🔺دخترای اهوازی جمع شدن و صدها هدیه برا دختر و پسر بچههای عراقی درست کردن تا در مسیر پیاده روی #اربعین بشون اهدا کنن و همدلی و تشکر ایرانیهارو به عزیزان عراقی نشون بدن.
💚 حاصل زحمت این عزیزان فقط این هدیه های قشنگ و لبخند بچه های عراقی نیست.
✊ ساختن سدی محکم در برابر تلاش تفرقه افکنان مزدوره
🌐 @partoweshraq
🔺مسئولین این عکس را ببینند!
⁉در حالی کمتر از ده روز به گردهم آیی عاشقان حضرت اباعبدالله(ع) در کربلای معلا باقی مانده که هنوز بسیاری از مردم علی رغم ثبت نام در سامانه سماح موفق به دریافت ویزای عراق نشده اند.
‼واقعیتی که اگرچه مقامات مسئول، بویژه در سازمان حج و زیارت، آنرا نمی پذیرند اما در تصاویر گویای چیز دیگریست.
🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
🔺 #اربعین سال گذشته خانم ملاوردی از همه زیباییهای اربعین فقط ۴ تا دونه زباله ای که کنار جاده افتاده بود رو دید، امسال پاکبانها جواب امثال خانم ملاوردی رو دادن...
▶️🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار #جان_شیعه_اهل_سنت؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد 🔗
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت دویست و هفتاد و ششم
👁 چشمانش به زیر افتاد، برای لحظاتی طولانی به فکر فرو رفت و من چیزی برای گفتن نداشتم که امشب شمهای از عطر حضورش را احساس کرده و باز نمیتوانستم باور کنم که عقیدهام چیز دیگری بود.
🏻سپس آهسته سرش را بالا آورد و با آرامش عجیبی جواب داد:
- نمیدونم چرا فکر میکنم ایشون الان زنده هستن! خُب یعنی هیچ وقت به این قضیه فکر نکردم! چون اصلاً این قضیه فکر کردنی نیس! یه جورایی احساس کردنیه!
🏻و من قانع نشدم که باز سماجت کردم:
❓خُب چرا همچین حسی میکنی؟
🏻که لبخندی مؤمنانه روی صورتش درخشید و با دلربایی جواب داد:
-خُب حس کردم دیگه! نمیدونم چه جوری، ولی مثلاً همین امشب حس میکردم داره نگام میکنه!
🏻سپس از روی تأثر احساسش سری تکان داد و زمزمه کرد:
- یا مثلاً همون شبی که ما اومدیم تو این خونه، احساس کردم هوامون رو داره!
👁 و به عمق چشمان تشنهام، چشم دوخت تا باور کنم چه میگوید:
- الهه! از وقتی که خدا آدم رو خلق کرده، همیشه یه کسی بالای سرش بوده تا هواشو داشته باشه! تا یه جورایی واسطه رحمت خدا به بندههاش باشه! تا وقتی آدمها دلشون میگیره، یکی روی زمین باشه که بوی خدا رو بده و آروم شون کنه! حالا از حضرت آدم که خودش پیغمبر بوده تا بقیه پیامبران الهی. از زمان حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) هم همیشه بالا سرِ این امت یه کسی بوده که هواشون رو داشته باشه!
☝🏻اگه قرار باشه امام زمان (علیهالسلام) چند سال قبل از قیام، تازه به دنیا بیاد، از زمان شهادت امام حسن عسکری (علیهالسلام) تا اون زمان، هیچ کسی نیس که واسطه رحمت خدا باشه!
🏻نمیفهمیدم امت اسلامی چه نیازی به حضور واسطه رحمت خدا دارد و مگر رحمت الهی جز به طریق واسطه به بندگانش نمیرسید که بایستی حتماً کسی واسطه این خیر میشد و صدای همهمه زنی که در حیاط با مامان خدیجه صحبت میکرد، تمرکزم را بیشتر به هم میزد که با کلافگی سؤال کردم:
❓خُب چرا باید حتماً یه کسی باشه تا واسطه رسیدن نعمت خدا بشه؟
🏻 فهمیده بود قصد لجاجت ندارم و تنها برای گرفتن پاسخ سؤالم، صادقانه اصرار میکنم که به آرامی خندید و با لحنی متواضعانه پاسخ داد:
- الهه جان! من که کارهای نیستم که جواب این سؤالها رو بدونم، ولی یه وقتهایی میرسه که آدم حس میکنه انقدر داغونه یا انقدر گناه کرده و وضعش خرابه که دیگه خجالت میکشه با خدا حرف بزنه! دنبال یه کسی میگرده که براش وساطت کنه، که خدا به احترام اون یه نگاهی هم به تو بندازه...
🌳🏣🌴 و حالا صدای زن بلندتر شده و فکر مجید را هم پریشان میکرد که دیگر نتوانست ادامه دهد.
