eitaa logo
ققنوس
1.6هزار دنبال‌کننده
436 عکس
129 ویدیو
5 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
ققنوس
«جهان اسلام بر سفره فلسطین» (اربعین‌نوشت۲۳؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۴) |۵شنبه|۲۳مرداد۱۴۰۴|۱۹صفر۱۴۴
«حجابِ زبان، مانع ارتباط اجزاء امت واحده» (اربعین‌نوشت۲۴؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۴) |۵شنبه|۲۳مرداد۱۴۰۴|۱۹صفر۱۴۴۷| علی‌رغم ازدحام شهر، خیلی اذیت نمی‌شویم و بالاخره می‌رسیم، با ماشین وارد حیاط ورزشگاه المپیک می‌شویم، گوشه‌ای توقف می‌کنیم، از بچه‌های پابه‌کار هیأت و موکب آمده استقبال... را اگرچه از دور، سال‌هاست می‌شناسم، باصفا و باسواد، هیأتی و بامرام، اخلاق‌مدار و مؤدب... قبل‌تر در دولت رییس‌جمهور شهید، دستیار استاندار در امر مردمی‌سازی بود و الآن هم خادم پیرغلامان و پیش‌کسوتان در بنیاد دعبل... نسبتش را با شیخ نمی‌دانم، اما هر دو مازَنی و هر دو هم بابُلی هستند! ▫️ همراه از راه‌روهای پیچ‌درپیچ و مسیر تودرتوی ورزشگاه رد می‌شویم و تا نزدیک جایگاه می‌رویم، به می‌گویم فرصت هست نماز را بخوانیم؟ هماهنگ می‌کند نماز مغرب‌وعشاء را در یکی از اتاق‌های ملعب به جماعت می‌خوانیم، می‌خواهیم از اتاق خارج شویم که بی‌سیم‌به‌دست آمده استقبال، در همین مسیر کوتاه تا رسیدن به محل جلسه که صحن اصلی ورزشگاه است، را به معرفی می‌کنم و برعکس... البته قبل‌تر تلفنی(واتس‌اپی) توضیحات را داده بودم... همراه می‌روند کنار منبر می‌نشینند و ما هم همین گوشه، در حاشیه جلسه... شیخ بر منبر مشغول سخن‌رانی است. سقف بلند و دیواره‌های بزرگ ورزشگاه، اجازه داده که بچه‌های خوش‌ذوق هیأت، فضاسازی باشکوه و البته ساده‌ای را طراحی و اجرا کنند، پرده‌های بزرگ عمودی از تصاویر شهدای مقاومت را دو طرف جایگاه از سقف آویزان کرده‌اند، از باقری و سلامی و حاجی‌زاده و رشید و طهرانچی تا سیدحسن و سیدهاشم و سنوار و حاج رضوان و هنیه و البته حاج قاسم و ابومهدی، تصویر آقا و امام هم کمی بزرگ‌تر در دو طرف تصاویر شهداء... وسط دقیقاً پشت منبر، شعار «إناعلی‌العهد» و در دو طرف آن دو جمله طلایی از سید: «قطعاً سننتصر» و «ماترکناک یابن‌الحسین» ▫️ اواسط سخن‌رانی ، حاج هم می‌رسد، معلوم است از تغییر برنامه و حضور خبر ندارد، شب اربعین است و منبر را آماده می‌کند که تحویل بدهد... خلق‌الله هم همین‌طور... در این وسط قرار است که بعد از خود برود و اتصال را درست کند و را معرفی کند، دقیقه نود، یکی از شبکه‌های رادیویی یا تلویزیونی می‌خواهد با مصاحبه کند که ناچار می‌رود و کار را می‌سپارد به ... در این فاصله بنده خدا ، ازهمه‌جابی‌خبر سؤال می‌کند که درباره چه باید بگویم؟ الحمدلله تا منبر تمام شود، هم برمی‌گردد و خودش زحمت این بار را به دوش می‌کشد... ▫️ با زیاد گفت‌وگو کرده بودم، اما اولین‌بار بود پای سخن‌رانی رسمی و عمومی‌اش می‌نشستم... یک سخن‌رانی جدی، انقلابی و طوفانی... مملو از آیات قرآن و وعده‌های الهی، به لهجه فصیح عربی... نوری از سخن‌رانی‌های را در کلامش می‌دیدی... حیف که حجابِ زبان، هم‌چنان مانع برقراری ارتباط مستقیم و مفاهمه بی‌واسطه بین اجزاء امت واحده است... شاید بازنگری در نظامات آموزشی نسبت به آموزش زبان، از ابتدایی تا حوزه و دانشگاه، ضرورتی ناگزیر باشد... چه‌قدر مایه خجالت است که مثل منی ادعای اربعین داشته باشیم و زبان مکالمه با جهان اسلام را نداشته باشیم... متأسفانه از بچه‌های موکب هم کسی که تسلط کافی برای ترجمه داشته باشد، نیست و به ناچار زحمت ترجمه بر دوش می‌افتد... طبیعتاً برگردان به فارسی، برای یک عرب‌زبان کار راحتی نیست، آن هم این عبارات فصیح و بلیغ عربی... جمعیت در بین سخن‌رانی، چند مرتبه به وجد می‌آیند و فریاد «مرگ بر اسرائیل» و تکبیر سر می‌دهند... منبر را تحویل حاج می‌دهد و از جلسه خارج می‌شویم... از موکب دم‌درب یک شربت می‌خوریم و سوار ماشین راهی جلسه هیأت ثارالله زنجان در کربلا... ادامه دارد... ✍️ ▫️@qoqnoos2
40.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 «اتفاقی شبیه به معجزه!» 📌توضیحات پیرامون عملیات کمک‌رسانی هیأت‌های حسینی به مردم مظلوم و مقاوم 🎙 🔰 بیست‌ودومین‌ همایش مدیران هیأت‌های محوری‌و‌برگزیده کشور 🗓 آبان‌ماه۱۴۰۴ 📥 پاسخ‌گویی به سؤالات: @Hamiane_ghaze ☎️ 09128118362 🚩 احرار |
هیأت‌وجهانی‌اندیشی
▫️@ahrar1542 ▫️@qoqnoos2
ققنوس
«حجابِ زبان، مانع ارتباط اجزاء امت واحده» (اربعین‌نوشت۲۴؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۴) |۵شنبه|۲۳مردا
«سحرگاه اربعین، کربلا، به افق فلسطین» (اربعین‌نوشت۲۵؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۴) |۵شنبه|۲۳مرداد۱۴۰۴|۱۹صفر۱۴۴۷| از ورزشگاه المپیک، مقر هیأت یافاطمة‌الزهراء بابل در کربلا خارج می‌شویم به سمت حسینیه هیأت ثارالله زنجان در کربلا... ▫️ مسیر منتهی به حسینیه، روی نقشه از قرمز جگری عبور کرده به سیاهی می‌زند! چند نرم‌افزار ایرانی و صهیونیستی را ترکیبی به کار گرفته‌ایم، نشان و گوگل‌مپ و ویز، اما هیچ‌کدام مسیر امیدوارکننده‌ای به ما نشان نمی‌دهند... چند نوبت از مسیرهای مختلف تلاش می‌کنیم به حسینیه نزدیک شویم، از یمین و‌ یسار نقشه وارد می‌شویم، اما فایده‌ای ندارد... یا در تراکم جمعیت گرفتار می‌شویم یا به موانع فیزیکی و محافظ‌های بتنی می‌خوریم، یا پلیس راه را بسته... یک‌جاهایی کارت شناسایی کار می‌کند و یک‌جاهایی هم نه، یک‌جاهایی هم آ‌ن‌قدر جدی هستند که احساس می‌کنم، کارت شناسایی که هیچ، خود هم جواب نمی‌دهد! مسیرهای اطراف حسینیه را شاید چند باری دور می‌زنیم، بعضی جاها توصیه‌های نقشه‌ها را کنار می‌گذاریم و به اجتهاد خودمان عمل می‌کنیم، البته بیش‌تر ! ▫️ همین‌که در وسط ازدحام کربلا، سوار بر سانتافه، آن هم با رانندگی ابومحمد(همان خودمان) داریم دوردور می‌کنیم، برای ما آخر لذت دنیاست! اما در این مدت خیلی کم خوابیده، خسته است و حسابی کلافه شده، ناراحتی را می‌شود در چهره‌اش خواند... حق هم دارد، اما این حجم از کلافگی را تاکنون در او ندیده بودم... ▫️ در یکی از همین معبرگشایی‌ها، طبق نقشه، به سختی