eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.3هزار دنبال‌کننده
545 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اونی که تو کل عالم وجود غصه خورد از همه بیشتر علیه اهل بیت ما همه غریب بودن ولی از همه غریب تر علیه غلطه اینکه تو مقتل علی فقط اسم ابن ملجم اومده هر کی پرسید قاتلش کیه بگو اونی که به همسرش سیلی زده استخونِ تو گلو تحملش واسه مرد غیرتی راحت تره خیلی سخته بری مسجد ببینی قاتل همسر تو رو منبره حالا دیگه شبای راحتیشه دیگه زخم زبونا تموم میشن چشمایی که اشک دلتنگی میریخت زهرارو میبینن و آروم میشن جون به لب میشه حسین تشنه لب لحظه ای که از علی جدا میشه پدر خاک و به خاک سپرد و رفت اونی که تنش رو خاک رها میشه همه جا رسمه که هر بزرگی رو قوم و خویش و آشنا خاکش کنن کی دیده بزرگ یه قبیله رو آخرش دهاتیا خاکش کنن حسرت خیلی بزرگی باقی موند آخرش تو دل خواهر حسین کیه باور کنه که جا بمونه زینب از تشییع پیکر حسین @raziolhossein
گشته به ماه، رخ عیان، اشک دو دیدۀ علی بوی جدائی آید از، رنگ پریدۀ علی دل شده چاه کوفه و، گشته به دیده‌ام عیان صورت خون گرفته و، قدّ خمیدۀ علی یاد ز تربتش کنم، گریه به غربتش کنم می‌چکد از دو دیده‌ام، خونِ چکیدۀ علی اشک و سکوت زینبش، حمل جنازه در شبش خاطره‌ای ز غربتِ، یار شهیدۀ علی ناله به چاه می‌زند، شعله به ماه می‌زند نیمه‌شب از درون دل، آهِ کشیدۀ علی وجه خداست لاله‌گون، چشم حسین پُر ز خون اشک حسن چکیده بر، فرق دریدۀ علی شدّت قهر را ببین، پستی دهر را ببین فاطمه را عدو زند، پیش دو دیدۀ علی زهر رسیده بر دلش، شیر دهد به قاتلش بوده به خصمْ دوستی، مکتب و ایدۀ علی فاطمۀ شهیده کو، تا نگرد که همچو او خم شده سرو قامتِ، دخت رشیدۀ علی سوز کلام «میثمش» بوده ز آتش غمش نالۀ اوست از دلِ، درد کشیدۀ علی @raziolhossein
این کوفه به ابلیس ارادت دارد با مکر و فریب و حیله بیعت دارد یک روز علی و روز دیگر زینب این شهر به سر شکستن عادت دارد @raziolhossein
حیدر به بستر خود حالی غریب دارد دختر کنار بابا «امن یجیب» دارد خون کرده ارغوانی گل چهرۀ علی را زینب نگاه بر این «شیب الخظیب» دارد اشک حسن چکیده از چشم خون فشانش حسین  در دل خود غمی عجیب دارد آوی واعلیا پر کرده آسمان را هر کودک یتیمی در دل لهیب دارد پیداست که دوایی غیر از شهادتش نیست وقتی نگاه حسرت بر او طبیب دارد گرفته محسنش را بر  روی دست زهرا حبیبه شوق وصل روی حبیب دارد دنیا نداشت پاس این رحمت خدا را بعد از علی جهانی حسرت نصیب دارد از غربت علی و از دعوت حسینش پیداست کوفه نسلی مردم فریب دارد ای کاش بر «وفایی »گویند عندلیب اش گرچه به باغ وصفش بس عندلیب دارد @raziolhossein
بگو به خواب که آید به چشم بیدارش دلا بسوز که مولا تمام شد کارش سریع‌تر بدنش را به خاک بسپارید که در بهشت، علی وعده کرده با یارش زمینیان غمیگین آسمانیان خوشحال که بیقراردلی می‌رسد به دلدارش برای دیدن دست کبود فاطمه‌اش به عرش رفته یدالله دست حق یارش خدا کند ز علی باز رو نگیرد؛ آه خدا کند برود ابر از شب تارش دوباره دست به پهلوی خود نگیرد کاش دوباره گل نکند کاش زخم مسمارش خلاصه باز علی جان دهد اگر آید دوباره فاطمهٔ زخمی‌اش به دیدارش علی که سیر شد از کوفه زینبش هم رفت چه کوفه‌ای که تمامی نداشت آزارش چه کوفه‌ای که دوباره کشاند زینب را نه بین مجلس تفسیر بین انظارش رواست کوفه خودش را فرو برد در خاک که رفت دختر غیرت میان بازارش گرفت كوفه كس و كار دخت حيدر را امان ز مردم نامرد بی کس و کارش @raziolhossein
صورت همینکه بر کفِ پای پدر گذاشت آتش گرفت از غم و روی جگر گذاشت سوزانده بود زهر علی را در این دو روز پا ، بس که داغ بود به رویش اثر گذاشت ام‌البنین به شانه‌ی او گریه می‌کند از اضطراب ، دستِ دعا روی سر گذاشت آمد صدای زخمیِ مولا ؛ تو هم بیا لب را به گوشِ او پدری محتضر گذاشت جانِ تو جانِ دخترِ زهرا  عزیزِ من آتش به سینه‌اش ، نفَسی شعله‌ور گذاشت.... کف را به آب برد و نهیبی به آب زد آبِ فرات سر کفِ پای قمر گذاشت ناموس مرتضاست به خیمه بیا رویم خم شد به روی مَشک قدم در گذر گذاشت نگذاشت تا به خیمه رسد مَشک با عمو زخمی که حرمله به دو چشمان تر گذاشت تیری که کُشت  اهل حرم را  رُباب را تیری گذشت و فاطمه را خونجگر گذاشت یک نانجیب تیغ به کتفِ امیر زد یک نانجیب بر روی دستش تبر گذاشت زینب دوید و دخترکان را به خیمه برد وقتی حسین دست به روی کمر گذاشت زخمِ سه‌شعبه ای که عمو را به مَشک دوخت نفرین به حرمله که به حلق پسر گذاشت از آن به بعد جای عمو جای شانه‌اش سر روی سنگ دخترکی دربه در گذاشت... @raziolhossein
کوفیان بهر علی امشب عزاداری کنید تا سحر با زینبم از دیده خون جاری کنید بر غریبی علی با کودکان بی پدر در کنار سفره های بی غذا زاری کنید تا که بودم کس نشد از مهر یار من ولی در عزای من یتیمان مرا یاری کنید هر چه بود از من گذشت ای کوفیان بی وفا با حسینم کاش بعد از من وفاداری کنید وای اگر بر خیمه های او ببندید آب را وای اگر با تیغ و نیزه میهمانداری کنید زین همه شیری که آوردید از بهر علی جرعه ای بهر علی اصغر نگهداری کنید یاد ایامی که زینب بود عزیز شهرتان سنگ بر فرقش نریزید آبرو داری کنید دیدن فرق سر خونین من او را بس است تا نبیند او سری بر نیزه ها...کاری کنید @raziolhossein
مرهم نزن دوباره، خون روی سرم را زینب بیا و بردار، با گریه بسترم را گیرم طبیب امشب زخم مرا دوا کرد پیش تو می شکافم صد زخم دیگرم را حال بد یتیمان حال مرا عوض کرد نگذاشتم ببینند این دیدهء ترم را گوشم پُر از صدای دشنام پیرزن بود خانه به خانه بردم، این بار محترم را یک عمر چاه کوفه، هم نالهء علی بود با فاطمه گرفتم، احیای آخرم را سی سال پهلوی من حرمت فقط شکستند آنها که بد شکستند، پهلوی همسرم را زهرا میان بستر، رویش کبود بوده بگذار پای آن غم، زردی پیکرم را او را که غسل دادم، سر را زدم به دیوار چه خوب شد ندیدی بازوی پر ورم را زهرا غم حسن را، در کوچه دید و جان داد رویش نشد بگوید بردار زیورم را طبق روال مادر، روضه فقط حسین است رفتم به کربلایت، پایان منبرم را از صبح تا غروبی صدبار گریه کردم گودال را بگویم یا غارت حرم را اصلا ً بیا ابالفضل؛ جان تو، جان زینب در بین کوفه تنها نگذار دخترم را حق می دهم اگر که از نی سرت بیفتد زینب اگر بگوید، بردند معجرم را @raziolhossein
چقدر  زرد شده  روی نازنین علی نشسته است عرق مرگ بر جبین علی چه بار غصه و غم که به شانه برد علی زبعد فاطمه یک آب خوش نخورد علی زبعد فاطمه شد خواب حرام بر چشمش که استخوان به گلو داشت ، خار در چشمش به گریه زخم دل خویش را  رفو می کرد وسال هاست علی مرگ آرزو می کرد چقدر نیمه‌ی شب آه آه گفت علی چقدر درد دلش را به چاه گفت علی چقدر ناله  زد  آقا ... اَتُضرَبُ الزهرا؟! چقدر گفت خدایا ... اَتُضرَبُ الزهرا؟! بمیرم ، نشنوم از مرتضی چنین سخنی که گفت اَنزَلنِی الدهر ، ثُمّ اَنزَلَنیٖ*۱ چه حرف های بدی به امام ما گفتند چقدر نان و غذا  داد و ناسزا گفتند اگر چه سینه ز غصه لبالب است امشب برای شیر خدا بهترین شب است امشب به روش خنده نشیند ولی پس از سی سال جمال فاطمه بیند علی پس از سی سال زدیده اشگ خدا حافظی به گونه چکید کشید ناله و پا را به سمت قبله کشید گرفت در بر خود دستهای زینب رل به گریه پاک نمود اشگ های زینب را مکن تو گریه برای رسیدن  اجلم که تازه روز خوش توست ای عزیز دلم چقدر لطمه  به صورت زدی برابر من چقدر آه کشیدی  به خاطر سر من تن دریده ببینی چه می کنی زینب سر بریده ببینی چه می کنی زینب در این دیار  تو را  سر به زیر می آرند تو  را  به کوفه  شبیه اسیر  می آرند به  رخ  ز  خون جبینت  نقاب می گیری به زیر چادر پاره  حجاب می گیری برای  روز اسیری  تو  پریشانم مرا ببخش که مکشوف روضه می خوانم به شهر کوفه همه حرمتت رود بر باد به روضه‌ی  دَخَلتْ زینبُ عَلیَ بنِ زیاد ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ *۱روایتی منسوب به حضرت مولا علیه السلام است: «الدهر انزلنی ثم انزلنی ثم انزلنی حتی قیل معاویة و علی»؛ روزگار، مرتبه مرا پایین آورد، پایین آورد، پایین آورد به حدی که گفته شد معاویه و علی علیه السلام ابن‏ أبی ‏الحدید، شرح ‏نهج ‏البلاغة، ج 20 ، ص 326، قم، نشر کتابخانه عمومی آیة الله مرعشی نجفی، چاپ اول، 133 مقدس اردبیلی،حدیقة الشیعة، ج ‏1، ص 208، انتشارات انصاریان‏. ـــــــــــــ @raziolhossein
ای خدا داغ غم ام ابیها سخت است بعد از او زندگی با مردم دنیا سخت است آنقدر سخت گذشته است به من این سی سال گر فتد مرگم از امروز به فردا سخت است خون سر ریخت ولی خون دلم را چه کنم با دل خون شده یک عمر مدارا سخت است گر بپرسند از این موی سفیدم گویم که تماشای کتک خودن زهرا سخت است مرد باشی و ببینی که فتاده به زمین همسرت در بر نامرد صفتها سخت است دخترم را دمی از بستر من دور کنید دیدن اشک غم زینب کبری سخت است اوج این واقعه را دختر من میداند دیدن خون به سر و صورت بابا سخت است سر دختر به روی زانوی بابا چه خوش است سر بابا بغل دخترش اما سخت است دست بسته ز روی ناقه بیفتی به زمین گم شوی نیمه شب در دل صحرا سخت است @raziolhossein
ای امیر عرب! ای کآینه‌ی غیب نمائی بر سر افسر سلطان ازل ظلٌ همائی این نه مدح تو بود پیش خردمند سخن‌دان که عدوبندی و لشکرکشی و قلعه‌گشائی در پس پرده نهان بودی و قومی به ضلالت حرمت ذات تو نشناخته گفتند خدائی پس چه گویند ندانم گر از این طلعت زیبا پرده برداری و آن‌گونه که هستی بنمائی؟ چه مدیح آرمت؟ ای آنکه تو خود عین مدیحی چه ثنا خوانمت؟ ای آنکه تو خود محض ثنائی سوخت اندر طلبت جانِ "طراز" و نزند دم تا نگویند که مطلوب چو من بی سر و پائی @raziolhossein
شاها، چو پا به‌دوش پیمبر گذاشتی از ممکنات، پای فراتر گذاشتی شیری چو دید از تو گَهِ شیرخوارگی مادر به‌خنده نام تو حیدر گذاشتی شُستی تو زنگ کفر ز آیینه‌ی جهان شمشیر بس‌که بر سر کافر گذاشتی اسلام یادگار تو و رنج‌های توست کو را ز خاک، بر سر اختر گذاشتی آن‌شب که زد به‌دورِ نبی حلقه صد بلا تنها تو پای خویش به‌چنبر گذاشتی باشد دل تو مرکز توحید و معرفت اسرار حق به‌سینه تو اندر گذاشتی هَمّام را نَمی چو بدادی ز بحر راز جاوید مست گشت و نیامد به‌هوش باز @raziolhossein
باز کن آغوش خود را سائل‌ات سر می رسد آن گدا که بخشش‌ات را کرده باور،می رسد آنقَدَر فریاد خواهم زد که من را هم ببین ناله های هر شبم از پشت این در می رسد تا نَفَس باقی است..،نَفس سرکشم را رام کن رفته‌رفته عمر من دارد به آخر می رسد در شب قَدرَت،به قَدرِ گریه ام رونق بده... هر که به جایی رسید ، از دیده‌ی تر می رسد گرچه بد کردم..،بیا با این بدت تندی مکن ای که لطفِ بی حدت حتی به کافر می رسد از دل هر معصیت زهرا مرا بیرون کشید کار من هرگاه گیر افتاد..،مادر می رسد زیر قرآن زیر و رویم کن..،الهی بِالْعَلی... دلشکسته گیر می افتد ، به دلبر می رسد نخل حیدر خرج افطاری ما را می دهد از نجف ظرف رطب هر شب به نوکر می رسد دفن نوکر احتیاطاً گردن ارباب هاست بعد مُردن کفن و دفن ما به حیدر می رسد در سراشیبی قبرم ، بعد تلقین خواندنم... حتم دارم مرتضی آنجاست که سر می رسد هرچه ماتم بود حیدر در وجودش جمع کرد بعدها ارث پدر یک‌جا به دختر می رسد سر به چوب مهمل خود زد..،در آن ساعت که دید نیزه‌داری مست با راس برادر می رسد در کنار خانه ی باباش سنگش می زنند زخم مهلک بر پر و بال کبوتر می رسد کاش زینب خاطرش در کوچه ها آسوده بود... کاش بر هر دختری می دید معجر می رسد @raziolhossein
