eitaa logo
محمد جواد مؤذن🇵🇸
169 دنبال‌کننده
270 عکس
155 ویدیو
10 فایل
موذن هستم طلبه سال دوم سطح دو و سه تخصصی. قبلشم دانشگاه بودم رشته کامپیوتر. این کانال هم صرفا جهت اشتراک مطالبی هست که بنظرم مفیده. قطعا دانشم زیاد نیست ولی خواستم زکات همین مقدار کمو بدم ممنون از راهنمایی های شما بزرگواران راه ارتباطی: @mjmoazen
مشاهده در ایتا
دانلود
تازه زیر نور لامپ دیدم چه به روزش آمده . زدم پشت دستم و گفتم : « محمد ! چرا این شکلی شدی ؟ » خندید ؛ کم جان و بی رمق . محاصره شدیم ؛ نه راه پس داشتیم ، نه پیش . مانده بودیم وسط نمکزار . از یک طرف بدن شهدا مانده بود روی زمین ، از یک طرف ناله زخمیها بلند بود . به هم قول دادیم دوام بیاوریم . فکر میکردیم یکی دو روزی بیشتر طول نمی کشد ، ولی کشید . نه غذایی برای خوردن داشتیم ، نه آب . خستگی عملیات ، گرسنگی ، تشنگی ، هراس ، بی خبری ، عاقبتی که معلوم نبود کارمان به کجا کشد ، همه دست به دست هم داده بودند تا یک دقیقه ، به اندازه یک ساعت کش بیاید . هم جسممان تحلیل می رفت ، هم روحیهمان . خصوصا وقتی ناله زخمیها یکی یکی تمام میشد و آمار شهدا بالا می رفت . آفتاب می تابید روی تنمان ، بی اینکه سرپناهی داشته باشیم . سرمای شب مچاله مان می کرد ، بی اینکه بتوانیم چاره ای کنیم . فقط توکل و تحمل کردیم و دوام آوردیم . سوی چشم هایمان ضعیف شد . بدنمان از رمق افتاد بعد از پنج روز ، بچهها محاصره را شکستند . از سیصد نفر ، مانده بودیم هفتاد نفر ؛ از هفتاد نفر ، یکی اش من . و خدا محمد را برای سومین بار به من بخشید. @khodnews
در همین زمینه (وابستگی سیاسی پهلوی به غرب) ، ملکه پهلوی گفته است : گاهـی بـه محمدرضا می گفتم : « چرا با علم به اینکه می دانی این پدرسوختهها نوکر اجنبی هستند ، آنها را اخراج نمی کنی ؟ » محمدرضا می گفت : « چه فایده ای بـر اخـراج آنها مترتب است ؟ این ها را اخراج کنـم ، ده ها نفر دیگر را اطرافـم قـرار می دهند . بگذارید اینهـا باشـنـد تـا خیـال دولت های خارجی از حسـن انجام امـور در ایران راحت باشـد ! » او در ادامه ، باتوجه به اینکه محمدرضـا هـم از ایـن موضـوع آگاه بود ، چنین نوشته است : محمدرضا خصوصـی بـه مـن می گفت : « همین رئیس ساواک و معاون او و مدیران ارشـد ، همه شان با آمریکایی ها ارتباط دارند و برای حفظ ظاهر می آیند و از مـن اجـازه می خواهند ؛ درحالی که قبـل از کسب اجازه ، اطلاعات موردنیاز را به آمریکا و انگلیس رد و کرده انـد . » @khodnews
توی خانه ای در خیابان مینا می نشستیم که حیاط بزرگی ـ حدود سیصد متر ـ داشت . اتاقهای دور حیاط در دو ضلع کنار هم قرار داشت . یک سمت ، اتاقهای صاحبخانه بود و تک اتاقی که ما اجاره کرده بودیم و در ادامه اتاقهای دیگری که سه خانواده در آنها زندگی می کردند . همه اهل منزل هم بچه دار و عیالوار بودند . تابستانها هر خانواده جلوی در اتاقش فرشی پهن می کرد و شام را آنجا می خوردند . جالب آنجا بود که از غذاهایشان به هم تعارف می کردند و بشقابی به خانواده دیگر می دادند . به شکلی که هر غذایی در هر اتاقی پخته می شد ، همه ساکنان خانه از آن می خوردند . خیلی با صفا و صمیمیت کنار هم زندگی می کردیم . هر شب ، بعد از شام ، صاحبخانه تلویزیونش را می آورد و وسط می گذاشت . همه دور تا دور می نشستند و نگاه می کردند . @khodnews
