eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️علم حضرت یوسف به مراتب وجود◾️ ▪️انسان کامل به سبب اتساع نفسش در همه‌ی ساحت‌های وجودی از نشئه طبیعت تا عالم امر حضور دارد. تقدیر به یک ناقه نشانید دو محمل طغرای حدوث تو و سلمای قدم را ▪️از این‌رو بسته به نفوذ او در عوالم، می‌تواند از حقایق موجودات خبر دهد. این آگاهی از احکام اعیان ثابته، از ویژگی‌های ولایت الهی است و اتمام نعمت به انبیاء به سبب اتصالشان به این مقام بلند واحدیت می‌باشد. حضرت یعقوب وصول به این مرتبه را به یوسف نبی خبر می‌دهد: «وَكَذَٰلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ...» (يوسف، ۶) ▪️احادیث موجودات حادث می‌باشند که تأویل آنها در اعیان ثابته است. انسانی که مظهر و آئینه اسماء حسنای الهی است علم به تأویل حادثات دارد و این غیر از تعبیر خواب است بلکه تعبیر مرتبه‌ی نازله‌ی چنین علمی می‌باشد. یعنی او به سبب احاطه‌ی علمی خود به احکام اعیان ثابته می‌تواند تمام سرگذشت موجود حادث را بیان کند. یوسف مظهر جمال و جلال الهی است و اسماء الله یا جمالی‌اند یا جلالی و کسی که به این دو اسم تحقق و تلبس یافت به احکام خدمه و سدنه‌ی او نیز آگاهی می‌یابد؛ هم از بهشت خبر می‌دهد و هم عوای سگان دوزخ را می‌شنود و احوال آنها را می‌بیند. یکی از هم زندانی‌هایش می‌گوید: «أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْراً» و دیگری: «أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ» (يوسف، ۳۶). حضرت یوسف از تأویل آن دو خبر می‌دهد؛ «لا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُمَا» (يوسف، ۳۷). هم می‌تواند تأویل آن دو زندانی را بیان کند و هم خبر از طعامی که نیامده است بدهد. سخن از تأویل هر موجود است و خواب یک اماره و نشانه می‌باشد وگرنه اگر خواب را هم بیان نمی‌کردند او قادر بود از همه‌ی سرنوشت و مقدرات آن دو نفر خبر دهد کما اینکه جناب صدرالدین قونوی می‌گوید ابن عربی از همه‌ی وقایع عمر من تا لحظه مرگ را به من خبر داد. بیان تعبیر خواب پادشاه مصر نیز از این قسم علم به اعیان می‌باشد....
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
◾️علم حضرت یوسف به مراتب وجود◾️ ▪️انسان کامل به سبب اتساع نفسش در همه‌ی ساحت‌های وجودی از نشئه طبی
◾️جاذبه‌ی جمال الهی و تقابل با جلال◾️ ▪️خاصیت جمال جذب و کشش به سمت خود و جلال دفع اغیار از خود است. این جذب و دفع دو روی یک حقیقت‌اند؛ جاروب کن خانه و آنگه میهمان طلب... لذا جمال یوسفی زلیخا را به فکر مراوده با او واداشت. یوسف در نهاد و بیت وجودی زلیخا بود اما او به سبب انغمار در طبیعت و اشتغال به خواهش‌های نفسانی از مشاهده‌ی جمال یوسفی خود محروم بود و آن را در یوسف خارج از جان خود می‌دید لذا این جدایی و بینونت سبب شد که ابواب را قفل محکم زند تا بتواند او را در آغوش گیرد در حالیکه یوسفِ عقل در بیت خود زلیخا و به عین او حضور داشت و زلیخا را هرگز گریزی از او نبود پس «آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد...»؛ «وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ» (يوسف، ۲۳). ▪️زلیخا خود را مهیای غیر کرد در حالیکه جمال و جلال الهی توأمان در ذات خود او منطوی است و یوسف آئینه‌ای بود تا در آن به مطالعه جمال در خود بپردازد اما او طالب غیر بود. یوسف به سبب ولایتی که داشت این معنی را می‌دانست لذا همانگونه که زلیخا به او میل و همت کرد او نیز به زلیخا میل داشت اما می‌دانست که حقیقت زلیخا را به نحو تجرد در درون خود دارد و زلیخای بیرون عکس عکس است پس به خدا پناه برد و به این حقیقت باطنی که احسن مثوای است اشاره کرد. ▪️مولوی در این مقام از صوفی خبر می‌دهد که به باغی وارد شد و سر بر زانو گذاشت و در بحر مکاشفت باطنی مستغرق گشت. فضولی او را از این توجه انصراف داد و گفت: که چه خسپی آخر اندر رز نگر این درختان بین و آثار و خضر امر حق بشنو که گفتست انظروا سوی این آثار رحمت آر رو : ▪️گفت آثارش دلست ای بوالهوس آن برون آثار آثارست و بس باغها و سبزه‌ها در عین جان بر برون عکسش چو در آب روان آن خیال باغ باشد اندر آب که کند از لطف آب آن اضطراب باغها و میوه‌ها اندر دلست عکس لطف آن برین آب و گلست گر نبودی عکس آن سرو سرور پس نخواندی ایزدش دار الغرور این غرور آنست یعنی این خیال هست از عکس دل و جان رجال جمله مغروران برین عکس آمده بر گمانی کین بود جنت‌کده می‌گریزند از اصول باغها بر خیالی می‌کنند آن لاغها (مثنوی، دفتر چهارم) ▪️سوء و فحشاء عدم حفظ مراتب است. دو دریای تکوین و تشریع هر کدام احکام خاص خود را دارند که به هم زدن برزخ میان آن دو سبب بروز تقابل و تخاصم اسمائی می‌شود و سالک را از نیل به مقصد باز می‌دارد. حکم یوسف و زلیخای ظاهر غیر از حکم یوسف و زلیخای باطن است. در ظاهر اقتضای اسماء حاکم این است که این دو به هم نزدیک نشوند و خود را مهیای هم به سبب منع تشریعی نکنند. این همان برهان ربی بود که یوسف به آن اشاره کرد. اگر یوسف از این سوء و فحشاء منصرف نمی‌شد، ربوبیت رب او جهت جلالی را به او نشان می‌داد و یوسف مبتلای به عذاب الهی می‌گردید و از دایره پرورش پروردگار خود در مسیر کمال و بندگی خارج می‌شد: «كَذَٰلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ» (يوسف، ۲۴). هرچند حضرت یوسف علیه السلام می‌دانست که زلیخا جلوه‌ای از جمال الهی است و میل او به سمت وجه خدا بود؛ «وَ هَمَّ بِهَا» (يوسف، ۲۴) ، اما به سبب علم به احکام الهی و حفظ احکام مرتبه ظاهر از این مهلکه گریخت. 👇👇👇👇
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
◾️جاذبه‌ی جمال الهی و تقابل با جلال◾️ ▪️خاصیت جمال جذب و کشش به سمت خود و جلال دفع اغیار از خود اس
👆👆👆👆 ▪️میل یوسف شدت محبت او به جلوه‌ی حق بود اما موحد خدا را در مظهری دون مظهر دیگر مقید و عبادت نمی‌کند که این عین بت پرستی است پس به مدد همین محبت، همه‌ی اغلاق ابواب گشوده شد تا مشیر به این معنی باشد که توحید یوسف توحید وجودی است که حق را در هیچ ساحت و حضرتی از حضرات و هیچ موطن و موقفی از مواطن و مواقف مقید و محدود نمی‌کند چرا که مواقف و مواطن و حضرات الهی به سبب بی حد بودن تجلیات خدا نامحدود می‌باشد. جهنم جایگاه مشرکین و کفار است که حق را محدود به حدود کردند لذا برای جهنم هفت در بسته است؛ «لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ» (حجر، ۴۴) اما موحد خدا را در ابواب بسته نمی‌بیند بلکه او همه‌ی ابواب را مفتوح می‌یابد؛ «بابُكَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبينَ....» ▪️پس اقتضای محبت تام یوسف به حق تعالی سبب مفتوح شدن همه‌ی ابواب بسته و خلاصی او از وقوف در صورت مقید گردید زیرا یوسف از مخلَصین است؛ «إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ» (يوسف، ۲۴) ▪️موحد و بت‌پرست هر دو در مسابقه‌ی به سمت این ابواب الهی هستند با این تفاوت که موحد همه‌ی ابواب را مفتوح می‌یابد و بت‌پرست آنها را می‌بندد؛ «وَاسْتَبَقَا الْبَابَ» (يوسف، ۲۵). بت‌پرست پیراهن از پشت چاک می‌کند تا حق مقید را در آغوش گیرد در حالیکه حق از او به سبب کفرش گریزان است و او هرگز آن را به چنگ نخواهد آورد و او از خطاکاران است و گرفتار ذنب شرک و ظلم عظیم است اما موحد از او و اعمال و اندیشه‌اش اعراض می‌کند؛ «يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَٰذَا» (يوسف، ۲۹) در حالیکه هر دو مراد خود را لدی الباب می‌یابند؛ «وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَى الْبَابِ» (يوسف، ۲۵) و آن مراد و سید، بت پرست را گرفتار کید می‌بیند و موحد را در صدق...
▪️پندار ما این است که ما مانده‌ایم و شهیدان رفته‌اند. اما حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده‌است و شهیدان، مانده‌اند. ▪️باد زمان در این شهر زمینی می‌وزد و خس و خاشاک را با خود می‌برد. ▪️زندگی ادامه دارد و حقیقت، جز در لحظه‌‌هایی کوتاه، نقاب از چهره نمی‌افکند. شقایق‌ها پژمرده می‌شوند اما عشق و زیبایی ماندگار است. ▪️جنگ، می‌آمد تا بهانه‌ای برای ظهور آدمی باشد؛ همان سان که حجاب‌های ظلمت و نور نیز، بهانه تجلی حقیقتند. @mohamad_hosein_tabatabaei
▪️راوى می‌گوید: زينب، دختر علی را [در ورودی شهر کوفه] ديدم... به مردم اشاره كرد كه ساكت شويد، پس نَفَس‏ها برگشت و زنگ [مركب‏ها] از كار افتاد. ▪️سكوت ناگهانى مردم و خاموش شدن صداى زنگ‏‌ها، با اشاره‏ حضرتش كه: «أَنِ اسْكُتُوا»، جز تصرّف ولايى حضرت زينب، چه می‌تواند باشد، واگر شخصيّتى مثل حضرت زينب (عليها السّلام) به آثار «حديث قرب نوافل» كه می‌فرمايد: «وَ لِسانَهُ الّذى يَنْطِقُ بِه» نرسيده باشد، ديگر چه كسى غير از معصوم می‌تواند برسد! ▪️شروع خطبه با جمله‏ «أَلْحَمْدُ لله...» بعد از آن همه گرفتارى، تنها لفظِ بدون معنا نيست؛ بلكه اظهار «مافى الضّمير» است... ▪️وقتى اين كلام به تنهايى استعمال شود، مراد توحيد خالص، در فعل و صفت و اسم و ذات است. يعنى شخصِ عارف، با اين كلام، ستايش را در تمام امور (فعل و صفت و اسم و ذات) مخصوص حقّ سبحانه قرار می‌دهد، و خلاصه، همه چيزها و كمالات را به او، و از او، و به سوى او مشاهده می‌كند، خواه امور به سود وى؛ و يا به‌ظاهر به ضررش باشد. ▪️به اين ترتيب، در آرامش كامل است؛ اگرچه به‌ظاهر و به اقتضاى عالم بشرى و يا وظيفه، كلامى از او صادر شود، و يا اظهار ناراحتى كند. ◾️ (کتاب فروغ شهادت)◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️چون خداوند خواهد که بنده را به درجه اولیاء رساند درب ذکر [یاد خدا] را بر وی گشاده گرداند و چون لذت ذکر را بیابد به قرب خویش راهش دهد. ◾️ (رساله قشیریه)◾️ @mohamad_hosein_tabatabaei
▪️جناب علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرمود: مشکل‌ترین ریاضت دین‌داری است. ▪️آن ریاضت‌هایی که مثلا می‌شنوید، آنها یک وقت ِمحدودی دارد... یک وقت مشخص و معینی، به یک ریاضتی تن می‌دهد... ▪️لکن دین‌داری، مشکل‌ترین ریاضت است چون در تمام حالات باید کشیک نفست را بکشی؛ همیشه، در همه حالات، در تمام شئون زندگی، در غیاب مردم، در حضور مردم، در خانه‌ات، در بیرون؛ در همه احوال، ▪️باید کشیک ِنفْس بکشی، مراقبِ خود بوده باشی، مواظب ِخود بوده باشی و قلبِ خودت را بپایی، زبانت را بپایی، اعضاء و جوارحت، در اختیارت بوده باشد و در تمام شئون زندگی عرض کردیم. @mohamad_hosein_tabatabaei
▪️مادرها، چون مدادند؛ که فداکاری و کاهش سرمایه عمرشان را نیک می‌بینی. اما پدرها مانند خودکارند که تا آخرین لحظه، مهر خویش را فدایت می‌کنند. اما ناگهان روزی بی‌صدا تمام می‌شوند. ▪️پدرها، معمولا، حرف‌های نامفهومی می‌زنند که روزگار آن‌ها را برای ما توضیح می‌دهد. پدرها، خیلی چیزها را نیز نمی‌گویند، که چون می‌روند، زندگی آن‌ها در گوش ما فریاد می‌زند. ▪️پدرها و مادرها، پشتوانه روییدن مایند؛ دست‌های مهر پروردگارند که ما را، تا روز پرواز از آشیان، می‌پرورانند. ▪️هرکجا هستند، این‌سو یا آن‌سو، ما را می‌نگرند. مهر صادقانه‌شان را سپاس و روزشان مبارک. @mohamad_hosein_tabatabaei
▪️بهترین روز برای ما مبعث حضرت خاتم (صلی الله علیه و آله) است؛ چون اگر این مبعث نبود ما از ضالین [گم‌راهان] بودیم. ▪️در سورۀ جمعه خداوند می‌فرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْاُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَکِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبينٍ». ▪️اگر انسان مبعث و حکمت که شناخت حقیقت اشیاست، را نداشته باشد و در همۀ مخلوقات، آیات خداوند را مشاهده نکند، در ضلال مبین است. @mohamad_hosein_tabatabaei
☘ما عادت کرده‌ایم و آنها نیز، ما به رسیدن اخبار از آنها، و آنها به مرگ عزیزان و ریختن آوار خانه‌ها @mohamad_hosein_tabatabaei
◾️آیت الله سید احمد نجفی اعلی الله مقامه الشریف◾️ ☘حضرت رقیه سلام الله علیها معراج ساز است ایام ولادت آن دُردانه ولایت کبرای الهی مبارک باد. @mohamad_hosein_tabatabaei
◾️در بیان عشق یعقوب به مظهر جمال الهی◾️ ▪️عشق زلیخا و یعقوب به جناب یوسف عشق به حق بود با این تفاوت که زلیخا حق را مقید در صورت ظاهری یوسف کرده بود اما یعقوب شیفته و دلباخته‌ی جمال باطنی یوسف گردیده بود. ای بسا کس را که صورت راه زد قصد صورت کرد و بر الله زد ، دفتر دوم ▪️رهزن زلیخا صورت بود اما یعقوب عنایت داشت که جان یوسفی مظهر اسم الله است و این جان حرم و حریم خداوندی است که آسمان و زمین گنجايش آن را ندارند و او فقط در قلب بندگان مؤمنش جای می‌گیرد. بدین سبب شیفتگی او چنان از حد گذشت و عاشق یوسف شد که فرزندانش گفتند پدر ما در گمراهی آشکار است؛ «إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ» (يوسف، ۸) و همین سخن بر زبان زنان مصر جاری شد که ما زلیخا را در گمراهی آشکار می‌بینیم؛ «إِنَّا لَنَرَاهَا فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ» (يوسف، ۳۰) ▪️مرز تفکیک عشق مجازی از عشق حقیقی باریک است. عین القضات در نفحات الانس می‌گوید: ▪️اى عزيز! كارى كه با غيرى منسوب بينى به جز از خداى - تعالى - آن مجازى مى‌دان نه حقيقى. فاعل حقيقى خدا را دان! آنجا كه گفت: «قُلْ‌ يَتَوَفّاكُمْ‌ مَلَكُ‌ الْمَوْتِ»‌ (سجده، ۱۱)، مجازى مى‌دان! حقيقتش آن باشد كه: «اَللّهُ‌ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ‌ حِينَ‌ مَوْتِها» (زمر، ۴۲). راه نمودن محمّد - صلّى اللّه عليه و سلّم - مجازى مى‌دان! و گمراه كردن ابليس مجازى مى‌دان! «يُضِلُّ‌ مَنْ‌ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ‌ يَشاءُ» (نحل، ۹۳ يا فاطر، ۸) حقيقت مى‌دان! گيرم كه خلق را اضلال، ابليس مى‌كند، ابليس را بدين صفت كه آفريد؟ مگر موسى - عليه السّلام - از بهر اين مى‌گفت: «إِنْ‌ هِيَ‌ إِلاّ فِتْنَتُكَ‌» (اعراف، ۱۵۵). همه جور من از بلغاريان است كه مادامم همى بايد كشيدن گنه بلغاريان را نيز هم نيست بگويم گر تو بتوانى شنيدن خدايا اين بلا و فتنه از تست وليكن كس نمى‌يارد خجيدن همى‌آرند تركان را ز بلغار ز بهر پردۀ مردم دريدن لب و دندان آن خوبان چون ماه بدين خوبى نبايست آفريدن ▪️نکته لطیف میان این دو نحو عاشقی بحث اطلاق و تقیید است. یعقوب حق را در خلق می‌بیند اما زلیخا خلق را در خلق می‌بیند. یعقوب برای یافتن یوسف امر به ورود از ابواب متفرقه می‌کند و زلیخا ابواب را می‌بندد. يعقوب در فراق یوسف دارالحزن بنا می‌کند و خود را محبوس و از اغیار دور می‌کند و زلیخا یوسف را به زندان می‌کند. یعقوب جنون‌وار بوی نفس رحمانی از پیرهن یوسف می‌شنود؛ «إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ» (يوسف، ۹۴). زلیخا جنون وار آن پیراهن را از پس می‌درد. آه از این عشق که چها با عاشق نمی کند؟!