با خوب و بدت حسین میماند و بس تا اخر خط حسین میماندو بس آن روز که دستت ز جهان کوتاه است آن روز فقط حسین میماند و بس @raziolhossein
دیگر توان و تاب بر پیکر ندارم امید بهبودی زخم سر ندارم امشب تمام اختران گشتند آگاه شد شام آخر مهلتی دیگر ندارم درپیش چشمم خاطراتم تازه گردید مانند شمعی غیر خاکستر ندارم زان کوچه ای که راه بر زهرا گرفتند غم نامه ای سنگین و غمگین تر ندارم از بس که باور کردنش سخت است، دردا دیدم رخ  نیلی  ولی  باور ندارم پروانه هایم در غمش آتش گرفتند چون شمع ،آبی غیر چشم تر ندارم تا بنگرم بر روی عباس و حسینم یک دم نگاهم را از آنان بر ندارم ای اشک حائل شو میان زینب و من چون طاقت دیدار نیلوفر ندارم بس کن «وفایی» لحظه سخت وداع است آتش گرفته جان و بال و پر ندارم @raziolhossein
آنجا که بوَد فخر،خدا را به علی هر کس به کسی نازد و زهرا به علی غم نیست ز لغزیدن پا روی صراط سنی به عمر تکیه کند ما به علی @raziolhossein
چاه ها! گریه ی شبهای مرا دفن کنید خاک ها! این تن تنهای مرا دفن کنید <لحدم را بگذارید و به روی لحدم > چادر مشکی زهرای مرا دفن کنید @raziolhossein
تا بیابان نجف، او را شبانه می برند مثل زهرا نیمه ی شب ، مخفیانه می برند آن که عمری بارغم بر روی شانه می کشید حال جسمش را غریبانه به شانه می برند باز هم داغ مزار مخفیانه تازه شد چون علی را هم به قبری بی نشانه می برند بچه های داغدیده از کنار تربتش بار سنگین غم او را به خانه می برند کوفیان کشتند حیدر را، ولی در کربلا اهل بیتش را چرا با تازیانه می برند کودکان خسته ی او را به جرم بی کسی بی بهانه می زنند و بی بهانه می برند ای «وفایی» آل عصمت ،در ره احیای دین حرف خود را بر در حی یگانه می برند @raziolhossein
روزی از بیت علی پیدا و پنهان می‌خورَد عالم از دست امیرالمؤمنین نان می‌خورد @raziolhossein
ماجرای در شب شهادت مولا شنیدنی است. او به همراه اصحاب می آید پشت در و گریه و زاری می کند. مولا به امام حسن علیه السلام میگوید که به اصحاب بگو بروند. همه می روند،اصبغ نمی تواند برود. این نتوانستن در همین جمله مشخص است. والله یا بن رسول‌الله ما تتابعنی نفسی (قسم به خدا نمی‌توانم بروم.قلبم اینجاست) امام حسن از امیرالمومنین علیه السلام اجازه می گیرد و اصبغ وارد خانه می شود و دو حدیث از مولا می شنود و اصبغ می شود آخرین راوی حدیث امیرالمومنین. چنان وجود مرا کرده مهر دوست احاطه که تاب هجر ندارم چو اصبغ بن نباته @raziolhossein
تنها دلت نبود كه شوق شفا نداشت حتي طبيب هم به شفايت رضا نداشت حق ميدهم كه ديده بدوزي به راه مرگ دنياي بعد فاطمه ديگر صفا نداشت باباي مهربان تمام يتيم ها بعد از تو سفره هاي يتيمان غذا نداشت زخم سرت اگر كه دوا داشت باز هم زخم عميق قلب تو هرگز دوا نداشت طوري فراق فاطمه قد تو را شكست سي سال خونجگر شدنت هم صدا نداشت همراه تو فقط حسنينند اي غريب بي شك مدينه غربت دفن تو را نداشت كوفه پس از تو باز هم اهل وفا نشد هرچند اين ديار از اول وفا نداشت با بغض بر حسين تو شمشير مي زدند حتي براي بوسه اي آن جسم جا نداشت @raziolhossein
خلاصه رفت علی و دوباره زینب ماند به آسمان حسینش ستاره زینب ماند گذشت آن شب تدفین گذشت آن جا که به اشکهای حسن در نظاره زینب ماند یتیم شد حسن و شد غریب تر ، اما برای تشت و غم بی شماره زینب ماند اگرچه فاطمه رفت و اگرچه حیدر رفت برای بوسه به رگ های پاره زینب ماند  نشست شمر و میامد دوان دوان خواهر همین که کرد برادر اشاره زینب ماند گرفت شعله به دامان دختری تنها بدون یافتن راه چاره زینب ماند علی کجاست ببیند که یکه و تنها میان حمله ی چندین سواره زینب ماند تنی به زیر قدمهای این و آن چون رفت کنار دختر بی گوشواره زینب ماند تمام دلخوشی زینبش سر نیزه خلاصه رفت حسین و دوباره زینب ماند @raziolhossein
دیگر برایم دلخوشی معنا ندارد وقتی تو را بابای من دنیا ندارد رفتی یتیم بی قرار شهر کوفه حس کرد تازه طفلکی بابا ندارد رفتی برای زینب تو خستگی ماند دیگر پرستارت به پیکر نا ندارد خونت نوشته گوشه محراب مسجد این کوه طور عاشقی موسی ندارد دنیا پدر جان تا خود روز قیامت مانند تو گریه کن زهرا ندارد رفتی و از این شهر بردی مهربانی کوفه برای ماندن ما جا ندارد رفتی خیال دشمن تو گشت راحت در سر به غیر از فکر عاشورا ندارد فکری به حال روزگار دخترت کند در روزهایی که حرم سقا ندارد @raziolhossein
باز داغِ سینه بی اندازه شد بارِ دیگر کُهنه زخمی تازه شد شب رسید و بامِ كوفه تار شد باز دردی آشنا تكرار شد گرچه شب بود و فلک در خواب بود سینه‌هایی تا سحر بی تاب بود آه فصلِ زخم‌ها آغاز گشت نیمه‌شب آرام دَربی باز گشت میچکد خون از دلی افروخته باز شد در مثلِ دربِ سوخته رختِ مشكی را به تن پوشید و رفت سنگِ غُسلی را حسن بوسید و رفت گریه‌ای بر سینه خنجر میزند باز هم عباس بر سر میزند چشمِ زینب در قَفا مبهوت بود بر سرِ دوشِ دو تَن تابوت بود می‌كِشد آه از جگر از بی كسی می‌رود تابوتی از دِلواپسی روضه‌هایش مانده اما در گلو می‌رود بابایِ زینب پیشِ رو بسكه زد خود را ، نوایَش زخم شد چشم‌ها و گونه‌هایش زخم شد با دلی پُر خون و زار و آتشین ناله زد بر شانه‌ی ام‌البنین دردِ تشییعِ جنازه دیدنیست رویِ سنگی خونِ تازه دیدنیست @raziolhossein
  بر قبله ی آفتاب می ریخت تراب با چشم پر از گلاب می ریخت تراب امشب چه گذشت بر دل خون حسن بر روی ابوتراب می ریخت تراب @raziolhossein
از چشم ستاره خواب را مي بردند یا نیمه‌شب آفتاب را می بردند؟ دور از چشم تمام مردم، حسنين تابوت ابوتراب را می بردند @raziolhossein