دا هی می گفت : « چرا هیچی نمی خوری ؟ از صبح سرپا بودی . » می خواستم بگویم : « نمیدونی تو دلم چه غوغایی برپاست . » ولی به گفتن اینکه اشتها ندارم اکتفا کردم . یک تکه نان برداشتم و رفتم توی حیاط . به زور نان را سق زدم تا ضعف معده ام از بین برود . چند لیوان چای هم سر کشیدم تا عطشم برطرف شود و خستگی از تنم برود . بعد رفتم و سفره را جمع کردم و رختخواب ها را آوردم . در همان حال ، به خودم می گفتم : « وقتی قراره آدم بمیره ، دیگه این چیزا چه ارزشی داره . خوردن و خوابیدن چه معنایی داره . خیلی ساده تر از اینا میشه زندگی کرد . » @khodnews
📗 📌(برشی از کتاب مهر تابان ، یادنامه مرحوم علامه طباطبایی به قلم مرحوم علامه طهرانی) این مرد ، جهانی از عظمت بود ؛ عیناً مانند یک بچه طلبه در کنار صحن مدرسه روی زمین می نشست و نزدیک به غروب در مدرسه فیضیه می آمد ، و چون نماز بر پا می شد مانند سائر طلاب نماز را بجماعت مرحوم آیة الله آقای حاج سید محمد تقی خونساری می خواند . آنقدر متواضع و مؤدب ، و در حفظ آداب سعی بلیغ داشت که من کراراً (چندین بار) خدمتشان عرض کردم : آخر این درجه از ادب شما و ملاحظات شـمـا مـا را بی ادب میکند ! شما را بخدا فکری بحال ما کنید از قریب چهل سال پیش تا بحال دیده نشد که ایشان در مجلس به متکا و بالش تکیه زنند ، بلکه پیوسته در مقابل واردین ، مؤدب ، قدری جلوتر از دیوار می نشستند ؛ و زیر دست میهمان وارد . من شاگرد ایشان بودم و بسیار بمنزل ایشان می رفتم ، و به مراعات ادب می خواستم پائین تر از ایشان بنشینم ؛ ابدأ ممکن نبود . ایشان بر می خاستند ، و می فرمودند : بنابراین ما باید در درگاه بنشینیم یا خارج از اطاق بنشینیم !
📗 📌(برشی از کتاب مهر تابان ، یادنامه مرحوم علامه طباطبایی به قلم مرحوم علامه طهرانی) در تابستانها از قديم الأيـام رسمشان این بود که بزیارت حضرت ثامن الأئمه عليه السّلام مشرف می شدند و دوران تابستان را در آنجا می ماندند ؛ و ارض اقدس را بر سائر جاها مقدم می داشتند ، مگر در صورت محذور . در ارض اقدس هر شب بحرم مطهر مشرف می شدند ، و حالت التماس و تضرع داشتند . و هر چه از ایشان تقاضا می شد که در خارج از مشهد چون طرقبه و جاغرق سکونت خود را ـ بعلت مناسب بودن آب و هوا ـ قرار دهند ، و گهگاهی برای زیارت مشرف گردند ابدأ قبول نمی کردند ، و می فرمودند : ما از پناه امام هشتم جای دیگر نمی رویم .
📗 مفهوم تربیت مرادم از تربیت ، تربیت بدنی و تربیت قومی و قبیله ای نیست . مرادم این است که استعدادهای بشر تا حد انسانی رشد کند . مرادم از انسان ، موجودی است که از سطح غریزه ها بالا آمده در حد وظیفه و انتخاب زندگی می کند . خوراک او ، پوشاک او ، دوستی او ، نشستن و برخاستن و حرکت او ، از هوس ها ، از غریزه الهام نمی گیرند . و هیچ چیز در وسعت روح او موجی ایجاد نمی کند و جز وظیفه آنهـم وظیفه ای از خدای او در او حرکتی نمی آفریند . این حیوان است که به خاطر غریزه ها و با پای غریزه ها زندگی میکند و راه می رود . اما انسان باید از این سطح بالاتر بیاید و از تضادی که در نهاد اوست مدد بگیرد و حرکت کند ، آن هم حرکتی نه به سوی آنچه در حد او و پایین تر از اوست . حرکت به سوی وجودی برتر و بالاتر و بی نیاز و بی مانند و نامحدود . (برشی از کتاب مسئولیت و سازندگی استاد صفایی حائری)
📗 انسان چه مجبور باشد و چه آزاد ، امکان تربیتش هست . اگر مجبور است ، با شناخت قانونهای حاکم بر او تربیت می شود ، همان طور که درخت هـا و دامهـا تـربیت شده اند . و اگر آزاد است ، خودش می تواند خودش را بسازد و خودش می تواند از رقابت استعدادها و تضاد نیروهایش بهره بردارد . (برشی از کتاب مسئولیت و سازندگی استاد صفایی حائری)
📗 🔴برای تربیت انسان ، برای ساختن بشـر بـاید در او آفرید که از تمام غریزه ها نیرومندتر باشد و باید در او نیرویی گذاشت که تمام زنجیرها را با خود بردارد و تمام نگهبان ها را همراه بکشد . 🔴 و مادام که این عشق عظیم و این نیروی بزرگ در انسان نیاید و پا نگیرد ، برای انسان حرکتی نخواهد بود و از بند اسارتها نجاتی نخواهد یافت . 🔴قرآن می گوید : « و الذين آمنوا أشد حبا لله » ؛ آنها که به سوی حق گرویده اند و به سوی « الله » آمده اند ، از عشق ، از محبت شدیدتری نسبت حق برخوردارند . 🔴ما از محبوب های خود به خاطر محبوب تری چشم می پوشیم و خوب را فدای خوب تر می کنیم و آنچه با اهمیت تر است انتخاب می کنیم . 🔴با آن که پول را دوست داریم می دهیم تا به آنچه بیشتر می خواهیم برسیم . با آن که جان خود را دوست داریم از جان خود می گذریم تا به آزادی دست یابیم. 🔴 عشق شدیدتر و حب « الله » ما را از اسارت غـرایـز و حب نفس و حب دنیا می کند . (برشی از کتاب مسئولیت و سازندگی استاد صفایی حائری)
📗 ابیاتی بسیار بسیار زیبا منسوب به حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام وإن تكن الدُنيا تُعدّ نفيسة فدار ثـواب الـلـه أعـلـى وأنـبـل و إن تـكـن الأبـدان لـلـمـؤت أنشأت فقتل امرء بالسيـف في الله أفضل وإن تكن الأرزاق قشچسـمـاً مـقـدراً فقلّة حرص المرء في الكسب أجمل وإن تكن الأموال للترك جمعها فما بال متروك به المرء يبخل « و اگر چنین است که دنیا نفیس به شمار می آید ؛ پس باید دانست که آخرت که خانه ثواب و مزد الهی است بس بلندپایه تر و شریف تر است . و اگر چنین است که بدن های آدمیان برای مرگ آفریده و انشاء شده است ؛ پس باید دانست که کشته شدن با شمشیر در راه خدا ؛ بسی برتر است . و اگر چنین است که روزیهای خلائق به مقدار معين تقسیم گردیده است ؛ پس باید دانست که کمتر حریص بودن مردم در کسب روزی ؛ جمیل تر و نیکوتر است . و اگر چنین است که نتیجه اندوختن اموال ؛ ترک نمودن آنهاست ؛ پس چیزی که متروک خواهد شد چه ارزشی دارد که آدمی بدان بخل ورزد »
؟ 📗 عبودیت در راه نفس و خلق و دنیا و شیطان ، چیزی جز از دست رفتن و چیزی جز خسارت نیست . بندگی اینها اسارت است و بندگی حق (خداوند متعال) آزادی است . یک کودک زیبا که غذایی در دست دارد و لباسی بر تن ، هنگامی که گرفتار کسانی می شود که به زیبایی او ، به غذای او ، به لباس او نظر دارند به هر کدام که رو کند چیزی را از دست داده . بر فرض چیزی به او بدهند به خاطر این است که چیز مهم تری از او بگیرند . اگر در این هنگام کودک اسیر پدرش بشود و به او روی آورد و بنده‌ی او بشـود ، قطعاً چیزی از دست نمی دهد که چیزهایی بدست می آورد اسارت پدر ، آزادی است و بندگی حق رهایی ، رهایی از طاغوتها دزدهایی که هر کدام به یک سرمایه ی ما چشم دوخته اند و برای قسمت از کشیده اند . (بندگی الله این چنین است چون او نیازی به ما ندارد) (برشی از کتاب مسئولیت و سازندگی استاد صفایی حائری)
📗 ...مربی بزرگ هستی خـداست و او دل های مشتاق را تنها نمی گذارد. مربی بزرگ هستی ، آنهایی را که می خواهند حرکت کنند رها نمی کند بلکه رهبری می نماید. آنها که یافته اند که باید بروند اما از راه بی خبرند و راهنمایی ندارند به هدایت او خواهند رسید و به راه دست خواهند یافت ؛ (برشی از کتاب مسئولیت و سازندگی استاد صفایی حائری) @mjavadmoazzen