eitaa logo
محمدصادق
152 دنبال‌کننده
665 عکس
124 ویدیو
23 فایل
کانالی برای انتشار نوشته های آقای محمدصادق حیدری و البته، گاهی مطالب مناسبتی نویسندگان دیگر ارتباط با ادمین: @mbalochi ادرس کانال ما در سروش sapp.ir/msnote ادرس کانال در ایتا Eitaa.com/msnote ادرس کانال در بله https://ble.im/msnote
مشاهده در ایتا
دانلود
آستان تو یک جایی در ابوحمزه، وقتی حضرت می‌خواهد با کمال لطافت و زیبایی، دلیل بی حالی برای عبادت و دور شدن از دستگاه خدا و علت ِ خراب ماندن امثال ما را بهمان گوشزد کند، اول از همه – و قبل از یازده دلیل دیگر- می‌گوید: سیدی لعلک عن *بابک* طردتنی اینکه وضعم درست نشده، شاید بخاطر این است که - آقای من! - مرا از آستانت رانده ای... و من هی فکر می‌کنم که اولین دلیل، شاید مهمترین دلیل است  و اینکه «بابک» چیست و «آستان تو» کجاست تا اینکه رسیدم به زیارت آل یاسین: السلام علیک یا باب الله و دیان دینه و رسیدم به دعای که: این باب الله الذی منه یوتی من قبل از هر بدبختی دیگری، از آستان تو دور مانده‌ام و از جوار ولی تو دور مانده‌ام که این قدر بیچاره شدم بعد یاد چند فراز بعدتر میفتم در ابوحمزه که: سیدی عبدک ببابک .... پی‌نوشت:  ربطهای زیادی دارد دعای با ولایت اهل بیت و حضرت ولی عصر که این هم یکی دیگرش بود. @msnote
کمین تو بعضی موقع‌ها هم هست که باید طوفانی بر روح بوزد. مثل جایی در اوایل که حضرت تقریبا بلافاصله بعد از حمدی که در اول همه‌ی دعاها لازم است؛ می‌گوید: و اعلم انک للراجی بموضع اجابه و للملهوفین بمرصد اغاثه شاید کلمه‌ی «کمین» در فارسی، بار منفی داشته باشد اما من را همین «مرصد» و «کمین گاه» است که خجالت زده کرده:  می دانم که تو برای امیدوار، در جایگاه اجابتی و در کمین نشسته‌ای تا به فریاد ِاندوهگین ِ مصیبت زده برسی وقتی اغاثه و دستگیری و فریاد رسی تو را نمی‌بینم، مجبورم بپرسم که چرا بار مصیبت‌ها و اندوه‌های من حتی به نزدیکی‌های کمین تو هم نمی‌رسد؟ چرا به دام تو - با همه‌ی عظمتش - گرفتار نمی‌شوم؟ فکرم به جایی قد نمی‌دهد جز اینکه  پرونده‌ی یک دروغگوی حرفه‌ای را ورق بزنم و بگویم: اندوه و مصیبتی که باطنش از جنس دنیا باشد، هیچ وقت به کمین ِ نورانی و مرصد ِ ملکوتی تو نمیرسد و من، به تو! پی‌نوشت: بزرگی می‌گفت تمام عالم مجهز است برای کمک به محبین حضرت که عرض ارادت کنند به ساحتش اما محبین، جای دیگری سیر می‌کنند و دل داده اند به دنیایی که کفار، زینت کرده اند برایشان!    @msnote
•••─━━━⊱🔷✦◇﷽◇✦🔷⊰━━━─••• ♦الیک تأمیلی...♦ ✅ خب چه کار کنیم؟ عادت کرده‌ایم دیگر. عادت کرده‌ایم که ذهن‌مان هی از این کلمات شما بپَرد به آن جمله‌های‌تان، از این نور به آن نور، از این دُرّ و گوهرها به آن لعل و لُعبت‌ها. مثل وقتی که می‌خوانیم و به «الیک تأمیلی» می‌رسیم و فریاد می‌زنیم که «امیدواری‌م به توست». بعد لب‌های مبارک حضرت را تصور می‌کنیم که لابد موقع خواندن این دعا از اشک خیس شده و با گفتن این جمله در مدینه و مثلاً کنار قبر نبی‌اکرم، داشته به تاریخ امید می‌داده. 〰〰🔸🔹🔸🔺🔸🔹🔸〰〰 ✅ بعد دوباره همان لب‌ها را تصور می‌کنیم که این «تأمیلی» را جای دیگری هم تکرار کرده: وقتی سیدالساجدین به اطراف کوفه رفته و به نقطه‌ای رسیده و همانجا ایستاده و گریه کرده _ و لابد لب‌هایش خیس اشک شده _ و کنار قبر گمشده‌ی علی، سلام به جدش را شروع کرده: «السلام علی ابی الائمه و خلیل النبوه...» و گفته و گفته تا برای درخواست شفاعت از پسر ابوطالب، از این واژه‌ها کمک گرفته: «و لی حق موالاتی و تأمیلی» من حقی دارم، حق دوست‌داشتن تو و حق امیدواری به تو... 〰〰🔸🔹🔸🔺🔸🔹🔸〰〰 ✅ کدام دم و دستگاه است که بخاطر امیدبستن، حقی برای کسی قائل بشود؟! قربان خودت و دستگاهت بروم که کارتان از گذشت و بخشیدن گذشته و همینطور برای ما حق درست می‌کنید... حق امیدواری و امیدبستن! ای که «الیک تأمیلی»! من برای شب قدری _ که آن را هم خودت درست کردی _ به تو امید بستم‌ها... قربانت بروم که شب را با یاد و خون علی گره زدی و یک حق دیگر هم برای دوستدارانش دست و پا کردی تا شب قدر شان تضمینی بشود و وسط سینه‌زدن و اشک ریختن در چنین شبی، بتوانند امیرالمومنین را پیش خدا بهانه کنند و به علی بگویند: «و لی حق موالاتی و تأمیلی» 〰〰🔸🔹🔸🔺🔸🔹🔸〰〰 ☑_ می‌شود بگویی که این چه وضعی است؟ می‌شود توضیح بدهی که چرا این قدر خوبی؟ @msnote
