مکتبی را که عشق آیین است
چه نیازی به لعن و نفرین است
ای عزیزانِ حضرتِ عیسی
بشتابید سوی دین خدا
روز و شب ها بلند دستِ دعاست
خیرخواهی مرامِ اهلِ کساست
ما چو آغوشِ مهر باز کنیم
مهربانی به اهلِ راز کنیم
_______
السلام ای متمم الاخلاق
روزیِ ما ز جانبِ رزّاق
ای به دستت همه قضا و قدر
اُسقفی هم به بردگیت بخر
کِی بنایِ مجادله داریم
عالمی با تو فاصله داریم
خاتمِ جمله ی رسولانی
مُهر تایید علم و ایمانی
به بهانه مباهله کردیم
ما که قصدِ مقابله کردیم
تا ببینیم رویِ جان بخشت
هم ببوسیم پا و هم دستت
دستِ مهرت همیشه بر سرِ ما
امرِ حقَّت گواهِ باورِ ما
آدمی نوح و موسی و عیسی
بلکه کُلِّ پیمبران یکجا
اصلِ اول کلامِ توحیدی
شرحِ آخر پیامِ جاویدی
از وجودِ شماست مهر و وفا
جانِ خیرالوراست اهلِ کسا
اهل بیت تو آیه ی تطهیر
کوثرت در همه جهان تکثیر
جانِ عالم فدای آن سبطین
میوه های دِلند و قره ی عین
چشمِ ما بر جمالشان روشن
نورشان کرده دِیر را گلشن
هستِ ما نذرِ سیدِ کونین
از جمالِ حسن کمالِ حسین
ما همه قنبرِ علی(ع) شده ایم
همگی عاشق ولی شده ایم
بر سرِ کوی عشق حیرانیم
ما گدای رکوعِ سلطانیم
گر ببخشد به لطف خاتم را
زیر و رو می کنیم عالم را
کربلا ما هم آرزو داریم
شاهِ لب تشنه آبرو داریم
دیرِ راهب گواهِ مطلب ماست
بوسه بر سر وظیفه ی لبِ ماست
ما اگر دور از گلستانیم
عاشقِ مکتبِ شهیدانیم
زنده دل تا ابد شهیدانند
میهمانانِ خوانِ یزدانند
خضر و عیساست یارِ حضرتِ دوست
چشم در انتظارِ دولتِ اوست
_____
اهل نجران به عشق پیوستند
بابِ ذلت به روی خود بستند
همه گشتند شاملِ برکات
برمحمد و آل او صلوات
#رضا_شیرازی
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
نبی با خود زُلالی را برای ابر تار آورد
به سمت تیره گی آیینه های بی غبار آورد
و آیه آیه جاری شد به صحرا سوره ی باران
تمام دشت گُل کرد و کویر تشنه بار آورد
به یُمن پنج تن آن روز ،خزان شد ریشه کن آن روز
که بر دشت و دمن آن روز ،نبی با خود بهار آورد
قرار این شد که در میدان تمامیّ کسان باشند
نبی در لحظه موعود با خود چار یار آورد
و تا مغلوب حق سازد مسیحی های نجران را
به حُکم " قُل تَعالوا..." پنج تن را پای کار آورد
دو کوکب با دو ماه آورد این نورُ علی نور است
کنار کهکشان خورشید نوری بی شمار آورد
شعاع نورشان باری به هر سمت و به هر سو رفت
وَ صیتِ نامشان آری به اسلام اعتبار آورد
حقیقت تا شود روشن تمام خاندانش را
پیمبر پیش روی این گروه نابکار آورد
شد آن چوب دوسر بُرد احتجاج پیش رو از پیش
چرا که مصطفی خیرُالنّسا را در کنار آورد
و ذکر "لافتی الّا علی را روی لب ها داشت
یدُالله آمد و " لا سیفَ الّا ذوالفقار " آورد
جوانمردی که در راه خدا بخشید جانش را
نبی با خویش جان آورد یعنی جان نثار آورد
نبی از شهر یار آورد یعنی شهریار آورد
شهی را پای کار آورد یعنی شاهکار آورد
رسید و دست در دست وَلی الله نورُ الله
نهان در انبیا را این اولوالعظم آشکار آورد
محمد نور ایمان را به جان اهل نجران ریخت
که یعنی اهل بیتش را به همراه این نگار آورد
به یک ذکر لب "اَبنا" اساس فتنه را برچید
دگر طاها چه غم دارد که با خود غمگسار آورد
وَ ثُمَّ نَبتَهِل ..." قلب زمین آکنده از غم بود
به قلب بی قرار این زمین طاها قرار آورد
نبرد پیش رو را باخت اُسقف سر به زیر انداخت