عالم و آدم کند گریه برای علی حیف که در خاک رفت قد رسای علی نخل بوَد منتظر چاه بوَد بی‌قرار حیف که خاموش شد صوت دعای علی گریه کند صبح و شام اشک فشانَد مدام تا که عدالت زند بوسه به پای علی زندگی بی‌علی سخت‌تر از مردن است کاش که ما می‌شدیم کشته به جای علی دامن محرابِ خون گشته بر او قتلگاه مسجد کوفه شده کرب و بلای علی تیغ به دشمن دهد، بذل به قاتل کند گر ببرد کودکی شیر برای علی مسجدیان یک طرف جمله گشایید صف تا که یتیمان نهند سر به سرای علی پیر فقیری زند بر سر و بر سینه‌اش طفل یتیمی شده نوحه سرای علی بذل و عنایت ببین لطف و کرامت ببین قسمت قاتل شده سهم غذای علی می‌دمد از سنگ‌ها نالۀ «یا سیدی» می‌چکد از نخل‌ها اشک عزای علی ثروت هر کس همان مال و منالش بوَد هستی «میثم» بوَد مهر و ولای علی @raziolhossein
امشب ابوتراب نهان درتراب شد گلهای اشک دیده ی زینب گلاب شد مویی که شد سفید زهجران فاطمه آخرزتیغ کینه به خونش خضاب شد سی سال مرگ خود زخدا خواست بعداو آخردعای هرشبه اش مستجاب شد سی سال تا مغیره وقنفذ بکوچه دید دیوار کوچه برسر حیدر خراب شد سی سال طعنه از کس وناکس شنیدورفت ماندم چرا سلام علی بی جواب شد سی سال استخوان به گلو آب خوش نخورد آتش گرفت چاه و دل سنگ آب شد آتش گرفت ازشرر سینه ای که سوخت سی سال شمع سوخته ای شد، مذاب شد سی سال غم گذشت و بدست اجل ببین باز از دو دست فاتح خیبر طناب شد بعداز غریب کشتن تو وای کوفیان بهر غریب کشتنشان فتح باب شد رفت وخدا به داد دل زینبش رسد سی سال بعد دخترش اینجا کباب شد وقتی به کوفه دید سرنی سر حسین آه ازدمی که وارد بزم شراب شد این غم کجا بریم که درشهر تو علی سی سال بعد خارجی زاده خطاب شد خرما ونان تصدق طفلان تو دهند آقا جواب خوبی ولطفت عتاب شد کشتند هرچه داشت حسینت علی ببین کل حساب بی کسی تو حساب شد (ازآب هم مضایقه کردند کوفیان ) دریا به پیش دیده ی سقا سراب شد ماندم دوباره آخراین شعرازچه رو قافیه ختم ناله ی (بس کن رباب) شد @raziolhossein
شب شد و بین کوچه ها پرنده پر نمی زند کسی به غیر بی کسی حلقه به در نمی زند تو رفتی آه غمت به آتشم کشیده است در دل من روضه تو به جز شرر نمی زند بعد تو گریه میشود روزی دخترت پدر به شام گریه های من سپیده سر نمی زند خفته یتیم کوفه در کوچۀ انتظار تو نمی خورد نان و به جز حرف پدر نمی زند ز اشک هر شب تو هر درخت کوفه سبز  بود بدون تو شکوفه ای به برگ بر نمی زند تو رفتی و پس از تو ای سوخته دل آه کسی شعله به چاه کوفه از آتش در نمی زند تو رفتی و اهالی خرابه ها گریستند که بعد از این کسی دگر خرابه سر نمی زند @raziolhossein
امشب که نمک به زخم دین بگذارند آتش به پرِ روح الامین بگذارند نان آور هرشبی، نیامد امشب طفلان سرِ بی شام زمین بگذارند ....... اسماء خدا را به صفاتش دادند از جلوه فاطمه به ذاتش دادند دلتنگ رخ فاطمه اش بود علی وقت سحر از غصه نجاتش دادند ..... در کوفه نبود مرد الّا حیدر یار همه بود و بود تنها حیدر تا بود نشد ولی پس از کرببلا از کوفه گرفت مزد خود را حیدر @raziolhossein