم تا پلیس بیاد.. یک ربع نکشیده اومد، درو زد، من شانسکی گفته بودم توی خونه پر از مشروب و مواد و این چیزاست گفتم یا میگیره یا نه.. اون لحظه از ته دل آرزو کردم باشه، باشه و حمید و ببرن و دلم خنک شه، بابت این چند سالی که اذیت شدم، بابت مادرم که خیلی وقت بود ندیده بودمش، بابت کتکی که از نریمان خوردم، بابت سرکوفتا، بابت اون روزی که بخاطر عشرت توی زیرزمین حبس شدم، فرشی که بافتم و پولش رفت توی جیب عشرت.. ایستادم پشت دیوار و تماشا کردم، چند لحظه بعد دیدم که بعله پلیس اون مرتیکه و حمید رو دستبند به دست به زور کتک و با اردنگی فرستاد توی ماشین، فهمیدم که واقعا یه چیزی هست، شک نداشتم... خیالم جمع شد انگار که یک نفس راحت کشیده بودم، من از پس این همه مشکل براومده بودم، حمید هیچوقت پشتم نبود همیشه تنها بودم و استرسی بابت گردوندن زندگی نداشتم، به زری چیزی نگفتم، گفتم اگر حمید برنگشت یا جرمش خیلی سنگین بود میگم رفت یه شهر دیگه برا کار که پشتم حرف درنیارن و بتونم همینجا زندگی کنم... https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
... مثل آدمایی که انگار ازاد شدن با خیال راحت برگشتم توی خونه، امیر رو از زری گرفتم و رفتم سر سبزیایی که باید زودتر از اینا پاک میکردم و تحویل میدادم و بخاطر مشغله و فکر به حمید نتونسته بودم. کلی انرژی داشتم، سبزیامو پاک کردم و رفتم خیار خریدم برای خیارشور، چهار رج قالی بافتم اما یه ذره ام خسته نشدم... امیرم که همیشه شیطنت میکرد انگار آروم تر شده بود، نیمه شب بود و با نیومدن حمید خیالم جمع تر شد، ولی بازم کنجکاو بودم بفهمم چه بلایی سرش اومده غروب بود، کنار حوض نشسته بودم و خیارایی که خریده بودم رو دونه دونه میشستم و توی شیشه میریختم، که صدای محکم کوبیده شدن کلون در رو شنیدم... هیچوقت توی اون خونه منتظر هیچکس نبودم، توجهی به در نکردم، یکی از بچه های همسایه درو باز کرد، و با چهره ی خشمگین سعید و عشرت روبه رو شدم.. اومد نشست وسط حیاط و داد میزد الهی خیر نبینی که بچمو اوردی اینجا، معتادش کردی، خیر نبینی نازی.. تمام همسایه ها توی حیاط جمع شده بودن و نگاه میکردن... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
داد زد چتونه نگاه میکنید، این دختر بچمو معتاد کرده الان نشسته خیارشور درست میکنه، پسرم زندانه، معلوم نیست این زنیکه چی تو جیبش گذاشته که پسرم زار میزد که اگه اعدام نشه خیلی براش میبرن خدااا... بعد یدفعه از جاش پا شد و خیارشور هارو پاشید توی حیاط ، پیرزن صاحبخونه رفت نزدیکش و گفت چته زن؟ ما تو این محل آبرو داریم، بیا این تو و این عروست ببر تو کوچه هرکارش میخوای بکنی بکن، این سلیطه بازیا چیه؟! من یه گوشه اشک میریختم و ترسیده بودم، عشرت اومد بهم حمله کنه که زری و دوتا دیگه از همسایه ها سمت در حیاط هولش دادن، سعید دوبار اومد سمتم با چماقی که توی دستش بود، که بازم چند تا از همسایه ها اومدن و به دادم رسیدن و پرتش کردن بیرون... یه گوشه نشستم، بی آبرو شده بودم، بدون حرفی رفتم توی اتاقم نشستم، دوتا از همسایه ها اومدن که فضولی کنن و بفهمن زندگی من چیه؟ چرا اینجام؟ عشرت چی میگفت.. انگار که اگه نمیفهمیدن نمازشون قضا میشد! تو خودم جمع شده بودم که دیدم پیرزن صاحب خونه اومد، زن خوبی بود گفت ببین نازی خانم من چند ساله این خونه رو دارم، با گریه و اجاره کم میدم دست زن و شوهرا، تنهام، اینکارو کردم که هم یه نونی درارم هم با شماها دور و برم شلوغ باشه، توی این سالها این بی آبرویی و سرو صدا اولین بار بوده، من از دردسر خوشم نمیاد، https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
، حوصله مادرشوهرتو ندارم مشخص بود که خیلی عفریته و نمک به حرومه، لپ کلوم دنبال یه خونه دیگه باش، این زنیکه مشخصه هر روز میخواد بیاد و شری به پا کنه... خلاصه آب پاکی رو ریخت روی دستم، گفتم حاج خانوم اخه میگی با بچه کوچیک کجا برم؟؟ گفت ببین من اصلا به فکر آبروی خودم و اهالی این خونه نباشه به فکر خودتم، جاتو پیدا کردن ول کنت نیستن برا خودت بهتره.. بعدم پول پیش خونه رو که توی یه پلاستیک گذاشته بود داد دستم و گفت از فردا باید بگردی دنبل جای دیگه.. چشمه اشکم جوشید، با این پول غاز هم نمیدادن چه برسه به یه خونه..! فردا صبح رفتم در اتاق صاحب خونه و بهش گفتم اگه میشه از اینجا نزاره برم.. ولی از اون پیرزنای کله شق بود که به هیچ صراطی مستقیم نبود، هرچی نالیدم، گفتم با یه بچه کوچیک آواره بشم تو خیابون شما راضی ای؟ آبروتون حفظ میشه؟ این مردم راضین؟؟! به خرجش نمیرفت که نمیرفت.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
حرفش فقط این بود که باید بری، یبار هم شنیدم پشت سرم به زن همسایه میگه حتما بیرونش میکنم، از کجا معلوم این بچش حروم زاده نباشه، ما تو این خونه نماز میخونیم.. مادرشوهرش که گفت خرابه لابد هست که اومدن اینجا مثه موش تو سوراخ قایم شدن وگرنه هر آدم عاقلی میدونست بودن اونجا براش درست نیست... اونم حالا که عشرت آدرسشو پیدا کرده.. ولی خب من مشکلم پول بود، بهش حتی گفتم لااقل یک ماهی بهم وقت بده از یه جایی پول جور کنم ولی میگفت اصلا راه نداره.. بچمو زدم زیر بغلم و از این بنگاه به اون بنگاه، پولمو به هرکس نشون میدادم بهم میخندید.. در واقع اینم که تونسته بودیم با اون پول توی اون خونه اتاق کرایه کنیم دلیلش این بود که خونه ما سه تا پله میخورد و تقریبا توی زیر زمین بود و هیچ بنی بشری زیر بارش نمیرفت.. بعضی بنگاهیا که وقتی میفهمیدن شوهر ندارم فکر میکردن زن خرابی چیزیم و میگفتن به زن تنها خونه نمیدیم.. ظهر بود امیر گریه میکرد، طاقتم طاق شده بود و آخرین بنگاه وقتی بهم گفت به زن تنها خونه داشته باشمم نمیدم شروع کردم کولی بازی که زن تنها پس بمیره؟ تو این گرما آتیش بگیره؟ تو سرمای زمستون یخ بزنه؟ تو مگه مسلمون نیستی؟ خسته و کوفته برگشتم همون خونه، حالا که میدونستم اون پیرزن انقد بی رحمه، درو که روم باز کرد و سلام داد جوابشم ندادم. سالها بعد هم از زری شنیدم که گفت اون زن توی بدترین شرایط بدترین مرگ رو تجربه کرد و تو تنهایی مطلق فوت شد.. خلاصه فردا صبح کارامو کردم و چادرمو به کمرم بستم بستم و رفتم سمت تنها امیدم... آخرین امیدم... خونه پدریم.. سوار مینی بوس شدم، رسیدم دهات، سفت با چادر روی صورتمو گرفتم کسی نشناستم، امیرمم بردم که شاید دلشون بابت بچه به رحم بیاد.. نزدیک خونه ایستادم ببینم کی ازش بیرون میاد و میره تو، نزدیک ظهر بود که دیدم خواهرم با سه تا بچه هاش در زد و رفت تو خونه، خیلی دلم شکست، حتما برای ناهار بود، حتما کلی هم احترام داشت، بعدم نریمان داخل خونه شد، دلم میخواست لااقل پدرم بیاد، شاید اون ازم گذشته بود، شاید دلش برام تنگ شده بود... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست‌داری کسی درموردت قضــاوت کنه؟👨‍⚖ دوست‌داری کسی پشت‌سرت غیــبــت کنه؟🤥 دوست‌داری کسی بهت‌سوءظن‌داشته‌باشه؟🤫 دوست‌داری کسی درزندگیت تجـسّس کنه؟🤔 اگه جوابت منفیه پس: ⛔️ درباره دیگران قضاوت نکن⛔️ ⛔️ درباره دیگران غیــبـت نکن ⛔️ ⛔️ درباره دیگران بدبیـن نباش ⛔️ ⛔️ درباره دیگران تجسّس نکن ⛔️ ✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا ۚ أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ ✨ای اهل ایمان، از بسیار پندارها در حق یکدیگر اجتناب کنید که برخی ظنّ و پندارها معصیت است و نیز هرگز (از حال درونی هم) تجسس مکنید و غیبت یکدیگر روا مدارید، هیچ یک از شما آیا دوست می‌دارد که گوشت برادر مرده خود را خورد؟ البته کراهت و نفرت از آن دارید (پس بدانید که مثل غیبت مؤمن به حقیقت همین است) و از خدا پروا کنید، که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است. 📖فرقان۲۰، حجرات۱۲ https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 آدم برادر و خواهر خود را نفرین می‌کند؟! 🌷استاد فاطمی نیا : 🔹نقل شده است روزی "معروف کرخی" نشسته بو‌د . عدّه‌ای از جوانان در دجله سوار بر قایق بودند و ساز و آواز سر می‌دادند. چند نفر از مقدّسین آمدند به معروف کرخی گفتند: آقا آن‌ها را نفرین کن، چه جوان‌های بدی هستند! 🔹 معروف دست‌های خود را بلند کرد و فرمود: خدایا به عزّت خودت قسم می‌دهم کسانی را که در این دنیا این‌قدر خوشحال کردی، در آخرت هم همین‌طور آن‌ها را خوشحال کن! ❓ آنها به معروف اعتراض کردند : ای معروف! تو یک عارف هستی! چرا چنین می‌گویی؟ چرا یک عدّه که مشغول گناه هستند را نفرین نکردی و برای آن‌ها دعا کردی؟ 🔹 معروف کرخی پاسخ داد: وای بر شما که نادان هستید ، من آن‌ها را دعا کردم، اگر قرار شود در آخرت خوشحال شوند، باید در این‌جا توبه کنند . این دعا یعنی خدا به آن‌ها توبه عنایت کند. 🔹حالا ببينيد، منِ رو سیاه که معروف نیستم، خاک پای او هم نمی‌شوم ، از کنار عروسی‌ها که عبور می‌کنم می‌بینیم بی‌بند و باری زیاد است. می‌گویم خدا آن‌ها را مبارک گرداند . ⁉ می‌گویند آقا شما چرا؟! می‌گویم پس چه بگویم ؟ برکت مصادیق مختلف دارد . یعنی خدا آن‌ها را متحوّل کند، به آن‌ها آگاهی بدهد تا توبه کنند . ❓ آدم برادر و خواهر خود را نفرین می‌کند؟! بگو خدا آن‌ها را خیر دهد، خدا متنبّه کند. گاهی مواقع آن‌ها متحوّل می‌شوند. 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁خدای مهربانم 🌹 💫در این روزگار غریب 🍁تنهـا تو را دارم 💫به یاد تو 🌹 🍁قدم در رویاهایم می گذارم 💫فقط به تو می اندیشم 🍁و تنها تو را میخوانم 💫امشب برایمان 🍁بهترینها را مقدر فرما 🌹 شبتون در پناه نگاه پروردگار 💫🌹 🍁🍂 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
♦️ بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🔹 إنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ 🔸کسانی که در آیات خداوند بدون دلیلی که برای آنها آمده باشد ستیزه‌جویی می‌کنند، در سینه‌هایشان فقط تکبّر (و غرور) است، و هرگز به خواسته خود نخواهند رسید، پس به خدا پناه بر که او شنوا و بیناست! 📚سوره غافر ، آیه‌ 56 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🍁بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم 💫باسم رب المهدی(عج) 🍁ﺧﺪﺍﯼ خوب ﻣﻦ سلام 💫تو را سپاس میگویم 🍁برای نعمتهایت 💫در آخرین جمعه آبان 🍁به همه دوستان و عزیزانم 💫ﺳﻼﻣﺘﯽ، ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ سعادت 🍁و خوشبختی را 💫عطابفرما.. 🍁الهـی به امیــد تـو 🌺آن چشمه 💫جوشنده اکسیر حیـات 🌺انگیزه خلقت است و آییـنه ذات 🌺بشنو که 💫فرشتگان همه می گویند 🌺بر خاتـم انبیـا محــمّد صلوات 🌺اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي                💫مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد                         🌺وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
نیایش صبحگاهی 🌸🍃 🌸بار خدایا🙏 ✨در آخرین جمعه آبان🍁 🌸 عطـا کن بر عزیـزانم ✨ یه خیال راحت 🌸 یه خاطـر جمع ✨ یه فکـر آروم 🌸 یه دل خـوش💓 ✨یه خانواده گرم و صمیمی 🌸یه دنیــا سـلامتی ✨و یه عالمه خبـرای خوب...🙏 🌸 ....🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
🌸ســــلام 💓صبح آخرین 🌸آدینه آبانماهتون بخیر 🌸روز جمعه تون زیبا 💓دلتون شاد و آروم 🌸 زندگیتون بی دلواپسی 💓جسم و جانتون سلامت 🌸روزگارتون پراز خیر و برکت 🌸 امیدوارم 💓در کنار عزیزان و خانواده 🌸روز زیبایی داشتـه باشیــد 🍁‍ ســلام صبح آدینه تون بخیر و شادی☕️ 🍁آرزومی کنم ☕️دراین صبح زیبا 🍁دلتون پراز محبت ☕️روزتون پُراز رحمت 🍁زندگیتون پراز شوکت ☕️خونه هاتون پراز برکت 🍁لحظه‌هاتون پراز دلخوشی ☕️وعاقبتتون ختم به خیرباشه 🌸دوباره صبح شد 🍃یک شروع تازه 🌸زمانی برای با هم بودن 🍃مهرورزی را دوره کردن 🌸از زندگی لذت بردن 🍃گل خنده به 🌸یکدیگر هدیه دادن 🌸ســـلام صبح زیبای 🍃جمعه تون بخیر روزتون پر از خبرهای خوب🌸 💗✨آدینه تون عالی و شاد 🌻✨گلستانی زیبا تقدیمتان 💗✨یک دسته ستاره ارمغانتان 🌻✨یک باغ پر از گلهای زیبا 💗✨تقدیم به قلب مهربانتان 💗✨دوستان خوبم 🌻✨امیدوارم 💗✨ یه جمعه عالی راکنار خانواده 🌻✨و عزیزانتون سپری کنید 💗✨لحظه هاتون آرام و 🌻✨کاشانه تون پرازمحبت باشه🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼سلام آقا دوباره جمعه و دل بی قراری می کند💔 بهر دیدار مه روی شما لحظه شماری می کند در فراقت جمعه جمعه بی صدا خون دل از دیده جاری می کند😔 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🌼🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح است ..🍁 و بخیر بودنش فقط بستگی به این دارد که تو یک لیوان چای بریزی و لبخند بزنی... که به همین سادگی با دست خالی عشق را در آغوش بگیریم..♡ ســلام .... صبح آخرین آدینـه ☕️🍁 آبان ماهتون زیبا و باصفا 🍁🌹 ♥️الهـی در پـناه پـروردگار ☕️آدینه تون بخیر و نیکی ♥️حـال دلتون خـوب ☕️وجـودتـون سلامت ♥️امـروز تون پر ازحس خوب ☕️زندگی در کنار عزیزانتون ♥️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️تمام هستی من خاک پایتان بانو 🌹و جان عالم هـسـتی فدایتان بانو ❤️کویرجسم زمین پرشکوفه می‌گردد  ❤️که می‌وزد نفس د‌ل‌گشایتان بانو 🌹هـزار مرتبه گفـتم و باز می‌گویم ❤️تمام هستی من خاک پایتان بانو 🌹پیشاپیش ❤️فرخنده میلاد باسعادت 🌹حضرت زینب کبری س مبارک باد🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸آرامش 🍃نسیم عشقی است که هر 🌸لحظه در هوا جاری است 🌸کافی است پنجره  دلت را 🍃کمی بگشایی 🌸خدایا در این آدینه زیبـا 🍃بهترین دلخوشی ها رو 🌸نصیب دوستان و عزیزانم کن آمیـــن 🌸🙏🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹جمعه‌ها رازِ بزرگی دارند مثلِ رازِ گُلِ سرخ مثلِ رازی سَر به مُهر جمعه‌ها روز ملاقاتِ تو با پیچکِ تنهایی‌هاست و به دست آوردنِ دلِ آنان که به عشقت کوک‌اند و به سازِ دلِ تو می‌رقصند! تو به لبخندی، به پیامی حتی، می‌توانی دستِ آدینه‌ٔ دلگیرِ تقویمِ عزیزانت را، سخت در دستِ لطیفت بفشاری و برایشان نغمه‌ٔ شادی بخوانی... می‌بینی؟؟ همه چیز، به دستانِ تو سهل است و قشنگ... جمعه‌ها را دریاب 🌹🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁بسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم 💫باسم رب المهدی(عج) 🍁ﺧﺪﺍﯼ خوب ﻣﻦ سلام 💫تو را سپاس میگویم 🍁برای نعمتهایت 💫در آخرین جمعه آبان 🍁به همه دوستان و عزیزانم 💫ﺳﻼﻣﺘﯽ، ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻭ سعادت 🍁و خوشبختی را 💫عطابفرما.. 🍁الهـی به امیــد تـو 🍁🍂 https://eitaa.com/joinchat/2776694803Cd161204d6d