🏻از اینکه چنین بحث خوب و معقولی با این سر و صدا به هم ریخته بود، ناراحت از جا بلند شدم تا پنجره اتاق را ببندم بلکه صدای شکایتهای زن کمتر آزارمان بدهد، ولی چیزی شنیدم که همانجا پشت پنجره خشکم زد:
‼حاج خانم! چرا حرف منو باور نمیکنید؟!!! من این دختر رو میشناسم! همه کس و کارش رو میشناسم! اینا وهابیان! به خدا همهشون وهابی شدن!
🏻🏻 و نمیدانم از شنیدن این کلمات چقدر ترسیدم که مجید سراسیمه به سمتم آمد و با نگرانی سؤال کرد:
❓چی شده الهه؟ چرا رنگت پریده؟
👤و هنوز کنارم نرسیده بود که او هم صدای زن را شنید:
- حاج خانم! به خدا راست میگم! به همین شب عزیز راست میگم! شوهر بدبختم کارگرشون بود! تو انبار خرمای بابای گور به گورش کار میکرد! به جرم اینکه شوهرم شیعهاس، اخراجش کرد! حتی حقوق اون ماهش هم نداد! تهدیدش کرد که اگه یه دفعه دیگه پاشو بذاره تو انبار، خونش رو میریزه! شوهر بیچاره منم از ترس جونش، دیگه دنبال حقوقش هم نرفت!
🏻🏻و مجید احساس کرد پایم سُست شده که دستم را گرفت تا زمین نخورم.
‼او هم مثل من مات و متحیر مانده بود که نمیتوانست به کلامی آرامم کند و هر دو با قلبهایی که به تپش افتاده بود، به شکوائیه زن گوش میکردیم.
👌هر چه مامان خدیجه تذکر میداد تا آرامتر صحبت کند، گوشش بدهکار نبود و طوری جیغ و داد میکرد که صدایش همه حیاط را پُر کرده و به وضوح شنیده میشد:
👤باباش وهابیه! همهشون با یه عده عرب وهابی ارتباط دارن! الانم یه مدته که باباش غیبش زده و رفته قطر!
🛋 و دیگر نتوانستم سرِ پا بایستم که همانطور که دستم در دست مجید بود، روی مبل نشستم.
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
پرتو اشراق
💚 #حـلقـہ_عشـاق {پاے درس بزرگان}
‼ #ملاّ_آقاى_دربندى و درخواست عجیب از حضرت #امام_حسين (عليه السلام)!!
🌹مى گويند اين عالم بزرگ كه به خاطر ارادت و علاقه و عشقش به حضرت سيّدالشهداء (عليه السلام) زبانزد خاصّ و عام بود و در خواندن مصائب كربلا يا شنيدنش از كثرت گريه و ناله و غم و اندوه به حالت غش و بى هوشى مى افتاد، سالى شش ماه در ايران و شش ماه در كربلا بود!
🕌 در مدتى كه در كربلا مى زيست هر روز و هر شب به حرم مطهر سالار شهيدان مشرف مى شد و با گريه و ناله از حضرت امام حسين (عليه السلام) مى خواست كه مبادا در قيامت از گناه شمر بگذرد و او را مورد عفو و بخشش قرار دهد، زيرا عقيده داشت حضرت امام حسين (عليه السلام) از چنان محبتى نسبت به ديگران برخوردار است كه امكان دارد در قيامت از قاتل خود در كمال بزرگوارى و كرامت گذشت كند!!
📙 منبع: برگرفته از کتاب با کاروان نور #استاد_حسین_انصاریان
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
🎙جواب مختصر و مفید #سید_مجید_بنی_فاطمه به کسایی که میگن چرا پول هیئت رو خرج فقرا نمیکنید!
🌐 @partoweshraq
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
💚 تأثیر ولایت پذیری در استجابت دعا
🎙حجت الاسلام دکتر #رفیعی
🌐 @partoweshraq
4_5898013669719017884.mp3
701.4K
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
💚 تأثیر ولایت پذیری در استجابت دعا
🎙حجت الاسلام دکتر #رفیعی
🌐 @partoweshraq
🌹 #سواد_زندگی
💴 اگر تخته ای را روی زمین بگذاریم و از شما بخواهیم در ازای ٢٠ هزار تومان روی آن راه بروید، حتماً این کار را انجام خواهید داد، چون کار بسیار آسانی است.
🏙 اما اگر همان تخته را به عنوان پلی میان دو ساختمان صد طبقه قرار دهیم و بخواهیم که همان کار را در ازای ٢٠ هزار تومان انجام دهید، آیا این کار را انجام می دهید؟
⛔ واضح است که چنین کاری نمی کنید. زیرا دریافت آن ٢٠ هزار تومان دیگر مطلوب یا حتی ممکن به نظر نمی آید.
🔥حالا اگر فرزندتان در ساختمان رو به رو در آتش گرفتار شده باشد، آیا برای نجات او از روی تخته عبور می کنید؟
👌بدون تردید این کار را انجام خواهید داد، چه ٢۰ هزار تومان را بگیرید و چه نگیرید.
❓چرا بار نخست گفتید به هیچ وجه از آن تخته میان دو آسمان خراش نمی گذرید و بار دوم اصلاً تردید نکردید؟
❓خطر در هر دو شرایط یکسان است. پس چه چیزی در این میان تغییر کرده است؟
🎯 «هدفتان تغییر کرده است، وقتی دلیلی کافی و بزرگ داشته باشیم، راه هر کاری را پیدا خواهیم کرد!»
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
🎙صحبت های صریح استاد #رائفی_پور در مورد هنرمندان و #سلبریتی ها
🌐 @partoweshraq
#بصيرٺ_و_روشنگرے
🏫 در بوفهی مدرسه، بچهای پول کم داشت.
👌گفتم هر چه میخواهی بخر، من حساب میکنم!
👦🏻بچه پول کم داشت ولی آس محکمی در جیب داشت.
☝🏻گفت: متشکرم؛ خوردن ساندویچ خیلی هم ضروری نیست!!
💚 در این لحظه تمام آرزویم این بود که بپرم و بغلش کنم.
👌آرزویم این بود بگویم تو تصویر دلخواه منی...
💓 خواستن چیزی از ته دل و در عین حال، گذشتن از آن.
✋🏻مناعت طبع، بزرگواری از یاد رفته، مَنشی حاصل از بزرگی روح، دل نباختن به خریدن چند خانه با هم، چند کیسه پول بیشتر داشتن، چند ماشین جدیدتر از دیگران داشتن، چند لباس بیمصرف داشتن...
👌رسیدن به اینکه برای لذتی کوچک، لذتی بزرگتر را حرام نباید کرد:
🌹 لذت نه گفتن به هر چیزی که تو را از اسب غرورت بیاندازد.
🖋غزل صدر، تلخیص از سرک.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
#پندها
🌹دسٺ بر سینہ، ادب حڪم ڪند وقٺ قیام
🌹رو بہ اربابِ دو عالم دهے هر صبح سلام
🌹نوڪرے ڪردنِ این طایفہ لذٺ بخش اسٺ
🌹بالاخص نوڪرِ ارباب شدن ختم ڪلام
☀ سلام علیکم، صبحتون حسینی
🌐 @partoweshraq
#شعر
💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓سئوال: آیا می دانید تکلیف سرهای شهدای کربلا چه شد و کجا دفن شدند؟
⚔ پس از واقعه جانگداز کربلا، سرهای شهدای کربلا جز حضرت علی اصغر (علیه السلام) و حر بن یزید ریاحی(علیه السلام) قطع شد و به سوی کوفه و سپس به سوی شام روانه شد.
📚 البدایه و النهایه، ج ٨، ص ١٩٠.
🌹در رابطه با محل دفن سر مبارک #امام_حسین (علیه السلام) دو قول مشهور در نزد شیعه است، که یا در نجف دفن شده است و یا در اربعین توسط امام سجاد (علیه السلام) در کربلا دفن شد زیرا ثابت است که اهل بیت امام حسین و امام سجاد (علیهما السلام) برای اولین اربعین امام حسین (علیه السلام) خود را به کربلا رساندند، در رابطه با سر سایر شهدای کربلا نیز مشهور است که آنان نیز توسط امام سجاد (علیه السلام) در اربعین حسینی به کربلا باز گردانده شدند و دفن شدند.
⚜ شیخ عباس قمی نقل می کند:
▪ «یزید بن معاویه سرهای شهدا را به علی بن الحسین (علیهماالسلام) داد، امام سجاد (علیه السلام) نیز سرهای شهدا را به بدن های شریف در روز بیستم صفر و اربعین حسینی ملحق کرد».
📚 نفس المهموم، ص ۴٢۵، حبیب السیر، ج ٢، ص ۶٠.
🌹 البته نقل دیگری نیز وجود دارد که سرهای شهدای کربلا به غیر از امام حسین (علیه السلام) در همان شام مدفون شده اند.
⚜ مرحوم سید محسن امین در اعیان الشیعه می نویسد:
▪ «بعد از سال ١٣٢١ هجری قمری در آرامگاه مشهور به باب الصغیر در دمشق مقبره ای دیدم که سر در آن سنگی نصب بود که بر روی آن نوشته بود؛ این جا محل دفن سرهای عباس بن علی و علی اکبر بن حسین و حبیب بن مظاهر است...طبیعتاً سرهای شهدا پس از حمل شدن به دمشق و گردانده شدن در شهر و بر آورده شدن هدف یزید به ناچار بایستی در یکی از گورستان های شهر دفن می شدند، که از میان آنها این سه سر در آرامگاه باب الصغیر مدفون شده اند و جای دفنشان حفظ شده است».
📚 اعیان الشیعه، ج ١، ص ۶٢٧.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq