eitaa logo
پرتو اشراق
796 دنبال‌کننده
26.2هزار عکس
14.6هزار ویدیو
60 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
پرتو اشراق
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار #جان_شیعه_اهل_سنت؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و هشتاد و دوم 👳🏻 سپس لبخند تلخی زد و رو به مجید کرد: - این طایفه وهابی هم که اول به بهانه تجارت و بعد به هوای وصلت دخترشون با پدرخانمت، به خونواده شما نفوذ کردن یه جرقه از همین آتیش بودن! خُب الحمدالله ایران کشور مقتدر و امنی هستش، نمی‌تونن مثل سوریه و عراق لشگر کشی کنن! برای همین قصد دارن همینجوری تو خونواده‌ها رخنه کنن تا مغز مردم رو شستشو بدن! 👁 سپس چشمان مهربانش از شادی درخشید و با لحنی فاتحانه از استقامت ما تقدیر کرد: ☝🏻ولی شما و خانمت جانانه مقاومت کردین! شما هم می‌تونستید کوتاه بیاید یا حتی فریب‌شون رو بخورید! ولی شما در عوض مهاجرت کردید!... و باز دلش پیش من بود که دوباره روی سخنش را به سمت من برگرداند: 👳🏻 البته دخترم شما کار بزرگتری کردی! مجید اگه در برابر اونا وایساد، شیعه اس! طبیعیه که از افکار وهابیت خوشش نیاد! ولی شما در مقام یک اهل سنت، خیلی بصیرت به خرج دادی که فریب حرف‌های اونا رو نخوردی و پشت شوهرت وایسادی! احسنت! 👁 سپس چشمانش به غم نشست و با ناراحتی زمزمه کرد: 👳🏻 ولی خُب پدرت... 🏻و دیگر هیچ نگفت که خودم هم می‌دانستم پدرم که روزی یک سُنی معتقد بود، به پای هوس نوریه، به دین و دنیای خودش چوب حراج زد و به جرم تکفیر شیعیان و آواره کردن امثال این کارگر بینوا و حتی دختر و دامادش، آتش جهنم را برای خودش خریده، ولی حالا بیشتر نگران ابراهیم و محمد بودم که نه از روی عقیده و نه به هوای عشق زنی که به طمع حقوق و سهم‌الارث نخلستان‌ها، با وهابی‌گری‌های پدر و برادارن نوریه همراه شده و می‌ترسیدم که آنها هم از دست بروند که آسید احمد از مجید سؤال کرد: 👳🏻 پدر و مادر شما چطور؟ باهاشون ارتباط دارید؟ 💓 و دلم برای چشمان غمگین مجید آتش گرفت که مظلومانه به زیر افتاد و با صدایی که بوی غم می‌داد، زمزمه کرد: 🏻پدر و مادرم سال ۶۵ تو بمبارون تهران شهید شدن... و آسید احمد باور کرد که حقیقتاً من و مجید در این شهر غریب افتاده‌ایم که نفس بلندی کشید و با گفتن «لا حول و لا قوه الا بالله!» اوج تأثرش را نشان داد و دلش نیامد دل شکسته مجید را به کلمه‌ای تسلی ندهد که به غمخواری قلب صبورش، ادامه داد: 👳🏻 پسرم! اگه تو این دنیا هیچ کس رو نداشته باشی، تا خدا رو داری، تنها نیستی! 👌🏻و نمی‌دانم از اینهمه غربت و بی‌کسی ما، چه حالی شد که با صدایی سرشار از احساس، من و مجید را مخاطب قرار داد: 👳🏻 ببینید چه شبی تو چه مجلسی وارد شدین! اینهمه دختر و پسر شیعه و سُنی تو این شهر بودن، ولی امشب امام زمان (علیه‌السلام) اجازه دادن تا شما دو نفر تو مجلسش خدمت کنید! پس قدر خودتون رو بدونید! 💓 و دلم را به چه جایی کشید که من همچنان دلم در هوای حضور امام زمان (علیه‌السلام) پَر می‌زد که مامان خدیجه با هوشمندی دنبال حرف شوهرش را گرفت: - دخترم! من می‌دونم که به اعتقاد اکثریت علمای اهل سنت، امام زمان (علیه‌ السلام) هنوز متولد نشده و شما عقیده‌ای به تولد اون حضرت تو همچین شبی ندارید، ولی تو خانمی کردی و امشب همه جوره زحمت کشیدی! قربون قدمهات عزیز دلم! 👌🏻و شاید به همین بهانه می‌خواست از تمام روزهایی که در جلسات روضه و دعا همراهش بودم، تشکر کرده و از امشب از همراهی‌اش معافم کند، ولی من دیگر دلم نمی‌آمد دل از چنین نیایش‌های عارفانه‌ای بردارم که با لبخندی شیرین، شورش عشقم را به نمایش گذاشتم: 🏻ولی من خودم دوست دارم تو این مراسم‌ها باشم، امشب هم خیلی لذت بردم! 👁 و نه فقط چشمان مامان خدیجه و آسید احمد که نگاه مجید هم مبهوت فوران احساسم شد و من دیگر نتوانستم تبلور باور تازه‌ام را پنهان کنم که زیر لب زمزمه کردم: - نمی‌دونم شاید نظر اون عده از علمای اهل سنت که معتقدن امام زمان (علیه‌السلام) الان در قید حیات هستن درست باشه! 👁 نگاه مجید به پای چشمانم به نفس نفس افتاد، آسید احمد در اندیشه‌ای عمیق فرو رفت و مامان خدیجه به تماشای شهادت عاشقانه‌ام پلکی هم نمی‌زد و من با صدایی که هنوز بوی گریه می‌داد، ادامه دادم: - آخه... آخه امشب من احساس کردم وقتی باهاشون صحبت می‌کنیم، حقیقتاً حضور دارن، چون اگه ایشون هنوز به دنیا نیومده باشن، دل مردم انقدر باهاشون ارتباط برقرار نمی‌کنه... و دیگر چیزی نگفتم که نمی‌خواستم به اعتبار احساسم، به عقیده‌ای معتقد شوم و دیگر نفسی برای مباحثه نداشتم که در سکوتی ساده فرو رفتم که همین شربت شهد و شکری که امشب از جام جملات آسید احمد در وصف اتحاد شیعه و سُنی نوشیده بودم، برای تسلای خاطر بی‌قرارم کافی بود و با چه حال خوشی به خانه خودمان بازگشتیم که باور کرده بودیم به لطف پروردگار، در سایه حمایت خانواده‌ایی خدایی قرار گرفته و با چه آرامش شیرینی به خواب رفتیم. 🚨🔰 لینک : 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
پرتو اشراق
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار #جان_شیعه_اهل_سنت؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗
🕠 📚 ؛ 💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان ✒ نویسنده: فاطمه ولی‌نژاد 🔗 قسمت دویست و هشتاد و سوم 🌅 چه افسانه‌ای بود این منظره تنگ غروب ساحل خلیج فارس در این بعد از ظهر بلند تابستانی که در اوج گرمای آتشینش، عین بهشت بود. 🌊 امواج دریا همچون معجون عسل، زیر شعله خورشید به جوش آمده و فضای ساحل را آکنده از عطر گرم آب می‌کرد. 👁 چشمم به طنازی خلیج فارس بود و گوشم به آوای زیبای کلام همسرم که حقیقتاً از نغمه مرغان دریایی و پژواک امواج دریا هم شنیدنی‌تر بود و چه آهنگ عاشقانه‌ای برایم می‌زد که زیر گوشم یک نفس زمزمه می‌کرد: - الهه جان! نمی‌دونی چقدر دوستت دارم! اصلاً نمی‌تونم بگم چقدر برام عزیزی! نمی‌دونم چی کار کردم که خدا تو رو بهم داد! هر چی فکر می‌کنم، هیچ ثواب عجیب غریبی تو زندگی‌ام انجام ندادم که پاداشش، یه زنی مثل تو باشه! 🏻 از اینهمه شکسته نفسی عشقش به آرامی خندیدم و خواستم به شیطنتی شیرین سر به سرش بگذارم که پاسخ دادم: 👌🏻اتفاقاً منم هر چی فکر می‌کنم نمی‌دونم چه گناهی کردم که خدا تو رو نصیبم کرد! 🏝 و آنچنان با صدای بلند خندید که خانواده‌ای که چند قدم آنطرف‌تر نشسته بودند، نگاه‌مان کردند و من از خجالت سرم را پایین انداختم و او از شرارتم به قدری لذت برده بود که میان خنده تشویقم کرد: 🏻 خیلی قشنگ بود! واقعاً به جا بود! آفرین! 🏻 و من می‌خواستم خنده‌ام را از نگاه نامحرمان پنهان کنم که با دست مقابل دهانم را گرفته و آهسته می‌خندیدم، ولی کم نمی‌آورد که به نیم رخ صورتم چشم دوخت و عاجزانه التماس کرد: 🏻پس تو رو خدا یه وقت استغفار نکنی که خدا اون گناهت رو ببخشه و منو ازت بگیره ها! تا می‌تونی اون گناه رو تکرار کن که من همینجوری کنارت بمونم! 🌅 و باز صدای شاد و شیرینش در دریای خنده گم شد و من که سعی می‌کردم بی‌صدا بخندم، از شدت خنده، اشک از چشمانم جاری شده و نفسم بند آمده بود که این بار من التماسش کردم: 🏻مجید تو رو خدا بسه! انقدر منو نخندون! 🏻 و او همانطور که از شدت خنده صدایش بُریده بالا می‌آمد، جواب داد: - تو خودت شروع کردی! من که داشتم مثل بچه آدم از عشق و احساسم می‌گفتم! 🏻از لفظ «بچه آدم!» باز خنده‌ام گرفت و به شوخی تمنا کردم: - آخ، آره! خیلی حیف شد! نمیشه بازم برام از عشقت بگی؟ 👁 و من هنوز صورتم غرق خنده بود که نقش شادی از چشمان زیبایش محو شد، مثل همین لحظات سرخ غروب به رنگ دلتنگی در آمد و همانطور که محو نگاهم شده بود، به پای خنده های پُر نشاطم، حسرت کشید: 🏻 الهه! خیلی دلم برای خنده هات تنگ شده بود! خیلی وقت بود ندیده بودم اینطور از تهِ دلت بخندی! 👌🏻و به جای خنده، صدایش در بغضی بهاری نشست و زیر لب نجوا کرد: - خدایا شکرت!... که حالا بیش از یک ماه بود که بر خوان نعمت پروردگارمان، در خانه مرحمتی آسید احمد و زیر پَر و بال محبت‌های مامان خدیجه، آنچنان خوش بودیم که جای جراحت‌های جانمان هم التیام یافته و دیگر در قلب‌مان اثری از غم نبود که من هم نفس بلندی کشیدم و گفتم: 🏻مجید! تا حالا تو زندگی‌ام انقدر شاد و سرِ حال نبودم! 🏻 صورتش دوباره به خنده‌ای لبریز متانت گشوده شد و جواب داد: - منم همینطور! این روزها بهترین روزهای زندگی‌مونه! 💳 و خدا می‌خواست نعمتش را بر ما تمام کند که حالا با رسیدن ششم تیر ماه، حقوق معوقه اردیبهشت‌ماه پالایشگاه هم به حساب مجید واریز شده و توانسته بود تمام قرض آسید احمد را دو دستی تقدیمش کند. 🚨🔰 لینک برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند: 🔗 eitaa.com/partoweshraq/8 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید... ▶🆔: @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء ⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜🇮🇷⚜ 🎬 پلان یک: مثل رسول 👌خودش خیلی به ظاهرش می رسید و می گفت بچه مذهبی باید خوش تیپ باشد و به ظاهرش برسد؛ مثل رسول! 👌خیلی شوخ بود و روحیه شادی داشت‌؛ مثل رسول! 👌شهادت طلب بود و سرِ انجام واجبات و ترک محرمات، جدی بود؛ مثل رسول! 🎬 پلان دو: عکس شهید 📸 اوایل که تازه با شهید رسول خلیلی آشنا شده بود، با کلی ذوق و شوق عکس هایش را به من نشان می داد و می گفت: 👌ببین ما چقدر شبیه هم هستیم! 💻 خیلی جدی نمی گرفتم. حتی عکس این شهید رو روی صفحه کامپیوترش گذاشته بود. 👁 یک بار آن را دیدم و گفتم که تو چقدر خودخواهی! عکس خودت را گذاشتی اینجا! 🌷خندید و گفت: 👌دیدی نتوانستی تشخیص بدهی من نیستم، شهید رسول خلیلی است. 📔 بخشی از کتاب ابو وصال. 🌷 شهید مدافع حرم محمد رضا دهقان. 🌷 شهید مدافع حرم رسول خلیلی. 🌐 @partoweshraq
4_6035303128264343944.mp3
6.8M
🎧 | خاطره انگیز فارسی/ عربی 🎼 پشت سر مرقد مولا روبه رو جاده... 🎤 حاج 🏴 ویژه 🌷 تقديم به ارواح پرفتوح شهیدان انقلاب اسلامی و مدافع حرم 🌐 @partoweshraq
4_6032986573228736847.mp3
8.03M
🎧 | خاطره انگیز عربی به مناسبت حسینی 🎼 تزورونی اعاهدکم... 🎤 🌷 تقديم به ارواح پرفتوح شهیدان انقلاب اسلامی و مدافع حرم 🌐 @partoweshraq
🕖 💠📚💠 #حڪمٺ_مطہر 🌷 جهانی اصلاح خواهد شد اگر... 🌐 @partoweshraq #امام_حسین #استاد_مطهری
♥️ | در راه کربلا 🇮🇷 : 🎙ما هنوز مبارزه را تمام‌ شده نمی‌دانیم، ما هنوز حرکت حسینی را در جامعه خودمان پایان‌ یافته تلقی نمی‌کنیم، ما هنوز و عاشورا داریم حرکت می‌کنیم. ۶۳/۷/۲۰ 🗓 🌐 @partoweshraq 🌷 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 خدایا با تو از بلاها وحشتی ندارم... 📖 برداشتی از کلام #امام_حسین (ع) در #دعای_عرفه 🌐 @partoweshraq
پرتو اشراق
🌹 خدایا با تو از بلاها وحشتی ندارم... 📖 برداشتی از کلام #امام_حسین (ع) در #دعای_عرفه 🌐 @partoweshra
📖 تفسیر عجیب شعر ! ⚜ مرحوم ، از وعاظ بیست سال قبل تهران بود. 🏴 در سال آخر عمرشان، در شب هشتم یا نهم محرم، جوانی از ایشان می پرسد که مقصود از این شعر حافظ چیست؟ 🔅مرید پیر مغانم زمن مرنج ای شیخ 🔅چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد ⚜ ایشان در پاسخ می فرماید: 🌾 مراد از «شیخ»، (علیه السلام) است که وعده نخوردن گندم را داد، ولی عمل نکرد و مراد از «پیر مغان» (علیه السلام) است که به وعده عمل کرد و در تمام عمر، نان گندم نخورد. ⚰ درّی سال بعد برای همان مجلس دعوت می شود، ولی قبل از محرّم از دنیا می رود. 🌌 دقیقاً در همان شب به خواب آن جوان می آید و می گوید: 🔅سال قبل برای شعر حافظ معنایی گفتم، ولی وقتی به عالم برزخ منتقل شدم، معنای شعر این طور کشف شد که مراد از «شیخ»، (علیه السلام) و منظور از «پیر مغان»، (علیه السلام) و مراد از «وعده»، ذبح فرزند است که حضرت ابراهیم وفای به امر کرد ولی سیدالشهدا (علیه السلام) حقیقت وفا را در کربلا در مورد حضرت (علیه السلام) انجام داد. 📓 منبع: مبلغان، شماره ١٠۴. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
💚 🌷 یک واژه پشت واژه و یک خشت روی خشت 🌹دستم به روی دفتر شعرم چنین نوشت: 🌹 در سایه سار قبه سالار کربـلا 🌷 کفران نعمت است طلب کردن بهشت 💚 صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَاعَبْدِاللَّه 🌐 @partoweshraq
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | ▪احسان شیعیان عراق را رد نکن! ▪پریشان و غبار آلود مسیر زیارت را طی کن! ▪تمام راه را بر خودت مصیبت کن! ▪هنگامی که دلت شکست زانو بزن و برای فرج دعا کن! 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
4_6048618763832525683.mp3
4.11M
🕥 💠📢💠 ؛ رسـانـہ شیعـہ 🎧 | ▪احسان شیعیان عراق را رد نکن! ▪پریشان و غبار آلود مسیر زیارت را طی کن! ▪تمام راه را بر خودت مصیبت کن! ▪هنگامی که دلت شکست زانو بزن و برای فرج دعا کن! 🎙حجت الاسلام 🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜ امام على (عليه السلام): 🔅خوراك را كم كن تا بيمارى را كم كنى. 🔅«أقلِل طَعاماً تُقلِل سَقاماً». 📗غررالحكم، حدیث ٢٣٣۶. 🌐 @partoweshraq #حدیث
🌹 #سواد_زندگی 🕒🕝🕤 ﺯﻣﺎﻥ ﭼﻴﺰ عجیبی‌ است! 🏃♂ می‌دود... ﺟﻠﻮ می‌رود... ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻰ ﺗﺮﻳﻦ ﺁﺩﻡ‌ﻫﺎﻯ ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺭﺍ، ﻳﺎ ﻛﻬﻨﻪ می‌کند ﻳﺎ ﻋﻮﺽ!! 🌀 ﺑﻌﻀﻰﻫﺎ ﻳﺎ ﺗﻐﻴﻴﺮ می‌کنند ﻳﺎ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺩﺭﻭﻧﺸﺎﻥ ﻣﺸﺨﺺ می‌شود!!! ⏳ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻳﺮ ﻳﺎ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺛﺎﺑﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻛﺮﺩ ﻛﻪ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﻣﺎﻧﺪﻧﻰ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﺭﻓﺘﻨﻰ!!! 🌍 ﻣﻦ ﺩﻋﺎ می‌کنم ﺯﻣﺎﻥ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﻭ ﺩنیا پر ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺁﺩﻡﻫﺎﻯ ﻭﺍﻗﻌﻰ... 🕤🌍 ﺁﺩﻡﻫﺎیی ﻛﻪ ﻧﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻋﻮﺽ ﻛﻨﺪ ﻧﻪ ﺯﻣﻴﻦ... 🌐 @partoweshraq
پول سفر اربعین رو از کجا آوردی؟ پاسخ های جالب زائران ایرانی در شهر نجف را بشنوید @BisimchiMedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ❓پول سفر رو از کجا آوردی؟ 🎙پاسخ های جالب زائران ایرانی در شهر نجف را ! 🌐 @partoweshraq
⚽ مارادونا (ستاره فوتبال آرژانتین) مدتی به خاطر افسردگی پس از ترک اعتیاد در بیمارستان بستری بود! 🏥 وقتی مرخص شد حرف قشنگی زد: 🎙اونجا دیوانه های زیادی بودند، یکی می‌گفت من چه گوارا هستم، همه باور می کردند! 👤 یکی می گفت من گاندی ام، همه قبول می کردند و... ⚽ من گفتم: من مارادونا هستم!! 👥 همه خندیدند و گفتند: ‼هیچکس مارادونا نمیشه! 👌🏻من خجالت کشیدم که چی به سر خودم آوردم!! ⚠ در این دنیا غرور دمار از روزگار آدم در می‌آورد و دقیقاً گرفتار چیزی می شوی که فکر می کنی هرگز به دامش نخواهی افتاد! 🍁 مراقب خودتان باشید؛ برگها همیشه موقعی می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند! 🌐 @partoweshraq
☀ لبخند بزن، دیده گشا، شور برانگیز ☀ بیداری عشاقٍ سحرخیز، چه نیکوست ☀ بگذار که طالع شود از برق نگاهت ☀ خورشید نهانی که به زیرِ خم ابروست 🍁 سلام، صبح شنبه تون بخیر، هفته‌ای سرشار از موفقیت داشته باشید. 🌐 @partoweshraq #شعر
💠❓📚 ✍🏻💠 ❓سئوال: چرا ما در سجده زیارت عاشورا، خدا را به خاطر این مصیبت، شکر می کنیم؟! ❓معنای دقیق «اللهم لک الحمد حمد الشاکرین على مصابهم» که در سجده زیارت عاشورا می خوانیم چیست؟ ❓چرا ما خداوند را برای این مصیبت فجیع شکر می کنیم و سر این سجده چیست؟ ✅ پاسخ: 📚 شکر بر نعمت از موضوعاتی است که در منابع روایی ما دارای جایگاه خاصی است. [۱] 🔅انسان مؤمن و موحد به جهت معرفت و شناخت صحیحی که نسبت به خدا و آفریدگارش دارد، هر چه از سوی پروردگارش به او برسد، شکرگزار است؛ زیرا چنین انسانی، همواره وظیفه الهی خود را انجام می‌دهد و در برابر حوادث - چه خوب باشد یا ناگوار - تسلیم است و آنها را در مسیر کمال و سیر الى الله به حساب می‌آورد. ⚜ امام حسین (ع) در عصر تاسوعا، در جمع اصحاب خود، حمد و ستایش الهی را در حال خوبی و ناراحتی به جا می‌آورد: 🔅«احمده على السرّاء والضرّاء؛ [۲] 🔅خدا را در حالی که در وضع مناسب و خوب یا در وضع ناراحتی هستم، حمد و ستایش می‌کنم». ⚜ یاران حضرت، حمد و ستایش الهی را به جا می‌آوردند،‌ به جهت آن که توفیق یاری حضرت و شهادت همراه امامشان را پیدا کردند: 🔅«الحمد للّه الذی أکرمنا بنصرک وشرّفنا بالقتل معک؛ [۳] 🔅حمد و سپاس خدایی را که نصرت و یاریت را به ما کرامت فرمود، و ما را به شهادت در کنارت مشرف نمود». 🏴 نهضت خونین کربلا اگرچه از یک زاویه، مصیبتی دردناک بود، اما از نگاه دیگر نعمتی بزرگ برای اسلام و مسلمانان بود؛ چرا که به برکت خون سیدالشهدا (ع) و یارانش، اسلام از مسیر انحراف نجات یافت. 🕋 اسلامی که می رفت تا به دست بنی امیه و آل ابوسفیان به ویژه یزید، به انحراف کشیده شود و هر آنچه را که یزید و یزیدیان می خواستند به نام دین به خورد مردم و تحویل جامعه دهند. شهادت امام حسین (ع) از این انحراف بزرگ جلوگیری کرد و این جای شکر دارد. 👌🏻بنابراین، از نگاه ما مصیبت، نعمتی است که از سوی خدا به انسان رسیده، و قیام کربلا از این جهت برای مسلمانان به ویژه شیعیان نعمت و لطف بزرگ الهی است که در مسیر زندگی و دفاع از حق و مبارزه با دشمن، بهترین الگو است؛ از این نگاه جای شکر بر این نعمت وجود دارد. 📚 منابع: [۱]. ر. ک: کلینی، کافی، ج ۲، ص ۹۴، باب الشکر، دارالکتب الاسلامیة، تهران، ۱۳۶۵ ش. [۲]. مقرم، عبد الرزاق، مقتل الحسین(ع)، ص ۲۱۲، مؤسسة الخرسان للمطبوعات، بیروت، ۱۴۲۶. [۳]. همان، ص ۲۱۵. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7⃣2⃣1⃣ اصطلاح «حقه‌ باز!» 🎭 حقه بازی در اصطلاح مجازی به معنی تردستی و شعبده بازی و طراری آمده و حقه باز کسی است که تردست و شعبده باز و فریبنده و مکار و بامبولباز باشد. 👌🏻چون ریشه حقیقی و مورد استعمال آن دانسته شود معنی و مفهوم مجازی آن به دست خواهد آمد. 📚 حقه که به عقیده علامه دهخدا تحریفی از «اوقیه» و «وقیه» است ظرف کوچک و مدوری است که سابقاً بیشتر از چوب یا عاج ساخته می شد و در آن الماس و لعل و مروارید و داروها و معاجین و عطریات می نهادند و در سفر و حضر مورد استفاده قرار می دادند. حقه فایده دیگری هم داشت و آن اینکه افراد تردست و شعبده باز در بساط معرکه گیری ضمن شیرینکاری چیزی را در زیر حقه می نهادند و چون حقه را برمی داشتند آن شی ء بر جای نبود و گاهی چیز دیگر به جای آن شی ء از درون حقه بیرون می آوردند و یا به شکل دیگر: 🎲 «چندین مهره کوچک را در زیر حقه سرنگون مخفی کنند و با تردستی و چابکی گاهی تمام مهره را در زیر یک حقه و گاهی هر یک را در زیر حقه های علی حده جمع می نمودند». 🎭 امروزه هم بساط حقه بازی در همان مایه ولی به صورت بهتر و مدرن در گوشه و کنار جهان و ایران معمول است و مخصوصاً در کافه ها از حقه بازها و این گونه حقه بازیها برای جلب مشتری استفاده می کنند. 👌🏻بدون شک ریشه اصلی و اساسی ضرب المثل حقه بازی از این نوع تردستی و بازی با حقه سرچشمه گرفته است که در تداول عوام فارسی زبانان افراد نیرنگ باز و محیل و مکار را به حقه بازی تشبیه و تمثیل می کنند. 📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق 🔰 به ما بپیوندید... ▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
پرتو اشراق
🔺محل دریافت دینار در نجف!!! 🖥 فارس 😐 توزیع عجیب ارز دولتی از سوراخ های دیوار در نجف به زائران ایرا
🔺نمایی از داخل مکانی که از سوراخ های دیوار آن به زائران ارز می دهند! 😐 قرار بود هسته ای ایران تعطیل بشود تا پاسپورت ایرانی عزت پیدا کند ، حالا نتیجه اش شده این... 🌐 @partoweshraq