رسیدیم به انتهای کوچه طولانی و بسیار تنگی که راه برگشت نداشت، اما انتهای کوچه با یک نفربر زرهی ارتش بسته شده بود! رفت با افسر ارتش صحبت کرد، دقایقی بعد در کمال ناباوری، یک‌نفر نشست پشت نفربر تا آن را جابه‌جا کند، عمراً در ایران چنین چیزی قابل تصور بود! حالا بماند نفربر روشن نمی‌شد و داشت امیدمان ناامید می‌شد که بالاخره راه افتاد و توانستیم از کوچه خارج شویم... ▫️ بعد از قریب به سه ساعت، چرخیدن در خیابان‌ها، این آخرین تلاش مذبوحانه‌مان برای رسیدن به حسینیه هیأت ثارالله بود، با ماشین از این‌جا جلوتر نتوانستیم، هم اجازه ندادند، هم حقیقتاً تراکم جمعیت، حرکت ماشین را غیرممکن کرده بود، طبق نقشه حدود دو کیلومتر فاصله داشتیم و باید این مسیر را پیاده می‌رفتیم... ▫️ از میان انبوه جمعیت حرکت می‌کنیم، از بین افراد مختلفی از حیث طبیعت و خلقت، خُلق و فرهنگ...، از میان چهره‌ها، زبان‌ها، لهجه‌ها، پوشش‌ها، فرهنگ‌ها و... عجیب است، ساعت نزدیک ۱ بامداد و شهر غوغای قیامت است و صحرای محشر... به سختی می‌شود در این میانه به سرعت قدم برداشت... این ساعت، مراسم هیأت قطعاً تمام شده، اما وعده کرده‌ایم و منتظر هستند، تلفن‌ها را هم کسی پاسخ‌گو نیست، به نیت دیدار و اندکی گفت‌وگو، خودمان را می‌رسانیم به حسینیه... ▫️ مراسم ساعتی است تمام شده، در محوطه بیرونی حسینیه، جمعیت زیادی پراکنده در حال استراحتند، داخل سوله‌های حسینیه هم جمعیت متراکمی درازبه‌دراز کنار هم خوابیده‌اند، دنبال اتاق پشتی و محل استقرار می‌گردیم، بعد از کمی سرگردانی، بالاخره پیداشان می‌کنیم، شال سفیدی بر دوش انداخته، معلوم است تازه دوش گرفته، می‌آید به استقبال... مجموعه‌ای از یکی‌دو اتاق و آشپزخانه و سرویس بهداشتی و... در پشت سوله حسینیه ساخته‌اند که حکم اتاق مهمان و مداح و سخن‌ران را دارد... می‌گوید در اتاق مجاور مشغول استراحت است، چندنفری هم مهمان دارند... مشغول گفت‌وگو می‌شویم، میوه می‌آورند و اندکی بعد سفره شام را پهن می‌کنند، به اصرار می‌نشینیم بر سفره اطعام هیأت، شام قیمه است، قیمه ایرانی... ▫️ گفت‌وگوی سحرگاهیِ خوبی شکل می‌گیرد، شب اربعین، مایه برکت می‌شود و تعارف و ترابط مطلوبی برقرار می‌شود! برگه اشعار عربی‌ای را که امشب خوانده، می‌خواهد و اشعار را برای بازخوانی می‌کند و نظر می‌خواهد؛ از می‌پرسد، در گوشی عکسی را نشان می‌دهد که در نمازی دونفره به اقتدا کرده... صحبت از جنگ ۱۲ روزه و تحلیل شرایط پیش‌رو می‌شود، صحبت از درایت و تدبیر و حکمت و مدیریت حضرت آقا در جنگ و... ▫️ از می‌خواهم اشاره‌ای به قصه زمین موکب کند، قصه مفصلی است که باید در جای دیگری روایت کرد... زمینی که زیارت اربعینش را از این‌جا شروع می‌کرده، نخیله عمربن‌سعد... زمینی که صاحبش ، ابتدا به می‌دهد، اما نبرد داعش و اتفاقات بعد کار را به تأخیر می‌اندازد تا آن‌که حاجی به وصیت می‌کند اگر می‌خواهی این زمین آباد شود، بده به ترک‌ها! ان‌شاءالله توفیق شود و قصه این زمین پربرکت را سر جایش به تفصیل روایت کنیم... ادامه دارد... ✍️ ▫️@qoqnoos2