eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.7هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
246 ویدیو
3 فایل
روایت‌ مردم ایران 🇮🇷 نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب: @ravina_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 روایت مراغه بخش هفتم پیکر شهید مالک رحمتی وارد محل برگزاری مراسم شد؛ شعار مردم: «مالک اشتر آذربایجان» ادامه دارد... عطا حکم‌آبادی | از جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۰:۳۸ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت مراغه بخش هشتم فرزند مراغه به آغوش مردمش بازگشت. در مورد شور و اشتیاق مردم به حضور در این مراسم همین بس که فقط هق‌هق گریه می‌شنوم. مردم گریه‌هایشان را گره می‌زنند به «یا حسین»های بلند و دسته‌ جمعی. ادامه دارد... محمد حیدری | از جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ۱۰:۴۵ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت مراغه بخش نهم داشت از حال و هوای شهر برای پدر شهید می‌گفت. از پارچه سیاه‌های کوچه و خیابان ، از ایستگاه‌های صلواتی، از پوستر و بنرها ... در برابر هر جمله پدر شهید مظلومانه سرش را با حزن تکان می‌دهد. بنده‌ی خدا بیمار است و تازه چند ساعت است که فهمیده مالک، پسرش، پر کشیده است.‌ از دیشب دوستانِ پسر داشتند آرام‌آرام آماده‌اش می‌کردند. ادامه دارد... عطا حکم‌آبادی | از جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۰:۵۰ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت مراغه بخش دهم به دلیل ازدحام جمعیت ۲۰ دقیقه است که درب آمبولانس باز نمی‌شود. ادامه دارد... عطا حکم‌آبادی | از جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۳:۰۰ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 خداحافظ دست‌هایش را پشت کمرش حلقه کرده بود و زیر چشمی دلنوشته‌ها را می‌پایید. خودکار را برداشتم و رفتم به طرفش. _بفرمایید شما هم یک چیزی بنویسید. هول شد و عقب عقب رفت. _من؟ نه من چی بنویسم. اصلاً خطم خوب نیست. گفتم:«حرف دل زدن که خط خوب و بد نمی‌شناسه.» خودکار را گرفت. بغضش ترکید و خودش را انداخت روی مقوا. با خط درشت نوشت: خداحافظ مریم برزویی پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 از شهداد تا مشهد بخش هفتم مسجدها، حسینیه ها، حوزه های علمیه، مدرسه ها و حتی خانه های مردم، شده اند میزبان زائرها. نمی توان زائرهای امام رضا(ع) را از جمعیت تشییع کنندگان تفکیک کرد، خیلی ها هیچ وقت نمی خواستند سیاسی باشند اما چه شد که سیاسی ترین آدم کشور، مرزهای سیاست را از بین برد و همه را بی قرار و زائر مشهد کرد؟ ساکن حسینیه شده ایم، حسینیه ای که سهم هر زائر یک پتو و یک بالشت است اما پر است از صفا و صمیمیت، ترک و کرمانی و کرجی و شمالی کنار هم می نشینند و از خاطرات مشهد آمدنشان می گویند. مثل زن ترکی که از سلماس آذربایجان آمده؛ می پرسم که چرا تشییع تبریز را نرفته؟ می گوید شوهرش پلیس است و سرکار بوده و نتوانسته برود اما آنقدر پای تلویزیون اشک ریخته که شوهرش داوطلبانه راهی مشهد شده، از شهرشان تا مشهد ۲۴ ساعت سوار ماشین و اتوبوس بوده اند، فقط برای یک تشییع که تابوت را از دور می شود دید و برای زیارتی که فقط می توان از دور سلام داد. چطور می شود که یک رجل سیاسی، مرز عواطف و عقاید را این گونه متحول می کند؟! ادامه دارد... مهدیه سادات حسینی | از پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۲:۹۰ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 روایت مراغه بخش یازدهم پیکر شهید دفن شده است. خانواده‌ی شهید آمده‌اند کنار مزارش برای آخرین وداع. میثم مطیعی روضه‌ی قتلگاه می‌خواند و مردم های‌های گریه می‌کنند. انگار هیچ‌کس هنوز باور نکرده است که دیگر مالک رحمتی در بینشان نیست. ادامه دارد... عطا حکم‌آبادی | از جمعه | ۴ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۳:۱۵ | گلزار شهدای الزهرا ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