•••─━━━⊱🔷✦◇﷽◇✦🔷⊰━━━─••• ❇جزئیاتی درباره «و برحمتک تعلقی»❇ 🔸🔹🔶🔷🔴🔷🔶🔹🔸 ✅ جزئیات آقا؛ جزئیات! جزئیات این غذا، ویژگی‌های آن لباس، امتیازات این ماشین، مزیت‌های آن موبایل، آپشن‌های این ویلا، خصوصیت‌های آن ژیلا... همین جزئیات و ویژگی‌ها و خصوصیات است که هر روز، به روزش می‌کنند و مُدهایش را تغییر می دهند تا «دنیا» به کام انسان‌ها و امت‌ها چرب‌تر و شیرین‌تر شود و آنها را بیشتر گرفتار و وابسته کند و عشق‌بازی با لذتهای روزافزون و بی توقف و نوشونده را طوری بچشند و در این مرتع جوری بچرند که افسارشان به راحتی در اختیار قطبهای رفاه و سرمایه جهانی باشد... زیّن للناس حب الشهوات... 🔸🔹🔶🔷🔴🔷🔶🔹🔸 ✅ اما خدا برای بنده‌های مومنش «دنیاپرستی» را نپسندیده و اولیائش هر چه توانسته‌اند دنیای «مترفین» و «مستکبرین» را تحقیر کرده‌اند و به جایش عظمت «آخرت» را به یاد انسان‌ها و امت‌ها انداختهاند. نمونه‌اش؟ همین «ابوحمزه» که حضرت سجاد در آن، با صحبت‌نکردن از جزئیات دنیایی، انگار همه‌شان را جلوی چشم مومن به خاک مذلت انداخته و دفن کرده و در عوض هر چه توانسته، جزئیات مرگ و برزخ و حشر و حساب و آخرت را با لطیف‌ترین مضمون‌ها و هنرمندانه‌ترین الفاظ برای‌مان به تصویر کشیده... جزئیات آقا؛ جزئیات: «گریه می‌کنم برای بیرون‌آمدن جان از بدنم، برای تاریکی قبرم، برای تنگی ِ لَحدم، برای سوال نکیر و منکر از من [و مخصوصا اینجا:] گریه می‌کنم برای درآمدن از قبر در حالی که عریان و لُخت هستم، خوار و ذلیل، باری سنگین بر دوشم، یک بار به طرف راستم نگاه می‌کنم و یک بار به طرف چپم [اما] همه مردم در حال انجام کاری غیر از کار من هستند. در آن روز، هر کسی کاری دارد که او را سرگرم کرده [و کسی به داد من نمی‌رسد]» 🔸🔹🔶🔷🔴🔷🔶🔹🔸 ✅ جزئیات ِ از قبر درآمدن و عریان‌بودن و هی نگاه کردن به چپ و راست تا شاید فرجی شود و راه نجاتی به چشم بیاید... جزئیات روزی که بنا به نقل «کافی شریف» از گفتگوی جبرئیل با پیامبر، همه حتی فرشتگان و پیامبران فریاد می‌زنند: «یا رب نفسی نفسی...» اما یک نفر هست که فریادش جنس متفاوتی دارد، جنسی که خیلی جور است: «و انت تقول یا ربّ اُمّتی... اُمّتی...» روزی که همه سرگرم و درگیر بیچارگی خودشان هستند اما «محمّد» سرگرم و درگیر بیچارگی امتش است... انگار دلش نیامده خواری و عریانی و نگاه‌های پر از انتظار ما به چپ و راست خیلی طول بکشد و می‌دود تا به داد ما برسد... گویا حضرت هم یک خط بعدتر در «ابوحمزه»اش به همین پدر مهربان اشاره می‌کند و وقتی این جزئیات پر عظمت را به تصویر می‌کشد، به خدا می‌گوید: «آقای من! تکیه و اعتماد و امید و توکلم [در چنین وضعی] به توست و برحمتک تعلقی... به مهربانی و رحمت تو آویخته‌ام» می‌دانید که تفسیر «رحمت و مهربانی خدا» را باید کجا پیدا کرد؟ در همین مفاتیح، همان اوائل ِ «زیارت حضرت رسول از راه دور» که می‌گوید: _ السلام علیک یا «رحمه الله» 🔸🔹🔶🔷🔴🔷🔶🔹🔸 ✅ یا ما دوست داریم در دنیا و آخرت به شما آویخته باشیم و به مهربانی شما آویزان شویم. شما هم که «کریم تحب الضیافه و مامور بالاجاره»، بزرگواری هستید که میهمانی و پناه‌دادن را دوست دارید... این ماه مبارکی ما را از جزئیات دنیا بکَنید و به جزئیات آخرت بیاویزید، به جزئیات ِ مهمان شما شدن که دوستش دارید، به جزئیات پناه بردن به شما در آن اوضاع و احوال که محبوب شماست، به جزئیات آویختن به آغوش شما... به خدا، خدا هم به همین جزئیات و به همین چیزهایی راضی است که شما دوستش دارید: «و انا والله اعلم أن سرور نبیک احبّ الیک من سرور عدوّک» 🔸🔹🔶🔷🔴🔷🔶🔹🔸 ✅ پی‌نوشت: ♥و درود خدا بر حبیبش علی‌بن ابی‌طالب که فرمود: «کل شی من الدنیا سماعه اعظم من عیانه و کل شی من الآخره عیانه اعظم من سمائه» سر و صدای امور دنیایی بیشتر از خودشان و دیدن‌شان است اما امور آخرتی خودشان و دیدن‌شان عظیم‌ترند از سر و صدا و صحبتی که درباره آنها به گوش میرسد.♥ @msnote
•••─━━⊱✦◇﷽◇✦⊰━━─••• ✅برای ما ندیده‌ها، فرصت بیشتری هست برای تخیّل و آرزو. ماها می‌توانیم حرمی برای خودمان بسازیم که اثری از مظلومیت ائمّه و خفقان محبّین‌شان در آن پیدا نشود. مثلاً من می‌گویم بیایید ورودی را ده‌ها و صدها متر پایین‌تر بسازیم و دیوارهایش را پر از روضه‌های کنیم تا مردم، آرام آرام آماده شوند برای زیارت مادرش. خوب که برای معلّم ِ«نصرت و یاری به معصوم» خاکساری کردند و با این خضوع، به ورود در «وادی ِ نصرت» امیدوار شدند، جلوتر بیایند تا برسند به یک دوراهی که کف آن، مرمر شده باشد. راه سمت راستی برود به سمت مزار مادر ِ علی که بوی کعبه گرفته و راه سمت چپی برود به طرف قبر دختران پیامبر: و . همان‌ها را می‌گویم که عروس ِ «بعضی‌ها» شدند و در زمان حیات پیامبر کشته شدند و صدای هیچ کس در نیامد...! آنها که از سمت راست رفته‌اند، نگاه‌شان به بیت الاحزان بیفتد و بمیرند و اینها که از سمت چپ آمده‌اند، با روضه‌های ناموسی ِ پیامبر دق کنند. بعد هر کسی که از این معرکه جان سالم به در بُرد، عزم ِ ضریح‌های اصلی را بکند. برای آنها که در آن دو راهی، سمت راست را انتخاب کرده بودند، درگاهی در سمت راست ِ ائمه‌ی بقیع بسازند با اسم «باب البکاء» که هر کس از آن وارد شد، با یاد تنهایی و پاره‌های جگرش و اسارت و دعاهایش گریه کند و ضجّه بزند. و درگاهی در سمت چپ بسازند به نام «باب العلم» تا در این وانفسای ابتلاء به علوم ِ آمیخته با جاهلیت مدرن، همه در برابر «خزّان العلم» استغفار کنند و از حضرت و ، نور علم و آگاهی بخواهند. بعد همه با هم یکی شوند ومفاتیح را باز کنند و زیارت ائمه‌ی بقیع را بخوانند: و هذا مقام من اسرف و اخطأ... و أقرّ بما جنی این جایگاه کسی است که ... به جنایت‌هایش اقرار می کند و رجی بمقامه الخلاص ولی بخاطر جایی که در آن ایستاده، امید خلاصی دارد و أن یستنقذه بکم مستنقذ الهلکی من الردی و اینکه نجات دهنده‌ی هلاک شدگان، به برکت شما او را هم از نابودی نجات دهد فکونوا لی شفعاء فقد وفدت الیکم اذ رغب عنکم اهل الدنیا و اتخذو آیات الله هزوا پس من را هم شفاعت کنید من‌ی که به محضر شما آمدم؛ آن هم در زمانی که دنیاپرستان از شما روی برگرداندند و آیات خدا را به مسخره گرفتند و شما آیات خدا هستید... 🖊: https://eitaa.com/msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─••• ▪️زلزله در کاخ امپراتور▪️ 🏴عبدالملک مروان داشت از خوشحالی بال در می‌آورد و با خودش می‌گفت: عجب خبطی کرده پسر حسین! شکستن ابهتش در میان مردم را آسان کرده؛ وقت عرض اندام من را جلو انداخته با این کارش. یادم باشد برای این جاسوس مان در مدینه، خلعتی گرانبها بفرستم. بعد کاتب دربار را صدا کرد و با صدایی ذوق زده انشاء کرد: شنیده‌ام که شوی کنیزکان شده ای! کنیزت را آزاد کرده‌ای و سپس او را به همسری گرفته‌ای؛ با اینکه کفو تو در قریش فراوان است و با دامادی شان و فرزندآوری از آنها مجدت افزون گردد. پس نه جایگاه خودت را در نظر گرفته‌ای و نه آبرویی برای فرزندانت گذاشته‌ای. والسلام ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• نامه را پرت کرد به سمت پسرش و با غیظ، چشمان قرمز شده‌اش را تنگ کرد و گفت: بخوان. سلیمان بن عبدالملک زمزمه کرد: نامه ات در سرزنش من به دستم رسید و گمان کرده‌ای که در زنان قریش کسی هست که من به دامادی‌اش افتخارش کنم. بدان که کسی در مجد و کرم از رسول خدا بالاتر نیست و او با کنیزش ازدواج نمود. من کنیزم را به اراده الهی آزاد کردم و سپس بر اساس سنت او را به همسری گرفتم. کسی که در دین خدا پاک باشد، هیچ چیز بر او خلل وارد نمی‌کند خصوصا که خداوند پستی و نقص را با اسلام از بین برد و بر هیچ انسان مسلمانی اعم از آزاد و برده، پستی و سرزنشی نیست و پستی و سرزنش، تنها مربوط به دوران جاهلیت است و ناشی از آن. والسلام؛ علی بن الحسین. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• نگاهی بهت زده انداخت به پدر و گفت: عجب فخری کرده بر تو‌ای پدر!  عبدالملک آه عمیقی کشید و گفت: این طور نگو! او سخنورترین بنی هاشم است که صخره‌ها را می‌شکافد و دریا را با یک مشت در بر می‌کشد. امپراطور ورشکسته،خوب که ریش هایش را جوید و چندتا از آنها را که با دندان کند، صدایش را کمی بلندتر کرد و گفت: خبر دهید به من! چه کسی است که وقتی کارهای موجب تحقیر در میان مردم را انجام می‌دهد، جز شرافت چیزی به او افزوده نمی‌شود؟ درباریان یکصدا گفتند: کسی را نمی‌شناسیم که اینگونه باشد جز امیرالمومنین عبدالملک مروان! گفت: نه به خدا قسم! من چنین کسی نیستم؛ او علی بن الحسین است؛ دقیقا از همان جایی شرافتش افزون می‌شود که مردم از همان موضع تحقیر می‌شوند... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• پی‌نوشت: به فدای امامی که با کوچکترین افعالش در مدینه، پایه‌های یک امپراطوری در شام را می‌لرزاند... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🖊: @msnote
هدایت شده از محمدصادق
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─••• ▪️زلزله در کاخ امپراتور▪️ 🏴عبدالملک مروان داشت از خوشحالی بال در می‌آورد و با خودش می‌گفت: عجب خبطی کرده پسر حسین! شکستن ابهتش در میان مردم را آسان کرده؛ وقت عرض اندام من را جلو انداخته با این کارش. یادم باشد برای این جاسوس مان در مدینه، خلعتی گرانبها بفرستم. بعد کاتب دربار را صدا کرد و با صدایی ذوق زده انشاء کرد: شنیده‌ام که شوی کنیزکان شده ای! کنیزت را آزاد کرده‌ای و سپس او را به همسری گرفته‌ای؛ با اینکه کفو تو در قریش فراوان است و با دامادی شان و فرزندآوری از آنها مجدت افزون گردد. پس نه جایگاه خودت را در نظر گرفته‌ای و نه آبرویی برای فرزندانت گذاشته‌ای. والسلام ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• نامه را پرت کرد به سمت پسرش و با غیظ، چشمان قرمز شده‌اش را تنگ کرد و گفت: بخوان. سلیمان بن عبدالملک زمزمه کرد: نامه ات در سرزنش من به دستم رسید و گمان کرده‌ای که در زنان قریش کسی هست که من به دامادی‌اش افتخارش کنم. بدان که کسی در مجد و کرم از رسول خدا بالاتر نیست و او با کنیزش ازدواج نمود. من کنیزم را به اراده الهی آزاد کردم و سپس بر اساس سنت او را به همسری گرفتم. کسی که در دین خدا پاک باشد، هیچ چیز بر او خلل وارد نمی‌کند خصوصا که خداوند پستی و نقص را با اسلام از بین برد و بر هیچ انسان مسلمانی اعم از آزاد و برده، پستی و سرزنشی نیست و پستی و سرزنش، تنها مربوط به دوران جاهلیت است و ناشی از آن. والسلام؛ علی بن الحسین. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• نگاهی بهت زده انداخت به پدر و گفت: عجب فخری کرده بر تو‌ای پدر!  عبدالملک آه عمیقی کشید و گفت: این طور نگو! او سخنورترین بنی هاشم است که صخره‌ها را می‌شکافد و دریا را با یک مشت در بر می‌کشد. امپراطور ورشکسته،خوب که ریش هایش را جوید و چندتا از آنها را که با دندان کند، صدایش را کمی بلندتر کرد و گفت: خبر دهید به من! چه کسی است که وقتی کارهای موجب تحقیر در میان مردم را انجام می‌دهد، جز شرافت چیزی به او افزوده نمی‌شود؟ درباریان یکصدا گفتند: کسی را نمی‌شناسیم که اینگونه باشد جز امیرالمومنین عبدالملک مروان! گفت: نه به خدا قسم! من چنین کسی نیستم؛ او علی بن الحسین است؛ دقیقا از همان جایی شرافتش افزون می‌شود که مردم از همان موضع تحقیر می‌شوند... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• پی‌نوشت: به فدای امامی که با کوچکترین افعالش در مدینه، پایه‌های یک امپراطوری در شام را می‌لرزاند... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🖊: @msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─••• کمی درباره‌ی «روضه‌های تصویری» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ماها وقتی کلماتِ هم‌معنا را کنار هم می‌گذاریم و از ترکیب‌هایی مثل «گریه و زاری»، «دوستی و رفاقت»، «تلاش و کوشش»، «کوتاهی و تقصیر» و... استفاده می‌کنیم، معمولاً توجهی نداریم به این‌که هر کدام از این کلمه‌ها چه فرق دقیقی با بغل‌دستی‌ش دارد. بیشتر می‌خواهیم به جملات‌مان رنگ و لعاب بدهیم و لفظ قلم صحبت کنیم و با اغراق و مبالغه و بقیه‌ی صنایع ادبی، طرف مقابل را راحت‌تر به تسخیر خودمان در بیاوریم. اما شما این‌طور نیستید. شما در اوج عقلانیت و احساس، صداقت و جذابیت کلام را با هم همراه کرده‌اید و در همه‌ی رفتارهای‌تان، متعادل‌ترین ترکیب از اوصاف حمیده را به نمایش گذاشته‌اید. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• مثلاً در دعای ـ که چقدر عزیز است این دعا ـ وقتی می‌خواهید صلوات بر جدّتان را به ما یاد بدهید، می‌گویید: «اللهم صل علی محمّد عبدک.... *أفضل و أحسن و أجمل و أکمل و أزکی و أنمی و أطیب و أطهر و أسنی و أکثر* ما صلّیت... علی احد من عبادک» و دَه نوع صلوات را با ده تعبیر جلوی چشم‌مان می‌گذارید که هر کدام با بغل‌دستی‌‌ش خیلی فرق دارد؛ هر چند ما این فرق‌ها را نفهمیم. اما بالاخره شما خدا را این‌قدر متنوّع و گوناگون و همه‌جانبه عبادت کرده‌اید که رحمت و صلوات خدا بر شما هم باید همین‌قدر تنوّع و تکثّر و تعدّد داشته باشد. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• چند جای دیگر هم هست که اجداد شما از این کلماتِ متقارب‌المعنی استفاده کرده‌اند. مثلاً وقتی حضرت با کاروان اسراء از شام برگشت و در نزدیکی مدینه خیمه زد و مردم برای تسلیت به خدمتش آمدند و می‌خواست بلایی که بر سر اهل‌بیت آورده‌اند توصیف کند، فرمود: «إنا لله و إنا إلیه راجعون من مصیبه *ماأعظمها و أوجعها و أفجعها و أکظّها و أفظعها و أمرّها و أفدحها* » معلوم است که ردیف‌شدنِ این کلمات، کلّی معنا به همراه خود دارد و هر کدام از این هفت عبارت باید ناظر به بُعدی از ابعاد مصیبت‌های راتبه‌ای باشد که و و کبری و و علی‌بن‌الحسین و قاسم‌بن‌الحسن و ـ همین‌طور ادامه بدهم؟ ـ متحمّل شده‌اند؛ هر چند ما مصائب شما را نفهمیم و هر چقدر «وجع» و «فجع» و «فظع» و «فدح» را با هم مقایسه کنیم، از تفاوت شان سر در نیاوریم. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• البته ما توقع داریم که وقتی شما برگردید، این نفهمی‌ها تمام شود و این روضه‌ها را خودتان برای‌مان باز کنید. اما روایت شیخ مفید در الارشاد از قول امام باقر نشان می‌دهد که حتی وقتی شما برگردید، این نفهمی‌ها ادامه دارد. همان روایتی که حضرت باقر دارد حال شما را موقعی که از منبر مسجد کوفه بالا رفته‌اید، توصیف می‌کند: «حتی یأتی المنبر فیخطب فلا یدری الناس ما یقول من البکاء... و به منبر می‌رود و خطبه می‌خواند اما از شدّت گریه‌اش، مردم نمی‌فهمند که چه می‌گوید» بالاخره بغض‌هایی که صدها سال، صبح و شب روی هم جمع شده‌اند به همین راحتی تمام نمی‌شوند. شاید تا مدّت‌ها باید صبر کنیم تا گریه‌های‌تان تمام شود؛ تا بتوانید روضه را در قالب کلمات بریزید. تا آن موقع روضه‌ها شنیدنی نیستند؛ فقط دیدنی هستند. همین که حال و روز شما را ببینیم، برای مُردن‌مان کافی است... راستی مگر جدّتان نگفت: «روز حسین، پلک‌های چشم ما را زخمی کرده است...» جانم به فدای پلک‌های زخمی‌تان که لابد در دوران ظهور روضه‌ی تصویری می‌خوانند برای‌مان... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🖊: سروش splus.ir/msnote ایتا Eitaa.com/msnote بله https://ble.im/msnote تلگرام https://t.me/msnote
برای ما ندیده‌ها، فرصت بیشتری هست برای تخیّل و آرزو. ماها می‌توانیم حرمی برای خودمان بسازیم که اثری از مظلومیت ائمّه و خفقان محبّین‌شان در آن پیدا نشود. مثلاً من می‌گویم بیایید ورودی را ده‌ها و صدها متر پایین‌تر بسازیم و دیوارهایش را پر از روضه‌های عباس کنیم تا مردم، آرام آرام آماده شوند برای زیارت مادرش. خوب که برای معلّم ِ«نصرت و یاری به معصوم» خاکساری کردند و با این خضوع، به ورود در «وادی ِ نصرت» امیدوار شدند، جلوتر بیایند تا برسند به یک دوراهی که کفَش مرمر شده باشد. راه سمت راستی برود به سمت مزار مادر ِ علی که بوی کعبه گرفته و راه سمت چپی برود به طرف قبر دختران پیامبر: ام کلثوم و رقیه. همان‌ها را می‌گویم که عروس ِ «بعضی‌ها» شدند و در زمان حیات پیامبر کشته شدند و صدای هیچ کس در نیامد...! آنها که از سمت راست رفته‌اند، نگاه‌شان به بیت الاحزان بیفتد و بمیرند و اینها که از سمت چپ آمده‌اند، با روضه‌های ناموسی ِ پیامبر دق کنند. بعد هر کسی که از این معرکه جان سالم به در بُرد، عزم ِ ضریح‌های اصلی را بکند. برای آنها که در آن دو راهی، سمت راست را انتخاب کرده بودند، درگاهی در سمت راست ِ ائمه‌ی بقیع بسازند با اسم «باب البکاء» که هر کس از آن وارد شد، با یاد تنهایی و پاره‌های جگرش و اسارت و دعاهایش گریه کند و ضجّه بزند. و درگاهی در سمت چپ بسازند به نام «باب العلم» تا در این وانفسای ابتلاء به علوم ِ آمیخته با جاهلیت مدرن، همه در برابر «خزّان العلم» استغفار کنند و از حضرت و ، نور علم و آگاهی بخواهند. بعد همه با هم یکی شوند ومفاتیح را باز کنند و زیارت ائمه‌ی بقیع را بخوانند: و هذا مقام من اسرف و اخطأ و إستکانَ و أقرّ بما جنی این جایگاه کسی است که ... به جنایت‌هایش اقرار می کند و رجی بمقامه الخلاص ولی بخاطر جایی که در آن ایستاده، امید خلاصی دارد و أن یستنقذه بکم مستنقذ الهلکی من الردی و اینکه نجات دهنده‌ی هلاک شدگان، به برکت شما او را هم از نابودی نجات دهد فکونوا لی شفعاء فقد وفدت الیکم اذ رغب عنکم اهل الدنیا و اتخذو آیات الله هزوا پس من را هم شفاعت کنید من‌ی که به محضر شما آمدم؛ آن هم در زمانی که دنیاپرستان از شما روی برگرداندند و آیات خدا را به مسخره گرفتند و شما آیات خدا هستید... ___ ✍: بله | آی‌گپ | سروش | تلگرام | ایتا @msnote
•••─━━⊱✦▪️﷽▪️✦⊰━━─••• ▪️زلزله در کاخ امپراتور▪️ 🏴عبدالملک مروان داشت از خوشحالی بال در می‌آورد و با خودش می‌گفت: عجب خبطی کرده پسر حسین! شکستن ابهتش در میان مردم را آسان کرده؛ وقت عرض اندام من را جلو انداخته با این کارش. یادم باشد برای این جاسوس مان در مدینه، خلعتی گرانبها بفرستم. بعد کاتب دربار را صدا کرد و با صدایی ذوق زده انشاء کرد: شنیده‌ام که شوی کنیزکان شده ای! کنیزت را آزاد کرده‌ای و سپس او را به همسری گرفته‌ای؛ با اینکه کفو تو در قریش فراوان است و با دامادی شان و فرزندآوری از آنها مجدت افزون گردد. پس نه جایگاه خودت را در نظر گرفته‌ای و نه آبرویی برای فرزندانت گذاشته‌ای. والسلام ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• نامه را پرت کرد به سمت پسرش و با غیظ، چشمان قرمز شده‌اش را تنگ کرد و گفت: بخوان. سلیمان بن عبدالملک زمزمه کرد: نامه ات در سرزنش من به دستم رسید و گمان کرده‌ای که در زنان قریش کسی هست که من به دامادی‌اش افتخارش کنم. بدان که کسی در مجد و کرم از رسول خدا بالاتر نیست و او با کنیزش ازدواج نمود. من کنیزم را به اراده الهی آزاد کردم و سپس بر اساس سنت او را به همسری گرفتم. کسی که در دین خدا پاک باشد، هیچ چیز بر او خلل وارد نمی‌کند خصوصا که خداوند پستی و نقص را با اسلام از بین برد و بر هیچ انسان مسلمانی اعم از آزاد و برده، پستی و سرزنشی نیست و پستی و سرزنش، تنها مربوط به دوران جاهلیت است و ناشی از آن. والسلام؛ علی بن الحسین. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• نگاهی بهت زده انداخت به پدر و گفت: عجب فخری کرده بر تو‌ای پدر!  عبدالملک آه عمیقی کشید و گفت: این طور نگو! او سخنورترین بنی هاشم است که صخره‌ها را می‌شکافد و دریا را با یک مشت در بر می‌کشد. امپراطور ورشکسته،خوب که ریش هایش را جوید و چندتا از آنها را که با دندان کند، صدایش را کمی بلندتر کرد و گفت: خبر دهید به من! چه کسی است که وقتی کارهای موجب تحقیر در میان مردم را انجام می‌دهد، جز شرافت چیزی به او افزوده نمی‌شود؟ درباریان یکصدا گفتند: کسی را نمی‌شناسیم که اینگونه باشد جز امیرالمومنین عبدالملک مروان! گفت: نه به خدا قسم! من چنین کسی نیستم؛ او علی بن الحسین است؛ دقیقا از همان جایی شرافتش افزون می‌شود که مردم از همان موضع تحقیر می‌شوند... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• پی‌نوشت: به فدای امامی که با کوچکترین افعالش در مدینه، پایه‌های یک امپراطوری در شام را می‌لرزاند... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ___ ✍: بله | آی‌گپ | سروش | تلگرام | ایتا @msnote
•••─━━⊱✦🔹﷽🔹✦⊰━━─••• 🔰جزئیاتی درباره «وَ بِرَحْمَتِكَ تَعَلُّقي» 🔸جزئیات آقا؛ جزئیات! جزئیات این غذا، ویژگی‌های آن لباس، امتیازات این ماشین، مزیت‌های آن موبایل، آپشن‌های این ویلا، خصوصیت‌های آن ژیلا... همین جزئیات و ویژگی‌ها و خصوصیات است که هر روز، به روزش می‌کنند و مُدهایش را تغییر میدهند تا «دنیا» به کام انسان‌ها و امت‌ها چرب‌تر و شیرین‌تر شود و آنها را بیشتر گرفتار و وابسته کند و عشق‌بازی با لذت‌های روزافزون و بی‌توقف و نوشونده را طوری بچشند و در این مرتع جوری بچرند که افسارشان به راحتی در اختیار قطب‌های رفاه و سرمایه جهانی باشد... زیّن للناس حب الشهوات... 🔹اما خدا برای بنده‌های مومنش «دنیاپرستی» را نپسندیده و اولیائش هر چه توانسته‌اند، دنیای «مترفین» و «مستکبرین» را تحقیر کرده‌اند و به جایش عظمت «آخرت» را به یاد انسان‌ها و امت‌ها انداخته‌اند. نمونه‌اش؟ همین «» که حضرت در آن، با صحبت‌نکردن از جزئیات دنیایی، انگار همه‌شان را جلوی چشم مومن به خاک مذلت انداخته و دفن کرده و در عوض هر چه توانسته، جزئیات مرگ و برزخ و حشر و حساب و آخرت را با لطیف‌ترین مضمون‌ها و هنرمندانه‌ترین الفاظ برای‌مان به تصویر کشیده... جزئیات آقا؛ جزئیات: ♦️ «گریه می‌کنم برای بیرون‌آمدن جان از بدنم، برای تاریکی قبرم، برای تنگی ِ لَحدم، برای سوال نکیر و منکر از من [و مخصوصا اینجا:] گریه می‌کنم برای درآمدن از قبر در حالی که عریان و لُخت هستم، خوار و ذلیل، باری سنگین بر دوشم، یک بار به طرف راستم نگاه می‌کنم و یک بار به طرف چپم [اما] همه مردم در حال انجام کاری غیر از کار من هستند. در آن روز، هر کسی کاری دارد که او را سرگرم کرده [و کسی به داد من نمی‌رسد]» 🔸جزئیات ِ از قبر درآمدن و عریان‌بودن و هی نگاه کردن به چپ و راست تا شاید فرجی شود و راه نجاتی به چشم بیاید... جزئیات روزی که بنا به نقل «کافی شریف» از گفتگوی جبرئیل با پیامبر، همه حتی فرشتگان و پیامبران فریاد می‌زنند: «یا رب نفسی نفسی...» اما یک نفر هست که فریادش جنس متفاوتی دارد، جنسی که خیلی جور است: «و انت تقول یا ربّ اُمّتی... اُمّتی...» روزی که همه سرگرم و درگیر بیچارگی خودشان هستند اما «محمّد» سرگرم و درگیر بیچارگی امتش است... انگار دلش نیامده خواری و عریانی و نگاه‌های پر از انتظار ما به چپ و راست خیلی طول بکشد و می‌دود تا به داد ما برسد... 🔹گویا حضرت سجاد هم یک خط بعد در «ابوحمزه»اش، به همین پدر مهربان اشاره می‌کند و وقتی این جزئیات پر عظمت را به تصویر می‌کشد، به خدا می‌گوید: «آقای من! تکیه و اعتماد و امید و توکلم [در چنین وضعی] به توست و برحمتک تعلقی... به مهربانی و رحمت تو آویخته‌ام» می‌دانید که تفسیر «رحمت و مهربانی خدا» را باید کجا پیدا کرد؟ در همین مفاتیح، همان اوائل ِ «زیارت حضرت رسول از راه دور» که می‌گوید: السلام علیک یا «رحمة الله» ❤️ یا رسول الله! ما دوست داریم در دنیا و آخرت به شما و مهربانی تان آویخته باشیم. شما هم که «کریم تحب الضیافه و مامور بالاجاره»، بزرگواری هستید که میهمانی و پناه‌دادن را دوست دارید... این ماه مبارکی ما را از جزئیات دنیاپرستان بکَنید و به جزئیات آخرت گرایان بیاویزید، به جزئیات ِ مهمان شما شدن که دوستش دارید، به جزئیات پناه بردن به شما در آن اوضاع و احوال که محبوب شماست، به جزئیات آویختن به آغوش شما... به خدا، خدا هم به همین جزئیات و به همین چیزهایی راضی است که شما دوستش دارید: «و انا والله اعلم أن سرور نبیک احبّ الیک من سرور عدوّک» ✅ پی‌نوشت: جزئیات «الگوی مصرف»‌شان به کنار؛ حتی جزئیات و جذابیتِ «الگوی تولیدِ» دنیاپرستان به جایی رسیده که ویتنامی‌های قهرمان مبارزه با امریکا هم که در جنگ با ایالات متحده دو میلیون کشته دادند ولی تسلیم آنها نشدند، برای دستیابی به تولید و قدرت اقتصادی، معطل عذرخواهی یانکی‌ها نماندند و با قاتل ملت‌شان آشتی کردند تا خط تولیدهای امریکایی برایشان رونق و رفاه به ارمغان بیاورد و تجارتی 110 میلیارد دلاری بین‌شان شکل بگیرد و به اقتصاددان‌های حتی انقلابی ما هم چشمک بزند تا «اقتصاد مردمی» را به «بخش خصوصی و شرکت‌های بزرگ» تأویل ببرند. اما «جهش تولید با مشارکت مردم»ی که بیشترین عشق و تعلّق به رسول‌الله را در جهان به نمایش گذاشته‌اند، باید جزئیات و جنس دیگری داشته باشد... ✍: __ بله | آی‌گپ | سروش | تلگرام | ایتا @msnote
هدایت شده از محمدصادق
•••─━━⊱✦◇﷽◇✦⊰━━─••• ✅برای ما ندیده‌ها، فرصت بیشتری هست برای تخیّل و آرزو. ماها می‌توانیم حرمی برای خودمان بسازیم که اثری از مظلومیت ائمّه و خفقان محبّین‌شان در آن پیدا نشود. مثلاً من می‌گویم بیایید ورودی را ده‌ها و صدها متر پایین‌تر بسازیم و دیوارهایش را پر از روضه‌های کنیم تا مردم، آرام آرام آماده شوند برای زیارت مادرش. خوب که برای معلّم ِ«نصرت و یاری به معصوم» خاکساری کردند و با این خضوع، به ورود در «وادی ِ نصرت» امیدوار شدند، جلوتر بیایند تا برسند به یک دوراهی که کف آن، مرمر شده باشد. راه سمت راستی برود به سمت مزار مادر ِ علی که بوی کعبه گرفته و راه سمت چپی برود به طرف قبر دختران پیامبر: و . همان‌ها را می‌گویم که عروس ِ «بعضی‌ها» شدند و در زمان حیات پیامبر کشته شدند و صدای هیچ کس در نیامد...! آنها که از سمت راست رفته‌اند، نگاه‌شان به بیت الاحزان بیفتد و بمیرند و اینها که از سمت چپ آمده‌اند، با روضه‌های ناموسی ِ پیامبر دق کنند. بعد هر کسی که از این معرکه جان سالم به در بُرد، عزم ِ ضریح‌های اصلی را بکند. برای آنها که در آن دو راهی، سمت راست را انتخاب کرده بودند، درگاهی در سمت راست ِ ائمه‌ی بقیع بسازند با اسم «باب البکاء» که هر کس از آن وارد شد، با یاد تنهایی و پاره‌های جگرش و اسارت و دعاهایش گریه کند و ضجّه بزند. و درگاهی در سمت چپ بسازند به نام «باب العلم» تا در این وانفسای ابتلاء به علوم ِ آمیخته با جاهلیت مدرن، همه در برابر «خزّان العلم» استغفار کنند و از حضرت و ، نور علم و آگاهی بخواهند. بعد همه با هم یکی شوند ومفاتیح را باز کنند و زیارت ائمه‌ی بقیع را بخوانند: و هذا مقام من اسرف و اخطأ... و أقرّ بما جنی این جایگاه کسی است که ... به جنایت‌هایش اقرار می کند و رجی بمقامه الخلاص ولی بخاطر جایی که در آن ایستاده، امید خلاصی دارد و أن یستنقذه بکم مستنقذ الهلکی من الردی و اینکه نجات دهنده‌ی هلاک شدگان، به برکت شما او را هم از نابودی نجات دهد فکونوا لی شفعاء فقد وفدت الیکم اذ رغب عنکم اهل الدنیا و اتخذو آیات الله هزوا پس من را هم شفاعت کنید من‌ی که به محضر شما آمدم؛ آن هم در زمانی که دنیاپرستان از شما روی برگرداندند و آیات خدا را به مسخره گرفتند و شما آیات خدا هستید... 🖊: https://eitaa.com/msnote