eitaa logo
مغنی و بلاغت - تدریس 99 راسل
190 دنبال‌کننده
87 عکس
64 ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اخطار #شهید_رجایی به تمام رئیس جمهورهای جمهوری اسلامی... قابل توجه #حسن_فریدون گرچه نرود میخ آهنین در سنگ! @talabegitaejtehad
پیرو درس مهم امروز درباره در قرآن کریم آیاتی از قرآنی که در آن این آیه آمده در 24 آیه داریم که «إن» مخففه دارد ذیلاً بنگرید:
درس فردا پنجشنبه 21 آذر 98 و منابع : دسوقی، 1، 86 دمامینی، 1، 161 شمنّی، 1، 102 شرح الخطیب، 1، 253 مهدی الاریب، 1، 181 مغنی الاریب، 78 جنی الدانی، 402 منابع دسوقی، 1، 79 دمامینی، 1، 150 شمنّی، 1، 97 شرح الخطیب، 1، 227 مهدی الاریب، 1، 166 مغنی الاریب، 80 جنی الدانی، 393
دوستان عزیز کلاس لطف بفرمایید فردا پنجشنبه رأس ساعت 8 در کلاس حضور یابید مدرس 39 شهید باهنر(جنب کلاس فعلی) منتظر هستم
مقرر شد از فردا شنبه ۲۳ آذر درس مغنی و بلاغت در مدرس شماره ۳۹ شهید باهنر(جنب کلاس فعلی) برگزار شود.
أنَّ از ابتدا تا روش تأویل به مصدر بردن در آیه 63 حج پنجشنبه 21 آذر 98:
از ابتدای آیه 63 حج تا آخر بحث أنَّ پنجشنبه 21 آذر98:
از ابتدای اِنَّ تا ابتدای آیه ۶۳ طه(ان هذان لساحران) پنجشنبه 21 آذر 98:
در روز پنجشنبه گذشته در کلاس درس 2 اشکال مهم مطرح شد که پاسخ آنها جهت پیش مطالعه دوستان در اینجا می آید هرچند که این پاسخ ها فردا در کلاس مطرح می شود:
1. اشکال آقای در صدر بحث «أنَّ» به عبارت مغنی که در تفسیر آیه 108 انبیا گفته بود: «فالمعنی: ما اوحی الیّ فی امر الربوبیةِ الاّ التوحیدُ لا الاشراکُ» اشکال ایشان این بود: در «مختصر، 123» و «جواهر، 128» آمده: شرط عطف به «لا» این است که قبلش «نفی+الاّ» نیامده باشد و اگر هم آمده در کلام مصنفین آمده نه بلغاء. این اشکال ایشان منجر به تحقیق کوتاهی از حقیر شد که حاصلش این است که ظاهراً مغنی که چنین استعمالی کرده، این شرط مختصر و جواهر را قبول نداشته. متن تحقیق به اختصار چنین است👇
این شرطی که ذکر کرده اند که «لا»ی عاطفه بعد از «نفی+الاّ» نباید بیاید، در این کتب نحوی ذکر نشده: 1. شرح الفیه سیوطی، عطف نسق 2. اشمونی و صبان در شرح الفیه(نور)، 3، 172 به بعد با آنکه بحث خیلی مفصلی کرده 3. همع الهوامع، 3، 137 با آنکه ذکر اقوال مختلف کرده 4. مغنی اللبیب(نور)، مفرده «لا»، قسم سوم آن «عاطفه»، 1، 241 خود مغنی اللبیب، 1، 40 در بحث «أنَّ» و بعد از آیه 108 انبیا، در تفسیر آن برای آنکه بگوید «حصر» در آیه حصر اضافی است نه حقیقی می نویسد که تقدیر کلام چنین است: «فالمعنى: ما أوحِىَ إلىَّ فى أمرِ الرُّبوبيةِ إلاَّ التوحيدُ لا الإشراك‏ُ». ضمن آنکه در «مدرس الافضل، 4، 383» آمده که «زمخشری» در مواضع متعدد و نیز «حریری» در شعر خود چنین کرده، هرچند که مدرس الافضل می گوید که به کلام امثال زمخشری نمی شود استشهاد کرد چراکه بعد از عربی شاهد است و ممکن است تطور در عربی پیش آمده باشد و به عربی جدید سخن گفته باشد. جمع بندی - فعلاً که به نظر می رسد باید گفت که وجود چنین شرطی در عربی شاهد مسلم نیست وگرنه جا داشت کتبی مثل اشمونی و صبان و سیوطی و ابن هشام به آن تصریح کنند یا لااقل در آن قولی میان نحات باشد که ذکر شود. - همچنین روشن شد که این مطلب مورد اتفاق است که در عربی غیر شاهد، حتماً چنین مطلبی شرط نیست و «نفی+الا+ لای عاطفه» به کار می رود.
2. اشکال آقای در اوائل بحث «إنَّ» مغنی این حدیث نبوی ص(إنَّ قعرَ جهنم سبعین خریفا) گفت که تقدیر چنین است: «إنَّ بلوغَ قعرِها یکونُ فی سبعین عاماً» که حاکی از این بود که در این کلام دو مجاز رخ داده: 1. مجاز حذف مضاف(بلوغَ) 2. مجاز در کلمه «خریف»(پاییز) که معنای «عام» دارد به علقه کل و جزء. اشکال آقای میرباقر چنین بود که خود مغنی در انتهای بحث «ما» ذیل آیه 88 بقره گفت: و الثانی: اَنَّهم لا یَجمَعونَ بینَ مَجازَینِ پس چرا در اینجا خود مغنی وجود دو مجاز در کلام را پذیرفته؟ جواب: - مراد از «مجاز» در اینجا: خلاف اصل و تقدیر و ... است نه «مجاز بیانی و بلاغی» چراکه آن مجاز را می توان مکرر استعمال کرد(دسوقی). عبارت «دسوقی، 1، 685» چنین است: «قوله بینَ مجازَینِ: مرادُه بالمجازِ خلافُ الاصلِ لا الکلمةُ المستَعمَلَةُ فی غیرِ ما وُضِعَت له و لا اسنادُ الشیءِ الی غیرِ ما هو له؛ و أمّا المجازُ البیانیُّ فَسائغٌ تَعَدُّدُه نحو: اَحیَا الارضَ شبابُ الزمانِ». اسنادِ احیاء به زمین، مجاز است؛ شباب الزمان هم یعنی «جوانانِ زمان» که ای بسا مراد عوامل جوانی مثل باد و باران و ... باشند که خود مجازی است دیگر.
💠 حدیث روز 💠 💎‌ راهکاری برای حفظ آموخته های علمی 🔻امام علی علیه‌السلام: مَن أکثَرَ مُدارَسَةَ العِلمِ لَم یَنسَ ما عَلِمَ و استَفادَ ما لَم یَعلَم. ❇️ هرکه بحث علمیِ بسیار کند، آموخته‌هایش را از یاد نمی‌برد و آنچه را که نمی‌داند، فرامی‌گیرد. 📚 غررالحکم و دررالکلم، ح ۸۹۱۶ ____________ @HawzahNews
امروز دوشنبه 25 آذر 98 در کلاس مطرح شد: حدیث «ثَقَلَین» در صفحه 109 تلفظ صحیح آن در این حدیث «ثَقَلَین» است نه «ثِقلَین» ذیلاً 8 صفحه در این زمینه که در سال 93 انجام شده را تقدیم می کنم:
همچنین در کلاس بیان شد که گفته شده که در 5 وجه استعمال می شود که جای تحقیق دارد. ذیلاً قول اثر که در آیات ابتدایی سوره بیان شده تقدیم به شما: البته باید روی آن تحقیق و کار بیشتر شود.
اعراب القرآن و بیانه(درویش)، 10، 318 الفوائد: «كان» في القرآن على خمسة أوجه: 1- بمعنى الأول و الأبد نحو «و كان اللّه عليما حكيما». 2- بمعنى المضي المنقطع نحو «و كان في المدينة تسعة رهط». 3- بمعنى الحال نحو «كنتم خير أمة». 4- بمعنى الاستقبال نحو «و يخافون يوما كان شره مستطيرا». نقد: شاید در این آیه از باب مستقبل محقق الوقوع، ماضی آمده باشد لذا مدلول خود کانَ ماضی است. 5- بمعنى صار نحو «و كان من الكافرين». نقد: این آیه درباره ابلیس است که در جای خود(34 بقره) المیزان گفت که «کانَ» به همان معنای ماضی است. هرچند که ممکن است در خود مثال های او بتوان مناقشه کرد اما ای بسا اصل مطالب صحیح باشد. باید با کمک لغتنامه ها/ معانی النحو سامرایی/ مختصر و امثال آن، بیشتر تحقیق کرد.
در روز 23 آذر 98 در کلاس در به بیان آیه 97 مائده شاهد مثال آورده شده بود: جعل الله الکعبةَ البیتَ الحرامَ قیاماً للناسِ و الهدیَ و القلائِدَ. جواهر گفته بود که «البیتَ الحرامَ» عطف بیان است. دوستان گفتند شاید «بدل» باشد یا شاید به جای آنکه «قیاماً» مفعول دوم «جعلَ» باشد کلمه «البیتَ الحرامَ» مفعول دوم باشد و «قیاماً» حال باشد. در کلاس گفتم که بررسی خواهم کرد. الان نتیجه بررسی تقدیم می شود تا روشن شود که قول جواهر، اصحّ اقوال است:
ب‌. المدح، كقوله تعالى: ﴿جَعَلَ الله الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا للنّاسِ﴾(97 مائده). فالبيت الحرام، عطف بيان للمدح. - اقوال اعاریب قرآن در اعراب «البیتَ» تبیان(عکبری): بدل. الجدول: عطف بیان یا بدل. اعراب درویش: بدل. تحریر: مفعول ثانی/ قیاماً: حال. بیضاوی: الْبَيْتَ الْحَرامَ‏ عطف بيان على جهة المدح، أو المفعول الثاني‏. خلاصه آنکه در این آیه اقوالی است ولی به نظر می رسد که «کعبة» چون عَلَم است غرض اصلی گوینده باشد و «البیتَ الحرامَ» به جهت اینکه جامد است و نعت دارد در مقام توضیح باشد لذا «عطف بیان» است. قول به «مفعول به ثانی» برای «البیتَ الحرامَ» به نظر ضعیف است چراکه در ادامه آیه «و الهدیَ و القلائدَ» دارد که چون عطف است بر «الکعبةَ» برای آنها هم مفعول دوم «قیاماً» است نه «البیتَ الحرامَ» مگر آنکه قائل به تقدیر شویم: جعل اللهُ الکعبةَ البیتَ الحرامَ و الهدیَ قیاماً للناس؛ و روشن است که «عدم التقدیر اولی منه». لذا همین قول جواهر که عطف بیان گرفته خیلی قول خوبی است.