شهادت برایت زود بود.mp3
4.74M
📌 📌 شهادت برایت زود بود توی تحقیقم می‌رسم به اینجا که از حوالی سال٩٨ رفته رفته درآمد ایران از منابع گردشگری کم و کم‌تر شده و سال ١٣٩٩ دیگر صفر شده، دلیلش را کرونا فرض می‌کنم که حتماً هم موثر بوده. ولی توی سال ١٤٠٠ که هنوز کرونا به خصوص در دیگر قسمت های دنیا خیلی رنگ نباخته از حوالی پائیز یک گروه قانون‌هایی که دو سه سال است تصویب شده‌اند می‌افتند روی مدار اجرا و جاری می‌شوند. 📃 متن کامل ✍ سید علی‌محمد حسینی | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
📌 خاک کارخونه‌های مازندران رو جارو کرد سینی حلوا را گرفتم به طرفش. تشکر کرد و انگشت لرزانش را چسباند به لبه سینی. بعد گذاشت روی لب‌هایش و صلوات فرستاد. از لهجه‌اش پیدا بود، اهل این طرف‌ها نیست. پرسیدم:«این‌جا مهمون هستید؟» گفت: «آره، مازندرانی‌ام. داشتیم می‌رفتیم مشهد که خبر رو شنیدیم دیگه رمق نموند برامون. اومدیم سبزوار خونه اقوام.» لبخندی زدم و گفتم:«آقای رئیسی چند وقت قبل مهمون شهر شما بود درسته؟» سرش را انداخت پایین. «خدا منو ببخشه چقدر بدش رو می‌گفتم قبل این که از کاراش خبردار بشم. بزرگی کرد برا شهر ما.» پرسیدم: «چطور؟» بغضش را قورت داد و گفت:«خاک کارخونه‌های مازندران رو جارو کرد.» مریم برزویی پنجشنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 روایت تبریز بخش شصت‌وهفتم تا شهدا را بیاورند می روم سری به قطعه‌ی مدافعان حرم بزنم. آن نزدیکی‌ها چند موتور پشت هم ریسه شده‌ و جوانهای دورش با لباس سپاهی توجهم را جلب می کنند. سن بالاترشان را پیدا می‌کنم تا صحبت کنم. می‌گوید من نمی‌توانم خوب حرف بزنم. «افشین» را صدا می کند.با افشین از هر دری حرف می‌زنم، حرف‌هایش می رسد به مردمی بودن آقای آل‌هاشم به اینکه همیشه در دسترس بود.جوان است حدود بیست ساله. سوالی را که دیروز از پسر هم‌سن و سالش شنیدم می‌پرسم: «چرا مسئولین ما مواظب خودشان نیستن؟ حیف نبود؟ ماشین ضد گلوله چه ایرادی داره؟» بدون تأمل می‌گوید: «مسئولی که بین مردم احساس امنیت نمی کنه ماشین ضدگلوله سوار می شه. مسئولای ما مردم رو خانواده خودش می‌دونن و از طرف مردم احساس خطر نمی‌کنن.» تشکر می کنم از همراهی‌اش با گفتگو. برمی گردد پشت سرش و داد می‌زند: «علی!بیا صحبت کن!» علی حرف را می‌کشاند سمت مهربانی و شوخ طبعی حاج آقا. از نزدیک با حاج آقا دیدار داشته است. ریش و قیچی را می سپرم به خودش که هر چه به ذهنش می رسد تعریف کند. لبخند می زند. دست روی ریش تنکش می کشد: «یک جمعه پیشش بودیم. حرف یکی از دوستان را که تازه ارتقای درجه گرفته بود پیش کشیدیم:حاج آقا! یکی از دوستامون می خواد سنبل بزنه رو شونه‌اش. حاج آقا نگاه کرد به دور و برش و گفت: کجاست؟ بگین بیاد. درجه را گرفت، صلوات فرستاد و روی دوشش نصب کرد. بعدش رفیق ما رو محکم در آعوش فشار داد.» توصیه‌های حاج آقا دقیقا یاد علی مانده است. اسمشان را گذاشته «خاصا سوز»: «پسرم این لباسی که تنت کردی بهش وفادار باش! کاری نکن وقتی خاکت کردن با انگشت نشونت بدن. ساده باش! خاکی باش! کارتو درست انجام بده.» دست آخر می‌خوام ازشون عکس بگیرم می‌گویند اجازه ندارند. به نمایندگی از خودشان عکس موتورهایشان را می‌گیرم و می‌روم سمت جمعیت. ادامه دارد... لیلا طهماسبی پنج‌شنبه | ۳ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۰:۰۰ | وادی رحمت ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
بی حاشیه.mp3
7.61M
📌 📌 بی حاشیه توی مناظرات انتخاباتی بود. نشسته بودیم پای تلویزیون و تند تند تخمه می‌شکستیم. انگار مسابقات کشتی یا بوکس می‌دیدیم. منتظر بودیم هر کس یک حرف بگوید و طرف مقابل دو تا جوابش را بدهد. به تو گفتند بی‌سواد شش کلاس درس خوانده، گفتند امام رضا را جناحی نکن، گفتند اصول حرف زدن با دنیا را بلد نیستی. ✍ لیلا جوانی | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا