eitaa logo
نوحه سرایان سنتی مشهد مقدس
10.3هزار دنبال‌کننده
342 عکس
7 ویدیو
1.8هزار فایل
ارائه دهنده: نوحه_ذکر_دم بازاری_پاره دم_اشعار_سرود مدیریت: رئوف (مشهدالرضا ع) ۰٩٣٨٣۰٧۰۰٣٢ ارتباط با ادمین @A_Rauof
مشاهده در ایتا
دانلود
۴۷ (فرزندان حضرت زینب س) یا حسین یار غریبم بهر تو من بی شکیبم جان زینب فدایت برادر من بمیرم برایت برادر یا حسین یا حسین وا غریبا۲ ای گل گلزار زهرا گشته ای تنهای تنها سومین شمس راه هدایت هدیه آورده ام از برایت یا حسین یا حسین وا غریبا۲ کعبه ی دل ها حسین جان گوهر یکتا حسین جان هر دو فرزند عبد الله هستند جان فدایی ثار الله هستند یا حسین یا حسین وا غریبا۲ از تبار حیدر هستند جانفدای رهبر هستند هر دو نور دل زینب هستند در سپهر ولا کوکب هستند یا حسین یا حسین وا غریبا۲ یا حسین ده اذن میدان تا که گردند هر دو قربان هر دو چون زینب آزاده هستند بهر جان دادن آماده هستند یا حسین یا حسین وا غریبا۲ نوگلان کربلایی در ره تو شد فدایی هر دو در راه قرآن شهیدند نزد حق هر دو گل روسپیدند یا حسین یا حسین وا غریبا۲ @nohe_sonnati
۴۸ (فرزندان حضرت زینب س) ای گل زهرا،از چه غریبی خواهر بمیرد،تو غم نصیبی دو هدیه برادر دارم برایت آمدند تا کنند جان را فدایت حسین جان حسین جان خواهر فدایت۲ هر دو گلان،عبدالله هستند فدائیان،ثار الله هستند چو خواهر هر دوتا آزاده هستند بهر دادن جان آماده هستند حسین جان حسین جان خواهر فدایت۲ دو هدیه هستند،از نسل حیدر نما قبول این،هدیه ز خواهر این دو پرورده ی خواهرت هستند ز بهر یاری ات در برت هستند حسین جان حسین جان خواهر فدایت۲ بر دو گل من،ده اذن میدان تا بدهند جان،در راه قرآن نوگلانم خدایی باور هستند به راه تو حسین جنگاور هستند حسین جان حسین جان خواهر فدایت۲ حسین من شد،وقت جدایی دو نوگل من،گشته فدایی به راه تو حسین هر دو شهیدند به نزد مادر تو روسپیدند حسین جان حسین جان خواهر فدایت۲ @nohe_sonnati
۴۹ (فرزندان حضرت زینب س) حسین گل باغ ولایت زینب شود جانش فدایت ای نور دیدگان زهرا گردیده ای غریب و تنها شدی اسیر کوه غم ها حسین من جانم فدایت۳ جان ها فدای غربت تو دشمن شکسته حرمت تو بهر تو هر دم بی قرارم چیزی جز این هدیه ندارم حسین تویی دار و ندارم حسین من جانم فدایت۳ برادرم از چه غریبی از بهر امت بی شکیبی ای مظهر لطف و عنایت دو هدیه آوردم برایت تا که کنند جان را فدایت حسین من جانم فدایت۳ هر دو گلم جنگاور هستند در یاری ات یک لشکر هستند بر تو حسین دلداده هستند چون زینبت آزاده هستند بهر نبرد آماده هستند حسین من جان ها فدایت۳ بده حسین جان اذن میدان تا بشوند بهر تو قربان هر دو گلم گشتند هوایی تازه شدند کرب و بلایی در راه دین حق فدایی حسین من جان ها فدایت۳ @nohe_sonnati
۵۰ (فرزندان حضرت زینب س) گل زهرا برادر زینبم من برای غربتت جان بر لبم من فدای غربت تو شکسته حرمت تو برادرجان حسینم۲ من آوردم دو هدیه از برایت نمایند جان خود هر دو فدایت دو زینب زاده هستند نگر آماده هستند برادرجان حسینم۲ برادرجان ببین رزمنده هستند ز عشق تو حسین آکنده هستند دو گل اما یگانه دو حیدری نشانه برادرجان حسینم۲ دو گل از گلشن عبدالله هستند فدایی ره ثار الله هستند شدند کرب و بلایی به راه تو فدایی برادرجان حسینم۲ بده بر این دو لاله اذن میدان بگردند در ره تو هر دو قربان نگر حال و هوایم ببین شور و نوایم برادرجان حسینم۲ دو لاله از تبار مرتضایند فدایی تو شاه کربلایند به راه تو شهیدند به محشر روسپیدند برادرجان حسینم۲ دو گل از گلشن اسلام و قرآن بگشته غرق خون گردیده قربان دو یاس بی قرینه شدند پرپر ز کینه برادرجان حسینم۲ @nohe_sonnati
۵۱ (فرزندان حضرت زینب س) برادرم خواهر تو زینبم بنگر به حال من به تاب و تبم از غم تو حسین جان بر لبم آه غریب عالم،کعبه ی دل ها حسین زهرا۲ ناله زنم من ز غم غربتت در این زمین شکسته شد حرمتت من به فدای تو و این غیرتت آه غریب عالم،کعبه ی دل ها حسین زهرا۲ گریم برای تو و غصه هایت دو هدیه آورده ام از برایت تا جان ناقابل کنند فدایت آه غریب عالم،کعبه ی دل ها حسین زهرا۲ فرزند زینبند و عبداللهند از نسب علی ولی اللهند فدائیان راه ثار اللهند آه غریب عالم،کعبه ی دل ها حسین زهرا۲ این دو گل من زینبی زاده اند چو خواهر تو هر دو آزاده اند از بهر جانفشانی آماده اند آه غریب عالم،کعبه ی دل ها حسین زهرا۲ ای که تویی ز نسل آل رسول عزیز مرتضی و پور بتول این هدیه از خواهر خود کن قبول آه غریب عالم،کعبه ی دل ها حسین زهرا۲ نظر نما حسین بر این جوانان به نوگلانم بده اذن میدان تا که کنند جان به ره تو قربان آه غریب عالم،کعبه ی دل ها حسین زهرا۲ گلان من گردیده کربلایی در راه تو هر دو شدند فدایی دارم به لب حسین من نوایی آه غریب عالم،کعبه ی دل ها حسین زهرا۲ @nohe_sonnati
۵۲ (فرزندان حضرت زینب س) فدای غربتت شوم حسین گل زهرا غربت تو به کربلا حسین شده معنا تنها شدی عزیز فاطمه در این صحرا ای مظهر ایمان،شد دو گلم قربان حسین برادرجان۲ خواهر فدای غصه های تو حسین جانم دو هدیه آوردم برای تو حسین جانم جان گلان من فدای تو حسین جانم ای مظهر ایمان،شد دو گلم قربان حسین برادرجان۲ هستند این دو گل ز نسل حیدر کرار هر دو گل عبد اللهند و زینبی رفتار از دشمنان بی حیای تو شدند بی زار ای مظهر ایمان،شد دو گلم قربان حسین برادرجان۲ نما قبول از من روند هر دو سوی میدان در راه عشق تو در این میدان دهند جولان تا که نمایند ای گل زهرا فدایت جان ای مظهر ایمان،شد دو گلم قربان حسین برادرجان۲ این نوگلان فدایی راه خدا هستند در راه دین و عترت و قرآن فدا هستند غرق به خون نقش زمین در کربلا هستند ای مظهر ایمان،شد دو گلم قربان حسین برادرجان۲ @nohe_sonnati
یک لحظه بی تو فکر آسایش نکردم پنجاه سال است از تو یک خواهش نکردم یک عمر روی حرف تو چیزی نگفتم اینبار میخواهم به پای تو بیفتم کم خون دل خوردم برای غصه هایت؟ آیا مگر بد خواهری بودم برایت؟ این سالها کم خواهری کردم برادر؟ در حق تو کم مادری کردم برادر؟ در دشت طوفان میکنم ناچار باشم گیسو پریشان میکنم ناچار باشم ای وای اگر کشته شوی و زنده باشم راضی نشو که پیش تو شرمنده باشم جانت سلامت جان من قابل ندارد آیا مگر که خواهر تو دل ندارد؟ قربانی آوردم برای تو نگو نه باید بمیرم من بجای تو نگو نه بی تو دو عالم را نمی‌خواهم عزیزم فرزندهایم را نمی‌خواهم عزیزم اصلا جدایِشان کن از آغوشم امروز اصلا خود من هم کفن میپوشم امروز نسل ابوطالب یل پیکار هستند اینها دو بال جعفر طیار هستند شیر مرا خوردند هردو شیر مردند من راضی‌ام کشته شوند برنگردند فرزندهایم تیغ تیز آبدارند این دو برای تو شبیه ذوالفقارند اینها نگهبان حریم اهل بیت‌اند پرورده دست کریم اهل بیت‌اند اینها اگر در کربلا هستند امروز سرباز های مجتبی هستند امروز من که به غیر تو دگر چیزی ندارم باور کن از این بیشتر چیزی ندارم دنیا برایم بی تو آرامش ندارد جز تو برایم هیچکس ارزش ندارد فرش قدم‌هایت سر عون و محمد حرفی ندارد مادر عون و محمد جان داده‌اند اینها اگر جانت سلامت چیزی نمیگویم به قرآن تا قیامت ای کاش میرفتند زیر سم مرکب تا پیکرت سالم بماند جان زینب شاید کمی کمتر شود شمشیر دشمن شاید به سوی تو نیاید تیر دشمن ای کاش میشد ختم کرد این قائله را ای کاش میکشتند شمر و حرمله را جای تو آنها کاش در گودال باشند پیش تو وقت غارت اموال باشند شاید رها کردند اعضای تنت را شاید ندزدد هیچکس پیراهنت را شاید حسین انگشترت سالم بماند شاید برادر پیکرت سالم بماند فرزندهای کوچکم در نوجوانی رفتند تا تو بیشتر با من بمانی شکر خدا دیگر نمیبینند اسیرم ای کاش میشد با پسرهایم بمیرم @nohe_sonnati
شكوهِ عاطفه را بینِ معجرش می‌برد دعایِ قافله‌ای در پیِ سرش می‌برد به سمتِ قبله گرفته قنوتی از حاجت در آرزویِ اجابت به مَحضَرش می‌برد غزل‌ غزل و تَصَدَّق عَلَیَّ می‌خواند و به شوقِ آتش و پروانگی پرش می‌برد در اوجِ مادری‌اش هاجری دو اسماعیل برایِ فِدیه‌شدن پایِ دلبرش می‌برد دو ماه‌پاره‌ی خیمه، دو تا جگرگوشه به پای‌بوسیِ آقا و سرورش می‌برد اگر خدای‌نكرده گره به كار افتاد گره به روسری‌اش حرزِ مادرش می‌برد كمی تسلی خاطر به رسمِ همدردی برایِ داغِ جگرسوزِ اكبرش می‌برد صدایِ مُلتَمِسَش بس‌كه بُغض و لرزش داشت توانِ گفتنِ نه، از برادرش می‌برد نخواست شاهدِ شرمِ برادرش باشد میانِ خیمه به زانویِ غم سرش می‌برد كشید چادرِ خود را به صورت و در دل به آه، حسرتِ سروِ صنوبرش می‌برد ندید اینكه چگونه حسین قرآنِ ورق‌ورق شده از چنگِ لشكرش می‌برد میانِ هلهله‌ها تا شعاعِ چندین متر هر آنچه ریخت از آن دو كبوترش می‌برد ندید با چه دلی یک تنه به دارُالحَرب به رویِ دست دو تا یاسِ پرپرش می‌برد ندوخت چَشم به چَشمِ حسین تا وقتی نگاهش از سرِ نِی جان ز پیكرش می‌برد چقدر صبر و تحمل، چه عزتِ نفسی كه داغِ قافله بر قلبِ مضطرش می‌برد و از صلابتِ او نیزه‌دار لَج می‌كرد سرِ محمد و عون از برابرش می‌برد @nohe_sonnati
هاجر کرب و بلایم یا حسین این دو نذری منایم یا حسین این دو اسماعیل من قربانی ات تو مکن محرومم از مهمانی ات این قدر بازی مکن با جان من نذر خون اکبرت طفلان من هدیه آوردم برایت یا حسین هستی زینب فدایت یا حسین دو علمدار دلیر آورده ام یا اخا دو بچه شیر آورده ام بال های جعفر آوردم حسین بازوان حیدر آوردم حسین تا شوم در نزد زهرا رو سفید رخصتی ده که شوم ام الشهید غم مخور گریان این گل ها شوم تازه مثل نجمه و لیلا شوم غم ندارم این دو گل پرپر شوند پیش مرگان علی اصغر شوند دوست دارم یا اخا این بچه ها در پی ات باشند روی نیزه ها @nohe_sonnati
دو خورشید جهان آرا، دو قرص ماه، دو اختر  دو آزاده، دو دلداده، دو رزمنده، دو هم سنگر  دو شایسته، دو وارسته، دو دردانه، دو ریحانه  دو نور دیده در دیده، دو روح روح در پیکر  دو یاس ارغوانی نه، بگو دو آیة قرآن  دو یوسف نه، دو اسماعیل از یک قهرمان هاجر  کشیده شانه بر مو، شسته صورت از گلاب اشک  گرفته چون دو قرآن دخت زهرا هر دو را در بر  به سر شور و به رخ اشک و به کف تیغ و به دل آتش  به سیرت، سیرتِ قاسم، به صورت، صورتِ اکبر  منای کربلا گردیده محو این دو قربانی  نوای نینوا از نایشان بر گنبد اخضر  گرفته دستشان را برده با خود زینب کبری  که قربانی کند در مقدم ثار الله اکبر  بگفت ای جان جان، جان دو فرزندم به قربانت  تو ابراهیمی و اینان دو اسماعیل ای سرور!  دو اسماعیل نه، دو ذبح کوچک، نه دو قربانی  قبول درگهت کن منتی بگذار بر خواهر  اگر اذنم دهی اینک به دست خود بگردانم  دو فرزند عزیز خویش را دور علی اصغر  امید زینب است ای آفتاب دامن زهرا  که افتد این دو قرص ماه را بر خاک راهت سر  سفارش کرده عبدالله جعفر بر من ای مولا  که این دو شاخة گل را کنم در مقدمت پرپر  به اذن یوسف زهرا دو ماه زینب کبری  درخشیدند در میدان چو خورشید فلک گستر  فلک در آتش غیرت، ملک در وادی حیرت  که رو آورده در میدان دو حیدر یا دو پیغمبر!  یکی می گفت دو خورشید از گردون شده نازل  یکی گفتا دو مه تابیده یا دو آسمان اختر  ندا دادند ما دو شیرزاده ایم زینب را  که باشد جدة ما فاطمه صدیقة اطهر  پیمبر جد و زهرا جده و مادر بود زینب  حسین بن علی خال و پدر عبدالله جعفر  خروشیدند همچون شیر با شمشیر یک لحظه  دو حیدر حمله ور گشتند بر دریایی از لشکر  تو گفتی در احد تابیده دو بدر جهان آرا  و یا دو حیدر کرار رو آورده در خیبر  ز آب تیغ هر یک آتشی می ریخت در میدان  که گفتی شعلة خشم خدا پیچیده در محشر  چو آتش بر فلک فریاد می رفت از دل دشمن  چو باران بر زمین می ریخت دست و پا و چشم و سر  ز هم پاشیده چون پیراهن از هم هر دو اعضاشان  ز بس بر جسم شان بنشست زخم نیزه و خنجر  به خاک افتاد جسم پاکشان چون آیة قرآن  دریغا ماند زیر دست و پا دو سورة کوثر  چو بشنید از حرم فریادشان را یوسف زهرا  به سرعت آمد و بگرفت همچون جانشان در بر  دریغا دو همای عشق در آغوش ثارالله  همای روحشان از موج خون در آسمان زد پر  چو دید از قتلگه آرند آن دو سرو خونین را  درون خیمه زینب گشت پنهان با دو چشم تر  نهان شد در حرم کو را نبیند یوسف زهرا  مبادا چشم حق گردد خجل ز آن مهربان مادر  بیا لیلا تماشا کن مقام و صبر زینب را  که در یک لحظه داده در ره دین دو علی اکبر  به ثارالله و صبر زینب و خون دو فرزندش  سلام "میثم” و خلق خدا و خالق داور  @nohe_sonnati
ای یادگار مادر و جد و برادرم هم خواهر تو هستم و، هم بر تو مادرم رخصت بده که فرصت دیدار کم شده مهمان جان زینب تو درد و غم شده دو دسته گل نثار تو آورده ام حسین دو جان به کف برای تو پروده ام حسین این دو ،شکوفه های بهشتی جعفرند نوباوه گان فاطمه و جان حیدرند رخصت بده که دِین خودم را ادا کنم پروردگان مکتب خود را فدا کنم بگذار از محبت بر تو اثر دهم بگذار مثل مادر خود من پسر دهم مانند مادرم که ولایت مدار بود در غربت پدر همه جا ذوالفقار بود بگذار روز غربت تو مثل او شوم تیری مهیب بر دل و چشم عدو شوم گل های گلشنم چو به روی زمین فتد حاشا که روی چهره ی من خط و چین فتد پا را برون نمی نهم از خیمه گاه خویش هرگز رها نمی کنم از سینه آه خویش من افتخار می می کنم آنان فدایی اند از کشتگان راه تو و کربلایی اند اکنون اگر فدایی و در محضر تواند هر دو به نیزه همسفران سر تواند یا ایهالعزیز دو گل را قبول کن ام الشهید می شوم آقا قبول کن از بس که ناله کرد دلم از نوا فتاد خاموش شد«وفایی» و در پای ما فتاد @nohe_sonnati
دو گل از باغ عبدالله جعفر به دشت کربلا گردید پرپر دو فرزانه، دو بخشنده، دو دانا دو رزمنده، دو عارف، دو دلاور دو آرام و قرار جان زینب دو نور دیده ی زهرای اطهر دلیر و مرد میدان شجاعت کریم و دین شناس و نیک منظر یکی هجده بهار از عمر دیده یکی با بیست گردیده برابر به نام نامی عون و محمد سراپا مثل گل پاک و مطهر شب و روز از دل و جان هر دو بودند حسین بن علی را یار و یاور @nohe_sonnati
عون اُفتاده زمین پیکرِ او پیچیده ازدحامیست ولی رویِ سرش بیشتر است وَ محمد نَفَسش کمتر و کمتر می‌شد زخمِ رویش زِ تنِ محتضرش بیشتر است آه بر سینه‌‌شان قاتل و قاتل پُر شد وای از ضربه‌‌شان سخترش بیشتر است پُرِ زخمند پر از نیزه و شمشیر ولی از میان همه زخمِ تبرش بیشتر است پیرمرد است چگونه دو جوان بردارد از علی‌اکبر هم دردِ سرش بیشتر است بیشتر می‌شود این حجم اگر جمع شود تن پاشیده زِ هم مختصرش بیشتر است.... همه جای بوی تنِ عون محمد دارد همه جایند ولی دور و برش بیشتر است مادر است اینکه در آن خیمه سرش درد گرفت اینکه از فاطمه درد کمرش بیشتر است.... @nohe_sonnati
 نمی شناخت سر از پا برای دیدن شان  چقدر ذکر و دعا خواند تا رسیدن شان  دو تا زره به تن کوچک دو آهو کرد  و چشم برد به دل بردن و چمیدن شان  به شاد کردن قلب حسین می ارزید  بهای این همه ی تا ابد ندیدن شان  به دست خویش درختی ز میوه هاش گذشت  و باد سر زده آمد برای چیدن شان  و حس مادری اش بود این که دقت کرد  به طرز پا شدن و رفتن و دویدن شان  به روی خویش نیاورد اشک را؟ اما  خمید مادر غمدیده با خمیدن شان  به زیر سم ستوران و زیر پنجه ی تیغ  نگاه کرد دوباره به قد کشیدن شان  حسین بود کنارش نخواست گریه کند  به دل بریدن شان و به سر بریدن شان  در آسمانِ دلِ مادری که زینب بود  هنوز مشت پری مانده از پریدن شان  @nohe_sonnati
سهمی مرا ز داغِ جگرگوشه ها دهید  این دو امیدِ آبروی من به محشرند  تا زیر كعبِ نیزه نیفتاده ام ز پا  بگذار تا به پای تو از خویش بگذرند  دغ می كنند معجر من جا به جا شود  حساس و غیرتی به سرانجام مادرند  اسباب خجلت است كریمانه كن قبول  این دو ذبیح تحفه ی ناچیزِ خواهرند  در ازدحامِ نیزه و شمشیرها اگر  دیدی كه قطعه قطعه و در خون شناورند  دلخوش نكن به یاوری خواهرانه ام  پاها مرا ز خیمه برونم نمی برند  شرمِ حضورِ خواهرِ خود را قبول كن  قربانیانِ اصغرِ خود را قبول كن  @nohe_sonnati
مادر به خیمه و دو جوانش به قتلگاه پا می كشند راه نفس باز وا كنند در آخرین نفس كه نفس بر لب آمده می خواستند مادر خود را صدا كنند اما ز خیمه گاه نیامد به جای او زود آمدند تا سرشان را جدا كنند عباس اگر نبود كه چیزی نمانده بود می خواستند هر چه كه تیغ است جا كنند @nohe_sonnati
دوباره در دل من خیمه‌ی عزا نزنید نمک به زخم من و زخم خیمه‌ها نزنید شکسته‌تر ز منِ پیر دیگر این جا نیست مرا زمین زده است اکبرم، شما نزنید برای آن که نمیرم ز شرم مادرتان میان این همه لبخند دست و پا نزنید خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان فقط نه این که دو بی‌کس، دو تشنه را نزنید که در برابر چشمان مادری تنها سر دو تازه جوان را به نیزه‌ها نزنید @nohe_sonnati
دوبیتی دو گل زینب چو اندر کربلا گشتند شهید شِکوِه از داغ عزیزانش کس از زینب ندید بود زینب خونجگر از داغ یاران حسین لیک راضی بود بر تقدیر خلاق مجید ▪️ زینب اندر کربلا دو نوگلی از دست داد از غم آن ها غمین وز هِدیِه اش گردید شاد چون اسیری و شهادت از ازل تقدیر شد زینب از روز الست عهد خود بنمود یاد ▪️ دو جگرگوشه ی زینب به صف کرب و بلا بِنِمودند سر و جان به ره دوست فدا بهر جانبازی و ایثار به راه داور اذن پیکار گرفتند ز شاه شهدا ▪️ دو جگرگوشه هم از دُخت نخست زهرا که شدند کشته و گشتند ز جمع شهدا زینب از داغ دو نور دل خود شکوه نداشت گفت شاکر به خدا باشم و راضی به قضا @nohe_sonnati