eitaa logo
پرتو اشراق
785 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
14.5هزار ویدیو
60 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎬 | 🌹توصیه مهم و ویژه (ع) برای دوران غیبت 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 🏴 سالروز (علیه‌ السلام) تسلیت باد! ⚜ حضرت (قدس‌ سره): 🎙مصیبت امام حسن عسکری (سلام‌الله‌علیه)، خیال می‌کنم که خیلی‌ خیلی شدیدتر بود از مصائب آباء مطهّرینش (علیهم‌السلام)، به‌ جهت اینکه دید و رسید به آنچه که حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرموده بود که «غیبت می‌کند، تا پر بشود زمین از ظلم و جور، بعد ظهور می‌کند»؛ دید که وقتش شده است. ▪چقدر بر او این مطلب سخت بود. [امام حسن عسکری به امام عصر (علیهما‌السلام) فرمود: یا سیّد اهل‌بیته، در بلاد و... نمان، برو در بیابان‌ها؛ جایی نمان که تو را ببینند و بشناسند و بکشند! 🗓 درس خارج اصول، ١٣٨٧/١١/٢١ 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕓 💠🚻💠 💔 بهترین عکس العمل درزمان بی محلی همسر! 💍💐 اگر بعد از ازدواج رفتار مرد تغییر کرد و خصوصیات قبل را نداشت، راه حل این است که رفتار فعلی‌تان را با رفتار زمان آشنایی و خواستگاری مقایسه کنید، به احتمال زیاد متوجه می‌شوید که رفتار خودتان نیز خیلی تغییر کرده است. 💓 در زندگی مشترک هر تغییر رفتاری که از شوهرتان سر می زند، بازخوردی از تغییر رفتار خود شما می‌تواند باشد. 💔 اگر رفتار شوهرتان با شما بی‌عاطفه و یا معمولی است، این احتمال را بدهید که خود شما نیز با او این‌گونه رفتار کرده‌اید. 💞 اگر شوهرتان با شما صمیمی و مهربان است به این علت است که شما هم رفتار خوبی با او داشته‌اید. 👌بنابراین باید در هر شرایطی رفتارتان با شوهرتان رفتار خوبی باشد؛ در هنگام تغییر رفتار همسر که به علت تغییر رفتار خودتان بوده است، مهر و محبت خود را به همسرتان افزایش دهید. 🌐 @partoweshraq
🔺قاب عکس نصب شده در میربیزنس بانک مسکو 🌹 و تواضع پوتین در قلب مسکو 🌐 @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و بیست و دوم ⛈ روز سوم پیاده‌روی‌مان، زیر بارش رحمت و برکت خدا آغاز شد که از نیمه‌های شب، آسمان هم به پای زائران بی‌قراری می‌کرد و با دلتنگی به زمین بوسه می‌زد. 👥 من و زینب‌سادات، ملحفه‌های سبکی را روی سرمان کشیده بودیم تا کمتر خیس شویم و مامان خدیجه ملحفه‌هایش را برای ما ایثار کرده و خودش چیزی نداشت که چادرش حسابی خیس شده بود. 👳🏻🏻 آسید احمد و مجید هم روی کوله پشتی‌هایشان مشما کشیده بودند تا وسایل داخل کوله خیس نشود، ولی با اینهمه دردِ سر، قدم زدن زیر نوازش نرم و مهربان باران در میان خنکای پیش از طلوع آفتاب، صفای دیگری داشت که گمان می‌کردم صورتم نه از قطرات باران که از جای پای فرشتگان نَم زده است. 👡👞 کفش‌هایمان حسابی گِلی شده و لکه‌های آب و گِل تا ساق پای شلوار مجید پاشیده بود و اینجا دیگر کسی به این چیزها اهمیتی نمی‌داد که حالا فهمیده بودم این شیعیان به پاس شکیبایی خانواده امام حسین (علیه‌السلام)، همه سختی‌های این مسیر را به جان خریده و به یاد اسارت اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) تمام مسیرهای منتهی به کربلا را با پای پیاده می پیمایند تا ذره ای از رنج های حضرت زینب (علیها السلام) و دیگر بانوان حرم را به جان بخرند. 🌄 هوا کم کم روشن می‌شد و آفتاب بار دیگر به رخسار خسته و دلسوخته عزاداران حسینی، عرض ادب می‌کرد که آسید احمد اشاره کرد تا در مقابل موکبی برای استراحت توقف کنیم. 🎪 سالخورده‌ترین عضو کاروان پنج نفره ما بود و زودتر از دیگران خسته می‌شد که به احترام مقام پدرانه‌اش، کنار موکبی ایستادیم، ولی از کثرت جمعیت، صندلی‌های موکب‌ها پُر شده و مجبور بودیم سرِ پا بمانیم و میهمانوازی خالصانه عراقی‌ها اجازه نمی‌داد ما را در این وضعیت ببینند که خادمان موکب به تکاپو افتاده و بلاخره برایمان تعدادی صندلی و چهارپایه تدارک دیدند تا نفسی تازه کنیم و به همین هم راضی نمی‌شدند که بلافاصله برایمان حلیم گندم و عدس آوردند و در این صبح به نسبت سرد و بارانی، چه صبحانه شاهانه و لذیذی بود که انرژی رفته، به تنمان بازگشت و باز به راه افتادیم. 🎒 امروز هوا سردتر شده و وادارمان کرده بود تا لباس‌های گرمی که با خودمان از بندر آورده بودیم، به تن کنیم. 👞👡 دیگر کفش‌هایمان کاملاً گِلی شده و در تراکم انبوه جمعیت که قدم پشت قدم‌های همدیگر می‌گذاشتیم، آب و گِل از زیر کفش‌ها به لباس‌ها می‌پاشید و کسی اعتراضی نمی‌کرد که در این مسیر هر چه سختی می‌رسید، عینِ نعمت و لذت بود. 🌴حالا این قسمت از مسیر سر سبز تر شده و تقریباً اطراف جاده از نخلستان‌های پراکنده پُر شده بود. ⛈ طراوت باران صبحگاهی و نوحه‌های شورانگیزی که با صدای بلندی در فضا می‌پیچید، منظره‌ای افسانه‌ای آفریده و باز به لطف رفتار حکیمانه آسید احمد و مامان خدیجه، من و مجید چند قدم عقب‌تر از خانواه آسید احمد، در دل سیل جمعیت و در خلوت عاشقانه خودمان قدم می‌زدیم. 🏻 بارش باران هم کُندتر شده و مجال یک هم صحبتی دلنشین را فراهم آورده بود که مثل همیشه مجید پیش دستی کرد و پرسید: ⁉ دیشب خوب خوابیدی الهه جان؟! 🏻به سمتش صورت چرخاندم و دیدم نگاهش به انتظار جوابم تمام قد ایستاده که با لبخندی ملیح پاسخ دادم: - آره! خیلی خوب خوابیدم! 👁 از احساس رضایتی که نه تنها به خاطر خواب راحت دیشب که از روز و شب این سفر در چشمانم می‌دید، به رویم خندید و با گفتن «خدا رو شکر!» در سکوتی شیرین فرو رفت. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت سیصد و بیست و سوم ⛈ از گونه‌های درخشانش که از هیجان بهجت‌انگیز این سفر رؤیایی گُل انداخته و زیر طراوت باران، پوشیده از شبنم شده بود، می‌فهمیدم چه لذتی از لحظه لحظه این سفر می‌برد که خط سکوتش را شکستم و جسورانه به میدان احساسش تاختم: 🏻مجید! الان چه حالی داری؟ 👌🏻از تیزی سؤال ناگهانی‌ام، خماری عشق از سرش پرید، نگاهم کرد و در برابر چشمان منتظرم، تنها یک جمله ادا کرد: 🏻فکر می‌کنم دارم خواب می‌بینم! 👁 و حقیقتاً می‌دیدم چشمان کشیده‌اش رنگ رؤیا گرفته و همچنان نگاهش می‌کردم تا این خواب شیرین را برایم تعبیر کند که نگاهش را به افق بُرد و مثل اینکه در انتهای این مسیر طولانی، به نظاره کربلا نشسته باشد، عاشقانه زمزمه کرد: - قدم به قدم که داریم میریم، امام حسین (علیه‌السلام) داره میگه بیا! 🏻 و باز به سمتم چرخید و عارفانه نظر داد: - الهه! اگه یه لحظه امام حسین (علیه‌السلام) از ما رو برگردونه، دیگه نمی‌تونیم قدم از قدم برداریم! 🏻و من نمی‌توانستم این حضور حی و حاضر را به این راحتی بپذیرم که سرم را پایین انداختم تا از درماندگی نگاهم به عجز احساسم پِی نبرد و او همچنان می‌گفت: ☝🏻این جمعیت رو ببین! اینهمه آدم برای چی دارن این مسیر رو میرن؟ داعش اینهمه تهدید کرد که بمب می‌ذارم، می‌کُشم، سر می‌بُرم، چی شد؟ امسال شلوغ‌تر از پارسال شد که خلوت‌تر نشد! چی باعث میشه این همه زن و بچه از جون خودشون بگذرن و راه بیفتن؟ مگه غیر از اینه که امام حسین (علیه‌ السلام) بهشون میگه خوش اومدید! 🏻🏻 و خدا می‌خواست شاهد از غیب برسد که حرفش را نیمه رها کرد و با اشاره دستش نشانم داد: 👈 همین تابلو رو ببین! نوشته اگه از آسمون داعش بباره، ما بازم میریم زیارت امام حسین (علیه‌السلام)! کی غیر از امام حسین (علیه‌السلام) همچین دل و جرأتی به اینا میده؟ 🎪 که به دنبال اشاره انگشتش، نگاهم رفت و تابلویی را دیدم که مقابل موکبی نصب شده و با اینچنین عبارتی، اوج عاشقی‌اش را به رخ همه کشیده بود که من هم به یاد وهابی خانه و خانواده خودم افتادم و بی‌اراده لبخند زدم؛ نوریه تاب دیدن لباس عزای محرم و صفر را نداشت، حتی از شنیدن نوای عزاداری اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌ترسید و با چشم خودم دیدم که از هیبت حضور یک شیعه در خانه، چطور به وحشت افتاده بود و حالا کجا بود تا ببیند زمین و زمان به تسخیر عشق تشیع در آمده و تنها نام زیبای امام حسین (علیه‌السلام) در این جاده چه می‌کند و چطور اینهمه زن و مرد و کودک و پیر و جوان را مجنونِ دشت و صحرا کرده که در برابر همه چنگ و دندان تیز کردن‌های داعش، این زیارت به راهپیمایی شکوهمند شیعیان تبدیل شده است و نه تنها شیعیان که دیروز در مقابل یکی از موکب‌ها چند مرد اهل سنت را دیدم که با دست بسته، مشغول اقامه نماز بودند و چه جای تعجب که زینب‌سادات برایم تعریف می‌کرد سال گذشته اسقف‌های مسیحی در شب اربعین در کربلا حاضر شده و هیئتی از کلیسای واتیکان در این مسیر همراه عاشقان امام حسین (علیه‌السلام) شده بودند! ⚔ حالا پس از چند روز تنفس در هوای قلب تپنده تبلیغ تشیع، فهمیده بودم که قیام غیرتمندانه سید الشهداء (علیه‌السلام) به عنوان الگوی تمام حرکت‌های انقلابی در این دنیا، پس از چهارده قرن همچنان از آزادگان جهان دلبری می‌کند که شیعه و سُنی و حتی مسیحی و دیگرانی که من نمی‌دانستم، به احترام فداکاری‌اش به پا می‌خیزند و جذب کربلایش می‌شوند، هر چند شرح عشقبازی و پاکبازی شیعه، حدیث دیگری بود! ☀ چیزی تا اذان ظهر نمانده بود که پا درد امان مامان خدیجه را برید و خوشبختانه در فواصلی کوتاه، ایستگاه‌های هلال احمر عراقی و ایرانی مستقر شده بودند که من و مجید و آسید احمد کنار جاده توقف کردیم و زینب‌سادات به همراه مادرش به ایستگاه هلال احمر رفتند تا حداقل قرص مسکّنی بگیرند. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕕 💠🌷💠 👌عجیب‌ دنیا را جدی گرفتیم...‌ 🌷 شهید هادی ذوالفقاری می‌گفت؛‌ من مطمئنم چشمی که به نگاه حرام عادت کنه خیلی چیزارو از دست میده... چشم گنهکار، لایق شهادت نیست». ⁉ حواسمون هست؟! ⚖ ‌محکمه خون شهدا محکمه ی عدلی است که ما را به محاکمه می‌کشند. 🌷 ▪وادی السلام نجف ▪شهید سامرا 🌐 @partoweshraq
🌸 💚 آقا، ردای سبز امامت مبارکت 🌹 پوشیدن لباس خلافت مبارکت 🌹 ای آخرین ذخیره زهرایی حسین 💚 آغاز روزگار امامت مبارکت 🌺 فرا رسیدن عید آغاز امامت و زعامت مولای منتظران مبارکباد. 🌐 @partoweshraq
💚 🌹انتظار، یعنی اهتزاز بال های بلندِ سنجاقک حِس! 🌹 انتظار، یعنی تنفس هوای پاک بهاری. 🌹انتظار، یعنی سفر به نقطه ی تلاقی همه ی خوبی ها. 🌹 انتظار، یعنی جمع شمشیر و کتاب! 🌹 انتظار، یعنی حاصل ضربِ گُل در ایستادن! 🌹 انتظار، یعنی زنده بودن منهای بی باوری، سستی و تن پروری. 🌹انتظار، یعنی تقسیم رایحه ی گلها و سبزه ها در پهنه ی گیتی. 🌹انتظار، یعنی گسترش فرش ایمان در گستره ی زندگی. 🌹 انتظار، یعنی امتداد نگاه صالح بر گامهای مصلح. 🌹 انتظار، یعنی تمامی قلب را به قائم بخشیدن. 🌹 انتظار، یعنی قضاوت همه ی نیک ها و نیکی ها در ترازوی عدالت انسانی. 🌹 انتظار، یعنی شور اندیشه ها و شعور یافتن ریشه ها. 🌹 انتظار، یعنی باروری، یعنی بالنده شدن، یعنی به ثمر نشستن باورها. 🌹 انتظار، یعنی پرواز بر بلندای زمان. 🌹 انتظار، یعنی همگامی با همه‌ی ضعیف نگه داشته شدگان. 🌹 انتظار، یعنی به دوش کشیدن سلاح و صلاح و پای‌مردی در راه کسب فلاح! 🌹 انتظار، یعنی سوزاندن هر چه ستم، در چهار سوی دنیا. 🌹 انتظار، یعنی تن سپردن به چشمه های جوشان انقلاب اسلامی. 🌹 انتظار، یعنی تطهیر شدن در باران یقین. 🌹 انتظار، یعنی جاری شدن برای آبیاری بوته های گیاهان معرفت و عشق. 🌹 انتظار، یعنی خروشندگی و طغیان علیه هر چه پستی و کژی و بلیدی. 🌹 انتظار، یعنی فشردن دست های اتحاد. 🌹 انتظار، یعنی انتقام گیری از دشمنان گل و آب و آیینه! 🌹 انتظار، یعنی بوسه زدن بر شجاعت و تکیه دادن بر شمشیر! 🌹 انتظار، یعنی پوییدن و به سر دویدن در راه طلب، در راه رسیدن به معشوق! 🌹 انتظار، یعنی زیستن در پناه جمهوری ایمان! 🌹 انتظار، یعنی پیمودنِ همه ی راه هایی که به ملکوت منتهی می شود. 🌹 انتظار، یعنی توان یابی برای زدودنِ همه ی لکه های سیاه از جبین تاریخ و دامان بشریت. 🌹 انتظار، یعنی تلاش و کار در کشور امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف). 🌹 انتظار، یعنی ذخیره سازی نیروی پرواز در بال های کبوتر دل. 🌹 انتظار، یعنی هر روز جوانه زدن، هر روز آگاهی، هر روز آمادگی برای دفاع از ساحت خورشید پنهان و ماه و ستارگانِ آشکار... 📘 منبع: در پی محمل جانان - نجوایی با حضرت امام زمان(عج) - جواد نعیمی. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🌺 : 🎙در سندی دیدم، استعمارگران توصیه می کنند باید کاری کنیم که عقیده به ، به تدریج زایل شود! ⚠️ می گفتند تا وقتی مردم به «مهدویت» معتقدند، نمی توانیم کشورهایشان را درست در اختیار بگیریم! ۷۶/۹/۲۵ 🗓 🌐 @partoweshraq
🌸 💞 سرِّ عاشق شدنم لطف طبیبانه توست 🌹 ورنه عشق تو کجا؟ این دل بیمار کجا؟ 🌹 کاش در نافله‌ات نام مرا هم ببری 💞 که دعای تو کجا؟ عبد گنه کار کجا؟ ⛅ ️اللهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَ الْفَــرَج 🌐 @partoweshraq
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | | 🚌 مسافر سامرا 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
4_6014987177040020437.mp3
2.39M
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | | 🚌 مسافر سامرا 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 امام مهدى (عج) فرمودند: 🌎 منم كه زمين را از عدالت لبريز مى كنم، چنان كه از ستم آكنده است. 📚 بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲. 💐 سالروز آغاز امامت حضرت مهدی (عج) مبارک. 🌐 @partoweshraq #حدیث
🌹 #سواد_زندگی 💚 ﺁﺭﺍﻡ ﺑﺎﺵ، 🎯 ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ! 🌍 ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ! ⏱ ﺍﺭﺯﺵ ﻫﺮ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻥ! 🌀 ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮﮐﺎﺭﯼ، ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺁﻥ ﺑﯿﻨﺪﯾﺶ! 🚀 ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻫﺪﻓﻬﺎﯾﺖ، ﺳﺨﺘﯽ ﺭﺍ ﻫﻞ ﺑﺪﻩ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺰﻥ! ☀ ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﺎﺵ، ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻓﺮﺻﺖ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺍﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. 🗓 ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯽ ﻫﻤﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﻨﯽ. 💖 ﺁﻥ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻦ، با ﻋﺸﻖ ﺯﻧﺪﮔﯽ كن. 🌐 @partoweshraq
🎧 | نهم ربیع الاول 🎵 💐 یه سلامِ شادِ شاد را در پنج دقیقه و پانزده ثانیه نوش‌جان کنید! 🌐 @partoweshraq
4_202973183677040404.mp3
5.13M
🎧 | نهم ربیع الاول 🎵 💐 یه سلامِ شادِ شاد را در پنج دقیقه و پانزده ثانیه نوش‌جان کنید! 🌐 @partoweshraq
💠🌹💠 ٺشـــرفــــــ👣ــــــاٺ ⚜ می گويد: 🎙«در اعمال را به جا آورده، به همراه همسرم بر مي‌گشتم. در راه، آقايي نوراني را ديدم که داخل صحن شده، قصد دارند به طرف مسجد بروند. ☀ با خود گفتم: اين سيد در اين هواي گرم تابستان تازه از راه رسيده و [حتماً] تشنه است. 🍶 به طرف سيد رفتم و ظرف آبي را به ايشان تعارف کردم. 🌹[سيد ظرف آب را گرفت و نوشيد] و ظرف آن را برگرداند در اين حال عرضه داشتم: ✋🏻آقا شما دعا کنيد و فرج را از خدا بخواهيد تا امر فرج ايشان نزديک شود! ايشان فرمودند: « ما به اندازه‌ي آب خوردني، ما را نمي‌خواهند، اگر بخواهند، دعا مي‌کنند و فرج ما مي‌رسد». 👁 اين سخن را فرمود و تا نگاه کردم کسي را نديدم. فهميدم که وجود اقدس امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) را زيارت کرده‌ام و حضرتش، امر به دعا کرده است!» 📚 احمد قاضي زاهدي، جلد ۱، صفحه ۱۵۵. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
☀ زندگی موسیقی گنجشک‌ هاست 🌻 زندگی باغ تماشای خداست… 🌻 زندگی یعنی همین پروازها ☀ صبح‌ها، لبخندها، آوازها… 🍁 سلام صبح زیبای پاییزیتون بخیر و شادی 🌐 @partoweshraq #شعر
💠❓📚 ✍🏻💠 ❓سئوال: این که شنبه متعلق به پیامبر(ص) است، یکشنبه متعلق به امام علی(ع)، دوشنبه متعلق به حسنین(ع) تا جمعه که متعلق به امام زمان(عج) است از کجا آمده ریشه در کجا دارد؟ ✅ پاسخ: سید بن طاووس و دیگران نقل می کنند: 🔅«در زمانی که امام هادی علیه السلام در سامرا تحت مراقبت شدید ماموران متوکل عباسی قرار داشت، یکی از یارانش به خدمتش شرفیاب می شود و از جمله سؤالاتی که از ایشان می کند سؤال از تفسیر این حدیث است که پیامبر گرامی فرمود: «با روزها دشمنی نکنید که آنها نیز با شما دشمنی می کنند». ⚜ امام علیه السلام فرمود: 🔅«آری مراد از روزها ما هستیم، مادامی که آسمانها و زمین پابرجاست. پس شنبه نام و برای رسول خدا است، یکشنبه نام امیرالمؤمنین، و دوشنبه نام حسن و حسین، و سه شنبه نام علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و چهارشنبه نام موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و من (علی بن محمد) و پنجشنبه نام فرزندم حسن و جمعه نام فرزند فرزندم (حجت بن الحسن) است، کسی که طرفداران حق سر انجام گرد او جمع می شوند. ⚜ سپس فرمود: 🔅«این است معنای ایام، پس با آنها در دنیا دشمنی نکنید که آنها در آخرت با شما دشمنی می کنند». 📙 جماع الاسبوع، ص ٢۵. 📚 بحار الأنوار، ج ٩٩، ص ٢١٠. 🗓 برای هر یک از این بزرگواران در روزهای هفته زیارت مخصوصی وارد شده است که مستحب است خوانده شود. 📗 مفاتیح نوین، ص ٩٨۵. 🌹و بهتر است که ثواب کارهای خوب و اعمال پسندیده ای که در روزهای هفته انجام می شود به هر یک از امامانی که آن روز منتسب به آنها است هدیه داده شود تا بر اساس روایات پاداش آن چند برابر شود که ثوابش بازگشت به خود ما نیز می کند. 📚 الکافی، ج ۴، ص ٣١۶. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
3⃣4⃣1⃣ مرغش یک پا دارد!! 👳 روزی بود، روزگاری بود. در یکی از روزها دوستان ملا نصر الدینی با عجله در خانه ی ملا را زدند و با او گفتند: 🏰 حاکم شهر عوض شده و حاکم جدیدی آمده! 👳 ملا گفت: حاکم عوض شده که شده؟ به من چه؟ 👥 دوستانش گفتند، یعنی چه؟ این چه حرفی است؟ باید هر چه زودتر هدیه ای تهیه کنی و برای حاکم جدید ببری!! 👳 ملا گفت: آها؛ حال فهمیدم پس من باید هدیه ای تهیه کنم و ببرم پیش حاکم جدید تا اگر فردا برای شما گرفتاری پیش آمد ک، واسطه بشوم و از حاکم بخواهم کمکتان کند؟ 👥 دوستانش گفتند: بله همین طور است!! 👳 ملا گفت: این وسط به من چه می رسد؟ 👥 دوستانش گفتند: بابا تو ریش سفیدی، تو بزرگی. 👤 یکی از دوستان ملا، گفت: ناراحت نباش، هدیه را خودمان تهیه می کنیم! 🐓 یک مرغ چاق و گنده می پزیم تا تو مزد آن را به خانه ی حاکم ببری. 👳 ملا گفت: دو تا بپزید!! یکی هم برای من و زن و بچه ام!! چون من باید فردا ریش گرو بگذارم. 👥 آنها قبول کردند و فردا با دو مرغ بریان به خانه ی ملا آمدند. 🍗 ملا یک مرغ را به زنش داد و مرغ بریان دیگر را در سینی گذاشت تا نزد حاکم ببرد. در راه اشتهای ملا تحریک شد و سرپوش سینی را برداشت و یکی از پاهای مرغ را کند و خورد و دوباره روی آن را پوشاند و نزد حاکم برد. 🏰 حاکم سرپوش را برداشت تا کمی مرغ بخورد. دید که ای دل غافل. مرغ ملا یک پا دارد!! 👑 سئوال کرد چرا مرغ بریان یک پا دارد؟ 👳 ملا گفت: مرغ های خوب شهر ما یک پا دارند!! 👑 حاکم فهمید که ملا بسیار زرنگ و باهوش است و به او گفت: ناهار میهمان ما باشید از‌ آن به بعد هر کسی که روی حرف نادرست خود پافشاری کند می گویند: مرغ ایشان یک پا دارد!! 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔 eitaa.com/partoweshraq