که راهب آب شد از شرم و روی شرمسار آورد
نظر بر اهل نجران کرد و مهر عشق طوفان کرد
به خوان خویش مهمان کرد قومی را که خار آورد
#ناصر_دوستی
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
باز دین خدا به مشکل خورد
باز پیغمبر خدا تنهاست
هر چه او گفت گوش را بستند
تیغ لج تیغ دشمنان خداست
خسته، آزرده از لجاجتها
آمد و روبروی دست نشست
او رسول خداست میداند
در یدالله راه حلی هست
دستِ آن که نوشت قرآن را
از زبان خدا و پیغمبر
آن که خوابید زیر چل شمشیر
تا به جای نبی شود پرپر
آن که با ذوالفقار رد می کرد
دین حق را ز سدّ بدر و اُحد
همرهش خسته میشد عزرائیل
او ولی هیچ گاه خسته نشد
دست او بود که به زیر کشید
لاتهای منات و عُزّی را
روی دوشِ نبی شد ابراهیم
و به پایین کشید بتها را
دست خندقکَنی که در سر راه
با خودش رأسِ عبدُوَد آورد
دست خیبرکَنی که مرحَب هم
در مصافش عجیب بد آورد
یا علی جان تهیست دستانم
دست زهرا و بچههاش بگیر
وسپس دست را به من بسپار
دست مشکلگشای بیشمشیر
دستها را بلند خواهم کرد
روز دست تو و مباهله است
خصم نصرانی من آن طرف است
لعن کن چارهام فقط گله است
خصم نصرانی ایل ایل آمد
دید در روبرو فقط یک دست
یک نبی یک زن و دو تا بچه
و یک انسان از دعا سرمست
ترس و وحشت به جانشان افتاد
اگر این پنج تن دعا بکنند
خود عیسای ما چه خواهد کرد
اگر آنها خدا خدا بکنند
یا علی جانم ای تو شیر خدا
نه فقط از صدات می ترسند
که فراری شدند زیرا از
تو ودست دعات می ترسند
#احسان_پرسا
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
حق با که بود؟ آنکه نمیدانست، دید آن روز
با چار آیینه پیمبر تا رسید آن روز
وحی خدا تعبیرِ لبریز از زلالی را
با آیههای آلِ عمران آفرید آن روز
با اینکه ابر تیره نفرین رسید اول
بارید در پایان ولی بارانِ عید آن روز
پر بود از تاریکی آنکس که افق هایش
دید آفتاب باوری را که دمید آن روز
از عطر و گلها دید آنکه چار فصلش را
لبخند و رنگ از روی و لب یک یک پرید آن روز
چشم پیمبر بی صدا از آسمان میگفت
گوش زمین اما صدایش را شنید آن روز
آنگونه بر دین و خدای خویش باور داشت
بودند آنان را که از خود، برگزید آن روز
«اَبنائَنا» و دخترش را با خودش آورد
پای علی را هم به این قصه کشید آن روز
همراه دارد جان و نفس خویش را وقتی
پی برد باید نیست جز او رو سفید آن روز
باور نکرده، میشناسد آنکه حیدر را
لرزیده باشد لحظهای هم مثل بید آن روز
در حشر هم باشیم با او کاش و افسوس است
با هرکسی که غیر از این دارد امید آن روز
#امیر_رسولی
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
تاریخ چون از مباهله کمتر خواند
گمراه شد و سقیفه را برتر خواند
اسناد ولایت علی قرآن است
حق نفس نبی را به عیان حیدر خواند
این را به جهان مباهله داد نشان
حیدر بشود نفس پیمبر به عیان
وقتی که نسیم حق به نجران پیچید
بنیان همه مسیحیان شد لرزان
#مهدی_یوسفی
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
خانهی وحی تا درش وا شد
همه اسرار حق هویدا شد
جلوهی پنج نور پیدا شد
همه عالم به پایشان پا شد
زنگ ناقوس از صدا افتاد
بر کلیسائیان بلا افتاد
صف به صف انبیا به استقبال
الف قدشان شده چون دال
ذکرشان یا محول الاحوال
مظهر حالناست احسن حال
همه عالم اگر که پا برجاست
چونکه این چرخ دست آل کساست
پنج تن همه مسیحا دم
خالق کعبه خالق زمزم
با طمانینه آمدند کم کم
سوی نجرانیان به دور از غم
ایهاالناس این مجاله نیست
اول راه دفع قائله نیست
بینعرشخدا چو هلهلهشد
در زمین و زمانه ولوله شد
دست نجرانیان بهسلسله شد
جبرئیل گفت این مباهله شد
نور احمد اشارهای کرده
حق ظهور دوبارهای کرده
این پیامی ز عالم بالاست
گفتهی حق بود علی مولاست
جانشین نبی ولی خداست
آری آری غدیر دوم ماست
بین این جمع تا مباهله شد
همه گفتند ختم قائله شد
دستها سوی حق چو بالا رفت
دل و دین همه به یغما رفت
همه مجنون شدن و لیلا رفت
عاشقی یک تنه به صحرا رفت
پنج تن حسین یا حسنند
جمع نجران اسیر پنج تنند
اولین نور نور پیغمبر
دومین نور حضرت حیدر
نور سوم حقیقت کوثر
بعد از آنها شبیر با شبر
سِّر این پنج ختم قائله شد
این همان صورت مباهله شد
#مرتضی_محمودپور
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
آمد رسولی با همه جانش
با دختر و داماد و طفلانش
این سو نشسته جمع روحانی
آن سو سران قوم نجرانی
این سو حضور مجمعی از نور
آن سو ولی از نخوتی مغرور
آری هدف شلیک یک واژه
نفرین، دعا، آماده شد ماشه
نجرانیان حیران و سرگردان
لب را گزیده گوشه ی میدان
گفتند ماها برگ پاییزیم
آهی رِسد در لحظه می ریزیم
این خاندان بر عشق می نازند
بر هر چه تاریکی ست می تازند
از چهره های غرق آرامش
تیم مقابل کرد یک خواهش
تا خواست ریزد واژه از لب ها
گفتند سازش بهتر از دعوا
ما بعد ازین تسلیم ایمانیم
با جِزیه دادن تحت فرمانیم
آن اهل بیت پاک و نورانی
بودند دور از میل نفسانی
پیمان صلح اینگونه امضا شد
عشق آمد و پیروز دنیا شد
#مریم_کنف_چیان
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
May 11
به نام نامی حیدر قلم به دست شدم
علی شراب طهوراست، من که مست شدم
تبارکَ و تعالی، ز نیست هست شدم
خدا پرست شدم تا علی پرست شدم
میان این دو پرستش هنوز حیرانم
گهی به سجده ام این میکشد گهی آنم
بشر که قدرت فهمیدنش همین قدَر است
چگونه فرض کند مرتضی علی بشر است
نه ممکن است نه واجب، علی کسی دگر است
مسلّم است خدا نیست از بشر که سر است
به عجز خم شو زانو بزن در این درگاه
بگو که اشهد انّ علی ولی الله
به ما نگیر امیرا ! که کفرمان به لب است
جنون شاعری است و کنایه از ادب است
به هرجهت کمی اغراق نیز مستحب است
چقدر نام علی در دهان ما رطب است
سه هو کشیدم و رفتم به عالم بالا
هو العلی و هو العالی و هو الاعلا
من آتشم که نگیرد دلم قرار از تو
مسلّم است که لا یُمکِنُ الفِرار از تو
به جز نگاه نداریم انتظار از تو
مرا بکش که بمانم به یاد گار از تو
شهید گوشه چشمت تلف نخواهد شد
بهشت هم ببرندم نجف نخواهد شد
نه حِمیَری، نه کُمیتم نه دعبلم، اینم
فقط پر است زعشق علی مضامینم
به غیر ساقی کوثر نپرس از دینم
خلاصه کورم و غیر از علی نمیبینم
که سرّ عاشقی ام پیش مرتضی علنی است
بگو که کور تو مشتاق " مَن یَمت یَرنی "است
چقدر تا بشناسم تو را زمان برداشت
مگر که عشق تو را ساده میتوان برداشت
خدا که پیش تو سد های آسمان برداشت
" تو را به بام فلک برد و نردبان برداشت "
نخواست در قد و اندازه بشر باشی
اراده کرد که از کائنات سر باشی
چه محشری است که، قُد دَلّ ذاته بالذّات
هُوَ الشّفیع ُ بِحقٍ، بعَرصة ِالعَرَصات
خوشیم ما به همین، فی حیاتنا و ممات
بگیر دامن " شمسُ الضُّحاء فی الظلمات
که حیدر است دو عالم کلید باب نجات
" به طاق ابروی مردانه علی " صلوات
خدا بدون علی مسجدالحرام نداشت
بقای کعبه بدون علی دوام نداشت
علی نبود که بتخانه احترام نداشت
طواف سنگ و گل این قدر ازدحام نداشت
به پاس مقدم حیدر حرم مطهر گشت
علی که شد متولد در آن، ورق برگشت
گرفت خاک، زنعلین بو تراب شرف
خدا برای همین ریخت، دُر به پای نجف
کسی که خاک رهش نیست عمر کرده تلف
قیامتی است که " لا یُدرَک و لا یوصَف
جهان و هر چه در آن است نیست قابل او
زبان ناطقه لال است در فضائل او
زمین که نقطه کوری در آسمان علی است
فلک چراغ شبستان آستان علی است
ملک سه نوبته نهج البلاغه خوان علی است
قلم گرسنه یک خطبة البیان علی است
و عنده کلماتی که ما نمیدانیم
علی پر از کلماتی که ما نمیدانیم
گشود یک تنه راه نجات را حیدر
سپرد دست پیمبر برات را حیدر
شبی که برد دل کائنات را حیدر
شکست پشت هبل های لات را حیدر
به خواب رفت و بر آشفت خواب گیتی را
بنازم آن جگر لیلةُ المَبیتی را
به عزم حمله اگر ذوالفقار بر خیزد
سر است و دست، که در کارزار میریزد
که زَهره دارد با مرتضی در آویزد ؟
ببین که تیغ به دست علی است یا ایزد ؟
چنان به روز احد ذوالفقار هو هو زد
که در مقابل او مرگ نیز زانو زد
کشید روز ازل تا کمان ابرو را
تمام عرش گرفتند ذ کر یا هو را
بکِش به خاک سر کوی مرتضی رو را
علی است آن که ملک سجده میکند او را
همین که نام علی را به عرش میبردند
پیمبران اولو العزم غبطه میخوردند
دعا به نام علی مستجاب بر میگشت
همیشه با نظر بوتراب بر میگشت
علی که ماه زکویش خراب بر میگشت
به یک اشاره او آفتاب بر میگشت
چنان کشیده عبای عبو دیت بر دوش
که در نماز علی تیر میرود از هوش
به گوش ما چه پیامی گذاشت روز غدیر
نبی چه حسن ختامی گذاشت روز غدیر
عجب شراب مدامی گذاشت روز غدیر
خدا چه سنگ تمامی گذاشت روز غدیر
کنار دست پیمبر عجب وزیری بود
غدیر و خم، چه مراعات بی نظیری بود
بیا که دست خداوند در زمین این جاست
اساس مذهب و اصل اصول دین این جا ست
تمام هستی طاها و یا و سین این جا ست
بیا که قائدُ غُرِّ المُحَجَّلین این جا ست
عمود خیمه " اکملت ُ دینُکم " علی است
بنوش، ساقی روز غدیر خم علی است
چه خوش شناخته ای نازنین امیرت را
هزار رحمت حق باد ذات و شیرت را
بنازم آن قلم نافذ دلیرت را
بیار حضرت علّامه الغدیرت را
بر این کرانه گسترده میمهانم کن
بریز باده و آسوده از جهانم کن
قیامتی است علی ، در میان اوراقم
حواری علی ام مثل جُرج جرداقم
گدای در بدری، مستحق انفاقم
برای دیدن رویش به مرگ مشتاقم
خلاصه این که ندیدیم در قفای علی
نه ابتدای علی را نه انتهای علی
#عباس_شاه_زیدی
#خروش_اصفهانی
https://eitaa.com/mobahelerey
تا حل شود این معادله می گویم
هر چند گهی بهر صله می گویم
پر رنگ شود تا که بماند در یاد
از پنج تن و مباهله می گویم
هم اسقف و هم همه شیاطین کورند
از کار مباهله کمی رنجورند
خورشید و ستاره، آینه، مهر و ماه
آماده ی خواندن دعای نورند
بحث و جدل و مجادله چون زور است
ظلمت همه در مقابله با نور است
با مهر و مه و دو شاخه ی گل که رسید
دیدند دگر مباهله ناجور است
خورشید کجا تقابلش با فانوس؟
تشبیه نکن کلاغ را با طاووس
تاریخ بگو تو بر،، ابو حارثه،، ها
ای قطره برو ... تو را چه به اقیانوس!!!
انجیل نوشته بود از نور یقین
در آیه ی عشق گفته قرآن مبین
در سایه ی ماه آل عمران هستیم
شد اهل کسا برای ما حصن حصین
با غیر علی مجادله خواهم کرد
با عشق علی معامله خواهم کرد
چون کار به لعن و حکم نفرین بکشد
با دشمن دین مباهله خواهم کرد
#حسین_جعفری
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
پنج اقیانوس را ناگاه
چشم ساحل در برابر دید
چشم در چشم آینه ی بهتش
پنج اقیانوس دیگر دید
پنج اقیانوس موجاموج
کوهموجش سر در ابر اوج
رستگاری را در او باری،
کشتی نوح شناور دید
از کرانش تا کران جوشان
در خروش از نای خاموشان
پنج اقیانوس همپا را
پنج اقیانوس همبر دید
با نخستین عطر هو پیچید
عالمی در بوی او پیچید
بویناک خاک را یعنی
زیر گام او معطر دید
با دو دیگر چین به چین بر سر
دامن دنباله اش در بر
آفتابی آسمان پرور
در میان ابر چادر دید
با سه دیگر این خدای - انسان
عشق را جان، عدل را میزان
هرچه را ذاتی مجسم یافت
هرچه را نقلی مصور دید
چارمین را هرچه هم تنها
در غبار شهر غم تنها
چون کریمی در کرم تنها
شوکتی اما مکرر دید
پنجمین را با سری بر نی
کاروانی از الم در پی
خاطر خون خدا با وی
خیمه ای خورشید منظر دید
ساحل اما همچنان خاموش
در خموشی پای تا سر گوش
پنج اقیانوس را در جوش
موج گستر، موج گستر دید
شور آیاتی رسا را داشت
جلوه اهل کسا را داشت
آنچه را با گوش جان بسپرد
و آنچه را با چشم باور دید
خاک نجران را سر تسلیم
ساحل صلح و سلامت کرد
سینه آفاق را آنگاه
غرق در بال کبوتر دید...
#علیرضا_رجبعلیزاده_کاشانی
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
ناگهان، یک دم به خود لرزید،
ناقوس، از صدای دلنشین وحدت حق.
اهل «تثلیث» از ندای عشق و ایمان، چون سپیداری، به خود لرزید.
گیسوانی چون چلیپا
سایه ها بود و سیاهی،
صحن تاریکی، رقم می خورد.
جان ترسایان، پر از تردید،
روزشان هم مثل شب ها بود.
بسته ی قید تجمل بود اسقف.
ابتدا با او،
محمد، سرگران بود.
جان عالم، ساده و بی ادعا بود.
از تواضع، خاک پایش، چون حریری،
نرم و نازک بود.
اهل نجران،
لاجرم،
رخت زینت را ز تن، کندند.
بعد از آن، شد گفتگو، آغاز.
روز با شب، نابرابر بود.
نور تابان صداقت، در برابر بود.
پنج تن، چون ماه تابان،
بر فراز خاک تیره،
چتر گل را می گشودند.
در «کسا»ی جان جانان، در امان بودند.
در میان آن «کسا»، جان پیمبر بود.
همچنین، زهرای اطهر بود.
دو برادر، نور چشمان علی و فاطمه، هم.
اهل نجران، ترس شان بود از محمد( ص).
«رحمه للعالمین» اما، شکوه ایزدی داشت.
زان مهابت، رنگ این قوم « نصارا»
می پرید از ترس.
این چنین شد:
چهرهشان، سرشار تردید.
جان شان، محصور، در پرگار تکفیر.
هر کشیشی، در لجاجی سخت بود و
غوطه ها می خورد.
پرده ای را، بر حقایق می کشید از جهل.
نور خورشید حقیقت را مگر، کتمان توان کردن ؟
خوب می دانست راهب، این معانی را:
لب به نفرین گر گشایند این بزرگان،
این زمین و آسمان، طومارشان، پیچیده خواهد شد.
اهل نجران، این صلابت را به عینه، دیده بودند.
نور اخلاص پیمبر، آن زمان، در چشم آنان،
منعکس می شد.
در نتیجه، این جماعت، پیش قرآن،
سر فرود آورده بودند.
#موسی_صباغیان
#نیمایی
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
نامهای بنوشت پيغمبر در اوجِ اقتدار...!
تا کند اسلام را بر اهلِ نجران آشکار...!
اسقفِ نجرانیان چون دید این مکتوب را...؛
گفت؛ ما را نیست جز تثلیت در عالَم، شعار...!
او و همراهانِ راهب، راهی یثرب شدند...؛
تا عیان سازند باورهایِ خود را اعتبار...!
ابتدا گفتند با شوق و شعف؛ عیسی خداست...؛
گفت پيغمبر؛ که هرگز نیست او پروردگار...!
کِی خدا باشد کسی که زادهی مریم بُوَد...؛
هست او هم بندهای، از بندگانِ کردگار...!
گفت اسقف؛ حضرت عیسیاست فرزندِ خدا...؛
هیچ کس را نیست خلقت همچو او در روزگار...!
گفت پيغمبر که این خلقت؛ شبیهِ آدم است...؛
آنکه او را آفریده حق، ز خاکِ رهگذار...!
بحث چون بالا گرفت و عیسوی خاضع نشد...؛
نازل آمد آیهای از سویِ حق، با افتخار...!
گفت با نجرانیان؛ باشد زمانِ ابتهال...؛
تا شود هر شک و شبهه زین میانه، برکنار...!
اَنفُس و ابناء خود را همرهِ زنهایِ خود...؛
آوريد اینک به میدانِ دعا، بهرِ نثار...!
این سخن، ختمِ کلامِ احمدِ مختار بود...؛
تا نماید منطقِ نجرانیان، منکوب و خوار...!
گوشهای از شهرِ یثرب، وعدهگاهِ عشق شد...؛
تا در آن میقات، از رخسارِ حق، گیرد غبار...!
چون برون آمد ز بیتِ خویش، ختم المرسلین...؛
گفت جبریل امین؛ طی شد زمانِ انتظار...!
عزمِ او، عزمِ بیانِ واژههایِ نور بود...؛
تا نماید لشکرِ تثلیثِ نجران، تار و مار...!
جلوهی وحدت عیان از چهرهی نورانی اش...؛
بر لبِ او، ذکرِ توحیدِ الهی بیشمار...!
در یمینش، نَفسِ او، یعنی امیرالمؤمنین...،
آنکه شد میلادِ او را، کعبه ی حق پردهدار...!
کمترین مدحِ علی، این بس که گفتا جبرئیل...؛
لافَتی اِلّا علی، لاسَیف اِلّا ذوالفقار...!
در یسارش، دخترِ او، حضرت خیرالنساء...؛
آنکه دارد آفرینش، از قرارِ او قرار...!
فاطمه، اُمِّ اَبیها، باعثِ کون و مکان...؛
سرورِ زنهایِ جنّت، معنیِ عزّ و وقار...!
پیشِ رویِ او روان، نورالهدی، سبطینِ او...؛
جلوهی شمس الضّحی و عرشِ حق را گوشوار...!
یک طرف در جلوه رخسارِ کریم ابن کریم...؛
آنکه باشد کشورِ حُسنِ خدا را شهریار...!
سویِ دیگر جلوهگر رویِ دلآرایِ حسین...؛
آنکه باشد دینِ حق، از کربلایش، استوار...!
جمعِ اصحابِ کسا شد جمع زیرِ آسمان...؛
آسمانیها همه چشم انتظارِ انتصار...!
وقت، وقتِ لعن و نفرین بر طریقِ باطل است...؛
تا برآرَد دستِ حق، از لشکرِ باطل، دمار...!
دید چون اسقف چنین اوضاع و احوالِ نبی...؛
گفت با نجرانیان، این مرد باشد رستگار...!
دعوت او حقّ و استدلال او بر حق بُوَد...!
بهترین ره بهرِ ما باشد از این صحنه، فرار...!
آنکه آمد با تبختر سوی یثرب، بازگشت...؛
رو سویِ نجرانیان، بیاعتبار و شرمسار...!
بارالها...! این من و این حرف هایِ شبهِ شعر...؛
کن قبول و ابر رحمت را بر این عاصی ببار...!
حجّتی بالاتر و والاتر از این خمسه نیست...؛
حقّ این حجّت مکن ما را به نامردان دچار...!
#ابراهیم_ذوالفقاری
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
هدایت شده از کانال گروه سرود ری نوا
43.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
🌸یا علی گفتیم و عشق آغاز شد🌸
🎙اجرای سرود زیبای 🌹🌹مهرعلی ع و زهرا س🌹🌹در ویژه برنامه سلام تهران
💞به مناسبت سالروز ازدواج آسمانی و پربرکت 💞
❤️ حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها ❤️
🖥پخش زنده از شبکه تهران
📅 شنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۳
ایتا👇🏻
https://eitaa.com/reynava10
روبیکا👇🏻
https://rubika.ir/Rey__nava
ای ثناخوان تو در قرآن خدایت یا محمد
وی سر کویت بُوَد بر کل عالم راه و مقصد
ای که جام جسم تو از باده حق پُر ز سرمد
خاتم پیغمبران ای عقل کل روحِ مجرد
کعبه دلها تویی تو
رهبر و مولا تویی تو
نور هل اتا تویی تو
مظهر تقوا تویی تو
خلقت از یُمن وجودت شد بپا تا روز محشر
در شب معراج تو بر قاب قوسین پا نهادی
از تکامل بر فراز قله ی حق ایستادی
هم سخن با خالقت بودی و با او دست دادی
محرم بزم الهی، هم مریدی هم مرادی
آخرین پیغمبری تو
مسلمین را رهبری تو
انبیاء را سروری تو
عاشقان را دلبری تو
مظهر ذات خداوندی تو غرقه نور داور
امر حق این بود که ادیان دگر اسلام آرند
موسوی و عیسویان بر درت اکرام آرند
پیروان هر کتب در مکتبت ادغام آرند
باده از خمخانه ی عشق تو را در جام آرند
مست گردند از سبویت
سرمه سازند خاک کویت
روی آرند جمله سویت
بغض ورزند بر عدویت
چون تویی انسان کامل نیست مثل تو پیمبر
قوم نجران در تباهل فتنه ها از سر گرفتند
گمرهان تثلیت را افضل ز هر باور گرفتند
با کلام الله جدل کرده ره دیگر گرفتند
با تفاخر سبقه از اسلام و پیغمبر گرفتند
جمع گردیده قبائل
جمله با حق در مقابل
تا که شد این آیه نازل
از خدا روز مباهل
با نساء و انفس و ابناء خود آئید یکسر
اسقف اعظم چنین گفتا سخن با قوم نجران
گر محمد(ص) با صحابیون خود آید به میدان
شک ندارم حق بُوَد با ما و او را نیست ایمان
نی اگر با اهل بیتش آید حق است او و قرآن
ناگهان آمد پیمبر
همرهش زهرا و حیدر
شد روان شبیر و شبر
پنج تن حاضر به محضر
عیسی از چرخ چهارم بر زمین شد بار دیگر
لب گشود احمد سپس بر حمد خلاق دو عالم
بعد از آن فرمود علی نفس من است و یار و بن عم
او یدالله است و عین الله و صهر است او به خاتم
پنج تن را دید در یک قاب تا اسقف اعظم
بر پیمبر کرد تعظیم
قوم نجران بود تسلیم
جزیه اش را کرد تقدیم
پایه اسلام تحکیم
#عابدی روز تباهل شاد شد زهرای اطهر
#علی_عابدی
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
هدایت شده از علی ، غدیر، مباهله
بسمه تعالی
دومین جشنواره شعر غدیر و مباهله ؛
هیات زنجیرداران حضرت علی اکبر (ع) معروف به ( محمدهاشم ) در نظر دارد به مناسبت عید بزرگ غدیر و مباهله دومین جشنواره شعر را به شرح ذیل برگزار نماید؛
یک. موضوع اشعار ؛
عید غدیر
واقعه ی مباهله
منقبت حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام)
دو. قالب اشعار ؛
کلاسیک شامل ( غزل، قصیده، قطعه، مسمط، ترجیع بند، ترکیب بند، رباعی، دوبیتی، مثنوی، غزل مثنوی، نوخسروانی )
آزاد شامل ( نیمایی، سپید، موج نو )
سه.
مهلت ارسال آثار ؛ تا روز چهارشنبه سی ام خرداد ۱۴۰۳
نحوه ارسال ؛
یکی از راه های ذیل
Mobahelerey@gmail.com ایمیل
https://eitaa.com/alirezaghorbankhan ایتا
چهار.
جشن غدیر و مباهله در روز دوشنبه ۱۴۰۳/۴/۱۱ بعد از نماز مغرب و عشا الی ساعت ۲۳ شب با پذیرایی شام و با شعرخوانی شاعرانی که اثر ارسال کرده اند و مداحی و برنامه های متنوع دیگر برگزار خواهد شد.
پنج.
محل برگزاری جشن ؛
شهرری ضلع جنوبی حرم حضرت عبدالعظیم اتوبان سلمان فارسی میدان امام هادی (ع) حسینیه زنجیرداران حضرت علی اکبر (ع) ( محمدهاشم )
شش.
به تمامی شاعران گرامی که با ارسال شعر در این جشنواره شرکت می نمایند لوح تقدیر و هدایایی به رسم یادبود تقدیم خواهد شد.
هفت.
گزیده اشعار ارسالی در مجموعه ای با عنوان « غدیر و مباهله » و به نام شاعر اثر چاپ خواهد شد.
به کانال اختصاصی مباهله بپیوندید؛
https://eitaa.com/mobahelerey
این حرف را به مردم نجران خطاب کرد
باید تمام فاصله ها را خراب کرد
عیسی پیمبر است خدا نیست بشنوید
باید ز کفرگویی خود اجتناب کرد،
گفتند گرچه نزد مسلمان خدا یکیست
ما را فقط خدای سه گانه مجاب کرد
گفتند چون که حضرت عیسی پدر نداشت
بی شک خداست، می شود او را خطاب کرد
حق گفت با حساب شما در خدا شدن
باید که رویِ حضرت آدم حساب کرد
مشروط شد مباهله تا داوری شود
باید علاجِ شب پره با آفتاب کرد
توحید شد مسلم و تثلیث رنگ باخت
احمد دعا نکرد و خدا مستجاب کرد
دستم بگیر ای غزلم در مباهله
باید تمام کارِ نبی شعر ناب کرد
#بهرام_وکیلی
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey
خبری کوچه به کوچه همه جا می گردید
آمده بین مسلمان و ، مسیحی تردید
خبر آهسته ولی وِرد زبانها گشته
خبر از جنس تَنش کوه بلایا گشته
گفتگو بر سَرِ آیین و رُسُل بُحرانیست
منکر سُنَّتُ قرآنِ مُبین نجرانیست
وحی و نازل، سخن از ایزد منان آمد
آیه شصت و یک سوره عمران آمد
یا نبی صدق کلام تو ، بُوَد عترت تو
با علی ، فاطمه و دو نوه ات عازم شو
نور حق جلوه شُد و فاطمه با یار آمد
نبی با دو نوه و حیدر کرار آمد
گوییا بت شکن کعبه علی آمده است
فاتح خیبر و سردار و ولی آمده است
سرُّ صدقِ همه آیاتِ شرف گشته عیان
طاهر و زاکی و تقوا بنگر رتبه شان
بین دلهای مسیحی شده غوغا بر پا
نبی آورده فقط فاطمه و اهلش را
بَرَد از قوم مسیح احمد اگر سر به سجود
یک نصارا نشود در همه عالم موجود
لب به نفرین اگر اولاد نبوّت بزَنَد
سیل قهرو غضبش خیل نصارا ببرد
#فاطمه_عزت_آبادی_پور
#مباهله
ارسالی به #اولین_جشنواره_شعر_مباهله
سال ۱۴۰۲
https://eitaa.com/mobahelerey